شیشه خودرو را تا ته پایین دادهای و همینطور که گرمای داغ تابستانی صورت تو را سیلی زنان در مینوردد، چشمانت ریز شده و پشت شیشههای عینک پناه گرفتهاند و ششدانگ نگاهت از درون خودرو به دیوار ساختمانهاست تا هر تابلوی سبز رنگی را از دور میبینی چشمانت را گشاد کنی تا مبادا که از محل مورد نظر رد شوی. بالاخره تابلوی سبز و دود گرفته کوچک مورد نظر از دور بر فراز ساختمانی در حاشیه پرترافیک خیابان چشمک میزند، به زحمت جای پارکی پیدا میکنی و همانجا میایستی. پیاده میشوی، سرت را بالا میگیری و یکبار دیگر بدقت شماره دفتر و نام سردفتر را میخوانی و بعد از اینکه مطمئن میشوی درست آمدهای از در باریک و کوچک ساختمان وارد میشوی.
راهرویی نسبتا تاریک را رد می کنی و آرامآرام پلهها را بالا میروی. بالاخره از آخرین پاگرد عبور میکنی و تابلوی راهنمای ورود به دفتر از دور خودنمایی میکند. آب دهانت را فرو میدهی و نفس عمیقی میکشی تا به نفسهای تند و سریعت تسلط پیدا کنی و سپس وارد میشوی. سالنی کوچک با صندلیهایی دور تا دور چیده شده و یک ظرف شکلات که روی میز خودنمایی میکند. مراجعانی که با هیاهو و همهمه به اتاق پشتی در تردد هستند و صدای پاشنههای بلند کفشهای زنانه که تندتند از این سو به آن سو در حرکت هستند تمام فضا را پر کرده است. آرام میروی و روی یکی از صندلیهای سالن مینشینی. با دویدن چند دختربچه لباس عروس پوشیده مرتب و چند پسربچه کت و شلوار به تن، به سمت اتاق انتهایی دفتر، حضار درون اتاق هیاهوکنان به سمت سالن بیرون میآیند و در لحظه موجی از آدمهای حاضر در محضر به سمت در ورودی میشتابند. در میان کِل کشیدن و دست زدن مکرر جمع حاضر، آقایی با کت و شلوار تیره در کنار خانمی با مانتو شلوار و کفشها و شال سپید وارد دفتر میشوند. سالن یکپارچه شعف است. افرادی که دور تا دور سالن نشستهاند و اکثرا مسن هستند هم برخاسته و آرام آرام دست میزنند. فضای سالن پیچیده و شلوغ میشود. همهمه توام با دست زدن و تبریک و پاشیدن سکههای ریز روی سر عروس و داماد توام است. صدای شور و شادی قطع نمیشود. لحظاتی بعد تمام آن جمعیت همراه زن و مرد جوان وارد اتاق پشتی میشوند و سکوت کامل فضا را در برمیگیرد. صدای بلند عاقد که در حال قرائت خطبه عقد است، بر تمام دفتر حاکم شده و لحظاتی بعد دوباره شور و شعف و کلکشیدن جمعیت تمام ساختمان را پر میکند. همهمه شادی توام با تبریک عاقد را سریع به بیرون از اتاق رهنمون میکند. پشت سر او پسرک جوانی با جعبه شیرینی تزئین شدهای بسرعت از تمام حضار پذیرایی میکند.
و همینطور که شیرینی را میخوری مرور لحظههای مهیج امروز تو را با خود به تکرار بیوقفه و همه روزه این همه شور و هیجان در این دفتر میبرد.
مرجان سهرابی / جام جم
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد