ساعت 7 صبح ‌چهارشنبه هفتم سپتامبر بود.‌ آسمان ابری بود و باران نم‌نم می‌بارید. کمیسر برای رفتن به محل کار آماده می‌شد که از مرکز فرماندهی پلیس به وی اطلاع داده شد پیرمرد 73 ساله‌ای به نام توماس فردریک در آپارتمانش در منطقه ایپ‌ون در شمال شرقی به طرز مشکوکی جان سپرده است.
کد خبر: ۵۰۴۸۵۳

کمیسر با عجله به طرف منطقه ایپ ون حرکت کرد و دقایقی بعد مقابل ساختمان 201 در خیابان ترودست از خودرویش پیاده شد.

ساختمان 201 نوساز بود که با نمای‌ سنگ تزئین شده بود. حادثه در طبقه دوم ساختمان پنج طبقه رخ داده بود. در مقابل ساختمان عده‌ای از همسایه‌ها تجمع کرده بودند. کمیسر پس از این که نگاهی به ساختمان 201 انداخت، وارد آن شد و با راهنمایی یکی از ماموران با آسانسور به طبقه دوم رفت. در جلوی واحد شماره 3 که مرگ مشکوک توماس فردریک در آن رخ داده بود، یک مامور پلیس به دقت رفت و ‌آمدها را کنترل می‌کرد. کمیسر به آرامی وارد آپارتمان شد. در سالن‌ آپارتمان چند مامور در حال تحقیق و بررسی بودند. کمیسر نگاهی به فضای سالن انداخت. یک دستگاه پیانوی بزرگ و زیبا، یک میز تحریر قیمتی، قفسه پر از کتاب و یک تلویزیون بزرگ جلب نظر می‌کرد. همه چیز مرتب بود و اثری از به هم‌ریختگی در آپارتمان دیده نمی‌شد.

آپارتمان دو اتاق خواب داشت که در جوار هم قرار داشتند. در اتاق‌خواب بزرگ‌تر جسد توماس روی تخت افتاده بود. کمیسر پس از این که نگاهی به فضای آپارتمان انداخت به سراغ جسد توماس رفت. چشمان نیمه‌باز توماس به گوشه مبهمی خیره شده بود. هیچ‌گونه آثار ضرب و جرحی روی صورت و بدن جسد دیده نمی‌شد. توماس یک شلوار گرمکن آبی‌رنگ و تی‌شرت سفید به تن داشت. در کنار تخت و روی میزعسلی کوچک قوطی کوچکی حاوی سم خطرناک آرسنیک، یک لیوان خالی، جعبه قرص آرامبخش، قوطی سیگار و فندک و چند کتاب و مجله دیده می‌شد.

کمیسر با دقت وسایل موجود در اتاق را از نظر گذراند و به بررسی وضع جسد روی تخت پرداخت. پس از آن آشپزخانه را مورد بازدید قرار داد. قابلمه پر از اسپاگتی که دست‌نخورده بود نظر او را جلب کرد. در داخل سطل زباله نیز دو جعبه خالی پیتزا دیده می‌شد.

کمیسر پس از این که به دقت تمام زوایای آپارتمان را از نظر گذراند، پای صحبت‌های سروان ماریل، رئیس کلانتری منطقه نشست. سروان ماریل که از افسران قدیمی پلیس بود در قسمتی از صحبت‌های خود گفت: متوفی، توماس فردریک 73 ساله، یک دندانپزشک بازنشسته است. وی شش هفته پیش، این آپارتمان را اجاره کرده است. در تحقیقاتی که از همسایه‌ها انجام دادیم، آنها شناخت زیادی از وی نداشتند. وی رفت و آمد زیادی با کسی نداشته و تنها کسی که به او سر می‌زده، زن 68 ساله‌ای به نام جنیا بوده که خبر مرگ توماس را هم وی به پلیس اطلاع داد.

سروان ماریل در ادامه گفت: توماس همسر و دو فرزند دارد که هر دو فرزندش ازدواج کردند و صاحب زن و بچه هستند. ظاهرا او به علت اختلاف شدید با همسرش خانه را ترک و در این آپارتمان جداگانه زندگی می‌کرده است. البته همان‌طور که عرض کردم تنها کسی که به سراغش می‌آمده زنی به نام جنیا است که آنها قبل از ازدواج توماس مدتی نامزد و قرار بوده با یکدیگر ازدواج کنند که به دلایلی این ازدواج سر نگرفت. تا این که مدتی پیش به دنبال مرگ شوهر جنیا آنها دوباره با هم ارتباط برقرار می‌کنند که باعث اختلاف بین توماس و همسرش می‌شود.

سروان ماریل ادامه داد: جنیا نیز صاحب دو فرزند پسر و دختر است و از ارثیه‌ای که از شوهرش به او رسیده زندگی کاملا مرفهی دارد. او یک ویلای بزرگ در همین نزدیکی دارد و با پسرش زندگی می‌کند.

سروان افزود: ظاهرا توماس بر اثر فشار اطرافیان و ترک خانه خود و دوری از فرزندان تحت فشار روحی و روانی قرار داشت و به همین علت بشدت افسرده بود و شاید همین فشارهای روحی باعث شده که دست به خودکشی بزند.

سروان ماریل در خصوص چگونگی اطلاع از مرگ توماس گفت: ساعت حدود 6 صبح بود که جنیا سراسیمه و وحشت‌زده با کلانتری تماس گرفت و خبر مرگ او را اعلام کرد. وقتی ماموران به اینجا رسیدند با جسد متوفی در اتاق خواب روبه‌رو شدند. علت مرگ هم براساس گزارش پزشکی قانونی مصرف سم آرسنیک بوده است و زمان وقوع مرگ هم بین ساعت 12 نیمه‌شب تا 4 صبح اعلام شده است.

بعد از اتمام گزارش سروان، کمیسر به سراغ جنیا که در کنار پسرش جان ایستاده بود، رفت و به بازجویی از او پرداخت. جنیا که بشدت مضطرب و نگران به نظر می‌رسید به کمیسر گفت: امروز صبح زود تصمیم گرفتم نان تازه بخرم و به خانه توماس بروم تا صبحانه را با هم بخوریم. می‌خواستم او را غافلگیر و در عین حال خوشحال کنم. کلید آپارتمان او را داشتم، اما صبح وقتی به اینجا رسیدم هر چه داخل کیفم را گشتم اثری از کلید نبود. مطمئن بودم کلید را در کیفم گذاشته بودم، اما اثری از آن نبود و فکر می‌کنم کسی آن را برداشته باشد.

خلاصه چون می‌دانستم توماس صبح زود از خواب بیدار می‌شود، زنگ آپارتمان را به صدا درآوردم، اما توماس جوابی نداد. هرچه زنگ زدم در را باز نکرد. ترسیدم اتفاقی برایش افتاده باشد، همسایه روبه‌رویی را صدا زدم و با کمک او در را شکسته و وارد آپارتمان شدیم و در آنجا بود که با جسد توماس بیچاره روبه‌رو شدیم. بعد هم موضوع را به کلانتری و اورژانس خبر دادم. صحنه وحشتناکی بود. باورکردنی نیست توماس دست به چنین کاری زده باشد.

وی در پاسخ به این سوال کمیسر که آخرین بار چه وقت توماس را دیده است، گفت: دیشب شام با هم بودیم. او شام پخته بود، اما من ترجیح دادم پیتزا بخوریم. تا ساعت 11 شب با هم بودیم. او واقعا از نظر روحی تحت فشار بود، اما به قول خودش فرصت می‌خواست تا خودش را پیدا کند. او احساساتش را کنترل می‌کرد و هیچ​گاه عجولانه تصمیم نمی‌گرفت. هنوز هم باورم نمی‌شود که او خودکشی کرده باشد. با این که بیمار و افسرده بود، اما کاملا به خودش مسلط بود و در عین حال به زندگی امیدوار. از این رو باور این که خودکشی کرده باشد برایم سخت است.

جنیا در مورد ارتباطش با توماس و جدایی او از همسرش گفت: رابطه ما یک رابطه دوستانه بود، اما الیزابت همسر توماس این را نمی‌پذیرفت. فکر می‌کرد توماس دارد به او خیانت می‌کند. از این رو جوسازی می‌کرد و آبروی توماس را بین دوستان و فامیل می‌برد. حتی فرزندانش هم نسبت به او بدبین شده بودند. جنیا حتی فرزندان مرا هم تحت تاثیر قرار داد به نحوی که دخترم از من دلگیر و پسرم به من تهمت ناروا زد و از طرفی با توماس بیچاره درگیر شد و یک بار هم قصد داشت او را کتک بزند که جلویش را گرفتم. وی افزود: توماس بیچاره تازه داشت با زندگی جدیدش انس می‌گرفت که چنین سرنوشتی برایش رقم خورد. او آنقدر در این مدت از همسرش بد و بیراه شنید که دیگر نمی‌توانست تحمل کند. اما با این...

کمیسر از او پرسید به غیر از شما چه کسانی کلید آپارتمان توماس را داشتند؟ جنیا با صراحت و قاطعیت پاسخ داد: هیچ‌کس. کمیسر دقایقی از او بازجویی کرد، آن​گاه چند سوال هم از جان، پسر جوان و قدبلند جنیا پرسید. جان که سعی می‌کرد با خونسردی به سوالات کمیسر پاسخ دهد، در جواب این سوال کمیسر که شما به چه شغلی مشغول هستی، با تردید گفت: فعلا کار خاصی ندارم.

وی در پاسخ سوال دیگر کمیسر در رابطه با ارتباطش با توماس گفت: اصلا از آن مرد خوشم نمی‌آمد. آبروی من و مادرم را برد و خوشحالم که خودکشی کرد. او تصمیم عاقلانه‌ای گرفت و با این کار، هم به زن و بچه‌اش و هم به ما خدمت کرد.

جان در پاسخ این سوال کمیسر که چگونه در جریان مرگ توماس قرار گرفت، گفت: دیشب وقتی مادرم دیروقت به خانه آمد، با او دقایقی بگومگو و بعد هم خانه را ترک کردم. تمام شب را بیرون بودم تا این که ساعاتی پیش مادرم تماس گرفت و ماجرا را برایم گفت و من هم خودم را به اینجا رساندم تا مراقب مادرم باشم.

کمیسر پس از بازجویی از جان یک‌بار دیگر آنچه را اتفاق افتاده بود به دقت مرور کرد، آن‌گاه رو‌به سروان ماریل گفت: توماس فردریک خودکشی نکرده، بلکه به قتل رسیده است و آن​گاه دستور دستگیری قاتل را صادر کرد.

شما خواننده عزیز حدس بزنید اولا کمیسر از کجا فهمید توماس خودکشی نکرده، بلکه به قتل رسیده است و قاتل او کیست؟ اگر ماجرا را به دقت خوانده باشید حتما متوجه خواهید شد.

حمید موفق

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها