سرمقاله روزنامه‌های صبح پنجشنبه

مظلوم زیست و مظلوم مرد

سرمقاله روزنامه‌های صبح چهارشنبه

انتخابات‌، فوتبال و یک شباهت شگفت!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله؛ مدیریت انتظارات در دولت آینده، یادتان باشدکه بدهکارید!، آتش افراط را خاموش کنید، رسوایی امیر قطر و دوستانش، انتخابات‌، فوتبال و یک شباهت شگفت! و ... که برخی ا آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۷۴۱۱۱
انتخابات‌، فوتبال و یک شباهت شگفت!

کیهان: «یادتان باشدکه بدهکارید!»

«یادتان باشدکه بدهکارید!» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید:

زمستان سال 1361 به دعوت اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا و برای شرکت در همایش سالانه این اتحادیه به هامبورگ آلمان رفته بودم. دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در فرانسه که موفق به اخذ ویزا برای حضور در همایش هامبورگ نشده بودند، تصمیم گرفتند نشست مشابهی در پاریس داشته باشند و نگارنده سفری دو روزه به پاریس داشتم. موضوع چند جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ‌های پس از آن، آینده انقلاب اسلامی، انگیزه آمریکا و متحدانش از راه‌اندازی جنگ تحمیلی، عقبه گروهک‌های تروریستی و مسائل دیگری از این دست بود.

بعد از اولین جلسه آقای پروفسور «رشید بن عیسی» - الجزایری‌الاصل- که در جلسه حاضر بود نگارنده را برای صرف شام به منزل خود دعوت کرد که به اتفاق چند تن از برادران دانشجو از جمله دکتر سلیمانی، دکتر میلی ‌منفرد، دکتر معتمدی و دکتر ثنایی - که همگی در آن هنگام دانشجو بودند - به منزل ایشان رفتیم. یکی از دوستان الجزایری پروفسور رشید بن‌ عیسی یک نسخه ویدئویی که از برنامه تفسیر سیاسی یکشنبه شب‌های تلویزیون فرانسه ضبط کرده بود را به نگارنده هدیه داد. این فیلم را در بازگشت به دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحویل داده بودم و باید در آرشیو سپاه باشد که در این صورت تحویل آن به صدا و سیما برای پخش ضروری به نظر می‌رسد.

مفسر سیاسی تلویزیون فرانسه در این برنامه به مقایسه انقلاب اسلامی با دولت عثمانی می‌پردازد و با نشان دادن تصاویری از گلوله‌های توپ ارتش عثمانی که در چند میدان شهر وین نگهداری می‌شود، می‌گوید؛ سلطان محمد فاتح، پادشاه عثمانی تا پشت دروازه‌های وین پیشروی کرد ولی در مقابل ارتش اروپایی‌ها تاب مقاومت نیاورده و عقب نشست.

این مفسر فرانسوی در ادامه می‌گوید (نقل به مضمون): دولت عثمانی اگرچه یک دولت اسلامی بود ولی مبانی فکری و عقیدتی این دولت سنی مذهب با ایستادگی و جانفشانی در مقابل قدرت‌های دیگر همخوانی نداشت و توضیح می‌دهد که در نگاه بسیاری از اهل سنت، اطاعت از هر کس که قدرت را در دست گرفته باشد واجب است، حتی اگر این قدرت با زور اسلحه به دست آمده باشد. از این روی دولت عثمانی و یا هر دولت مشابه دیگر نمی‌تواند برای اروپا خطرناک تلقی شود.

حاکمان در اینگونه دولت‌ها به آسانی سازش‌پذیر هستند زیرا از یکسو حلقه اتصال آنها با مردم سست و کم دوام است و از سوی دیگر، مردم به پذیرش حاکمان زور تن‌می‌دهند! مفسر تلویزیون فرانسه در ادامه می‌گوید؛ اما دولت امام خمینی یک دولت شیعی است و شیعیان فقط حاکمیت برخاسته از مبانی اسلام را می‌پذیرند و با هر قدرتی که به زور حاکم شده باشد سر جنگ و ستیز دارند. از نگاه آنها، حاکم اسلامی باید یک اسلام‌شناس (فقیه) عادل باشد و براساس قرآن که کتاب مقدس مسلمانان است حکومت کند و... مفسر تلویزیون فرانسه می‌گوید؛ با همین اعتقاد شیعی بود که مردم ایران رژیم قدرتمند و مورد حمایت کامل آمریکا و اروپا را شکست دادند و با همین اعتقاد است که امروزه در یک جنگ سراسری با صدام تحت حمایت غرب مقابله می‌کنند... و من بیم آن دارم که در آینده، مردم سایر کشورهای اسلامی نیز با الگو گرفتن از ایران خمینی، رژیم‌های غرب‌گرای منطقه را ساقط کنند و... در این هنگام مفسر فرانسوی در حالی که یک کیف جیبی را به دست گرفته بود خطاب به بینندگان می‌گوید؛ شاید روزی برسد که شما و من فرانسوی مجبور باشیم با پاسپورت‌های اسلامی در شانزه‌لیزه قدم بزنیم!

روز یکشنبه هفته جاری تعدادی از سلفی‌ها در مصر با چوب و چماق به محل سکونت چند تن از شیعیان در جنوب قاهره حمله کردند و چهار تن از شیعیان را به طرز وحشیانه و فجیعی به شهادت رسانده و پیکر پاک و مطهر آنان را در کوچه و خیابان به روی زمین کشیدند. این اقدام وحشیانه بلافاصله از سوی مجامع و علمای شیعه و سنی در سراسر جهان اسلام به‌‌شدت محکوم شد و علاوه بر علمای الازهر، محمد مرسی رئیس جمهور، اخوان‌المسلمین- حزب حاکم- و رهبران سایر گروه‌ها و جریانات سیاسی و مذهبی مصر ضمن وحشیانه خواندن اقدام سلفی‌ها خواستار دستگیری و مجازات عاملان این جنایت شدند که واکنش آنها به جای خود درخور تقدیر است، اما، در این میان گفتنی‌های دیگری نیز هست که نمی‌توان از کنار آن به آسانی عبور کرد.

1- مصر، آزادی خود از اسارت آمریکا و صهیونیست‌ها را مدیون ایران اسلامی است و اگر پاکبازی، خون دادن، خون دل خوردن و ایستادگی شیعیان از جان گذشته ایرانی نبود، مصر بایستی هنوز زیر چنگال خون‌آلود حسنی مبارک‌ها و تونس و لیبی و یمن زیر یوغ بن‌علی‌ها و قذافی‌ها و علی‌عبدالله‌صالح‌ها دست و پا می‌زدند. این واقعیت را ملت‌های مسلمان به‌وضوح احساس کرده و ابراز قدردانی می‌کنند و دقیقا به همین علت است که بعد از جنایت یاد شده، حتی گروه‌های هم‌پیمان با سلفی‌ها نیز در هراس از یورش مردم شریف مصر، ناچار به محکوم کردن این جنایت وحشیانه شدند.

2- در وابستگی سلفی‌ها به آمریکا و اسرائیل و مزدوری آنان برای صهیونیست‌ها جای کمترین تردیدی نیست و آمریکا و متحدانش آشکارا بر حمایت تسلیحاتی، تدارکاتی و سیاسی خود از این جرثومه‌های فساد و تباهی تاکید می‌ورزند و هیچیک از گروه‌های سلفی نه فقط این مزدوری را انکار نمی‌کنند- و نمی‌توانند انکار کنند- بلکه با احساس افتخار احمقانه‌ای در کنار دولتمردان آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی نشسته و عکس یادگاری می‌گیرند.

جنایت فجیع روز یکشنبه به دنبال شکست مفتضحانه و حقارت‌آمیز سلفی‌ها در سوریه صورت گرفته است. آمریکا به اعتراف دولتمردان این کشور، از بحران سوریه نه فقط طرفی نبسته است، بلکه به گفته جان کری، متحدان منطقه‌ای خود نظیر ترکیه، قطر و عربستان را نیز با بحران مشروعیت روبرو کرده است و در پی این شکست است که ماموریت حمایت از تروریست‌ها در سوریه به مصر منتقل شده است و پهلوان‌پنبه‌های سلفی انتقام شکست اسرائیل و آمریکا در سوریه را از شیعیان مظلوم مصر گرفته‌اند!

3- اگرچه آقای مرسی، رئیس جمهور مصر و گروه اخوان‌المسلمین، حزب حاکم این کشور، جنایت شرم‌آور یاد شده را محکوم کرده‌اند ولی این گلایه جدی از آنها در میان است که دو هفته قبل در قاهره اجلاسی از سوی سلفی‌ها برپا شده بود که موضوع آن همراهی با آمریکا و اروپا برای مقابله با دولت سوریه بود. در این اجلاس بر بحرانی شدن موقعیت ترکیه و قطر و عربستان تاکید شده و درباره جایگزینی مصر به جای کشورهای یاد شده بحث شده بود. نکته درخور توجه آن که آقای مرسی و برخی از اعضای بلندپایه اخوان‌المسلمین نیز در این اجلاس شرکت کرده بودند! در پایان همین اجلاس مشترک بود که دولت مصر با صدور بیانیه‌ای، رسما قطع رابطه خود با دولت سوریه را اعلام کرد. آیا جناب مرسی و اخوان‌المسلمین بعد از آنهمه شعار اسلام‌خواهی، با سلفی‌هایی که رسما وابسته به آمریکا و اسرائیل هستند، به ائتلاف رسیده‌اند؟!

4- آیا اخوان‌المسلمین فراموش کرده‌اند طی 85 سالی که از تشکیل این حزب می‌گذرد، هیچگاه قادر به انجام اقدام درخور توجهی نبوده‌اند و در معادلات منطقه تنها نقش اپوزیسیون سرکوب شده را داشته‌اند؟

برادران عزیز اخوانی حتما فراموش نکرده‌اید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ایستادگی‌های جانانه و فداکارانه شیعیان در مقابل فشارها و حملات سنگین آمریکا و اسرائیل بود که اخوان‌المسلمین در مصر و برخی دیگر از گروه‌های اسلامی در منطقه فرصت عرض اندام پیدا کردند. آیا به خاطر ندارید که هیچیک از کشورها و حکام عرب، شما را به حساب نمی‌آوردند؟ و هر جا که یکی از وابستگان حزب شما- آن هم در پی فضایی که جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده بود- به قدرت می‌رسید، تنها با حمایت ایران اسلامی قادر به ایستادن بوده است. مگر نجم‌الدین اربکان در ترکیه و سپس اردوغان و عبدالله گل در این کشور که از اعضای اخوان‌المسلمین بودند تنها از حمایت ایران اسلامی برخوردار نبودند؟ و یا، چنانچه حمایت ایران از عمر البشیر در سودان و حماس در فلسطین نبود، موفقیت‌های امروزی آنها قابل پیش‌بینی بود؟! شما مدیون ایران اسلامی و مردم پاکباخته این کشور هستید که در جهان امروز پرچم پرافتخار و پرقدرت اسلام ناب محمدی(ص) را برافراشته‌اند.

5- چندی قبل «محمد بدیع» موسوم به «مرشد عام» اخوان‌المسلمین به بهانه شکست مزدوران آمریکا و اسرائیل و عربستان و قطر در «القصیر» با صدور بیانیه‌ای حزب‌الله لبنان را- به خیال خود- محکوم کرد! و سؤال این است که اگر حزب‌الله نبود و یا حمایت‌های مستقیم ایران اسلامی از حزب‌الله و حماس در جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه نبود، آیا شما برادران «اخوانی» توان مقابله با اسرائیل را داشتید؟! و آیا صهیونیست‌ها همه شما را مانند گذشته تار و مار و خانه‌نشین نکرده بودند؟!

همین دیروز اعلام شد که ارتشی از 13 کشور - که 400 نفر آنها از نظامیان آمریکایی هستند- برای مقابله با تهدیدهای احتمالی علیه اسرائیل به مصر اعزام شده‌اند! آیا برای یک حزب اسلامی چند 10 ساله که امروزه حاکمیت مصر را نیز برعهده دارد، حضور نیروهای خارجی در این کشور آن هم برای مقابله با تهدید احتمالی مردم مصر علیه اسرائیل تاسف‌آور نیست؟! و در مقابل این اقدام زورگویانه آمریکا و متحدانش چه پاسخی برای مردم مسلمان و فرهیخته مصر دارید؟!

6- و بالاخره تردیدی نیست که دولت مصر و حزب اسلامی اخوان‌المسلمین در جنایت وحشیانه اخیر سلفی‌ها علیه شیعیان مظلوم نقشی نداشته و به واقع این جنایت فجیع سلفی‌های مزدور اسرائیل و آمریکا را محکوم می‌کنند ولی آیا مواضع و اقدامات نسنجیده‌ای که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد در جرأت بخشیدن به سلفی‌ها برای ارتکاب جنایت اخیر بی‌تاثیر بوده است؟!... فأین تذهبون؟!

رسالت: «فکر تفرقه!»

«فکر تفرقه!» سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید:

ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع / به حکم آنکه شد اهرمن سروش آمد. فکر تفرقه چیست؟ ما چه وقت در درون خود جمع می‌شویم؟ چه وقت اهرمن از ما ناامید می‌شود و از میان ما می‌رود و سروش الهی را در گوش جان می‌شنویم؟ این سئوالات متعلق به اهل معنا و سیر و سلوک عرفانی و اخلاقی است. اما در حوزه سیاست هم کاربرد و کارکرد خود را دارد.

ایام، ایام شهادت سید‌الشهدای انقلاب اسلامی، دکتر بهشتی و 72 تن از یاران باوفای او در قتلگاه حزب جمهوری اسلامی است. شهید بهشتی بدون شک یک فقیه،‌ فیلسوف،‌ حکیم و عارف بود. او از این وادی پای در وادی سیاست گذاشته بود.

او سیاستمداری برجسته،‌شجاع، زمان‌شناس، مدیر و مدبر بود اما آنچه او را از دیگر همسالان و همردیفانش برجسته‌تر می‌نمود نبوغ او در سازماندهی و تشکیلات بود. حزب جمهوری اسلامی را او به همت برخی فقها و علمای بزرگ و رهبران ملی کشور بنیان گذاشت و در اوایل انقلاب اسلامی، این حزب نقش کلیدی در مبارزه با جبهه متحد کفر، نفاق و الحاد داشت.

او یک تنه پرچم مبارزه با لیبرالیسم نقابدار را بر دوش کشید و شهادت وی یک پرده‌برداری شجاعانه از تبهکارانی بود که با ماسک آزادی به جنگ انقلاب اسلامی آمده بودند. شهید بهشتی دو روز قبل از شهادت خود رهنمودهایی کلیدی در مورد حزب و سازماندهی در یک جمع تشکیلاتی فرمودند که خلاصه‌ای از آن در زیر می‌آید:

- حزب باید پاسدار ارزش‌ها باشد نه پاسدار خود.

- حزب باید به درد مردم بخورد و مشکلی از مشکلات مردم را حل کند.

- حزب باید به درد نظام بخورد و باری از دوش نظام بردارد.

- تشکیلات نباید «بت»، «لغو» و یا «لهو» باشد. باید آسان‌کننده خودسازی ما و کمکی به سیر الی الله باشد.

خب اگر انسان بخواهد به این رهنمودها عمل کند و حزبی را سامان دهدخیلی مشکل است. واقعا نداشتن حزب در کشور یک مشکل است اما داشتن آن ممکن است ده‌ها مشکل پدید آورد.

وقتی انسان خودش با خودش است ممکن است در درون خود ده‌ها مشکل داشته باشد. به اصطلاح خودش با خودش جمع نشود.

به قول حافظ «فکر تفرقه»، ‌حضور قلب او را در سیر الی الله بگیرد. خوب حالا اگر همین انسان بخواهد خود را در کنار دیگر انسان‌ها در یک مجموعه قرار دهد به عدد مشکلات درونی خود در یک سازمان و حزب، مشکلات پدید می‌آورد.

علت اینکه حزب به معنای اسلامی آن در کشور پا نمی‌گیرد آن است که افرادی که در آن جمع می‌شوند ابتدا آهنگ خدا می‌کنند و می‌خواهند به مردم و کشورشان خدمت کنند اما در ادامه مسیر سر از «ما» و «من» در می‌آورند. ریشه این انحراف فقط «فکر تفرقه» است.

اگر ناکامی و شکستی هم هست عدم توانایی نخبگان حزب برای دستیابی به اجماع است.

برخی از ما گرفتار خیالات خود هستیم و اصرار داریم دیگران را هم به دنبال آن بکشیم. خیال یک قوه خودسر است که دائم ما را از اینجا به آنجا می‌برد و در این کشش و کوشش، نیروهای ما را هدر می‌دهد. فکر تفرقه ما را به وادی تشتت خیال می‌برد. خیال منبع تشتت و تفرق است. خیال، ما را از ادراک مطابق با واقع دور می‌کند، حتی گاهی واقع را به انکار می‌نشیند.

ما تا از «تفرق» بیرون نیاییم نمی‌توانیم «جمع» شویم. حال این در وادی عبادت و خودسازی فردی باشد یا در وادی اجتماع وجامعه‌سازی ، فرق نمی‌کند.

اقبال مردم به اصولگرایان در یک دهه گذشته به خاطر همگرایی، وحدت روی اصولی بود که مردم آن را به عنوان میثاق دینی و ملی پذیرفته بودند.

مشکلاتی که در پیش پای اصولگرایان برای استمرار وحدت و همگرایی بود با راهبرد نقد درون گفتمانی مدیریت می‌شد اما این مدیریت در دو سال پایانی دولت آقای احمدی‌نژاد کارا‌یی خود را از دست داد لذا مرجعیت فکری و سیاسی در اصولگرایان همزمان پایگاه خود را در میان «مردم» ضعیف کرد و در انتخابات اخیر هم نفوذش را در میان «نخبگان» مطرح از دست داد، لذا آن شد که دیدیم.

رقیب و حریف ما پیش از آنکه توفیق خود را مدیون برنامه‌ریزی و طراحی شعارهای کلیدی خود بداند، مدیون تفرقه و تشتت بین اصولگرایان می‌داند. معمولا در این وادی گفته می‌شود:

زلف آشفته او موجب جمعیت ماست

چون چنین است پس آشفته‌ترش باید کرد

آنها زلف ما را آشفته و در هم دیدند و با همین آشفتگی و سیاهی، سپیدی پیروزی خود را رقم زدند. بگذریم از اینکه حریف از مهندسی عمیق کردن شکاف‌ها بین اصولگرایان غافل نبود.

برخی از ما هم به جای آنکه پاسدار ارزش‌ها باشند به پاسداری از خود پرداختند. گذشته‌ها گذشته است. باید به آینده فکر کنیم. باید دید آیا روند واگرایی بین اصولگرایان پس از انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری ادامه خواهد یافت و این عدم توفیق عبرتی برای توقف فرآ‌یند واگرایی پدید نمی‌آورد؟

راه توفیق ما؛ برون رفت از فکر تفرقه در حوزه سیاست است. شرط تحقق آن هم برون‌رفت تک تک عناصر کلیدی در رهبری اصولگرایان از این مهلکه در معنا و سیر و سلوک روحی و اخلاقی است. کسی که از خود عبور کردن را تمرین نکند، نمی‌تواند در فرآیند همگرایی و اجماع نقش‌آفرین باشد. از هم اکنون باید یک تئوری برای همگرایی اصولگرایان و برگشت از فرآیند واگرایی نوشت و بر آن اساس ساز و کار حقوقی آن را طراحی کرد. اگر امروز این کار را نکنیم فردا خیلی دیر است.

شهید بهشتی در رهنمودهای تشکیلاتی خود در همان جمع فرموده بودند:«تحزبی که می‌گوید من و غیر من هیچ، این ضد وحدت است، این تفرقه به وجود می‌آ‌ورد».

اگر جمع‌های اصولگرایی از تهذیب فاصله بگیرند به چنین وادی‌ای سقوط می‌کنند و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند به صورت «مجموعه» عمل کنند. این محصول فکر تفرقه است. از این فکر باید فاصله گرفت تا در انتخابات آینده حرفی برای گفتن داشته باشیم.

جمهوری اسلامی: «آتش افراط را خاموش کنید»

«آتش افراط را خاموش کنید» سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
به شهادت رسیدن چند تن از شیعیان مصری در روستای «ابومسلم» در حومه قاهره که به دست افراطیون و به دستور تکفیری‌ها و سلفی‌ها صورت گرفت، بی‌ثباتی مصر و بی‌کفایتی رئیس‌جمهور مرسی را به نمایش گذاشت.

واقعه چنین است که جمعی از شیعیان مصری به دعوت «شیخ حسن شحاته» از علمای شیعه شده این کشور در شب میلاد امام زمان علیه السلام مجلس جشنی برپا می‌کنند و به همین جرم مورد حمله اراذل و اوباشی که توسط سلفی‌ها و تکفیری‌ها اجیر شده بودند قرار می‌گیرند. حمله کنندگان که از حمایت خود سلفی‌ها و تکفیری‌ها و جمعی از تحریک شدگان برخوردار بودند، ابتدا شیخ حسن شحاته و جمعی دیگر از شیعیان را با سلاح‌های سرد بشدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و سپس بدن‌های آنها را روی زمین می‌کشند بطوری که چهار نفر از آنان در همان واقعه به شهادت می‌رسند و عده‌ای مجروح می‌شوند و تا عصر روز دوشنبه با جان باختن یکی از مجروحان تعداد شهدا به 5 نفر می‌رسد. با اینکه انجام این جنایت، ساعت‌ها طول می‌کشد و افراد پلیس نیز در نزدیکی محل جنایت حضور داشتند به بهانه کمبود تعداد از مداخله خودداری می‌کنند و جنایتکاران در برابر چشمان اعضاء خانواده‌های شیعیان هر جنایت و اهانتی که خواستند علیه شرکت کنندگان در جشن میلاد امام زمان علیه السلام مرتکب شدند و خانه محل برگزاری جشن میلاد را به آتش کشیدند.

بعد از این واقعه، رئیس جمهور، نخست وزیر، جنبش اخوان المسلمین مصر، دانشگاه الأزهر و بعضی احزاب و شخصیت‌های سیاسی مصری نسبت به این جنایت عکس‌العمل نشان داده و آن را محکوم کردند. رئیس‌جمهور محمد مرسی نیز اعلام کرد کسانی که مرتکب این جنایت شده‌اند باید محاکمه و مجازات شوند، اما آنچه بسیار مهم و قابل تأمل است اینست که چرا در کشور مصر که مردم آن به ارادتمندی اهل بیت پیامبر صلوات‌الله علیهم اجمعین معروف هستند چنین جنایتی در حق شیعیان و پیروان اهل بیت آنهم به جرم برگزاری جشن میلاد فرزند پیامبر اکرم رخ می‌دهد؟
پاسخ این سؤال را باید در عملکرد آقای محمد مرسی رئیس جمهور، خط فکری حاکم بر الأزهر و نقشه‌ای که بیگانگان برای مصر و امت اسلامی کشیده‌اند جستجو کرد.

قبل از هر چیز توجه به این نکته لازم است که کشور مصر، در جهان عرب و اسلام از موقعیت ممتازی برخوردار است. سابقه تاریخی مصر، وجود دانشگاه پرسابقه الأزهر، فرهنگ و تمدن بالای مردم مصر و حاکمیت تفکر مذهبی معتدل با گرایش به اهل بیت پیامبر صلوات‌الله علیهم اجمعین از ویژگی‌های کشور و ملت مصر است. به دلیل همین جایگاه ممتاز بود که در طول سه دهه‌ی گذشته، آمریکا و صهیونیسم بین الملل تلاش کردند حکومت مصر را در اختیار خود داشته باشند و اجازه ندهند ملت مصر براساس تمایلات فکری و سیاسی خود عمل کند. قیام مردم مصر در سال 1389 و ساقط کردن حسنی مبارک، واکنشی بود که این مردم نسبت به مداخلات خارجی و استبداد داخلی نشان دادند. آنها تصمیم داشتند سرنوشت مصر را دردست خود بگیرند و استقلال و‌ آزادی از کف رفته را بازیابند و با روش اسلامی کشور خود را به پیش ببرند.

متأسفانه، با موج سواری گروه اخوان‌المسلمین، که علیرغم سابقه مبارزاتی در مصر در دهه‌های اخیر به گرایش‌های سازشکارانه مبتلا شده بود، انقلاب مردم این کشور مصادره شد و آمریکا و رژیم صهیونیستی توانستند به راحتی جایگاه گذشته خود، که در حاکمیت انورالسادات معدوم و حسنی مبارک معزول داشتند، را بازیابند. اکنون دولت مصر که در اختیار گروه اخوان المسلمین است، با آمریکا و رژیم صهیونیستی همان تعاملی را دارد که در زمان سادات و مبارک داشت.

جایزه دادن به همسر سادات به عنوان تقدیر از رئیس‌جمهور معدوم و منفور و خائن، برقراری رابطه نزدیک با رژیم صهیونیستی، قطع رابطه با دولت سوریه با هدف حمایت از تروریست‌هائی که سوریه را به صحنه‌ای فرسایشی به نفع صهیونیست‌ها و آمریکا تبدیل کرده اند، هماهنگی با سیاست منطقه‌ای آمریکا و رژیم صهیونیستی، همراهی با سران مرتجع عرب در مقابله با جریان بیداری اسلامی،‌ باز گذاشتن دست تکفیری‌ها و سلفی‌های افراطی و محدود ساختن آزادی‌های مشروع شهروندان به ویژه در بخش مذاهب، نمونه‌هایی از سیاست‌های رئیس‌جمهور اخوانی مصر هستند که وابستگی دولت مصر به بیگانگان و پشت کردن این دولت به آرمان‌های ملت مصر را به اثبات می‌رسانند.

دانشگاه الأزهر، با سابقه‌ای که از قرون گذشته دارد، اعتبار خود را در اعتدال، سعه صدر و به رسمیت شناختن مذاهب اسلامی دارد. جریان تقریب مذاهب، که از حدود یک قرن قبل به ابتکار شیخ محمود شلتوت به راه افتاد، مدال افتخاری بود که بر تارک دانشگاه الأزهر درخشید و آن را به جایگاه یک مجمع علمی فراجناحی ارتقاء داد. مسئولان کنونی الأزهر به جای آنکه این جایگاه را حفظ کنند و در ارتقاء آن بکوشند، با برخوردهای منفعلانه در برابر سلفی‌ها و تکفیری‌ها درحال ضایع ساختن دستاوردهای گذشته این دانشگاه هستند. در واقعه روستای ابومسلم، هر چند دانشگاه الأزهر اقدام به محکوم کردن جنایت سلفی‌ها و تکفیری کرد ولی علاوه بر اینکه بیانیه صادره دوپهلو است، اصولاً انتظاری که از الأزهر می‌رود اینست که با اجرای برنامه‌های قوی و دقیق ریشه افراط را در مصر بخشکاند و فرهنگ اعتدال را بر این کشور حاکم کند. تا زمانی که مسئولان الأزهر به این وظیفه خود عمل نکنند، آنها را در وقایع جنایتکارانه‌ای از قبیل آنچه در روستای ابومسلم رخ داد باید شریک دانست.

بی عملی دولت محمد مرسی در مقابل افراطیون و بی‌تفاوتی مسئولان الأزهر در برابر جریان سلفی و تکفیری، درست همان چیزی است که آمریکا و صهیونیست‌ها می‌خواهند. آنها از جنگ میان شیعه و سنی که مسبب اصلی آن افراطیون سلفی و تکفیری هستند حداکثر بهره را می‌برند و با استفاده از این آب گل آلود ماهی مقصود را می‌گیرند. این هدف شوم را آمریکا و صهیونیست‌ها در سوریه نیز دنبال می‌کنند و با توجه به ناکامی‌هائی که در سوریه داشتند اکنون لبنان را نیز به عرصه تاخت و تاز سلفی‌ها و تکفیری‌ها تبدیل کرده‌اند.

در این آشفته بازاری که در جهان اسلام پدید آمده، تنها راه چاره اینست که علمای بزرگ شیعه و سنی با اجرای برنامه‌های فوری و مباحثات حضوری و چهره به چهره، راهکاری برای مقابله با افراط بیابند و آبی بر این آتش که اساس اسلام و امت اسلامی را تهدید می‌کند بریزند. بدون ریشه کن ساختن تفکر افراطی، این آتش خاموش نخواهد شد. این، کاری است که فقط از بزرگان علمای اسلام اعم از شیعه و سنی بر می‌آید و البته اگر امروز اقدام نشود فردا دیر است.

سیاست روز: «رسوایی امیر قطر و دوستانش»

«رسوایی امیر قطر و دوستانش» عنوان یادداشت روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:

سرانجام پس از هفته‌ها شایعات مبنی بر انتقال قدرت در قطر دیروز رسما این مهم صورت گرفت و آل ثانی امیر قطر فرزندش تمیم را به جانشینی خود معرفی کرد.

در باب دلایل و ریشه‌های این تغییر ناگهانی دلایل و مسائل متعددی مطرح شده است اما آنچه مورد وفاق بسیاری قرار دارد تاثیر ناکامی‌های امیر قطر در اجرای اهداف غرب در منطقه است که موجب شده تا آل ثانی برا حفظ چهره خویش و نیز پاسخ گویی به خشم دوستان غربی‌ خود به این تغییر تن در دهد.

مسئله سوریه از مهمترین مولفه‌های تاثیرگذار در این عرصه است بگونه‌ای که بسیاری برکناری آل ثانی از قدرت توسط غرب را نتیجه شکست‌های وی در سوریه می دانند. در کنار این تحولات یک نکته بسیار مهم مطرح است و آن نحوه انتخاب تمیم به جای آل‌ثانی است. در این فرآیند صرفا یک اصل مطرح بوده است و آن خواست آل ثانی و البته دیدگاه مساعد غرب با این تغییر می‌باشد.

این روند در حالی صورت گرفته است که اولا قطر در دو سال اخیر با ادعای حمایت از حقوق بشر و اراده ملت‌ها برای تعیین سرنوشتشان به فتنه انگیزی در کل منطقه و حتی در آفریقا مبادرت ورزیده است. نمود عینی این امر را در سوریه می توان مشاهده کرد که قطر برای تحقق ادعاهایش از هیچ اقدامی حتی کشتار هزاران نفر از مردم این کشور و حمایت از گروه‌های تروریستی برای به نتیجه رسیدن خواسته‌های دوحه فروگذار نبوده است.

ثانیا کشورهای غربی نیز در دو سال اخیر ادعای حمایت از حقوق بشر را سر داده و با این عنوان علیه سوریه اقدام کرده‌اند. آنها بر این ادعایند که نظام سوریه برآمده از رای مردم نیست و باید دولتی که به زعم غربی‌ها برگرفته از آرای مردم باشد در سوریه به قدرت رسد.

این ادعاها از سوی سران قطر و غرب در حالی مطرح شده است که از یک سو آل ثانی بدون رویکرد به رای مردم و صرفا به سلیقه شخصی در اقدامی شاهانه فرزندش را به عنوان پادشاه و امیر مردم تعیین کرد و از سوی دیگر کشورهای غربی مدعی حمایت از حقوق بشر نیز نه تنها از این اقدام انتقاد نکردند بلکه پیام های تبریک خود را برای وی ارسال و بر ادامه دوستی با دوحه تاکید کردند. این رفتار از سوی کشورهای عربی منطقه که با ادعای حقوق بشر به دخالت در امور سوریه و سایر کشورهای منطقه می‌پردازند نیز صورت گرفته است.

با توجه به این شرایط می توان گفت که جابجایی قدرت در قطر سندی دیگر بر واهی بودن ادعاهای بشر دوستانه آل ثانی و کشورهای غربی در قبال تحولات منطقه از جمله درباره سوریه است.

آنها نشان دادند که تعریف آنها از احترام به رای مردم صرفا برای اهدافشان در سایر کشورها است ولی در قبال خودشان واژه‌ای به نام خواست و رای مردم معنا ندارد و همچون دوران گذشته این پادشاهان و اربابان غربی آنها هستند که تعیین کننده زمان و نحوه تغییرات در ساختار سیاسی این کشورها هستند.

مردم سالاری: «انتخابات‌، فوتبال و یک شباهت شگفت!»

«انتخابات‌، فوتبال و یک شباهت شگفت!» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مال‌میر است که در آن می خوانید:

استقبال گسترده مردم از انتخابات ریاست‌جمهوری و پشتیبانی دقیقه نود اصلاح‌طلبان از دکتر حسن روحانی و در نهایت، پیروزی قاطع ایشان در همان دور اول رای شماری، همان قدر پیش‌بینی ناپذیر و نامنتظر بود که راهیابی مستقیم تیم‌ ملی به جام جهانی فوتبال در برزیل! اگرچه دو رخداد فوق در نگاه نخست تفاوت‌های مبنایی فراوانی با هم دارند اما از یک چشم‌انداز، شباهت شگفتی نیز با یکدیگر پیدا می‌کنند و آن اینکه: هیچ یک حاصل «برنامه‌ریزی»‌های بلندمدت، «مدیریت‌«های صحیح و «سیاست‌«های منسجم نبودند و سهم بخت و اقبال و توانایی‌های «فردی» در به بار نشستن این دو رویداد میمون بسیار بالا بود! به واقع، دلیل بنیادین پیش‌بینی ناپذیر شدن پیروزی‌ها و شکست‌های ما در میدان سیاست و ورزش نیز از همین برجسته بودن ویژگی‌های فردی در برابر ضعف ساختاری و سازمان‌دهی برمی‌خیزد!

برای پی بردن به میزان صحت این مدعا تنها کافی است به روند برگزاری لیگ برتر فوتبال و مشکلات گوناگون آن مثل داوری‌های پرجنجال و پرحاشیه، حضور بی‌رقیب دلالان و مفسدان اقتصادی، مدیریت نظامیان و... نگاهی بیندازید تا دریابید بخت و اقبال بلند و درخشش «تک ستاره‌«‌هایی که از قضا ساخته و پرداخته لیگ داخلی هم نبودند تا چه پایه در رهنمون شدن تیم ملی فوتبال به جام جهانی نقش سرنوشت‌سازی داشته‌اند!

در عالم سیاست نیز وضعیت اصلاح‌طلبانی که در روزها و ساعت‌های آخر ذیل تابلوی «اعتدالگرایی» با برخی منتقدان وضع موجود بر سر معرفی دکتر روحانی به عنوان کاندیدای برگزیده اجماع کردند هم، هیچ بهتر از حال و روز لیگ برتر فوتبال نبود!

در سال‌های اخیر نه تنها اکثریت قریب به اتفاق گروه‌های اصلاح‌طلب رغبتی به سازماندهی و منضبط کردن فعالیت خود نداشتند، سهل است، هر گونه اتحاد و انسجامی را با به راه انداختن بحث‌های عبثی همچون اصلاح‌طلب بدلی و اصیل و نظایر اینها به ورطه شکست می‌کشاندند!

در این میانه اما، ‌بردباری و استقامت دکتر محمدرضا عارف و درخشش اخلاقی ایشان در گرماگرم رقابت‌های انتخاباتی و برتری دادن مصلحت جمعی به منافع فردی و در یک کلام سر سپردن ایشان به مفهوم کهن «پارهسیا»* بود که تا حد زیادی راه را برای پیروزی قاطع اصلاح‌طلبان و اعتدال‌خواهان در همان دور اول رأ‌ی‌گیری هموار کرد!

به عبارت دیگر، با هیچ منطق و معیار و هیچ متر و مشاطه‌ای نمی‌توان نقش بی‌بدیل «پارهسیا»ی دکتر عارف از یک سو، ‌و فرصت‌طلبی و تیزچنگی مهاجم ایرانی – بلژیکی تیم ملی را از سوی دیگر، در پوشاندن زخم کهنه فقدان برنامه‌ریزی و مدیریت در سیاست و فوتبال ما به حساب نیاورد!

به راستی پرسش‌های ناگزیر این جاست: اگر معاون اول اصلاحات بر حق انکارناپذیر خود برای ماندن تا آخرین مرحله انتخابات ریاست‌جمهوری پای می‌فشرد و اگر گوچی (قوچان‌نژاد) عادت تعقیب توپ تا آخرین لحظه را به برکت سال‌ها توپ زدن در لیگ اروپایی در سر نمی‌داشت و از میان ده‌ها شلیک استادانه مهاجمان حرفه‌ای کره‌ای یکی به تور می‌نشست، آیا باز هم چراغ‌های شهرهای ما تا صبح روشن بود و آوای شادمانی و سرود پیروزی ما تا سپیده دم گوش فلک را کر می‌کرد؟ آیا به راستی این سرنوشت گریزناپذیر ماست که با درخشش «تک‌ستاره»‌های عالم سیاست و ورزش آسمان، ظلمانی ضعف‌ها و کم‌کاری‌های خود را از یاد ببریم؟ آیا رواست پس از هر کامیابی، در هزارتوی ادعاهای بی‌منطق و تارهای توهمی که گرداگرد خود می‌تنیم هر نهیب دلسوزانه‌ای را با انگ یأس پراکنی و سیاه‌نمایی از خود برانیم؟ آیا پس از هر پیروزی بزرگ، ترسیم استراتژی و کار منضبط برای نگه داشتن ثمرات آن حکم رویایی است که بارها دیده‌ایم و بارها بی‌تعبیر رهایش کرده‌ایم؟ راستی را شباهت شگفتی میان «پارهسیا»ی دکتر عارف در میدان سیاست با «توپ‌ربایی» گوچی در مستطیل سبز نیست؟!!

* پارهسیا (Parrhesia) فعالیتی است که طی آن سیاستمدار رابطه خود را با آنچه حقیقت می‌پندارد، آشکار می‌سازد؛ در پارهسیا سیاستمدار وظیفه اخلاقی را به جای نفع شخصی یا بی‌تفاوتی اخلاقی برمی‌گزیند و نقادی را بر تملق، خطر مرگ را بر زندگی، واقعیت و حقیقت را بر کذب و سکوت برتری می‌دهد. پارهسیا جزو بنیادین دموکراسی در آتن بود!

تهران امروز: «چرایی کشتار شیعیان!»

«چرایی کشتار شیعیان!» عنوان یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم داوود احمدزاده کارشناس مسائل خاورمیانه است که در آن می خوانید:

مصر از دیر باز کانون اندیشه در جهان عرب بوده و تمام تغییرات منطقه از قدیم متاثر از تحولات مصر بوده است. از زمان ناصر تا انقلاب2011. کشور مصر دارای تکثر فکری و اقوام مختلف است که از دیر باز در کنار هم زندگی می‌کردند حتی در رژیم مبارک به‌‌رغم جامعه بسته،اقوام از آزادی نسبی برخوردار بودند و انتظار می‌رفت بعد از به قدرت رسیدن اخوان‌‌المسلمین فضایی ایجاد شود که اقلیت‌ها هم در آن جایی داشته باشند.

رشد جریان سلفی در مصر در واقع با حمایت از سوی خارجی‌ها تقویت شد و ظهور این جریان روی وحدت ملی مصر تاثیرگذاشت.این گروه در انتخابات اخیر در کنار اخوان‌‌المسلمین از پایگاه نسبتاً خوبی برخوردار بودند و این صعود در قدرت از سوی وهابیت تقویت می‌شد.وجود سلفی‌ها د رقدرت باعث شد بالانسی بین اسلامگرایان و لیبرال‌ها به وجود آید و در چنین شرایطی مرسی مجبور بود برای حفظ قدرت خود با گروه‌های سلفی کنار بیاید.

در چنین شرایطی رشد سلفی‌ها در مصر که کانون حوزه‌های دینی است را داریم و دانشجویان الازهر هم در گسترش آن بی‌تاثیر نیستند و اینگونه این فضا بر سرنوشت شیعیان تاثیر می‌گذارد. مصر کشوری بوده که بسیاری آن را اعتدالی می‌دانستند و آمار نشان می‌دهد بعد از ایران تعداد زیادی از شیعیان در این کشور حضور دارند و این برمی‌گردد به حضور فاطمیون در این کشور که اولین بنیان‌گذاران حکومت شیعی در این کشور بودند.

از سوی دیگر ما می‌دانیم که تضاد منافعی بین ایران و عربستان بر سر مصر وجود دارد و گروه‌های شیعه در مصر متهم به جانبداری از منافع ایران یا همسو بودن اعتقادی‌شان با ایرانیان هستند.این مسئله در واکنش‌های تندی که نسبت به ورود توریسم‌های ایرانی به مصر داشتند یا یورش به کنسولگری ایران مشخص است. این واکنش‌ها با این تصور که ایران تحت لوای توریسم تاثیرگذاری بر جامعه سنی خواهد داشت و راهی باز خواهد کرد برای اینکه اندیشه شیعه را در این کشور بیش از پیش وارد کند.

آبشخور این مسئله نیز به حمایت عربستان و قطر از این رفتارهای افراطی بر می‌گردد. جهادی که سلفی‌ها و وهابی‌ها با حمایت آشکار عربستان سعودی از آن دم می‌زنند و القاعده الگوی شرم‌آور آن است، چیزی جز قتل و غارت کور و بی‌برنامه صرفا برای ایجاد هرج و مرج نیست اما این تیره‌ترین بخش هویت آنها نیست بلکه ظن ما به این جهادی‌های قلابی وقتی بیشتر می‌شود که می‌بینیم آنها نه در مقابل اشغال بیگانه بلکه برعکس برای زمینه‌چینی اشغال بیگانه می‌جنگند.

اتفاق اخیر در مصر توسط بسیاری در داخل مصر محکوم شد اما آنچه اهمیت دارد اینکه سلفی‌هایی که اقدام به این خشونت‌ها می‌کنند به شکل حزب و گروهی مشخص نیستند که در تصمیم‌گیری‌ها دخیل باشند و از این رو حتی اگر رهبران این کشورها آن را محکوم کنند باز هم مشخص نخواهد بود که این کشتارها به پایان برسد یا راهکاری اساسی برای آن اندیشیده شود.

ابتکار: «پشیمانی و ناپشیمانی‌های احمدی نژاد»

«پشیمانی و ناپشیمانی‌های احمدی نژاد» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در‌ آن می خوانید:

احمدی نژاد، اکنون که پشت سر خود را نگاه می‌کند و به حرف‌ها و عملکرد خویش تامل می‌نماید. می‌بیند که هشت سال مثل باد گذشت.سالهایی که پر از تب و تاب بود و تلخ و شیرینی‌های زیادی را برای رئیس جمهور و یارانش و البته بخش وسیعی از مردم ایران به همراه داشت.

برخی پایان دوره اش را جشن می‌گیرند و عده ای دیگر افسوس می‌خورند و به گفته الهام به زودی دل بخشی از مردم برای وی تنگ خواهد شد. اما اگر نگاهی به حوادث این دوران پرتنش و مهیج افکنده شود،و به علایم رفتارها و سخنان رئیس جمهور کمی توجه شود می‌توان حدس زد که وی از چه پشیمان است و از چه پشیمان نیست. اگر دوباره با این تجربیات گرانبها، به هشت سال پیش برمی گشت، چه چیزهایی رامی گفت و از گفتن چه چیزهایی خود داری می‌کرد، چه کارهایی را انجام می‌داد و از اجرای چه کارهایی دوری می‌کرد.

الف)پشیمانی‌های وی:

1. یکی از سخنان پرتنش احمدی نژاد، موضوع انکار هولوکاست بود که گریبان وی و کشور را سالها گرفت و منافع ملی ایران را به خطر انداخت و به حربه ای در دست رژیم اشغالگر قدس تبدیل گشت، تا از این « پیرهن عثمان » بتواند به اهداف خود برسد. می‌گویند هیچ سخنی تا این اندازه به اسرائیل خدمت نکرده. صهیونیست هاکه از آب کره می‌گیرند، همواره مترصد چنین فرصت‌ها و بهانه‌هایی بوده اند. آنان از این سخن سوء استفاده کردند و در دنیا تبلیغ نمودند که رژیم ایران قصد نابودی اسرائیل را دارد و این موضوع را به «برنامه ی هسته ای» ایران گره زده اند. چنین نتیجه گیری نمودند که گویی ایران قصد تولید بمب اتم را دارد تا از آن طریق بتواند اسرائیل را از روی زمین محو نماید. خیلی‌ها به احمدی نژاد ایراد گرفتند و این گونه سخن گفتن را دور از آداب دیبلماتیک و منافع ایران به شمار آوردند. اما بعدها یار غار رئیس جمهور، جناب مشایی، در سخنانی صراحتاً مردم ایران و مردم اسرائیل را دوست خواند. مخالفان و منتقدان اصولگرای احمدی نژاد به این سخن حمله کردند. حتی رهبری هم آن را حرف غلطی قلمداد نمودند. اما رئیس جمهور از مشایی حمایت کرد. این حمایت به نوعی عقب نشینی احمدی نژاد از نابودی اسرائیل ونفی هولوکاست بود. چنان که رئیس جمهور در مصاحبه با یکی از خبر نگاران خارجی اذعان کرد، که نباید برخی سخنان را می‌گفت (اشاره اش به همین قضیه بود ) اما پشیمانی چه سود ؟ وا نگردد تیر از ره ای پسر/بند باید کرد سیلی را زسر

2. احمدی نژاد در مناظرات 1388، برای پیروزی بر رقبا سخنانی را درباره ی هاشمی و ناطق نوری و سایر رقبا به کار برد که یحتمل، امروزه از گفتن آنها چندان خرسند نیست. او بعدها سعی کرد که خود را به هاشمی نزدیک تر کند، حتی در جلسات مجمع تشخیص مصلحت شرکت کرد. وی سالها با این مجمع قهر بود و از شرکت در آن خودداری می‌کرد. او احتمالاً تحت تأثیر القائات آقای الهام، اعضای مجمع را شخصیت‌های از رده خارجی می‌دانست که رهبری برای دلجویی آنان را در آنجا نگه داشته است. اما هر چه زمان گذشت و شرایط بر احمدی نژاد سخت تر شد، او احساس کرد که باید کمی از مواضع گذشته اش عقب نشینی کند.

3. احمدی نژاد از بست نشینی و قهر یازده روزه اش هم چیزی به دست نیاورد. او احتمالاً درباره ی جایگاه خویش محاسبه ی نادرستی کرده بود. آقای زاکانی نماینده تهران،در هفته نامه ی پنجره نوشته بود، که آقای احمدی نژاد همواره تأکید داشت که 35 میلیون رأی حامی دارد، پس به آنان تکیه می‌کند و در برابر حکم حکومتی می‌ایستد. اما وقتی خبری نشد، وی به سر کارش برگشت ( نقل به مضمون) ستاره ی اقبال رئیس جمهور از همان زمان رو به اقول نهاد و کم رنگ تر شد. قطعاً احمدی نژاد اگر وقت بیشتری پیدا می‌کرد، از واقعه ای مثل برکناری وزیر اطلاعات ( آقای مصلحی ) خودداری می‌کرد و به حکم رهبری تمکین می‌کرد.

4. احمدی نژاد صریحاً از برخی اقدامات خویش اظهار پشیمانی کرده است. از جمله، انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور، که واقعاً نبودنش بسیاری از مشکلات را برای کشور به همراه داشت. می‌توان گفت در نبود این سازمان کشور « الهش بختکی » اداره می‌شد. تصمیمات فله ای اتخاذ می‌گشت و امور کشور با بی برنامگی جاری بود. رئیس جمهور این اقدام را اکنون نادرست می‌داند. ادغام دانشگاههای پزشکی ایران و تهران و... نیز تصمیمات غیر سازنده ای بودند که خود رئیس جمهور به نادرستی آنان اعتراف کرده است.

ب) اما احمدی نژاد از چه چیزهایی پشیمان نیست؟

1- او قطعا از این که از طریق هدفمندی یارانه‌ها، پول زیادی را نقداً به جیب مردم، به ویژه طبقات ضعیف تر وارد کرده است پشیمان نیست.حتماً اگر فرصت پیدا می‌کرد، شاید آن را چند برابر هم می‌نمود. چنان که چندین بار از یارانه ی 250هزار تومانی سخن به میان آورد؛وعده ای که طبقات محروم و ضعیف و روستایی را بر بال رویا می‌نشاند. واقع امر این است که احمدی نژاد در میان طبقات ضعیف و روستاییان، پایگاه ثابت و استواری برای خویش دست و پا کرده است. تا سالها رسم احمدی نژادی در رگهای اقتصادی و حب وی در دلهای آن طبقات اجتماعی جاری خواهد بود.

2- احمدی نژاد، حتماً از طرح «مسکن مهر» پشیمان نخواهد بود. وی حقاً در این زمینه کاری کرده کارستان. حتی هشت نامزد ریاست جمهوری 1392، بر ضرورت و ادامه ی همین طرح تأکید داشتند. حدس زده می‌شود، زمانی که این پروژه به اتمام برسد، نتایج آن بهتر مشخص خواهد شد.

3- احمدی نژاد از دفاع تمام قد از یارانش پشیمان نخواهد شد. هیچ شخصی یا شخصیتی تا کنون این گونه پشت یارانش نایستاده است. حمایت وی از مرحوم کردان، دفاع همه جانبه از مشایی، حمایت از جوانفکر، بقایی، و بازی دادن مجلس و قوه قضائیه برای حفظ مرتضوی و نهایتاً موفق بودن وی، مثال زدنی است. او حتی کابینه و یارانش را « خط قرمز » خواند.همین موضوع باعث شده تا کسانی که به وی تکیه کرده اند، دلشان قرص تر و حمایت شان استوار تر گردد. اگر پس از اتمام دوره وی، برخوردی صورت نگیرد، احمدی نژاد و یارانش آسیبی نبینند و راه فعالیت سیاسی برای آنان مسدود نگردد، حتماً در آینده، این خصلت سبب جذب گروه زیادی به وی خواهد گشت.

4- احمدی نژاد از پخش فیلم مشهور « فاضل لاریجانی و مرتضوی» پشیمان نخواهد شد. با پخش آن فیلم سعی کرد به وجهه خانواده لاریجانی آسیب برساند، موفق هم شد.او برای کل این خانواده پرونده ساخت. پرونده ی زمین‌های ورامین برای محمد جواد، پرونده ی فاضل برای سایر برادران و برکناری وزیر بهداشت به منظور کنار گذاشتن باقر لاریجانی؛ خلاصه سعی کرد که به نوعی با کل این خانواده تسویه حساب کند. که این کار را هم کرد و به نظر نمی‌رسد از این کار هم پشیمان باشد.

آفرینش: «گسترش اختلافات مذهبی یا منافع سیاسی»

«گسترش اختلافات مذهبی یا منافع سیاسی» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:

درگیری‌‌های مذهبی و طایفه‌ای در تمامی منطقه خصوصاً کشورهای عربی درحال گسترش می باشد. عاملی که عدم ناامنی، شکاف‌های اجتماعی، عدم وحدت ملی و سرکوب را درپی خواهد داشت. امروز شاهدیم که پس از عراق و سوریه و از این سو افغانستان و پاکستان اکنون این رفتار خشونت آمیز به لبنان و مصر رسیده و سلفی های مصر در روستایی در استان «الجیزه» باحمله به منزل برخی از شیعیان، آنها را مورد ضرب وجرح قرارداده و چند تن از آنها براثر شدت ضربات جان باختند.

اما باید به این نکته اشاره کرد که تا پیش ازاین شاهد اختلافاتی به این شدت خشن و گسترده نبودیم البته درواکاوی علت این درگیری‌های مذهبی باید عوامل داخلی و خارجی را مد نظر قرار داد.

با توجه بر تحولات داخلی این کشورها، می‌توان دریافت که مسائل سیاسی و اجتماعی یکی از دلایل اصلی شعله‌ور شدن آتش اختلافات می باشد. روی کارآمدن حکومت‌های گوناگون با علقه‌های مذهبی خاص و گرایش دادن دولت‌ها به حمایت از رویکردی مذهبی و تشکل‌های دینی، موجب تحریک عقاید و افکارعمومی مردم می گردد.

به عنوان مثال درعراق جدای از اینکه دولت مالکی یکجانبه گرایی دارد یا نه، شاهدیم که مردم دولت را به خود محوری و عدم مداخله فعالان سیاسی سنی مذهب متهم می کنند. یا در مصر شاهدیم پس از آنکه انقلاب با وحدت گسترده مردم به سرانجام رسید، با روی کار آمدن محمد مرسی با گرایش‌های اخوانی، سطح اختلافات میان اقشارمختلف مذهبی مصر افزایش یافته و مشاهده کردیم که آتش زدن کلیساها و درگیری‌های خیابانی میان مردم و اخیراً کشتن شیعیان رواج پیدا کرده است.

درافغانستان و پاکستان نیز اختلافات سیاسی گروه‌های افراطی با حکومت مرکزی و نا امن جلوه دادن فضای داخلی به عاملی برای کشتارهای مذهبی تبدیل شده است. دراین میان مردم بی گناه هزینه خواسته‌های سیاسی و اعتقادی این گروه‌ها قرار می گیرند.

اما باید تحولات خارجی و منطقه ای را نیز در افزایش اختلافات مذهبی در یکی دوسال گذشته خصوصاً درکشورهای عربی دخیل دانست. تحولات سوریه در یک سال و نیم گذشته تاثیر بسزایی در افزایش درگیری‌ها در کشورهای عربی داشته است. البته همانطور که گفته شد امیال سیاسی گردانندگان جنگ سوریه دراین امر بسیار حائز اهمیت می‌باشد.

تبدیل اعتراضات و مطالبات سیاسی مردم سوریه به اختلافات شیعه و سنی، باعث شد تا چهره اختلافات در این کشور تبدیل به میدان انتقام گیری فرقه‌های اسلامی گردد.

تهیج افکارعمومی توسط مقامات مذهبی و جلوه دادن مبارزه با حکومت اسد به عنوان جهاد فی سبیل‌لله باعث شده تا امروز کشتار مردم بی گناه در سوریه به عاملی برای راهیابی به بهشت برین تلقی گردد!

لذا شاهدیم که در هردو عامل داخلی و خارجی، این امیال و منافع سیاسی گروه‌ها و کشورهایی است که درگیری و اختلافات مذهبی را دامن می‌زنند تا ازاین طریق به اهداف خود برسند.

حال این اهداف می تواند از سوی کشورهای غیرمسلمان غربی طرح ریزی شود و یا از سوی کشورهای مسلمان منطقه همچون عربستان و قطرحمایت گردد.

اما ضروریست تا کشورما به عنوان یک کشور شیعی، طوری اوضاع را مدیریت کند که به طرفداری مذهبی از دولت یا کشوری خاص متهم نشود. چون این امر یکی ازاهداف غرب برای منفور جلوه دادن ایران و مخدودش کردن چهره انقلاب اسلامی در حرکت‌های بیداری اسلامی منطقه می باشد.

دنیای اقتصاد:«مدیریت انتظارات در دولت آینده»

«مدیریت انتظارات در دولت آینده» عنوان سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمان‌زاده است که در آن می خوانید:

اکنون که دکتر حسن روحانی با شعار دولت تدبیر و امید به اراده و رای مردم به ریاست‌جمهوری برگزیده شده، انتظارات عمومی به ویژه در عرصه اقتصاد رو به فزونی است. این انتظارات فزاینده البته انعکاس و پیامد شرایط سخت و فشارهای شدید اقتصادی بر مردم است.فضا به گونه‌ای است که این انتظار عمومی شکل گرفته که در دولت تدبیر و امید، مشکلات فزاینده اقتصادی به سرعت حل و فصل می‌گردد و اوضاع رو به راه خواهد شد.

فضای رسانه‌ای نیز بر این انتظار دامن می‌زند که فشارهای اقتصادی که بر گرده مردم وارد شده است، در دولت آینده هرچه سریع‌تر برداشته شود. این موضوع البته یک واقعیت است که کلید حل مشکلات اقتصادی کشور در دست دکتر روحانی است و این کلید جز تشکیل یک تیم اقتصادی – سیاسی قوی، تکیه بر کار کارشناسی، برنامه‌ریزی سیاست‌های صحیح و اجرای اصولی آن، تاکید بر عقلانیت و در نهایت پرهیز از افراط و حفظ خط اعتدال و میانه روی نیست. بر این اساس انتظار حل و فصل مشکلات اقتصادی در دولت آینده، مبتنی بر واقعیت و قابل حصول است، اما همگان باید به این نکته توجه داشته باشند که این فرآیند زمانبر و نیازمند صبر و بردباری است.

شرایط اقتصادی کشور در حال حاضر چیست؟ عبور نرخ تورم از مرز 30 درصد، کاهش شدید ارزش پول ملی و نوسانات شدید نرخ ارز، نرخ رشد اقتصادی نزدیک به صفر یا حتی منفی و گسترش بیکاری همه و همه بیانگر شرایط حاد اقتصای است.

 نیاز به صبر و گذشت زمان برای عبور از این شرایط حاد اقتصادی و بازگرداندن آرامش، ثبات و رونق اقتصادی در دولت آینده از دو جنبه قابل توجه است. از یک سو باید توجه داشت که این شرایط حاد اقتصادی ماحصل تضعیف نظام تصمیم سازی و تصمیم‌گیری در سیاست داخلی و خارجی، تضعیف فضای کسب و کار، تخریب نظام بودجه ریزی، تضعیف جایگاه نهادهای مهم اقتصادی مانند بانک مرکزی، تضعیف اعتماد عمومی نسبت به نهادهای تصمیم‌گیر، بی‌انضباطی مالی، بی انضباطی پولی، نرخ بالای رشد نقدینگی و مانند اینها در طول سالیان اخیر است.

جنبه دوم، زمانبر بودن فرآیند نتیجه‌گیری از اجرای سیاست‌های اقتصادی است. اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای کار کارشناسی برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت، سیاست‌گذاری کرد و البته صبور بود تا ثمرات به بار نشیند بنابراین حتی اگر ساختار اجرایی دولت به سرعت احیا شود و سیاست‌های صحیح اقتصادی که در دولت تدبیر و امید از پیش طراحی و برنامه‌ریزی شده است، به محض آغاز فعالیت دولت آینده به سرعت و به صورت اصولی به مرحله اجرا درآید، روشن است که پیامدهای مطلوب این سیاست ها به مرور و طی یک فرآیند زمانی به بار خواهد نشست.

بینش اقتصادی بیانگر این موضوع است که طراحی و اجرای سیاست‌های اقتصادی ضربتی به هدف بهبود سریع وضعیت معیشتی مردم، عمدتا نتیجه معکوس به بار می‌آورد و وضع مردم را بدتر خواهد کرد. همچنان که تجربه سیاست‌های ضربتی در سال‌های اخیر نیز به کرات این موضوع را ثابت کرده است. پس برای به بار نشستن ثمره سیاست‌های دولت آینده نیز باید صبور بود. البته در این موضوع یک استثنا نیز وجود دارد.

یکی از کلیدهای موثر دولت تدبیر و امید برای بهبود شرایط اقتصادی، بهبود روابط خارجی کشور در بستر یک سیاست خارجی صحیح و اصولی است. در صورتی که سیاست خارجی دولت آینده بتواند طی زمانی کوتاه به بهبود روابط خارجی و حل و فصل پرونده هسته‌ای نائل آید، انتظار می‌رود از مسیر کاهش و نهایتا رفع تحریم‌های اقتصادی، فرآیند بهبود اوضاع اقتصادی و معیشت مردم به صورت سریعی بروز و ظهور یابد. در عین حال این امر محتمل است که حل و فصل پرونده هسته‌ای و رفع تحریم‌ها نیز به زمان قابل توجهی نیاز داشته باشد بنابراین احتیاط شرط عقل است.

از این منظر، مدیریت انتظارات عمومی به ویژه فضای رسانه‌ای خود یک امر کلیدی در دولت تدبیر و امید است.تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان دولت تدبیر و امید از هم‌اکنون باید بر مدیریت انتظارات عمومی تمرکز کنند و این آگاهی را به مردم تزریق کنند که بهبود وضع معیشت، اگرچه قطعی است، اما نیازمند صبر و گذشت زمان است.

چراکه شکل‌گیری و تداوم انتظارات فزاینده برای حل و فصل سریع مشکلات و بهبود سریع معیشت مردم، می‌تواند در صورت عدم پاسخگویی سریع، امیدهای بزرگ مردم را کمرنگ کند و خود به مانعی برای دستیابی به هدف بهبود معیشت مردم بدل شود. مهم این است که وقتی دولت آینده رو به پایان می‌رود، این احساس به صورت قوی در مردم شکل گرفته باشد که وضع اقتصادی و معیشتی آنان به نحو ملموس و قابل توجهی بهبود یافته است. بنابراین باید این مهم را به افکار عمومی تزریق کرد که اگرچه کلید حل مشکلات اقتصادی در دست دولت تدبیر و امید است، اما باز کردن قفل‌های اقتصادی، گره‌های کور و بهبود معیشت مردم نیازمند صبر و بردباری است؛ صبری که البته در نهایت به حول و قوه الهی ثمربخش و شیرین خواهد بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها