کیهان:آنچه از پرده برون افتاد
«آنچه از پرده برون افتاد»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛از ژانویه 2011 که خیزش و خروش ملتهای مسلمان در منطقه حرکت عظیم «بیداری اسلامی» را کلید زد تا حالا که بیش از دو سال از آن تاریخ میگذرد؛ تلاش جبهه غربی-عبری با همراهی ارتجاع عربی مشخصا بر دو راهبرد متمرکز بوده است: 1- انحراف در بیداری اسلامی 2- تضعیف جبهه مقاومت و آنچه در این میان قابل اعتناست پروژهای است که میتوانست دو راهبرد مورد اشاره را عملی نماید.
این پروژه با طراحی و کارگردانی غربیها به صحنه آمد، با حمایت مالی ارتجاع عرب پشتیبانی شد و از طریق تروریسم و جریان تکفیری-صهیونیستی اجرایی گشت؛ «بحرانسازی در سوریه»!
از همین روی؛ به راحتی میتوان فهمید که چرا جبهه غربی-عبری و ارتجاع عربی با شروع تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی، سوریه را نشانه رفتند.
طی دو سال گذشته تلاشها و تحرکات گسترده و هماهنگ شدهای از سوی جبهه یاد شده انجام گرفت تا به اصطلاح کار سوریه را یکسره کند و اکنون حمله نظامی چند روز پیش رژیم صهیونیستی به سوریه نیز در ادامه همین خط بوده و جدای از پازل دشمن برای ضربه زدن به جبهه مقاومت و انحراف در مسیر بیداری اسلامی نیست.
درباره پیامها و پیامدهای حمله اخیر تلآویو به دمشق نکاتی قابل تامل است:
یکم- رئیسجمهور آمریکا 18 اوت 2011 طی بیانیهای کتبی اعلام کرد وقت آن رسیده که بشاراسد رئیسجمهور سوریه کنار برود. بعد از آن دیگر مقامات غربی نیز همین موضع را تکرار کردند و چندین اجلاس برگزار شد تا مقدمات برکناری بشاراسد فراهم گردد. هیلاری کلینتون-وزیر خارجه وقت آمریکا- هم به صراحت اعلام کرد؛ «اسد رفتنی است» و در ادامه رسانههای غربی با اطمینان، سناریوی کنارهگیری اسد از قدرت را دنبال کردند ولی آنچه محرز گشت برخلاف این ارزیابیها و موضعگیریها بود.
به عبارت روشنتر؛ لابی سیاسی و توطئههای دیپلماتیک نتوانست باعث رفتن بشاراسد از قدرت بشود و این کودتای قدرتهای جهانی علیه سوریه به عنوان عضو شاخص جبهه مقاومت به شکست انجامید.
این رسوایی تا آنجایی بود که حتی فارین پالیسی سال گذشته (آبان 91) طی گزارشی نوشت؛ «از وعده اوباما برای رفتن اسد 452 روز میگذرد ولی او کماکان در قدرت است». اکنون 6 ماه نیز از گزارش فارین پالیسی میگذرد و با این احتساب بیش از 600 روز از تلاشها، توطئهها و دسیسهها علیه سوریه سپری شده ولی دمشق مقاومت کرده و ایستاده است.
از سوی دیگر؛ کمکهای تسلیحاتی و مالی به مخالفان و شورشیان برای براندازی حکومت سوریه کارساز نبوده است.
در گام بعدی اتهامسازی علیه دمشق با سناریوی موضوعی به نام «تسلیحات شیمیایی» که یک هجمه تبلیغاتی و جنگ روانی بر ضد دولت اسد بود نیز نگرفت و سوریه سقوط نکرد. جبهه غربی-عبری با همراهی منافقانه و خائنانه ارتجاع عربی و استفاده از جریان تکفیری و تروریستها همه گزینههای موجود را استفاده کرد ولی طرفی نبست و حمله اخیر رژیم صهیونیستی به دمشق آخرین گزینه است به این امید که کارگر بیفتد. بنابراین اولین پیام این حمله، شکست سناریوها و پروژههایی است که در 25 ماه گذشته علیه سوریه انجام دادند ولی ناکام ماندند.
دوم-ورود رژیم صهیونیستی به جنگ با سوریه و حمله جنگندههای اسراییلی به مراکز تحقیقاتی و امنیتی دمشق به وضوح نشان داد ادعای غربیها و ارتجاع عربی که تلاش میکردند موقعیت سوریه را در قالب بهار عربی جا بزنند یک دروغ بزرگ و تاریخی است.
حمله نظامی صهیونیستها به دمشق ثابت کرد ماهیت آنچه که در سوریه میگذرد با خیزش و خروش ملتهای مسلمان در منطقه کاملا متفاوت است.
البته از ابتدا شواهد و قرائن نشان میداد بحران در سوریه بخاطر انتقام از «جبهه مقاومت» است ولی حمله صهیونیستها پیوند و همدستی رژیم صهیونیستی با معارضان و تروریستها را برملا کرد. دقیقا در شرایطی که ملت و دولت سوریه طی یکماه اخیر موفقیتهای بزرگی در برابر معارضان بدست آوردند و حومه دمشق را از تروریستها پاکسازی کردند، به یکباره رژیم صهیونیستی به دمشق حمله میکند.
آیا این اقدام رژیم صهیونیستی چیزی جز حمایت از تروریستها و معارضان برای خارج کردن آنها از تنگنا بوده است؟
سوم- نقش آمریکاییها در حمله رژیم صهیونیستی به دمشق غیر قابل انکار است. این حمله فراتر از این است که گفته شود بدون اجازه و چراغ سبز آمریکا صورت گرفته است.
رژیم صهیونیستی علیرغم این ژست تو خالی که مستقل از آمریکا، گزینه نظامی را روی میز میگذارد کاملا گمارده واشنگتن عمل میکند.
آمریکاییها ماههاست که رفتن اسد از قدرت را در بوق و کرنا کردهاند ولی این اتفاق عملی نشده و از همین روی این پروژه را اکنون از طریق تلآویو دنبال میکنند.
جالب است که در همین ارتباط، آلون لئیل از مقامات سابق وزارت خارجه رژیم صهیونیستی روز گذشته در مصاحبه با الجزیره اذعان میکند؛ «حمله اسرائیل به مناطقی در سوریه با هماهنگی آمریکا صورت گرفته است.»
شرایط نامساعد آمریکا در مسائل اقتصادی و اعتراضات افکار عمومی در این کشور پیرامون به راه افتادن هرگونه جنگی از سوی واشنگتن، باعث شده تا دولت اوباما بداند نمیتواند مستقیما به موضوع سوریه ورود نماید.
چهارم- حمله رژیم صهیونیستی به سوریه یک اشتباه راهبردی در شرایط کنونی است.
هدف جبهه غربی-عبری- عربی همانطور که در بالا اشاره شد «انحراف بیداری اسلامی» و «تضعیف جبهه مقاومت» بوده است. این حمله نتیجه معکوس خواهد داشت چرا؟ چون حقانیت دولت و ملت سوریه در مبارزه با معارضان و تروریستها برای افکار عمومی منطقه و حتی کندذهنترین اشخاص نمایان و عیان شده است.
امروز پیوند آشکار تلآویو با جریان تکفیری-تروریستی برملا شده و این اتفاق مبارکی است که برای جبهه مقاومت رخ داده است.
اکنون مشخص شده که معارضان براندازی دولت اسد را در پازل دشمن پی گرفته بودند و ارتباط درهم تنیدهای با رژیم صهیونیستی داشتهاند.
مقوله سوریه در شرایط کنونی روح تازهای به حرکت بیداری اسلامی خواهد بخشید و جبهه مقاومت برخلاف ارزیابی واشنگتن-تلآویو تقویت خواهد شد.
این نکته نیز گفتنی است که توطئهها، دسیسهها و دروغهای آمریکا، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عربی درباره سوریه یکی پس از دیگری برملا میشود و هرچه زمان بگذرد سیمای بدون رتوش رسانههای غربی در پمپاژ دروغها و شایعات نمایان خواهد شد.
خاطرنشان میشود پیش از حمله رژیم صهیونیستی به سوریه، رسانههای غربی و عبری، دمشق رابه استفاده از سلاح های شیمیایی متهم میکردند و این در حالی است که دیروز کمیته تحقیقات سازمان ملل در مورد جرایم جنگی و نقض حقوق بشر در سوریه تصریح کرد هیچ شواهدی پیرامون استفاده نیروهای دولتی سوریه از تسلیحات شیمیایی به دست نیامده است و از سوی دیگر تاکید کرد؛ «گروههای مسلح مخالف در سوریه از سلاحهای شیمیایی استفاده کردهاند».
پنجم- و بالاخره باید گفت حمله رژیم صهیونیستی به سوریه پس از هتک حرمت تکفیریها، به پیکر مطهر حجربنعدی صحابه جلیلالقدر پیامبر اسلام، ماهیت واقعی جریان تکفیری را برملا کرد.
این جریان همان جریانی است که در سوریه علیه ملت و دولت این کشور دست به آشوب میزند و بیپروا اقدامات تروریستی را ساماندهی میکند و گروههای اسلامی را تکفیر مینماید و از سوی دیگر با دشمن نشان دار «اسلام» و صهیونیستهای جنایتکار پیوندی رازگونه دارد.!
حمله اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه و ارتباط رمزآلود با جریان تکفیری یک پیام و پیامد آشکار دارد و آن این است که این جریان خبیث همچون آن «غده سرطانی» به پایان راه نزدیک شده است و در این میان هوشیاری شیعه و سنی را میطلبد که جدول دشمن را پر نکنند.
خراسان:تأملی بر اظهارات اخیر آیت ا... هاشمی رفسنجانی
«تأملی بر اظهارات اخیر آیت ا... هاشمی رفسنجانی»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛هم ادب اقتضا می کند که درباره خواص و بزرگان انقلاب و نظام آن هم شخصیتی مانند آقای هاشمی رفسنجانی با رعایت کامل نزاکت و حرمت سخن گفت و مطلب نوشت و هم پیشگامی و پیش قراولی موثر این چهره برجسته انقلاب و نظام که نقش و تأثیر مهمی در شکل گیری و پیروزی انقلاب داشته است و هم مسئولیت های بسیار مهم و خطیری که از اول شکل گیری نظام جمهوری اسلامی چه در زمان حیات امام(ره) و چه در زمان خلف صالحش بر عهده آقای هاشمی بوده، ایجاب می کند حرمت ایشان پاس داشته شود. این شخصیت برجسته انقلاب و نظام رنج های فراوان و زندان های متعددی را در زمان رژیم گذشته متحمل شده است و پس از پیروزی انقلاب نیز به خاطر نقش موثرش در انقلاب و نظام هدف ترور گروه های افراطی، التقاطی و منحرف قرار گرفت.
وی هم چنین نقشی موثر در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها و اداره امور کشور و نظام داشته است. مسئولیت های بسیار مهم ایشان در تمامی سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه در سال های پرافتخار هشت سال دفاع مقدس چه نقش موثر وی در ماجرای عزل بنی صدر، چه در دو دوره ریاست بر مجلس شورای اسلامی، چه در حضور در مجلس خبرگان رهبری، چه در دو دوره ریاست جمهوری و چه در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و در کنار همه این مسائل ارتباط بسیار نزدیک و چهره به چهره با امام راحل(ره) و رهبر فرزانه انقلاب و بیان دیدگاه ها و ارائه مشاوره ها به این دو بزرگوار همه و همه از نقش مهم و اساسی این چهره برجسته انقلاب در طول این سال ها بر سرنوشت کشور و نظام حکایت دارد و البته درایت، هوشمندی، دوراندیشی و سیاست مداری این شخصیت حوزوی در کنار پیشکسوتی و تجربه های فراوان و کارهای بزرگی که خصوصاً در زمینه توسعه اقتصادی و سازندگی در دو دوره ریاست جمهوری انجام داده نه تنها از وی شخصیت و چهره ملی ساخته بلکه از وی چهره ای بسیار قابل توجه خصوصاً در بین برخی سران کشورهای جهان ترسیم کرده است. بنابراین توجه به این نکات و برخی مسائل دیگر و همچنین رعایت برخی مصالح کشور بر این مهم صحه می گذارد که باید حریم و حرمت همه افراد و همچنین خواص، بزرگان و موثرانی همچون ایشان پاس داشته شود.
هیچ کس نباید خود را عقل کل و مبرا از خطا بپندارد
با این حال نه جناب آقای هاشمی رفسنجانی و نه هیچ شخصیت دیگری با هر درجه ای از اعتبار، سابقه و سهم و نقش در اداره کشور نمی تواند و نباید خود را عقل کل و مبرا از خطا بداند و نقد و انتقاد آگاهانه و منصفانه را نادیده بگیرد یا نپذیرد. به هر صورت برخی از تصمیم سازی ها و برنامه های ایشان خصوصاً در دوران ریاست جمهوری مورد نقد جدی تعداد کثیری از دلسوزان کشور و نظام است خصوصاً سیاست های تعدیل اقتصادی که علاوه بر تحمیل گرانی های شدید و افزایش بسیار زیاد نرخ تورم که در سال ۷۴ به حدود ۴۸ تا ۵۰ درصد رسید موجب شد در سایه شتاب در سازندگی و پرداختن به مسائل اقتصادی متأسفانه بسیاری از زیرساخت های فرهنگی به شدت مورد بی توجهی و غفلت قرار بگیرد و آثار سوء این غفلت و بی توجهی و همچنین کم توجهی به معیشت و زندگی توده مردم و مرکز محوری و کم توجهی به شهرها و روستاهای دور افتاده و از همه مهمتر محور قرار نگرفتن گفتمان عدالت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همچنان حتی تا امروز قابل مشاهده است و البته از همه این ها مهمتر نوع موضع گیری و ورود ایشان به حوادث بس ناگوار و آن فتنه بزرگ در سال ۸۸ که می رفت تا اساس نظام و کشور را به مخاطره ای جدی و چالشی اساسی دچار کند بیش از هر مسئله دیگری قابل تأمل و نقد اساسی است و متأسفانه در آن برهه سخت و سرنوشت ساز تاریخ کشور و انقلاب ایشان به گونه ای ورود کرد که خون به دل خیلی ها شد و برخی از اظهارات و موضع گیری ها و پس آنگاه سکوت ایشان تبعات بسیار سوئی داشت، که برخی از آن تبعات هنوز و همچنان ادامه دارد در صورتی که بسیاری از دلسوزان کشور و نظام از این شخصیت و چهره برجسته انقلاب انتظارات به حق دیگری خلاف برخی اظهارات و مواضع ایشان داشتند که متأسفانه محقق نشد. غرض این مقاله یادآوری این نکات نبود بلکه آن چه نگارنده را بر آن داشت که حسب انجام وظیفه و ادای تکلیف مطالبی را بنویسم برخی اظهارنظرها و مواضع آیت ا... هاشمی خصوصاً استفاده ایشان از برخی کلمات و عبارت هایی است که یکشنبه در دیدار با جمعی از دانشجویان مطرح کرده اند. البته آن چه از اظهارات ایشان در آن جلسه به دست ما رسیده است خبر تنظیمی یکی از خبرگزاری های رسمی کشور است که متأسفانه بسیاری از رسانه های بیگانه با شیطنت از برخی از این اظهارات سوء استفاده کردند. لازم به ذکر است که مبنای این مقاله نیز بر اساس همان خبر تنظیمی یکی از خبرگزاری های رسمی کشور است و مستند دیگری در دست نداریم. این نکته را از آن جهت اشاره کردم که شاید اظهارات ایشان در آن جلسه مقدمات و موخرات دیگری هم داشته که به سبب تلخیص به این شکل درآمده است به هر صورت مخاطبان فهیم و گران قدر می توانند برای دسترسی به متن کامل این گزارش به خبرگزاری مهر مراجعه کنند اما آن چه موجب شگفتی است و البته بسیار قابل تأمل جدای از آن بخش از اظهارات قابل قبول آقای هاشمی در این جلسه، کلمات و عباراتی است که عیناً نقل می شود که واقعاً شنیدن چنین کلمات و عباراتی (اگر عین کلمات و عبارات ایشان باشد) از زبان شخصیتی همانند آقای هاشمی رفسنجانی بسیار جای تأمل و نقد اساسی و گله جدی دارد. باید از ایشان تشکر کرد که در آن جلسه خطاب به دانشجویان گفته اند: «من انتظار ندارم کلمات مأیوس کننده و افسرده کننده از شما بشنوم» اما حداقل برای نگارنده روشن نیست که منظور جناب آقای هاشمی از بیان این جمله چیست که گفته است: «اگر نمی گذارند صدایتان بلند شود این طور نیست که حرفتان گم شود، حرف شما در دل خیلی ها است و اکنون کافی است تا جرقه ای برای بیان آن بخورد» و جالب تر این که در بخشی از گزارش این جلسه آمده است که: «هاشمی رفسنجانی با بیان این که مسئولان اصلی نظام نیز از ایجاد وضعیت خفقان و برگشت به اوضاع سابق ناراضی هستند اظهار کرد این وضعیت را تنها جریان های متحجر می خواهند اما نه قانون اساسی و نه اهداف انقلاب و نه مسئولان اصلی نظام چنین وضعیتی را نمی خواهند شاید پیدا کردن راهکار دشوار باشد ولی مردم خود راهکار را پیدا می کنند».
سوال جدی از آقای هاشمی
سوال جدی از جناب آقای هاشمی رفسنجانی این است که آیا شما بر این باور هستید که وضعیت کشور به اوضاع سابق بازگشته و فضای «خفقان» حاکم شده است؟ آقای هاشمی نگارنده گر چه بر این باور است که هم رسانه ها به دلایلی از سوی برخی دستگاه ها و نهادها و بعضاً افراد محدودیت هایی دارند و تحت فشار هستند و برخی رسانه ها نیز خود دچار «خودسانسوری» و عدم واقع گرایی اند و هم متأسفانه رسانه ملی نیز تقریباً تنها در اختیار دارندگان یک نوع گرایش و خط فکری و سلیقه های هم سو قرار دارد و هم بسیاری از دانشگاه های کشور متأسفانه به دلایل گوناگون از نشاط سیاسی لازم برخوردار نیست و هم گاه حتی نقدهای منصفانه و دلسوزانه مسئولان سابق و کارشناسان شنیده نمی شود و هم آن چنان که باید از ظرفیت کارشناسی و نخبگانی کشور استفاده نمی شود و هم متأسفانه گاه نقدهای منصفانه برخی رسانه ها به شرایط نامساعد اقتصادی، «سیاه نمایی» جلوه داده می شود و گاه برخی انتقادها نیز حمل بر مخالفت و تعارض با نظام جلوه داده می شود، اما با تمامی این تفاصیل جناب آقای هاشمی رفسنجانی انصاف نیست که برای شرایط کشور آن هم توسط کسی چون شما از واژه خفقان استفاده شود که نیک بر زوایای مختلف این واژه نفرت انگیز و جانسوز واقفید. خصوصاً این که متأسفانه این واژه را با عبارت «برگشت به اوضاع سابق» همراه می کنید. جناب آقای هاشمی رفسنجانی خدا نگذرد از تقصیر کسانی که آن چنان ناجوانمردانه بر شما تاختند که «عالیجناب سرخپوش» خواندندتان و بعد هم به آن سوی آب ها گریختند و هم نوای با بدخواهان کشور و نظام شدند اما حداقل آنانی که همچون نگارنده سن و سالی از آن ها گذشته و دوران ریاست جمهوری شما را به خاطر دارند می دانند و به یاد دارند که بیشترین محدودیت و ممنوعیت ها در زمان دولت شما برای رسانه ها وجود داشت و فضای نقد و انتقاد را آن چنان خود شما و اطرافیانتان بسته بودید که آن جمله معروف بر سر زبان ها بود. جناب آقای هاشمی رفسنجانی آیا واقعاً بر طریق صواب و انصاف است که در این شرایط خاص بین المللی، منطقه ای و در آستانه انتخابات مهم و سرنوشت ساز ریاست جمهوری آن هم پس از آن وقایع تلخ سال ۸۸ شما این گونه سخن بگویید؟ البته شاید در تنظیم گزارش جلسه توسط خبرگزاری مذکور اشتباهی رخ داده باشد هر چند تا زمان نوشتن و صفحه آرایی این مطلب یعنی ساعت ۲۳ دوشنبه شب هیچ گونه تکذیبیه ای از سوی دفتر آیت ا... هاشمی رفسنجانی و خبرگزاری مهر منتشر نشده از دیگر نکات قابل تأمل در اظهارات رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام در این دیدار جملاتی است که خبرگزاری چنین نقل کرده است: «وی با تأکید بر این که این هشت سال به انقلاب، کشور، مردم و تاریخ کشور ظلم شده است گفت: همه سخنرانان این جلسه زوایای خلاف های این دوره را گفتند من نیز با آن موافقم» جناب آقای هاشمی نگارنده نیز بر این باور است که از ابتدای بر سر کار آمدن آقای احمدی نژاد اشتباهات و خطاهای بسیاری توسط ایشان انجام شده است و مهمترین آن، آن جلسه کذایی مناظره های تلویزیونی است که شاید بتوان گفت این کاندیدای آن موقع ریاست جمهوری شاید جزو اولین و معدود افرادی بود که به بدترین شکل حرمت شکنی و تنش آفرینی کرد. شاید خودرأیی و این حد لجبازی آقای احمدی نژاد در بین مسئولان هیچ سابقه ای نداشته باشد و شاید هیچ کس به اندازه وی دولت های قبل از خودش را این چنین نفی نکرده باشد و البته هیچ کس به اندازه آقای احمدی نژاد این همه عزل و نصب در سطح وزیر، استاندار و حتی رئیس دانشگاه نداشته است حتی چند ماه مانده به پایان دور دوم ریاست جمهوری. هیچ کس جز آقای احمدی نژاد تاکنون حرف هایی آن چنان که در مورد هوگو چاوز گفت بر زبان نرانده است هیچ رئیس جمهوری تاکنون خانه نشینی یا به اصطلاح «دورکاری» نداشته است. هیچ رئیس جمهوری و یا حتی هیچ مسئول دیگری تاکنون برخی از الفاظ و عباراتی که آقای احمدی نژاد در مجامع گوناگون به کار برده است بر زبان نرانده است و شاید هیچ کس در مصاحبه ها و سخنرانی ها تا این حد خود را حق به جانب نگرفته و فرافکنی نکرده است و شاید هیچ کس به اندازه وی به برخی قوانین بی توجهی نکرده باشد و برخی از قوانین را دور نزده باشد و هیچ کس مثل ایشان به صورت مستمر تهدید به افشاگری و «بگم بگم»های معروف نکرده است و شاید هیچ کس به اندازه آقای احمدی نژاد در برخی از مسائل برای نظام و حتی رهبری هزینه ایجاد نکرده باشد.
آقای هاشمی آیا از سیاستمداری چون شما بعید نیست؟
اما جناب آقای هاشمی رفسنجانی کسی همچون شما چطور می تواند با این صراحت بگوید که این هشت سال به انقلاب، کشور، مردم و تاریخ کشور ظلم شده است؟ کسی مثل شما که دقیق و با اشراف به تمامی زوایای گفته هایتان سخن می گویید و نه تنها سیاست مدارترین رجل سیاسی ایران بلکه یکی از سیاستمداران مطرح دنیا هستید در بخش دیگر از صحبت تان گفته اید: «متأسفانه اکنون شرایطی به وجود آمده است که ما خود به طرف انحطاط می رویم» آیا واقعاً با تمام اشتباهاتی که آقای احمدی نژاد کرده است چگونه می توانیم از شما این سخن را بشنویم و بپذیریم که می فرمایید «به طرف انحطاط می رویم»؟ آخر شما بیش از هر کسی با بار فوق العاده منفی و خطرناک کلمه انحطاط آشنا هستید چگونه خون به دلمان نشود که چنین کلماتی را از زبان چون شمایی بشنویم؟ ای کاش این کلمات را به کار نمی بردید و با دقت و اشرافی که دارید واژه های دیگر را در کلامتان به استخدام درمی آوردید. شما که در ابتدای سخنان با جمعی از دانشجویان در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته اید: «من انتظار ندارم کلمات مأیوس کننده و افسرده کننده از شما بشنوم» چگونه خود به عنوان یک شخصیت موثر و برجسته نظام این کلمات بسیار افسرده کننده و مأیوس کننده را بر زبان می رانید آن هم شما؟! ای کاش به صراحت هر چه تمام تر قصه هشت سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را از مجموعه نظام جدا می کردید و نسبت هایی که دادید صریح تر و شفاف تر به شخص رئیس جمهور و دوره هشت ساله ریاست جمهوری او می دادید.
ظلم و بی انصافی در حق رئیس جمهور
هر چند به آقای احمدی نژاد به عنوان منتخب مردم با ۲۴ میلیون رأی ظلم های فراوانی هم شد، مهمترین نکته این که به هیچ رئیس جمهوری در طول تاریخ انقلاب این همه توهین و ناسزا گفته نشد و برخی بی انصاف ها حتی حرمت رأی مردم را نگاه نداشتند چه رسد به شخصیت انسانی آقای احمدی نژاد و برخی آن چنان بی انصافانه و مغرضانه بر ایشان تاختند که انگار نه انگار او با تلاش های مجدانه و پیگیرانه خود خدمات ارزنده ای به کشور و ملت کرد او تنها رئیس جمهوری بود که چهره به چهره حتی با ساکنان دور افتاده ترین شهرها و روستاهای کشور در جریان مشکلات آنان قرار گرفت و هم نفس با مردم شهر و روستا از پایتخت محوری فاصله گرفت و رساندن خدمت به مردمان محروم شهرهای کوچک و روستاهای دور افتاده را وجهه همت خود قرار داد و چه کارهای بزرگی که در این عرصه انجام نداد. آقای احمدی نژاد دوری از اشرافیگری و تجمل گرایی را در گفتار و عمل خصوصاً در سال های اول ریاست جمهوری به بهترین شکل به منصه ظهور و عمل آورد هم ایشان بود که کار بسیار ضروری و بزرگ و لازم سهمیه بندی بنزین را در کشور به مرحله اجرا گذاشت و با شجاعت به عرصه بسیار بزرگ و سخت و طاقت فرسای هدفمندی یارانه ها وارد شد. کاری که می بایست سال ها پیش از ریاست جمهوری او عملیاتی می شد و البته پر واضح است که آقای احمدی نژاد در مرحله اجرا هم بر رأی خود اصرار ورزید هم تدبیر لازم را به کار نبست و هم به نصایح دلسوزانه بدنه کارشناسی و نخبگانی توجه لازم را نکرد. و همچنین به خاطر نیندیشیدن تمهیدات لازم و ورود دیرهنگام به بحث ارز، ارزش پول ملی کشور به شدت کاهش پیدا کرد و این موضوع در کنار تحریم های تشدید شده، فشار تورم و گرانی را نیز بر مردم بیشتر کرد، اما واقعاً انصاف نیست که این همه کارهای عمرانی، سدسازی، خانه سازی، جاده سازی و ایجاد راه های روستایی را در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد نادیده گرفت. معلوم نیست اگر ایشان پروژه مسکن مهر را با این گستردگی در کشور اجرا نمی کرد با تمام اشکالاتی که بر آن وارد است امروز وضعیت مسکن به کجا رسیده بود. هر چند که هزینه خرید و ساخت مسکن و حتی اجاره نشینی امروز بیداد می کند و امان مردم را بریده است اما معلوم نیست که اگر این طرح ها اجرا نمی شد کار به کجا می کشید.
آیا انصاف است که تمام این ۸ سال را ظلمی به انقلاب و کشور بدانیم؟
با این تفاصیل جناب آقای هاشمی رفسنجانی از شمایی که درجه اجتهاد هم دارید چگونه می توان این عبارت را پذیرفت: «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان این که کسانی که می گویند ما به سمت استقلال می رویم دروغ می گویند تصریح کرد هر کار اساسی که انجام شده است افتتاح و شروع آن در زمان دولت من انجام شده و در چند سال اخیر تنها کارهای کوچکی شده است که ظرف یکی دو سال قابل انجام است» آیا انصاف است که تمام این هشت سال را ظلم به انقلاب، کشور، مردم و تاریخ کشور بدانید و سخن گفتن از استقلال را دروغ بخوانید و افتتاح و شروع هر کار اساسی را تنها به زمان دولت خودتان محدود کنید؟
جناب آقای هاشمی شما خود صاحب اختیار هستید
نکته دیگر این که جناب آقای هاشمی رفسنجانی گر چه این کلامتان که گفته اید: «من بدون موافقت ایشان (رهبری) وارد عرصه (انتخابات) نخواهم شد» از احترام شما به رأی و نظر رهبری حکایت دارد اما چندان که باید جمله بعدی شما که گفته اید: «چون اگر ایشان (رهبری) موافق نباشند نتیجه ای که به بار می آید معکوس خواهد بود» مفهوم نیست خصوصاً وقتی مشاهده می کنیم که رهبری با صراحت هر چه تمام تر گفته اند که هر کس توان این مسئولیت بزرگ را در خود می بیند با هر گرایش و سلیقه ای می تواند در این عرصه مهم وارد شود و تأکید کرده اند که من یک رأی بیشتر ندارم و از رأی من هیچ کس اطلاعی ندارد. و البته جناب آقای هاشمی رفسنجانی پر واضح است که شما هم مثل دیگران آزاد و مختار هستید و همانطور که تصریح کرده اید که «در حال ارزیابی شرایط برای ورود به انتخابات هستم» بر اساس تشخیص، میل و تکلیف خود به این عرصه وارد شوید یا نشوید و البته به عنوان یک دلسوز بر این باورم که برای اخذ چنین تصمیمی علاوه بر نظرسنجی از افراد هم فکر و گروه های همسو با خود می توان از نظر بدنه مردم و حتی نظر مخالفان برخی مواضع و جهت های فکری خود بهره گیرید و البته «و الامر الیکم» و امیدوارم هر چه خیر است بر ذهن و تصمیم شما و دیگران جاری شود.
آیا این حرف شما با مصلحت نظام مطابق است؟
و اما ختم کلام و مهمترین نکته این که معنی و مفهوم جمله دیگری که در آن جلسه گفته اید نیز چندان برایم روشن نبود چرا که هم جمله، جمله حساسی است و هم گوینده شخص آگاه، دوراندیش، باتجربه و از جمله خاص ترین خواص است. آن جمله در خبرگزاری چنین آمده است: «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید بر این که ما نمی خواهیم دعوا کنیم خاطرنشان کرد اگر بخواهد شرایطی به وجود بیاید که بین من و رهبری حالت نزاع و اختلاف به وجود آید همه ما ضرر خواهیم کرد» و نگارنده نمی تواند از چون شمایی عبارت «حالت نزاع و اختلاف» شما و رهبری را در هیچ عرصه ای بپذیرد که شنیدن چنین عباراتی از زبان آیت ا... هاشمی رفسنجانی با آن جایگاه، سابقه و پختگی به هیچ عنوان به مذاق دوستداران نظام و کشور خوش نمی آید. البته اختلاف سلیقه و حتی اختلاف نظر امری طبیعی و عقلانی و منطقی است. اما شنیدن عبارت «حالت نزاع و اختلاف» از زبان شخصیتی چون آقای هاشمی که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم هستند حداقل به نظر نگارنده بر طریق صواب و صلاح نیست و البته باز هم والامر الیکم.
جمهوری اسلامی:کارکرد ناصحیح بانک ها و تضییع حق اقشار ضعیف
«کارکرد ناصحیح بانک ها و تضییع حق اقشار ضعیف»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلای است که در آن میخوانید؛اختلاف نظرهای اخیر در مورد شیوه عملکرد شبکه بانکی کشور و سازمان حج و اوقاف بر سر مبنای محاسبه نرخ سود سپردههای متقاضیان حج، اگرچه یک موضوع بخشی و منحصر به سپردههای ثبت نامی حج بود اما حکایت جدیدی است از یک ابهام و خلاء کهنه در اقتصاد ایران.
کافی است مروری هر چند کوتاه داشته باشیم بر تمامی چالشهایی که طی سالهای گذشته و خصوصاً 8 سال اخیر، یک پای آن، شبکه بانکی کشورها بوده است تا نمونههای دیگری از ابهام مورد اشاره را مشاهده کنیم؛ الزام بانکها به تسهیلات تکلیفی کاهش دستوری نرخ سود سپردهها و تسهیلات بانکی، اعمال فشار به شبکه بانکی و بانک مرکزی برای پرداخت تسهیلات ارزان قیمت به بنگاههای زودبازده، استقراض مستمر و پردامنه دولت و بانکها از بانک مرکزی، اعتراض همیشگی فعالان بخش واقعی اقتصاد به بانکها در مورد شیوه پرداخت تسهیلات و... همه و همه مصادیق بارزی از چالشهایی هستند که یک طرف آن شبکه بانکی کشور است و دیگرانی اعم از دولت، نهادهای وابسته به دولت، بخش خصوصی و....
اکنون سؤال اساسی اینست که علت این چالشها چیست؟ آیا مجموعه نظام و شبکه بانکی کشور طی تمام سالهای گذشته، عملکردی داشته و دارد که علت اصلی مشکلات بوجود آمده به حساب میآید؟ دادن پاسخ مثبت به این پرسش شاید، سریعترین و سادهترین پاسخها باشد اما یقیناً دقیقترین پاسخ نخواهد بود چرا که بدون شک نمیتوان از نقش و تأثیری که کل ساختار اقتصادی کشور در عملکرد نهادها و بازیگران مختلف از خود نشان میدهند، به سادگی گذشت. واقعیت این است که نظام بانکی و شبکه بانکهای ایران به علل گوناگون ناخواسته درگیر مسائلی میشوند و ایفای نقشهایی در حوزههای مختلف از آنها انتظار میرود که اساساً با تعریف و کارکرد واقعی نهاد بانک در اقتصاد در تخالف و تضاد است.
به عنوان مثال میتوان به موضوع سپردهگذاری در شبکه بانکی برای پیش ثبت نام حج اشاره کرد؛ نهاد متولی اعزام متقاضیان به حج با نگاهی شاید از سر ناچاری، بانکها را در جایگاه صندوق سپردههای خود نشانده است و از متقاضیان خواسته تا ودیعه ثبت نام را در بانکها سپردهگذاری کنند. این شیوه ثبت نام درحالی از سوی سازمان حج و زیارت برای جمع آوری ودایع ثبت نام حج انتخاب شده که ظاهراً در جریان این ثبت نام توافقی میان بانکها و سازمان صورت گرفته است. در واقع، بانکها بدون اینکه توضیح شفافی در قبال نوع سپردههای دریافت کرده ارائه دهند، از این سپرده گذاران استقبال کردند. اما در این زمینه ابهامات فراوانی در نرخ سود سپردهها، دوره زمانی سپرده گذاریها و موارد دیگر وجود دارد که همزمان با افزایش شدید قیمت حج، به موضوع محل مناقشه میان بانکها، سازمان حج و زیارت و ثبت نام کنندگان تبدیل شده است.
این همه درحالی است که اگر تعریف صحیحی از جایگاه و کارکرد بانک در اقتصاد ایران وجود داشت و تعریف بانک از تعریف صندوق وابسته به یک نهاد یا سازمان تفکیک شده بود، نهادی مانند سازمان حج و زیارت میتوانست از مزایای یک صندوق مالی برخوردار باشد و ودیعههای متقاضیان را در این صندوق جذب و متمرکز کند تا به این ترتیب در هزار توی عملکرد شبکه بانکی گرفتار نشود. در چنان شرایطی حتی اگر هدف کاستن از هزینههای متقاضیان با استفاده از سود واریزی به حسابها بابت سپردهگذاری چند ساله دنبال میشد، این امکان وجود داشت که صندوق وابسته به سازمان حج و زیارت، منابع جمع آوری شده را به صورت یکجا و متمرکز در اختیار یک بانک یا چند بانک قرار دهد و سود حاصل را نیز به تناسب میان سپرده گذاران تقسیم کند. به این ترتیب علاوه بر اینکه عقد قرارداد میان سازمان حج و زیارت و بانکها شفاف بود، از منابع کلان و متمرکزی که در اختیار شبکه بانکی قرار میگرفت، بهتر و مفیدتر در حوزههای مولد استفاده میشد.
به این ترتیب شاهد هستیم که نبود درک صحیح از عملکرد بانکها و عدم شفافیت در عملکرد شبکه بانکی کشور در مورد نحوه محاسبه نرخ سود سپردهها و تسهیلات و... در نهایت زیان و خسران فراوانی را متوجه متقاضیان تشرف به حج ساخته است درحالی که اتخاذ شیوه درست در مورد جمع آوری ودایع میتوانست جلوی این مشکل را بگیرد.
با این حال در شرایط فعلی نیز به نظر میرسد متولیان سازمان حج و اوقاف و نظام بانکی به جای مجادله از طریق رسانهها که فایدهای هم برای متقاضیان تشرف به حج ندارد، هرچه سریعتر در قالب جلسات مستقیم به حل و فصل مشکل که خود پدید آوردهاند اهتمام بورزند. این، مشکلی است که مردم در پدید آمدن آن کمترین دخالتی نداشتند ولی دود آن به چشم مردم میرود، آنهم مردمی که از اقشار ضعیف جامعه هستند و مسئولان نظام جمهوری اسلامی، چه به لحاظ شرعی و چه به لحاظ قانونی، موظف به جلوگیری از اجحاف به آنها میباشند.
این مقاله به تضییع حق متقاضیان زیارت خانه خدا از زاویه مشکلات سپردهگذاری بانکی نگریسته است. زاویه دیگر، مشکلاتی است که در اثر سقوط ارزش پولی ملی کشور متوجه این متقاضیان شده که در این زمینه نیز مردم نقشی نداشتهاند. بدین ترتیب، مسئولیت متوجه دست اندرکاران اجرائی است و آنها هستند که باید برای احقاق حقوق ضایع شده آن دسته از متقاضیان حج که به دلیل افزایش جهشی هزینه حج تمتع اکنون علیرغم فرا رسیدن نوبتشان امکان ثبتنام در کاروانها را ندارند، اقدام نمایند.
رسالت:سناریوی جدید آمریکا در شام
«سناریوی جدید آمریکا در شام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که ر آن میخوانید؛سناریو نویسی واشنگتن و تل آویو جهت استخدام ظرفیتهای موجود در خاورمیانه به سود منافع خود مسئله تازه ای نیست. نوشتن یک سناریو به نوبه خود زمانبر ،دشوار و هزینه بر است.
به عبارت بهتر از زمانی که یک سناریو بر روی کاغذ آورده می شود تا هنگامی که مولفه ها و ابزارهای لازم برای تحقق آن فراهم شود باید سیری معقول و منطقی طی شود. متعاقب شکست سناریوی نومحافظه کاران در قبال خاورمیانه و عدم تحقق رویاهای افرادی مانند ایروینگ کریستل
(سر حلقه نومحافظه کاران آمریکا ) و پل ولفویتس ( معمار جنگ عراق در زمان بوش پسر) به طور خودکار بر ضریب احتیاط پذیری کاخ سفید در امر سناریو نویسی افزوده شد. نیاز آمریکا به داشتن یک سناریو در قبال تحولات نظام بین الملل و خاورمیانه تا قبل از وقوع بیداری اسلامی نیازی استراتژیک بود که در راستای اهداف کلان واشنگتن در منطقه تعریف می شد.اما از سال 2011 میلادی این نیاز استراتژیک به نیازی تاکتیکی و مقطعی تبدیل شد. به عبارت بهتر، آمریکا دریافته بود که باید استخوانبندی و محور اصلی حرکت خود و متحدانش در خاورمیانه مشخص باشد تا فرصتها یکی پس از دیگری به ضرر منافع کاخ سفید از دست نرود.
در چنین شرایطی ایالات متحده سناریوی تازه ای در قبال خاورمیانه نوشت. این سناریو در یک عبارت خلاصه می شد:" استفاده از ظرفیتهای کشورهای تحول یافته عربی به سود منافع واشنگتن و تل آویو."
این نخستین سناریویی بود که دولت اوباما در صدد پیاده سازی آن برآمد. دموکراتهای آمریکا که متهم به حمایت از حسنی مبارک و علی عبدالله صالح تا آخرین لحظه حضورشان در حکومت بودند به طور طبیعی نمی توانستند به صورتی عیان و آشکار و به عنوان یک قدرت بیرونی معادلات داخلی کشورهای اسلامی تحول یافته را شکل دهند. در چنین شرایطی واشنگتن به تضعیف گروههای انقلابی به دست یکدیگر و تشدید بی ثباتی اقتصادی در ذیل فضای تغییر قدرت سیاسی کشورهای مسلمان دل بسته بود. این رویکرد در ابتدا ظاهرا موفقیت آمیز جلوه کرد. آشفتگی سیاسی و اقتصادی در تونس و مصر و لیبی و سوء استفاده یا همان دلالی آمریکا در فضای بحران تا حدودی اوباما را نسبت به صحت سناریوی نگاشته شده امیدوار ساخت. اما دیری نپایید که انتشار نظرسنجی های موسساتی مانند "پیو" مبنی بر نفرت ملتهای مسلمان از آمریکا و پیروزی اسلام گرایان در مصر و تونس و کویت و .... بنیان سناریوی نگاشته شده را مورد هدف قرار داد.
از سوی دیگر، ایالات متحده آمریکا به خوبی دریافته بود که به دلیل متفاوت بودن جنس تحولات سوریه با دیگر کشورها باید سناریوی مجزایی برای دمشق آماده کند. بر اساس این سناریو اصطکاک میان ارتش سوریه و ارتش آزاد از یک سو و بمباران تبلیغاتی و سیاسی ترکیه،قطر و عربستان سعودی و حتی اتحادیه عرب از سوی دیگر بشار اسد را در منگنه ای میان "استعفای ناخواسته از قدرت" و "سقوط طبیعی" قرار می داد. اما طولانی شدن کشمکش ها در سوریه ، عدم توانایی مهره های منطقه ای آمریکا جهت ادامه حمایت از ارتش آزاد ، ایجاد اختلاف میان مخالفان اسد و نیروهای مسلح ( و حتی نیروهای مسلح با یکدیگر) و در نهایت تداوم حمایت روسیه و چین و ایران از حکومت سوریه منجر به افزایش تصاعدی هزینه تحقق سناریوی اولیه آمریکا در قبال دمشق شد. بنابراین در اواسط سال 2012 میلادی آمریکا هر دو سناریوی خود در قبال "سوریه" و "سایر کشورهای تحول یافته عربی" را نقش بر آب دید. در چنین شرایطی آمریکا و رژیم صهیونیستی نیاز به یک سناریو نویسی جدید در قبال سوریه داشتند. این در حالی بود که انقضای یک سناریو و تبدیل آن به سناریویی تازه ،آن هم در اوج جدال واشنگتن و دمشق سخت و دشوار بود. از این رو بدیهی بود که سناریوی ثانویه غرب در قبال دمشق به مراتب از سناریوی اول ضعیف تر باشد.
اوباما تنها در یافته بود که در قبال سوریه شکست خورده است اما در نوشتن سناریوی جایگزین بدترین خطای ممکن را مرتکب شد. جهت تشریح خطای جدید اوباما لازم است کمی به عقب تر بازگردیم. زمانی که اوباما در تصمیمی عجولانه و شتاب زده خبر اعزام سی هزار نیروی تازه نفس به افغانستان را جهت مقابله با طالبان اعلام کرد، یک نفر با صدایی رسا نسبت به عواقب و تبعات این تصمیم گیری به وی هشدار داد. این فرد کسی جز زبگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر نبود. با این حال رئیس جمهور جوان و بی تجربه، سرمست از تعاریف و تمجیداتی که دموکراتها و جمهوریخواهان سطحی نگر از وی می کردند چشمان خود را بر روی چراغ قرمزی که برژِینسکی در مسیر وی قرار داده بود بست. در نهایت پس از مدتی کوتاه آمریکا به طور همزمان ناچار شد هزینه های ناشی از شکست در مقابل طالبان و هزینه های نگهداری روزانه سی هزار نیروی اضافه در افغانستان را به صورتی همزمان پرداخت کند!
اوبامای شکست خورده در افغانستان پس از مدتی ناچار شد سناریوی خیالی خود در افغانستان را مختومه و شکست خورده تلقی کند و تمام تلاش خود را بر روی "کاهش هزینه های شکست در افغانستان" متمرکز کند. رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا پس از مدت زمانی کوتاه دریافت که قسمت آخر سناریوی وی در افغانستان نواخته شدن مارش پیروزی آمریکا در کابل نبوده و به جای آن باید به فکر بالابردن پرچم های سفید منقش به چهره جرج واشنگتن در قلب افغانستان بود. به شرایط فعلی باز می گردیم! آمریکا پس از ناکامی عربستان و قطر و ترکیه در تغییر رژیم بشار اسد و ایجاد چند دستگی میان گروههای تروریستی و .... تصمیم به نگارش سناریویی تازه در قبال دمشق گرفته است. همان گونه که اشاره شد این سناریو در بدترین زمان ممکن و به ضرر ایالات متحده آمریکا نگاشته شده است. خمیرمایه این سناریو را "استفاده همزمان از همه ابزارهای ممکن برای ساقط ساختن حکومت سوریه " صورت می دهد. تل آویو نیز به عنوان شریک شکست اوباما در سناریوی نخست با این روند همراه شده است. در این خصوص ایالات متحده آمریکا 5 پیش فرض مهم را در نظر گرفته است :
1-تشدید هرج و مرج در عراق و تضعیف دولت نوری المالکی
2-تمرکز جمهوری اسلامی ایران بر انتخابات ریاست جمهوری و غافل شدن تهران از اوضاع دمشق
3- همراهی ناخواسته و اجباری روسیه و چین با قطعنامه های زمینهساز حمله نظامی علیه سوریه
4-تقویت جبهه تروریستی النصره و دیگر گروههای تکفیری در سوریه
5- افزایش نقش آفرینی اردن در روند ساقط کردن حکومت سوریه
این 5 پیش فرض در تدوین سناریوی جدید ایالات متحده آمریکا علیه دمشق به طور کامل لحاظ شده است. پیش فرضهایی که هیچ یک از آنها صحیح نیست! پیروزی ائتلاف نوری المالکی در انتخابات شوراهای محلی، تمرکز دقیق جمهوری اسلامی ایران بر اوضاع دمشق و ایجاد توازنی مناسب میان دغدغه های سیاست داخلی و خارجی در تهران، ادامه درگیری گروههای تروریستی با یکدیگر،انشقاق در میان گروههای سیاسی معارض سوری با یکدیگر، تاکید علنی اخیر مقامات روسی مبنی بر وتوی قطعنامه های پیشنهادی در قبال سوریه، ناتوانی عبدالله دوم پادشاه اردن در هدایت گروههای تروریستی در سوریه و ..... سبب شده است تا پیش فرضهای ایالات متحده آمریکا در نگارش سناریوی جدید در قبال دمشق جملگی نادرست از آب درآید. بنابراین سناریویی که بر پایه این پیش فرضهای نادرست تدوین و اجرا شود نیز فرجامی جز شکست نخواهد داشت.
اخیرا تحولات به هم پیوسته ای در قبال سوریه رخ داده است که نقاط آشکار سازی سناریوی جدید ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی در دمشق محسوب می شود: طی هفته های اخیر دولت اوباما موضوع استفاده احتمالی حکومت بشار اسد از سلاح شیمیایی را به صورتی جدی مطرح کرده و تنها شاهد آن نیز مانند همیشه دولت انگلیس است! برخی رسانه های آمریکایی نیز به صورتی هدفمند بر روی این ادعا مانور دادند. پس از مسموم سازی فضا فاز بعدی نقشه های واشنگتن و تل آویو در سوریه اجرا شد. در گام بعدی حملات هدفدار گروههای تکفیری به آرامگاه حجربن عدی (رضی الله عنه) صحابه بزرگوار پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله ) و حضرت علی بین ابیطالب ( علیه السلام) و آتش زدن بارگاه جعفر طیار ( رضی الله عنه) در اردن خشم ملتهای مسلمان اعم از شیعیان و اهل تسنن را بر می انگیزد. در حالی که خشم عمومی از این جنایات فروکش نکرده است شاهد حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به منطقه «جمریا» در نزدیک منطقه الهامه در ریف دمشق بودیم . این حمله موشکی با حمایت باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا همراه بود. پیوستگی گروههای تکفیری و صهیونیستها ، آن هم در فاصله کمتر از دو روز نشان می دهد که تروریسم مولد( واشنگتن و تل آویو) و تروریسم مکمل( گروههای تکفیری) بیش از این نمی توانند پیوندشان با یکدیگر را از دید افکار عمومی جهان مخفی نگاه دارند. سناریوی جدید ایالات متحده آمریکا علیه دمشق دستمایه ای از جنس "خشم" و "جنون" دارد و از این حیث محکوم به شکست است. گویا اوباما به عنوان یک سیاستمدار فراموش کرده است که "صرف همه داشته ها برای رسیدن به یک هدف مبهم " به معنای "از دست رفتن همه داده ها با چاشنی شکست" است. در اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت. این بار نیز برژینسکی به عنوان یکی از استراتژِیستهای ارشد سیاست خارجی آمریکا نسبت به بازی خطرناکی که دولت باراک اوباما در سوریه آغاز کرده است هشدار داده و به مولفه های مهمی در این خصوص اشاره کرده است :
1-اگر آمریکا بدون فکر و به اسم دموکراسی و با دلیلی در سوریه مداخله کند و نتواند بدون استقرار تعداد زیادی از نیروهای خود به پیروزی برسد، در نتیجه بهطور کلی در منطقه وارد مداخله شده و فاجعهای در مقیاس وسیعتر برای ایالات متحده به وجود خواهد آمد.
2- تعیین خط قرمز «باراک اوباما» رئیسجمهوری آمریکا برای سوریه در شرایطی که از سلاحهای شیمیایی استفاده کند، حساب شده نبوده است.شاید ما الان باید کمی در این زمینه عقب بنشینیم.
3-اگر نتیجه این اقدامات (جنگ هوایی، منطقه پرواز ممنوع و بمباران کاخ ریاستجمهوری اسد)این باشد که عناصر افراطیتر و سلفیها از نظر نظامی قویتر شوند، حاصل و دستاورد این اقدامات چه خواهد بود؟
به عبارت بهتر این بار نیز برژینسکی چراغ قرمز دیگری را در مسیر باراک اوباما قرار داده است که اگر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از آن عبور کند به همراه بنیامین نتانیاهو و دیگر همپیمانان خود در خاورمیانه از جمله امیر عبدالله سعودی در عربستان و ملک عبدالله دوم در اردن به دره ای عمیق سقوط خواهد کرد. ایالات متحده آمریکا این بار سناریویی نوشته است که ناکامی و شکست آن به مراتب از سناریوی نخست محرز تر است. بدیهی است که در این صورت اوباما رکورد جاودانه ای از خود بر جای گذاشته و به صورت همزمان به نماد شکست آمریکا در افغانستان و سوریه تبدیل خواهد شد.
تهران امروز:همه قانون را رعایت کنیم
«همه قانون را رعایت کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم موسیالرضا ثروتی
است که در آن میخوانید؛بیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در جمع مسئولان برگزاری انتخابات بیانگر این بود که دستاندرکاران انتخابات باید با امانتداری کامل به مرّ قانوناساسی عمل کنند و این فرآیند شامل تمام مراحل انتخابات از ثبتنام و تبلیغات تا برگزاری انتخابات و شمارش آرا و تمکین کاندیداها به نتایج انقلاب را شامل میشود. در واقع پایبندی به قانون است که ضامن برگزاری انتخاباتی پرشور و سالم و به دور از هر نوع تنش است.
در عین حال تنها موضوعی که میتواند برای همه مردم جامعه امنیت خاطر ایجاد کند و یک فضای آرام و مشارکتجویانه را در کشور ایجاد کند چنگ زدن به قانوناساسی کشور به عنوان پیونددهنده مردم ومسئولان است.
رهبر معظم انقلاب درصحبتهای پیشین خود بارها به این موضوع اشاره کردهاند که تمام سلایق سیاسی میتوانند در انتخابات حضور داشته باشند.باید توجه داشت که تحقق شرایط حضور همه سلایق در انتخابات زمانی اتفاق میافتد که کاندیداها به اصول نظام مقید باشند و از خطوط قرمز نظام عبور نکنند.اعتقاد به ولایت فقیه،قانوناساسی کشور، دین مبین اسلام و قوانین موضوعه کشور سرفصلهایی هستند که کاندیداها باید به آن وفادار باشند.
مشکلی که در سال 88 برای کشور به وجود آمد به این دلیل بود که متاسفانه برخی افراد نتوانستند به قانون وفادار باشند و آن را بپذیرند.به همین دلیل مسائلی را مطرح کردند و مشکلاتی را ایجاد کردند که برای کشورهزینه داشت.به همین دلیل مهم است کاندیداها به این چهار اصل نظام اعتقاد قلبی، عملی و گفتاری داشته باشند.در واقع چارچوب نظام باید بر محور قانون باشد و این موضوع را نه تنها مسئولان باید رعایت کنند و مورد احترام قرار دهند بلکه همه مردم نیز باید به قانوناساسی کشور احترام بگذارند. ما در تاریخ انقلاب داریم که امام خمینی(ره) به بنیصدر گفتند تو قانون را قبول نداری، غلط میکنی،قانون تو را قبول ندارد.
چنین فرمایشی درباره رئیسجمهور یک کشور نشان میدهد قانونمداری تا چه حد برای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مهم بوده است.به همین دلیل در جریان برگزاری انتخابات بایستی تمام دستاندرکاران برگزاری انتخابات،نیروهای دولتی،انتظامی و مردمی که به عنوان ناظر بر سر صندوقهای رای حاضر میشوند به قانونالتزام عملی داشته باشند و اگر هریک از این گروهها احساس کردند در فرآیند برگزاری انتخابات چالشی به وجود آمده باید از راه قانون درصدد رفع این چالش برآیند و از اقدام خودسرانه بپرهیزند.
نکته دیگری که در این فرآیند باید به آن توجه داشت ویژگیهای افراد برگزارکننده انتخابات است که باید این افراد اعم از ناظر،بازرس،اعضای سرصندوق،نماینده فرماندار و... شرایطی که قانون معین کرده را داشته باشند و آموزشهای لازم را در زمینه برگزاری انتخابات دیده باشند.
چرا که هر نوع خدشهای در جریان برگزاری انتخابات میتواند مسئلهساز شود گرچه تاکنون در کشور ما همواره انتخابات سالم برگزار شده اما اگر در جایی برخی تخلفات صورت گرفت، کسانی که پی به این تخلفات میبرند باید از راه قانون با متخلفان برخورد کنند.زیرا قانون برای همه موارد پیشبینیهای لازم را در نظر گرفته است،نکته دیگری که باید در این زمینه به آن توجه داشته باشیم این است که ممکن است برگزارکنندگان انتخابات از نظر عدهای صلاحیت لازم را نداشته باشند.درچنین مواردی نیز گروههای مختلف سیاسی و مردم باید به این افراد احترام بگذارند و تلاش کنند در چارچوب قانوناساسی کشور شرایط را برای خلق یک فعالیت اجتماعی- سیاسی مشترک فراهم کنند.
وطن امروز:فراوانی کاندیداها محاسبه تواناییها
«فراوانی کاندیداها محاسبه تواناییها»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛1ـ از امروز کسانی که قبای ریاستجمهوری را با قامت خود سازگار میبینند، ثبتنام به عنوان کاندیدا را آغاز خواهند کرد. نشانهها حکایت از آن دارد که تعداد ثبتنامکنندگان از سیاسیون، این بار به نحو غیرمتعارفی زیاد خواهد بود. این امر چند دلیل دارد:
اول- نخستین دلیل این است که برخی جناحهای سیاسی مانند فرقه انحراف و جریان فتنه در واقع به تعدد کاندیداها به عنوان یک تاکتیک انتخاباتی نگاه میکنند. اصلاحطلبان در واقع چارهای جز پذیرش این تنوع ندارند چرا که تاکنون موفق به شکلدهی به هیچ اجماعی نشدهاند. امید اصلاحطلبان این است که در فضای بعد ثبتنام و بر اثر رویارویی با حوادث آینده، زمینههای اجماع میان آنها فراهم شود. فرقه انحراف هم اگرچه بیشک یک کاندیدا بیشتر ندارد ولی احتمالا با هدف شلوغ کردن صحنه، ایجاد تشتت بین اصولگرایان و ایجاد گزینه B برای خود (اگرچه این احتمال بسیار ضعیف است) با افراد مختلفی وارد مذاکره شده و سعی کرده آنها را به ثبتنام تشویق کند؛ ولو اینکه میدانیم تقریبا قطعی است که این فرقه در نهایت به صراحت اعلام خواهد کرد یک کاندیدا بیشتر ندارد.
دوم- دلیل دیگر این است که به اصطلاح نرخ شکسته و عملا افراد بسیاری به این جمعبندی رسیدهاند که رئیسجمهور شدن آنقدرها هم که زمانی به نظر دشوار میرسید نیست. درباره دلایل جامعهشناختی و روانشناختی فراگیر شدن چنین ذهنیتی باید سر فرصت بحث کرد اما روشن است که رفتار آقای احمدینژاد بویژه این اواخر، در این موضوع سخت موثر بوده است.
سوم- سومین دلیل شاید این باشد که بسیاری از کسانی که ثبتنام میکنند، در واقع ثبتنام نمیکنند که تا آخر بمانند و رئیسجمهور شوند، بلکه هدف برخی از آنها در واقع چیزی بیش از این نیست که نامشان در سیاهه کسانی که زمانی کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری بودهاند، نوشته شود. اینها به دنبال رزومهاند. برخی دیگر میخواهند تایید شوند و کنار بکشند و همین تاییدیه برای آنها کافی است. عدهای میخواهند تایید شوند و بعد ببینند چه کسی حاضر است در مذاکره راجع به کنار کشیدن بیشترین امتیاز را به آنها بدهد. از دید این عده کاندیداتوری ابزار سهمخواهی و سهیم شدن در دولت کاندیدای احتمالا پیروز است. عدهای هم البته آمدهاند تا انتها بمانند به این خیال که این بار صحنه از افراد بسیار قدرتمند که بتوانند تکلیف کار را در دور اول یکسره کنند، خالی است بنابراین رئیسجمهور شدن آنقدرها هم دور از دسترس نیست.
2ـ فصل ثبتنام که تمام شود نخستین چیزی که باید انتظار داشت این است که شورای نگهبان قاطعانه و بیملاحظه به وظیفه خود در تطبیق کاندیداها با ملاکها و معیارهای مندرج در قانون عمل کند. حقیقت این است که این بار نشانههای بسیار ناچیزی از آسانگیری به چشم میخورد و درست هم همین است. جایگاه ریاستجمهوری خطیرتر از آن است که بتوان برای داوطلبان تصدی آن معیارهای حداقلی در نظر گرفت. ریاست جمهوری در ایران نهادی بسیار قدرتمند است و تا آنجا که به امور اجرایی کشور بازمیگردد، رئیسجمهور عملا مقام نخست را دارد. جداگانه خواهیم گفت و تردیدی هم نیست که کسانی، اکنون برای فشار به شورای نگهبان به منظور تایید صلاحیت کاندیدای خود درحال نقشه کشیدن هستند. اما واقعیت این است که هیچکدام از کاندیداهای موجود در موقعیتی نیستند که بتوانند در این باره فشاری موثر بر نظام وارد آورند. حداکثری دیدن معیارهای بررسی صلاحیتها به معنای دفاع حداکثری از حقوق مردم است و شورای نگهبان با توجه به سابقهای که از آن دیدهایم بیشک در این امر کوتاهی نخواهد کرد.
3- گام سوم مربوط به خود کاندیداهاست. ثبتنام به این امید که بتوان با فشار از شورای نگهبان تایید صلاحیت گرفت، این بار ظاهرا یک اشتباه محاسباتی بزرگ است. از آنجا که بعید است تا آخر کار خبری از احکام حکومتی و ثانوی باشد، بنابراین شورای نگهبان به ضوابط حداکثری خود پایبند خواهد بود و امید بستن به مکانیسمهای تولید فشار آن هم در مقابل کسانی که همواره در طول سالهای گذشته معاملهناپذیری خود را نشان دادهاند، دردسر بیجهت برای خود و دیگران درست کردن است.
بهترین راه شاید این باشد که حرکت به سمت تشکیل ائتلافهای انتخاباتی از حالا آغاز شود. کاملا روشن است که صحنه انتخابات خلوت خواهد شد و کثرت فعلی به 24 خرداد نخواهد رسید. البته کسانی همه هویت خود را در ائتلاف نکردن تعریف کردهاند. اینکه این مدل سیاستورزی چقدر صحیح و قابل دفاع است بحثی است که وقتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما لااقل آنها که با ائتلاف مشکل نظری ندارند بهتر است از حالا به این بیندیشند که زمان باقیمانده تا انتخابات بسیار کمتر و حوادث آینده غیرقابل پیشبینیتر از آن است که فرصتی که امروز هست، ظرف تمام یک ماه آینده هم باقی بماند. ائتلاف به معنای دقیق کلمه تلاشی است برای ایجاد همکاری مشترک میان کسانی که از حداقل مبانی و اهداف مشترک برخوردارند. هدف هم البته کسب رای است. هرقدر شورای نگهبان موظف است در بررسی صلاحیتها حداکثری نگاه کند، ظاهرا وظیفه کاندیداها برعکس است و میتوانند در تشکیل ائتلافها نگاه حداقلی داشته باشند. سال 92 آخرین بار نیست که در ایران انتخابات برگزار میشود ولی اگر کسانی صحنه را درست نشناسند و از گرفتن تصمیم درست در زمان درست، عاجز بمانند شاید آخرین بار باشد که در چنین انتخاباتی کاندیدا میشوند.
آفرینش:اسناد ملی؛ پلی به گذشته، راهی به آینده
«اسناد ملی؛ پلی به گذشته، راهی به آینده»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛تاریخ هرملت سندهویت،اصالت،مجاهدت آزادگی وایستادگیهای آن ملت است وپاسداشت تاریخ وفرهنگ هر ملت درواقع حفظ هویت واصالت آن می باشد که موجب غنای فرهنگ ملی می شود.
از طرفی دستیابی به میراث گذشته نه تنها لذت بخش بلکه اجرنهادن به زحمات کسانی است که درگستره فرهنگ، تاریخ وعلم رنج بسیاربردهاند ومیراثی ارزشمند برای مابه یادگار گذاشته اند. دراین میان، شناخت اسنادتاریخی هرمرزوبوم، ممکن است نشانگراهمیت وغنای فرهنگ آن سرزمین باشد وشناساندن آن به اقشارمختلف چراغی روشن برای شناخت گذشته ودرسی برای آیندگان خواهد بود.
در همین راستا اسناد ملی هر کشور به منزله گنجینه ای گرانبها است که به پلی ارتباطی بین گذشته و آینده آن سرزمین می ماند و می بایست از آن محافظت به عمل آید. جدای از مسائل فنی و محافظتهای علمی از این آثار، بحث حفظ این گنجینه ارزشمند که نشانگر هویت و فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی ما بوده، ضرورت توجه به اسنادملی را دوچندان می کند. دراذهان عمومی آنچه از اسناد ملی رواج پیدا کرده، قراردادهای بین المللی و تاریخی، توافقنامههای حدود وثغور، اسناد دولتی، قوانین مکتوب دورههای شاهنشاهی درایران و از این قبیل تعاریف می باشد . درحالی که رسم و رسومات پیشینیان، فرهنگها و خرده هنجارهای سنتی، منشها و خلقیات گذشتکان، گفتارها و روایت ها، تصاویر وگلنبشتهها و...همگی درزمره اسنادملی کشورمان تجمیع شدهاند.
لذا اسنادملی مجموعه تمامی این تجربیات است و عدم بهره مندی از این اسناد گرانبها و سرمایه عظیم بشری می تواند ضمن آن که به تکرار خطاها و اشتباهات گذشته بیانجامد باعث گسستگی نسل امروز با نسل های پیشین شود لذا می بایست این تجارب به نسل حاضر منتقل گردد.
غنای فرهنگی ایران اسلامی به حدی بوده است که اگرما رسومات و فرهنگهای گذشته خود را متناسب با نیازهای جامعه به روز میکردیم، امروز آفت هجوم فرهنگهای ناهنجار گریبان گیر جامعه نمیشد. فرهنگ غنی ایران به حدی بوده است که نمیتوان نمونه آن را در بالاترین سطوح مجامع حامی حقوق بشریافت. به عنوان مثال دراسناد تاریخی آمده است که درزمان ساخت بنای تخت جمشید، قانون کار برای کارگران مشغول در ساخت و ساز این بنا وضع شده بود. به طوری که اگر کارگری درحین انجام کار دچار سانحه می شد تمام مراحل و مخارج درمان وی برعهده حکومت بوده و اگر ازکار افتاده می شد، تا آخر عمر حکومت وی و خانواده اش را مستمری میداده است!.
اگر رسومی که درطول مدتها از فرهنگ رفتاری و اجتماعی ما حذف شده را مجدداً بازپروری و بروزرسانی کنیم، قطعاً نیازی به برنامههای بی نقشه،مبهم و بی پشتوانه ای که امروز وضعیت فرهنگی کشورمان را دچار روزمرگی کرده، نخواهیم داشت. استفاده از مدلهای کشورهایی که رسوم سنتی خود را حفظ کرده اند، میتواند راهگشای ما دراین هدف باشد. کشورهایی همچون کره و ژاپن ضمن اینکه در بالاترین مراتب سطح رشد علمی،اقتصادی و تکنولوژی روز جهان قراردارند، رسوم و سنتهای رفتاری و اجتماعی خود را حفظ کرده اند و جامعه خود را به باد هنجارها و فرهنگ های خارجی نداده اند.
درآخر امیدواریم با تمهیدات موثر مسولان، اسنادملی کشورمان هم ازجهت فنی و علمی، و هم از جهت رفتاری و عملی حفظ گردد و برای ایران و ایرانیان ماندگار بماند.
حمایت:آغاز فرایند ثبت نام انتخابات و مسئولیت نهادهای حاکمیتی
«آغاز فرایند ثبت نام انتخابات و مسئولیت نهادهای حاکمیتی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمابت است که در آن میخوانید؛از امروز ثبتنام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری آتی رسما آغاز میشود. یکی از نکاتی که در انتخابات آتی ریاست جمهوری تجربه خواهد شد اعمال اصلاحی است که در اواخر سال گذشته بر قانون انتخابات ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی وارد شد و بر اساس اصلاح مزبور هیات اجرایی مرکزی ایجاد شده است که وزارت کشور عملیات اجرایی انتخابات را باید زیر نظر این هیئت انجام دهد.
ترکیب هیئت یاد شده برابر ماده 31 اصلاحی قانون انتخابات ریاست جمهوری عبارتست از: وزیر کشور به عنوان رییس هیأت ، یکی از اعضای هیأت رییسه مجلس شورای اسلامی با انتخاب مجلس (بدون حق رای)، دادستان کل کشور، وزیر اطلاعات، تعداد هفت نفر از شخصیتهای دینی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به عنوان معتمدان مردمی به ترتیب مقرر در تبصره های ( 1)و( 2) این ماده .طی روز های گذشته هیئت مزبور نیز شکل گرفت و بدین ترتیب دیگر در فرایند اجرای انتخابات این امکان از بین خواهد رفت که گفته شود دولت همه کاره فرایند انتخابات بوده و ممکن است دولت وقت، دیدگاههای خود را در مراحل مختلف وارد سازد وعدم بیطرفی دولت حق کسی را ضایع کند.
در روزهای گذشته در مورد ترکیب معتمدان هیئت یاد شده و گرایشات فکری آنها نیز در سطح رسانهها تحلیل وتفسیرهایی صورت گرفت که البته جای تامل دارد ولی نکته حقوقی که در قبال این بحثها میشود مطرح کرد این است که برابر تبصره 2 ماده 31 اصلاحی قانون انتخابات ریاست جمهوری، اگرچه پیشنهاددهنده معتمدین برای عضویت در هیئت اجرائی مرکزی انتخابات وزیر کشور است ولی هیئت نظارت مرکزی انتخابات که زیر نظر شورای نگهبان است حرف آخر را میزند و نظر این هیئت برای وزیر کشور لازم الاتباع است. بنابراین طبیعتا اعضای معتمد هیئت اجرایی مرکزی برابر نظر شورای نگهبان تعیین شدهاند و دولت در این خصوص نقش تعیین کنندهای نداشته است. امید است معتمدین اجرایی برگزیده بر خلاف برخی تعبیر و تفسیرهای انتقادی انجام شده طی روزهای اخیر، به بهترین وجه وظیفه خود را انجام دهند.
نکته دیگر در حیطه نقش مهم دستاندرکاران انتخابات، به عرصه نظارت بر انتخابات مربوط میشود. مخاطبان ارجمند مطلع هستند که قانون اساسی به طور صریح در اصل 99 خود شورای نگهبان را مرجع نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری و چند انتخابات مهم دیگر تعیین کرده است.برابر تفسیر شورای نگهبان از اصل یاد شده و برابر آنچه در قوانین عادی انتخابات از جمله قانون انتخابات ریاست جمهوری مقرر شده است شورای نگهبان صلاحیت جامع همه جانبهای دارد به نحوی که حتی برابر ماده 58 قانون انتخابات ریاست جمهوری، پس از سپری شدن مهلت قانونی بررسی صلاحیت داوطلبان شرکت در انتخابات نیز شورا میتواند در صورت دستیابی به مدارک دال بر عدم صلاحیت کاندیدای تائید شده ، وی را از دور انتخابات خارج کند و عدم صلاحیت وی را به وزارت کشور منعکس نماید.
شورای نگهبان در بررسی صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری طبیعتا باید احراز کند که کاندیداها هر یک معیارهای مقرر در اصل115 را دارا هستند. از جمله مهمترین معیارهای مزبور، رجل سیاسی مذهبی بودن است که گویا اخیرا شورا برای این امر ضوابط دقیق ثبوتی و اثباتی نیز تعیین کرده تا حین بررسی صلاحیتها منطبق با ضوابط تعریف شده خود اقدام کند. بدیهی است هر چه ضوابط یاد شده دقیقتر و حقوقیتر تعیین شده باشند امکان شفاف سازی و معرفی بهتر در سطح داخل و خارج کشور را دارند و بدین ترتیب نظام حقوقی ما را به نحو ضابطهمند به مخاطبان معرفی میکند.
بر این اساس، خوب است معیارها و ضوابط ثبوتی و اثباتی که شورا در بررسی صلاحیتهای مقرر در اصل 115 به عنوان آیین نامه برای خود تعیین کرده است، اطلاع رسانی نماید تا حقوقدانان و عموم مردم مطلع شوند که بررسی صلاحیتها امری سلیقهای و مثلا هماهنگ با دیدگاه فکری و سیاسی فلان فرد نیست. شورای نگهبان با ترکیب فقهای برجسته منتخب رهبر معظم انقلاب وحقوقدانان برگزیده توسط مجلس شورای اسلامی طبیعتا بیش از هر نهادی باید نسبت به رعایت قانون وصیانت از حقوق ملت حساس باشند تا خدای ناکرده هیچ امر خلافی صورت نگیرد. البته در این راستا حفظ بیطرفی شورای نگهبان در قبال سلایق مختلف سیاسی و اجازه ندادن به افراد یا گروههای مختلف سیاسی اجتماعی برای اینکه برای شورا تعیین تکلیف کنند از جمله انتظارات اولیه است.
عزیزان در شورای نگهبان طبیعتا تجربه گذشته انتخاباتهای مختلف را در اختیار دارند هم چنین حساسیتهای این دوره انتخابات را نیز مورد عنایت دارند و بر این امر واقفند که تحقق حماسه سیاسی آنگونه که خواست رهبری است نیازمند حضور همه طیفهای سیاسی اجتماعی در انتخابات است و هر چه ابهام و اشکال در انتخابات بروز یابد با توجه به حساسیتهای موضوع به سرعت میتواند برای کلیت کشور چالشهایی را شکل دهد. بر این اساس همه باید دقت کنند که خدای ناکرده چالش جدیدی برای کشور درست نشود و فرصت انتخابات برای پیشرفت و تعالی کشور مخدوش نشود.
مجریان و ناظران انتخابات و سایر دستاندرکاران اعم از نیروهای انتظامی و امنیتی و نهادهای قانونی پاسخدهنده به استعلامات بررسی صلاحیت کاندیداها و دستگاه قضایی در رسیدگی به تخلفات و جرایم انتخاباتی، همه و همه وظیفهای بس سنگین بر عهده دارند. این عزیزان نباید از یاد ببرند که کشور در شرایط حساسی قرار دارد و انواع هجمهها و فشارها علیه کشورمان اعمال میشود و از جمله بهانهها برای اعمال فشارها این است که در جمهوری اسلامی ایران فرایند انتخابات شایسته وجود ندارد و دستاندرکاران انتخابات بیطرف نیستند. برای رفع این بهانهها باید دقت بیشتر معمول داشت و از هر سخن یا رفتار و موضعی که منشا تهمت میشود و به کل نظام لطمه میزند باید به طور جدی اجتناب کرد.
رعایت قانون از سوی دستاندرکاران انتخابات، اگر مورد اذعان قاطبه ملت نه فقط یک طیف یا گروه سیاسی معین قرار گیرد بهترین گواه بر سلامت و صحت انتخابات است و سرمایه بزرگی برای حرکت امید بخش آینده ملت. امید آنکه دستاندرکاران انتخابات، امانت دار خوبی برای ملت باشند و مردم عزیز کشورمان با اعتماد به مجریان و ناظران امین بهترین انتخاب را بر ای 4 سال آتی کشور در عرصه اجرایی به عمل آورند.
مردم سالاری: جنگ جهانی سوم
«جنگ جهانی سوم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ حدود 3 سال پیش محمدبو عزیزی خود را به آتش کشید تا شعلههای خشم فروخفته ملتهای عرب خاورمیانه زبانه کشید و دیکتاتوریهای عرب یک به یک در دومینوی بهار عربی یا همان بیداری اسلامی ساقط شوند ولی پدرخوانده بزرگ دیکتاتورهای عرب در ریاض در آسایش تمام اطاق فکر خود را مامور کرد تا انقلابهای مردمی همانند اسلاف آنها به آرمانهای سعودی وفادار بمانند.
در استراتژی جدید تم سلفیگری با انجام اصلاحات بر مکتب وهابیگری به عنوان خطمشی اصلی به انقلابها تزریق شد تا رویای تشکیل امارت بزرگ اسلامی پررنگتر شود. تفکر تشکیل امارت بزرگ اسلامی، راهی است که القاعده و طالبان دنبال میکنند. براساس همین تفکر بود که القاعده با زاد و ولد قارچگونه نیروهای خود را از شرقیترین نقطه آسیا تا غربیترین نقطه آفریقا و حتی قلب قاره سیاه که یک منطقه بکر است گسترانید.
در میانه موج بهار عربی و فضایی که خاورمیانه را فرا گرفته بشار اسد نتوانست نارضایتیهایی که طبیعتا در هر کشوری وجود دارد را کنترل کند و کشورهایی نظیر عمان هم در موج دومینوی بهار عربی گرفتار شد اما توانست با وضع اصلاحات، اوضاع را مهار کند. دمشق فکر میکرد میتواند با نشان دادن قوه قهریه با اعتراضات مقابله کند، غافل از آنکه زمینه را برای لشکرکشی دشمنان فراهم میکند. پس از حدود 2 سال جنگ، نزاع سوریه به استراتژیکترین جنگ قدرت خاورمیانه تبدیل شده است.
گویی در سوریه جام جهانی جنگ در حال برگزاری است و هرکسی سهم خود را میخواهد، همه دنیا برای جنگ جهانی سوم آمدهاند. در یک طرف اسد، حامیانش به همراه روسیه و در مقابل، غرب و یک لشگر سلفی با حمایت دولتهای عرب خاورمیانه ایستادهاند.
سلفیها نماینده تمام کینهای است که 1400 سال پیش اسلام را دچار انحراف کرد.
هلال سلفی که از یک سال پیش برای مقابله با هلال شیعی رخ مینمود، امروز رنگ خون به خود گرفته است. سلفیها دقیقا جا پای برادر بزرگتر خود میگذارند و تجربه حکومت طالبان بر افغانستان را تکرار میکنند تا هویت مردم سوریه توسط نیروهای چند ملیتی که از یمن، تونس، لیبی، مصر و حتی چچن آمدهاند در معرض نابودی قرار گیرد.
گویا غربیها هم بعضا همانند برخی ایرانیان از تاریخ عبرت نمیگیرند. حمایتهای دیروز غرب در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، القاعده و طالبان را حاصل شد تا ثمره آن، تراژدی مرگبار 11 سپتامبر و مرگ هزاران انسان بیگناه افغانی، پاکستانی، عراقی و ... باشد که خبر ثابت جراید جهان باشد. حادثه تاسفبار بمبگذاری در ماراتن بوستن هم برای واشنگتن درس عبرت نشده است و آنها میخواهند سلفیها را در مقابل دولت بشار اسد تجهیز کنند. این جماعت با تفاسیر خشن در فکر کشورگشایی هستند و خود را برای هر اقدامی نه تنها محق میدانند بلکه خون مخالفانشان را حلال میشمارند؛ دیری نمیپاید که گلولههای سلفیهای تندرو سینه مردم قاره سبز را نشانه میرود تا تراژدیهای انسانی جدیدی شکل گیرد.
همه این مسائل ریشه در انحراف و التقاط دارد که تفاسیر خشن آنها در پی میآورد.
در ایران اسلامی هم در طول تاریخ انحراف و التقاط در تفسیر از اسلام و شیعه توسط برخی افراد طرح شده و حتی حامیانی هم برای آنها فراهم شده است؛ شیخیه، بابیت و بهائیت، از نمونههای برجسته این انحراف است. اگرچه تاکنون بهای سنگینی برای مقابله با منحرفین پرداخته شده است ولی بحث انحراف از اصول اساسی اسلام و شیعه همواره در طول تاریخ با عناوین و نگاههای مختلف وجود داشته است.
در ایران هم مواضعی اخیرا طرح میشود که ریشه در تفکرات انحرافی گذشته دارد.
طرح شبهه به کلیت اسلام همان راهی است که سلفیها میروند. اسلام ناب، یک راه بیشتر نیست و آن صراطالمستقیم است و قنوت نمازهای منحرف به قبلههایی کج میرود که نتیجه آن را در سوریه و عملکرد القاعده و طالبان میبینیم و در حالت خوشبینانه نتیجهای همچون بهائیت میدهد. گروه موسوم به جریان سوم میخواهند با ایستادن در نوک یک مثلث و دستمایه قراردادن نارضایتی مردم از ثروت اندوزی گروهی دیگر و ایستادن در مقابل روحانیت، کسب قدرت کنند. جالب اینجاست که این گروه ابتدا خود، متهم به ثروت اندوزی غیرقانونی هستند و از طرف دیگر خود را محق به تایید از آسمان میدانند و برای اثبات حقانیت خود مهدویت را همانند پرچم ایران اسلامی دستبهدست میکنند تا در دولت بعد به اهداف بلند پروازانه خود برسند یا در صورت شکست با التهاب آفرینی در راستای بهار عربی با نقاب بهار ایرانی و ادعای مدال مهدویت دست به آشوب سراسری بزنند.
شرق:میعادگرایی علیه موعودگرایی
«میعادگرایی علیه موعودگرایی»عنوان یادداشت روز روزنامه شرق به قلم سعید حجاریان است که در آن میخوانید؛اکنون که کارنامه دولت مهرورز بسته میشود و هرکس از جوانب مختلف به ارزیابی آن میپردازد، بد نیست که نگاهی به گفتمان این دولت و تفاوت آن با گفتمان محافظهکاری در ایران بیندازیم.
بهترین واژهای که میتوان برای این دولت برگزید، دولت «معجزه هزاره سوم» است. من لازم میدانم که تکتک عناصر این اصطلاح را بکاوم. اولا، این دولت چه حدوثا و چه بقائا معجزه بود، معجزه امری خارق عادت است، یعنی روتینها را میشکند و خلق میکند، بنابراین این دولت استثنایی است. کارل اشمیت درباره دولت استثنایی میگوید: «کاملا شبیه معجزه است.» دولت استثنایی در زمانهایی پیدا میشود که نیروهای اصلی جامعه به موازنه رسیده باشند و هیچکدام نتوانند از پس یکدیگر برآیند و در ایران این نیروی راست سنتی بود که با یک عقبنشینی تاکتیکی، قدرت را به یک جریان تندرو از بین خودش سپرد.
اما اکنون وظیفه تاریخی این جریان تمام شده است و باید قدرت را دوباره به راست سنتی بازگرداند تا دوباره سرمایهداری سنتی ایرانی روتین شود. اما به لحاظ روبنایی و ایدئولوژیک چه تفاوتی بین این دو گرایش وجود داشت. من گرایش اول را موعودگرا میخوانم و دولت معجزه را میعادگرا.
در میعادگرا، میعاد به معنای از زمان رسیدن منجی، در موعودگرایی1 اصل بر ویژگی فردی موعود است یعنی به خصوص در شیعه اینکه موعود، منجی و مهدی چه کسی است و چه نسبی دارد و چه ریشهای دارد، چه اسم و لقبی دارد، برجسته میشود، اما زمان ظهورش معلوم نیست (کاملا مبهم است.) اما در میعادگرایی اصل بر زمان است و نه شخصیت و زمان پیدایش منجی و چندان روی شخصیت منجی تمرکز نمیشود. در موعودگرایی شیعی، علما قایل به این هستند که هرکس زمانی برای ظهور تعیین کند، باید وی را تکذیب کرد، اصطلاحا میگویند که «قد کذب الوقاتون» هر نوع توقیت، ولو در بازه زمانی دور و بزرگ ممنوع است.
مثلا گفته میشود که منجی عالم بشریت که ممکن است در روز جمعه ظهور کند، حتی ممکن است در «نوروز» ظهور کند و عدهای گفتند که «عاشوراست»، حتی اگر تقارن این سه نیز باشد، باز هم ممکن نیست و نباید اعتنا کرد. این قرائت رسمی شیعه از موعودگرایی است اما میعادگرایی چیست؟ میعادگرایی یک ریشه زرتشتیگرایی دارد که بنا بر اعتقاد زرتشتیان در راس هر هزاره (میلینیوم)2 یک سوشیانت ظهور و تجدید میکند دین زرتشت را و قایل به سه سوشیانت هستند.
مثلا مهدی اخوانثالث که اسم خودش را «سوم بردار سوشیانت» گذاشت، (ناظر به همین معناست)؛ اما در بین مسیحیان نیز میعادگرایی رایج است، آنان نیز با رجوع به کتاب دانیال و یا مکاشفه یوحنا تلاش کردهاند که زمانی را برای ظهور مسیح درآورند. «زمانی و زمانی و نیمی از زمانی» در مکاشفه آمده است و گفتند در حدود 1250. عدهای، ادعا کردند که ما منجی هستیم. اما بعدها با ورود به هزاره سوم، سال 2012 این بحثها برجسته شد و بار دیگر رجوع به مکاشفات زیاد شد.
منتها در شیعه تعجبآور است که جریانی پیدا شود و از زرتشتیگری و مسیحیت، میعادگرایی را بگیرد و معجزه هزاره سوم شود و معجزه شیعه را با زمان میلادی در هم آمیزد و آنگاه میگوید که ما پی بردهایم که آمریکاییها هدفشان از اشغال عراق نه فقط بردن نفت عراق و سرکوب «بعث» و «القاعده» که هدفشان ممانعت از ظهور منجی بوده است و بعد هم بیایند و جاده بکشند و یا بیایند و در بهار بدمند و بهار را برجسته کنند و بگویند «زندهباد بهار» این همیشه در ادبیاتشان برجسته است و یا پخش سیدی «ظهور نزدیک است».پس در مقابل قرائت رسمی شیعی که علما آن را نمایندگی میکنند و برای مهدی زمان خاصی را تعیین نمیکنند که راه باز باشد برای حاکم بودن نواب عام (فقها) در مقابل دولتیانی هستند که میخواهند خود را مستقیما نماینده معصوم بدانند و وی را حی و حاضر ظاهر بنمایانند و با طرح مقوله ظهور صغری به این امر اهتمام میورزند.
پینوشتها:
1-موعودگرایی ترجمه مسیانیتی
2-میعادگرایی ترجمه میلینیوم (هزارهگرایی)
ابتکار:تب 40 درجه اقتصاد و خط و نشانهای یک دولت مستعجل
«تب 40 درجه اقتصاد و خط و نشانهای یک دولت مستعجل»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛فقط یک ماه دیگر تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است و حداکثر سه ماه دیگر احمدی نژاد باید کلید ساختمان پاستور را به منتخب بعدی مردم واگذار کنند. با این حال رئیس جمهور در این واپسین روزهای حضورش در راس کابینه چنان سخن میگوید که انگار نه انگار دولت دهم دولت مستعجل است و او در چنین روزهایی - به خصوص در حوزه اقتصاد- باید از کردهها سخن بگوید، نه از برنامه ها.
با این حال روزهای گذشته احمدینژاد یک بار دیگر تاکید کرد که دولت فاز دوم هدفمندی را حتما اجرا میکند و قیمت بنزین حدود 2000 تومان خواهد شد. همزمان، دبیر ستاد هدفمندی یارانهها با اشاره به سناریوهای دولت برای افزایش قیمت بنزین و پرداخت یارانه نقدی یک بازه واقعا باز! برای سرنوشت قیمت بنزین و مبلغ یارانههای نقدی مطرح کرد و گفت که قیمت هر لیتر بنزین حداقل 1060 تومان و حداکثر2160تومان میشود. این در حالی است که آنچه که از راهروهای مجلس به گوش میرسد کمترین شباهتی به گفتههای رئیس جمهور و دبیر ستاد هدفمندی اش ندارد. نمایندگان گاهی از کاهش احتمالی مبلغ یارانه نقدی سخن گفته اند و گاهی از کاهش دهکهای یارانه بگیر. گاهی از بنزین 1000 تومانی و تک نرخی سخن گفته اند و گاه از بنزین 500 تومانی و دو نرخی.
بلاتکلیفی ارقام در بودجه پایانی دولت دهم در حالی است که دو ماه از سال جدید گذشته و قرار بود تا روزگذشته کمیسیون تلفیق سرنوشت آن را یکسره کند و روز چهارشنبه بررسی آن در صحن علنی مجلس کلید بخورد.
با این حال و در گیر و دار این بلاتکیفی دنباله دار، نگاهی به اختلاف بین اعداد و ارقام مطروحه از سوی رئیس جمهور و مسئولان دولت و آنچه که مجلسیها درباره همین دوقلم یعنی بنزین و یارانه نقدی مطرح میکنند، شکاف وحشتناک میان ارقام و بی حساب و کتاب بودن درصدها و پا درهوا بودن اقتصاد این روزهای کشور را عیان میکند.
نمایندگان میگویند که در مقوله درآمدها و مخارج هدفمندی یارانهها، بیشترین اختلاف را با دولت دارند. به عبارت دیگر آنچه که کار بودجه را لنگ و پا درهوا کرده و اقتصاد کلان کشور را بیمار و زمین گیر نموده است همان چیزی است که در میانه سال 1389 احمدی نژاد و مقامهای اقتصادی دولت و چهرههای اقتصادی مجلس هشتم از آن به عنوان «جراحی بزرگ اقتصاد کشور» یاد میکردند و قرار بود با اجرای آن حداکثر ظرف 2 سال جانی تازه در کالبد بیمار اقتصاد ایرانی بدمد. اما از آن دم مسیحایی وعده داده شده خبری که نشد، هیچ؛ اکنون اقتصاد هدفمند شده! رو به احتضار است و همه ارکان اجرایی و تقنینی کشور بر بالین آن مشغول چرتکه انداختن و حساب و کتاب مخارج خرج و دخل و شاید کفن و دفن این بیمارهستند.
از قضا هر طوری هم که حساب میکنند دخل و خرجها با هم جفت و جور نمیشود و میان آنچه که دولت اصولگرا میخواهد و آنچه که مجلس اصولگرا میگوید، تفاوت از زمین تا آسمان است. احمدی نژاد به عنوان اول شخص اجرایی کشور خود را طراح نظام بودجه ریزی جدید و مبدع طرح هدفمندی یارانهها میداند و میگوید که میخواهیم با بنزین 2000تومانی مبلغ یارانه نقدی مردم را 250 هزارتومان کنیم. در سوی دیگر این ماجرا دیگرانی در قوه مقننه رقم یارانه نقدی را 8 برابر کمتر از آنچه که مورد نظر دولت است میدانند و با کنارهم قرار دادن درآمدهای پیش بینی شده میگویند که با این درآمدها، سرانه یارانه هر نفر حداکثر30 هزارتومان میشود.
همین اختلاف نظرهای 500 تا 800 درصدی دولت و مجلس، به وضوح تب 40 درجه ای این اقتصاد بیمار و پا درهوا را در واپسین روزهای سکانداری احمدی نژاد نشان میدهد. از بیماری اقتصاد کشور و حال و روز نزار این روزهای آن که بگذریم، عدم حساسیت رجال اقتصادی کشور در دولت و به ویژه وکلای مردم در مجلس به بالا و پایین شدن درصدها و نرخها و عادی شدن انواع گرانی و فشار روزافزون به مردم برای آنان، مصیبتی است که خطر آن حتی بیشتر از بیماریی است که گریبان اقتصاد کشور را گرفته است.
این روزها نمایندگان اصولگرای حاضر در بهارستان و صاحب منصبان اصولگرای نشسته در پاستور، درحالی به راحتی از کنار افزایشهای 50 تا 500 درصدی قیمتها عبور میکنند و خم به ابرو نمیآورند که همین طیف فکری 9 سال پیش افزایش 10 درصدی برخی از قیمتها را ظلم مضاعف به مردم میدانستند و در برابر تصمیم قانونی دولت برای افزودن این رقم ناچیز به قیمتهای دولتی سینه سپر میکردند.
حدود یک دهه از فتح تمام و کمال بهارستان به دست اصولگرایان میگذرد. شکی نیست که شاکله فکری و جناحی نمایندگان تکیه زده بر کرسیهای مجالس هفتم، هشتم و نهم چندان تغییر نکرده است و اکثریت همچنان خود را اصولگرا میدانند. اما برخلاف تعریفی که از «اصولگرایی» به ذهن میرسد، اهالی بهارستان، روزی از دروازه چند متری رد نمیشود و زمانی دیگر از سوراخ سوزن هم به راحتی عبور میکند. زمانی در مجلس هفتم با سلام و صلوات و تکبیرهای کوبنده طرح «تبیثت قیمت ها» راتصویب میکردند تا جلوی افزایش 10 درصدی قیمت بنزین و برق و آب و گاز را بگیرند و اکنون وقتی دولتیها سخن از افزایش تا چندصد درصدی قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی میگویند، حتی کسی زبان به اعتراض هم باز نمیکند چه برسد به رگ گردن برجسته کردن و «وا مردما» سر دادن.
آرمان:حمله اسرائیل به سوریه و موضع ایران
«حمله اسرائیل به سوریه و موضع ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حشمتا... فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛مساله سوریه یک مساله سیاسی، بلکه یک موضوع راهبردی است یعنی بیش از آن که بحران سوریه به چینش سیاسی نیروهای فعال در منطقه ارتباط پیدا کند، بیشتر با مسائل راهبردی و چینش بازیگران در عرصه بینالمللی مرتبط است و از همین منظر پیوندی فراتر از حد معمول با منافع بازیگران بینالمللی دارد.
این مساله البته طبیعی است، چرا که سوریه خط مقدم درگیری با اسرائیل است و در دو سوی این خط مقدم دو نیروی بزرگ منطقهای و فرامنطقهای، متشکل از کشورهای مختلف صف کشیدهاند. ایران مشخصا سوریه را در مقام لجستیک و پشتیبان مقاومت در منطقه میداند. این برداشت البته مختص ایران نیست و باید گفت چنین برداشتی از نقش منطقهای سوریه پشت صحنه قسمت عمدهای از معادلات این کشور است.
در حقیقت ثبات در سوریه از آنجا که به معنای ثبات در منطقه لجستیکی مقاومت است اصلا در راستای منافع اسرائیل قرار نمیگیرد. صهیونیستها در شرایطی جنگ با سوریه را آغاز کردند که به شدت نگران آینده تحولات منطقه هستند و دوست ندارند آمریکا بدون یک درگیری جدید منطقه خاورمیانه را ترک کنند و این از راهبردهای اصلی سیاست خارجی اسرائیل است، چرا که حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه میتواند اعتماد به نفس رژیم صهیونیستی را افزایش دهد. در طول چند دهه اخیر اسرائیلیها به اکثر روسای جمهور آمریکا جنگ تحمیل کردند و اکنون نیز به دنبال این هستند که با شروع یک جنگ جدید آمریکا و متحدانشان را مجبور به ادامه حضور نظامی در منطقه بکنند.
حالا سوال اینجاست که ایران در قبال درگیری جدید در سوریه چه کار خواهد کرد؟ به نظر میرسد ایران همچنان در حوزه لجستیکی تحولات منطقه حضور خواهد داشت، اما وارد میدان جنگی نخواهد شد که اسرائیلیها برای شروع آن تلاش زیادی کردند و از راهبردهای اصلی آنهاست. علاوه بر این اما اصل حمله اسرائیل به سوریه قطعا باید در مقام یک هشدار جدی به کشورمان ارزیابی شود.
اسرائیلیها تحولات راهبردی منطقه را به گونهای انتحاری تجزیه و تحلیل میکنند و اگر از هر زاویهای احساس خطر کنند، سریعا وارد فاز نظامی میشوند تا با تجمیع قوای نظامی متحدانشان بتوانند دست بالا را در منطقه به دست بیاورند.
این رفتار به دلیل ضعف اسرائیل، بخصوص در چند سال اخیر در تجمیع قوای سیاسی به نفع خود است. ایران از مدتها قبل اعلام کرده که سیاست پشتیبانیاش از دولت اسد را دنبال میکند و این یک پشتیبانی سیاسی خواهد بود، بدان معنا که معادلات از طریق گفتوگو و مذاکره پیش بروند.
اکنون که معادلات از مسیرهای سیاسی به سمت تقابل راهبردی و درگیری نظامی سوق پیدا کرده، پشتیبانی ایران نیز از سوریه قطع نخواهد شد و قطعا به عنوان یک نیروی پشتیبان به حمایت از دولت اسد ادامه میدهد، بدون آن که مستقیما وارد جنگ شود.
به این معنا که ایران میتواند تامین کننده قسمتی از امکانات مورد نیاز سوریه در این درگیری باشد. بویژه که عکسالعمل چین و روسیه در این خصوص بیشتر به موضعگیری آنها در جنگ سرد شبیه است. اسرائیل مشخصا به دنبال تجزیه سوریه است و قطعا چند منطقه کوچک، پراکنده، ضعیف و درگیر با یکدیگر میتواند تضمین بیشتری برای امنیت آنها باشد.
بهار:ائتلافهای چندگانه، جبهههای رنگارنگ
«ائتلافهای چندگانه، جبهههای رنگارنگ»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم ریحانه طباطبایی است که در آن میخوانید؛امروز، روز ثبتنام است. مردم مدت زمان زیادی منتظر چنین روزی بودند تا بالاخره ببینند از بین چه کسانی رییس اجرایی کشورشان را انتخاب خواهند کرد. هرچند که هنوز بیشتر از یک ماه به روز انتخاب مانده است اما امروز مقدمه روز تعیین سرنوشت است. در دورههای پیشین انتخابات ریاستجمهوری از چند ماه مانده به شروع ثبتنامها مشخص میشد چه کسانی مرد این میدانند و توانستهاند خود را رجل سیاسی معرفی کنند.
ایران سرزمین غیرمنتظرهها است، نظرسنجیها و پیشبینیها در این سرزمین معمولا هیچ نقشی ندارند و آن چیز که اتفاق میافتد کمتر به مخیله کسی خطور میکند. اما یازدهمین انتخاب حکایت دیگری است، هیچ زمانی چون امروز انتخابات ریاستجمهوری آنقدر بلاتکلیف نبوده است. نه اصلاحطلبان و نه اصولگرایان هیچکدام هنوز به روشنی نمیدانند در انتخابات چه خواهند کرد. در واقع آنها هنوز نمیدانند در انتخابات چطور باید حضور پیدا کنند.
از سوی اصولگرایان ائتلافهای چندگانه و جبهههای رنگارنگ شکل گرفته و ائتلافکنندگان فقط در نام اصولگرایی باهم یکی هستند. معمولا ائتلافها بر این اساس شکل میگیرد که یک نفر به نمایندگی از چند جریان در انتخابات حضور داشته باشد یا دو حزب بخواهند حزب دیگری را شکست بدهند، اما اصولگرایان همه وابسته به یک جریان فکری چندتا چندتا باهم ائتلاف میکنند تا یکی رقیب دیگری نشود.
به نظر میرسد اصولگرایان همه میخواهند رییسجمهور شوند و فقط باهم ائتلاف کردهاند تا بتوانند دیگری را مجبور به کنارهگیری کنند و در واقع هیچکس حاضر به کنارهگیری نیست، اگر هم هست سهمی میخواهد. برای همین هم همه امروز تصمیم گرفتهاند ثبتنام کنند تا درنهایت ببینند زور چه کسی بیشتر است. تا چند ماه پیش اصولگرایان فکر میکردند رقیب یک دیگر هستند و حتی قصد ائتلاف هم نداشتند، یک به یک اعلام حضور کردند و فقط در این میان محمدباقر قالیباف، غلامعلی حدادعادل و علیاکبر ولایتی ائتلاف شکننده 1+2 را تشکیل دادند.
ائتلافی که به نظر میرسد عدد یکاش قالیباف است که چندان خوشحال از حضور در این ائتلاف نیست و گویا مجبورش کردهاند و بیشتر راه خودش را میرود تا راه ائتلاف را. ائتلافی که از روز شکلگیری تا امروز خبرهای متعددی از خروج یکی از سه ضلع از آن بیرون آمده است و ائتلافی که هر سه عضو آن میخواهند در انتخابات ثبتنام کنند. ائتلاف پنجگانه اصولگرایان هم هست، ائتلافی که یک ماه بیشتر از عمرش نمیگذرد و تمامی اعضایش خود را از حالا رییسجمهور بالفعل میدانند. در این میان از حزب مؤتلفه یک نامزد مستقل پا به میدان گذاشته و جبهه نوپای پایداری نیز به رهبریت معنوی مصباحیزدی، کامران باقریلنکرانی وزیر اسبق احمدینژاد را نامزد خود کرده است.
معلوم نیست اصولگرایان چند نامزد دارند، 10، 15 یا 20 شاید هم بیشتر اما هرچه هست، بزرگان و ریشسفیدان این جریان را نگران کرده است. این روزها از هر طرف صدای ریشسفیدان این جریان به گوش میرسد که از اصولگرایان میخواهند به سراغ اجماع و اتحاد بروند و از چند صدایی بپرهیزند که برخلاف تمام تصورات قبلی به نظر میرسد اصلاحطلبان در انتخابات حضور دارند و این برای جریان چهلتیکه شده اصولگرایی خطرناک است و میتواند رویای آنان برای حضور در پاستور را به کلی بر هم زند. اما اصلاحطلبان که فرصت و شرایط مناسب برای حضور نداشتند هنوز هم تصمیمی برای حضور ندارند. به نظر میرسید که 22 خرداد 88 آخرین حضور اصلاحطلبان در انتخابات باشد، خصوصا آنکه آنان در انتخابات مجلس نهم نیز به صورت هماهنگ و پیوسته شرکت نکردند و فهرست ندادند.
سیدمحمد خاتمی و اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات مجلس شرایطی را مطرح کردند که در واقع از نظر آنان شرایط برگزاری یک انتخابات سالم بود و به گمان خیلیهای دیگر شرایط حضور آنان در انتخابات محسوب میشد. اما ظاهرا کسی توجهی نکرد یا اگر هم کرد از لحاظ آنان کافی نبود.
همین است که اکنون نگاه اصلاحطلبان تنها به چند نامزد محدود شده که هیچکدام از آنها نیز هنوز قطعی نیستند. یا نیامدهاند یا اگر هم آمدهاند میگویند اگر دیگری بیاید یا همه ما را نخواهند ما هم میرویم. اصلاحطلبان هم به خودشان نگاه میکنند هم به دیگران، نه اینکه بخواهند باید اینگونه باشد، اگر نباشد حضورشان هم تاثیر ندارد. سردرگمی در بین اصلاحطلبان درباره تعدد نامزدها کمتر از اصولگرایان است. تجربه 84 به آنان ثابت کرده که باید با یک نفر وارد انتخابات شوند و اتفاقات رفته بر آنان طی این چند سال نیز اتحاد آنان را بیشتر کرده است.
اما کار برای اصولگرایان سختتر است. سال 84 آنان سرخوش شدند از اینکه بالاخره رییسجمهور اصولگرا دارند، رییسجمهوری که شاید چهار سال نخست کمی روی اصولگرایان حامیاش لبخند زد اما درنهایت در چهار سال دوم با خیال جمع به تمامی آنها پشت کرد و اصولگرایان را در حسرت حضور مقتدرانه در پاستور تنها گذاشت. حالا اصولگرایان هم سردرگم هستند که باید با اصلاحطلبی که در انتخابات حضور پیدا میکند چه کنند و هم نمیتوانند از خیر رقابتها و اختلافات درونی خود بگذرند و درنهایت رویای حضور در پاستور در ذهن تکتکشان شکل گرفته است که نمیتوانند از آن بگذرند.
امروز، روز ثبتنام است، از امروز تا شنبه فرصت هست تا مشخص شود بالاخره اصلاحطلبان، اصولگرایان و حتی دولتیان در این انتخابات چه خواهند کرد، در شلوغترین انتخابات ریاستجمهوری، جمهوری اسلامی.
دنیای اقتصاد: انگیزه اقتصادی و معضلات فرهنگی
«انگیزه اقتصادی و معضلات فرهنگی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم علی ابراهیمنژاد است که در آن میخوانید؛در بین ما ایرانیان رسم است که پس از بازگشت حاجی از زیارت خانه خدا مراسمی برپا میشود و اقوام و آشنایان به دیدار وی میروند.
لابهلای خاطرات خوش دیدار خانه خدا، یکی از بحثهای همیشگی، گلایه از خریدهای قابلتوجه حجاج ایرانی و صرف کردن زمان زیاد در بازارها در مقایسه با زوار سایر کشورها است. صحنه ناخوشایند حضور برخی حجاج ایرانی در بازار در وقت نماز نیز گاه دستاویزی برای انتقاد به فرهنگ ایرانی و شیعی شده است. سازمان حج و زیارت نیز بنا بر احساس مسوولیت در این زمینه اقدامات فرهنگی گوناگونی انجام داده است، اما در مجموع میتوان گفت این معضل طی سالهای اخیر کمابیش پابرجا بوده است. اما سوال این است که چرا در کشوری که بسیاری از مردم سالها در آرزوی سفر حج انتظار میکشند، بخش بزرگی از این فرصت گرانبها در بازارها به هدر میرود؟
اجازه دهید چند معضل «فرهنگی» دیگر را هم مرور کنیم: چگونه ممکن است کشوری که مردمانش اگر تکه نانی روی زمین باشد، آن را میبوسند و اجازه لگدمال شدن برکت خدا را نمیدهند، بالاترین میزان ضایعات نان را در جهان داشته باشد؟ چرا ملتی که یکی از مهمترین آموزههای دینیاش اجتناب از اسراف است و انواع و اقسام فرهنگ سازیها و برنامههای تلویزیونی اصلاح الگوی مصرف در آن اجرا میشود، سرانه مصرف انرژی و برقش چندین برابر کشورهایی است که به زعم ما فرهنگ سرمایه داری و مصرفگرایی را ترویج میکنند و در آنها خبری از «بابا برقی» هم نیست؟! چرا در بین ما ایرانیان فرهنگ تولید ضعیف است و فرهنگ دلالی و یک شبه ثروتمند شدن تا این حد پررنگ شده است؟ چرا در بین تولیدکنندگان ایرانی فرهنگ صادرات وجود ندارد و بهرغم وجود انواع و اقسام جوایز صادراتی، این فرهنگ در کشور نهادینه نمیشود؟ چرا در کشور ما فرهنگ مصرف کالای داخلی وجود ندارد؟ پاسخ بسیاری از سوالات اینچنینی که ظاهرا از معضلات فرهنگی جامعه ما به حساب میآیند و سیاستگذاران نیز عمدتا به دنبال راه حلهای فرهنگی برای آنها هستند را میتوان در انگیزههای اقتصادی مردم جستوجو کرد.
در حقیقت، وجه مشترک اکثر این معضلات، نادیده گرفتن انگیزههای اقتصادی مردم در حوزه سیاستگذاری است. به زبان سادهتر، بسیاری از سیاست گذاریهای انجام شده در کشور ما به گونه ای است که منافع فرد و جامعه را در تضاد قرار میدهد و آنوقت انگشت به دهان میمانیم که چطور این مشکل را با فرهنگسازی حل و فصل کنیم. صدالبته فرهنگسازی و اقدامات فرهنگی در جای خود لازم و تاثیرگذار است، اما اگر قیمت بنزین را ارزانتر از آب معدنی و نوشابه نگه میداریم، نباید انتظار داشت بتوان با فرهنگسازی استفاده از حمل و نقل عمومی را در جامعه رواج داد.
طرح هدفمندسازی یارانهها و بحران ارزی در سالهای اخیر دو آزمایشگاه طبیعی برای مشاهده تاثیر انگیزههای اقتصادی در معضلات به ظاهر فرهنگی جامعه ایران است. بنابر آمارهای رسمی، میزان مصرف گندم پس از هدفمندی یارانهها حدود 31 درصد و مصرف بنزین و برق نیز به ترتیب 4 درصد و 10 درصد کاهش یافته است. جالب است که در حالی که شدیدترین تحریمها در سال 91 علیه کشورمان وضع شد و بهرغم کاهش 30 درصدی صادرات محصولات پتروشیمی، صادرات کالاهای پایه غیرنفتی مانند محصولات کشاورزی و صنعتی 24 درصد افزایش داشته است. جای تعجب نیست اگر قدرت رقابتپذیری کالاهای ایرانی به مدد واقعیتر شدن قیمت ارز افزایش یابد، به جای واردات سنگ قبر از چین، بازرگانان ما کسب سود را در بازاریابی و صادرات کالاهای ایرانی به سایر کشورها ببینند و بدون نیاز به هزار و یک رقم جایزه صادراتی، آستینها را برای صادرات بالا بزنند.
و تاملبرانگیزتر از همه اینکه بنابر اعلام سازمان حج و زیارت، در سال گذشته و بعد از افزایش قیمت ارز، حجم بار حجاج ایرانی 30 درصد کاهش یافته است! هدف این نوشتار، تایید بیچون و چرای طرح هدفمندی و جهش ناگهانی قیمت ارز نیست، چه آنکه بسیاری از دستاوردهای مثبت آنها در نتیجه تورم لجامگسیخته کنونی در حال ذوب شدن است، بلکه هدف صرفا یادآوری این نکته است که انگیزههای اقتصادی گاه در لباس معضلات فرهنگی رخ مینمایند و اگر در تصمیمات سیاستی، این انگیزهها را نادیده بگیریم، آنوقت است که سُرنای سیاستگذاری را از سر گشادش میزنیم؛ از یک سو سازمان حج و زیارت برنامههای متعدد فرهنگی برای زائران تدارک میبیند و چند قدم آنطرفتر دولت به زائران دلار ارزان میدهد تا از ثواب خرید سوغات چینی بینصیب نباشند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد