کیهان:حجر بن عدی یک بار دیگر قیام کرد
«حجر بن عدی یک بار دیگر قیام کرد»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛تخریب حرم و سپس دزدیدن بدن مطهر حضرت «حجر بن عدی» و انتقال به نقطهای نامعلوم موجی از نگرانی و خشم را در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پدید آورده است. هتک حریم صحابه رسول خدا-ص- به غیر از آن که هتک مقدسات است، امنیت جانی، روحی و روانی را از مسلمانان سلب میکند. از این رو شاهد واکنش فراوانی در سطح جهان اسلام بودیم.
حجر بن عدی کندی به تصریح کتب تراجم و رجال از جمله «طبقات ابن سعد»، «اسد الغابه»، «اصابه»، «استیعاب»، «مستدرک حاکم»، «تاریخ ابن کثیر» و «تاریخ الاسلام ذهبی» صحابی بزرگ پیامبر-ص- و از یاران برجسته و بصیر امیرالمومنین و امام مجتبی- سلامالله علیهما- بود و در جریان جنگ با خوارج نهروان، فرماندهی سپاه امیرالمومنین(ع) را در دست داشت. در زمانی که «ابوموسی اشعری» حاکم کوفه اجازه پیوستن مردم به سپاه امیرالمومنین(ع) را نمیداد و درباره این جنگ شبهه میکرد، حجربن عدی بپاخاست و با منطق قوی قرق ابوموسی را شکست و جمعیت زیادی را به حمایت از امام گسیل کرد.
حجر از شخصیتهای بانفوذ کوفه بود به گونهای که وقتی در مسجد به جانشین «زیادبن ابیه» (یعنی عمرو بن حریث) به سختی اعتراض کرد، ابن حریث به زیاد نوشت «اگر به کوفه نیاز داری شتاب کن». زیاد بیدرنگ به کوفه آمد و پس از وادارکردن 70 نفر به شهادت دادن علیه حجر، او و یارانش را نزد معاویه فرستاد و او دستور داد آنان را به «مرج عذرا» - در اطراف دمشق امروزی- ببرند و به قتل برسانند. نقل شده است که حجربن عدی از قاتلش خواست، پیش از شهادت دو رکعت نماز بخواند. او نمازش را طول داد. پرسیدند از ترس مرگ بود پاسخ داد «هرگز وضو نگرفتهام مگر آنکه با آن نماز به جای آوردهام و هرگز نمازی بدین سبکی و شتاب نخواندهام و اگر هم بترسم بعید نیست زیرا شمشیری آخته و کفنی آماده و گوری کنده شده در برابر خود دیدهام.»
با مرور سرگذشت و مطالبی که از حجر بن عدی در صفحات تاریخ ثبت شده میتوان فهمید که او مجاهدی بصیر، مومنی نستوه، عالمی فعال، امام شناسی ثابت قدم، عابدی عارف، دشمن شناسی تیزبین و زاهدی خالص بوده است. با این وصف او یک صحابی در ردیف سایر صحابه هم نبوده بلکه جزو برجستهترین آنان بوده و مصداق برجسته «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب آیه 23) بوده است. چنین شخصیت سترگی برای همیشه تاریخ و برای همه مردمان«اسوه حسنه» است و هر عقل سلیمی حکم میکند که هر چه نشانهای از چنین شخصیتی است باید حفظ شود تا راه او که مردمان را به خداوند متصل میکند، استمرار یابد.
حمله وهابیهای تکفیری به چنین بارگاه و بقعهای در واقع حمله به فضایل و اصول اسلام عزیز است چرا که حجر و امثال او این همه را در پرتو همین دین کسب کرده که وهابیها یکی از این خصوصیات را هم ندارند. وقتی بن باز ملعون مفتی وهابی میگوید ارزش عصای من از بارگاه پیامبر بیشتر است و من هرگز به زیارت قبر پیامبر نمیآیم در واقع نشان میدهد که آنان با حمله به بارگاه منور حجر در واقع به پیامبری که حجر را آنگونه پروریده که سکوت در برابر جنایات آل ابیسفیان را روا نمیدانند، حمله کردهاند و اگر اجازه مییافتند همین معامله را با قبر و بدن منور رسولخدا-ص- میکردند.
جالب این است که اهانتکنندگان به دردانههای پیامبر(ص)، مضاجع امثال حجر و حتی مضجع پیامبر را نمادهای شرک به حساب میآورند و هتک و هدم آنان را در دستور قرار دادهاند ولی اگر یک نفر به یک مفتی وهابی کمترین خطابی داشته باشد، او را مصداق یاغی و خارجی به حساب آورده و ریختن خون او را واجب میدانند. یکی از وهابیون سوری- ابن دمشقی- گفته است ما باید از شام شروع کنیم و به عراق برویم و تمامی نمادها را تخریب کنیم. همینها پیش از این حرم امامان هادی و عسکری (علیهماالسلام) در سامره را تخریب کردند در حالی که این حرمها و حرم حجر از بارزترین مصادیق آیه 36 سوره نور است که میفرماید: «فی بیوت اذنالله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال»- آن نور هدایت در خانههایی است که خدا رخصت داده که ارجمندش دارند و نام خدا در آنها یاد شود. در آن خانهها هر بامداد و شامگاه خدا را نیایش میکنند- بر این اساس میتوان گفت وهابیها با هتک مضاجع شریف در واقع به جنگ با خدا و نفی ذکر او میروند.
اما در مورد حمله به بارگاه ملکوتی حجر و ربودن پیکر او نکته دیگری هم برملا شد. حجر هنوز زنده است و در برابر آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان زمانه مقاومت میکند و برخلاف زمانه او که کالای امثال میثم و حجر بازاری نداشت امروز این کالا سکه رایج است. حجر یک عبد زاهد مجاهد بصیر ولیشناسی بود که زرق و برق کاخهای سبز و سرخ شام او را جبون و یا مفتون نساخت و تا پای جان به افشای آنان ادامه داد.
با همین تصویر امروز به جبهه مشترک «قارونهای شهوتران» عرب و «گلادیاتورهای خونریز» نگاه کنید. پادزهر آنان مقاومت امثال حجر است و این همان است که امروز از ایران تا عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین، بحرین، کشمیر و... عرصه را بر قارونها و گلادیاتورها تنگ کرده است. آنان که از پس حجر زمانه برنمیآیند سراغ نسخه صدر اسلام میروند و عقدهگشایی مینمایند. مگر نه این است که در هفتههای اخیر صدها نفر از این گلادیاتورهای اجیر شده قارونهای شهوتران در مصاف با ملت و ارتش سوریه به هلاکت رسیدند؟
از یک منظر دیگر حمله به مرقد و بدن مطهر حجربن عدی یک نقشه حساب شده آمریکایی- اسرائیلی است. یکی از مراکز تخصصی آمریکا که به وزارت امور خارجه این کشور تعلق دارد دو سال پیش در تحلیلی نوشته بود: «با جنگ مذهبی ما میتوانیم جان نیروهای خود را حفظ کنیم و ضربات سختی را به حریف وارد کنیم بدون آنکه متحمل هزینههایی شبیه هزینههای جنگ افغانستان و عراق بشویم.» از نظر سرویسهای اطلاعاتی، حمله به مرقد بزرگان شیعه، شیعیان و علویان سوریه را بر علیه اهل سنت وارد میدان میکند و متقابلا سنیان را به جنگ با شیعیان ترغیب میکند. مدتهاست که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، عربستان، قطر و رژیم صهیونیستی به این جمعبندی رسیدهاند که با اقدامات یک طرفه تروریستی و در شرایطی که فقط ارتش سوریه در برابر تروریستها قرار دارد، نمیتوان امیدی به سقوط بشار اسد داشت. چرا که از یک سو چنین جنگی مشروعیت اخلاقی و سیاسی ندارد: چرا که بدست گرفتن اسلحه و مقابله مسلحانه با ارتش قانونی یک کشور در هیچ کجا مشروع نیست اما اگر درگیری دو طرف مردمی داشته باشد، دشمن بیرونی بدون تحمل تلفات سنگین و هزینههای کلان، اهداف خود را دنبال میکند.
از منظر طراحان حمله به مرقد و بدن مطهر حجر بن عدی که به انواع امکانات و پوششهای اطلاعاتی- امنیتی مجهز بودهاند، این حمله صبر شیعیان را به پایان رسانده و آنان را ناشکیبانه وارد میدان مینماید. و حال آنکه واکنش به این جنایت متقابلا سبب فعال شدن تندروهای سنی علیه شیعیان و علویان میشود و این به جنگی با نتیجه معلوم میانجامد. نگاهی به تصاویر مربوط به نبش قبر و پراکنده کردن منظم قطعات ضریح مطهر حجر به خوبی نشان میدهد که این عملیات از جنس عملیاتهای مرسوم تروریستی نبوده و گویا مجریان از فرصت و امکانات فراوانی برخوردار بودهاند که قبر تخریب نشده و قطعات ضریح آسیب ندیدهاند و حال آنکه اگر به اقدامات مشابه آنان در عراق نگاه بیاندازیم میبینیم که عناصر وهابی با استفاده از مواد منفجره سراغ ضرایح و مضاجع رفتهاند. اقدام 7 سال پیش آنان علیه حرم عسکریین(ع) در سامرا از جمله اینگونه اقدامات بوده است. این به آن معناست که دستهای زیادی درهم تنیده شدهاند تا این اتفاق در مورد حرم حجربن عدی بیفتد.
در این میان واکنش شیعیان و سنیها خیلی حساب شده، انقلابی و در عین حال دلسوزانه بود. از یک طرف علمای سنی سوریه، عراق و مصر در محکوم کردن این اقدام پیشقدم بودند، ثانیا شیعیان در ضمن واکنشهای خشمآلود خیابانی، برادران اهل سنت خود را مبری از چنین اهانتی دانسته و همدیگر را به آرامش دعوت کردند. آنچه در پس رخداد دردناک 12اردیبهشت حومه دمشق میتوان گفت این است که حجر یک بار دیگر قیام کرد، یک بار دیگر به خون غلتید و باردیگر در قطعهای از «مرج عذرا» به ودیعت گذاشته شد.
خراسان:حمله اسرائیل به سوریه و تغییر قاعده بازی
«حمله اسرائیل به سوریه و تغییر قاعده بازی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛روز شنبه نیروی هوایی رژیم صهیونیستی برای بار دوم به اهداف نظامی در داخل خاک سوریه حمله کرد. مرکز تحقیقات نظامی جمرایا مستقر در جبل قاسیون که بهمن ماه گذشته نیز هدف حملات جنگنده های اسرائیلی قرار گرفته بود بار دیگر مورد هدف قرار گرفت، مرکزی که سوری ها آن را مسئول «بهبود توان دفاعی آن کشور» معرفی کرده بودند. این حمله در حالی صورت می گیرد که حدود یک هفته پیش باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در دیدار با ملک عبدا... پادشاه اردن هشدار داده بود که استفاده از سلاح شیمیایی در جنگ داخلی سوریه باعث «تغییر» سیاست آمریکا در قبال بحران سوریه خواهد شد.
تهدیدی که به اعتقاد تحلیل گران بیانگر استراتژی آمریکا در قبال تحولات سوریه بود. آمریکا که تا پیش از این تلاش می کرد از نقش آفرینی در نابسامانی های منطقه دوری کرده و آن را به همپیمانان منطقه ای اش واگذار کند، پس از ناکامی ائتلاف غربی، عربی و ترکی بر ضد سوریه و انتشار اخباری مبنی بر شکست های میدانی مخالفان سوری تصمیم گرفت تا سطح مداخله خود را افزایش دهد.
البته بایستی توجه داشت که ماهیت متفاوت سیاست خارجی اوباما به عنوان یک ایده آلیست نهادگرا، با سیاست های جورج بوش به عنوان یک نئو محافظه کار در روش های اجرایی تفاوت های جدی دارد. به این معنی که اوباما به هیچ وجه مانند بوش خواهان راه اندازی یک ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا برای فتح سوریه آن گونه که در عراق رخ داد نیست. دستگاه دیپلماسی آمریکا به دنبال هدایت نیروهای همسوی منطقه ای به منظور اتخاذ استراتژی های سودمند برای منافع آمریکاست. هدایتی که بیشتر از پشت پرده صورت می گیرد. پازل جدیدی که آمریکایی ها برای سوریه چیده اند شامل تغییر تاکتیک مبارزه میدانی، بستر سازی برای جابجایی قدرت و تضمین امنیت اسرائیل است.
در مبارزه میدانی تلاش برای کنترل مرزها و محصور ساختن حکومت سوریه است و نه حرکت عمقی و فتح پایتخت. برای این منظور پایان نزاع ترک ها با کردها به منظور تثبیت منطقه هم مرز با ترکیه، مداخله اردن به منظور ایجاد جبهه ای جدید در مرزهای اردن و سوریه، بحران سازی در عراق و تقویت القاعده و نیروهای سلفی در مرزهای این کشور( آن چه این روزها تحت عنوان نزاع شیعه و سنی در عراق به ویژه مناطق سنی نشین شاهد هستیم) و همچنین امن ساختن مرزهای فلسطین اشغالی و لبنان. طرحی که با مقاومت جدی در مرزهای عراق و لبنان مواجه شده است. بر اساس این طرح ارتباط حکومت مرکزی با خارج قطع شده و مسلح ساختن شورشیان به سلاح های پیشرفته نوعی منطقه پرواز ممنوع را ایجاد خواهد کرد، امری که در طولانی مدت باعث فشار بر حکومت سوریه و تسلیم آن خواهد شد.
بستر سازی برای جابجایی قدرت نیز مشروط به استقرار اپوزیسیون در داخل و تقویت جریان سکولار و وحدت معارضه است که با مشکلات عدیده ای مواجه است و امکان تحقق آن بعید به نظر می رسد. ضلع سوم پازل که تضمین امنیت اسرائیل است، به رژیم صهیونیستی این اجازه را می دهد که در صورت صلاح دید با حمله به مراکز نظامی و غیر نظامی سوریه ضمن عملکرد به عنوان بازوی نظامی آمریکا در بحران سوریه و همچنین تامین منافع خود در تضعیف همسایه از یک محیط امن بین المللی نیز برخوردار باشد.
بحران سوریه ظاهرا فرصتی را در اختیار تل آویو قرار داده است تا با حملات مکرر و هدفمند به مراکز قدرت ارتش سوریه، یکی از ارتش های قدرتمند عربی را که همواره تهدیدی برای خود می دانست، تضعیف کند. شاید اسرائیل سال ها به دنبال آن بود که فرصتی برای کاهش کارآیی ارتش سوریه به دست آورد که ظاهرا این فرصت را تروریست های سوریه در اختیار تل آویو قرار دادند.
علاوه بر این اخیرا وزیران خارجه اتحادیه عرب در اقدامی مذبوحانه آمادگی خود را برای چشم پوشی از بخش دیگری از خاک فلسطین و اهدای آن به رژیم اشغالگر قدس اعلام کرده اند. حمله نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به دو لشکر مربوط به «گردان چهارم ارتش سوریه» تحت فرماندهی «ژنرال ماهر اسد»، برادر رئیس جمهور سوریه، که از قوی ترین واحدهای نظامی ارتش سوریه محسوب می شود می تواند قدردانی اسرائیلی ها از سخاوت اخیر اعراب باشد. گزینه ای که سکوت کشورهای عربی در مقابل حمله هوایی اسرائیل به سوریه آن را تقویت می کند.
با این حال دولتمردان آمریکایی بایستی از تجربه کسانی همچون زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی سابق آمریکا که شخصا در مسلح ساختن طالبان و گروه حقانی نقش داشته بهره گیرند. اخیرا برژینسکی در مصاحبه با شبکه خبری بلومبرگ ادعای اوباما مبنی بر استفاده سوریه از تسلیحات شیمیایی را اشتباه و تعیین "خط قرمز" وی برای بشار اسد را بدون اندیشه کافی دانست. این چهره شناخته شده سیاست خارجی آمریکا با اشاره به مرزبندی های سیاسی منطقه بر اساس تقسیم آن بین فرانسه و انگلستان پس از جنگ جهانی اول و تداخل قومی و مذهبی در این مرزها، اذعان کرد: اگر ما دست به مداخله نظامی در سوریه بزنیم، دراین صورت در کل این منطقه درگیر خواهیم شد و این موضوع فاجعه ای بزرگ برای آمریکا خواهد بود". برژینسکی در عین حال تاکید کرده است، ایجاد منطقه پروازممنوع بر فراز سوریه نیز به نفع گروه های سلفی و القاعده خواهد بود.
حمله نظامی به حلقه های محور مقاومت تجربه ای است که جنگ 33 روزه لبنان و 27 روزه غزه نتایج آن را برای مخالفان منطقه ای و فرامنطقه ای مقاومت آشکار ساخته است، حمله نظامی اسرائیل به سوریه و تسلیح تروریست های تکفیری توسط سلاح های مرگبار اگرچه قاعده بازی را تغییر می دهد ولی در نتیجه آن بی تاثیر خواهد بود.
جمهوری اسلامی:صف بندیها در سوریه شفافتر شد
«صف بندیها در سوریه شفافتر شد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛رژیم صهیونیستی روز گذشته در تجاوزی آشکار، چند نقطه از خاک سوریه را هدف حمله موشکی و بمباران قرار داد. این، دومین حمله ارتش صهیونیستی به خاک سوریه طی سه روز گذشته است، ولی ابعاد حمله روز گذشته بسیار گستردهتر بود.
به گزارش منابع خبری، در حمله دیروز، چند مرکز نظامی و یک موسسه تحقیقاتی هدف حمله قرار گرفتند. گزارشها همچنین از کشته و زخمی شدن صدها نفر در این حملات حکایت دارند.
برخی منابع خبری، این حملات را شدیدترین حمله از زمان جنگ سال 1352 تاکنون عنوان کردهاند. ورود مستقیم رژیم صهیونیستی به بحران سوریه، تردیدی باقی نمیگذارد که از ابتدا صهیونیستها پشت این بحران قرار داشته و دارند و کسانی که تلاش میکردند حوادث سوریه را مشابه تحولات سایر کشورهای عربی وانمود سازند با تحولات اخیر، توجیهی برای ادعای آنان باقی نمیماند. به عبارت دیگر، اکنون دوره جنگ نیابتی که در آن تروریستها و عوامل مخالف دولت سوریه به نیابت از صهیونیستها و آمریکا میجنگیدند به پایان رسیده و این طرح شکست خورده است. منابع بیطرف و ناظران مستقل از ابتدا هم بر این عقیده بودند که بلوای سوریه به دست صهیونیستها شکل گرفت و هدف آن نیز کاملاً روشن بود، وارد ساختن ضربه به مقاومت ضد صهیونیستی در منطقه از طریق تغییر نظام سوریه.
نکته قابل تأمل در حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه، همزمانی آن با پیروزیهای ارتش سوریه و شکستهای پی در پی شورشیان و تروریستها میباشد.
به عبارت دیگر، صهیونیستها پس از آنکه دریافتند عواملشان در سوریه درحال شکست کامل و هزیمت هستند، چارهای غیر از این ندیدند که برای سد کردن مسیر حوادث و تغییر در روند تحولات، خود وارد میدان شوند.
گزارشهایی که طی روزها و هفتههای گذشته از سوریه رسیده، بیانگر تسلط ارتش بر بسیاری از نقاط مهم درگیری، به خصوص در منطقه حلب و حمص، پایگاههای اصلی شورشیان، بوده است. در این میان، ادعای صهیونیستها مبنی بر اینکه آنها، کاروانهای حامل موشک حزبالله لبنان را هدف قرار دادهاند عاری از حقیقت و تلاش مذبوحانهای است برای توجیه اقدام تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی. هدف اصلی، اعمال فشار هرچه بیشتر بر دولت سوریه از طریق گشودن جبههای جدید و همچنین روحیه دادن به عناصر تروریست و شورشیان است که در وضعیت بسیار وخیمی قرار دا رند. اکنون مشخص میشود هیاهویی که درباره استفاده سلاح شیمیایی توسط دولت سوریه ازجانب قدرتهای غربی و محافل تبلیغاتی آنها مطرح شد درو اقع زمینه چینی برای اقدامات تجاوزکارانه و تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به خاک سوریه بوده است.
بیهوده نبود که باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا، چند روز قبل از حمله ارتش رژیم صهیونیستی به سوریه اعلام کرد آمریکا به دقت تحولات سوریه را دنبال میکند و هر تصمیمی را که لازم باشد اتخاذ خواهد کرد و روز گذشته نیز بلافاصله پس از حملات رژیم صهیونیستی، از این اقدام تجاوزکارانه حمایت کرد و آن را در چارچوب دفاع رژیم صهیونیستی از خود قلمداد نمود. این موضع گیریها، نشان میدهد که حملات روز گذشته رژیم صهیونیستی، با هدف حمایت از عوامل تروریست و در هماهنگی با آمریکا بوده است. حوادث چند روز گذشته سوریه، از جمله انفجارهای تروریستی دمشق، هتک حرمت مقدسات اسلامی از جمله نبش قبر صحابی جلیل القدر "حجر بن عدی" و مورد اخیر یعنی حمله مستقیم رژیم صهیونیستی، نشان دهنده دستپاچگی، سردرگمی و جنونی است که بر جبهه مخالفان مستولی شده و تأیید این واقعیت است که دولت سوریه دست بالا را در تحولات جاری دارد و روز به روز موقعیت خود را قدرتمندتر میسازد و ابتکار عمل را دردست گرفته است.
با اینحال، چند نکته مهم و قابل تأمل نیز پیرامون حوادث اخیر در سوریه وجود دارد. نخست سکوت شگفت انگیز مجامع بینالمللی در قبال هجوم آشکار و اقدام جنگ افروزانه رژیم صهیونیستی است که هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد. نقض آشکار حاکمیت یک کشور همراه با اقرار علنی به آن توسط رژیم صهیونیستی در واقع به ریشخند گرفتن همه مراجع عریض و طویل بینالمللی و منشورهای جهانی میباشد و صهیونیستها با قانون شکنی خود نه تنها، حقوق ملت سوریه را تضییع کردند بلکه شعور جهانی را مورد تحقیر و توهین قرار دادهاند.
در این میان سکوت دولتهای عربی بسیار تأسف بار است. سران دولتهای عربی که در موارد مشابه گذشته، دست کم به اعتراضهای لفظی اقدام میکردند در برابر حمله نظامی صهیونیستها به سوریه هیچگونه واکنشی نشان ندادهاند و این موضعگیری بسیار خفت بار و بیشرمانه است که در تاریخ رویارویی اعراب و رژیم صهیونیستی کم سابقه تلقی میشود. اکنون با ورود مستقیم رژیم صهیونیستی به بحران سوریه، این بحران وارد مرحله جدیدی گردیده و صف بندیها در سوریه شفافتر شده و در عین حال بسیار خطرناک شده است که میتواند این بحران را به سرعت به یک بحران جهانی یا لااقل منطقهای تبدیل سازد. قطعاً پس از این حوادث، صهیونیستها نباید انتظار سکوت طرف مقابل را داشته باشند و در چنین فضایی، نه فقط فلسطین اشغالی، بلکه منافع رژیم صهیونیستی در سراسر جهان میتواند هدف سوریه برای پاسخ دادن باشد و طبیعی است که مسئولیت حوادث و پیامدهای آتی و گسترش ابعاد غیرقابل کنترل این بحران به عهده صهیونیستها و حامیان آنها میباشد.
رسالت:اگر قانون را نپذیرفتند چه باید کرد؟
«اگر قانون را نپذیرفتند چه باید کرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛انتخابات در همه دموکراسیهای جهان؛ ادب، آداب و قوانین و مقررات خاص خود را دارد. کسانیکه در این عرصه ظاهر میشوند چه انتخاب کنندگان و چه انتخاب شوندگان حریم قانون را پاس میدارند. این پاسداری از روی فهم و ادراک حقیقی نسبت به امنیت و مصالح ملی است.
مردم سالاری یعنی تعیین حاکم از طریق آرای ملت و این یک دستاورد بشری برای نظم و نسق حکومت است. همین دستاورد در فرهنگ اسلام و نهضت پیامبر اکرم (ص) از طریق بیعت و عهد و پیمان مومنین با حاکم شکل میگرفت که فرهنگ خاص خود را داشت.
امام خمینی (ره ) بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها روی رعایت قانون و پاسداشت نهادهای قانونی مسئول در انتخابات تأکید میورزیدند و خود اول کسی بودند که حریم رای ملت را پاس میداشتند و در صف اول مبارزه با کسانیکه در پی باز تولید دیکتاتوری از طریق نفی رای ملت و طرد قانون بودند می ایستادند.
احزاب و گروهها و افرادی هستند که هنوز خود را پایبند به قانون و رای ملت نمیدانند. آنها دموکراسی را به شرط چاقو قبول دارند. آنها میگویند اگر ما از صندوق رأی بیرون آمدیم انتخابات صحیح است و اگر غیر ما از صندوق بیرون آمد حتما تقلب کردهاند. ملت ما این پدیده را در انتخابات سال 84 و 88 به خوبی لمس کرد.
در سال 84 با آنکه مجری انتخابات دولت اصلاحات بود هیچ یک از نامزدهای اصلاح طلبان رأی نیاوردند.
دبیر کل سابق مجمع روحانیون مبارز یکی از نامزدها بود و به محض اینکه شنید رای نیاورده است مجری انتخابات را که خود از اعضای برجسته مجمع روحانیون مبارز بود متهم به دست بردن در آراء کرد و تا آخر هم همین اتهام را تکرار میکرد. با آنکه انتخابات به دور دوم کشیده شد در دور دوم همین اتهام توسط برخی از حامیان نامزدها تکرار شد. اما چون هیچ منطقی دنبال این اتهام نبود کسی- حتی خود اتهام زنندگان - نتوانستند آن را باور کنند!
در انتخابات سال 88 همین اتهام تکرار شد و یکی دو نامزد اصلاح طلب تمام قد در برابر آرای ملت ایستادند با آنکه فاصله رای آنها با فرد پیروز بسیار بالا بود، " دروغ تقلب " را ساز و فرمان شورش خیابانی صادر کردند.
آنها بازشماری آرا را نپذیرفتند ، اقدام از طریق سازو کارهای قانونی را نپذیرفتند، قانون انتخابات را زیر پا گذاشتند و رای 6 فقیه و 6 حقوقدان شورای نگهبان را در مورد اعلام نتایج نادیده گرفتند حتی به نظر ولی فقیه به عنوان فصل الخطاب بیاعتنایی کردند و به شورش و اغتشاش و جنگ با رای ملت که شیپور آن از رادیوهای بیگانه نواخته میشد روی آوردند. از شعارهایی که در تجمعات غیرقانونی این جماعت در روزهای قدس، 13 آبان ،16آذر و روز عاشورا داده شد معلوم شد اصلاَ آنها به نتایج اعلام شده معترض نیستند بلکه با اصل انقلاب و آرمانهای آن مسئله دارند. لذا رای ، انتخابات ، نتایج آراء و ... را بهانه کردند که عقدههای درونی خود را بیرون بریزند و با انقلاب ، امام ، نظام و حتی با اسلام و اصل ولایت فقیه تصفیه حساب کنند.
دشمن البته برای بازندهها یک بازی تعریف کرده بود. این بازی درست منطبق بر احساسات، انگیزهها و تمایلات جاهطلبانه و متکبرانه آنان بود.
در اوج ناآرامیها رهبر انقلاب و نخبگان دلسوز آنها را نصحیت کردند تا از این راه برگردند و یا حداقل حساب خود را از حساب مخالفان نظام و منافقین، سلطنتطلبها و مارکسیستها جدا کنند اما گوش شنوایی نبود. لذا مردمی که به آنها رای داده بودند در 9 دی به خیابانها آمدند و از آن همه شرارت و بیشرمی تبری جستند و پایبندی خود را به انقلاب و نظام اعلام نمودند. بسیاری از نخبگان اصلاحطلب هم در گوشه و کنار از این تبهکاری تبری جستند. اما برخی از آنها با پررویی و بیپروایی ایستادند که البته مردم و نظام هم آنها را با چوب قانون ادب کردند.
دشمن در انتخابات سال 88 ثابت کرد؛ انتخابات را یک فرصت برای باز کردن در قلعه امنیت و اقتدار ملی میداند. آنها مشروعیت نظام سیاسی و نیز ثبات سیاسی کشور را هدف قرار دادهاند. تصرف این قلعه و رسیدن به آن اهداف شوم، فقط از طریق نقض قوانین و بیاعتبار کردن نهادهای فیصلهبخش در انتخابات به دست میآید.
لذا انتخابکنندگان و انتخاب شوندگان و مسئولان انتخابات اعم از ناظر و مجری باید بدانند حراست از قلعه امنیت و اقتدار ملی فقط از طریق پایبندی و رعایت قانون امکانپذیر است.
اکنون در آستانه برگزاری انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری و دوره چهارم انتخابات شوراهای اسلامی هستیم.
حال همان جماعت که با عبور از قانون، امنیت ملی را به خطر انداختند و دشمن به آنها طمع کرد باز راه افتادهاند و سخن از حق و حقوق خود در انتخابات به زبان میآورند.
برخی از آنها با قیافه طلبکاری سخن از رفع حصر و آزادی اشراری به زبان میآورند که نتانیاهو آنها را سربازان خط مقدم نبرد رژیم صهیونیستی در تهران معرفی کرده بود.
سئوال کلیدی از این جماعت و نیز نهادهای مجری و ناظر این است که اگر حتی به " خوش خیم" های این جریان اجازه حضور در انتخابات داده شود چه تضمینی وجود دارد که آنها رای ملت را گردن نهند و به قانون احترام بگذارند و طرفداران خود را به بهانه تقلب به خیابانها نریزند.
اگر بگویند چنین کاری نخواهند کرد سئوال این است که چه تضمینی وجود دارد ؟ چون آنها در دو دور انتخابات اخیر ریاست جمهوری چنین استعداد شگرفی در قانون ستیزی را از خود نشان دادند. اگر هم بگویند تضمینی نمیدهند ، سئوال این است که براساس چه عقلانیتی صلاحیت نامزدهای این جریان باید احراز شود.
به هر حال آنچه که امروز مردم به آن میاندیشند پیشرفت کشور، خدمت بیشتر مسئولان و بسط عدالت علوی در جامعه است. مردم به انتخابات از زاویه گفتمان مقاومت در برابر زیاده خواهیهای غرب نگاه میکنند. اینکه نامزد یا جریانی بیاید به بهانه انتخابات امنیت ملی را تهدید کند و یا چراغ سبز به غرب برای فشار بیشتر به ملت نشان دهد، باید در رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت او تردید نکرد. کسی که قانون را قبول ندارد، قانون هم حق دارد او را قبول نداشته باشد این حرف اصلی مردم در انتخابات آینده است تا حرف نهادهای مجری و ناظر چه باشد ؟!
تهران امروز:بایستههای سیاست خارجی در دولت آینده
«بایستههای سیاست خارجی در دولت آینده»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم دکتر محمدمهدی مظاهری است که در آن میخوانید؛تردیدی وجود ندارد که سیاست خارجی یکی از مهمترین مسائل دولت آینده است. بخش مهمی از این امر بدین جهت است که اقتصاد ما به سیاست خارجی وابسته است و این امر نهتنها اقتصاد کلان کشور را در بر دارد، بلکه معیشت روزمره مردم را نیز دربرگرفته است. بنابراین به نتیجه رساندن پرونده هستهای در ارتباط با موضوع مذاکره با آمریکا و کشورهای غربی، دولت آینده را در سیاست خارجی از ظرفیتهای جدیدی برخوردار میکند.این بدین معناست که ظرفیتسازی جدید در سیاست خارجی، از طریق طراحی و اجرای تاکتیکهای کارآمد، موجب باز شدن درهای جدیدی به سوی گفتوگو در سیاست خارجی ما و نیز مصالحه بینالمللی میشود. این امری است که ما امروزه در چارچوب سه اصل عزت، حکمت و مصلحت قویا به آن نیاز داریم. بنابر این رئیسجمهور آینده باید:
1- سیاست خارجی کشور را به چارچوب سند چشمانداز بیست ساله باز گرداند. در سند چشمانداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فنآوری در منطقه، الهامبخش در جهان اسلام با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل. بنابراین تحقق اهداف راهبردی در این سند منوط به الهامبخش بودن جمهوری اسلامی ایران در جهان اسلام و داشتن تعاملی سازنده و موثر در روابط بینالملل است. بررسی سیاست خارجی ایران در سند چشمانداز نشان میدهد هدف مقطعی دوره اجرای سند، رسیدن ایران به قدرت برتر منطقهای است. مفهوم قدرت برتر منطقهای در این سند در واقع برآیند دو هدف است: 1- کسب جایگاه برتر علمی، فنآوری و اقتصادی، 2- تعامل سازنده و موثر در روابط خارجی. بنابراین دولت آینده به اتکای تجارب گذشته ونیز ظرفیتهای وسیع انسانی و سرمایههای مادی باید سیاست خارجی را در این چارچوب تنش زدایی و هدفگذاری مجدد کند.
2- فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری درخصوص مقاوم بودن بهعنوان یکی از شروط رئیسجمهور مطلوب، شاخص بسیار مهمی است که باید مورد توجه جدی دولت بعدی قرار گیرد.در فرمایشات مقام معظم رهبری مقاومت و ایستادگی روی اصول، آرمانها و حقوق جمهوری اسلامی ایران اولویتی است که جهت و مسیر آتی سیاست خارجی ایران را مشخص میکند و دستگاه دیپلماسی باید آن را نصبالعین خود قرار داده و تاکتیکهای کارآمدی را برای تحقق آنها طرحریزی و اجرا کند. باید توجه شود که در گفتمان رهبری تضاد و تعارضی میان مقاومت و ایستادگی بر اصول و حقوق با حرکت به سوی تعاملهای سازنده وجود ندارد و اتفاقا این دو بخش مکمل یکدیگر بوده و حرکت هوشمندانه در قالب آنها منافع جمهوری اسلامی ایران را تامین خواهد کرد.
3- یک وظیفه مهم برای دولت یازدهم بسترسازی برای شکل یافتن اجماع در سیاستسازی و سیاستگذاری در دیپلماسی کشور است.
ایجاد یک وضعیت هارمونیک و همساز، سرمایه اجتماعی و سیاسی بسیار متراکمی را برای دولت آینده ایجاد میکند. این نکته فوقالعاده مهمی است که جهانیان صدایی هماهنگ از کشور ما بشنوند. برخورداری از حمایت مراجع و علمای عظام و همراهی دانشگاهیان و نخبگان سیاسی، ظرفیتهای بالقوه بسیاری را برای دولت به میدان میآورد. در همین خصوص بر گماردن تیم کارشناسی متخصص و حرفهای در امور سیاست خارجی کشور، اصلی ضروری است. این نکتهای است که مقام معظم رهبری با اشاره به اینکه رئیسجمهور آینده میبایست از اقدامات غیرکارشناسی بپرهیزد، بر آن تاکید داشتند. چنین نقطه نظری به معنای جذب و فعالسازی نخبگان منتخب و دانشگاهی برای ظرفیتسازیهای نو در سیاست خارجی کشور، با هدف برونرفت از شرایط پیچیده کنونی قلمداد میشود.
4- یکی از ایرادات به عملکرد دولت کنونی در سیاست خارجی این بوده که از طریق ماجراجوییهای بیمورد در نظام بینالملل، اظهارات شتابزه در مورد برخی کشورها یا برخی تنش زاییها صورت گرفته. سفرهای پرهیجان یا تکراری به این سو و آن سوی دنیا توانست از سویی باعث تحریک کشورهای دیگر و شکل یافتن محورهای اتحاد علیه جمهوری اسلامی ایران شود، یا اینکه سطح عزتمندی ایران را مخدوش نمود. این موارد نمیتواند در چارچوب اصول سهگانه، عزت، حکمت و مصلحت کشور قلمداد گردد. بنابراین در این خصوص میبایست در چارچوب این اصول وزین سهگانه توازن و تعادل به سیاست خارجی بازگردانده شود.طراحی و اجرای تاکتیکهای هوشمندانه و عقلانی در راستای تحقق اهداف سیاست خارجی کشور، اولویتی است که در پرتو تجربیات سالهای گذشته بیش از پیش ضرورت آن احساس میشود.
وطن امروز:آقای هاشمی!ما زودتر پیشبینی کردیم
«آقای هاشمی!ما زودتر پیشبینی کردیم»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم رضا شکیبایی است که در آن میخوانید؛
جناب حجتالاسلام والمسلمین هاشمیرفسنجانی
با سلام و عرض ادب
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 92 و فصل آمدن و نیامدن این و آن برای کاندیداتوری انتخابات، بار دیگر نام جنابعالی برای حضور در این انتخابات به عنوان کاندیدا یا تعیینکننده کاندیدای اصلاحطلبان مطرح شده است.
هر چه به انتخابات هم نزدیکتر میشویم سخنان و اظهارات شما در جلسات متعدد جالب توجهتر میشود، سخنانی که با آنچه سعی دارید به عنوان یار دیرین امام و رهبری ترسیم کنید در تضاد آشکار است. سخنان اخیر شما در رابطه با اسرائیل و سوریه از همین سنخ بود، درست زمانی که سلفیها به پشتیبانی صهیونیسم بینالملل در حال جنایت علیه مردم مسلمان سوریه بویژه شیعیان هستند؛ نمونه آخر آن هتک حرمت به مرقد و پیکر مطهر صحابی گرانقدر جناب «حجربنعدی» بود که از این فاجعه آه از نهاد همه برخاست.
سکوت شما در برابر مواضع دخترتان سرکار خانم فائزه هاشمی نیز از نمونههای اخیری بود که مدعای یار دیرین امام و رهبری بودن را زیر سوال میبرد. آنجا که دخترتان به صراحت از «رابطه خوب» خود با بهاییها و منافقین در زندان میگوید، دلسوزان اسلام و انقلاب انتظار داشتند موضعگیری میکردید، انتظاری که ظاهرا بیهوده بود.
غرض از این نوشته، یادآوری موضعگیریها یا عدم موضعگیریهای شما برخلاف آرمانهای امام و انقلاب نیست که سخن را به درازا میکشاند بلکه نقد یک ادعاست که این روزها مکررا آن را تکرار کردهاید و آن پیشبینی آینده احمدینژاد است.
گفتهاید با کمیتهای از مجلس خبرگان در سال 87 مفصل درباره احمدینژاد و شرایط آینده سخن گفتهاید و همه آنها امروز محقق شده است. من نمیدانم شما چه پیشبینیای کردهاید اما به طور کلی فرض را بر این میگیریم که از رذایل اخلاقی و رفتاری و منش احمدینژاد گفتهاید. در اینجا به هیچ عنوان قصد محاجه با شما درباره پیشبینیهایتان را ندارم و اینکه اصلا احمدینژاد پیشبینی شده جنابعالی، تازه چه شباهتهایی با خود شما پیدا کرده یا نکرده، بلکه بحث من با شما درباره راهحلهای شماست. فرض را بر این میگیریم که نگارنده با تمام پیشبینیهای شما موافق باشد و اصلا خودش پیش از شما آینده احمدینژاد و حتی پیشتر، آینده شما را پیشبینی کرده است؛ خب! از این پیشبینی چه نتایجی میشد گرفت و چه راه حلی میشد ارائه داد؟
بر فرض بپذیریم شما در سال 87 گفتهاید که آقای رئیسجمهور، تمامیتخواه است، اخلاق سیاسی ندارد، مدیریتش چنین و چنان است و... خب! راه حل شما چه بوده؟ 2 راه حل قطعا باید مطرح کرده باشید و الا صرف پیشبینی که دردی را دوا نمیکند و کاری عبث است. حتما 2 راهحل از پی آن گفتهاید: 1- طرح عدم کفایت رئیسجمهور 2- ردصلاحیت وی برای انتخابات 88.
و در طرح این 2 راهحل هم اصلا در نظر نگرفتهاید که رئیسجمهور، منتخب ملت است. سوال این است احمدینژاد 87 چه کرده بود که باید طرح عدم کفایت وی مطرح میشد؟ آیا اگر این منطق را بپذیریم که به محض اینکه رئیسجمهوری واجد یکسری خصایص نباشد و از نظر ما نامطلوب و مضر به حال کشور تشخیص داده شود باید او را ساقط کرد، آقای خاتمی نباید در دوره خود عدم کفایت میخورد؟
آقای خاتمی نباید برای دوره دوم خود ردصلاحیت میشد؟
رئیسجمهوری که خود گفت هر 9 روز یک بحران داشتیم (بخوانید اطرافیانش هر 9 روز یک بحران برای کشور درست کردند) آیا طرح عدم کفایت او در مجلس مطرح شد؟ آیا در انتخابات سال 80 ردصلاحیت شد؟
ما همان زمان پیشبینی میکردیم خیل زیادی از یاران خاتمی به دامان سرویسهای جاسوسی غرب پناهنده شوند و محقق هم شد ولی آیا چون پیشبینی میکردیم باید خاتمی را عزل میکردیم؟ قطعاً پاسخ خیر است؛ آنچه ما از نظام جمهوری اسلامی و راه امام و رهبری دریافت کردهایم، اینگونه نیست.
نظام اسلامی آنقدر سعهصدر دارد که آنجا که پای رای مردم وسط است، پای رای مردم میایستد، هرچند محصولش بنیصدر باشد. مگر امام، بنیصدر را حمایت نمیکرد؟ مگر او را تحمل نمیکرد؟ تا آنجا که در قضیه جنگ، وادادگی مشکوک او به اشغال بخشهای عظیمی از خاک کشور منجر شد و در طرفداری از گروهکهای مسلح ضدنظام تا آنجا پیش رفت که دیگر نمیشد او را تحمل کرد.
آقای هاشمی! اگر بنا بر پیشبینی باید احمدینژاد در انتخابات سال 88 ردصلاحیت میشد، بنابر پیشبینی نیز موسوی باید در همان انتخابات ردصلاحیت میشد چون ما نیز پیشبینی کرده بودیم او کاندیدای بیگانگان است، پروژه القای دروغ تقلب در جریان است و آشوب خیابانی در حال تدارک است، اما نظام او را تایید کرد به 2 دلیل؛ اول اینکه شاید این فرصت به او داده شود و او مرتکب چنین خطاهایی نشود که شد و دوم مردم خود باید تجربه میکردند و به چشم خود میدیدند آنچه را که دیگران پیشبینی میکردند. نظام راه تجربه مردم را نباید سد میکرد و تا جرمی صورت نگرفته نباید قصاص قبل از جنایت میکرد و دیدیم که بعد از انتخابات شد آنچه نباید میشد اما نظام بر اساس پیشبینی عمل نکرد بلکه ملاک را مردمسالاری قرار داد.
درباره شخص حضرتعالی فراوان بودند کسانی که در همان اوایل دوران ریاستجمهوریتان آینده شما را پیشبینی کردند و گفتند هاشمی به دامان لیبرالها و ضدانقلاب خواهد غلتید. آیا بر اساس این پیشبینی باید نظام شما را حذف میکرد یا رهبر انقلاب پس از پایان دوران ریاستجمهوری 8 سالهتان، شما را در مجمع تشخیص مصلحت نظام به کار نمیگرفتند؟ چرا که آن پیشبینی هم خالی از صحت نبود، اصولا مهاجرانیها و دیگر نزدیکان شما که سر از دستگاه استعمار پیر درآوردند و عدم مرزبندی شما با لیبرالها و ضدانقلاب که تا امروز امتداد پیدا کرده و حتی بهزعم بسیاری شما را در موضع رهبری معنوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی نشانده و ... همه دال بر صحت آن پیشبینیهای قدیمی است اما شما هنوز رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستید و این سعه صدر نظام جمهوری اسلامی و رهبری گرانقدرش را میرساند.
متاسفانه راهحلهای شما در مقاطع مختلف در مواجهه با جریانهای مخالفتان یا جریانهایی که با آنها مخالف بودهاید نهتنها بویی از دموکراسی نبرده بلکه سرتا پا دیکتاتورمآبانه است. راهحل ردصلاحیت رئیسجمهور یا عزل او در حالی که در دورهای 17 و دوره بعد 24 میلیون رای مردم به او داده شده است، راهحلهایی مردمسالارانه نیست. این مردم هستند که باید انتخاب کنند میان احمدینژاد با همه ضعفهایش یا موسوی کاندیدای آمریکا به کدام رای بدهند. حتی اگر بدانند احمدینژاد 4 سال دیگر منحرف میشود قطعا شرف دارد به کسی که در همان لحظه منحرف بوده و عامل یک خیانت بلکه جنایت بزرگ در حق این کشور شده است.
جناب آقای هاشمی! بنده در سال 84 در دور اول انتخابات (27 خرداد) به آقای احمدینژاد رای ندادم چون مشی مدیریتی و اخلاقی او را نمیپسندیدم اما قطعا اگر صد بار دیگر در موضع رای 3 تیر قرار بگیرم باز هم به او رای میدهم به دهها بلکه صدها دلیل؛ چون شما را به دلیل داشتن عقبهای از لیبرالها و همچنین اعوجاجات فکری خودتان درباره مبانی انقلاب و اسلام برای مدیریت کشور خطرناک میدانستم و میدانم؛ حتی اگر احمدینژاد افکار و عقاید امروزش را آن روز علنی گفته بود باز هم به علت اینکه آن روز «جریان» نبود و امروز هم نیست، به مراتب از شخص جنابعالی و اطرافیانتان و جریانهایی که در داخل و خارج کشور از شما حمایت میکردند، خطرش کمتر بود. بماند اینکه احمدینژاد حداقل شعارهای امام و انقلاب را سر میداد لذا کار سختی نبود انتخاب میان او و هاشمی 2005 که امروز به سوریه متلک میپراند و کم مانده دست دوستی به سمت اسرائیل دراز کند. باز هم تاکید میکنم من در اینجا نمیخواهم محاسن احمدینژاد را برای شما فهرست کنم که قطعا محاسنی دارد یا معایبش را بازگو کنم کما اینکه درباره شما نیز چنین قصدی ندارم، مجالش نیست. صورت مساله ساده است؛ هرگاه در کشور دوگانهای رخ دهد که در یک طرف آن انقلاب و شعارهای انقلاب و در طرف دیگر آن ضدانقلاب و شعارهایش باشند، مردم به گزینه انقلاب رای خواهند داد، حال میخواهد این گزینه را احمدینژاد نمایندگی کرده باشد یا دیگری و گزینه ضدانقلاب را شما نمایندگی کرده باشید یا دیگری.
آقای هاشمی! مشکل جدی شما عدم مرزبندی با منافقین و سلطنتطلبان و بهاییها و انگلیسیها و آمریکاییها و نمایندگان آنها در داخل است. تا این مشکل را حل نکنید اینگونه بد و بیراه گفتن و انتقام کشیدن از نظام راه به جایی نمیبرد. نظام بیتقصیر است، مشکل مردم هستند! مردم پای کار انقلاب و آرمانهای انقلابند، شما هم اگر میخواهید ناکامیهای گذشته را نداشته باشید از جبهه ضدانقلاب به جبهه انقلاب و مردم نقل مکان کنید. باور کنید راه حل شما در کوبیدن رای مردم با دروغ «تقلب» یا کلمه هرزه «انتخابات آزاد» نیست.
آقای هاشمی! بار دیگر اگر خواستید به خبرگان پیشنهاد بدهید، پیشنهادهایتان حذفی و دایر بر قطع مسیر تجربیات مردم و سرکوب رشد اجتماعی ـسیاسی نباشد بلکه بر سبیل نقد منصفانه باشد. نقد کنید اما براساس آرمانهای امام و انقلاب و هنگامی که نقد میکنید سعی کنید موضعی را نقد نکنید که خود از آن بری نباشید مانند آنجا که دولت را ضدروحانیت و «رشیدیمطلقهای جدید» نامیدید اما همزمان «داریوش همایون» ضدروحانیت و اسلام و مسؤول پروژه مقاله شنیع «احمد رشیدیمطلق»، مکررا در آن سوی آبها از جنابعالی حمایت میکرد. یا مدعی شناسایی بنیصدرهای جدید شوید و داعیه «بنیصدرستیزی» سر دهید در حالی که ابوالحسن بنیصدر ملعون به دفعات از شمارگان در رفته از شما طرفداری کند، همایون و بنیصدر که تغییر نکردهاند بنگرید پس با هاشمی دهه 50 و سال 60 چه فرقی کردهاید که اینها از شما جانبداری میکنند؟!
سخن کوتاه میکنم و به عرض حضرتعالی میرسانم مساله ما با شما پیشبینی آینده این و آن نبوده، موضوع بحث و نقد ما با شما رای مردم است در سالهای 84 و 88 آن را نپذیرفتید و به قانون تمکین نکردید. حرف ما با جناب آقای هاشمی خلاصه میشود در همین 2 کلیدواژه: رای مردم و قانون.
در پایان از اینکه قلم یک نسل سومی انقلاب، یک پیشکسوت نسل اولی را بیپرده نقد کرده عذر میطلبم، ما از بزرگان دین یاد گرفتهایم حق را صریح بگوییم؛ هرچند تلخ باشد.
با سپاس-رضا شکیبایی-سردبیر «وطن امروز»
مردم سالاری:حق با چه کسی بود؟
«حق با چه کسی بود؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم ولی درویشی است که ر آن میخوانید؛اخیرا در یکی از روزنامههای کشور مطالبی عنوان گردید که طی آن یک سناریو نوشته و به آن پاسخ هم داده شد. نویسنده که قطعا نتوانسته است نگاههای پرسشگر و فریاد سکوت اقشار مختلف جامعه را تاب بیاورد، ادعا کرده است که این روزها برخی اصحاب فتنه! ادعا میکنند که حق با آنها بوده است که از ابتدا با ریاست جمهوری احمدینژاد مخالفت کردهاند و این ترجیعبند را علیه اصولگرایان تکرار میکنند که «دیدید حق با ما بود؟»
ایشان در ادامه، احمدینژاد را به احمدینژاد خوبِ تا دو سال قبل و احمدینژاد بدِ از دو سال قبل، تقسیم کرده است! و سپس برخی اقدامات دولت ایشان را برشمرده و نوشته است: «حمایت از ریاست جمهوری احمدینژاد در انتخابات 84 و88 یکی از برجسته ترین افتخارات اصولگرایان و تودههای مردم خداجوی و انقلابی بوده است و از سوی دیگر درباره افراد و جریاناتی که در آن هنگام با دولت احمدینژاد مخالفت میورزیدند، با جرأت میتوان گفت که فقط یک لکه ننگ پاک ناشدنی بر پیشانی خود نهادهاند.»
ایشان در پایان، انتقادات اخیر اصولگرایان به برخی مواضع و عملکرد احمدینژاد – که عمدتا به نوع مواجهه احمدینژاد با آنها و حمایت او از جریان به اصطلاح انحرافی مربوط میشود، نه نحوه مدیریت کشور - را سند افتخار دیگری برای اصولگرایان دانستهاند. در نقد این نوشته، ابتدا باید با صراحت خاطرنشان کرد که جمله «دیدید حق با ما بود»، مترادف جمله «دیدید شما اشتباه کردید» است. اما نویسنده که عمدا این نهیب عمومی را صرفا به «اصحاب فتنه!» نسبت میدهد خود بهتر از هر کسی میداند که این سخن، سخن تمام مردمی است که فشارهای اقتصادی و معیشتی، بی سامانی اوضاع مدیریتی کشور، وضعیت نامناسب فرهنگی و اجتماعی، تحریمهای بینالمللی و تأثیرت آن و همه دردهای ناشی از این مجموعه ناکارآمدیها را با گوشت و پوست و استخوان خود لمس میکنند. آنان باسکوت معنا دارشان که همانا بلندترین فریاد است اصولگرایان را به توضیح و توجیه و حتی عذرخواهی میطلبند! بنابراین نوشته مذکور را نمیتوان چیزی فراتر از توجیه و سفسطه کردن در برابر این خواست عمومی دانست.
و اما تقسیم کردن احمدینژاد به احمدینژاد خوب و احمدینژاد بد، همان اندازه عوامفریبانه است که دولت سازندگی و دولت اصلاح طلبی – و اگر ایشان ملاحظاتی نداشتند، قطعا دولت جنگ را نیز – به ناکارا بودن و نداشتن هیچ یک از امتیازات دولت احمدینژاد متهم کردن.
برخی دوستان توجه جدی داشته باشند که این روزها دانستههای افراد، صرفا به کتابهای درسی و برنامههای تلویزیونی محدود نمیشود. عصر، عصر ارتباطات است. به وفور مشاهده میشود که در دورافتادهترین روستاها که هنوز از برخی مواهب شهروندی محرومند، جوانان و نوجوانان از طریق امواج اینترنت در کسری از دقیقه به هر آنچه برای قضاوت خود در خصوص موضوعی نیاز داشته باشند، دست مییابند. امروزه نمیتوان و نباید تصور کرد که مخاطبان ما مخاطبان 10 یا 20 سال قبل اند. آنان نه مخاطبان دو یا سه سال قبل که حتی مخاطبان دو یا سه روز قبل هم نیستند. آنها مخاطبان همین امروزند زیرا از دیروز تا امروز، خواسته یا ناخواسته اطلاعات بسیاری در معرض دید و قضاوت آنها قرار گرفته است. لذا بدانند که برای اثبات خدمت یا خیانت هر دولت چیزی فراتر از گفتهها و نوشتههای کلیشهای و تکراری آنان نیاز است!
کیست که نداند دولت جنگ چهها که برای حفظ وجب به وجب این مملکت و حفظ دین و شرف و ناموس این مردم نکرد؟
کیست که نداند دولت سازندگی چه تلاشها و جهادهای خستگی ناپذیری که برای آباد ساختن ایرانی که زخمها و ویرانیهای فراوانی از جنگ و از بدخواهی بدخواهان بر تن داشت نکرد؟
کیست که نداند دولت اصلاحطلبی علیرغم سقوط قیمت نفت به 9 دلار، از نظر اقتصادی دستاوردهایی داشت به عظمت پارس جنوبی و ایجاد اشتغال ناشی از آن، افتتاح فرودگاه امام، علیرغم همه سنگ اندازیها، سوآپ نفت و گاز، حجم انبوه مبادلات اقتصادی با اروپا و آسیای میانه، رونق بورس، ثبات و افزایش ارزش پول ملی و بهبود ملموس وضع معیشت مردم و...
از نظر سیاست خارجی دستاوردهایی داشت به عظمت مصوب کردن پیشنهاد «گفتوگوی فرهنگها و تمدنها» و نامگذاری سال 2001 ازسوی سازمان ملل به این نام، بهبود بیسابقه روابط بینالملل، تنشزدایی در روابط خارجی که نحوه استقبال پادشاه عربستان، رئیس جمهور وقت فرانسه و پاپ ژان پل دوم تنها نمونههایی از آن بود، بهرهبرداری هوشیارانه از دوجنگ افغانستان و عراق -که منجر به سرنگونی طالبان و صدام شد - بدون وارد شدن به جنگی دوباره و ... و کیست که نداند ایران و ایرانی در آن زمان پیام آوران صلح جهانی و نمایندگان اسلام واقعی بودند و دارندگان فرهنگ و پیشینه غنی تاریخی بودند؟
و اما کیست که نداند درآمد بیش از 750 میلیارد دلاری دولت اصولگرایان یعنی چه؟ کیست که نداند راهاندازی چند پروژه و ناتمام رها کردن سایر پروژهها یعنی چه؟
کیست که نداند اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانهها یعنی چه؟ کیست که نداند کاهش قدرت خرید مردم و کاهش ارزش پول ملی به یکسوم یعنی چه؟ کیست که نداند کشور را به زیر بار تحریمهای بینالمللی بردن یعنی چه؟ کیست که نداند کشور را در معرض تعرض دشمنان بدخواه و فرصتطلب و کینهتوز قرار دادن یعنی چه؟ کیست که نداند بروز فساد ناشی از فقر و تبعات اجتماعی آن یعنی چه؟ کیست که نداند اختلاسهای ریز و درشت و قائل شدن خط قرمز برای این و آن در یک دولت اسلامی یعنی چه؟ و ...
شاید مواردی از این دست به عدد سفرهای استانی احمدینژاد باشد، که ناگفته مانده است. اما خوشبختانه هر آن کس که طالب یافتن حقیقت باشد و بخواهد قضاوتی عاقلانه و عالمانه داشته باشد، اینها را و بسیار فراتر از اینها را میخواند و میداند و میفهمد، حتی اگر برخیها ابایی نداشته باشند که تمام عالمان به این امور را «اصحاب فتنه» بدانند!
دوستان عزیز قطعا مستحضرند که حتی کاندیداهای اصولگرا به صراحت عنوان میکنند که «برای بازسازی ویرانیهای ایجاد شده در این دولت و بازگرداندن کشور به وضعیت قبلی 3 تا 4 سال کار و تلاش بیوقفه یک دولت قوی نیاز است»، لذا شایسته است پاسخ دهند که مملکت در این دو سال اخیر چنان ویران شد؟ اقتصاد و سیاست و روابط خارجی کشور در همین دو سال اخیر چنان تأسف برانگیز شد؟ قانونگریزی و گردنکشی در برابر قانون و حتی دینمداران از دو سال قبل شروع شد؟ خیر! ادعای نابود کردن این کشور و آن کشور و رد یا قبول این موضوع و آن موضوع، پیش زمینه تنش در روابط بینالملل بود. عدم توجه به سخنان و حتی نصایح کارشناسان و مجلسیان و دلسوزان پیشزمینه بحرانهای اقتصادی و سیاسی بود. غوغاسالاری نابجا در خصوص حق مسلم هسته ای کشور، پیشزمینه تحریم از سوی فرصتطلبان درکمین نشسته بود.
توهین بیمحابا به این و آن و قلب واقعیتها و اتهام زدن به دیگران و خود بزرگبینی پیشزمینه عدم تمکین به رأی و نظر قانون و حتی شخصیتهای دلسوز نظام بود. حتی ادعای ارتباط با حضرت حجت(عج) و داستان هاله نور پیشزمینه شکلگیری انحراف بود. آیا اینها کافی نیست که دوستان عزیز اصولگرا لختی با خود خلوت کرده و از خود بپرسند که «آیا واقعا حق با ما بود؟» زیرا دیری نخواهد گذشت که مردم فارغ شده از غبار بادها و طوفانهای سیاسی به مدد همین گسترش ارتباطات قطعه قطعه پازل حقیقت را در کنار هم خواهند چید و با خود و شاید برای نسل بعد از خود بگویند «حق با اینها،آنها بود»!
آفرینش:خطر انقراض در کمین جانوران کمیاب کشور
«خطر انقراض در کمین جانوران کمیاب کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در چند ماه گذشته نخست برنامه پایش جمعیت یوزپلنگ آسیایی پس از یک سال به پایان رسید و براورد میشود که حداقل 50 قلاده یوز در کشور وجود داشته باشد. این امر در حالی است که بنا به برآوردها اطلاعات به جا مانده از دهه 1350 حدود 400 قلاده یوزپلنگ در ایران می زیسته است.
یعنی امروزه جمعیت یوزپلنگ آسیایی دومین گربه سان در معرض خطر انقراض جهان است و این خطر وجود دارد که همچون شیر ایرانی و ببر مازندارن تنها نامی از آن ماند و از بین رود.
علاوه براین نیز اگر به اخبار چند ماهه گذشته محیط زیستی ایران توجهی داشته باشیم باید گفت نه تنها رشد چندانی در زمینه افزایش توجه به حفظ گونههای جانوری در معرض خطر انجام شده است بلکه همچنان خطرهای بسیاری گونه های جانوری را تهدید میکند.
چنانچه جدا از کشتار سالانه 10 تا 12 پلنگ در کشور به دلایل متعدد زندگی 300 گور خر در استان فارس بلای جان مردم تلقی میگردد و یا همچنان تجاوزهایی به مناطق حفاظت شده انجام می شود و یا پارک های ملی و مناطق حفاظت شده همچنان مورد هجوم شکارچیان ، دامداران ، کشاورزان و زمین خواران قرار می گیرد.
آنچه مشخص است با توجه به توسعه روزافزون فعالیت های انسانی از جمله گسترش شبکه جاده ای، توسعه جوامع محلی و در نتیجه افزایش احتمال تقابل گونه های جانوری در معرض انقراض با انسان و آسیب پذیری این گونه کمیاب، کاهش امنیت زیستگاه های جانوری می تواند به کاهش زاد و ولد در گونه های جانوری در معرض خطر در کشور و نابودی آنها بیانجامد.
این در حالی است که کسب رتبه بالای ایران در بین کشورهای جهان از نظر تخریب محیط زیست در کنار مقولاتی چون قرار گرفتن ایران در جایگاه نامناسب در سرعت بالای تخریب جنگلها ومراتع، شکار بیرویه حیوانات در کنار خطر بالای انقراض گونه های مختلف، نابودی تالابهای بین المللی و ده ها نمونه دیگر می تواند زنگ های هشدار را برای آینده محیط زیست جانوری ایران به صدا درآورد و بر حیات آینده جانوری کشور تاثیرات منفی فراوانی داشته باشد.
در این بین باید توجه داشت که با وجودی که ایرانیان را از جمله نخستین ملتهای جهان در توجه به اهمیت محیط زیست بوده اند اکنون در مقایسه با دیگر کشور های توسعه یافته و در حال توسعه جایگاه چندان مناسبی ندارند.
در واقع باید توجه داشت که توسعه ای که برپایه نابودی منابع محیط زیستی باشد توسعه پایدار نیست و عملا دیری نمی پاید که پیامد ها و تبعات ناگوار آن نمود پیدا می کند. اکنون نیز با توجه به وضعیت موجود باید با نگاهی آسیب شناسانه در پی راهکارهایی عملی برای حل مشکلات فعلی و نجات واقعی وحقیقی محیط زیست در کشور بود.
در این راستا پرداختن به رویکردهایی چون افزایش آگاهیهای عمومی شهروندان، عزم ملی و کشوری در بالا بردن حفاظت مطلوب از گونه های موجود و در حال انقراض جانوری ، داشتن قوانین مناسب و اصلاح قوانین ناکارامد و... میتواند از روند تخریب گسترده محیط زیست جانوری کشور بکاهد.
حمایت:نگاهی بر تجاوزگری صهیونیستها
«نگاهی بر تجاوزگری صهیونیستها»عنوان یاداشت روز روزنامه حمایت است که ر آن میخوانید؛در جنایتی دیگر رژیم صهیونیستی با زیر پا گذاشتن تمام قوانین بینالمللی سوریه را که عضو رسمی سازمان ملل متحد است، هدف قرار داد. تجاوز آشکار صهیونیستها به خاک سوریه و قتل عام مردم این کشور در حالی صورت گرفت که روند تحولات سوریه از شکست ائتلاف ضد سوری حکایت دارد؛ بنابراین میتوان گفت که صهیونیستها با تجاوز به دنبال ایجاد فضای تنفس برای تروریستها در سوریه بودهاند.
در کنار این موضوع نکاتی چند در قبال تجاوز صهیونیستها به سوریه مطرح است: نکته قابل توجه در تجاوز صهیونیستها استفاده آنها از آن برای باج گیری از منطقه و جامعه جهانی تحت عنوان طرح صلح جدید خاورمیانه میتواند باشد که بر اساس طرح تبادل زمین صورت میگیرد. صهیونیستها به دنبال تثبیت اراضی اشغالشده در فلسطین هستند در حالی که هرگز زمینی را به فلسطینیها نمیدهند.
توجه به مسئله فلسطین همزمان با تحولات سوریه امری قابل توجه است. صهیونیستها احتمالا همزمان با تجاوز به سوریه اشغالگریهای جدیدی در کرانه باختری و قدس صورت میدهند تا در روند سازش آنها را تثبیت کنند. نکته مهم آنکه تجاوز صهیونیستها به سوریه به دلیل سکوتی است که کشورهای عربی و حتی نهادهای بینالمللی در برابر تجاوزهای این رژیم به غزه و لبنان و سودان صورت دادهاند؛ اگر جامعه جهانی پیشتر مقابل صهیونیستها ایستاده بود، امروز چنین جنایتی صورت نمیگرفت.
ادعای ورد جنگندههای صهیونیستها از خاک لبنان به سوریه برای وارد کردن دو کشور به جنگ و بویژه وادار کردن حزبالله به انتخاب یکی از دو گزینه حمایت از دولت لبنان یا سوریه است که با هدف تخریب چهره مردمی و روابط حزبالله با سوریه یا حداقل القای دوری حزبالله از سوریه این ادعاها مطرح شده است.
ادعای استفاده صهیونیستها از سلاحهای شیمیایی در تجاوز به سوریه هر چند میتواند ادعایی واهی باشد که با دو هدف ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و دیگری بهانهسازی برای ورود بازرسان سازمان ملل در سوریه صورت گرفته است، در نهایت نشانگر خوی جنایتکارانه این رژیم است که برای رسیدن به مقصود حتی استفاده از چنین سلاحهای کشندهای را مجاز میداند. نکته قابل توجه آنکه صهیونیستها و محافل رسانهای غرب با انتشار اخبار متعدد و فضاسازی گسترده تلاش دارند تا افکار عمومی را در تحولات سوریه سردرگم سازند تا در نهایت سوریه و مقاومت را محکوم و تجاوز این رژیم را مشروع جلوه دهند.
قانون:اتهاماتی که مرتضوی به دنبال فرار از آن است
«اتهاماتی که مرتضوی به دنبال فرار از آن است»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم پیمان حاج محمود عطار است که در آن میخوانید؛سعید مرتضوی به عنوان دادستانی وقت عمومی و انقلاب تهران دارای یکسری وظایف قانونی است. مهمترین وظیفه یک دادستان نظارت بر عملکرد دادیارها و بازپرسهای تحت مدیریت اوست که مرتضوی اولین تعلل و کوتاهیاش در نظارت نداشتن بر عملکرد دادیار و بازپرس پروندههای متهمان دستگیرشده بعد از انتخابات 88 بوده که این نظارت نداشتن دادستان به این صورت بود که دادستان به عنوان نماینده مدعی العموم و نماینده نظم و امنیت جامعه بر عملکرد دادیار و بازپرس نظارت ویژه و کامل داشته باشد چون بازپرس و دادیار از لحاظ قانونی اختیار سلب آزادی متهمان را دارند. دادیار و بازپرس در دادسرا با صدور قرار تامین از قبیل وثیقه یا بازداشت موقت به آسانی میتوانند متهم را روانه بازداشتگاه کنند. رفتن متهم به بازداشتگاه یعنی حق سلب آزادی متهم.
قانونگذار برای تجویز صدور قرار بازداشت موقت برای متهم پیشبینی کرده و این اختیار را به دادیار و بازپرس داده که در موارد قانونی اجازه دارند متهم را بازداشت کنند. مورد اول موردی است که متهم باید وثیقه به دادگاه ارائه دهد ولی در تودیع وثیقه ناتوان و عاجز است و به خاطر این عجز روانه زندان میشود. مورد دوم موردی است که دادیار و بازپرس اتهام منتسبه را از مواردی میداندکه باید قرار بازداشت به احسن صادر شود و این کار را انجام میدهد و وظیفه دادستان این است بررسی کند افرادی که یا به علت عجز از تودیع وثیقه یا به علت قرار بازداشت موقت از سوی دادیار و بازپرس راهی بازداشتگاه شدهاند. آیا عملکرد قاضی صادرکننده این قرار منطبق با قانون و اخلاق بوده است یا نه؟ اتهام منتسبه آیا موجب بازداشت موقت متهم باید بشود یا خیر؟
این وظیفه نخست دادستان است که باید بر عملکرد قضات زیرمجموعه خودش اعم از دادیار و بازپرس نظارت کامل داشته باشد. طبق رویه قضایی و قوانین حاکم در ایران جرائم در مرحله دادسرا به دو بخش تقسیم شده، جرائم مهم و جرائم غیرمهم، جرائم مهم قاعدتا جرائمی هستند که مشمول بازداشت موقت متهم بشود و این جرائمی که البته اتهامات سنگین هستند و قاضی رسیدگیکننده مصلحت میداند که راسا برای متهم قرار بازداشت موقت صادر کند، اصولا و قانونا باید به بازپرس ارجاع داده شود. پرونده متهمان اعزامی به کهریزک و اتهامات این افراد دستگیرشده به دادیار حیدریفر ارجاع شده در حالی که باید به بازپرس ارجاع میشد و این در حوزه صلاحیت و اختیارات دادیار نبود.
متاسفانه مرتضوی به عنوان دادستان تهران هیچگونه نظارت و دقتی در این ارجاع نکرد بلکه پرونده غیرقانونی به دادیاری که حق رسیدگی به جرائم مشمول به بازداشت موقت ندارد ارجاع شد و این قضیه پیش آمد. وظیفه دوم دادستان این است که اینگونه پروندههایی که منجر به قرار بازداشت متهم میشود بر عملکرد بازپرس و دادیار در اعزام متهمان به بازداشتگاهها و تحتنظرگاهها، نظارت داشته باشد و مراقبت کند که متهم به اماکنی که تحت نظارت سازمان زندانها و در جایی که دستگاه قضایی و سازمان زندانها بر آن نظارت ندارد اعزام نشود و اگر هم به بازداشتگاههای تحت نظارت سازمان اعزام شد دادستان و معاونانش وظیفه و تکلیف قانونی دارند که به آن بازداشتگاهها سرکشی کنند که این سرکشیها باید به دو صورت انجام شود؛1- سرکشیهایی که از قبل اعلام میشود.
2ـ سرکشیهای غیراعلامشده که ماموران و بازجویان و مراقبان آن بازداشتگاهها به صورت تماموقت در این احتیاط باشند که دادستان هر لحظه ممکن است به بازداشتگاه سرکشی کند و از نحوه برخورد بازجویان و مراقبان با متهمان اطلاع حاصل میکند که به این وظیفه هم عمل نشده، مضافا بر اینکه دادستان وظیفه دارد از بابت انطباق بازداشتگاهها و زندانهای رسمی تحت نظارت سازمانها با استانداردهای جهانی و علمی و قانونی و در حالی که بازداشتگاه کهریزک هیچیک از استانداردهای علمی و قانونی موردنظر سازمان زندانها دستگاه قضایی را نداشته و آقای مرتضوی از مدتها قبل از این موضوع مطلع بوده و به اقرار خودش در لوایح متعدد و مصاحبهها اذعان داشته این بازداشتگاه ویژه افراد شرور و کسانی که سالب آسایش جامعه و کسانی که سابقه زورگیری داشتهاند، بوده.
صرفنظر از اینکه یک بازداشتگاه غیراستاندارد نباید محل نگهداری هیچگونه از انسانها باشد اراذل و اوباش و زورگیرها و مفسدان اخلاقی به هر جرمی هم متهم شده باشند یک انسان هستند باید بر اساس موازین حقوق بشری و حقوق شهروندی و اخلاقیات و موازین فطری محاکمه و در صورتی که به زندان محکوم میشوند و در یک بازداشتگاه و زندانی که استانداردباشد تحت مراقبت قرار گیرند، حال اینکه جوانانی که نگرششان نسبت به انتخابات نگرش خاصی بوده (و آنها را اراذل و اوباش نامیدهاند) و اعزام آنها به بازداشتگاهی که محل نگهداری اراذل و اوباش هست خلاف مقررات اخلاق و وجدان بوده و مرتضوی با هماهنگی قبلی و علم و اطلاع با آقای حیدریفر و معاونش حسن دهنوی این افراد را به بازداشتگاه کهریزک اعزام کردهاند. اما در مورد ادعای آقای مرتضوی که اذعان کرده در طول چند روزی که دادیار حیدریفر این افراد را به این بازداشتگاه روانه کرده و منجر به قتل تعدادی از آنها و زخمی و مجروحشدن بعضی از آنها شده، او در مرخصی بوده عذر بدتر از گناه است.
مسلما در شرایط خاص امنیتی ناشی از حوادث بعد از انتخابات سال 88 همه مسئولان کشور و مردم و دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی در این نگرانی بودند که شرایط کشور را به نحوی مصلحتاندیشانه و آرام به شرایط قبل برگردانند و در چنین فضایی مهمترین شخصی که از لحاظ پست سازمانی وظیفه اعاده امنیت و آسایش را به جامعه دارد شخص دادستان پایتخت یک کشور است.
سعید مرتضوی به عنوان دادستان عمومی و انقلاب تهران با علم به اینکه شرایط قبل از انتخابات و بعد از انتخابات شرایط بحرانی و امنیتی خاص است و وظیفه شخص او از طرف قوای حاکمه و دستگاه قضایی و کشور این است که شخصا بر عملکرد سایر قضات، بازپرسها و دادیاران و معاونان دادستان و روسای دادگاهها از جهت حفظ امنیت و اعاده آرامش به جامعه نظارت و مدیریت کند و اینکه در این برهه زمانی که جامعه و کشور و دستگاه قضایی و سیستم امنیتی کشور بیشترین نیاز را به دادستان داشته و او به آسانی مرخصی میگیرد (و اگر این مرخصی برای درمان بیماری حاد و لاعلاجی بود باز هم میشد پذیرفت )اما وقتی دلیل مرخصیگرفتن او که در آن زمان خاص بررسی میکنیم، متوجه می شویم که مرتضوی مرخصی را برای دفاع از پایاننامه دکترای حقوق خودشان اعلام کردند، یعنی بهانهای که به زمان دیگر میتوان موکول کرد.
مرتضوی یک حقوقدان باتجربه است که سالها قبل رئیس دادگاههای انقلاب و عمومی بود و به مسائل قضایی و حقوقی اشراف کامل داشته و تحصیلات آکادمیک دانشگاهی هم داشتند و خودشان عنوان میکنند در مرحله دکترا درحال دفاع از پایاننامه بود که مسلما اعزام افراد و یکسری جوان به بازداشتگاهی با آن شرایط غیرقانونی و غیراستاندارد غیرمنطقی و تبعات و ترکشهایی را به دنبال خواهد داشت. شاید هم مرتضوی پیشبینی این روزها را میکرد که خانوادههای زندانیان اعزامی به آن بازداشتگاهها و دستگاه قضایی و نظام جمهوری اسلامی یک روزی او را تحت بازپرسی و بازجویی قرار بدهند.
مرتضوی در لایحه خود به این موضوع اشاره کرده که با قضات دادسرای تهران قبل از دستگیری جلسهای میگذارد و عنوان میکند من به مرخصی میروم و شما هم باید این کارها و اقدامات را انجام بدهید و تمامی دستورات سازمانیافته را به قضات زیرمجموعه خودش تفهیم میکند و به مرخصی میرود چون میدانسته این امکان وجود دارد آن قضات قرار بازداشتهای موقتی که صادر میکنند بعدها غیرقانونی تلقی شود و این دقیقااتفاقی است که امروز شاهد آن هستیم.
گویا او میدانسته اعزام متهمان ناشی از این قرارها به بازداشتگاههای غیرقانونی امکان این را دارد که بعدها جرم تلقی شود که جرم هم تلقیشد وشاید این پیشبینی را میکرده که بازداشتشدگان در این بازداشتگاهها دچار صدمات بدنی و روحی شوند و این هم امروز شده و اگر زمانی این کارهای غیرقانونی موجب بازجویی و کنکاش دستگاههای نظارتی و قضایی قرار گرفت مسئولیت را به آسانی به گردن بازپرس و دادیار و معاونان خودش قرار دهد و خودش را از این موضوع مبرا کند.
قانونا او نباید مرخصی میگرفته و اگر مرخصی هم گرفته تلفن، موبایل و تلفن ثابت در اختیار او بوده و به عنوان دادستان که وظیفهاش این است که شبانهروز در خدمت رفاه و آسایش جامعه باشد و حتی در نیمههای شب اگر سلب آسایش و تضییع حقوق شهروندان به او گزارش شد بیمحابا موضوع را مورد کنکاش و بررسی قرار دهد و حتی اگر نیمهشب در خواب به سر میبرده نه اینکه در آن برهه زمانی خاص و آن فضای ملتهب جامعه مرخصی بگیرد و به مسئله ساده پایاننامه خودش بپردازد و با این بهانه سعی دارد از مسئولیت این فاجعه شانه خالی کند.
اما اینکه چرا دادگاه به صورت علنی برگزار نمیشود باید گفت قانونا علنی و غیرعلنی برگزارکردن دادگاه برعهده قاضی یا قضات رسیدگیکننده است. قانونگذار این حق را برای قاضی رسیدگیکننده دادگاه قائل شده که تشخیص دهد و اگر تشخیص قاضی این بود که علنی برگزارشدن این محاکمه مضر برای شرایط جامعه است، باید غیرعلنی برگزار شود. قانونگذار در آیین دادرسی کیفری مواردی را که به قاضی اجازه میدهد جلسه دادگاه را غیرعلنی برگزار کند پیشبینی کرده است و اگر این محاکمه با آن موارد پیشبینی شده در قوانین منطبق نباشند قاضی یا قضات رسیدگیکننده مجاز به غیرعلنی برگزارکردن دادگاه نخواهند بود.
ابتکار: فریاد مردم و هیاهوی نامزدها !
«فریاد مردم و هیاهوی نامزدها!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛تا انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا کمتر از چهل روز زمان باقی است. گروههای مختلف هر کدام نامزد مورد نظر را روانه میدان کرده اند. حضور در مناطق و انجام سخنرانیهای پر هیجان به کار روزانه نامزدها تبدیل شده است. هواداران کاندیداها در تدارک راه اندازی ستادهای خود میباشند. طرح شعارهای جذاب و مورد توجه رسانهها به یک هنر تبدیل گردیده است. افشاگری و تهدید مهمترین تاکتیک نامزدها شده است.گویا بناست هر کسی نسبت به دیگری موضع سلبی داشته باشد.
همه به شکل کلی نسبت به وضع موجود اعلام انزجار و بیزاری میجویند. یکی وعده حل مشکلات گرانی را ظرف یکسال میدهد. آن یکی سوء مدیریت را عامل آشفتگی کنونی بر میشمارد. آن دیگری دیپلماسی ضعیف کشور را دلیل وضع کنونی میداند و....اما در این میان و برفراز این کنش و واکنش ها، پرنده گرانی هر روز در آسمان کوتاهیها و بی تدبیریها بیشتر و بیشتر اوج میگیرد. ماشین گرانی آنچنان سرعت گرفته که ماشین وعدهها را هم پشت سرگذاشته است.
در گذشته موج گرانیها در زیر خروار وعده و توجیه مسئولان، استتار میشد و مردم به شک میافتادند که شاید انتظاراتشان زیاد شده و دچار سیاه نمایی گشته اند از این روی به خود نهیب میدادند که وضع خوب است اینقدر نق نزن ! ولی حالا که واقعیت گرانی، امان مردم را بریده و نفس بسیاری را گرفته است؛ کم نیستند مردمی که در نتیجه فشار گرانی به تنفس مصنوعی، خود را سر پا نگه داشته اند.
سابق بر این گرانی نقل محافل عمومی بود. در محافل عمومی بخصوص در جاهای مانند مترو، بی آرتی، اتوبوس، تاکسی، صف نانوایی و..... معمولاً موضوع گرانی، پای ثابت بحثها و گفت و گوهای سرپایی و فوریتی بود.البته در میان بحثهای داغ گرانی، بحثهای سیاسی و گمانه زنی پیرامون انتخابات، دولت بعد، رئیس جمهور آینده و...... نیز مطرح میشد ولی حالا مردم رمق بحث پیرامون گرانی را هم ندارند. در گذشته بحثها مردم را آرام میکرد و همدیگر را دل داری میدادند ولی اکنون سکوت مرموزی در محافل عمومی حاکم است.هزار ناگفته از نگاه مردم پیداست.
چهره در هم آنان، جای دردلهای محفلی را پر کرده است و قیافه آنان جای فریاد را گرفته است. در این بین نامزدها به تصور اینکه تُن صدایشان میتواند فضا را داغ نماید، سعی میکنند ولوم صدایشان را بالا ببرند؛ غافل از اینکه وقتی استغاثه مردم شنیده نشود، هیاهوی آنان هم در غم گرانی و بیکاری گم میشود. به عبارتی، بخشی از سردی فضا محصول نیامدن فلان کس و آمدن دیگری میباشد.اما بخش مهم سردی فضا در نتیجه بی رونقی زندگی مردم و نبود انرژی و توان است.
عجیب تر اینکه همواره در آستانه انتخاباتها دولت با پیش بینیها سعی در بهبود مقطعی شرایط برای ایجاد رضایتمندی مینماید ولی این روزها شیر گرانی تا آخرین درجه ممکن باز شده و آشفته بازاری بوجود آمده که به تصویر نشاید.از سویی مطابق گزارش سخنگوی کمیسیون تلفیق به دلیل کاهش مبلغ پیش بینی شده برای یارانه ها، در سال جاری یا باید چند دهک از دریافت یارانه حذف و یا باید مبلغ دریافتی سرانه به نصف تقلیل یابد. بخشهای عمومی نیز در بالا بردن نرخها نه قانون میشناسند و نه از کسی حساب میبرند.
هر روز خبر افزایش قیمت بنزین آتش این خرمن را بر افروخته ترمی کند با این توصیف درک انتظار مردم و توجه به خواست آنان به هنر و هوش نامزدها بر میگردد. بی تردید هر کسی بتواند متناسب با این شرایط نگاه مردم را به خود جلب نماید از میزان هوش و هنر منحصر به فرد برخوردار است و ریاست جمهوری نیز حقش میباشد پس باید گفت مبارکش باشد !
شرق:تدبیر کارگشا
«تدبیر کارگشا»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛
دو حمله گستاخانه اسراییل به خاک سوریه، در کمتر از 48 ساعت و آن هم به بهانههای حیرتانگیز، افکار عمومی جهان و منطقه را در بهت فروبرده است. اکنون سوال این است که دمشق به این حمله چگونه پاسخ خواهد داد؟ به نظر میرسد اسراییل با این حمله، عکسالعمل دولت سوریه را تست میکند. اگر دولت سوریه واکنش جدی نشان ندهد، نشانه ضعف تلقی شده و جسارت اسراییل را افزایش خواهد داد و اگر سوریه پاسخ عملی دهد، آمریکا و غرب را در برابر اقدامی انجامشده و جنگی اجتنابناپذیر قرار میدهد که ممکن است منجر به دخالت مستقیم آنها علیه حکومت بشار اسد شود.
در شرایط عادیتر و با فرض نبود درگیریهای داخلی، حمله احتمالی بشار اسد به حمله اسراییل موجب تحکیم وحدت ملی میشد اما در وضعیت فعلی به نظر میرسد که بشار اسد ابتدا باید از طریق تدبیریابی برای درگیریهای داخلی، وحدت ملی را تقویت کند تا بستر نشان دادن واکنش جدی هموار شود. در نقطه مقابل، اصولا روش اسراییل این است که با واکنشهای تدریجی، محیط بینالمللی را به شرایط تازهای عادت میدهد و بعد، از آن نقطه برای امتیازگیری در مراحل بعدی استفاده میکند. ضمنا بعید نیست که اسراییل با این اقدام خود، خواسته باشد میزان شکیبایی متحدان سوریه را همبسنجد.
به هر حال بهترین واکنش دستهجمعی و منطقهای به حمله اسراییل آن است که راهحلی معتدل و معقول در سوریه مورد توافق طرفین درگیر قرار گیرد، وحدت ملی تقویت شود و مشارکت گروههای مختلف سیاسی در حکومت ملی کشور خودشان فراهم آید. در این صورت، کشورهای منطقه از چنین واکنش معتدلی حمایت خواهند کرد و اجماع داخلی و خارجی شرایطی را فراهم میآورد تا با نشان دادن واکنشی جدی به اسراییل، زمینه تکرار اینگونه اقدامات حاد و خطرناک را در سوریه و منطقه، از میان ببرد.
بهار:شورای اول، سیاستبازی و گریز از ناکارآمدی
«شورای اول، سیاستبازی و گریز از ناکارآمدی»عنوان یادداشت روز روزنامه بهار به قلم شیده لالمی است که در آن میخوانید؛بیستوچهارم خرداد 1392، دو صندوق برای دو انتخاب در مقابل چشم مردم مینشیند؛ یکی برای انتخاب بالاترین رده مدیریت اجرایی کشور و دیگری برای انتخاب صدها نفر که قرار است در پایینترین رده مدیریت اجرایی برای شهرها و روستاها تصمیم بگیرند. شهردار و دهیار انتخاب کنند، طرح و برنامه بنویسند. همانها که این روزها در هیاهوی بگو و مگوهای سیاسی اگر صدایشان برسد تصویری از آرمانشهرها را ترسیم میکنند، از برنامهها و طرحهای آنچنانی میگویند و چنان در قامت یک کارشناسِ تمامعیار دردهای پرشمار شهرها- مخصوصا این پایتخت 12میلیون نفری را که حالا ابرشهری است برای خودش- میشمارندکه آدم به شک میافتد که با وجود این همه کارشناسِ دردآشنا چه جای غمی هست برای شهرها؟
در این میانه بسیاری از راه رسیده و نرسیده هر جا حرف کم میآورند و میخواهند خود را در امور شهر و شوراها خبره و کارکشته نشان دهند به شورای اول میتازند که شورای اصلاحطلبان چنین بود و ما چنان نبودیم و چنینیم و در اینچنین و چنان گفتنها اصولگرایان تابلوی «ما غیرسیاسی هستیم» را همچنان محکم بالای سرشان نگه داشتهاند. شهردار تهران هم که این روزها گرد و غبار شهرداری را از شانههایش میتکاند تا شاید این دوره قبای ریاستجمهوری را بر تنش بپوشانند دیروز پس از جت اسکی سواری در حاشیه افتتاح دریاچه پارک چیتگر هم عادت مشترک اصولگرایان را فراموش نکرد و زمانی که از او درباره شوراها پرسیدند او هم تابلوی «ما سیاسی نبودیم»و «سیاسی بد است و کار ما نیست» را بالای سرش گرفته وگفت: نه!
شهرداری و شورا جای فعالیت و کار سیاسی نیست وگرنه مثل شورای اول میشود! در روزهای مانده تا انتخابات شوراها اصولگرایان چنان از تجربه شورای اول حرف میزنند که اغلب نگران میشوم مبادا فراموشی چنان به بیماری همهگیری در پایتخت تبدیل شده و ما بیخبریم؛ اینها مگر همان کسانی نیستند که هشتسال پیش از راه شوراها و امکانات عریض و طویل شهرداری، اول مجلس هشتم را گرفتند و بعد هم ریاستجمهوری را؟ همانها که با شعار تخصصیگرایی شورای تهران را گرفتند، احمدینژاد را محله به محله چرخاندند، رییسجمهور کردند. حتی در صحن علنی شورای شهر تهران جشن پیروزی و عکس یادگاری گرفتند هر چند کسی برای استفاده سیاسی از امکانات شهری به آنها خردهای نگرفت، شهردارشان را به دادگاه نکشاندند و سریال شبانه نساختند اما هرچه هست آنطور که پیداست سیاسیکاری در شهرداری و شورا فقط برای بعضیها بد است.
هشت سال گذشته و هنوز پرونده 300میلیارد تومانی که معلوم نیست در دوره شهرداری احمدینژاد کجا هزینه شده همچنان روی دست شورای دوم مانده، مونوریل ایده آقای شهردار سابق تهران هم دست آخر با دهها برابر هزینه جمع شد، همین تونل توحید چند برابر برآورد اولیه هزینه روی دست شهر گذاشت و کسی صدایش در نیامد اما هنوز که هنوز است در هر جمع و نشستی درباره شوراها از راه رسیده و نرسیدهها صدایشان را صاف میکنند، پرونده شورای اول را بیرون میکشند و میگویند: «وای از آن شورا، وای از کدام شورا؟ » شورایی که قانونی تشکیل شد و قانونی هم منحل؟ حداقل دولتی که بانی تشکیل شوراها بود آنقدر جسارت داشت که شورای اول تهران را پس از اینکه به مشکل رسید براساس همان قانون منحل کند که اگر نبود همان تجربه شورای اول کسانی که این روزها خود را پدر و مادر شوراها در ایران معرفی میکنند در دور دوم انتخابات شوراها با حداقل آرای ممکن (مهدی چمران با 190هزار رای) راهی ساختمان بهشت نمیشدند! میگویند ما ایرانیها حافظه تاریخی خوبی نداریم، این حافظه اما هر چقدر هم که خراب باشد فراموش نکردهایم دولت احمدینژاد از آستین کدام شورا درآمد و هنوز مهر ریاستجمهوری شهردار سابق تهران خشک نشده بود که لایحهای برای اصلاح قانون شوراها به مجلس فرستاد که اگر تصویب شده بود شوراها تا امروز هفت کفن هم پوسانده بودند.
در این وانفسا مهدی چمران، رییس شورا هم دیروز گفته «دوره دو ساله عملکرد احمدینژاد از دوره هشت ساله مدیریت قالیباف» موفقتر بوده است، بماند که ما با هر متری اندازه میگیریم، حسابمان با اندازهگیری چمران نمیخواند این جمعبندی احتمالا براساس همان تعداد پایههای پروژه ناتمام مونوریلی است که احمدینژاد در صادقیه کاشت و قالیباف برداشت، شاید هم به خاطرات خوب روزهای پیش از انتخابات 84 چمران باز میگردد که دوشادوش احمدینژاد البته با هیات همراه محله به محله تهران را میگشتند و غذای نذری و وام ازدواج به مردم میدادند.
حالا که اختلافات اصولگرایان تا جایی بالا گرفته که ریش سفید شورای شهر تهران هم که در همه سالهای گذشته صُموبُکم هر اختلافی را انکار میکرد اعلام کرده راهش از راه قالیباف جداست و با تعدادی دیگر از اصولگرایان هم ائتلاف نمیکند کاش حداقل این تابلوی «سیاست جیز است» را از بالای سرشان پایین بکشند.
دنیای اقتصاد:رییس جمهور جدید و چالشهای اقتصادی پیشرو
«رییس جمهور جدید و چالشهای اقتصادی پیشرو»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است که در آن میخوانید؛اما سوال مهم این است که آیا همه شرایط اقتصادی برای تغییراتی اساسی از نیمه دوم سالجاری مهیا هست یا خیر؟ و برنامه رییسجمهور جدید برای سامان دادن اقتصاد چیست؟پاسخ به این سوال که باید فارغ از کلیگویی باشد، یک انتظار ملی است.
اکنون آثار رکود تورمی اقتصاد بیش از پیش خود را نشان میدهد، منابع مالی دولت محدودتر از سالهای قبل است و به دلیل افت شدید درآمدهای نفتی دولت، پیامدهای این کاهش بر هزینههای عمرانی و سطح فعالیتهای اقتصادی قابل پیشبینی است. در کنار اینها باز پرداخت بدهیهای انباشته شده دولت به بانکها، مردم، پیمانکاران و نیز نوسانات ارزی را اضافه کنید. بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند که انضباط مالی و بودجهای در سالهای اخیر به کمترین سطوح تنزل یافته است. عملکرد فعالیتهای عمرانی از بودجههای مصوب و مسیر متفاوت حرکت نسبت به برنامههای پنج ساله و سیاستهای چشمانداز همه حکایت از فاصله عملکرد با برنامه را دارد که برآیند آن «برنامهناپذیر» شدن هرچه بیشتر اقتصاد ملی است.
این واقعیتهای جاری در اقتصاد ایران میتواند پایانی بر سیاستهای گشاده دستانه دولت در زمینه باز توزیع درآمد باشد. به سبب کاهش شدید آهنگ سرمایهگذاری و نرخ رشد اقتصادی، تلاش رییس جمهورجدید و دولت وی باید معطوف بر کاهش هزینهها و نیز تلاش برای تقلیل آسیبهای ناشی از شرایط رکود تورمی در اقتصاد باشد. در شرایط فعلی اقتصاد کشور از آثار تورمی ناشی از افزایش شدید حجم نقدینگی به شدت آسیبپذیر شده است؛ یعنی آنکه حرکت مجدد به سوی سیاستهای انبساطی خالی از اشکال نیست.
از سوی دیگر حرکت به سمت سیاستهای انقباضی نیز منجر به رکود بیشتر خواهد شد و از آنجا که سیاستهای انقباضی با تاثیرگذاری روی سطح سرمایهگذاری، دستمزدهای اسمی و درآمدی میتواند زمینهساز تغییر این سیاستها و گرایش به سیاستهای انبساطی شود، برآیند این جابهجایی، چرخه معیوب غلطیدن از سیاستهای انقباضی به انبساطی و بالعکس میباشد و کمترین پیامد آن، بیاعتنایی کامل فعالان اقتصادی به سیاستهای دستگاههای ناظر و برنامهریز است.
چنین شرایطی میتواند زمینه ساز نوسانهای غیرعادی در بخشهای مختلف اقتصادی و بروز پدیدههای مخرب اقتصادی شود. واقعیتهای امروز اقتصاد ایران افزایش شدید حجم نقدینگی و تورم، رکود و کاهش سطح اشتغال، بودجههای انبساطی و غیرشفاف و افزایش سطح مطالبات عمومی و کاهش شدید میزان برنامهپذیری و نظارتپذیری اقتصاد ایران است. پرسش مهم این است که چه باید کرد؟ چگونه میتوان با این پدیدههای نابهنجار با رویکردی نظاممند مقابله کرد؟ راهکار اگرچه اصلاح ساختار هم در عرصه سیاستگذاری و هم در عرصه اجرا است، ولی چگونگی را باید در برنامههای اقتصادی رییسجمهور بعدی و دولت وی جستوجو، سوال و ارزیابی کرد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد