سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
میگوید ورزش پدیدهای است که انسان را عاشق خود میکند و نمیتواند آن را کنار بگذارد. او معتقد است برای پیشبرد بهتر ورزش باید از همه تجارب مدیران گذشته و بزرگان ورزش بهره برد و نمیتوان با آزمایش و خطا ورزش را هدایت کرد، ضمن آن که نباید فریب نتایج جرقهای را خورد و ورزش را باید به اهلش سپرد.
آنچه در پی میخوانید ماحصل گفت وگوی دو ساعته ما با معاون اسبق سازمان تربیت بدنی است.
مصاحبه را با بررسی و آسیبشناسی مسائل کلان ورزش شروع کنیم. متاسفانه ما در ورزش بویژه در بحث مدیران همواره شاهد فرصتسوزی هستیم، این در حالی است که کادرسازی مدیریتی در ورزش ما ضعیف بوده و بعضا شاهدیم روند بیحاصل آزمایش و خطا تکرار شده و چنین شرایطی یا باعث درجا زدن ورزش شده یا به نوعی حرکت رو به رشد آن را کند کرده است. این وضع را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر اجازه بدهید برای آسیبشناسی این بحث ابتدا اشارهای به سیر تاریخی ورزش کشورمان در سه دهه اخیر داشته باشیم.
در دهه اول انقلاب طبیعی بود با توجه به همزمانی با دوران دفاع مقدس، ورزش نمیتوانست به شکوفایی و بالندگی برسد؛ ولی در دهه دوم شرایط خیلی خوب شد، بویژه در حوزه قهرمانی نگاهها متوجه این مقوله شد و همه دیدند پتانسیل خوبی در این زمینه وجود دارد. بهاین ترتیب دهه سوم به دهه برنامهریزی برای ورزش تبدیل شد.
هیچ یادم نمیرود هنگام تدوین برنامه سوم توسعه، گفتیم ورزش باید یک رویکرد آیندهنگر داشته باشد و برای این مهم طرح جامع ورزش تهیه شد البته با توجه به آرمانگرایی این طرح، انتقادهایی به آن وارد بود و عملیاتی شدنش قدری سخت بود.
با وجود این معتقدم ورزش روزی ضرر کرد که طرح جامع ورزش را به حالت تعلیق درآوردند؛ چرا که میشد با انجام اصلاحاتی، این طرح را اجرایی کرد.
در واقع طرح جامع یعنی نگاه برنامهای به ورزش و تعلیق آن معنایی جز متوقف کردن نگاه برنامهای به ورزش نبود. نهکه در گذشته چنین نبود، اما با طرح جامع ورزش برنامهمحور و برنامهپژوه شده بود.
این طرح تقریبا اواخر دوره ریاست محسن مهرعلیزاده نهایی شد و عملا زمانی برای اجرای آن وجود نداشت که بگوییم با طرح جامع، ورزش ایران برنامهمحور شد.
اشتباه نکنید همزمان با تدوین و در نهایت تصویب آن در هیات دولت، رویکرد برنامهمحوری در ورزش به طور نسبی آغاز شده بود، مصداق بارز آن در برنامههای توسعه کشور است. در برنامه چهارم توسعه میبینید که مواد مختلف و متعددی در جهت توسعه همهجانبه ورزش وجود دارد. ماده 117 را نگاه کنید، در توسعه زیربناها تاکید شده است باید به سرانه یک متر مربع فضای ورزشی برای هر ایرانی برسیم.
در بخش توسعه ورزش قهرمانی بند «ب» در نظر گرفته شده است؛ بندی که دستگاههای اجرایی را مجاز دانست یک درصد از اعتبارات جاری خود را صرف ورزش کنند. این برنامه حتی از خصوصیسازی ورزش نیز غافل نبود و در بند «ز» آمده است که ورزش قهرمانی باید 50 درصد خصوصی شود و ورزش حرفهای صد در صد. اما به دنبال متوقف کردن طرح جامع چه اتفاقی برای ورزش افتاد؟ نتیجه آن باز هم در برنامه توسعه پنجم مشخص است و میبینیم که متاسفانه نقش ورزش در برنامههای اول و دوم پررنگتر از برنامه پنجم است، چرا که در برنامه پنجم مورد خاصی ذکر نشده و به دو تا شعار اتکا میشود. اتفاقا همین شعارها مشکلات ورزش را بیشتر هم کرده است.
به عنوان مثال آنجا که میگوید زمین به ساخت فضای ورزش اختصاص داده شود، میگوید زمینهایی که دور از شهر است و هیچ مالکی ندارد به ورزش اختصاص یابد! این در حالی است که باید دسترسی به ورزش آسان شود، آیا در مکانهای دورافتاده از شهرها ساخت فضای ورزشی به این مهم منجر میشود!؟ پاسخ منفی است و این کار یعنی سرمایهسوزی. یعنی نه سرمایهگذار برگشت سرمایه خواهد داشت و نه مردم به سمت آن روی میآورند.
اما در برنامه پنجم بر خصوصیسازی ورزش حرفهای تاکید شده است.
این هم خود یکی از بندهایی است که برای ورزش مشکل ساز شده است، در حالی که ورزش حرفهای تعریف نشده و قانونی برای آن وجود ندارد، در این برنامه بر این مساله تاکید میشود که هر گونه هزینه کردن در ورزش حرفهای ممنوع است. شما بخوبی میدانید برای اجرای اصل 44 قانون اساسی، اصل اول این است که ابتدا ساختارها را آماده و بعد واگذار کنیم. در برنامه پنجم عملا گفته میشود ورزش را ورشکسته کنیم، جلوی درآمدهایش را بگیریم و وقتی ویرانه شد واگذارش کنیم. متاسفانه در حالی که به دنبال بازیهای آسیایی گوانگجو میشد بهرهبرداری قانونی زیادی برای ورزش داشت، عکس آن را شاهد بودیم و بین دولت و مجلس افتراق به وجود آمد و به جای آن که شاهد عزم دولت برای تصویب قوانین در جهت منافع ورزش باشیم عکس آن را شاهد بودیم و دیدیم که پشت سر هم این طرح است که در رابطه با ورزش در مجلس مطرح میشود و نه لایحه دولت.
تاسیس وزارت ورزش هم یکی از این طرحها بود و با وجود اینکه بیش از یک سال از تاسیس این وزارتخانه سپری شده است، شاهد هستیم هدفی که جامعه ورزش از تاسیس این وزارتخانه دنبال میکرد، محقق نشده است.تحلیل شما در این رابطه چیست؟
کاملا درست است. تاسیس وزارت هم طرح نمایندگان بود و چون دولت به آن اعتقاد نداشت، دیدیم وقتی رئیسجمهور، وزیر پیشنهادی خودش را معرفی کرد، اول این طرح را نقد و بعد حمید سجادی را به عنوان وزیر پیشنهادی معرفی کرد. مشخص بود بعد از آن نقد اولیه، سجادی رای نمیآورد. نهتنها سجادی که هر کس دیگری را هم رئیسجمهور معرفی میکرد، رای نمیآورد. در نتیجه این وزارتخانه طوری شکل گرفت که خود دولت به اضطرار آن را قبول کرد. و از طرف دیگر سازمان مهمی چون سازمان ملی جوانان در ورزش ادغام میشود و میبینیم در یک سال و چندماهی که از تاسیس وزارت میگذرد جوانان مظلوم واقع شده و خیلی به آنها بها داده نمیشود و تنها یک جا دیدم که برای بحث وام ازدواج جوانان، یکی از مسئولان وزارت یک صحبتی مطرح کرده بود! این در شرایطی است که ورزش و جوانان لازم و ملزوم یکدیگرند، هرچند البته جوانان در جاهای دیگری هم ساخته میشوند، مثل آموزش و پرورش و وزارت علوم که دو وزارتخانه مستقل از وزارت ورزش هستند و طبیعی است که صرف تاسیس وزارت نمیتواند به بالندگی ورزش و جوانان بینجامد. این در حالی است که در گذشته به دلیل فراگیری و بین بخشی بودن موضوع ورزش و حضور ورزش در وزارت علوم، وزارت کار، وزارت آموزش و پرورش، نیروهای مسلح و ورزش کارگری، طبق قانون هر برنامهای در ورزش باید در شورای عالی ورزش تصویب میشد. شورایی که در هشت سال اخیر یک بار هم تشکیل نشده است. در گذشته این دلخوشی را داشتیم که در سال یک بار تشکیل میشد و برنامههای مورد نظر در آنجا به تصویب میرسید. این که چرا این شورا تشکیل نشده پاسخ روشن است چون نگاه برنامهای به ورزش وجود ندارد.
اما مسئولان وزارت ورزش در دفاع از عملکرد این وزارتخانه، درخشش در بازیهای المپیک و پارالمپیک را ذکر میکنند و عنوان میکنند این درخشش ریشه در برنامهریزی دارد، همین طور است؟
حرف من این است که نباید در باد و نسیم پیروزیهای اتفاقی خوابید، پیروزیهایی که هر از گاهی و به شکل کمرنگ یا پر رنگ اتفاق میافتند. یکی از این پیروزیها معجزه کشتی فرنگی در المپیک بود. ما نگاه نمیکنیم اگر آن سه طلای کشتی فرنگی را فاکتور بگیریم، آیا باز هم ورزش رشد کرده است؟ کار خارقالعاده محمد بنا باعث شده است ما در باد پیروزی بخوابیم در حالی که بدون در نظر گرفتن طلاهای کشتی فرنگی میبینم ورزش ایران در لندن تنها یک طلا کسب کرده است، یعنی درست مثل پکن 2008. این در حالی است که در آتن 2004 دو مدال و در سیدنی 2000، سه مدال طلا کسب کرده بودیم، یعنی ورزش ما در المپیک سیر نزولی داشته است. حتی در بخش ورزش جانبازان گرچه ارتقای رتبه داشتهایم اما نباید فراموش کرد در حالی در پار المپیک لندن 10 طلا گرفتیم که درسیدنی 12 طلا کسب کرده بودیم. ضمن اینکه والیبال نشسته هم طلای خود را با نقره عوض کرد.
اما این نتیجه درخشان در بازیهای آسیایی 2010 هم اتفاق افتاد.
خیلی ساده است، نباید فریب آن نتایج را هم خورد. چین به عنوان میزبان بازیهای آسیایی نمیتوانست تهدیدی برای مدالهای سنتی ما در رشتههایی چون کشتی، کاراته و وزنهبرداری باشد و در مقابل مدال دیگر رقیبانمان از جمله قزاقستان را کم کرد و ما به آن جایگاه تاریخی دست پیدا کردیم. در دوره بعدی بازیهای آسیایی که در کره جنوبی برگزار خواهد شد این حرف من ثابت میشود. کرهایها در ورزشهای سنتی مثل کشتی، تکواندو و ... براحتی اجازه نمیدهند ما مدال بگیریم، چون آنها میتوانند مدالهای ما را کسب کنند و قدرتشان به ورزشکاران چینی نمیرسد. منظورم این است که به طور کلی با توجه به ظرفیتهای موجود ورزش نباید به موفقیتهای گذرا دلخوش بود و باید با دقت و قدرت در جهت ترسیم آینده پایدار ورزش تلاش کرد و برای بازیهای آسیایی بعدی روی مدالهای سرگردانی چون کبدی حساب کرد و آنها را به چنگ آورد.
برنامهمحوری که شما بر آن تاکید دارید، معنایی جز این ندارد که برای پیشبرد ورزش باید از شعار گذشت و به شعور رسید. به واقع ما در سالهای اخیر نه تنها شاهد این بودیم که با بایگانی کردن طرح جامع نگاه برنامهای از ورزش رخت بربست، حتی در دوره ریاست محسن مهرعلیزاده بر سازمان تربیت بدنی، حق عزل و نصب روسای فدراسیونها به اساسنامه فدراسیونها اضافه شد و عملا نقش مجامع فدراسیونها بشدت تنزل یافت. یعنی سازمان ورزش و وزارت ورزش هر کسی را که بخواهد فارغ از نظر اهل آن ورزش، در راس قرار داده یا برکنار میکند در چنین شرایطی ورزشی که میتواند به عنوان یک محرک اجتماعی در جهت سالمسازی نسل جوان جامعه اقدام کند به نوعی نقش خود را کمرنگ میبیند، چرا که مدیران غیرمتخصص شناختی از ورزش مربوط ندارند که جوانان را در سطح گستردهای به آن ورزش جذب کنند و عملا سرخوردگی ایجاد میشود، تحلیل شما نسبت به این مساله چیست؟
در رابطه با طرح جامع ضروری است این نکته را هم اضافه کنم که چون رضا قراخانلو، قائم مقام وقت سازمان تربیتبدنی مسئول تدوین این طرح بود بعد که رئیس کمیته ملی المپیک شد، یک راهبرد خوبی برای کمیته المپیک تدوین کرد، به طوری که نتیجه مدالی کاروان ایران در لندن و برزیل را پیشبینی کرده بود. اگر شرایط فعلی ورزش را با آن برنامه بسنجیم بخوبی انحراف زیاد از آن برنامه مشخص میشود، اما متاسفانه آن برنامه را کسی منتشر نکرد که مردم بدانند برنامه ما برای لندن چه بود و الان به کجا رسیدیم. در عوض چون کمیت یعنی تعداد سهمیههای ورودی المپیک بیشتر شده بود همین مورد بزرگنمایی شد. متاسفانه بحث تقدم شعار بر شعور در ورزش خیلی مرسوم شده است. ورزش حوزه احساس است، یعنی برد و باخت حوزه احساس را تحریک میکند و یکی از چالشهای عمده ما در حوزه ورزش این بوده که احساس غلبه کرده و جای عقل را میگیرد. امام صادق(ع) میفرماید: «آدمهای احساسی عاقلانه تصمیم نمیگیرند.» این یکی از چالشهای ورزش ماست. یک چالش دیگر مربوط به نیروی انسانی است. برای برطرف کردن این چالش دوم یعنی کمبود نیروی انسانی، در آن مقطع با کاناداییها به توافق رسیده بودیم که به صورت دورهای متدولوژی تربیت نیروی انسانی را در ایران تدریس کنند. در طرح جامع این بحث چنان مهم بود که برای تحقق آن آکادمی در نظر گرفته شده بود. آکادمی ای که رئیس آن قائم مقام سازمان تربیت بدنی بود و همین بحث اهمیت آکادمی را در تربیت نیروی انسانی دو چندان نشان میداد. هدف این کار این بود که کادرسازی صورت بگیرد و نیروهایی که تربیت میشدند یک جورهایی در دل ورزش ساماندهی شوند. اضافه بر آنکه بحث آزمایش و خطایی که ما در بحث مدیریت فدراسیونها انجام دادیم جواب داده بود، یعنی ما از جوانان تحصیلکرده که سابقه قهرمانی در ورزش داشتند، یکی دو مورد را به کار گرفتیم و نتیجه بخش بود، مثل علی مرادی در وزنهبرداری و امیررضا خادم در کشتی. دیدیم که این روند سریعتر ما را به هدف میرساند، چون مدیرانی از این دست که قهرمان آن ورزش بودند، اشراف کامل به حوزه خود داشتند و به لحاظ بینالمللی هم برد خوبی داشتند. به طوری که مرادی بعد از یک دوره مدیریت، دبیر کل وزنهبرداری آسیا شد و خادم هم رئیس کمیته اجرایی کنفدراسیون کشتی آسیا. مطمئن باشید اگر خادم در پست خود میماند، دوره بعد کرسی بهتری میگرفت و مثل دوره کنونی نبود که برای هیات رئیسه فیلا کاندیدا شود و رای نیاورد. علاوه بر اینها در آن دوره وحید مرادی و علی قلمسیاه، دبیرکل شنا و قایقرانی آسیا هم بودند. دلیل دارا بودن این کرسیها چه بود؟ چون استراتژی مشخصی داشتیم و رویکرد ما این بود آدمهایی به کار گرفته شوند که خبره آن کار باشند. یعنی هم وزن داخلی داشته باشند و هم بینالمللی. در المپیک سیدنی من به این نکته افتخار کردم که قلمسیاه به عنوان نایب رئیس فدراسیون جهانی منعی برای آمد و شد نداشت و همه جا میتوانست برود، اما من به عنوان معاون سازمان ورزش چنین وضعیت نداشتم و در سایه او این طرف و آن طرف میرفتم.
در این رابطه ذکر یک خاطره خالی از لطف نیست. سال 67 به اتفاق هیاتی اقتصادی رفته بودیم مسکو، این هیات در سطح وزیر بود و به لحاظ دیپلماتیک من در سطح سوم بودم. در آن مقطع روسها وزیر راهآهن داشتند و طی ملاقاتی که داشتیم من از وزیر مربوط خواستم باشگاه لکوموتیو را بازدید کنم، با تعجب از من پرسید برای چی؟ گفتم رئیس فدراسیون وزنهبرداری ایران هستم و میخواهم ببینم روش تربیت قهرمان شما چگونه است؟ در این هنگام برخلاف عرف دیپلماتیک، وزیر از جایش بلند شد و گفت به ما نگفته بودند رئیس فدراسیون وزنهبرداری ایران همراه این هیات است و از من عذرخواهی کرد و بعداز ظهر برایم ماشین تشریفات در نظر گرفتند. جالب بود وقتی رفتم بازدید باشگاه، دیدم محمد نصیری قهرمان شاخص وزنهبرداری ایران الگوی آنهاست، به طوری که نصیری را به عنوان یک نابغه آنالیز کرده بودند تا از این الگو برای استعدادیابی خود اقدام کنند. جالب بود در آن مقطع ما اصلا نمیدانستیم نصیری کجا زندگی میکند!
اما چرا این زمینهها فراهم نمیشود!؟ و چرا ورزش ما نباید از داشتهها و تواناییهای خود بخوبی بهره ببرد و براحتی از کنار تجربه و دانش بزرگانی چون موحد بگذرد؟ متاسفانه ما قدر داشتههایمان را نمیدانیم. همیشه این را گفتم لطفی که علیرضا دبیر، پس از کسب طلای المپیک سیدنی در حق ورزش ایران کرد، هیچ قهرمانی نکرده است. او پس از کسب آن مدال طلا نگفت ملک میخواهم، ماشین میخواهم، سکه میخواهم و خواستههایی از این دست، خواسته او ادامه تحصیل بود و همین بهانهای شد که زمینه قانونی ادامه تحصیل قهرمانان ورزش ما فراهم شود. امروز علیرضا دبیر، دکتری دارد اما امثال او کجا هستند و کجا از آنها استفاده میکنیم؟ امروز چند تا از روسای فدراسیونها برخاسته از رشته مربوط هستند!؟ از طرفی بعضیها مثل دنیا مالی که خارج از ورزش میآیند و مدیریت موفقی دارند براحتی کنار گذاشته میشوند. چرا باید گزک دست مجامع بینالمللی ورزش داد که آنها مجموعه ورزش ما را تهدید به تعلیق کنند!؟
با وجود آنکه همه به این نکته واقفند که ورزش حوزه احساس است و مدیری موفق است که این احساسات را در جهت درست هدایت کند، متاسفانه طی هفت، هشت سال اخیر انگار مدیران ورزش ما دیواری دور خودشان کشیده و مشورت جامعه ورزش را از خود دریغ کردهاند. سوال این است چرا مدیران نمیخواهند از تجربه پیشینیان استفاده کنند و حرکت توسعهای ورزش را سرعت بخشند؟ این شیوه مدیریت در حالی بر ورزش حکمفرما شده است که ورزش جایی نیست که با امر و نهی صرف اداره شود و بدون دلیلی خاص روسای فدراسیون را جابهجا کرد.
در بخش مدیریت فدراسیونها که در دل سوال شما نهفته است، لازم میدانم دو نکته را یادآور شوم. مدیر ورزش در وهله نخست باید بتواند بدرستی از حوزه رسانه بهره ببرد، یعنی نقد رسانهها را بررسی کرده و حرف درست را مورد توجه قرار دهد. روزی که بحث الحاق بند معروف حق عزل و نصب روسای فدراسیونها به اساسنامه فدراسیونها اضافه شد، بسیاری از رسانهها عواقب این کار را گوشزد کردند، اما این رویکرد نادرست که ریشه در این مساله دارد که من نوعی عقل کامل هستم، ورزش را به اینجا رساند. این در حالی بود که ما بدرستی به این نتیجه رسیده بودیم که نمیتوان با یک رئیس سازمان و چند معاون، ورزش را درست و اصولی مدیریت کرد. مسلم است که عقل 43 یا 45 عضو مجمع که خبره ورزش مربوط هستند بیشتر و بهتر از یک یا چند نفر کار میکند. متاسفانه همان طور که شما گفتید این رویکرد اشتباه و کشیدن دیوار دور رئیس دوباره باب و به آفتی برای ورزش تبدیل شده است.
نگفتید خود شما چگونه به این نتیجه رسیدید که مدیریت فدراسیونها را به مجامع آنها واگذار کنید؟
پروسه آزمایش و خطایی که به آن اشاره کردم، بسیار مفصل بوده و در این بحث نمیگنجد. در این باره هم خاطره جالبی دارم که خود پاسخی به این سوال شما محسوب میشود. وقتی رئیس فدراسیون وزنهبرداری بودم به علی مرادی، قهرمان وقت تیم ملی گفتم چرا در تمرین تیم ملی شرکت نمیکنید؟ او برگشت و به من گفت شما تا به حال سنگینتر از قاشق و چنگال بلند کردهاید؟ من آن موقع مقابل او موضع نگرفتم، اما این حرف خیلی برایم سنگین بود و مرا به فکر فرو برد، چرا که من با ورزش بیگانه بودم. بعد از چندی، وقتی صحبت از انتخاب رئیس فدراسیون وزنهبرداری شد، رفتم پیش علی مرادی و گفتم شما که تحصیلات کارشناسی ارشد دارید و قهرمان این ورزش هستید، رئیس فدراسیون شوید؟ گفت: چطور؟ گفتم برای اینکه امثال من که با این ورزش غریبه هستیم، رئیس فدراسیون نشویم. به خدا روزی که محسن مهرعلیزاده، رئیس وقت سازمان تربیت بدنی خواست امیر خادم را از راس فدراسیون کشتی برکنار کند، رفتم اتاق رئیس سازمان و از او خواستم این کار را نکند. اما متاسفانه و در حالی که حضور خادم یک مسیر تازه در مدیریت ورزش باز کرده بود، این اتفاق افتاد و او برکنار شد.
جالب اینکه در آن مقطع خادم نتیجه گرفته بود و تیمش در جهانی 2002 به مقام قهرمانی دنیا دست یافته بود. اما همه این موفقیتها نادیده گرفته شد تا به دلیل نتیجه نگرفتن لازم در بازیهای آسیایی بوسان کرهجنوبی و آن هم به دلیل فاصله زمانی کم بین دو رویداد و مصدومیت تعدادی از کشتیگیران، عذر خادم خواسته شود.
درست است به هر حال آن تفکری که من هنگام برکناری خادم نگرانش بودم بعدها هم اتفاق افتاد و این بار علیآبادی، محمد دادکان را از فدراسیون فوتبال برکنار کرد و مساله تعلیق فدراسیون پیش آمد. نمیگویم ما هم اشتباه نداشتیم، اما درصد اشتباهات ما کمتر بود و به نظرم همین تهدید تعلیقها خود ریشه در اشتباهات بزرگ مدیریتی دارد. متاسفانه مجلس هم به ورزشیها کم لطفی کرد و با ندادن رای اعتماد به حمید سجادی به عنوان وزیر ورزش، یعنی فردی که هم قهرمان بود و هم تحصیلکرده ورزش، یک فرصت تاریخی را از ورزش ایران گرفت. نمیگویم آن روز بهتر از سجادی نداشتیم، اما در آن روز اگر سجادی رای میآورد، خیلی بهتر از این بود که به یک غیرورزشی اعتماد کنیم.
به بحث آکادمی ورزش و لزوم تربیت نیروی انسانی اشارهای داشتید، جدا از این بحث یکی از تهدیدهای مدیریت ورزش عدم بهرهگیری از ظرفیتهای علمی در ورزش کشور است و این افتراق بین علم ورزش با مدیریت ورزش هم نگرانکننده است.
کاملا درست است. وقتی میگوییم نگاه برنامهای وجود ندارد، طبعا نگاه علمی هم وجود ندارد، در حالی که در سراسر کشور و در دانشگاههای مختلف بیش از 1800 مورد ورزشی در گرایشهای مختلف تدریس میشود، متاسفانه هیچ بهرهبرداری از این ظرفیت آکادمیک در ورزش نمیشود. در نظر بگیرید سالانه چند پایاننامه دانشجویی در حوزه ورزش نوشته میشود و اگر هر کدام از این پایاننامهها یک معضل ورزش را بررسی کنند، بسیاری از مشکلات ما در حوزه علمیسازی ورزش برطرف میشود. اما کسی سراغ این کار نمیرود و اساسا بررسی نمیشود که آیا دانشگاههای ما در حوزه ورزش کاربردی هستند؟ ما به لحاظ انتشارات علمی ادعا داریم در منطقه اول هستیم، اما آیا در حوزه ورزش هم چنین وضعی داریم؟ متاسفانه نداریم. یا اصولا کدام معیار مشخص علمی را برای انتخاب مربیانمان داریم؟ روش انتخاب مربیان ملی تابع چه متد علمی است؟ چرا در فوتبال یک روز شاهد هجوم مربیان کروات و یک روز حضور مربیان پرتغالی هستیم؟ چرا کسی نمیآید بررسی کند که دلیل موفقیت ولاسکو در والیبال چیست و آیا ریشه در علم انسانشناسی و تحصیل او در فلسفه و روانشناسی دارد یا خیر. متاسفانه ورزش ما آکادمیک نشده است و ارزیابی علمی از قهرمانان، مربیان و مدیرانمان نداریم. در این شرایط تجربهها به تولید دانش ورزشی منجر نمیشود. دانش ورزش نقش مهمی در علم روز ورزش دارد. ما نه ردهبندی علمی در ورزش داریم و نه علم تولید میکنیم و از همه بدتر از علم تولید شده هم استفاده نمیکنیم.
اگر بخواهیم در ادامه بحث آسیبشناسی ورزش وارد مصداقها شویم، فوتبال بهترین مصداق است. درد بزرگتر اینجاست که متاسفانه رشتهای مثل فوتبال با وجود همه گستردگی و اقبال عمومی به آن از ریل خارج میشود و مورد بیتوجهی قرار میگیرد. فوتبالی که صعود به جام جهانی حداقل حق آن است امروز با نگرانی عدم صعود دست به گریبان است، آن همه در شرایطی که در این ورزش میلیاردی هزینه میشود، اما خروجی قابل ملاحظهای ندارد. به نظر شما ریشه شرایط حاکم بر فوتبال چیست؟
متاسفانه در بحث حمایت و ورود به فوتبال هرازگاهی دچار افراط و تفریط میشویم. در روز دیدار برگشت تیمهای ملی ایران و ایرلند من از آقای خاتمی رئیسجمهور وقت دعوت کردم به ورزشگاه بیاید که رئیس دفتر او در جواب گفت شما میخواهید رئیسجمهور را خرج فوتبال کنید!؟ وقتی جامجهانی 2002 بود به عنوان یکی از مدیران پست با آقای خاتمی دیدار داشتم، دیدم در حال دیدن مسابقههای جامجهانی است، به او اهمیت فوتبال را یادآور شدم و این که همزمان با جامجهانی چند رئیسجمهور و نخستوزیر دنیا کار را رها کرده و به کشورهای میزبان جامجهانی یعنی کرهجنوبی و ژاپن سفر کردهاند.
این تفریط بود و امروز شاهد افراط هستیم امروز دولت در همه جای فوتبال دخالت میکند و دیدیم معاون رئیسجمهور در مقطعی میخواست رئیس فدراسیون شود. در واقع فوتبال بدجوری سیاسی شده است. براستی چرا نمایندگان مجلس باید به عضویت هیات رئیسه فدراسیون و باشگاهها درآیند و چرا باید بخواهند باشگاهها را به شهرهای خود انتقال دهند؟ وقتی چنین رویکردی در فوتبال باب میشود مشخص است که قیمت بازیکنان به صورت کاذب بالا میرود. فوتبال امروز معطوف به ستاره شده و سازندگی در آن فراموش شده است. این در حالی است که فوتبال در گذشته برخلاف امروز تلاشمحور بود و من اسم آن را گذاشته بودم فوتبال کارگری. یعنی هر کس بیشتر تلاش میکرد به تیم ملی راه پیدا میکرد. علی دایی را به یاد بیاورید که با چه جنگندگی به تیم ملی میرسید و چندبار نیز در لباس این تیم دچار مصدومیتهای سنگین شد. امروز میگویند بازیکنان پرسپولیس کمکار هستند، در حالی که اینطور نیست و ما خود مسبب چنین وضعی هستیم. در همین پرسپولیس بازیکن گمنامی به نام نقیزاده وجود دارد که از ماشینسازی تبریز آمده و با همه وجود تلاش میکند. معتقدم فوتبال باید از ستارهمحوری خارج شده و به سمت سازندگی حرکت کند، به عبارتی باید معیارهای ارزشی و فنی را بازتعریف کرده و به این وضع پایان دهیم.
متاسفانه فوتبال بشدت به فساد مالی هم آلوده شده است، در این باره چه باید کرد؟
وقتی قیمت بازیکنان بیحساب و کتاب رشد میکند امکان شفافسازی هم وجود ندارد و فساد در آن ریشه میدواند. در این وضع شما که نمیتوانید شفافسازی کنید ناگزیر محدودیتی به نام سقف قرارداد را در نظر میگیرید. این محدودیت هم دور زدن قانون و پولهای زیرمیزی را به دنبال خود دارد و وضع پیچیدهتر هم میشود. در حالی که در اساسنامه فدراسیون آمده است نقل و انتقال بازیکن باید شفاف باشد. راهکار شفافیت هم این است که مثل معامله املاک که آژانسها با مجوز، خرید و فروش میکنند و قیمتها مشخص است در فوتبال هم چنین آژانسهای با مجوزی برای نقل و انتقال راهاندازی شود تا در جهت شفافسازی گام برداشته شود. اساسنامه بند بسیار جالبی دارد. در بند پنج اساسنامه فدراسیون فوتبال روی طراحی نظام ملی کشف، جذب و پرورش استعداد تصریح شده است. اما آیا این نظام هماکنون در فدراسیون فوتبال وجود دارد؟ اگر وجود داشت که تیمهای پایه و به طور کلی همه فوتبال ما با مسائل کنونی دست و پنجه نرم نمیکرد وقتی همه چیز در قالب یک نظام و به صورت پلکانی رشد کند بسیاری از مسائل هم از بین خواهد رفت. زمانی در اردوی تیم نوجوانان به سرمربی تیم گفتم فلان بازیکن هم سن پدر من است، او یواشکی در گوشم گفت که پدرش خرج اردوی تیم ملی را میدهد و مجبور است فرزندش را به تیم دعوت کند. وقتی نظام نداشته باشیم همین میشود و اصول به راحتی فدای چیزی به نام مصلحت میشود.
به اساسنامه فدراسیون اشاره داشتید متاسفانه در حالی که اساسنامه تاکید دارد کاندیدای ریاست فدراسیون برای رئیس شدن باید امضای حداقل ده نفر از اعضای مجمع را داشته باشد شاهدیم که افراد غیرفوتبالی در مجمع حضور مییابند و کفاشیان که روزی ادعا میکرد اختیاری در فوتبال ندارد وقتی برای دومین دوره رئیس فدراسیون فوتبال شد ادعا کرد اسپانسر 180 میلیارد تومانی جذب فوتبال میکند، اما امروز میگوید پول نداریم! به نظر میرسد تا زمانی که انتخابها در سطح فدراسیونها براساس برنامهمحوری کاندیداها نباشد، نمیتوان این امید را داشت که چرخ فوتبال و ورزش خوب بچرخد.
معتقدم حضور کفاشیان در فوتبال، جفا به دوومیدانی بود، چرا که کفاشیان در دوومیدانی به عنوان رییس فدراسیون سرمایهگذاری کرده بود و باید آنجا بهرهدهی لازم را میداشت. در رابطه با اساسنامه یادآوری این نکته ضروری است که در همه اساسنامهها این بند وجود دارد که فدراسیون باید با سازمان ورزش هماهنگ باشد. این درست که جاهایی باید استقلال فدراسیون حفظ شود، اما وقتی یک فدراسیون کار حاکمیتی میکند باید با سازمان ورزش هماهنگ باشد، چرا که در آن صورت نمیگویند تیم ملی فلان فدراسیون بلکه میگویند تیم ملی جمهوری اسلامی ایران. من در رابطه با انتخاب کفاشیان این ایراد را از رئیس مجمع دارم که قبل از برگزاری مجمع باید فکر لازم صورت میگرفت. در اساسنامه آمده است که صلاحیت افراد باید پیش از انتخابات احراز شود و این احراز صلاحیت را خود فیفا هم قبول دارد. احراز صلاحیت هر کشور نیز مربوط به قوانین داخلی آن کشور است و جای هیچگونه ترس و واهمهای در این مورد وجود ندارد. معتقدم حضور کفاشیان در انتخابات باعث شد بسیاری از افراد دارای صلاحیت، جلو نیایند و تنها سه کاندیدا در عرصه رقابت باشند. من قبل از انتخابات به عزیز محمدی (یکی از کاندیداها) گفتم آن کسی که خیلی اصرار دارد شما کاندیدا شوید، آن فرد، نفر اولی است که به شما رای نمیدهد. چرا که در این موارد ما شفاف نیستیم و به قول یکی از دوستان جمعیت ما 210 میلیون نفر است. یعنی اگر فرض کنیم جمعیت ایران 70 میلیون نفر است همه در منزل، محیط کار و جامعه سه شخصیت متفاوت از خود نشان میدهیم. آن عضو مجمعی هم که اساسنامه او را به رسمیت شناخته، تا جلوی کاندیدا شدن افراد فاقد صلاحیت را بگیرد باید بدون رودربایستی و در جهت مصلحت فوتبال قدم بردارد و اجازه ندهد رای اعضای مجمع خراب شود. مجمع فدراسیون بالاترین مرجع است و رئیس مجمع باید براساس گزارش بازرسی و سایر ترفندهای قانونی عملکرد رئیس را به چالش بکشد، رئیسی که در شش ماهه اول سال نتوانسته است مثلا پنج میلیارد تومان جذب فوتبال کند چگونه میتواند در شش ماهه دوم 175 میلیارد تومان جذب کند. واقعیت این است که فوتبال ما از محل صعود به جامجهانی و پاداش نقدی فیفا بابت این صعود، هزینه میکند و در مواردی هم اسپانسرهای حداکثر 20 میلیارد تومانی به یاری فدراسیون آمدهاند.
مجمع فوقالعاده فدراسیون را برای همین کارها گذاشتهاند که در صورت انحراف فدراسیون از برنامهها هر چه سریعتر جلوی انحراف بیشتر را بگیرد. به هر شکل معتقدم همین اساسنامه فعلی فدراسیون هم اگر عملیاتی شود، بسیاری از مشکلات فوتبال مرتفع خواهد شد.
با این همه تجربهای که از مدیریت ورزش دارید و مسائل آن را نیز پس از سالها دوری از آن پیگیری میکنید، به نظر میرسد دلتان برای مدیریت ورزش تنگ شده است، اینطور نیست؟
ته دلم دوست دارم، اما وقتی خطمشی من با دولت فعلی هماهنگ نیست، نباید انتظار داشته باشم که به کار دعوت شوم.
فائقی به عنوان معاون پیشین سازمان تربیت بدنی چه اشتباهاتی در دوره مدیریت خود داشته است که اگر یک بار دیگر به مدیریت ورزش برگردد از آنها پرهیز میکند؟
ورزش حوزه زیبایی است و آدم را عاشق خود میکند. من هم چند اشتباه داشتم که به خوبی از آنها درس گرفتهام، اول در مورد بحث مدیریت فدراسیونها بود. پس از مطالعه مقدماتی در این حوزه به دلیل مسائل روزمره نتوانستیم شیوه مدیریت فدراسیونها را خیلی زود اجرایی کنیم. در کنار آن نباید از تشکیل کانون داوران، بازیکنان و مربیان غفلت میکردیم، این اتحادیهها خیلی میتواند به ورزش ما کمک کند. به عنوان مثال جمعی از اعضای خانواده تکواندو کانونی را تشکیل داده بودند که ما براحتی از کنار آنها گذشتیم و هنوز حسرت این کار را میخورم. یک فرد تحصیلکرده و خبره این کانون را راهاندازی کرده بود و متاسفانه ما نتوانستیم از او بهره ببریم. معتقدم دیگر زمانی برای اشتباه کردن وجود ندارد و برای هر المپیک باید پیشاپیش برنامهها را ارائه کرد تا در رسانهها نقد شود. این هم یک اشتباه دیگر ما بود که با سعه صدر با رسانهها برخورد نکردیم به جای این که پاسخگو باشیم یک جاهایی در مقام جواب دادن به رسانهها برمیآمدیم. در حالی که رسانه نماینده افکار عمومی است و باید نقد آن را پذیرفت و مدیر در صورت اشتباه از مردم عذرخواهی کند.
به عنوان سوال آخر، این انتقاد هم متوجه شما بود که در زمان مدیریت خود در امور تیم ملی فوتبال دخالت میکردید و حضور بازیکنی به نام استاد اسدی در تیم ملی به خاطر همین اعمال نفوذ شما بود، همینطور بود؟
به هیچ عنوان این مباحث صحت ندارد. یک بار که محمد مایلیکهن سرمربی وقت تیم ملی، علی دایی را نیمکتنشین کرده بود، در بین دو نیمه به رختکن رفتم و دلیل این کار را پرسیدم، گفت: دایی سرماخورده است. به زبان ترکی از دایی پرسیدم و مایلیکهن وقتی متوجه شد مرا از رختکن به بیرون هدایت کرد. اساسا مایلیکهن اجازه دخالت نمیداد. تنها موردی که پادرمیانی کردم مربوط به مقطعی بود که مایلیکهن، دایی و پیروانی را کنار گذاشته بود و من به اتفاق داریوش مصطفوی رئیس وقت فدراسیون در منزل مایلیکهن حضور یافتیم و مایلیکهن هم به شرط تعهد کتبی رئیس فدراسیون دوباره دایی را به تیم ملی دعوت کرد و فکر میکنم پادرمیانی بجایی هم انجام دادم، چرا که دایی هم شرایط سرمربی تیم ملی را پذیرفت، اما داستان استاد اسدی هم جالب است. در هیات مدیره باشگاه ماشینسازی بودم، پدر استاد اسدی همکارمان بود و او هم بازیکن ماشینسازی بود. از همان زمان استاد اسدی من را دایی خطاب میکرد. او وقتی به تیم ملی نیز آمد به من دایی میگفت. همین مساله باعث شد شبهه فامیل بودن من و او مطرح شود، اما واقعا هیچ نسبت فامیلی با هم نداریم و جالب این که استاد اسدی به شوخی میگفت همه پول بادآورده دارند ما هم دایی بادآورده!
حجتالله اکبرآبادی - امید توفیقی - گروه ورزش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد