قهرمان ‌نشدن برزیل یعنی مرگ

شاید لوئیس فیلیپه اسکولاری بهترین انتخابی بود که برزیلی‌ها می‌توانستند چند ماه پیش به جانشینی مانو منه‌زس نه‌چندان موفق (و البته نه‌چندان ناموفق!) برای پست هدایت تیم ملی فوتبال خود داشته باشند.
کد خبر: ۵۳۶۰۸۱
قهرمان ‌نشدن برزیل یعنی مرگ

 11سال بعد از رساندن برزیل (سله‌سائو) به پنجمین (و آخرین) قهرمانی‌اش در جام‌جهانی، او عملا و البته به طور غیررسمی متعهد شده است آن واقعه را در سال 2014 تکرار کند، اما تجربه قهرمان‌نشدن در تک‌مرتبه قبلی میزبانی برزیلی‌ها در مهم‌ترین جشنواره فوتبال جهان که در سال 1950 در خاک برزیل برگزار شد و فاجعه غمی که اینک عمری شصت و سه ساله برای فوتبالدوستان برزیلی و مردم نسل‌های بعدی دارد، می‌تواند اسکولاری را هم ـ‌که شصت و پنج ساله شده و استاد در حرفه مربیگری است و به او فیل بزرگ می‌گویند ـ برای ابد از چشم برزیلی‌ها بیندازد و به کلی نابود کند. آیا او برای فشاری وحشتناک و یک ناکامی احتمالی بزرگ در جام‌جهانی بیستم آماده است؟

اوضاع بشدت سخت و همه چیز نامطمئن است. این‌طور نیست؟

کشوری که میزبان یک جام عمده است، همیشه وظیفه فتح آن را دارد و فرق نمی‌کند رده و رنکینگ آن چیست و در گذشته چه کرده است. همه اینها برای برزیل هزار برابر بیشتر صادق است و قهرمان‌نشدن برای این کشور در یک جام جهانی خانگی یعنی مرگ. آنچه به من سپرده شده و منه‌زس طاقتش را نیاورد، ماموریتی هولناک و واقعه‌ای مهلک است و چیزی جز پیروزی بر آن مترتب نیست. مردم از ما نمی‌پذیرند حتی در مسابقه‌های جام‌جهانی در خارج از خاکمان قهرمان نشویم، وای به وقتی که میزبان هم باشیم. این یک الزام غیرقابل گریز است.

در ماه ژوئن 2013 ، جام کنفدراسیون‌ها را هم در برزیل پیش رو داریم و لابد این مسابقه‌ها هم برای شما بسیار مهم است.

همین‌طور است. این اولین تورنمنت رسمی برای ما بعد از کوپا آمه‌ریکا 2011 است، چون به عنوان میزبان جام‌جهانی 2014 از مسابقات مقدماتی آن معاف بوده‌ایم. جام کنفدراسیون‌ها می‌تواند بخشی از جای خالی رقابت‌های رسمی را برای ما پر کند و به برزیل بگوید در سلسله مراتب بین‌المللی کجا ایستاده است، چه ایرادات و قوت‌هایی دارد و چه باید بکند تا کامل‌تر شود. این جام کیفیات برخی کاندیداهای عمده حضور در جام‌جهانی را هم بر ما مشخص می‌کند و می‌توانیم متوجه شویم حساب‌های قبلی‌مان روی این بازیکن و آن بازیکن درست بوده یا بیش از حد خوشبینی به خرج داده‌ایم. جام‌هایی از این دست این امتیاز را دارند که چند مسابقه متوالی را پیش‌روی شما و شاگردان‌تان قرار می‌دهد و در طول زمان درمی‌یابید چه کسانی برای موقعیت‌های بزرگ آماده‌اند و چه کسانی فقط براساس تصور اشتباه شما وارد محاسبات شده بودند و حالا باید بناچار حذف شوند. اضافه بر این، جام کنفدراسیون‌ها یک تست مناسب برای شخص من هم هست تا ببینم سیستم‌های مورد نظرم جواب می‌دهند یا خیر؟ کدام روش بازی براساس توش و توان نفرات تیم و رویکردهای فنی آنها ارجح‌تر است و این تیم را چگونه باید دید و برایش چه باید کرد.

معلوم است برای شما شخصیت و رفتار دور از زمین بازیکنان هم مهم است.

قطعا همین‌طور است. وقتی در سطح باشگاهی کار می‌کنید تمام اطلاعات لازم را راجع به شاگردان‌تان دارید زیرا هر روز و گاه چند سال با آنها زندگی می‌کنید، اما در سطح ملی که حداکثر سه، چهار روز دور هم هستید و یک یا دو بازی می‌کنید و سپس جدا می‌شوید، این اطلاعات و مبنای اندیشه و روال حرکت بازیکنان فقط زمانی به دست آمده و مشخص می‌شود که مدتی با آنها و کنارشان زندگی کنید. در این رفت‌وآمدها شخصیت حقیقی آدم‌ها رو می‌شود و می‌توانید بفهمید در مسابقه‌های بزرگ می‌توان روی آنها حساب کرد یا نه. به عنوان یک آدم قدیمی در این رشته باید بگویم معمولا با غافلگیری زیادی روبه‌رو می‌شوید و گاهی افرادی را ناکارآمد و فاقد روحی استوار می‌یابید که پیش‌تر مطمئن بودید کارشان را بلد هستند. به هر حال، روی هر بازیکنی و این که می‌تواند وزنه‌ای قابل تکیه باشد فقط یک میزان معین می‌توان ریسک کرد.

شما ابتدا سیستمی را طراحی و سپس براساس آن بازیکن دعوت می‌کنید یا بعکس بعد از فراخوانی و نمایش بازیکنان و براساس نوع بازی آنها درباره سیستمی که می‌خواهید در پیش بگیرید تصمیم‌گیری می‌کنید؟

من یک پیش‌زمینه ذهنی و تصورات قبلی از بازیکنان شاخص کشورم دارم و بر همان اساس نیز دعوت و اقدام می‌کنم و تغییری در آن نمی‌دهم، مگر این که خلاف آن به من ثابت شود. در بازی‌های دوستانه هم می‌توانید دریابید میزان آمادگی و توان نفرات‌تان چقدر است و آیا آنها در همان مسیری حرکت می‌کنند که شما می‌خواهید یا خیر. الان هم برنامه من این است که در دیدارهای دوستانه و سپس جام کنفدراسیون‌ها درباره بازیکنانم بررسی و شرایط و خدمات آنها را چک کنم و بعد از آن هر تغییر لازمی را اعمال می‌دارم. قدر مسلم این که من همین حالا نیز یک نمای کلی را از تیمم در ذهن دارم و تاکتیک و روش‌های کار آن را چیده‌ام، ولی اینها باید در میدان عمل و در صحنه مسابقه‌ها امتحان شوند و کارایی یا عدم تناسب آنها ثابت شود. نمی‌توان همه چیز را از حالا قطعی دانست و چه بسیار برنامه‌های به‌ظاهر درستی که در بررسی‌های بعدی و در زمان اجرا حذف می‌شوند، زیرا کارایی ندارند. خود من همین مسائل را قبل از شروع جام جهانی 2002 تجربه کرده بودم و در آن زمان در کیفیت کار بازیکنان و روش‌های انتخابی خودم چیزهایی را دیدم که باید تغییر می‌کرد و تغییرشان هم دادم.

مانو منه‌زس در ایام زمامداری‌اش در تیم ملی برزیل کوشید تعدادی از باتجربه‌ها و میانسالان نامدار فوتبال برزیل را با بافت عمدتا جوان تیم ملی ادغام کند. شما در این باره چه نظری دارید؟

اسکولاری: بسیاری از محاسبات قبلی‌ ممکن است در صحنه دیدارهای تدارکاتی غلط از آب درآید و بنابراین هیچ چیز در سطح ملی ثابت و قطعی نیست

من هم نظری مثل منه‌زس دارم و معتقدم تعدادی از این دست بازیگران به کار ما می‌آیند و می‌توانند میزان تجربه تیم ملی را بالاتر ببرند. البته این مساله در درجه اول منوط و مشروط به این است که این دست بازیگران آماده و پرانگیزه باشند و واقعا بتوانند به تیم ملی کمک کنند، وگرنه باری را بر دوش تیم ملی اضافه خواهند کرد. در هر حال من برای جذب و استفاده دوباره از نسل قبلی و پرتجربه‌تر سله‌سائو در ترکیب کنونی‌مان از هر جهت آماده‌ام و معتقدم با نشاط و نیروی جوانی صرف به جایی نخواهیم رسید.

آیا در این یکی دو سال که باز به برزیل بازگشته بودید و در سطح باشگاهی مربیگری می‌کردید، بازیکنی در تیم‌های مقابل بود که بشدت اسباب دردسرتان می‌شد و مایل بودید او را در تیم خودتان می‌داشتید؟

بله، طبعا نیمار می‌تواند چنان بازیکنی باشد. وقتی در پالمیراس بودم واقعا دوست داشتم او با ما و در تیم‌مان باشد ولی البته وی در سانتوز بود و چند بار ما را بیچاره کرد! این بار خوشبختانه او در تیم ملی برزیل با من است و نه مقابل من.

یادتان باشد او ستاره کنونی تیم ملی برزیل است ولی 20 سال بیشتر سن ندارد. آیا این مساله شما را نگران نمی‌کند که تکیه‌گاه فعلی تیم‌تان و کل فوتبال برزیل اینقدر کم سن و سال و به تبع آن کم‌تجربه است؟

نه، چرا نگران شوم؟ رونالدو وقتی در تیم ملی شروع به درخشیدن کرد بیشتر از نیمار کنونی سن نداشت و په‌له هم در حالی به پدیده فوتبال ما و کل جام جهانی 1958 تبدیل شد که سنش فقط 17 سال بود. قبول دارم اگر ستاره تیم‌تان پرتجربه و میانسال هم باشد بیشتر به نفع‌تان خواهد بود، اما از سوی دیگر لزومی ندارد این ستاره حتما لیدر درون زمین و رهبر سنی تیم‌تان هم باشد.

شما برای حل چنین معضلی می‌توانید دو سه بازیکن پرتجربه را دورادور ستاره جوان‌تان در زمین بچینید و آنها بازی را از آب درخواهند آورد و ستاره‌تان هم کار خودش را خواهد کرد. آیا الان یکی از ستاره‌های تیم ملی آلمان ماریو گوتزه نیست؟ او چقدر سن دارد؛ 22 سال.

آیا سر و کله زدن با تعداد زیادی ستاره در یک تیم کار واقعا سختی است؟

صد درصد هست و به همین سبب مربیان تیم‌های پرمهره باید حتما آدم‌های مقتدری باشند، آن‌طور که مثلا خوزه مورینیو در رئال مادرید است. شما باید طبایع و خلق و خوی این همه ستاره را که طبعا بسیار هم با یکدیگر متفاوتند در نظر بگیرید و ملاحظه همه را بکنید و همگان را راضی نگه دارید. حال آن که تعداد مهره‌ها سبب می‌شود در هر بازی تعدادی از آن ستاره‌ها پشت خط بنشینند. مورینیو این قابلیت طراز اول و بسیار سخت را همیشه داشته و این را در چلسی، اینتر و رئال از او دیده‌ایم.

خود شما با شرایطی از همین دست در تیم ملی برزیل چطور طرف می‌شوید، چون این تیم نیز 20، 25 مهره دارد که هریک برای خود ستاره و مهره پرتوقعی هستند.

من سعی می‌کنم به همه آنها بیاموزم که به مسائل موجود به شکل فردی نگاه نکنند و جمع و تیم را ببینند. این عادت آنهاست که معمولا در شرایطی که پیش می‌آید به علت بسیاری از نکات به درخواست‌ها نه بگویند و بر حرف خود پافشاری کنند و وظیفه من است که به آنها گوشزد کنم این واژه‌، نه در جایی حک نشده و قابل تغییر است و فقط کافی است منفعت تیم را مبنا قرار دهند و نه فقط چیزهایی را که به سود خودشان است.

مدتی است ستاره‌های فوتبال برزیل عناوین اصلی انفرادی سال را نمی‌برند و تحت‌الشعاع لیونل مسی آرژانتینی و کریستیانو رونالدو پرتغالی قرار دارند. چه زمانی یکی دو ستاره برزیلی این معادله را به سود کشورتان تغییر خواهند داد؟

نیمار در یکی دو سال آینده چنین خواهد کرد و شاید بدون رفتن به اروپا هم این کار را انجام بدهد. این یک باور پرطرفدار در فوتبال کشور ما بوده که یک بازیکن برای قرار‌گرفتن در مسیر کسب عناوینی مثل توپ طلا و مرد سال جهان، حتما باید به اروپا برود تا در مرکز توجه قرار گیرد و اگر در برزیل بماند، به جایی نخواهد رسید. نمی‌خواهم این فرضیه را به کلی رد کنم، اما نیمار به سبب جا افتادن در سانتوز و وجود یک مربی عالی (موریسی رامالیو)‌ در آنجا پله‌های ترقی را یکی‌یکی پیموده است.

فیفا - مترجم: وصال روحانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها