در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چه مدتی است در زندان هستی و چه کسی را کشتی؟
از سال 85 در زندان هستم و یک سال بعدش هم محکوم به قصاص شدم. دخترجوانی را کشتم که فکر میکردم قصد دارد زندگیام را نابود کند.
مقتول چه نقشی در زندگی تو داشت؟
او فامیل ما بود و کارهایی کردهبود که باعث شد زندگیام متلاشی شود و خانوادهام هم تحت تاثیر قرار بگیرند.
چرا او را کشتی چرا شکایت نکردی؟
قصدی برای قتل نبود. میخواستم او را به خانهام بکشم و از او فیلمبرداری کنم و با آن فیلم تهدیدش کنم که دیگر وارد زندگی من نشود اما با هم درگیر شدیم و سرش به دیوار برخورد کرد.
فیلمی که میخواستی از مقتول بگیری چه بود که میتوانست تهدیدی برایش باشد؟
مردی از آشنایان جاریام را به خانه آورده بودم و قرار بود او به سمت دختر جوان برود و من هم فیلمبرداری کنم و از این طریق او را تهدید کنم تا دیگر وارد زندگی من نشود.
توضیح بده زمان قتل چه اتفاقی افتاد؟
وقتی دخترک را به خانه آوردم با هم دعوا کردیم و درگیر شدیم. من هلش دادم و سرش به دیوار برخورد کرد و از حال رفت. مردی که با جاریام در خانهام بود ترسیدند و خواستند فرار کنند من اجازه ندادم و گفتم باید تا آخرش باشند والا من میگویم چه شده است آنها ترسیدند و مرد جوان دستش را دور گردن مقتول انداخت و خفهاش کرد.
جسد را چه کردی؟
جسد در خانه بود. شوهرم به مسافرت رفته بود و من تنها بودم. قرار شد فردای روز حادثه مرد جوان بیاید و جسد را ببرد. شوهرم قبل از آمدن آن مرد آمد من به بهانهای او را بیرون فرستادم و خودم خانه را آتش زدم میخواستم با اینکار جسد را از بین ببرم بعد هم فرار کردم. با خودم گفتم جسد سوخته را پیدا میکنند و فکر میکنند جسد من است و اینطوری همه چیز درست میشود.
یعنی جسد شناسایی نشد؟
شناسایی شد چون کاملا نسوخته بود. بعد از شناسایی جسد بود که ماموران بازداشتم کردند.
گفتی قصد فرار داشتی موفق شدی؟
بله. فرار کردم و چندماهی هم فراری بودم شهرهای مختلفی رفتم. باردار بودم و وضعیت خوبی نداشتم و متاسفانه در این فرارها بود که مورد آزار قرار گرفتم. در نهایت وقتی به شهرم برگشتم بازداشت شدم.
وقتی بازداشت شدی چه اتفاقی افتاد؟
در بازجوییها همه چیز را گفتم حتی اینکه مردی در خانه من بود و او قتل را انجام داد، اما بعد گفتههایم را پس گرفتم.
چرا گفتههایت را پس گرفتی؟
چون خانواده پسر جوان به دیدنم آمدند و گفتند تو اعترافاتت را پس بگیر ما هم کمک میکنیم رضایت بگیری و آزاد شوی، من هم قبول کردم.
چرا قبول کردی ؟
فکر میکردم واقعا کمکم میکنند. ضمن اینکه چون اسم یک مرد در پرونده بود آبروریزی بزرگی برای خانوادهام بود. با خودم گفتم حتما درست میشود اما نشد.
چرا در دادگاه در مورد آن مرد حرف نزدی؟
اعترافاتم را پس گرفتهبودم وقتی دوباره مطرح کردم قبول نکردند و گفتند که تو دروغ میگویی. آن مرد تبرئه شد و من محکوم به قصاص شدم.
چرا به دنبال رضایت نبودی؟
خانوادهام قبیلهای زندگی میکنند. من عروس خونبس بودم تا به درگیری قبیله خودم با قبیله شوهرم پایان دهم. وقتی این اتفاق افتاد درواقع سرافکندگی بزرگی برای خانوادهام بود برای اینکه این سرافکندگی را جبران کنند به من گفتند که تو مستحق مرگی.
یعنی با زور خانوادهات به عقد شوهرت درآمدی؟
پدرم برای پایان دادن به قتل مردان دو قبیله من را قربانی کرد. با کسی ازدواج کردم که دوستش نداشتم اما چارهای هم نداشتم.16 سالم بود و نمیتوانستم مخالفتی کنم حتی اگر اینکار را میکردم کشتهمیشدم.مجبور به این ازدواج بودم.
وقتی ازدواج کردی هم به شوهرت علاقهمند نشدی؟
نه دوستش نداشتم او هم من را دوست نداشت اما چارهای نبود باید همدیگر را تحمل میکردیم چون اگر از هم جدا میشدیم دوباره دو قبیله به جان هم میافتادند. شوهرم میگفت باید این وضعیت را تحمل کنیم.
چرا بعد از این حادثه خانوادهات حاضر نشدند در گرفتن رضایت به تو کمک کنند؟
میگفتند آبروی ما را بردی علیه خانواده شوهرت اعتراف نکردی که ما بتوانیم انتقام بگیریم.حتی خودشان اقدام به قتل من کردند.
تو که در زندان بودی چطور خانوادهات اقدام به قتل تو کردند؟
برادر کوچکم برای دیدن من به زندان آمد ودر اتاق ملاقات با تفنگی خودکار که همراه آورده بود به سمتم شلیک کرد. تیر به زیر قلبم برخورد کرد و تا آستانه مرگ رفتم اما بعد از چند عمل جراحی زنده ماندم. اما هنوز خونریزی دارم و نتوانستند گلوله را از تنم خارج کنند.
شکایتی از برادرت نکردی؟
نه. برادرم بود من درک میکنم چرا اینکار را کرد. پدرم او را تحریک کرده و گفته بود اگر خواهرت را بکشی آبروی ما حفظ میشود و با عزت سرمان را بالا میگیریم که خودمان کشتیمش. برادرم هم به زندان آمده بود تا من را بکشد. آنها آنقدر از زنده ماندن من ناراحت هستند که حاضر نیستند با اولیایدم صحبت کنند و میگویند تو باید بمیری. اولیایدم میگویند اگر خانوادهات حتی یک تلفن به ما بزنند رضایت میدهیم.
اگر اولیایدم تا این حد بخشنده هستند که حاضرند با یک تلفن خانواده تو رضایت بدهند پس چرا با خواهش تو رضایت نمیدهند؟
چون میترسند خانوادهام آنها را بکشند و در واقع یک تماس خانواده من برای آنها امان نامهای است که بتوانند زندگی آرامی داشته باشند و خطری آنها را تهدید نکند.
همسرت در این مدت چه میکند؟
او در همان روزهای اول من را طلاق داد. با اینکه بچهمان را سقط کرده بودم و حال خوبی نداشتم حاضر نشد حتی در آن روزهای سخت کنارم باشد و من را ترک کرد. اما بعد در زندان ازدواج کردم.
با چه کسی ازدواج کردی؟
مردی که رقیب پدرم بود و با هم اختلاف داشتند. وقتی خانوادهام طردم کردند و گفتند تو باید بمیری آن مرد سراغم آمد و گفت که از اولیایدم رضایت میگیرد و من هم به این شرط که از اولیایدم رضایت بگیرد به عقدش درآمدم. آن مرد قبول کرده هرچند میلیون که اولیایدم بخواهند دیه بدهد اما آنها قبول نکردند و گفتند که باید خانوادهام درخواست کنند. اولیایدم هم میدانند که من قاتل نیستم.
تو در آستانه اجرای حکم قصاص قرار داری و ممکن است این حکم هر لحظه اجرا شود امیدی به زندگی داری؟
وقتی ازدواج کردم 16 ساله بودم و حالا 12 سال از آن زمان گذشته. در طول این سالها که بهترین سالهای عمرم بود میتوانستم خوش باشم و جوان بودم ولی نتوانستم از زندگی لذت ببرم و اول قربانی رفتارهای قبیلهای خانوادهام شدم و بعد هم گرفتار قتلی که من مرتکب نشده بودم. من در زندگی هیچروز خوشی نداشتم و شاید مرگ پایان این بدبختیها باشد. با اینکه دوست دارم زندگی کنم اما چارهای ندارم و باید مرگ را بپذیرم البته نامهای به رئیس قوهقضاییه نوشتم و درخواست کردم یکبار دیگر پروندهام را مورد بررسی قرار دهند. چرا که من مستحق مرگ نیستیم و قاتل واقعی کس دیگری است امیدوارم این درخواست قبول شود و یکبار دیگر برای زندگی و بیان واقعیت فرصت داشته باشم.
مرجان لقایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم