گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

تعطیلات؛ تعدیل یا تنظیم

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: تعطیلات؛ تعدیل یا تنظیم، نقشه راه در ماراتن یازدهم، هزینه سنگین یک ملت به سبب اشتباه یک عبارت،آقای رئیس جمهور به جای سخنرانی، مصاحبه کنید، نعل وارونه اصولگرایان برای انتخابات 92 و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۰۰۷۲۸

کیهان: «نقشه راه در ماراتن یازدهم»

«نقشه راه در ماراتن یازدهم» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید:
هفتمین رئیس جمهور ایران کیست؟ پاسخ این سؤال 9 ماه دیگر- 24 خرداد 1392- با برگزاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری معلوم خواهد شد. اما به گونه دیگری هم می توان این رویداد را به پرسش و بحث گذاشت.

این که «نقشه راه انتخابات کدام است»؟ منطقا پاسخ هرکدام از طیف های سیاسی به این پرسش، معطوف به تلقی آنها از مقصد و مقصود انتخابات است.

به عنوان مثال برای طیف هایی که نامزدهای خود را از مدت ها قبل معلوم کرده اند، نقشه راه در واقع نزدیکترین و ممکن ترین مسیر برای پیروزی آن شخص در ماراتن یازدهم است. طیف هایی هم هستند که انتخابات را فرصت و بهانه ایجاد التهاب سیاسی در کشور می دانند و بنابراین نقشه راه آنها در واقع کیفیت تغییر ریل انتخابات از یک فرصت سیاسی و جشن مردم سالاری به چالش امنیتی است آن گونه که در پاییز و زمستان 87 نوشته و در بهار 88 به اجرا گذاشته شد. طیف دوم معمولا برای پیشبرد نقشه خود، وارد نقشه طیف اول می شود و آنگاه سر بزنگاه، تغییر ریل را اعمال می کند.

سومین پاسخ به این پرسش که نقشه راه انتخابات کدام است، تلقی طیف هایی است که با وجود مهم شمردن رئیس جمهور معتقدند انتخاب رییس دولت- یا سایر انتخابات- فرع بر یک راهبرد و هدفگذاری کلان است بنابراین انتخابات و نامزدها با همه اهمیت، طریقیت دارد و نه موضوعیت؛ ایستگاه است نه مقصد؛ مقدمه است نه مطلوب؛ قطعه ای از یک پازل بزرگتر است نه کلیت و تمامیت آن. برای این طیف، رویکرد موقعیت شناسانه، هماهنگ و توام با برنامه ریزی و نقادی منصفانه و دقیق از وضعیت فعلی، مقدم بر بازی با نام چهره ها و نامزدهاست.

بدین معنی که جمهوری اسلامی امروز با فرصت های بی نظیر در طول تاریخ- و البته چالش هایی- مواجه است و دهه چهارم انقلاب را با گفتمان پیشرفت معطوف به عدالت و معنویت و مجاهدت و خطرپذیری و عقلانیت و مقاومت سپری می کند بنابراین نقشه راه انتخابات از منظر اصولگرایی باید چنان ترسیم شود که نه تنها بر سر راه این گذار ایجاد خلل نکند بلکه بر سرعت پیشرفت بیفزاید.

به عبارت دیگر سخن بر سر مدیریت ترافیک رقابت ها برای هم افزایی اقتدار ملی و به حداقل رساندن هزینه ها و فرسایش هاست. بهره برداری لازم از فرصت های بزرگ ملی- نظیر اعتبار و اقتدار سیاست خارجی، بیداری اسلامی در منطقه، پیشرفت های چشمگیر علمی و فنی و...- در کنار چالش های مهم سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ما را بر آن می دارد تا ساعت انتخابات و رقابت های معطوف به آن را اولاً با راهبرد بی بدیل وحدت تنظیم کنیم و ثانیاً با مقدمات ضروری نظیر سازمان، اتاق فکر و برنامه منطبق سازیم. در واقع اگر انتخابات را یک هرم بدانیم، سازمان(اتاق فکر) و برنامه و نامزد سه بعد این هرم و آرمان هایی نظیر وحدت و پیشرفت و مردم سالاری قاعده آن خواهد بود.

این تلقی، حاصل تجارب انتخاباتی در رقابت های سیاسی طی دو دهه اخیر است. به تدریج دو دغدغه مهم از بستر رقابت های انتخاباتی پدیدار شد. یکی پیروزی در انتخابات و دوم، حرکت رییس جمهور و دولت جدید در مسیر آرمان های کلان انقلاب.

عرصه سیاست کشور در دو دهه گذشته شاهد نوسان هایی در این باره بود چه زمانی که رییس دولت دورترین نسبت ها را با آرمان های انقلاب پیدا کرد و چه زمان هایی که میان روسای دولت و برخی آرمان ها- کم یا بیش- فاصله افتاد و این پرسش را با خود آورد که آیا این فاصله ها الزاما به خاطر انحراف است یا ضعف سازمان و برنامه نیز در نقش بستن این اتفاق موثر است؟ به تعبیر دیگر با مرور تجربه 33 ساله انقلاب و به ویژه تجارب 20 سال گذشته سزاوار است بپرسیم که آیا موضوع «ریاست جمهوری» پدیده ای صرفا قائم به شخص و خلقیات و قوت و ضعف های فرد نامزد است یا باید در متن برنامه معطوف به سازمان و اتاق فکر دیده شود؟ آیا رییس جمهور ریل گذار خودمختار است یا هماهنگ کننده دولت برای حرکت در مسیر و چارچوب مشخص در هماهنگی با کلیت حاکمیت؟ مشخص است که در اینجا صرفا سخن از ساختار حقوقی و قانون اساسی و سیاست های کلی نظام نیست بلکه سؤال این است که نقش طیف ها و جبهه های فعال در انتخابات درباره دغدغه مورد بحث چیست؟ آیا گروه های حامی در دو وجه افراط و تفریطی یا باید صرفا سهم خواه کابینه باشند و سهمی از کیک قدرت را تصاحب کنند و یا کارگران سیاسی نامزدها تا انتخابات باشند که پس از پیروزی مورد بی اعتنایی قرار گیرند و دغدغه های مشروعشان شنیده نشود؟ اقتضای شریعت و عقلانیت این است که گروه های حامی نامزدها نه تلقی سرمایه گذار شریک شرکت سهامی قدرت داشته باشند و نه مانند بخشی از موتور ارسال موشک به فضا تلقی شوند که در پایان انتخابات کنده شده و از حیّز انتفاع و تاثیر ساقط می شوند.

این عدم تعادل و حرکت پاندولی دولت ها در میانه دو حد افراط و تفریط متاسفانه در سه دولت موسوم به سازندگی، اصلاحات و عدالت- با شدت و ضعف هایی- پدیدار شد یعنی مثلا در دولت سازندگی به تدریج از اثرگذاری نیروهای ارزشی و انقلابی کاسته شد و سهم و مجال بیشتری به طیف های تجدیدنظرطلب واگذار گردید انگار که نیروهای انقلاب اصلا حامیان و غمخواران روزهای سخت رییس دولت وقت نبوده اند.

اتفاق دیگری که افتاد این بود که طیف حاکم بر دولت در حالی که ظاهرا راهنمای راست مصطلح را می زدند، به سمت چپ پیچیدند؛ یعنی در حالی که آقای ناطق نوری خود را نزدیک به رئیس دولت می پنداشت، جریان حاکم بر دولت سازندگی به جانب رقیب تجدیدنظرطلب پیچیده و بلکه با او بسته بودند. پس از آن نیز دولت جدید، شرکت سهامی احزاب و گروه هایی ائتلافی شد که دولت را تبدیل به گوشت قربانی کرده و هر یک گوشه ای از آن را به نیش کشیده بودند.

دولت جایگزین، از متن اعتراض ملی به روند طعمه انگاری قدرت و لاابالیگری نسبت به آرمان های اساسی انقلاب شکل گرفت و در واقع همه طیف های نگران سرنوشت انقلاب در بسترسازی و گفتمان سازی برای دولت جدید نقش آفرینی کردند.

اتفاق 27 خرداد و سوم تیرماه سال 1384، حلقه سوم از زنجیره اصولگرایی بود که در دو انتخابات شورای شهر دوم و مجلس هفتم(سال های 1382 و 1383) شکل گرفت و با انتخابات شورای شهر سوم، مجلس هشتم، ریاست جمهوری دهم و مجلس نهم در حد فاصل سال های 86، 87 ، 88 و 90 امتداد یافت.

با این حال و با وجود پیروزی متواتر اصولگرایان در هفت انتخابات طی 9 سال گذشته، منحنی حرکت اصولگرایان روی نمودار «سازمان» و «برنامه» با نوسان ها و فراز و نشیب هایی همراه بود و هرجا که گسترش حلقه های سیاسی گرد محور صاحب منصبان در مراکزی نظیر دولت و مجلس و شهرداری اصالت پیدا کرد، رویکردهای جبهه محور و برنامه محور در حاشیه و اولویت دوم قرار گرفت بنابراین بی آن که بخواهیم خدمات ارزشمند هر یک از این مراکز حاکمیتی را انکار کنیم می توان ادعا کرد پدیداری برخی هزینه تراشی ها و فرصت سوزی ها و فرسایش ها و کجروی ها ریشه در همین ضعف سازمان جمعی و خلأ اتاق فکر دارد؛ سازمانی که «برنامه ریز، نقاد و ارزیاب روندهای موجود، و تربیت کننده رجال مهیا برای نقش آفرینی های تیمی، جمعی و ملی» باشد.

خوب یا بد تا به امروز عمدتا این نامزدها بوده اند- که لااقل در زمینه جلب آرای مردم- بار انتخابات را به دوش کشیده اند.

به رغم اذعان به اهمیت و بی بدیلی این نقش و جذابیت این پرسش مهیج که هفتمین رئیس جمهور کیست، سزاوار تاکید است که صرف رقابت نامزدها، تکافوی نیازهای منتهی به تعبیه فرآیند انتخابات را نمی کند. درست است که یکی از نامزدها نهایتا سکان رانندگی دولت را برعهده می گیرد اما رانندگی هم پیش شرط هایی دارد و هم لوازم و ملزوماتی که باید تا انتهای مسیر همراه وی باشد.

راننده هرگز فرد خودمختار و خودبسند نیست بلکه طبق نقشه و مسیر و سرعت و ضوابط مشخصی باید حرکت کند.

سازمان برنامه ریز حزبی و جبهه ای در این میان کمک مهمی به حرکت معطوف به مقصد می کند و طبعا این نقش، غیر از نقش حمایتی- نظارتی اجزای حاکمیت نظیر مجلس و قوه قضائیه ذیل مدیریت کلان رهبری است. در واقع چنین سازمان برنامه ریز، ارزیاب و کادرسازی می تواند پشتوانه همأ بخش های حاکمیتی باشد.

رهبر معظم انقلاب 24 مهر سال گذشته در جمع دانشگاهیان کرمانشاه در تبیین خوب و بد موضوع تحّزب و نسبت آن با وحدت فرمودند «تحّزب می تواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمه ای نبیند؛ اینها با هم منافاتی ندارد... ما دو جور حزب داریم.

یک حزب عبارت است از کانال کشی برای هدایت های فکری- حالا چه فکری به معنای سیاسی، چه فکری به معنای دینی و عقیدتی- اگر چنانچه کسانی این کار را بکنند خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست بگیرند البته کسانی که یک چنین توانایی داشته باشند به طور طبیعی در مسابقات قدرت در انتخابات هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد لیکن این هدفشان نیست.

این یک جور حزب است، این مورد تایید است... یک جور حزب تقلید از احزاب کنونی غربی است... به معنای باشگاه هایی برای کسب قدرت؛ اصلا حزب یعنی مجموعه ای برای کسب قدرت. یک گروهی با هم همراه می شوند، از سرمایه و پول و امکانات مالی خودشان بهره مند می شوند یا از دیگران کسب می کنند یا بند و بست های سیاسی می کنند برای اینکه به قدرت برسند.

یک گروه هم رقیب اینهاست، کارهای مشابه انجام می دهد تا آنها را از قدرت پایین بکشد... این نه، هیچ وجهی ندارد. اگر کسانی در داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحّزب می روند ما جلویشان را نمی گیریم... اما من این جور حزبی را تایید نمی کنم.

این جور حزب بازی معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهی ندارد اما حزب به معنای اول، یعنی یک کانال کشی در درون جامعه برای گسترش فکر درست - چه فکر عقیدتی و اسلامی، چه فکر سیاسی و تربیت کادرهای گوناگون- بسیار خوب است.»

بنابراین می توان به مدلی از تعامل سیاسی در جبهه اصولگرایی بر مبنای وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت رسید که در آن سازمان و برنامه و کادرسازی معطوف به آرمان های انقلاب و مدیریت فرصت ها و تدبیر چالش های کشور در ظرف یک حرکت جمعی حرف اول را بزند.

می توان با یکدیگر الفت و اتحاد داشت، صرف نظر از اینکه مثلا در ایستگاه انتخابات، نامزدها و حامیان آنها با یکدیگر ائتلاف کنند یا به رقابت و مسابقه سالم و هوشمندانه و سنجیده- ضمن مراقبت از طراحی های دشمن- بپردازند.

مهم این است که شرط ائتلاف سهم طلبی، و پیامد رقابت، منفذگشایی برای دشمنان و بدخواهان نباشد. در واقع مراد از وحدت، همسویی و هماهنگی و هم پوشانی جهت گیری ها برای ادای یک مسئولیت و تعهد جمعی است. آن راهبرد کلی «اجتماع و اتحاد قلب ها و اراده ها و انگیزه ها درباره وفای به عهد الهی» است.

ملاک اصلی و نقشه راه نهایی، همان فرمایش شریف امام عصر(عج) درباره راز تاخیر روزگار ظهور و تشکیل نهایی دولت کریمه است. «اگر شیعیان ما- که خداوند آنها را به اطاعت خود موفق گرداند- در راه وفا به عهدی که برعهده آنان است مجتمع و همدل بودند، میمنت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد».

این وحدت و الفت و اجتماع دلها ذیل هدایت ولایت فقیه و نایب امام زمان(عج) نقشه راه اصلی ماست حتی اگر پای در میدان مسابقه بگذاریم. رقابت ها نباید از یاد ما ببرد که رفاقت و اخوت داریم و به سوی هدف مشترکی ره می سپاریم.

سیاست روز: «روزهای حساس لبنان»

«روزهای حساس لبنان» یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:
 
لبنان که پس از تشکیل دولت نجیب میقاتی به سمت برقراری ثبات پیش می‌رفت این روزها فرآیندی دیگر را سپری می‌کند. بررسی ساختار درونی لبنان نشان می‌دهد که این کشور با مجموعه‌ای از چالش ها مواجه است که می‌رود تا ثبات در صحنه آن را با چالش همراه سازد.

در حوزه سیاسی جریان غرب گرای ۱۴ مارس به ریاست سعد حریری همچنان آوای قدرت سر می‌دهد و باز مخالفت با دولت را می‌نوازد به گونه‌ای که برخی منابع خبری از طرح آنها برای سرنگونی میقاتی خبر داده‌اند.

در حوزه امنیت نیز لبنان با چالشهای بسیاری به ویژه در حوزه طرابلس مواجه است به گونه‌ای که در این درگیری‌ها دهها نفر کشته و زخمی شده‌اند. در این چارچوب به چالش کشاندن اردوگاههای فلسطینی نشین نیز در دستور است که بر میزان مشکلات افزوده است.

در حوزه منطقه‌ای نیز از یک سو صهیونیستها به دنبال سلطه بر منابع آب و نفت و گاز لبنان هستند در حالی که حملات آنها به خطوط هوایی لبنان نیز چالش آفرین شده است.

تقلا برای وادار ساختن لبنان به جنگ با سوریه و دوری از مقاومت نیز بر این چالشها افزوده است. در ماههای اخیر ائتلاف ضد سوری تلاش کرده از لبنان به عنوان گذرگاهی برای اعمال فشار بر سوریه بهره گیرند که فضایی از ناامنی را در مرزهای لبنان ایجاد کرده است.

آمریکا و برخی کشورهای عربی نیز از عدم اعطای کمکهای نظامی و مالی به لبنان سخن گفته‌اند و خواستار دگرگونی در ساختار سیاسی لبنان شده‌اند.

مجموع این تحرکات در حالی صورت می‌گیرد که در ورای آنها یک اصل اساسی مشاهده می‌شود و آن زنجیره تحرکات برای به چالش کشاندن مقاومت با محوریت حزب الله است.

دشمنان مقاومت تحرکات گسترده‌ای را علیه مقاومت در کل منطقه آغاز کرده‌اند و برآنند تا از آن جهت رسیدن به سلطه طلبی در منطقه بهره گیرند.

در این حوزه نیز اعمال فشار بر لبنان و حزب الله طراحی و اجرا می‌شود به گونه‌ای که در حوزه داخلی و خارجی لبنان علیه مقاومت فتنه انگیزی می‌شود.

در حالی فشارهای داخلی و منطقه‌ای بر حزب الله شدت گرفته که غرب تلاش دارد تا از طریق بین‌المللی نیز این امر را تشدید کند که اعلام رای دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری بخشی از آن خواهد بود.

به هر تقدیر در ارزیابی تحولات لبنان می‌توان گفت که دشمنان مقاومت برای نابودی این کشور به ویژه حزب الله فتنه‌های گسترده‌ای را طراحی کرده‌اند که با محوریت تحرکات جریان ۱۴ مارس صورت می‌گیرد.

جریان ۱۴ مارسی که به دلیل مخالفت مردم با سیاستهایش وادار به کناره گیری از قدرت شده تا برای احیای خود دست به تکاپو می‌زند که نتیجه آن سوءاستفاده دشمنان لبنان و مقاومت است که موجب شده تا از این جریان برای رسیدن به منافع خود بهره‌برداری کنند که فضایی بحرانی را بر لبنان حاکم ساخته است.

رسالت: «پیشرفت مطلوب و مغالطات تحلیلی»

«پیشرفت مطلوب و مغالطات تحلیلی» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می خوانید:

یکی از آفاتی که فضای تبلیغاتی و سیاسی  جوامع مختلف را در معرض آسیب های فراوانی قرار می دهد مغالطات و مغالطه گرانی هستند که با وارونه نمایی حقایق، مانع از تحلیل درست پدیده های سیاسی و اجتماعی و همچنین وضعیت کلی حاکم بر جامعه توسط برخی نخبگان سیاسی ارگانیک و غیر ارگانیک می گردند.

این مغالطات چه در تایید یک جای عملکرد سیستم سیاسی و چه در رد و انکار دستاوردهای آن، در نهایت منتهی به یک فهم ضد عقلانی می شود که در مقام تبیین و یا در مقام تجویز و اولویت بندی در سیاست ها می تواند عوارض سوئی را به همراه داشته باشد.

امروزه سیاستمداران می کوشند با متکثر کردن کانالهای اطلاعات و توسعه کیفی و کمی سنسورهای اجتماعی با علایق و سلایق مختلف فهم دقیقی از واقعیت های اجتماعی پیدا کنند. در واقع اقتضای معرفت عقلانی نسبت به جامعه بسته به داشتن یک جمع بندی صحیح و منطقی از وضعیت عمومی کشور است.

مغالطه و مغالطه گری ناظر به مسائل داخلی ایران نیز یکی از آسیب های همیشگی فضای حاکم بر تبلیغات و همچنین برخی محافل سیاسی کشورمان بوده که به تحلیل نادرست از شرایط کلی می پردازند. این دست مغالطات که بیشتر در حوزه مسائل داخلی ایران صورت می گیرد، ریشه در سه موضوع می تواند داشته باشد.

اول اینکه کسی که سفسطه می کند و یا حقایق را وارونه نشان می دهد ناخواسته گرفتار اشتباه شده است و درک درستی از وضعیت کشور ندارد. دیگر اینکه مغالطه گر با علم به واقعیت ها اما عامدانه دست به مغالطه و وارونه نمایی می زند و سوم اینکه جریانی در داخل و یا خارج از کشور با واسطه یا بی واسطه "مدیریت ادراک" برخی از نخبگان را ناظر به موضوعات داخلی کشور به دست گرفته باشد.

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری ضمن بیان ارزیابی خود از وضعیت عمومی کشور تأکید کردند:«در مسائل مختلف از جمله مسائل داخلی باید مراقب بود تا مغالطه‌ها ما را به اشتباه در تحلیل گرفتار نکند».

در این وجیزه به برخی از این مغالطات که عده ای از  نخبگان کشور را به تحلیل های غلط و موضع گیری های ناصواب رسانده است، اشاره می شود: یکی از مغالطات متداول در بین سفسطه گران و مغالطین «تعمیم ناروا» است.

یعنی از یک مصداق جزئی به یک قضاوت کلی رسیدن! این مغالطه در شرایط کنونی کشور به کرات توسط کسانی که ناخواسته یا عامدانه در خصوص مسائل مختلف تحلیل های غلطی ارائه می دهند و یا حتی کسانی که در صدد مدیریت ادراک برخی نخبگان هستند به کار گرفته می شود. این عده با تعمیم یک کاستی و یا یک مشکل جزئی به گونه ای وانمود می کنند که گویا سیستم در ساختار و روند کلی خود دچار «بحران» شده است.

مثلا در موردی نظیر تولید، از چیزی حدود 800 هزار واحد کار در کشور اگر تنها حدود 1200 واحد بر اثر هدفمندی یارانه ها دچار مشکلاتی شوند به یک باره بر اثر این مغالطه، قضاوت و حکمی صادر می شود که کل تولید دچار بحران شده است و همه کار خانه ها و سرمایه های کشور خوابیده است.

این در حالی است که چرخ صنعت سریع تر از گذشته در حال گردش است، کارگران در حال کار هستند و افزایش صادرات غیر نفتی کشور در حوزه های صنعتی، معدنی و کشاورزی بعد از هدفمند سازی یارانه ها بیانگر این است که واقعیت از آنچه مغالطه گران می گویند متفاوت است.

هر چند این به معنای نادیده گرفتن مشکلات حدود یک دهم درصد واحدهای کار در کشور نیست و ضرورت دارد تا سیاست های حمایتی و جبرانی در خصوص آنها به اجرا درآید.

مغالطات آماری یکی از شیوه های معمول برای فریب افکار عمومی و وارونه نمایی حقایق، توسل به مغالطات آماری است. در این مغالطات در اثبات یا انکار یک موضوع، مغالطه گران تلاش می کنند با شیوه های مختلفی که برای ارائه یک واقعیت از طریق آمار وجود دارد به اهداف مطمح نظر خود نائل شوند.

مقدمه این حرکت ایجاد تردید در آمار های رسمی و زیر سوال بردن مراجع متولی ارائه آمار است. کمتر کسی مغالطات آماری انتخابات ریاست جمهوری دهم نظیر شاخص فلاکت و یا نمودار تورم (نقطه ای-سالانه) را فراموش کرده است. 

مثلا در این دست مغالطات آماری تلاش می شود  با بحرانی نشان دادن اوضاع اقتصادی کشور بدون توجه به بحران های اقتصادی بین المللی این نتیجه گرفته شود که شاخصها از جوانب مختلف در حال سقوط هستند یا جریانی می کوشد با استناد به آمار کاهش فروش نفت در یک مقطع زمانی کوتاه این نتیجه تحصیل شود که تحریم ها کارساز شده و جمهوری اسلامی باید در مقابل نظام سلطه کوتاه بیاید.

در صورتی که بعد از گذشت کمتر از یک ماه با توسل به روش های جایگزین روند صعودی فروش نفت آغاز شده و مجددا به رقم های قبلی حدود دو میلیون بشکه رسیده است.

حضرت امیر المومنین(علیه السلام) می فرمایند: «کلمة حقّ یراد بها لباطل» یعنی حرف حقی زده می شود اما از آن نتیجه باطلی گرفته می شود. این روزها برخی از نخبگان سیاسی ما دم از اخلاق، عدالت و وحدت می زنند. مثلا می گویند دروغ یکی از آفات جامعه است.

این کلمه حق است اما منظور و نتیجه ای که آنها از این حق می گیرند این است که جامعه در سطح کلان دچار دروغ،ریاکاری و انحراف شده است و این ناشی از رفتار دولتمردان و جریانی است که مورد اقبال عمومی واقع شده است.

چرا که «الناس علی دین ملوکهم» برخی نیز دم از عشق و انسانیت می زنند که حرف درستی است اما نتیجه ای که آنها خواسته یا ناخواسته از آن می گیرند پنهان سازی اسلامیت در قفای تکرر انسانیت است. این موضع می تواند ناشی از مدیریت ادراک باشد که مثلا الان خیر اسلام در ترویج ایرانیت است! و یا می تواند ناشی از فهم ناصواب آنها از واقعیات اجتماعی باشد و ...

یکی دیگر از مغالطاتی که این روزها در فضای سیاسی و رسانه ای کشور معمول شده است مغالطه «تصدیق تالی» است.

یعنی اگر در یک فرض منطقی  (الف) آنگاه (ب) باشد در این مغالطه بیان می شود(ب) نیز نتیجه می دهد (الف) را. مثلا در این فرض منطقی که اگر شما میگرن داشته باشید آنگاه سردردهای شدید دوره ای خواهید  داشت مغالطه می شود که اگر شما سردردهای دوره ای داشتید حتما میگرن دارید.

نمونه این مغالطه در جریان هدفمند سازی یارانه ها بارها مورد تفوه قرار گرفت. مثل اینکه اگر قانون هدفمند شدن یارانه ها اجرا شود یک تورم نسبی در پی خود خواهد داشت. حال مغالطه به این صورت است که هر تورمی در کشور ناشی از اجرای قانون هدفمندی یارانه هاست.

و یا این فرض که اگر بازار ارز و سکه بی ثبات شود آنگاه دولت به عنوان بیشترین دارنده ارز و طلا می تواند نقدینگی بیشتری را جمع آوری کند. مغالطه به این شکل می شود که دولت می خواهد نقدینگی را جمع آوری کند پس بازار ارز و سکه نیز بی ثبات می شود.

در این مغالطه یک پدیده محصول یک پدیده دیگر معرفی می شود. مثلا کاهش نرخ زادو ولد در سالهای اخیر تنها و فقط به فشارهای اقتصادی بر مردم مرتبط می شود.

این در حالی است که می تواند عوامل مهم دیگری نیز دخیل باشد چرا که فرزند آوری حتی در بین خانواده های مرفه نیز پایین آمده است و حتی زمانی که افراد با درآمد پایین تمایل بیشتری به فرزند داشته اند دهک های بالایی جامعه از زاد و ولد امتناع می کردند یا در مثال دیگر موضوعاتی نظیر طلاق و یا افزایش سن ازدواج جوانان تنها و تنها به رویکرد مدیران فعلی مرتبط شود.

این در حالی است که این عامل شاید موثر باشد اما عوامل مهمتری نیز وجود دارد که به رویکرد مدیران با گرایش های مختلف سیاسی ارتباطی ندارد.

یکی دیگر از مغالطاتی که در تحلیل شرایط کلی حاکم بر کشور صورت می پذیرد سطحی نگری برخی نخبگان سیاسی است.

این دست نخبگان به جای آنکه انقلاب را از یک منظر کلان تحلیل کنند و روند حرکت جمهوری اسلامی ایران را از ابتدای پیروزی انقلاب تا به امروز تحلیل نمایند خود را با یک سری موضوعات جزئی و سطحی که در روند حرکت هر نظامی محتمل است درگیر می کنند و بر اساس این سطحی نگری حتی به تحلیل و اتخاذ موضع می رسند. مثلا فشارهای اقتصادی چند ماهه اخیر را دستمایه تحلیل های خود قرار می دهند و به یک باره نتیجه می گیرند که کشور در شرایطی است که نیاز به یک منجی دارد.

این در حالی است که اگر صندلی خود را از میز کارشان عقب بکشند و ازمنظری کلان به کارتابل انقلاب اسلامی بنگرند، مشاهده خواهند کرد که انقلاب اسلامی شرایط به مراتب سخت تری را نیز پشت سر گذاشته است و نفت هفت و هشت دلاری را که به سختی می توانست در شرایط جنگی بفروشد در کارنامه خود دارد.

انقلابی که در کمتر از دو ماه صد ها نفر از مقامات و مسوولین عالی رتبه خود را در هفتم تیر و هشتم شهریور از دست می دهد هنوز سرپاست و حرکت رو به جلو خود را ادامه می دهد.

انقلابی که با هیچ امکانات مادی توانست در هشت سال جنگ تحمیلی کشوری را که تا بن دندان مسلح و مستظهر به حمایت تمام جبهه استکبار بود به زانو درآورد چگونه امروز که در اوج اقتدار و عزت خود است در مقابل اخم چند کشور بحران زده غربی کمر خم می کند و واهمه ای به خود راه می دهد.حکایت این دسته از نخبگان بدبین ما که در 33 سال گذشته با سطحی نگری های خود همواره منتظر بودند شش ماه دیگر و یا یک سال دیگر نظام سقوط کند مانند کسی است که سوار بر قطار است.

کودکی از بیرون سنگی به طرف شیشه این قطار پرتاب می کند و شیشه ای می شکند. این فرد تصور می کند با این سنگ قطار از ریل خود خارج شده و عنقریب است که به صخره یا کوهی برخورد کند. غافل از اینکه قطار پیشرفت ملت ایران از سه دهه پیش به راه افتاده و اگر سنگی هم پرتاب شود نمی تواند جلوی این حرکت پرشتاب را بگیرد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار خبرگان به خوبی خاطرنشان کردند:«ارزیابی من از شرایط این است که کشور، در مجموع در حال پیشرفت مطلوب است و نشانگر شرایط مناسب و خوب کشور برای نشان دادن عظمت اسلام است».

جمهوری اسلامی ایران امروز در بهترین زمان ممکن و عالی ترین آمادگی برای صعود به قلل رفیع بشریت در یک نظام عادلانه جهانی و پی ریزی الگوی پیشرفت ایرانی و اسلامی است. این شرایط را باید درک کرد و مغتنم شمرد. اگر با تحلیلهای دم دستی قدر این فرصت را ندانیم چیزی جز حسرت در انتظارمان نخواهد بود.

مردم سالاری: «هزینه سنگین یک ملت به سبب اشتباه یک عبارت»

«هزینه سنگین یک ملت به سبب اشتباه یک عبارت» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید:

در مورد سخنان «مرسی» در نشست سران جنبش، آنچنان که از «سایت خبر آنلاین» نوشته بود، اشتباه نه در یک «واژه» بلکه خطا در یک عبارت است. حتی واژه «تحریف» هم در مورد این ترجمه به کار نمی بریم که اسائه ادب شود اما در این خطا، به سهو یا به عمد، نکته هاست.

نخست آن که این اشتباه در این برهه از زمان و آشفته بازاری که برای ایران ساخته اند پیامدی سنگین و غیر قابل جبران خواهد داشت.

چون شعار راست گویی ایرانیان را در عهد باستان و همچنین دوران اسلامی زیر سوال می برد و نجابت ایرانی را به حیله گری می آلاید. از طرفی ، رسانه های استعماری این خطا را تعمیم می دهند و تحریف عمدی اش تلقی می کنند و تمامی گفته ها و عملکردهای ما را در تمامی سطوح با همین مقیاس می سنجند.

برای ملت ما پذیرفتنی نیست که رسانه ملی با آن دستگاه عریض و طویل، مترجمانی قابل را به کار نگیرد. نباید ضعف علمی ما آنچنان باشد که این چنین بروز کند! چنین خطایی هرگز قابل توجیه نیست بویژه اینکه ایران ، سرزمین علم و فرهنگ و سخن است و مترجمانی بزرگ ، دست به گزارش و ترجمه برده اند.

 اگر اشتباه بود چرا پیش از واکنش مصر و بحرین اصلاح نشد و پوزش نخواستیم؟ اگر در همان زمان ترجمه، به اشتباه اعتراف می کردیم و عذرخواهی چاشنی اصلاح می شد آیا داخل و خارج بر صداقت گفتاری و سلامت نفس ما صحه نمی گذاشتند و بی مبالاتی ما را نمی بخشودند ؟

چرا عده ای با بی بصیرتی هزینه های این ملت را بالا می برند و برای سیاست خارجی ما مشکل ایجاد می کنند و اجازه می دهند که بیگانگان مغرض از کاه کوهی بسازند و آن چنان فضایی – به کمک ما – به وجود آورند که زیانهای ما چندین کوه شود!

به صراحت بگویم ، بزرگ ترین عیب و اشکال ما این است که نمی گذاریم تا مخالف حرف خود را بگوید . مگر ما خوشه چین مکتب امام صادق (ع) نیستیم و از سعه صدر آن امام همام پیروی نمی کنیم که سخنان آن «بی خدا» را با حوصله و صبوری گوش می کرد.

مگر سخن «ولتر» آن فیلسوف انقلابی انقلاب کبیر فرانسه نارواست که می گفت: «من حاضرم جان خود را بدهم تا آن دشمن و مخالف من بتواند حرف خودش را بگوید.»

قصد نگارنده آن نیست که با افراط و تفریطی که همیشه گریبانگیر ماست ، مترجم را به دار بیاویزیم و لعن و طعن کنیم بلکه جان کلام این است که نخست، اهل را بر مسندی که در خور اوست بنشانیم. دوم ، هر جا که به اشتباه خود پی بردیم صادقانه اعتراف کنیم و از راه خطا بازگردیم ، سوم ، نخواهیم که همه از زبان ما سخن بگویند، با گوش ما بشنوند و با چشم ما ببینند.

مگر بزرگان ایران به صراحت سخن نگفتند و مگر حتی خط مشی جنبش را تعیین نکردند و از مطلوب خویش سخن به میان نیاوردند پس چرا با بردباری سخنان «مرسی» را تحمل نکردیم؟

رفتار «مرسی» در اجلاس، مبتدیانه و خارج از عرف دیپلماتیک و تربیت سیاسی بود و ناپختگی وی را در اجلاس مهمی مثل «نم» که تمامی خبرگزاری ها به دقت رصد می کردند ، نشان داد و در عین حال پختگی و صبوری دولتمردان ما را در مقابل سخنان و رفتار رییس اجلاس پانزدهم و واگذاری ریاست جنبش به رخ عالم کشید و نیز مشخص کرد که بین ما و مصر، «هفتاد ساله راه» باقی است و باز معلوم شد که چرا «مرسی» گزینه نخست «اخوان المسلمین» مصر نبوده است و اگر رهبر کنونی مصر نماد و نماینده تفکر اخوان المسلمین باشد آن حزب نباید هرگز گرد شمول در جهان اسلام بگردد.

جمهوری اسلامی: «روسیه؛ جنگ سرد جدید با آمریکا»

«روسیه؛ جنگ سرد جدید با آمریکا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
ولادیمیر پوتین رئیس‌ جمهور روسیه دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و در کوران رقابت‌های انتخاباتی میان «باراک اوباما» کاندیدای حزب دمکرات و «میت رامنی» نامزد حزب جمهوریخواه در اظهاراتی کم سابقه که بوی حمایت و طرفداری از یکی از کاندیداها را می‌دهد، صریحاً از اوباما رئیس‌جمهور فعلی آمریکا حمایت کرد و گفت:«ما با اوباما راحت‌تر همکاری می‌کنیم».

وی که با شبکه «راشاتودی» مصاحبه می‌کرد در عین حال تصریح کرد:«هر چند هم اکنون نیز مناقشه‌های جدی در روابط مسکو و واشنگتن وجود دارد ولی درصورتی که رامنی به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شود، سپر موشکی دفاعی غرب قطعاً علیه روسیه نشانه گرفته خواهد شد زیرا وی روسیه را دشمن شماره یک ژئوپلتیک آمریکا می داند».

پوتین که در این مصاحبه سعی داشت اظهاراتش نوعی مداخله علیه انتخابات آمریکا و طرفداری از یکی از کاندیداها تلقی نشود، تاکید کرد:«ما با هر کسی که توسط مردم آمریکا به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شود، همکاری خواهیم کرد اما همکاری ما در این زمینه تنها تا حدی که طرف مقابل ما بخواهد، موثر خواهد بود».

رئیس جمهور روسیه که نمی‌توانست نگرانی خود را از روی کار آمدن کاندیدای جمهوریخواهان در آمریکا پنهان کند تصریح کرد:«پیروزی میت رامنی باعث تشدید مناقشه طولانی برسر استقرار سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپا میان مسکو و واشنگتن خواهد شد که کاخ سفید باید مسئولیت تبعات آن را برعهده بگیرد».

این اظهارنظر رئیس‌جمهور روسیه به عنوان رقیب سنتی آمریکا و یک کشور دارنده سلاح هسته‌ای در قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، اگر نگوئیم بی‌سابقه، حداقل امری کم سابقه است زیرا تاکنون سابقه نداشته روس‌ها برای یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا اینگونه سرمایه‌گذاری کرده باشند. روشن است که این امر در عین حال که حمایت از یکی از دو رقیب آمریکایی است، به نوعی نیز مداخله در امور داخلی آمریکا محسوب می‌شود.

شاید بتوان این اقدام پوتین را نوعی حرکت مقابله به مثل، علیه سیاست‌های مداخله جویانه آمریکا در انتخابات اخیر روسیه تفسیر کرد که آمریکائیها به طرفیت از مخالفین پوتین اظهارنظر کرده و بر شائبه تقلب طرفداران پوتین مانور می‌دادند ولی این اظهارات با هر منظور و مقصودی که از جانب پوتین طرح شده باشد، نشانگر وجود مشکلات جدی روابط بین مسکو و واشنگتن و ادامه کشمکش‌های این دو رقیب و دو قطب قدرت در صحنه کارزار بین‌المللی است، رقابتی که در فضای استقرار سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپا و بحران سوریه، از شدت و جدیت بیشتری برخوردار شده است.

نکته مهم اینست که تحولات بین‌المللی اخیر، نشانه‌های بیشتری از سردی در روابط روسیه و آمریکا را به نمایش می‌گذارد به طوری که هر روز دامنه آن، ابعاد تازه‌تری را به خود می‌گیرد و به آستانه منازعه میان دو قطب قدیمی قدرت در مواضع سیاسی و از سرگیری جنگ سرد میان مسکو و واشنگتن می‌شود.

درحالی که پس از فروپاشی شوروی و روند حوادث بین‌المللی بسیاری از کارشناسان مسائل استراتژیک و تحلیلگران بین‌المللی مثل «مایکل مک فول» آمریکایی صراحتاً معتقد بودند جهت گیری سیاست خارجی روسیه بدون تردید، همسویی با غرب خواهد بود، زیرا وقتی پوتین به منافع استراتژیک بلند مدت روسیه در جهان می‌اندیشد، توجه خود را معطوف به آمریکا می‌کند.

ولی دیری نپائید که روسها پس از بیرون آمدن از کمای ناشی از فروپاشی، میل به احیای ساختار دو قطبی و رقابت با آمریکا را در خود ایجاد کرده و از همین رو ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ، ساختار تک قطبی جهان را که آمریکا بر آن اصرار داشت، رد کرد و برای بازگشت به وضعیت جهان دو قطبی ابراز تمایل نمود.

به نظر می‌رسد پس از آنکه روسها در دوران مدودف، یک دوران چهار ساله گرایش به غرب را تجربه و با امضای پیمان‌های استارت با هدف کاهش تنش‌های باقیمانده میان واشنگتن و مسکو، روند رو به گسترش روابط با آمریکا را دنبال کردند، حوزه روابط میان دو کشور بر اثر تمامیت خواهی دولتمردان آمریکائی به گونه‌ای شد که بازسازی روابط را غیرممکن و یا لااقل در کوتاه مدت دشوار نمود البته زمینه‌های تنش در روابط روسیه با آمریکا بسیار عمیق بوده و ریشه در دو نوع نگرش متفاوت به مقوله‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی دارد زیرا جهان بینی کاپیتالیسم، جایی را برای حضور رقبای دیگر در صحنه باقی نمی‌گذارد. حتی پس از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی، این تضادها همچنان ادامه و به شکلی در هزاره سوم بروز و تداوم یافت.

همانگونه که اشاره شد حتی به قدرت رسیدن مدودف در سال 87 که بسیاری، او را گزینه مطلوب آمریکا و غرب می‌دانستند هم نتوانست جهت گیری‌ها و رقابت‌های جاری در روابط و مناسبات دو طرف را از بین برده و دوران جدیدی از روابط گرم میان مسکو و واشنگتن را ایجاد کند.

هم اکنون که چند ماهی از پاسکاری قدرت، از مدودف به پوتین می‌گذرد و روسیه با هدایت ولادیمیر پوتین در عرصه بین‌المللی حضور یافته، اختلاف نظرها و راهبردهای متفاوت آمریکا و روسیه در مسائل مختلف موجب ایجاد تنش‌های جدی میان دو طرف شده است.

اگرچه اصلی‌ترین و قوی‌ترین زمینه مشکل در روابط روسیه با غرب به ویژه آمریکا به مسأله استقرار سیستم دفاع موشکی ناتو باز می‌گردد، اما این تمام عرصه‌های چالش میان آنها نیست، زیرا افزون بر آن، نوع نگاه متفاوت راهبردی آمریکایی‌ها و روس‌ها به بحران‌های فراگیر و خیزش‌های مردمی در خاورمیانه و مسائلی از قبیل لیبی، سوریه، خاورمیانه و پرونده هسته‌ای ایران، روابط دو طرف را به سوی تیرگی و رکود فزاینده به پیش برده است.

مسکو معتقد است آمریکا با استقرار سپر دفاع موشکی در مرزهای روسیه، عملاً کرملین را در وضعیت قرمز قرار داده و تنها صدور بیانیه‌های اعتراضی و موضعگیری‌های تند دیپلماتیک نمی‌تواند مانع اقدامات تحریک آمیز و مداخله جویانه استراتژیک آمریکا باشد.

محور دومی که باعث تنش میان روسیه با غرب گردید، مداخله نظامی ناتو در لیبی است. از آنجا که مسکو در این حوزه قوی به میدان نیامد، زیر چرخ سیاست‌های دیپلماتیک و نظامی غرب لطمات زیادی دید اما اکنون پرونده تنش‌زای سوم در روابط مسکو با غرب و بویژه آمریکا، بحران خاورمیانه و در رأس آن مسأله سوریه است. واقعیت اینست که سقوط قذافی به عنوان متحد نزدیک روسیه با مداخله نظامی ناتو، مسکو را با چالشی جدی مواجه کرد اما مدت زمان زیادی طول کشید تا روسیه به خود آمده و حوزه منافع خود را در خطر ببیند، از این رو سیاست قاطع‌تری را در خاورمیانه کلید زد.

این تغییر مواضع جدی در سیاست خاورمیانه‌ای مسکو باعث شده اکنون هیچ سیاستمداری در روسیه در سیاست ‌های خود در لزوم حمایت از دولت بشار اسد و مخالفت با دخالت‌های خارجی کوتاه نیاید. آنها حتی نسبت به گسترش جنگ به کشورهای دیگر نیز به غرب هشدار داده‌اند.

روسیه به صورت یکپارچه مخالفت صریح و آشکار خود را با دخالت قدرت‌های خارجی در سوریه اعلام کرده و به غرب نشان داده بحران سوریه می‌تواند به صحنه جدی در تشدید فضای جنگ سرد میان روسیه و غرب و احیای تنش ‌های چند ساله میان مسکو و واشنگتن تبدیل شود.

روس‌ها در چند ماه گذشته ظرفیت‌های دیپلماتیک خود را در سازمان ملل در مقابل غرب تجهیز کرده و با این کار به طرف‌های مقابل خود تفهیم کردند که در این حوزه متوقف نشده و سوریه را خط قرمز خود می‌دانند.

به هر حال در شرایطی که روند رقابت و کشمکش میان روسیه و آمریکا، رفته رفته شتاب بیشتری می‌گیرد و چانه‌زنی‌ها و درگیری‌های لفظی میان این دو رقیب دیرینه طی ماههای اخیر از ضرباهنگ تندتری برخوردار می‌شود، آمریکا در تب و تاب رقابت‌های انتخاباتی می‌سوزد و در برزخ کشمکش میان دمکراتها و جمهوریخواهان برای راهیابی به کاخ سفید دست و پا می‌زند.

رای دهندگان آمریکایی، صرفنظر از اینکه در آبان ماه، چه کسی از کاندیداهای دو حزب رقیب، به کاخ سفید راه یابد، به آینده نه چندان روشنی چشم دوخته و حسرت روزهایی را می‌خورند که بدون هیچ رقیب و بی‌هیچ دغدغه سیاسی و اقتصادی، برای حکومت بر جهان آماده می‌شدند ولی اکنون باید با مشکلات روزافزونی دست و پنجه نرم کرده و فضای تیره و تاری را تحمل نمایند.

آمریکایی‌ها این روزها و در این دور از انتخابات ریاست جمهوری، دیگر دغدغه اینکه چه کسی برنده انتخابات خواهد شد را نخواهد داشت بلکه تنها به این می‌اندیشند که هیچیک از این دو رقیب، قادر به حل و فصل مشکلات داخلی و بین‌المللی آنها نیستند. به همین دلیل نیز روس‌ها تصور می‌کنند این زمان بهترین فرصت برای مداخله در فضای انتخاباتی و داخلی آمریکاست، فرصتی که در گذشته هرگز در اختیار نداشتند.

روس‌ها از این فرصت و با دمیدن در شیپور جنگ سرد برای تلافی مداخلاتی استفاده می‌کنند که آمریکا در سال‌های اخیر در فضای انتخاباتی روسیه انجام داده است.

خراسان: «آقای رئیس جمهور به جای سخنرانی، مصاحبه کنید»

«آقای رئیس جمهور به جای سخنرانی، مصاحبه کنید» عنوان سرمقاله امروز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید:
جناب آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور محترم حداقل به بخش هایی از سخنان شما که در برنامه زنده تلویزیونی سه شنبه شب هفته گذشته از شبکه یک سیما پخش شد انتقادهای جدی وارد است که در این مقال به اجمال به چند مورد اشاره می شود البته پیش از شروع بحث باید به صراحت اذعان کنم شما با این که منتخب ملت هستید و با ۲۴میلیون رای در مسئولیت ریاست جمهوری قرار گرفته اید و بر اساس قانون نه تنها رئیس جمهور میلیون ها نفری که به شما رای داده اند بلکه برآیند رای ملت و رئیس جمهور کشور هستید، با توجه به جایگاه و مسئولیت بالایی که دارید تاکنون انتقادهای فراوانی را شنیده اید و حتی گاه برخی افراد از خط انتقاد منصفانه گذشته اند و به تخریب و حتی تهمت علیه شما اقدام کرده اند اما با همه این احوال مجموعه این مسائل را خصوصا در برخی اوقات با سعه صدر تحمل کرده اید.

بعضی ها غیرمنصفانه اقدامات مثبت دولت را ندیدند

این چند خط را از این باب نوشتم که یادآوری کنم برخی مسئولان در دولت های قبلی آستانه تحمل شان حتی برای شنیدن انتقادهای منصفانه بسیار پایین بود و برخی فضا را آن چنان بستند که می دانیم، ولی به دلایلی بازار انتقاد منصفانه و غیرمنصفانه در هر دو دولت شما بسیار داغ بوده و هست آن گونه که حتی برنامه ها، تصمیم ها و کارهای بسیار مثبت، ضروری و موثر دولت های شما یا نادیده گرفته شد یا غیرمنصفانه به تندترین عبارات مورد خدشه قرار گرفت.

کدام اهل انصافی است که ساده زیستی، پرهیز از تجمل گرایی و اشرافی گری، پاک دستی و پرکاری شما را منکر شود و بر اساس کدام منطق منصفانه ای می توان اصل سفرهای استانی و آثار مثبت آن را خصوصا در ایجاد ارتباط مستقیم با مردم، کاهش فاصله بین مسئولان و مردم و شناسایی دردها و مطالبات مردم اقصی نقاط کشور حتی روستاها را منکر شد (بگذریم از وعده های فراوانی که پشتوانه کارشناسی دقیق و علمی نداشت و هنوز که هنوز است به ثمر ننشسته است) واقعا چگونه می توان منکر کار بزرگ و اقدام لازم و ضروری سهمیه بندی بنزین شد؟ و چگونه می توان اقدام شجاعانه و لازم هدفمندسازی یارانه ها را توسط شما نادیده گرفت، کاری که تمامی دولت های قبلی با اصل طراحی و اجرای منطقی و اصولی آن موافق بودند اما بنا به دلایل گوناگون سیاسی و غیرسیاسی از اجرای آن پرهیز کردند و طفره رفتند (بگذریم از این که شیب اجرای هدفمندی به نظر بسیاری از کارشناسان قابل قبول نبود و نیست و پیامدهای منفی این شیب تند خصوصا طی ماه های اخیر و پس از سال اول هدفمندی یارانه ها خود را به روشنی نشان می دهد).

رسیدگی به شهرهای کوچک و حتی روستاهای دورافتاده در دولت شما نیز از افتخارات محسوب می شود کارهای بزرگی که در هیچ یک از دولت های قبل یا اصلا انجام نشده و یا با کارهای انجام شده در دولت شما به هیچ عنوان قابل قیاس نیست و... و البته غیر از این کارها، کارهای لازم و بزرگ دیگری نیز توسط شما به مدد همراهی بی دریغ و وفادارانه ملت بزرگ ایران انجام شده است ولی متاسفانه برخی غیرمنصفانه و حتی گاه هتاکانه شما و تقریبا همه کارهای دولت را و حتی کارهای خوب و تاثیرگذار و بزرگ را به توفان تخریب سپردند و متاسفم از این که برخی هر چند معدود حتی ادب را رعایت نکردند و به شخصیت نه تنها «احمدی نژاد» بلکه رئیس جمهور منتخب و قانونی کشور توهین کردند اما از این مقوله بگذریم که ناخواسته بحث به درازا کشید.

چند گله و انتقاد از رئیس جمهور

اما به نظر می رسد تغییر گفتار و رفتار احمدی نژاد سال ۸۴ با احمدی نژاد سال ۸۹ و سال های بعد واقعیتی انکار ناشدنی است و باید به صراحت اذعان کرد که شما نیز خواسته یا ناخواسته گاه سخنانی گفتید و مواضعی گرفتید و بی تعارف بگوییم گاه حتی لجبازی و خودرایی هایی کردید که خوشایند و پسندیده نبود و گاه حتی به مذاق شیفتگان سینه چاک شما که هیچ انتقادی را از شما نمی پذیرفتند خوش نمی آمد از جمله این که آخرالامر هیچ توجیه منطقی و پذیرفتنی برای آن 11 روز خانه نشینی و به اصطلاح «دورکاری» شما یافت نشد و یا مثلا حالا که یک سال بیشتر به پایان دوره ریاست جمهوری شما باقی نمانده هنوز لیست آن مفسدان اقتصادی که گفتید در جیبتان هست بیرون نیامده است، هر چند حداقل دوبار تاکنون گفته اید که رونوشتی از این لیست را به قوه قضاییه داده اید.

راجع به فساد بزرگ مالی هم که نه موضع مستحکم گرفتید و نه کسی از بدنه دولت و یا حتی مدیران را عزل کردید و نه حتی جلوی فرار خاوری گرفته شد و نه حتی شما و یا لااقل وزیر اقتصاد یا رئیس کل بانک مرکزی از مردم عذرخواهی هم نکردید و به جای آن چند بار بر این نکته تاکید کردید که دولت شما پاک ترین دولت است این در حالی است که بالاخره این فساد ننگ آور در زیرمجموعه دولت شما رخ داده است، همچنین برخی از وعده های شما مبنی بر کنترل تورم و حتی پایین آوردن آن در حد تک رقمی شدن نه تنها محقق نشد بلکه خصوصا در سال جاری بر میزان تورم افزوده شد.

قصد ورود به بازار بلبشو و راز و رمز آلود سکه و ارز را ندارم که بحث در این باره خود فرصتی مستوفی می طلبد. اما قضیه روز به روز گران شدن برخی مایحتاج عمومی مردم مانند مواد غذایی و پروتئینی و خصوصا مرغ آن هم در آستانه ماه مبارک رمضان از دیگر مشکلاتی بود که برای مردم در بحث معیشت به وجود آمد که این خود نیز بحث دراز دامنی است. از افزایش نجومی و کمرشکن اجاره های خانه که نیز داغ بر دل های مستاجران خانه به دوش گذاشته است بگذریم هدف این نوشته بیان این موضوعات هم نبود که انتقادپذیری شما باعث لغزیدن قلم بر کاغذ و نوشتن این مطالب شد وگرنه آقای رئیس جمهور در برخی استان ها و شهرهای کوچک نه تنها از استاندار بلکه از یک فرماندار یا مدیر کل یا رئیس یک اداره و یا بازپرس یک محکمه قضایی نمی توان کوچک ترین انتقادی کرد باز هم گلی و هزاران گل به جمال شما که اگر به برخی انتقادها وقعی نمی نهید لااقل برخی از آن ها را گوش می کنید اما کمی هم به موضوع اصلی که سخنان شما در شبکه یک سیما بود بپردازیم.

۱- نه تنها کارشناسان عرصه رسانه بلکه همه مردم به خوبی دریافته اند که آن چه از شبکه اول سیما پخش شد یک «مصاحبه» نبود بلکه یک سخنرانی تقریبا یک طرفه بود و ارائه آن چه شما می خواستید و نه پاسخ به سوال های مطرح در ذهن و زبان مردم.

۲- البته این حق شماست که به عنوان رئیس جمهور برای رساندن صدایتان به مردم از رسانه ها استفاده کنید اما عنوانش را سخنرانی بگذارید نه مصاحبه.

۳- برخی از کلمات و عباراتی که شما در این سخنان و برخی از صحبت های قبلی از تریبون های مختلف به کار برده اید متناسب با شأن علمی و دانشگاهی دکتر محمود احمدی نژاد و خصوصا رئیس جمهور منتخب ملت بزرگ ایران نبوده و نیست. برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب از ذکر مصادیق پرهیز می کنم که متن صحبت های شما هم به صورت زنده پخش شده و هم در سایت خود شما و خبرگزاری ها موجود است.

۴- این که در آن برنامه تلویزیونی عبارت «از کجا می دانید» را در پاسخ به سوال مجری با اشاره به این که یک سال دیگر بیشتر از عمر دولت شما باقی نمانده است را بر زبان می رانید آن هم با لحنی توام با شوخی و خنده چه مفهومی دارد آیا این گونه حرف زدن آن هم توسط رئیس جمهور قرین صواب است آیا این گونه حرف زدن خود به گمانه و یا شبهه «پوتین- مدودف» دامن نمی زند؟

آقای رئیس جمهور آیا بهتر نیست که اگر قصد دارید کسی و یا جریانی را که صالح می دانید و یا دوست می دارید ادامه کار دولت شما را پی گیری کند به صراحت مطرح کنید، شما که در سخن سر دادن، خوب و پیوسته صحبت کردن و توجیه حتی برخی کارهای نه چندان کارشناسی شده، آدم موفقی هستید و کمتر کسی یارای مجادله و محاجه با شما را دارد.

۵- در سخنان متعددی از جمله در صحبت های آن شب شبکه اول سیما به صراحت و به کرات به تلویح از دخالت دیگر قوا حتی در حوزه تصمیم سازی و تصمیم گیری مسائل اجرایی و مربوط به دولت گله کرده اید اگر این امر وجود دارد چرا یک بار و برای همیشه قاطعانه به این دخالت های مورد ادعا پایان نمی دهید.

۶- شما بارها و بارها من جمله در همین برنامه سیما از سیستم بانکی کشور و حتی ربوی بودن آن در برخی موارد گله کرده اید. آقای رئیس جمهور حرف مردم این است شما که رئیس قوه مجریه هستید دیگر چرا گله می کنید، گله ها را به مردم واگذارید که نه قدرتی در اختیار دارند نه امضایشان برای عزل و نصب و تغییر رویکرد و برنامه بانک ها و دیگر سازمان ها خریداری دارد!

آن چه به ذهن می رسد این است که شما به کمک همکارانتان از طریق قانون باید سیستم بانکی و دیگر مشکلات کشور را حل کنید نه این که بارها و بارها گله کنید.

۷- آقای رئیس جمهور در همین برنامه، شما به صراحت گفتید «بانک ها اموال زیادی دارند که می توانند آن ها را بفروشند و ادامه دادید که گفته ایم امسال و سال بعد ۳۶ هزار میلیارد تومان اموال می فروشیم و با آن بودجه عمرانی تامین می کنیم، این کار یک افتخار برای دولت است بانک ها اموال زیادی دارند که می توانند آن ها را بفروشند و به صورت وام در اختیار فعالان اقتصادی قرار دهند».

آقای رئیس جمهور این در حالی است که شما، وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی برای اجرایی شدن این کارها می توانید برنامه ای مدون و اساسی طراحی و به مورد اجرا بگذارید. اما آن چه مردم در صحنه عمل شاهد هستند نه تنها فروش این اموال نیست بلکه قد کشیدن برج های آنچنانی این بانک ها و برخی سازمان ها در جای جای پایتخت و دیگر شهرهای کشور است، به نظر شما این پارادوکس بین حرف های پسندیده و ایده آلی شما و واقعیت های موجود در جامعه را مردم چگونه می توانند برای خود توجیه کنند؟

۸ - آقای رئیس جمهور در همین برنامه در بخشی از سخنان خود گفته اید «مثلاً در خوراک دام ۴ نفر بودند که ۴۰سال است دارند خوراک دام وارد می کنند این ها راه و چاه کار را بلد بودند، ۱۰درصد پول را می دادند جنس را می آوردند و بعد ۹۰درصد بقیه را می دهند، وقتی این ها را زدید یک آدم جدید رفت و آن طرف هم گفت باید ۱۰۰ درصد را بدهید.»

آقای رئیس جمهور سوال این است چرا باید واردات این گونه نهاده ها که با معیشت و ارزاق عمومی مردم ارتباط دارد به گفته شما ۴۰ سال در انحصار ۴نفر باشد، اگر دیگران در شکستن این انحصار کوتاهی یا قصور کردند شما چرا این کوتاهی را جبران نکردید و این انحصارها را نشکستید؟

آیا انحصار در هر امری زمینه ساز بروز تخلف و فساد نیست؟ چرا شما امثال این انحصارها را با قدرت و با اتکا به پشتوانه رای خود و با توجه به این که رئیس جمهور کشور هستید قاطعانه نمی شکنید؟

آیا اثر تحریم های روز به روز تشدید شونده بدخواهان و دشمنان این ملت طلب نمی کرد دولت های قبلی و خصوصاً شما در جهت خوداتکایی تولید نهاده ها حرکت می کردید؟

آیا از دامن نامبارک امثال همین انحصارها سلطان شکر و سلطان موز و سلطان گوشت و... زائیده نشده اند؟

کلام به درازا کشید، پس به همین جا ختم می کنم و از شما به عنوان رئیس جمهور به خاطر تمام کارهای خوب، بزرگ و موثری که برای مردم، کشور و نظام اسلامی انجام داده اید به عنوان عضو کوچکی از جامعه بزرگ ایران صمیمانه تشکر می کنم اما از شما گلایه ها، انتظارات و انتقادهای جدی هم داریم و امیدواریم در فرصت باقی مانده خدمتگزاری با استفاده از ظرفیت های فوق العاده کارشناسی و نخبگان موجود در کشور و قدرشناسی بیشتر از همراهی های بی دریغ ملت بزرگ و شریف ایران، مجموعه دولت کارهایی درخور، مناسب و تاثیرگذار خصوصاً در امر کنترل و مهار تورم و تسهیل معیشت مردم انجام دهد.

ابتکار: «نعل وارونه اصولگرایان برای انتخابات 92»

«نعل وارونه اصولگرایان برای انتخابات 92» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید:
نزدیکی به ا نتخابات موقعیتی است که بسیاری از خطوط را بر هم می‌زند.

صف بندی‌های جدیدی را شکل می‌دهد. گاه مخالفان سیاسی را علیه رقیبی مشترک پیوند می‌دهد و متحد می‌کند، زمانی شعار رقیب، سرلوحه اقدامات انتخاباتی می‌شود و گاه انتقاد و اعتراض به هم پیمان سابق به مهم ترین رویکرد سیاسی تبدیل می‌شود.

از روز گذشته با اطلاعیه شماره یک ستاد انتخابات کشور رسماً کلید انتخابات ریاست جمهوری یازدهم زده شد و به نظر می‌رسد با این اقدام رسمی تحولات مربوط به این رویداد ملی سرعت بیشتری به خود بگیرد. این موضوع امّا در اردوگاه اصولگرایان از چند ماه پیش آغاز شده است. این جناح با سابقه کشور که فعلاًخود را یکه تاز صحنه رقابت‌های سیاسی می‌بیند در چند ماه گذشته و به خصوص پس از ماجرای خانه نشینی 11 روزه رئیس جمهور چرخشی تند و مغایر با مواضع سابق خود پیدا کرده است.

این جناح بزرگ و با سابقه درنظام سیاسی ایران، اگر چه در انتخابات خرداد 84 با همه توان پشت سر محمود احمدی نژاد قرار نگرفته بود اما با پیروزی وی و کسب عنوان ریاست دولت نهم، خودش را شریک اصلی این غنیمت بزرگ می‌دانست و در چهار سال نخست و سپس انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 با تمام توان پشت سر وی ایستاد و از همه امکانات خود برای پیروزی وی بهره گرفت.

حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم به خوبی نشان می‌دهد که اصولگرایان در انتقاد و مخالفت با اصلاح طلبان (رقیب دیرینه خود )ویژگی‌هایی که محمود احمدی نژاد در خود جمع کرده بود،را به عنوان ملاک‌های یک رئیس جمهور ایده آل معرفی کرده بودند: ساده زیستی،مردمی بودن، ولایت پذیری، نمایندگی آرمانهای انقلاب،صداقت،شجاعت،عدالت و ده هاصفت خوب دیگر.

سفرهای استانی وی ابتکاری بی بدیل در عرصه مدیریت کشور معرفی شده بود. عملکرد وی افق چشم انداز ایران توسعه یافته،را روشن تر از همیشه کرده بود. در حوزه سیاست خارجی سفیری بود که پیام انقلاب اسلامی را به جهانیان میرساند و هیمنه استکبار را به بازی گرفته بود. در برابرادعاهای بزرگ وی سکوت تائیدآمیزی را در دستور کار خود قرار داده بودند و در یک کلام گم شده ای بود که پس از سه دهه برای نمایندگی انقلاب و نظام پیدا کرده بودند.

در همه این سالها کوچک ترین انتقاد اصلاح طلبان نسبت به عملکرد محمود احمدی نژاد با هجمه تند اصولگرایان، روبرو می‌شد و چنان جوابی به آن می‌دادند که گویی به آتش توپخانه دشمن پاسخ می‌دهند.

این روزها اگر چه محمود احمدی نژاد تغییر کرده است امّا تغییرات دراردوگاه اصولگراعجیب تر به نظر می‌رسد. اصولگرایان منتظرند تا احمدی نژاد سخنی بگوید یا حرکتی انجام دهد تا مانند آوار بر سرش فرود آیند (واالبته احمدی نژاد هم با سخاوت تمام این امکان را برایشان فراهم می‌کند).

همه تعابیر و عنوان‌هایی که پیش از این برایش به کار برده بودند، مانند درجه‌های نظامی ژنرالی از وی ستانده شده است. بسیاری از عملکردهای وی که پیش از این تحسین شده بود به اقداماتی برای گسترش فقر، بی عدالتی، مفاسد اقتصادی و اجتماعی تعبیر می شوند. برخی از همراهان رئیس جمهور منحرفانی توصیف می‌شوند که عقبه شان به «فتنه 88» هم میرسد.

در همان حال که از «فتنه گران» غافل نمی‌شوند همه ادعاهای آنان در حوادث پس از انتخابات را با زبانی دیگر مطرح می‌کنند. نگاهی به حوادث سه سال اخیر نشان می‌دهد که بسیاری از فعالان سیاسی اصول گرا همان مواضعی را ابراز می کنند که چهره‌های اصلاح طلب مطرح کرده بودند.

این چرخش‌های عجیب اگر چه یکی از دلایل آن تغییرات محمود احمدی نژاد و تیم همراهش در چهار سال دوم است،امّا به یک موضوع مهم نیز بر می‌گردد و آن این است که اصولگرایان قصد دارند که سهم خود را در پیامدهای ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد انکار کنند. موضوعی که پیش از این تلاش کرده بودند تا در آن سهیم باشند (بنگرید به دعواهای نزدیکان رئیس جمهور و برخی اصولگرایان بر سر تعلق یا عدم تعلق احمدی نژاد به جناح اصول گرا).

این موضوع اگر چه در هر ائتلاف سیاسی طبیعی می‌نماید اما این روزها به نظر می‌رسد که رابطه مستقیمی با انتخابات ریاست جمهوری یازدهم پیدا کرده است. اصولگریان با تمام توان در انتخابات شرکت می‌کنند و رقیب مهم آنان - در غیاب اصلاح طلبان - نزدیکان رئیس جمهور هستند و همه اقداماتی که پیش از این، مورد اتفاق دو طرف بوده و اکنون سبب اختلاف شده،نیز خوراک تبلیغاتی مهمی برای این کارزار بزرگ است و بهمین خاطر است که اصولگرایان نمی‌خواهند خود را شریک اقداماتی بدانند که تا چند ماه دیگر دستمایه حملات شدید آنها به رقیب خواهد بود.

آنها نعل اسب‌های خود را وارونه زده اند تا رای دهنده گان را مجاب کنند که آن مسیری را میروند که نقش نعل‌ها میگوید نه راهی که با خود اسب از آن گذشته اند.

تهران امروز: «خط پایان برای اختلافات قوا»

«خط پایان برای اختلافات قوا» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمد علی پورمختار رییس کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی است که در آن می خوانید:

بروز مشکلات در بین روسای قوا مسئله تازه ای نیست و از ابتدای انقلاب تا کنون به دلایل مختلفی ممکن است وجود داشته باشد.

قانون اساسی برای مواقعی که اختلافی بین دولت و مجلس رخ می‌دهد چاره‌اندیشی کرده و طبق بند هفتم اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه از وظایف و اختیارات رهبری شمرده شده است و ایشان می‌توانند هرطور که مصلحت می‌دانند به حل و فصل موضوع بپردازند.

بیش از یک سال است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی حکمی آیت الله شاهرودی را به عنوان رئیس هیات عالی حل اختلاف سران قوای سه‌گانه منصوب کرده اند.تشکیل این هیأت بعد از 32 سال آن هم برای اولین بار قطعا دارای علل خاص خود بوده است اما به طور حتم نشان از لزوم روابط بین قوا و تنظیم روابط بر مدار قانون دارد.

برخی در همان زمان عنوان می‌کردند که تشکیل چنین هیاتی شاید به دلیل این بوده است که اختلاف بین قوا، هیچ‌گاه جدی نبوده است اما به نظر می رسد تشکیل چنین هیاتی از آن جهت اهمیت پیدا می‌کرد که دیگر نیازی نبود رهبر معظم انقلاب شخصاً در برخی موارد اختلافی وارد شوند، چرا که این هیأت با تفویض اختیاری که صورت گرفته، رأسا رفع اختلاف می‌کند و علی‌الاصول، حکمش، همانند حکم حکومتی، نافذ و برای طرفین لازم‌الاجر بوده است.

قرار بر این بود که در این هیات مواردی مورد بررسی قرار بگیرد که از سوی روسای قوا به عنوان اختلاف مطرح می‌شده است و تا کنون نیز شاهد ریاست خوب آیت الله شاهرودی بر این هیات بوده ایم و این مسئله از آنجا نشات می‌گیرد که خود ایشان به دلیل سابقه کاری که دارند مشکلات را دیده و با نظر کارشناسی مشکلات را مورد بررسی قرار می‌دهند از سوی دیگر ایشان مقبولیت خاصی بین روسای قوا دارند و نظر آیت الله شاهرودی برای قوا مهم،قابل توجه و قابل اجرا بوده است کما اینکه در این مدت یکساله شاهد بازگشت مسئله ای به این هیات نبوده ایم.

آنچه مسلم است این‌که نتیجه‌ وحدت و همدلی چیزی جز سود نیست و هر اختلافی که میان مسئولان باشد دودش به چشم مردم و نظام می‌رود نباید اجازه داد که برخی اختلافات قانونی در تفسیر برخی قوانین عادی و اصول قانون اساسی موجب اختلاف در بین روسای قوا شود اما به نظر می رسد هیات حل اختلاف در این موارد به طور شایسته عمل کرده و به درستی خواسته رهبری را که دستیابی به وحدت است دنبال نموده است.

آفرینش: «تفریحات سالم چیست و کجاست؟!»

«تفریحات سالم چیست و کجاست؟!» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:

«جذابیت قلیان در میان جوانان با 4000 ماده سمی و 70 ماده سرطان زا»، «66درصد برونشیت و سرطان ریه ناشی از مصرف دخانیات است»، «مصرف هربار قلیان برابر با مصرف 80 تا 100 نخ سیگار است»، «60 درصد از مرگ و میرهای سالیانه کشور ناشی از مصرف دخانیات است»، «قلیان به عنوان یک فرهنگ در تفریح اکثر دختران وپسران جوان جای گرفته است» و...

همه ما در سایت ها و رسانه های خبری گزاره های تکراری بالا را شنیده ایم و نمونه ملموس آنها را از نزدیک دیده ایم و یا خودمان هم به آنها مبتلاییم. همه ما معتقدیم که ورود قلیان به مجموعه فرهنگ تفریحی کشور امر پسندیده ای نیست و به عنوان دروازه اعتیاد تلقی می گردد. اما قبل از این قضاوت، باید بپرسیم بروز این فرهنگ از کجا نشأت گرفته است.

برخی از کارشناسان اجتماعی علت این امر را معضلات و کمبودهای شخصیتی عنوان کرده اند و براین اعتقادند که جوانان برای بزرگ و مستقل جلوه دادن شخصیت خود به استعمال دخانیات، به خصوص قلیان روی می آورند. به عنوان یک جوان به شخصه این رویکرد را به طورقطع قبول ندارم و معتقدم کمبود و گران بودن امکانات رفاهی- تفریحی از مهمترین عواملی است که باعث روی آوردن جوانان به قلیان می باشد.

طبق مطالعات انجام شده در ایران مصرف قلیان بین نوجوانان 13 تا 15 سال از سال 1382 تا 1386 دو برابر افزایش یافته است. جوانان دهه 80 که همگی در رنج سنی 20 تا 30 سال هستند، متولدین دهه 60 به بعد می باشند. نگاهی به فعالیت ها و برنامه های این دو دهه بیاندازیم و ببینیم چه اندازه برای آنها امکانات تفریحی و رفاهی ایجاد کرده ایم.

نگاهی به مجتمع های تفریحی بیاندازید، بسیاری از شهرهای کشوراز داشتن حتی یک شهربازی محرومند و یا تجهیزات آن آنقدر فرسوده است که سالی چند کشته به بارمی آورد! ضمن اینکه گران بودن هزینه حضور برای یک بار در ماه هم برای یک خانواده و یا جوانان مجرد به هیچ وجه به صرفه نیست و افراد ترجیح می دهند این هزینه را به امورات دیگر اختصاص دهند.

چه تعداد کتابخانه برای جذب جوانان به فرهنگ کتاب خوانی ایجاد کرده ایم. چراباید عضویت در کتابخانه ها فقط با کارت دانشجویی آن هم درصورت عدم تکمیل ظرفیت صورت بگیرد. آیا نشستن جوانان در فضای سبز محوطه کتابخانه نشان از ظرفیت بالای کتابخانه دارد؟!

وضعیت ورزشگاه ها و مجتمع های ورزشی چه طور؟ آیا نیازهای شهرهای مختلف و حتی پایتخت را برطرف می کند... جواب خیر است. استفاده از فضاهای ورزشی به سبب عدم پراکندگی براساس نیاز شهرها و بافت جمعیتی بسیاری از جوانان را از این نوع تفریحات سالم محروم کرده است.

ضمن اینکه هزینه ماهیانه عضویت در این باشگاه ها هم از توان یک جوانی که تازه به دهه دوم زندگی وارد شده بسیار مشکل است. آیا وضعیت مالی به اکثریت جوانان ما این اجازه را می دهد که به ارتفاعات برفی کشور بروند و از امکانات تفریحی ورزشی آنجا استفاده کنند؟ از طرفی هم برخی ورزشگاه ها، که برای استفاده اقشار ضعیف جامعه درنظر گرفته شده به سبب ظرفیت پایین و تقاضای بالا قابلیت خود را از دست داده اند.

در نصیحت های اجتماعی همه ما به جوانان این گزاره قراردارد که: «چرا به دل طبیعت نمیرید و به کوه نوردی و استفاده از هوای سالم علاقه ای ندارید؟» در جواب این گزاره باید گفت متاسفانه طبیعت ایران عجین شده با سفرخانه ها و رستوران هایی که قلیان عرضه می کنند! آیا این نظارت برعملکرد این صنف هم برعهده جوانان است؟!

به هرحال این را هم قبول داریم که تربیت و تفکر خود جوان هم در جلوگیری از گرایش به سمت دخانیات و قلیان موثر است. اما براین امرهم تاکید داریم که نتوانسته ایم مستلزمات رفع نیازهای رفاهی – تفریحی جوانان را فراهم کنیم. فرهنگ سازی درهرزمینه ای مستلزم وجود اسباب و تجهیزات مربوطه می باشد.

«با پاشیدن بذر بر روی سنگلاخ گندم نمی روید»

دنیای اقتصاد: «تعطیلات؛ تعدیل یا تنظیم؟»

«تعطیلات؛ تعدیل یا تنظیم؟» سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم یاسر میرزایی است که در آن می خوانیم:
رییس مجلس شورای اسلامی از پیگیری و بررسی طرح تعدیل تعطیلات رسمی کشور خبر داده‌است.

مساله تعطیلات رسمی کشور مدت‌ها است که روی میز بررسی سیاست‌گذاران است و هنوز نتیجه‌ معقولی حاصل نشده است. اما علم اقتصاد چه مشورتی برای رسیدن به یک تصمیم خردپذیر می‌تواند ارائه کند؟

بگذارید به حقایق مربوط در این زمینه رجوع کنیم. در ایران تعطیلات مربوط به بزرگداشت‌ها و گرامیداشت‌ها نسبت به جهان هم بیشتر و هم پراکنده‌تر است و نسبت کار مفید به کل زمان کار چندان مناسب و بهره‌ور نیست. در عین حال هجوم مردم برای خروج از شهرهای بزرگ در روزهای تعطیل نشان از نیاز روحی و روانی مردم به همین تعطیلات موجود دارد.

اکثر کشورهای پیشرفته دنیا به طور متوسط دو روز تعطیل در هفته دارند. در این کشورها نرخ بهره‌وری کاری نیز بالا است و همین نکته نشان می‌دهد که برخی محاسبات در مورد کاهش بهره‌وری با افزایش تعطیلات چندان پشتوانه تجربی ندارد. این در حالی است که تعطیلی مربوط به بزرگداشت‌ها نیز در این کشورها هم کمتر است و هم پراکندگی کمتری دارد.

اگر بخواهیم هم مضرات تعطیلات پراکنده کشور را برطرف کنیم و هم مزایای وجود تعطیلات و افزایش بهره‌وری ناشی از آن را حفظ کنیم باید سیاست تعدیل را به سمت سیاست تنظیم ببریم. برخی از کشورهای توسعه‌یافته مساله را چنین حل کرده‌اند که اگر تعطیلات مناسبتی مصادف با روزهای میانی هفته شد، آن تعطیلات را به آخر هفته انتقال می‌دهند. مثلا اگر روز ملی شدن صنعت نفت در ایران سه‌شنبه باشد، به راحتی می‌توان تعطیلات و بزرگداشت آن را به پنج‌شنبه‌ هفته قبل منتقل کرد.

پیشنهاد بسیاری از صاحبنظران این است که تعطیلات دو روز در هفته را با لحاظ کردن برخی تبصره‌های مربوط به بانک‌ها و ادارات مالی و تجاری تصویب کنیم و تعطیلات مناسبتی پراکنده در طول سال را به سمت این تعطیلات دو روزه هفتگی سوق دهیم بنابراین در سیاست تنظیم تعطیلات، توجه ویژه سیاست‌گذار اولا ارائه یک تقویم تعطیلاتی قابل پیش‌بینی و قابل برنامه‌ریزی است؛ ثانیا نه کم کردن تعداد روزهای تعطیل بلکه خارج کردن آن از وضعیت پراکنده و سوق دادن آن به سمت تعطیلات دائم هفتگی است.

امید است که چنین سیاستی هم شادابی لازم کاری را برای شهروندان کشور فراهم کند، هم بهره‌وری کاری را بالا ببرد و هم نظمی مناسب برای برنامه‌ریزی و فعالیت در فضای اقتصادی کشور حاکم کند. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها