قهرمان کتاب فارسی ما زن باسلیقه‌ای بود. او همیشه سطل شیر را در جای خنک نگه می‌داشت و رویش پارچه تمیزی می‌کشید تا گرد و خاک نگیرد.
کد خبر: ۴۷۳۸۰۶

کوکب خانم هر روز شیر گاو می‌دوشید و با آن ماست و پنیر و کره درست می‌کرد، نزدیک ظهر هم که ما در کلاس حسابی گرسنه‌مان بود او نیمروهای خوشمزه با تخم‌مرغ محلی برای مهمان‌ها درست می‌کرد تا دلمان بیشتر ضعف برود.

کبری اما دختر باسلیقه‌ای نبود. روزی که او کتابش را گم کرده بود و همه جای خانه دنبالش می‌گشت و پیدایش نمی‌کرد ما در کلاس از حرص ناخن‌هایمان را می‌جویدیم و وقتی کتاب را پای درخت، زیر باران پیدا می‌کرد نفس راحتی می‌کشیدیم و کتاب‌هایمان را محکم بغل می‌کردیم.

دلمان می‌خواست انگشت پطروس را ببینیم بعد از آن‌که تا می‌توانست آن را در سوراخ سدی فرو کرد که قطره قطره از آن آب می‌چکید و اگر می‌شکست، یک شهر با مردمش را آب می‌برد. آن روز همراه پطروس یاد گرفتیم بنویسیم رخنه و چقدر ذوق می‌کردیم که می‌دانیم رخنه یعنی سوراخ.

دوران مدرسه ما و هم‌نسلی‌های ما با این داستان‌ها گذشت، با داستان زندگی زنی کدبانو و مهمان‌نواز، با دختری که سهل‌انگار بود اما یک روز تصمیم گرفت که دیگر نباشد و با پسری که فداکار بود و جان خودش را برای همشهری‌هایش به خطر می‌انداخت.

اما حالا این شخصیت‌ها از کتاب‌های درسی رفته‌اند چون معاون پژوهشی آموزش و پرورش می‌گوید این داستان‌های از مد افتاده به درد بچه‌ها و زندگی مدرن امروز نمی‌خورد. آموزش و پرورشی‌ها می‌خواهند قهرمانان جدیدی برای بچه‌ها بسازند که متعلق به روزگار خودمان باشد، نه میراثی آمده از سال‌های دور.

بماند که ما دهه پنجاه و شصتی‌ها چقدر دلمان می‌گیرد از این‌که اسطوره‌های ما را از مد افتاده می‌دانند؛ ما با کوکب خانم و کبری و پطروس روزها داشته‌ایم.

البته همان موقع که ما از روی این درس‌ها روخوانی می‌کردیم یا برای مشق شب چند بار از رویشان می‌نوشتیم خودمان می‌دانستیم که آنها کمی قدیمی‌اند، چون پدربزرگ ما مثل مهمان کوکب خانم، کلاه نمدی سرش نبود و مادربزرگ ما در خانه چارقد سر نمی‌کرد.

لباس بلند و بدون مدل کبری هم لااقل شباهتی به لباس‌هایی که ما در خانه می‌پوشیدیم، نداشت و سرآستین پیراهنمان هیچ وقت مثل او کشدار و لیفه‌دار نبود.

اما با این حال ما آنها را دوست داشتیم چون به ما یاد می‌دادند که باید مهمان‌نواز بود حتی با دست خالی، باید برای همیشه یک تصمیم جدی در زندگی گرفت حتی اگر تا دیروز فقط شکست خورده‌ایم و اشتباه کرده‌ایم و باید فداکار بود حتی اگر کسی از فداکاری ما خبر نداشته باشد.

مسوولیت قهرمانی که به جای قهرمانان حذف شده از کتاب‌ها می‌نشیند به همین خاطر سنگین است. او مسلما باید آدمی از اهالی همین روزگار باشد تا بتوان لمسش کرد اما بی‌شک باید آنقدر بزرگ و تاثیرگذار باشد که درست مثل همان قهرمانان دوست‌داشتنی در ذهن بچه‌ها حک شود و گوشه‌ای از ذهن‌شان را برای همیشه اشغال کند.

اما آیا تدوین‌کنندگان کتاب‌های درسی می‌توانند شخصیت‌هایی بسازند که بچه‌های امروز، مثل ما بعد از این‌که 20 سال از زمان درس و مدرسه‌شان گذشت یادشان بیاید که آدم‌های داستان‌های کتاب چه کسانی بودند و چه پند و اندرزی را روایت می‌کردند؟

مریم خباز - گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها