کار سخت شده است؛ باید برگههای مربوط به «تاریخ اسلام» را از میان «آمار استنباطی» ـ که امتحان فردای هماتاقیت است ـ پیدا کنی. عملیات جستجو آغاز میشود. زیر تخت، پشت میز رایانه، زیر پتو و بالشت؛ با وجود این، هنوز چند صفحهای گم ماندهاند.
ناگهان چشمانت کنج اتاق را نشانه میرود. جایی که از ظرف و قابلمههای شسته نشده دیروز، برجی درست شده است و احتمالا بخشهایی از جزوه را بتوانی آن زیر پیدا کنی.
فیالفور جستی میزنی و بیتوجه به استحکام برج، خانه را از پای بست ویران میکنی. هنوز سرمست از این کشف بزرگ جزوهای هستی که در چشم برهم زدنی، روی سفید جزوههای امیر را سبز شده میبینی.
تهماندههای قورمه سبزی حالا جذب آمار استنباطی امیر شدهاند. هماتاقی بدعنقی که در شرایط عادی هم نمیتوان تحملش کرد، شب امتحانی جنگ اعصابی به راه خواهد انداخت.
فعلا کاری از دستت ساخته نیست. باید صبر کنی تا از خواب بیدار شود. حولوحوش ساعت 11 شب! درست همان موقعی که تو مهیای خواب میشوی؛ آخر امیر عادت دارد شب درس بخواند. البته مدتهاست که به خوابیدن «زیر نور مهتابی» خو گرفتهای؛ حتی با شکمی گرسنه.
چــــون دوشنبهها ساچمه پلو (در ادبیات خوابگاهی به جای عدسپلو به کار گرفته میشود) را به لطایفالحیل هم نمیتوانی قورت دهی. سعی میکنی روانشناس درونت را زنده کنی و با توصیههای او، ذهنت را روی جزوه لعنتی که هنوز نصف بیشترش هم مانده، متمرکز کنی.
یک صفحه، دو صفحه، سه، چهار، اوضاع دارد خوب پیش میرود که یکهو ترمزت کشیده میشود. صدای خنده و ریسهرفتنهای اتاق پنج نفره بغلی که همه ورودی جدید هستند و پرانرژی و البته هنوز با مقوله افتادن و مشروط شدن غریبهاند. به همین دلیل ترجیح میدهند، بیشتر دور هم خوش باشند و از تجربههای شیرین روزانه خود برای هم بگویند.
پلان دوم؛ بیرونی، حیاط خوابگاه
با گرمتر شدن هوا و طولانیتر شدن روزها، حیاط، دم دمای غروب مامنی میشود برای فرار از اتاقهای دلگیر و خفه. میتوانی به کلونی شکل گرفته در اطراف میز تنیس بپیوندی یا بدمینتون را انتخاب کنی یا بیخیال رقابت، به اندامت برسی و با دستگاههای ورزشی وقتت را بگذرانی. البته آمار تازه نامزد کردههای خوابگاه را هم میتوانی از تلفن کارتیهای حیاط خوابگاه دربیاوری.
فقط فصل امتحانات است که حیاط خوابگاه را از حالت میدان ورزشی خارج میکند و عرصهای میشود برای رژههای دانشجویی. از مسعود، مرتضی و علی، میتوان آمار دقیق موزاییکهای حیاط خوابگاه را گرفت. چهرههای معروفی که جزوه به دست طول و عرض حیاط را چند ساعت طی میکنند و با صدایهای نخراشیده خود، شکل جدیدی از درس خواندن را ارائه میدهند.
«عموجان» هم که تا چند وقت پیش، بیشتر وقتش را صرف بازی با بچهها میکرد، در ایام امتحانات، کسب و کارش رونق بیشتری گرفته است.
احتمالا بین درس خواندن، فسفر سوزاندن و فروش سیبزمینی، تخممرغ و نان بیات میتوان رابطه معناداری برقرار کرد. بخصوص که در ظهر جمعه و روزهای تعطیل رسمی، خبری از غذای خوابگاه نباشد و مجبور شوی خودت دست به روغن و ماهیتابه شوی.
پلان سوم؛ داخلی، سالن مطالعه
خلوتترین و دنجترین مکان خوابگاه در طول ترم، سالن مطالعه است. همان جایی که فقط در 14 روز امتحانات، با خیل عظیمی از دانشجو مواجه میشود وگرنه در سایر ماهها، جز چند نفری که عشق ارشد و دکتری هستند، مشتری دیگری ندارد. میزهای سالن اما خود بخشی از تاریخ خوابگاه به حساب میآیند. انواع و اقسام حکاکیها و نوشتهها که به بهترین شکل، درون پراسترس دانشجو در شب امتحان را روایت میکنند. برای فهم میزان محبوبیت استادان هم باز میتوان به همین «میز نوشتهها» مراجعه کرد. پیشنهاد میکنم محققان برای تدوین تاریخ دانشگاه این مرز و بوم، این سندهای تاریخی را از خاطر نبرند.
وحید اقدسی - جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: