ترسش در خصوص از دست رفتن استقلال و آزادیاش است که برای به دست آوردنشان همه جوانیاش را گذاشته و اشتیاقش به ازدواج در امیدش به زیر سقف رفتن با مردی است که آدم زندگی است. او در گفتوگو با ما از دنیای مجردیاش حرف زد؛ دنیایی که از نگاه او نه تلختلخ است و نه شیرینشیرین.
چند سال داری؟
40 سال.
چه شد تا این سن مجرد ماندی؟
به نظر من برای هر کسی یک جفت وجود دارد و اگر شرایط جور باشد جفتها کنار هم قرار میگیرند، اما تا به حال کسی به دل من ننشسته است، شاید هم بتوانم بگویم قسمت.
پس با قسمت کنار آمدهای؟
بله. تا حدی به این مرحله رسیدهام و باور دارم غیر از همت آدمها تقدیر هم وجود دارد. من تا به حال خواستگاران زیادی داشتهام و به بعضی از آنها فرصت چند جلسه آشنا شدن را هم دادهام، اما بعد حس کردهام آنها به دل من نمینشینند. عدهای میگویند من خیلی سختگیر هستم، اما برای من ایجاد یک حس خوشایند نسبت به کسی که قرار است با او ازدواج کنم، خیلی مهم است.
چه کسی با چه معیارهایی به دلت مینشیند؟
سوال خیلی سختی است چون نمیتوانم این را در یک قالب مشخص بگنجانم. من دنبال زیبایی ظاهری یا پول و موقعیت نیستم، فقط دوست دارم از طرف مقابلم انرژی مثبت بگیرم. هیچوقت هم در جلسه اول آشنایی درباره کسی قضاوت نمیکنم چون میدانم ممکن است بعد از آشنایی بیشتر، نظرم درباره او عوض شود.
به هر حال باید یکسری ملاک در ذهنت باشد.
از به دل نشستن که بگذریم، من ازدواج با کسی را دوست دارم که طرز رفتار با زن را بلد باشد، با روحیات زنها آشنا باشد، روراست باشد و این را در رفتارش حس کنم، مسئولیتپذیر و کاری باشد و استقلال فکری داشته باشد تا من حس کنم یک تکیهگاه محکم دارم. مهربان بودن مرد و نگاهش به دنیای اطراف برایم خیلی مهم است. در مجموع باید بگویم مرد ایدهآل من باید انسانی برجسته باشد چون اگر او یک انسان واقعی باشد قطعا با من منصفانه رفتار میکند.
حالا که به چهل سالگی رسیدهای اینطور فکر میکنی یا از اول طرز تفکرت این بوده است؟
البته با گذشت زمان پختگی فکری ما هم تغییر میکند، اما من از اول همینطور فکر میکردم و حالا که سنم بالاتر رفته از حالت احساسی صرف خارج شدهام و میتوانم بهتر تصمیم بگیرم.
بین همه آدمهایی که به زندگیات وارد شدهاند یک نفر هم به ایدهآلهایت نزدیک نبوده است؟
مشکل اصلی من این بود که ارتباط عاطفیام با هیچکدام از آنها برقرار نمیشد یا اگر به کسی حس خوبی داشتم یک ایراد اساسی داشت مثلا قدرت تصمیمگیری یا جرات ورود به زندگی مشترک و اعتماد به نفس لازم را نداشت. البته نمیگویم که طرف مقابلم باید کاملا بیایراد باشد چون من هم کامل نیستـم، اما دستکم باید 60 تا 70 درصد ایدهآلهای من را داشته باشد. نمیدانم شاید هم چنین آدمی وجود دارد، اما سر راه من قرار نگرفته است. با این حال گاهی به خودم میگویم شاید قسمت نبوده که تا به حال ازدواج نکردهام چون اگر قسمت باشد دهان آدم بسته میشود.
فکر نمیکنی کمی گرفتار وسواس شدهای؟
نه، وسواسی نشدهام یعنی با بالا رفتن سنم، معیارهایم را سختتر نکردهام، اما موضوع این است چون در تمام این سالها شاغل بودهام و طعم استقلال مالی و آزادی را چشیدهام، حس میکنم میتوانم از پس همه کارهایم بربیایم. حالا هم برایم خیلی سخت است که کسی این استقلال و آزادی را از من بگیرد. برای همین است که دوست دارم یک همپای خوب در زندگی داشته باشم که به حریمهای من احترام بگذارد. در واقع سن که بالا میرود آدم بیشتر به همسری نیاز دارد که دوستش باشد در غیر این صورت مگر ما سرمان درد میکند که برای خودمان دردسر درست کنیم.
حالا که فرد مورد نظرت را پیدا نکردهای احساس تنهایی نمیکنی؟
فعلا به آن مرحله نرسیدهام چون خانواده و دوستان خوبی دارم. آنطور که دیگران میگویند سنم هم به چهرهام نمیآید و هنوز هم خواستگار دارم. البته تنهایی به ازدواج کردن و نکردن نیست چون خیلیها بعد از ازدواج هم چون انتخاب درستی نکردهاند احساس تنهایی میکنند. وقتی کسی مجرد است برای داشتن زندگی بهتر امید دارد، اما وقتی ازدواج کرد و زندگیاش خوب از آب درنیامد حس بدی دارد و همه چیز را تمام شده میداند، ولی بیشتر مردم به این چیزها توجه نمیکنند و با استدلالهایی مثل تولید نسل زندگی میکنند.
از این که نسلی از تو باقی نمیماند ناراحت نیستی؟
نه برایم مهم نیست.
چرا؟
چون در فرهنگ ما پسر نسل را زنده نگه میدارد و نسل دختر مهم نیست و بعد به این دلیل که اگر من فرزند ندارم دیگران که دارند و همه این فرزندان بچههای این سرزمیناند که باید خوب و مفید برای جامعه تربیت شوند.
درباره کارهایی که در یک روز انجام میدهی توضیح بده.
من آنقدر درگیر کار هستم که زندگیام نیز در کار تعریف شده و وقتی به خانه میروم برای انجام کارهای دیگر انرژی ندارم، اما روزهای تعطیل با دوستانم به گردش میروم، پیادهروی میکنم، فیلم میبینم و سعی میکنم از مسائل کاری دور باشم.
این تو را راضی میکند؟
بله. من رابطه خیلی خوبی با اعضای خانوادهام دارم و کمبودی احساس نمیکنم. شاید برخی مجردها که برای ازدواج اشتیاق زیادی دارند خانواده خوبی ندارند و دوست دارند زودتر از آن محیط دور شوند.
تا به حال با خودت فکر کردهای که اگر ازدواج نکنی سرنوشت 20 سال آیندهات چه میشود؟
اطرافیان میگویند تنها میمانی، از سن بچهدار شدنت میگذرد، همه میروند و تو میمانی یا دیگر کسی سراغت نمیآید. به همین علت گاهی اوقات به این مسائل فکر میکنم.
حاضری برای خلاص شدن از عواقبی که دیگران برایت میشمارند هرچه سریعتر تن به ازدواج بدهی؟
نه، من حاضر نیستم به هر قیمتی ازدواج کنم چون باور دارم ما برای خارج شدن از چاله نباید خودمان را در چاه بیندازیم. من اعتقادی به زندگی مشترک بدون عشق و محبت ندارم چون آنوقت ممکن است با ورود به این زندگی برای خودم و طرف مقابل یک زندان بسازم. اما با این حال حسی دوگانه نسبت به ازدواج دارم یعنی گاهی دوست دارم کسی کنارم باشد و گاهی میترسم استقلال و آزادیام را از دست بدهم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد