در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سریسازی نیازمند پدید آمدن یک فرهنگ خاص است که هنوز این فرهنگ خیلی در کشور ما جا نیفتاده است. با توجه به اینکه شما تجربه کارگردانی در گونههایی همچون پلیسی و حادثهای را دارید، چطور با آن که میدانستید ممکن است سریسازی خیلی جواب ندهد به این سمت پیش رفتید و کارگردانی فصل اول سری سوم عملیات 125 و سری دوم هوش سیاه را پذیرفتید؟ آیا هدفتان فرهنگ سازی برای این کار است یا اهداف دیگری را دنبال میکنید؟
پیشنهاد کارگردانی سری سوم عملیات 125 برایم شانسی بود، چون من نقشی در انتخابم نداشتم. مدیران تلویزیون به تهیهکننده مرا پیشنهاد داده بودند و بعد از مذاکره با تهیهکننده به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم با هم کار کنیم. اگر بخواهم کمی از فعالیتم در حوزه برنامهسازی و فیلمسازیام بگویم، باید اشاره کنم من کارم را از معاونت سیما شروع کردهام. همیشه دغدغهام فرهنگسازی، ایجاد خطوط جدید تولیدی و کسب تجربههای جدید در برنامهسازی از ویدئوکلیپ و فتو کلیپ گرفته تا تلهفیلم است. ساختار فیلم تلویزیونی برای اولین بار و به صورت جدی توسط ما از سال 77 شروع شد. وقتی در معاونت سیما فعالیت داشتم تولید در گونه متافیزیکی را آغاز کردیم که در آن زمان با مشکلات زیادی در زمینه تولید و پخش روبهرو بودیم.
در همان زمان سه تلهفیلم فاخر برای گروه معارف شبکه یک تولید کردیم که با تائید آقای لاریجانی مدیر وقت تلویزیون، امکان پخش آن مهیا شد. در واقع ورود به عرصههای نو و تجربههای جدید را دوست دارم. دلم میخواهد به سمت تجربههای تازه بروم و همیشه از این موضوع استقبال میکنم.
اتفاقا چون به فرهنگسازی اینگونه خاص یعنی سریسازی اهمیت میدادم، خودم را مکلف کردم تا به ساختار همکارانم بهروز افخمی و راما قویدل در سری اول و محمدرضا آهنج در سری دوم احترام بگذارم.
دلم میخواست مبنای کارم آنها باشند؛ بنابراین کارهای انجام شده در دو سری قبل را جزو مقدمات کار فرض کردم و جلو رفتم. میخواستم تا نیمه سری سوم به این مقدمات تعهد داشته باشم و بعد از آن سبک خودم را به نمایش بگذارم و پیشنهادهای جدید به سازمان آتشنشانی همچون ایجاد تحولات دیجیتال در زمینه اطلاعرسانی، سریعتر رسیدن به حادثه یا درگیر کردن نهادهای مختلف در این سازمان را پیگیری کنم.
در نتیجه فرض را بر این گذاشتیم که قهرمانان همان هستند و مقدمات کار را شروع کردم. در مجموع برای ایجاد فرهنگ سریسازی و پذیرفته شدن آن به عنوان یک مدل کاری باید تمرین و تجربه کرد. باید آنقدر تجربیات تکرار شود تا مخاطبان با این نوع آثار ارتباط برقرار کنند و به تماشای آنها بنشینند.
فکر میکنید میتوانید این فرهنگ را ترویج دهید؟
بله، این اتفاق در صورتی میافتد که پیگیر آن باشیم و با برنامه کار کنیم. مسلما اگر برنامهریزی منسجم داشته باشیم، حتما به نتایج خوبی هم خواهیم رسید.
شما به برنامهریزی منسجم اشاره کردید، اما زمانی سری دوم یک سریال تصویب میشود که سری اول آن با استقبال زیادی از سوی مخاطبان روبهرو شده باشد که البته این مساله باز هم ملاک نیست؛ بنابراین از ابتدا یک برنامه مشخص وجود ندارد. فکر میکنید چگونه این امر محقق میشود؟
فکر میکنم باید وحدت رویه وجود داشته باشد. من به عنوان برنامهساز نمیتوانم براساس یک تفکر حرکت و برنامهریزی کنم و مدیر تصمیمگیرنده طور دیگری حرکت و برنامهریزی کند. باید همسویی وجود داشته باشد تا پیام را آنطور که میخواهیم به مخاطب منتقل کنیم.
خیلی مواقع ما با این وحدت رویه مشکل داریم و در شیوههای اجرایی طور دیگری عمل میکنیم. اگر وحدت رویه وجود داشته باشد، سریعتر به نتیجه میرسیم. در ارتباط با سریال تلویزیونی هوش سیاه از اواسط سری اول بهنتیجه رسیدیم که این سریال میتواند سری دوم هم داشته باشد، بنابراین از همان زمان این سریال را طراحیکردهایم. سریال میتواند تا صد قسمت هم ساخته شود، اما به حمایت همهجانبه از سوی تهیهکننده و مدیران نیازمند است و در اینصورت ما با تجربه موفق در سریسازی روبهرو میشویم. در شبکه نمایش خانگی هم سریسازی انجام میشود، مثل سریال «قلب یخی» که به سریسازی افتاده است؛ البته سری اول این سریال معلق و سری دوم معلقتر شد. گروه تلاش کرد بازیگران را نگه دارد، اما این امر میسر نشد. حسین یاری هم در شروع سری سوم به مخاطبان میگوید این سری هیچ ربطی به دو سری قبل ندارد و اگر هم کسی دو سری قبل را ندیده باشد، مشکلی ندارد.
اگر سری سوم ربطی به دو سری قبل ندارد، پس چرا نامش همان قلب یخی است. متاسفانه این مساله مخاطبان را نسبت به سریسازی بدبین میکند، حتی نشان میدهد ما در اینباره فرهنگ مشترک نداریم و هر کدام از ما این ماجرا را به سمتی میکشیم و نشانیهای اشتباه میدهیم. این راه ما را سختتر میکند.
فکر میکنید حلقه مفقوده کجاست تا این مشکل برطرف شود؟
حلقه مفقوده، منتقد آگاهی است که باید رابط بین مردم و اثر باشد.
یعنی منتقد آگاه میتواند در این وحدت رویه نقش موثری داشته باشد؟ شماچه نگاهی به منتقد دارید؟
من همیشه به منتقد آگاه به عنوان یک معلم نگاه میکنم. به نظرم منتقد غیر از خردهگیری و جدا کردن سره از ناسره، یک وظیفه خیلی مهمتری دارد و آن هم بالا بردن سطح فرهنگ بصری و دراماتیک مخاطب است، حتی فیلمساز میتواند از او یاد بگیرد. یک منتقد به واسطه تسلطی که به سینما دارد میتواند با جلو کشیدن و پیش آوردن نمونههای مختلف و تجربههای گوناگون مسیر ما را کوتاهتر کند.
منتقد میتواند تذکرهای بجا بدهد تا راههای رفته را دوباره نرویم و راههای آزموده شده را دوباره آزمون نکنیم تا بتوانیم با ضریب خطای کمتری پیش برویم و زودتر به نتیجه برسیم. الان این طوری نیست، هر کس کار خودش را انجام میدهد، شاید سلیقههایمان گم شده است.
اگر ما مدتی غذای بد بخوریم، مسلما ذائقهمان تغییر میکند و فکر میکنیم غذای شور، غذای خوشمزهای است. همین مساله باعث میشود تعادل گم شود. در حال حاضر منتقدی که با صلاحیت باشد و سره را از ناسره جدا کند، کم داریم.
زمانی که شما کارگردانی سریال تلویزیونی عملیات 125 را پذیرفتید، سری اول و دوم را دیده بودید یا بعد از اینکه کار را قبول کردید سریال را دیدید؟
زمانی که سری اول و دوم این سریال پخش میشد، بهطور پراکنده آن را میدیدم، اما وقتی کارگردانی آن را پذیرفتم، هر دو سری این مجموعه را تهیه کردم و با دقت دیدم.
هر کاری باید ویژگیهایی داشته باشد تا کارگردان را برای کار ترغیب کند. سریال عملیات 125 چه ویژگیای داشت که شما را برای کارگردانی جذب کرد؟
بگذارید تکلیف کار هنری را از همین ابتدا روشن کنم. ما کی کار هنری انجام میدهیم؟ آیا میتوانیم نام خودمان را هنرمند بگذاریم. برخی به کسانی که خیلی خوب هم آشپزی میکنند، میگویند هنر آشپزی دارند یا هنرمندانه آشپزی میکنند یا زمانی که کسی گل خوشگل هم میزند که دیدنی است، میگویند هنرمندانه فوتبال بازی میکند یا هنرمندانه گل میزند، من با این الفاظ مشکل دارم. فکر میکنم هنر تعریف خاص خودش را دارد، حتی در حرفه خودمان نام خودم را هنرمند نمیگذارم. ما 90 درصد تکنیسین هستیم که میتوانیم مواردی را سرهمبندی و آن را به شکل شکیل سفرهآرایی کنیم و در مقابل دیگران بگذاریم.
آبپرور: به نظرم حادثه نباید فانتزی شود. یعنی نباید آنقدر احساسی شود که تاثیرات خودش را از دست بدهد. بهتر است حادثههایی را که در این سریال دیدهاید یک بار مرور کنید. اگر برایتان زود گذشته به این خاطر است که آن صحنهها ریتم مناسبی داشته است
در مورد عملیات 125 هم این هیجان را داشتم که یک عده قبل از من آمدهاند و موضوعی وجود داشته که آنها بر این اساس کاری انجام دادهاند و حالا قرار است من دنبالهروی کنم. درست مثل مسابقه دوومیدانی میماند. دوستان قبلی چوب را تا میانه مسابقه آوردهاند و حالا به دست من دادهاند که تا مقطعی یا خط پایانی ببرم. همین مساله هیجان خاص خودش را برایم داشت. دوست داشتم این حوزه جدید را تجربه کنم، به همین دلیل وارد کار شدم. فیلمنامه را آرش قادری زیر نظر کارشناسان سازمان آتشنشانی نوشته بود و من هم سعی کردم به زیباترین شکل آن را اجرا کنم.
اگر تا این میزان نسبت به کارگردانی سریال عملیات 125 هیجان داشتید، پس چرا فقط فصل اول سری سوم این سریال را کارگردانی کرده و از ساخت فصل دوم کنارهگیری کردید؟
به خاطر اینکه مشکلاتی پیش آمد، قرار بود امضای من در فاز دوم سریال هم باشد. فیلمنامه هم موجود است و اینکه من چه طراحیهایی در فصل دوم انجام دادهام. متاسفانه سه ماه کار تعطیل شد و تکلیف کار مشخص نبود. من نمیتوانم بیکار بمانم و از طرف دیگر به سریال هوش سیاه تعهد داشتم.
قرار بود ساخت سریال عملیات 125 سه ماهه تمام شود، اما بنا به مشکلاتی کار متوقف شد. با توجه به اینکه زمان ادامه کار مشخص نبود و من هم نقشی در آن نداشتم، به همین دلیل با اجازه از تهیهکننده از ادامه کارگردانی سریال عملیات 125 انصراف دادم و تولید سری دوم هوش سیاه را شروع کردم. بعد از مدتی که زمان ادامه سریال عملیات 125 مشخص شد، من نمیتوانستم آن کار را انجام بدهم، چون با زمان تولید هوش سیاه تداخل داشت.
قرار بود صحنههای حادثه در فصل دوم سریال عملیات125 افزایش یابد. برایتان سخت نبود چیزی را که برای طراحی آن زحمت کشیدهاید، ترک کنید و از ادامه کارگردانی این سریال انصراف بدهید؟
من این قول را به شما میدهم که در سریال عملیات125 تا قسمت شانزدهم که مسئولیت کار به عهده من بود، افت کیفیت نخواهید دید. در این سریال حوادثی را به تصویر کشیدهایم که تاکنون در ایران تجربه نشده بود. برای تکتک این صحنهها زحمت زیادی کشیده شده و تهیهکننده هم خیلی حمایت کرد. تلاش کردیم صحنههای حادثه استاندارد لازم را داشته باشد تا جذابیتش برای مخاطبان حفظ شود. بنابراین تا جایی که کارگردانی به عهده من است، حوادث جذاب خواهد بود. در مجموع هیچ چیز تلختر از این نبود که سریال عملیات 125 را ترک کنم. هنوز کار اصلی من در این سریال شروع نشده بود که بناچار آن را ترک کردم.
ادامه پیدا کردن تجربههای جدید در رسانه به خیلی از عوامل بستگی دارد. همدلی لازم بین عناصر مختلف تصمیم گیرنده از رده بالا گرفته همچون مدیران تصمیمگیرنده تا تهیهکننده باید همسو باشد. کارگردان مثل رهبر ارکستر است که باید هماهنگی بین اجزا را ایجاد کند.
با توجه به اینکه شما در گونههای مختلف کار کردهاید، فکر میکنید با کارگردانی عملیات 125 توانستهاید یک تجربه جدید را در کارنامهتان به ثبت برسانید؟
اگر تجربه نو محسوب نمیشد، انجام نمیدادم. دلم میخواهد نظر منتقدان فنی و حرفهای را در این زمینه بشنوم. من دنبال تجربههای نو هستم، یعنی از چیزهایی که راهگشا و خطشکن باشد، استقبال میکنم. همیشه به دنبال شیوههای جدید در فیلمسازی هستم. معتقدم با همان عینکی که همه کارها را میبینیم نباید سریال عملیات 125 را ببینیم، این کار کاملا فرق دارد. در حال حاضر سریال «راستش را بگو» به کارگردانی محمدرضا آهنج از شبکه یک پخش میشود، این سریال شباهتهایی به کار ما دارد. در این سریال همچون عملیات 125 بحث قهرمان جمعی مطرح میشود.
ما باید تمرین کنیم تا بدانیم قهرمان جمعی را چگونه طرح کنیم، چطور مقبولیتش را میان مخاطبان جا بیندازیم، چطور حرف بزنیم و اینکه چطور تماشاگر او را بپذیرد. این مبحث باید در جامعه شرقی تمرین شود، چون جامعه شرقی اساسا جامعه جمعی نیست و دنبال قهرمان فردی است.
اگر به سابقه ادبیاتمان نگاه کنیم، متوجه قهرمانان فردی میشویم و نه قهرمان جمعی. این در حالی است که باید قهرمان جمعی را جا بیندازیم. بنابراین در سریال عملیات 125 در جامعه کلانشهری مثل تهران میبینیم تعدادی از آدمها جمع میشوند تا یک پیکره را بسازند. این اتفاق هم در سریال راستش را بگو افتاده است.
به همین دلیل، در سری سوم عملیات 125 حوادث محور است و نه قهرمانان؟ میخواستید تفکر قهرمانانجمعی را به مخاطب القا کنید؟
بله، قهرمان اصلی ما در سری سوم سریال عملیات 125، آتشنشانی و آتشنشانان است. به همین دلیل حوادث محور است و کسی را به عنوان قهرمان فردی نشان نمیدهیم.
اما فکر نمیکنید پرداختن به قهرمانانجمعی به بخشهایی از این سریال لطمه زده است. ما در بعضی قسمتها شاهد مباحث تخصصی در کنفرانسهای آتشنشانان هستیم، مباحثی که اصلا برای مخاطب جذابیت ندارد. نگران نبودید این مباحث ممکن است برای مخاطب خستهکننده شود؟
وقتی سفارشدهنده پول کلان برای سریال میدهد، دوست دارد برخی جاها را به شکل خطابه ببیند. فکر میکند این خطابهها تاثیرات بیشتری میان مخاطبان دارد. به همین دلیل ما مجبور هستیم جلسههایی را در سریال طراحی کنیم تا هم بظاهر کار سفارشدهنده را انجام داده باشیم و هم اینکه به قصه خودمان برسیم.
ولی همین خطابه باعث شده قصه در برخی قسمتها از ریتم بیفتد و برای مخاطب جذابیت نداشته باشد.
این مساله را کاملا قبول دارم که این نوع خطابهها باعث شده قصه در برخی قسمتها از ریتم بیفتد. اگر نگاهی به کارهای پلیسی غربی بیندازیم، اساسا پلیس خانواده ندارد یا با دختر و پسرش زندگی میکند. او فقط فرصت دارد به خانوادهاش سر بزند. دلیل اینکه اینطور به خانواده پلیس میپردازند برای این است که وقتی او در جمع خانوادهاش است ضد ریتم است و کار پلیس هیجان میخواهد. این عناصر قصهگویی ریتم را از بین میبرد و باعث میشود حرکت موتور محرک قصه کند شود.
حال چه دوست باشیم چه دوست نداشته باشیم مخاطبان اصلی این سریال آتشنشانان و خانوادههایشان هستند و ما باید نظر آنها را جلب کنیم.
با توجه به اینکه شما در بازنویسی قصه هم دخالت داشتید، چرا سعی نکردید سفارشدهنده را مجاب کنید؟ به هر حال این وظیفه سازنده است که نگاه سفارشدهنده را تغییر بدهد.
مشکل ما یکی دو تا نبود. با بیمه هم روبهرو بودیم. مطمئن باشید ما تمام تلاشمان را کردیم. بیش از هر چیز هم به کارمان تعهد داریم؛ اما زمانی که وسط راه مدیر آتشنشانی تغییر میکند و مدیر بعدی به مواردی در فیلمنامه خرده میگیرد، باید چه کار کنیم؟ البته من مرتب با آنها صحبت و تاکید میکردم اجازه بدهید من کارم را برای جذب مخاطب بیشتر انجام دهم. وقتی دوستان میگفتند این صحنهها مشمئزکننده است، به آنها گفتم دوستانی که در پخش هستند اگر بدانند صحنهای مشمئزکننده است، پخش نمیکنند. بنابراین بهتر است این بخشها را به من واگذار کنید.
با تمام این مشکلات فکر میکنید تا چه میزان توانستهاید ایدههایتان را در سریال تلویزیونی عملیات 125 اجرایی کنید؟
یکی از اهداف اصلی من در این سریال شناساندن بحرانها و حوادث در کلانشهری مثل تهران است. ما میخواستیم با تولید سریال عملیات 125 آمار حوادث و تلفات شهری را به حداقل برسانیم. بنابراین حوادث و نحوه پرداخت به آنها برایمان اهمیت داشت. مردم باید با پوست و گوشتشان حوادث را حس کنند تا کمتر به سمت حادثهسازی بروند. اگر درصدی از بحرانها در شهری مثل تهران کم شود، آن وقت است که عملیات 125 وظیفهاش را درست انجام داده است.
نگران نبودید پرداختن به چنین بحرانهایی میتواند اضطراب را به مخاطبان منتقل کند؟
آبپرور: من همیشه به منتقد آگاه به عنوان یک معلم نگاه میکنم. به نظرم منتقد غیر از خردهگیری و جدا کردن سره از ناسره، یک وظیفه خیلی مهمتری دارد و آن هم بالا بردن سطح فرهنگ بصری و دراماتیک مخاطب است
چرا ما این ترس و واهمه را داریم که هراس به دل تماشاگر نیندازیم. یادگیری از زمانی شروع میشود که هیجانات قصه بالا بگیرد. در کار درام باید هیجان مخاطب را به جایی برسانید که دریچههای یادگیری باز شود. چرا همیشه نگران این نوع کارها هستیم؟ آیا کارکرد سینمای وحشت برای ترساندن مخاطب است یا اینکه کارکردهای دیگری دارد. نباید بترسیم از اینکه بحرانها را در قالب دراماتیک بگوییم.
چرا در برخی قسمتها هیجان و تعلیق حادثه کم است؟
اگر برایتان امکان دارد مثال بزنید.
در یکی از قسمتها به این مساله پرداختید که نباید از یک ساختمان مسکونی به عنوان انبار استفاده کرد یا در قسمتی دیگر مردی را نشان دادید که از کپسول گاز معمولی برای تغییر سوخت خودرو استفاده کرد یا در قسمتی تبدیل خانه مسکونی به محل کار به یک فاجعه منجر شد. در این قسمتها هیجان خیلی کم بود و حوادث پررنگ نبود.
معتقدم اندازه و ریتم حادثه باید صحیح و بجا باشد. مگر یک حادثه را چقدر میتوان کش داد. از لحظه کلید خوردن حادثه تا انتها تلاش کردیم تعلیق لازم برای مخاطب وجود داشته باشد، بنابراین در اینباره من مشکلی نمیبینم.
اما پرداخت به یک ماجرا در دو قسمت باعث شده هیجان کمتر شود . خودتان این طور فکر نمیکنید که اپیزودهای دو قسمتی از هیجان کاسته است؟
در اپیزودهایی که خودمان طراحی کردیم اینطور بود که ماجراها در یک قسمت باشد، اما گاهی اتفاقاتی میافتد که دست ما نیست. به همین دلیل تاکید کردم باید همدلی وجود داشته باشد. وقتی ما فیلمنامه را بنا به دغدغههایمان مینویسیم، مسلما نسبت به آن تمرکز داریم. فکر میکنم درستترین تصمیم در آن لحظه گرفته میشود.
حال در نظر بگیرید ما تصمیم خودمان را در قصه میگیریم، اما بعد بنا به مسائل مالی، بخشی از حوادث حذف میشود و همین مساله باعث خواهد شد زمان حادثهها در قصه به هم بریزد. در یکی از قسمتها کامیون بنزین آتش میگیرد، اما به دلیل اینکه هزینهاش بالا بود، عملیاتی نشد.
از سوی دیگر افسار قصه دست من است. من میگویم چه چیزی را تماشاگر ببیند یا نبیند. یکی از دلایلی که کارگردان در نقطه اوج قصه را قطع میکند به این خاطر است که مخاطب را در یک عطش نگه دارد. تکنیک فاصلهگذاری برای آگاهیرسانی است و یکی از بهترین و موثرین شیوههای تاثیرگذاری است. یعنی برای تاثیرگذاری بیشتر ، نمایش حادثه را قطع و پیام را بدون تصویر حادثه به مخاطب القا میکنیم.
تکنیک فاصلهگذاری شیوهای است که برشت اواخر دهه 40 استفاده کرد. این فاصلهگذاری در درام تاثیرگذار است. در واقع ما با یک تلنگر مخاطب را به این فکر میاندازیم که بحران را از قسمت ناخودآگاه ذهنش به قشریترین سطح آگاهیاش بیاورد و با خود بیندیشد که ممکن است این اتفاق هم برای ما بیفتد، بنابراین باید احتیاط را در نظر داشته باشیم.
شما در گذشته با آرش قادری در سریال تلویزیونی هوش سیاه همکاری داشتید. با توجه به اینکه نسبت به تفکرات یکدیگر آشنایی داشتید، تا چه میزان او ایدههای شما را اجرایی کرد و شما در بازنویسی چه نقشی داشتید؟
یک بخش از نظراتم را قبل از کار به او گفتم و او هم در فیلمنامه اعمال کرد. بخش دیگر بازنویسی هنگام تصویربرداری انجام شد که خودم با توجه به امکاناتی که سر صحنه داشتیم، بازنویسی را انجام میدادم. به عنوان مثال برخی صحنهها را نمیتوانستیم اجرایی کنیم، بنابراین براساس امکاناتی که داشتیم و اتفاقاتی که میافتد کمان حوادث را تغییر میدادم.
ساختار سریال عملیات 125 منسجم است، اما حوادث در بخشهایی از قصه باید پررنگتر میشد. درمجموع قصه به اندازه ساختار قوت ندارد.
به نظرم حادثه نباید فانتزی شود. یعنی نباید آنقدر احساسی شود که تاثیرات خودش را از دست بدهد. بهتر است حادثههایی را که در این سریال دیدهاید یک بار مرور کنید تا ببینید زمان هر حادثه چقدر است. زمان هر حادثه 12 تا 17 دقیقه است. اگر برایتان زود گذشته به این خاطر است که آن صحنهها ریتم مناسبی داشته است.
این میل و عطش در بیننده است، نه اینکه اثر پخش شده کمگویی کرده باشد. ما در این سریال حادثههایی را نشان میدهیم که در ایران تجربه نشده است. بنابراین، این عطش در شما وجود دارد که ای کاش حادثهها پررنگتر میشد، این نشاندهنده توفیق کار است.
بازی بازیگران جوان این سریال از جمله کاوه خداشناس، مجتبی رجبی، ایمان صفا و... نسبت به سریهای قبل کمتر است؛ یعنی میتوانستید از بازیگران دیگر هم استفاده کنید، چون قرار نبود شما قهرمان فردی داشته باشید، پس چرا از این بازیگران استفاده کردید؟
ما باید نخ تسبیح سریهای قبل را در این سری هم حفظ میکردیم تا علاقهمندانی که کار را دنبال میکنند با ما همراه شوند. اگر قرار بود بازیگران تغییر کنند همان مساله سریال قلب یخی تکرار میشد که فقط یک نام باقی میماند. آداب سریسازی به ما حکم میکرد به این سمت برویم. از سوی دیگر ما در هر قسمت 40 دقیقه وقت داریم. اگر برای هر کدام از بازیگران یک یا دو سکانس وقت بگذاریم 20 تا 25 دقیقه میشود و بقیه به حادثه اختصاص پیدا میکند و سریال تمام میشود.
اما در سریهای قبل ما بیشتر با زندگی شخصی بازیگران روبهرو بودیم تا در سری سوم؟
در سریهای قبل اینطور مکلف بودند، ولی اینجا ما مکلف کردیم در هر قسمت حادثه داشته باشیم. ما بیشتر حادثهمحور هستیم.
شما این روزها مشغول کارگردانی سری دوم سریال هوش سیاه هستید. سری اول این سریال به جرایم الکترونیک میپرداخت که موضوع آن برای مخاطبان تازگی داشت . آیا در سری دوم هم شاهد یک نگاه خواهیم بود؟
در سری دوم هم با فضای جدیدی از جرایم روبهرو خواهید شد. در سری اول سریال هوش سیاه تعداد زیادی پرونده و جرم الکترونیکی طرح میشد که به نظرم باعث پراکندگی قصه میشد. ما قصه کامران بوریایی را در سه قسمت آخر داشتیم که در سری دوم هم روی آن متمرکز هستیم.
در سری دوم به شبکه و سازمانی که کامران به آن وابسته است، بیشتر میپردازیم؛ بنابراین با سری اول کاملا فرق دارد. جهتگیری قصه به مراتب جذابتر از سری اول و همه چیز حرفهایتر است. معتقدم طراحی اتفاقات رایانهای در سری دوم حسابشدهتر است.
نگاه سفارشدهنده در ساخت هوش سیاه اهمیت زیادی دارد. آیا سفارشدهنده دست شما را در تولید سری دوم باز گذاشته است یا نه؟
در سری اول خیلی محدودیت داشتیم. مواردی از همان ابتدا برای من روشن بود اما برای مدیران روشن نبود. آنها نظراتی داشتند، ولی خوشحالم که سری اول با استقبال روبهرو شد و نتیجه کار هم خوب بود. بعد از تولید سری اول هوش سیاه، پلیس ما را به واحدی به نام پلیس فتا دعوت کرد و تقدیر کردند. در آنجا به ما گفتند این واحد پلیس با الهام گرفتن از سریال هوش سیاه ایجاد شد. خیلی هیجانانگیز بود.
گرچه محدودیتها و تنگناها وجود دارد و دست تنها هستم، اما دلگرم به گروهی هستم که با آنها مشغول کارم.
از سوی دیگر ماجرای دلار و گرانی هم برایمان محدودیتهای تولیدی ایجاد کرده است. متاسفانه کار جدید و تجربه جدید را با نگاه جدید نمیبینند، بعد از تو انتظار کار صادراتی دارند. این مسائل با یکدیگر همخوانی ندارد، این مسائل آدم را فرسوده میکند.
آیا سری دوم سریال هوش سیاه همزمان با تصویربرداری امسال پخش میشود؟
نه، ما چند ماه دیگر کار داریم. این سریال امسال به پخش نمیرسد.
فاطمه عودباشی / گروه رادیو و تلویزیون
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم