گفت و گو با جوانی که مدعی است دوستش به او و خانواده اش خیانت کرده است

توهم شیشه‌ای، دانشجوی جوان را قاتل کرد

زمانی که حسین از شهرستان به تهران آمد تا درس بخواند فکر می‌کرد از این به بعد زندگی موفقی خواهد داشت، اما چند سال بعد او به جای فارغ‌التحصیلی در رشته مهندسی به اتهام قتل زندانی شد. او پس از ورود به خانه مجردی، دیگر آن جوان شهرستانی ساده دل نبود و خودش زندگی مجردی را عامل بی‌بدبختی‌هایش می‌داند. این مرد که در شعبه 113 به ریاست قاضی ‌همتیار محاکمه شده‌ است جزئیات قتل و زندگی پر فراز و نشیبش را توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۴۷۸۰۳۵

متهم هستی همخانه‌ات را با ضربه چاقو کشتی. چرا این‌کار را کردی؟

قبول دارم این‌کار را کردم، اما اصلا نمی‌دانم چه شد که چنین کردم. خیلی از کارم پشیمانم. اما چه فایده.

مشکلی باهم داشتید؟

من از او متنفر بودم و او را عامل اصلی خراب شدن زندگی‌ام می‌دانستم.

چه مدتی بود باهم آشنا شده‌ بودید؟

از وقتی دانشگاه قبول شده ‌بودم و در تهران زندگی می‌کردم باهم بودیم. ما باهم خانه‌ای اجاره کردیم و در آنجا زندگی می‌کردیم.

همکلاست بود؟

نه او پزشکی پزشکی می‌خواند و در یک داروخانه هم کار می‌کرد. من هم در رشته مهندسی درس می‌خواندم. خیلی تلاش کردم تا دانشگاه قبول شدم.

چند سالی طول کشید و وقتی هم که قبول شدم به تهران آمدم. در یکی از بهترین دانشگاه‌های ایران درس می‌خواندم و خیلی سختی کشیدم، اما نمی‌توانستم این فرصت را از دست بدهم. به تهران آمدم اما ای کاش نمی‌آمدم.

علت اختلاف شما چه بود؟

او من رامعتاد کرد بدون این‌که خودم بدانم. من را گول زد و بعد هم رازهای زندگی‌ام را به همسرم گفت و باعث شد زندگی‌ام خراب شود.

توضیح بده چه اتفاقی افتاد و چرا معتاد شدی؟

در مدتی که هم اتاق بودیم و درس می‌خواندیم مواد می‌آورد و می‌گفت این ماده باعث می‌شود بتوانیم بهتر درس‌ها را حفظ کنیم. چون رشته پزشکی می‌خواند به او اعتماد کردم و فکر می‌کردم موادی که می‌‌آورد کمکم می‌کند درس‌هایم را بهتر یاد بگیرم، اما معتاد شدم.

چه ماده‌ای مصرف می‌کردید؟

اوایل که خبرنداشتم چیست. بعد از مدتی که کاملا معتاد شدم فهمیدم شیشه می‌کشیدم.البته درست می‌گفت می‌توانستم بهتر درسم را یاد بگیرم، اما این اتفاق فقط یکی دوبار افتاد و بعد آنچنان معتاد شدم که دیگر نتوانستم مصرفم را محدود کنم. وقتی به همخانه‌ام گفتم این مواد چیست خندید و گفت شیشه.

چرا از او جدا نشدی؟

خیلی دلم می‌خواست این‌کار را بکنم. کاری که او با من کرد زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار داد و من نمی‌توانستم دوباره همان آدم سابق باشم. به تهران آمده‌ بودم تا زندگی‌ام را بسازم نه این‌که آن را خراب کنم اما همه چیز برعکس آن چیزی که فکر می‌کردم اتفاق افتاده‌ بود.

چرا ترک نکردی؟

مواد را ترک کردم. خیلی سخت بود، اما ترک کردم و ازدواج کردم. عاشق دختری شده‌بودم که همکلاسی‌ام بود و فکر می‌کردم با او می‌توانم خوشبخت شوم، چون دوستش داشتم. اما یک‌سال بعد همسرم از من جدا شد و دیگر حاضر نشد برگردد.

چرا همسرت تو را ترک کرد؟

همسرم فهمیده ‌بود من معتاد شدم. خانواده‌اش به او فشار آوردند و اوهم از من جدا شد. دیگر راهی نمانده بود.

همسرت چطور متوجه شد معتاد شدی؟

می‌گفت از کارهایی که می‌کنی معلوم است، اما دروغ می‌گفت. من می‌دانستم همخانه‌ام با او ارتباط دارد و در مورد زندگی شخصی من با همسرم صحبت می‌کند.

بعد از این‌که جدا شدی، دوستت با همسرت در ارتباط بود؟

فکر می‌کردم ارتباط دارند و همچنان به او اطلاعات می‌دهد.

پس چرا دوباره پیش دوستت برگشتی؟

چاره‌ای نداشتم، چون جایی نبود که بروم و باید برمی‌گشتم. ضمن این‌که اجاره نامه آن خانه هنوز به اسم من بود. می‌توانستم آنجا بمانم.

از دوستت نپرسیدی چرا زندگی تو را به هم زد؟

هربار می‌گفتم چرا بازنم ارتباط داری می‌خندید و می‌گفت دچار توهم شده‌ای. من هیچ ارتباطی با زن تو نداشتم و ندارم. باورم نمی‌شد و فکر می‌کردم دروغ می‌گوید.

در دادگاه گفتی که مدتی بود رابطه شما تیره شده‌ بود. چرا؟

همخانه‌ام با من بدرفتاری می‌کرد. متوجه شده‌ بودم با کسی در ارتباط است و او از من بد می‌گوید. ضمن این‌که متوجه شده‌ بودم او آلبوم خانوادگی من را برداشته و نگاه می‌کند.

چرا اعتیادت را ترک نکردی؟ تو به خاطر مواد همه چیزت را از دست داده‌ بودی؟

می‌خواستم این‌کار را بکنم. پیش دکتری رفتم که مرکز ترک اعتیاد داشت. او به من گفت باید دوستی‌ام را با همخانه‌ام به هم بزنم و نباید با کسی که من را معتاد کرده زندگی کنم. این حرف‌ها باعث شد من بیشتر از هر وقت دیگری از دوستم متنفر شوم.

در مورد قتل بگو. چطور او را کشتی؟

مدتی بود به او مشکوک بودم و فکر می‌کردم می‌خواهد من را بکشد. تا این‌که شب حادثه یکدفعه برق رفت. بیرون را نگاه کردم و دیدم همسایه‌های دیگر برق دارند.

فکر کردم فیوز پریده‌است. صبح زود بود. به سمت حیاط رفتم چوبی برداشته بودم تا با آن فیوز را روشن کنم که یکدفعه همخانه‌ام را دیدم که با چاقو ایستاده. بعد با چوب ضربه‌ای به او زدم.

او به تو حمله کرد؟

نه.

پس چرا او را زدی؟

فکر کردم می‌خواهد حمله کند.

تو گفتی او با همسر سابقت در ارتباط بود و مدعی شدی کسی غیر از همسر سابقت هم با او در مورد تو حرف می‌زد و بعد دوباره گفتی او می‌خواست روز حادثه با چاقو به توحمله کند. اما هیچ‌کدام از این سه مورد ثابت نشده است.

خودم هم در اداره آگاهی متوجه این مساله شدم. آنها به من گفتند هرچه در مورد دوستم فکر می‌کردم توهم بوده‌ است.

وقتی دوستت را کشتی چه کردی؟

من یک ضربه به او زدم و فکر نمی‌کردم بمیرد. خونین بود نمی‌دانستم چه بکنم. به خانه رفتم. آنجا نشستم تا این‌که بازداشت شدم.

چه کسی پلیس را خبر کرد؟

همسایه‌ها از صدای ما بیرون آمدند و بعد پلیس را خبر کردند. من هم در خانه بودم که آمدند و بازداشتم کردند.

اولیای‌دم برایت درخواست قصاص کرده‌اند و حتما می‌دانی حکمت چیست؟

بله، حدس می‌زنم. حکم اعدام به من خواهند داد. من واقعا از اتفاقی که افتاده ‌است پشیمان هستم. اما دست خودم نبود. بخاطر مصرف شیشه دچار توهم شدم و دست به چنین کاری زدم.

در حال حاضر مواد مصرف می‌کنی؟

از وقتی زندانی شدم ترک کردم. الان پاک هستم. وضعیت بهتری دارم اما به خاطر عذاب وجدانی که تحمل می‌کنم وضع روحی‌ام بد است.

فکر می‌کنی اشتباه کردی؟

بله من اشتباه کردم. نباید این‌کار را می‌کردم. اصلا نباید مواد مصرف می‌کردم.خودم اشتباه کردم و اشتباهم را به گردن دوستم انداختم. او درسش را خواند با این‌که معتاد شده‌ بود، اما زیاده‌روی نکرد. اما من نابود شدم. درسم را رها کردم و زنم من را ترک کرد و حالا به جای این‌که مهندس باشم این‌طور گرفتار و به یک قاتل تبدیل شدم.

خانواده‌ات تلاشی برای این‌که بتوانند رضایت بگیرند، کرده‌اند؟

بله، آنها تلاش کردند اما هنوز موفق نشده‌اند. فکر هم نمی‌کنم اولیای‌دم رضایت بدهند. آنها انتقام خون پسرشان را خواهند گرفت.

فکر می‌کنی کجای کار اشتباه کردی که زندگی‌ات به اینجا رسید؟

اشتباه من در اعتماد بیجایی بود که به همخانه‌ام کردم. برای جبران اولین اشتباهم پشت‌سرهم اشتباه کردم و سعی کردم با اشتباه بعدی این اشتباه را از بین ببرم. واقعا از کرده‌ام پشیمان هستم. اگر درسم تمام می‌شد می‌توانستم در رشته‌ای که دوست داشتم درس بخوانم و زندگی خوبی داشته باشم.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها