در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در مواضع رهبران لبنان در 30 سال گذشته و در بیانیههایی که حزبالله داده و در حرکتهایی که کرده تا حدود زیادی اهداف و ماموریتها و رسالتهایش روشن است، ولی به هر حال شرایط و زمان تغییر میکند. امروز و در این مقطع از زمان، شما مشخصا چه رسالتی را برای حزبالله لبنان و شخص خودتان و این جنبش قائل هستید و پیگیری میکنید؟
راه اصلی حزبالله در این سالها تغییر نکرده است، حزبالله در سال 1982 به علت اشغال سرزمین لبنان توسط رژیم صهیونیستی تاسیس شد و از آن سال تاکنون ما با پروژه توطئههای آمریکایی ـ اسرائیلی روبهرو هستیم که میخواهد به کشورمان و تمام منطقه سلطه پیدا کند. این پروژه دارای بخشها و جایگزینهایی است. شما وقتی یک قسمت از نقشههایشان را خنثی میکنید آنهاتوطئه دیگری را طراحی میکنند. پیش از سال 2000 ما مستقیما با اشغالگرها که در سرزمین ما حضورداشتند روبهرو بودیم و خداوند ما را نصرت و یاری کرد تا اشغالگران را از سرزمینمان و جنوب لبنان بیرون کنیم، ولی لبنان امروزه نیز در معرض تهدیدها، طمعها و تعدیهای رژیم صهیونیستی است و اسرائیل هر روز لبنان را تهدید میکند. رژیم صهیونیستی، سرزمین فلسطین را اشغال کرده است و سعی میکند بر منطقه چیره شود، پس علتها و موضوعات اصلی که حزبالله در ابتدا مطرح کرد همچنان وجود دارد. در صورتی که وضعیت و شرایط سیاسی تغییر کند ممکن است شکل درگیری را نیز تغییر بدهد اما حقیقت و جوهره درگیری با رژیم صهیونیستی تاکنون همان بوده است.
بیست و پنجم می 2000 بود که اسرائیلیها از جنوب لبنان خارج شدند. خروج اسرائیلیها در آن تاریخ از جنوب لبنان یک اقدام تاکتیکی بود یا آنها واقعا مجبور به عقبنشینی شدند.
نه، آنها از خاک لبنان بیرون رانده شدند. آنها هنگامی که در سال 1982 وارد لبنان شدند تا اینجا یعنی نواحی جنوب بیروت رسیدند. حدود نیمی از نواحی لبنان در اشغال آنها بود، چون مقاومت از ساعتهای آغازین اشغالگری شروع شد و ارتش رژیم صهیونیستی متحمل زیان میشد که این نقطه ضعف آنهاست. آنها در مدتی کوتاه مجبور به عقبنشینی از ناحیه جنوب بیروت به سوی صیدا شدند و در سال 1985 از شهرهای صیدا و صور و بنقیه به سوی مرزهای لبنان عقب رانده شدند. اگر مقاومت نبود؛ ارتش اسرائیل در مرزهای لبنان میماند و خارج نمیشد ولی زمانی که فهمید با مقاومت جدی و فعالی طی 15 سال از سال 1985 تا سال 2000 روبهروست از مرزهای لبنان عقبنشینی کرد، زیرا عملیات ما مستمر و روزانه بود و ارتش اسرائیل در منطقه محدودی از مرز استقرار داشت و همواره زیر بمباران و مین وکمین بود و زیانهای بسیاری به او میرسید. از اینرو به این نتیجه رسید که ماندن هزینهبر است پس بهتر دید که خارج بشود. آنچه در 5 می2000 اتفاق افتاد، شکست واقعی برای اسرائیل بود. این ادعای شخصی من نیست بلکه خود آنها این مساله را اعلام کردند، آنها میگویند که این یک شکست تاریخی بود.
پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه واقعا یک اتفاق حیرتانگیز و غیرقابل باور برای کسانی بود که مسائل خاورمیانه و لبنان را میشناسند و از قدرت نظامی اسرائیل اطلاع دارند. آیا این واقعا حاصل قدرت حزبالله بود یا حاصل ضعف اسرائیل یا هر دو؟
اولا این پیروزی نصرتی از جانب خداوند متعال بود، یعنی واقعا وقتی از نصرت الهی صحبت میشود باید گفت پیروزی جنگ 33 روزه نصرت بزرگ الهی بود و آنچه اتفاق افتاد شبیه یک معجزه بود و خداوند وعده خود را برای بندگان صالحش تحقق بخشید. بدون شک ارتش اسرائیل از قویترین ارتشهای منطقه است و جنگ اصلی ما با نیروهای هوایی اسرائیل بود که یکی از قویترین نیروهای مسلح در منطقه خاورمیانه است. ما نمیتوانیم بگوییم که اسرائیل ضعیف بود بلکه ارتشی قوی داشت و بین حزبالله و ارتش اسرائیل از نظر قدرت و توانایی جنگی، هیچ تناسبی وجود نداشت؛ نه در تعداد و نه در ابزارها، نه در تواناییها و نه در مهارتها. بله مساله اینجا بود که اسرائیل تجاوزگر است و ملت ما تصمیم گرفت که جلوی آنها بایستد و گروههای مجاهدان و مومنان مخلص و راستگو دریافتند تکلیف شرعیشان چیست و به تکلیف خود عمل کردند و سرهایشان را به خداوند سپردند، به خداوند تکیه کردند و خداوند هم وعده خود را محقق کرد. اگر خدا را نصرت دهید، خداوند شما را نصرت خواهد بخشید و گامهایتان را ثابت میکند. این مصداق آیه شریفه قرآن بود و برای همین بنده از لحاظ معادلات مادی و محسوس نمیفهمم در این 33 روز چه گذشت. چون دقیقا اطلاع دارم ما چه داریم و اسرائیل چه دارد و این نظر شخصی من است و به نظر خودم آنچه در این 33 روز اتفاق افتاد، نصرتالهی و محقق شدن وعده الهی به صورت واقعی است.
عدهای اصرار دارند حزبالله را شعبهای از ایران در لبنان تلقی کنند و به تعبیری اینطور عنوان میکنند که حزبالله ادامه ایران و خط مقدم ایران در منطقه خاورمیانه است و به نوعی همین ارتباطی را که شما به آن اشاره کردید مثلا حمایت ایران از حزبالله و حمایت مالی ایران از حزبالله را هم دلیلی بر این امر ذکر میکنند. آیا واقعا ارتباط و شکل ارتباط اینگونه است یا ایران حزبالله را به خاطر ماهیت مقاومتی و اسلامی آن مورد حمایت قرار میدهد؟ من حتی مثال بزنم در جریان جنگ 33 روزه خیلی از مطبوعات و شبکههای رادیو و تلویزیونی وقتی میخواستند در مورد جنگ 33 روزه اطلاعات و اخبار منتشر کنند، میگفتند درگیری ایران و اسرائیل یا میگفتند درگیری ایران و آمریکا، کمتر میگفتند درگیری حزبالله و اسرائیل.
آنچه در لبنان و منطقه ما معروف شد، این بود که این جنگ بین حزبالله و اسرائیل است. بله ممکن است که در پشت پرده به همین نام اطلاق میشد. به هر حال چنانچه رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) در یکی از خطبههای نماز جمعه بوضوح فرمودند که جمهوری اسلامی ایران از جنبشهای مقاومت در لبنان و همچنین جنبشهای مقاومت در فلسطین حمایت میکند و حماس و جهاد اسلامی را نیز برشمردند، پس چون جنبش حزبالله جنبش مقاومت است و برای آزادی سرزمین و برای دفاع از لبنان فعالیت میکند، جمهوری اسلامی ایران به آن یاری میرساند؛ چنانکه به مقاومت اسلامی در فلسطین در داخل و خارج آن نیز یاری میدهد. این یک حقیقت است که حزبالله یک حزب لبنانی است و رهبری و افراد آن نیز لبنانی هستند. یک روزی گرد میز گفتوگو بودیم و تمام افراد حاضر از رهبران سیاسی لبنان بودند. یکی از آنان گفت که حزبالله برای محقق نمودن منافع ایران در لبنان کار میکند، بنده به ایشان گفتم حزبالله برای محقق نمودن منافع ملت خود کار میکند اما جمهوری اسلامی ایران دارای تعهدات عقیدتی، دینی و اخلاقی در جهت حمایت از جنبشهای مقاومت است و ایران برای رضایت خداوند به ما کمک میکند، ولی ایشان که معنای قربتاً الیالله چیزی نمیفهمید، گفت: آیا میتوان تصور کرد دولتی مثل ایران به حزبی لبنانی در مقابل هیچ، یاری برساند، بدون این که این مساله در خدمت منافع آنان باشد؟ (البته این صحبت در سال 2006 چند روز پیش از جنگ بود)، به او گفتم حزبالله در سال 1982 تاسیس شده آیا میتوانی یک نمونه از عملکرد حزبالله بیاوری که به نفع ایران بوده و به نفع لبنان نبوده باشد؟ و این سخن در برابر تمام اعضای حاضر در جلسه بود، گفتم آیا یک نمونه دارید؟ تمام آنها ساکت ماندند. خب اگر حزبالله با حمایت جمهوری اسلامی ایران، ولی برای آزادسازی سرزمین لبنان، برای آزاد نمودن زندانیان لبنان و برای حمایت از لبنان و سروری لبنان و آبهای لبنان و کرامت لبنانیها میجنگد، چه مشکلی در آن میبینید، بلکه بالعکس ما باید از حمایتهای دولت جمهوری اسلامی ایران تشکر کنیم، چون به لبنانیها این امکان را داد تا آنها سرزمین خودشان را آزاد و از کشورشان دفاع کنند.
یعنی رابطه حزبالله با جمهوری اسلامی ایران در چارچوب روابط و پیمانهای معمول دوجانبهای که بین کشورها و پیمانهای منطقهای یا بینالمللی هست، اصلا نمیگنجد و از نوعی دیگر و در چارچوبی دیگر است؟
این رابطه عقیدتی، ایمانی و اسلامی است و این رابطه شکلی از رابطه بین جهان عربی و اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است که در این رابطه، جمهوری اسلامی ایران را یک تکیهگاه و حمایتکننده و یاریدهنده برای رسیدن به آرزوهای خود میداند و هر چه در لبنان اتفاق میافتد، برای منافع لبنان و برای منافع ملت است. آری گاهی نتایج مشترکی وجود دارد مثلا هنگامی که اسرائیل ناتوان بشود یا اسرائیل شکستی متحمل بشود، منفعتی کلی برای لبنان، سوریه، فلسطین، اردن، مصر، جهان عرب، ایران و پاکستان است. این منفعت برای تمام کشورهای اسلامی و عربی است و تنها به نفع ایران نیست. هنگامی که پروژه اسرائیل شکست میخورد، به صلاح تمام ملتهای عربی و اسلامی در منطقه است و تنها به نفع ایران نیست. ما به این رابطه از این دیدگاه نگاه میکنیم. این رابطه دارای پیوند عقیدتی، ایمانی، انسانی و اخلاقی است و صرفا یک رابطه دو طرفه سیاسی و دیپلماسی رایج در جهان نیست.
جناب آقای نصرالله، رابطه شخصی حضرتعالی با حضرت آیتالله خامنهای چطور است؟
سیدحسن نصرالله: در جهان اسلام بلکه درکره زمین من کسی را با عقلانیت و علم و حکمت و شجاعت و مدیریت و تمکن عقلانی و معنوی و روحی حضرت آیتاللهخامنهای مدظلهالعالی نمیشناسم که توانایی رهبری امت را داشته باشد
خداوند تبارک و تعالی بر من منت نهاد تا خیلی زود با ایشان آشنا شدم، وقتی که عمر کمی داشتم. میدانید هنگامی که حزبالله تاسیس شد، سال 1982 همه ما جوان و نوجوان بودیم، سیدعباس موسوی رحمتالله علیه تنها 27 سال داشت و بنده 22 ساله بودم. در آغاز هنگامی که به جمهوری اسلامی ایران میرفتیم و با مسئولان ملاقات میکردیم و بنده از اولین جلسهای که تشکیل یافت، حضور داشتم. در همان زمان با رهبر معظم انقلاب آشنا شدیم. در آن زمان ایشان رئیسجمهور ایران اسلامی بود. علاوه بر آن چون بنده کوچکتر از دیگر برادران بودم و تحرکم آسانتر بود و تا حدودی هم زبان فارسی را بلد بودم، برادران اگر چیزی میخواستند، بنده به ایران میرفتم و این مساله آشنایی مرا با رهبری و مسئولان ایران بیشتر کرد و همچنین فرصت ملاقات با امام خمینی رحمتالله علیه را بیشتر کرد. از آن زمان آشنایی شخصی و نزدیکی با رهبری مدظلهالعالی پیدا کردم که این آشنایی تاکنون استمرار دارد. بنده و تمام دوستانم به ایشان محبت و عطوفت در دل داریم و به ایشان اعتقاد ویژهای داریم. در این باره به برادران گفتم و خدا را شاهد میگیرم، اعتقادم این است که در جهان اسلام بلکه درکره زمین من کسی را با عقلانیت و علم و حکمت و شجاعت و مدیریت و تمکن عقلانی و معنوی و روحی حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی نمیشناسم که توانایی رهبری امت را داشته باشد و این اعتقاد من است و از روی تجربه 30 ساله و براساس بسیاری تفاسیر معتقدم که ایشان از جانب خداوند تایید شدهاند و برای آن دلایل بسیاری دارم و میتوانم در این مورد در تلویزیون روزها برای اثبات مدعایم سخن بگویم و برای همین اعتقاد ما این است پس از رحلت امام خمینی رحمتالله علیه وجود رهبری، بزرگترین نعمت الهی بر سر این امت است که ما نیز بخشی از آن هستیم.
مقامات آمریکایی هر از گاهی در مورد احتمال حمله به ایران صحبت میکنند و از جمله گاهی میگویند همه گزینهها در مقابل ایران روی میز است. مقامات اسرائیلی با حرارت بیشتر در مورد اینکه روزی به ایران حمله بکنند صحبت میکنند، شما هم امروز جمهوری اسلامی ایران را خیلی خوب میشناسید و هم سابقه مبارزه با رژیم اسرائیل را دارید و آن طرف را هم خیلی خوب میشناسید. فکر میکنید آیا چنین احتمالی اساسا وجود دارد و اگر روزی چنین اتفاقی بیفتد، پیشبینی شما از نتیجه چنین حملهای چه خواهد بود؟
اساس این احتمال امکان دارد و کسی نمیتواند آن را نفی کند ولی سوال، درصد وقوع آن است که آیا این احتمال 50درصد، 60 درصد یا 5 درصد است. من معتقدم با پیشرفتهایی که در منطقه به وجود آمده است یعنی شکست آمریکا در عراق و پیش از آن، شکست اسرائیل در لبنان 2006، شکست اسرائیل در غزه، شکست آمریکا در افغانستان و شکست پیمان ناتو در افغانستان، مشکلات اقتصادی و مالی که دولت آمریکا با آن روبهروست و مشکلات اقتصادی که اروپا با آن مواجه است، اسرائیل پس از جنگ 33روزه دیگر اسرائیل پیش از این جنگ نیست. این از یک سو، یعنی این در صحنه دشمن. اما در صحنه دوستان، جمهوری اسلامی ایران سال به سال نیرو و توانایی و قدرتش بیشتر میشود و نیز دوستان بسیار و توانمندی در این منطقه دارد. به هر حال اعتقادم این است که آمریکا و اسرائیل میفهمند که هر جنگی در برابر ایران برای آنها بسیار هزینهبر خواهد بود و نتیجه برای آنها بسیار سخت خواهد بود و برای همین من شخصا براساس پیشبینیهای منطقهای و بینالمللی آن را بعید میدانم و میگویم بعید است نه به صورت قاطع، یعنی بروز چنین حملهای به ایران واقعا بعید به نظر میآید و من اعتقاد دارم سخن از جنگ علیه ایران در این برهه جنگ روانی و فشار بر ایران برای گرفتن امتیازاتی در مذاکرات هستهای در چارچوب 1+5 است. من این احتمال را قویتر میدانم.
اگر آن احتمال خیلی کم که شما در مورد آن صحبت کردید به وقوع بپیوندد و تعرضی به ایران از طرف اسرائیل یا آمریکا صورت بگیرد، حزبالله چه کار خواهد کرد؟ شما سال گذشته در مراسمی به مناسبت روز شهید گفته بودید اگر چنین اتفاقی بیفتد، پیامدهای خیلی ناشناخته و گستردهای به وجود خواهد آمد. منظورتان از این حرف چه بود؟ یعنی این را ناشی از قدرت ایران میدانید یا ناشی از کاری که خودتان خواهید کرد؟
خب آمریکاییها و اسرائیلیها معنای این سخن را میفهمند و این کفایت میکند.
استحضار دارید پروژه ایرانهراسی که به طور جدی از طرف دشمنان ما در منطقه تبلیغ میشود و هر بار میرود که یک ارتباط بهتری بین کشورهای منطقه خاورمیانه برقرار شود آمریکاییها مشخصا و اسرائیلیها تلاش میکنند بهنوعی ایران را به عنوان یک خطر منطقهای معرفی کنند، آیا واقعا به نظر شما جمهوری اسلامی ایران برای منطقه یک خطر است یا میتواند زمینهای برای وحدت در منطقه باشد؟
نظرم مشخص است و به هر حال این گزافهگوییهایی است که دیگران مطرح میکنند و از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون همواره تلاش میکردند ایران را به جای اسرائیل به عنوان خطر منطقهای معرفی کنند. هنگامی که شاه بر ایران حکومت میکرد و همپیمان نزدیک اسرائیل بود هیچوقت ایران تهدیدی برای اسرائیل نبود. از همان آغاز برپایی جمهوری اسلامی خواستند برای ملتهای عربی، دوست را به جای دشمن مطرح کنند پس همواره سعی کردند جمهوری اسلامی ایران را به عنوان دشمن معرفی کنند و این مساله تازگی ندارد. عمر این پروژه از سال 1979 یعنی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است و من میگویم شکست خورده است. از آنچه در رسانهها گفته میشود بگذریم همواره در سالهای گذشته هنگامی که آماری در جهان عرب و نزد ملتهای عربی گرفته میشد، آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن و ایران به عنوان دوست شناخته میشد. مسئولان در جمهوری اسلامی ایران همواره به خاطر تایید و احترام به ملتهای عربی و اسلامی جایگاه بالاتری گرفتند و این بدین معناست که این پروژه شکست خورده است. گرچه هزینههای بسیاری برای آن خرج میشود و برای جا انداختن آن دروغهای بسیاری میبافند، ولی با سپاس از خداوند متعال این دروغها و فریبها در ملتها اثر نمیگذارد و برای همین ملتهای منطقه به ایران به عنوان دشمن نگاه نمیکنند بلکه آن را دوست و تکیهگاه و حمایتکننده میدانند. امام خمینی(ره) میفرمود «خدا را سپاس میگویم که دشمنهای ما را از احمقها آفرید.» آنها میخواهند ایران را به عنوان دشمن معرفی کنند و هر دو سه سال، اسرائیل جنگی را در منطقه و علیه ملتهای منطقه به راه میاندازد، کشتاری به راه میاندازد و ایران در کنار ملتهای ستمدیده میایستد و از آنان دفاع میکند. ایران از نگاه بسیاری به عنوان فاکتور قدرت، وحدت، ثبات، توحید و جمع در منطقه شناخته میشود و این حقیقت است و هر کس حرف دیگری دارد یک دلیل بیاورد.
شما در سخنرانی اخیرتان به این مطلب اشاره داشتید که اسرائیل، آرزوی نیل تا فرات را داشت ولی الان کار به جایی رسیده که دارد دور خودش را هم دیوار میکشد ولی به هر حال فرض محال نیست، فرض کنیم شرایط عوض شود و در واقع 2 کشور اسرائیل و فلسطین ثبت شده در سازمان ملل و پذیرفته شده در منطقه تاسیس بشوند، با هم سفیر مبادله کنند و سفارتخانه بزنند و همدیگر را به رسمیت بشناسند و ملت فلسطین هم قبول کنند. آیا حزبالله چنین چیزی را خواهد پذیرفت یا خیر؟
اول این که چنین چیزی ممکن نیست. دوم اینکه تاکنون خود اسرائیلیها این مساله را نپذیرفتهاند. آنها آماده نیستند تا به فلسطینیها زمینی بدهند تا کشوری تاسیس شود و آنها کشوری دارای حاکمیت کامل را نمیپذیرند و این آشکار است. به هر حال من میگویم فلسطین اشغالی جایی برای تحمل 2 کشور و 2 بنیاد مستقل را ندارد. فلسطین و اسرائیل این گونه که مطرح شده در واقع امری قابل تحقق نیست و طرحی غیرواقعی است.
اگر مردم فلسطین بخواهند چه؟
این فرض محال است. ملت فلسطین همواره این مساله را نمیپذیرند و مدعی زمینهای خود از دریا تا رود بودهاند و مردم این سرزمین به هیچوجه از این خواسته دست برنمیدارند.
به نظر شما راه حل چیست؟
راه حل طبیعی آن همان است که رهبر معظم انقلاب مطرح فرمودند. برخی میگویند شما میخواهید یهود را بکشید. آنها را در دریا بریزید. ما میگوییم نه، راه حل مشکلات، برپایی کشوری واحد در سرزمین فلسطین است که در آن مسلمانها، مسیحیان و یهودیان زیر نظر یک حکومت سیاسی با رفراندوم کلی و زیر نظر این ملت با آرامش زندگی کنند. این راه حل منطقی و تنها گزینه است.
بحران سوریه به نظر شما چگونه حل خواهد شد؟ آیا اصلاحاتی که آقای بشاراسد دنبال میکند و از جمله مجلس که بتازگی گشایش پیدا کرد راهحل مشکل سوریه خواهدبود؟
دبیرکل حزبالله: جنبشهایی که در منطقه اتفاق افتاد، جنبشهای واقعی است که تحقق پیدا کرد. گرچه دهها سال پیش انتظار آن میرفت. معتقدم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یک الگو به تمام کشورهای عربی و اسلامی عرضه داشت و حرکت از آنجا آغاز شد. البته این تحول فکری، معنوی و سیاسی به وقت احتیاج داشت
یکی از علل موضعگیری ما در جریان سوریه این است که ما مشکل در آنجا را مشکل اصلاحات نمیدانیم. شما دقت کنید زمانی که آمریکا ـ غرب، اسرائیل وعدهای از کشورهای عربی که گذشته آنها در مورد روابط با آمریکا و موضعگیری در برابر اسرائیل مشخص است، علاوه بر گروه القاعده و گروههای دیگر در سوریه فعال هستند همه دارای یک هدف متحد هستند و آن سرنگونی این نظام است. پس اعتقادمان این است که مشکل آمریکا، غرب، اسرائیل وعدهای از کشورهای عربی با حکومت سوریه مشکل اصلاحات نیست چون اگر از اصلاحات سیاسی یا نظام دموکراسی با انتخابات و... صحبت بشود کشورهای عربی وجود دارند که از آنچه در سوریه میگذرد پشتیبانی میکنند و دارای روابط مستحکم با آمریکا هستند و در آن کشورها نه قانون اساسی وجود دارد و نه انتخابات و نه اصلاحات و نه گردش حکومتی. پس مساله این نیست. معتقدیم که آنها دنبال سرنگونی نظام سوریه هستند و مشکل اصلی هم به علت موضعگیری این نظام نسبت به جنبشهای منطقه است و این یک واقعیت است. حکومت سوریه به علت پایبندی به حقوق خود مانع از سازش با شرایط آمریکایی شد. مصر، اردن و حکومت خودگردان فلسطین با امضای پیمان اُسلو با اسرائیل سازش کردند و لبنان در جریان و منتظر بود. اگر حکومت سوریه در صلح داخل میشد، مساله از سالها پیش تمام میشد و بسیاری از حقوق ملتهای عرب و فلسطینی تباه میشد. پس مشکل این است که این نظام از مقاومت در فلسطین، لبنان و عراق حمایت میکرد.
به اعتقاد من مشکل اصلی آنها این است و از سوی دیگر بشاراسد گفت که ما آماده اصلاحات و گفتوگو هستیم ولی آنها اصلاحات و گفتوگو را نپذیرفتند پس نتیجه میگیریم که هدف اصلاحات و گفتوگو نبود پس هدف آنها سرنگونی حکومت سوریه یا تغییر موضعگیری او در قبال کشمکش اسرائیل با عربها است. برای همین به نظرم مساله به آسانی تمام نخواهد شد و استمرار پیدا خواهد کرد و متاسفانه به ضرر سوریه، ارتش، ملت و نظام آینده سوریه خواهد بود. تنها راهحلی که وجود دارد وارد شدن در گفتوگوست و اصلاحات مطرح شده یا قابل پذیرش است یا باید مورد کنکاش و تغییر قرار گیرد. ولی همه اینها از طریق گفتوگو و همکاری سوریها بهدست میآید. هر راهحل دیگر به سقوط سوریه میانجامد. من میگویم که آمریکا و اسرائیل میخواهند سوریه را نابود کنند.
فکر میکنید آمریکاییها، عربستانیها و ترکها با توجه به مواضع خیلی تند و بحث جدی که در مورد تغییر رژیم داشتند اجازه خواهند داد اصلاحات در سوریه به نتیجه برسد؟
من بعید میدانم. آنها به طور آشکار به سرنگونی نظام سوریه اصرار دارند.
برداشت و تحلیل شما از موج انقلابهایی که در کشورهای منطقه ما اتفاق افتاده چیست؟ تعبیر بیداری اسلامی (همان تعبیری که در کشور ما مورد استفاده است) یا تعبیر بیداری عربی که در کشورهای منطقه استفاده میشود؟ شما موضعتان در این قبال چیست و فکر میکنید واقعا چه اتفاقی دارد میافتد؟ آیا این دموکراسی تزریق آمریکاییهاست یا به نوعی جریان ریشهدار حرکتی اسلامی در منطقه؟
به اعتقادم جنبشهایی که در منطقه اتفاق افتاد، جنبشهای واقعی است و سناریو یا تئاتر یا فیلم چنانچه برخی ادعا میکنند ساختگی نیست. این جنبش اکنون تحقق پیدا کرده است. گرچه دهها سال پیش انتظار آن میرفت. معتقدم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یک الگو به تمام کشورهای عربی و اسلامی عرضه داشت.
ملتی بدون سلاح با اراده و وحدت کلمه میتواند نظامی قدرتمند چون نظام شاه را سرنگون کند. این حرکت از اینجا آغاز شد و البته این تحول فکری، معنوی، روحی و سیاسی به وقت احتیاج داشت. سپس جنبش مقاومت در لبنان پیشآمد پس از آن شکست اسرائیل در پنجم می 2000 انتفاضه اولی و دومی در فلسطین اشغالی، جنگ 2006 علیه لبنان و پیروزی مقاومت در جنگ 33 روزه و جنگ غزه و پیروزی آن در سال 2008 و شکست آمریکا در عراق به وسیله قیام و پایداری ملت عراق پیش آمد. اینها همه دگرگونیهایی است که در احساسات ملتهای منطقه و در اراده و عقیده آنان تاثیر گذاشت و برای آنها افقی از امید و آرزو نسبت به آینده باز کرد.
اضافه بر آن عملکرد نظامها و حکومتهای سازشپذیر و ضعیف که هیچ کاری انجام نداده بودند بستر را فراهم کرد. نباید علل و اسباب این جنبش را در چند ماه یا چند هفته قبل از وقوع آن جستجو کنیم. علل آن بسیار ژرف و به 10 یا 20 یا 30 سال قبل برمیگردد. دگرگونیهایی که در منطقه و جهان پیش آمد منجر به این قیامها شد. این انباشتها از لحاظ کمی و کیفی به حدی رسید که ملتها قیام کردند و من معتقدم جنبش این ملتها جنبش واقعی است و هنگامی که مقام رهبری از بیداری اسلامی سخن میگویند درست است، انگیزه اصلی این ملتها اسلام است و اسلام هم مورد احترام مسلمین و هم مورد احترام ملیگراهاست. یعنی افرادی که مسلمان به معنی خاص نیستند. گرچه روحیه عطوفت و معنویت اسلامی دارند و ارزشهای اسلامی را محترم میشمارند. پس این جنبش واقعی و حقیقی است. مساله اساسی این جنبشها پس از پیروزی آنها این است که آیا این جنبشهای ملی میتوانند میوه خود را بچینند یا این که آمریکاییها و مزدوران میآیند تا نتیجه انقلاب را مصادره کنند؟ این رویارویی اصلی در تونس، لیبی، یمن و مصر و در هر جا که انقلاب به آنجا رسیده یا نزدیک است که انقلاب شود برقرار است. در بحرین اجازه نمیدهند و این خود محکومیتی برای تمام نظامها و کشورهای عربی است که ادعا دارند.
به نکته خوبی اشاره کردید. البته بررسی تحولات کشورهای منطقه باید تکبهتک صورت گیرد در کنار فضای عمومی که تمام آنها دارند بعضا به لحاظ ماهیت با هم متفاوتند. خود شما چرا موضعتان در قبال بحرین و سوریه یکی نیست؟ آیا به این دلیل است که دولت سوریه شیعی است و دولت بحرین سنی؟ و تحلیلها و موضعگیری نسبت به این دو تا بر این اساس تقسیمبندی میشود؟ شما نگاه مذهبی و قومی به این کشورها دارید یا خیر؟
نه، اول این که نظام در سوریه شیعی نیست و این مغالطه است. نظام در سوریه سکولار است نه شیعی یا غیرشیعی. ما از ابتدای دگرگونیها در منطقه تحول در تونس، لیبی، مصر، یمن و بحرین و سپس سوریه دو معیار داشتیم. معیارهایی ثابت و مشخص. معیار اولی موضعگیری نظام نسبت به اسرائیل و کشمکش با اسرائیل. معیار دوم آمادگی نظام برای اصلاحات، پس اگر نظامی از در صلح با اسرائیل درآمد یا با آن دوست بود ما طرفدار سرنگونی آن هستیم و اگر این نظام آماده اصلاحات نباشد ما باز هم با سرنگونی او موافقیم و آمادهایم در سرنگونی او کمک کنیم ولی اگر از سویی آن نظام دشمن اسرائیل باشد و از مقاومت حمایت کند و از سوی دیگر آماده اصلاحات باشد ما از سرنگونی آن حمایت نمیکنیم بلکه میگوییم بفرمایید اصلاحات کنید. در سوریه نظام، دشمن اسرائیل است و از جنبشهای مقاومت حمایت میکند و آماده اصلاحات است. لذا ما گفتیم بفرمایید به سوی گفتوگو و اصلاح نه بهسوی جنگ که به نابودی و خرابی سوریه میانجامد. ولی در جاهای دیگر مساله متفاوت است. میدانیم در بحرین بیش از یک دیدگاه وجود دارد. برخی به سرنگونی نظام معتقدند و برخی به اصلاحات عقیده دارند. ما در بحرین دخالت نمیکنیم و اراده ملت را محترم میشماریم ولی تاکنون نظام در بحرین نشان نداده که دشمن اسرائیل است و برعکس، ملاقاتهای بسیاری بین مسئولان بحرینی و اسرائیلی مشاهده کردیم. در همین زمان حکومت بحرین موضعگیری مشخصی در جنبشهای مقاومت ندارد و از سوی دیگر اصلاحات را نیز نمیپذیرد و درخواستهای ملت خود را نادیده میگیرد و بهرغم این که ملت بحرین جنبش مسالمتآمیز دارد، با کشتار روبهرو میشود. اختلافات بین آنها واضح و آشکار است. موضعگیری ما در خصوص آنچه در منطقه اتفاق میافتد، دو معیار ثابت است که وقتی آن را بر این کشور تطبیق میدهیم ما را مخالف نظام قرار میدهد در حالی که در کشوری دیگر ما را به سوی گفتوگو با نظام سوق میدهد.
من چند سوال شخصی هم از شما دارم ممنون میشوم که به من پاسخ بدهید. شما در سن 21- 20 سالگی با حضرت امام خمینی دیدار داشتید و شنیدم که از ایشان حکم گرفتید. درست است؟
نه. حدودا 23 ساله بودم ولی حکم ویژه و خاصی نبود. نزد امام (ره) مطرح شد که به برخی علما یا طلاب لبنانی که من هم یکی از طلاب بودم حکمی درباره امور حسبیه و سهمین مبارکین که معمولا داده میشود بدهند و بنده یکی از آن افراد بودم که افتخار داشتم به آن حکم نائل شوم. به نظرم به هفت یا هشت نفر در لبنان داده شد و من یکی از آنها بودم.
جناب آقای نصرالله، شما خبر شهادت فرزندتان محمدهادی را چطور شنیدید؟ و واقعا چه حس و حالی به شما دست داد وقتی شنیدید؟
این مساله برای من قابل انتظار بود و ناگهانی نبود چون محمدهادی در مقاومت مشغول بود و همه جوانان مقاومت ممکن است در هر وقتی به شهادت برسند.
شما یک پدر هستید آقای نصرالله، خیلی سخت است؟
اولا مساله ناگهانی نبود؛ بلکه انتظار آن را داشتم و از پیش شهادت هادی تمام برادران مقاومت را بهعنوان برادران و پسران خودم میدانم و بین من و آنها رابطه عاطفی زیادی وجود دارد. هنگامی که پسرت شهید میشود مسلما یک وضعیت خاصی پیش میآید ولی براساس عقیده و فرهنگ و دین ما و خطبههایی که همواره در این گونه مناسبتها خوانده میشود و از شهادت و اجر شهید و درجه شهید و درجه خانوادههای شهدا صحبت و شهادت را افتخار و عزت میدانیم. آنچه ما میگوییم و مردم را با آن آشنا میسازیم به آن ایمان داریم و برای همین شهادت هادی از همان لحظه اول برای من افتخار و عزت بود.
هیچ وقت دلتان تنگ نشده، برای این که بتوانید راحت در خیابان راه بروید؟ به کشورهای دیگر سفر کنید؟ حج بروید، زیارت بروید؟ با خانواده به پارک بروید؟ سینما، چه میدانم در مجامع عمومی شرکت کنید؟
چرا. البته این اتفاق همواره پیش میآید. در نهایت من انسان هستم و دارای احساسات و عاطفه هستم. امیدوارم روزی برسد که بنده در خیابان راه بروم، به زیارت حج و عمره بروم... ای کاش!
الان به جای مبارزه دیگر چه کارهایی انجام میدهید؛ یعنی مثلا چقدر وقت برای خانواده خود میگذارید، چقدر با آنها هستید؟ یا مدام در حال مبارزه هستید؟
طبیعتا شرایط و وضعیت موجود وقت زیادی از من میگیرد و من مجبور به ادای وظیفه ام هستم. برای رویارویی با دشمن یا برای مبارزه چنانچه میگویید، ولی خب معلوم است مقداری از وقتم را برای خانواده میگذارم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: