دکتر حسین باهر متخصص رفتارشناسی، استاد دانشگاه شهید بهشتی، صاحب تألیفات متعدد در زمینه رفتارشناسی، جامعه‌شناسی، مشاوره خانواده و دارای مدرک دکتری در توسعه اقتصادی و فوق دکتری فلسفه مدیریت منابع از کاناداست.
کد خبر: ۴۶۵۸۵۹

وی تأکید می‌کند خود از جمله افرادی است که همواره و طی روزها با جوانان در ارتباط موثر است و از این حیث با شرایط و ویژگی‌های شخصیتی این قشر بخوبی آشناست.

با وی درباره ویژگی‌ها و ابعاد شخصیتی جوانان امروز ایران با تأکید ویژه‌ بر جوانانی که در کلانشهرها زندگی می‌کنند، به گفت‌‌وگو پرداختیم که اکنون از نظر شما می‌گذرد.

ویژگی‌های بارز جوانان امروز ایران را به‌طور کلی نام ببرید و بگویید از جنبه جامعه‌شناسی و رفتارشناسی چه تقسیم‌بندی‌هایی در این زمینه وجود دارد؟

بنده از افرادی هستم که بیش از هرکس دیگر با جوانان سروکار دارد؛ در دانشگاه‌های علامه طباطبایی، شهید بهشتی و مرکز مشاوره با جوانان در ارتباط هستم.

شناخت جوان‌ها به طور کلی یک ویژگی‌هایی دارد و به طور جزئی یک ویژگی‌های دیگر؛ به طور کلی معمولا آن چهار حرفی که خود کلمه «جوان» را تشکیل می‌دهد سمبل می‌شود. جیم به معنای جنبش، واو به معنای وجود، الف، استقلال و نون نیز سمبل نوگرایی، یعنی جوان نیروهای مازاد بر نیاز خود را دارد و به تبع آن بیشتر از انسان‌های دیگر جنب‌و‌جوش دارد و علاقه‌مند است که استقلال داشته باشد. با همان اندک اندوخته ذهنی که معمولا جوان نسبت به افراد مسن دارد، احساس می‌کند که یک واحد انسانی کامل است و از این‌که کسی به حریم او وارد شود خیلی خوشحال نیست و نهایتا به مسائل مختلف از دیدگاه نو و متفاوت علاقه‌مند می‌شود و به همین دلیل است که رو به ترقی و توسعه است.

از سویی جوان با امیدها، آرزوها و آرمان‌ها کار دارد و برعکس آدم‌های مسن که از گذشته تا حال کار دارند، جوان از حال به آینده نگاه می‌کند. با وجود این کلیت و جامعیت که از آن صحبت می‌شود، باید گفت ما باید به تعداد جوان‌ها تفصیل شخصیتی از این قشر داشته باشیم و اگر بخواهیم دسته‌بندی‌های دیگری را به کار ببریم باز باید یک کلی‌گویی‌های دیگر داشته باشیم؛ مثلا جوان روستایی و شهری، ایرانی و خارجی، دختر و پسر یا برحسب مشاغل مختلفی که این جوان‌ها دارند یا خانواده آنها و خلاصه انواع و اقسام ویژگی‌های دیگر می‌شود تقسیم‌بندی صورت داد.

ولی بحثی که ممکن است علاقه‌مند باشیم روی آن متمرکز شویم، جوانانی هستند که در سطح شهرهای بزرگ یا به عبارتی کلانشهرها زندگی می‌کنند؛ چراکه جوان‌های روستایی برای خودشان یک طبقه‌بندی خاص دارند، آنها توقع کمتری دارند و تلاش بیشتری می‌کنند، درس و تحصیل را در حد دیپلم تا لیسانس ادامه می‌دهند، بعد هم اگر نیاز شد به شهر و دیار دوردست می‌روند و در آنها نوابغ هم وجود دارد ولی معدود؛ از سوی دیگر تولید انبوه جوان فرهیخته و باسواد در شهرها و مراکز استان‌ها بویژه پایتخت یا خارج از کشور به صورت مهاجر یا فرار مغزها اتفاق می‌افتد که اینها هم بستگی به موارد انگیزشی جوانان دارد که آیا در ایران موقعیتی وجود نداشته یا در بیرون پیشنهادهای بهتری به آنها شده است.

یک بار دیگر به خود تهران به عنوان پایتخت برگردیم، چندین طبقه‌بندی را از جوانان می‌شود ارائه کرد؛ یک عده جوان‌های دانشجوی تهرانی که عمدتا در سطح لیسانس و بعضا فوق لیسانس و دکتری در حال تحصیل هستند و
کم و بیش از افراد با اشتیاق نیز به شمار می‌روند، از این جهت می‌گویم کم و بیش، چراکه درس‌ لزوما رابطه‌ای با کار ندارد و امید به اشتغال برای این جوانان در آینده، آن طوری که در گذشته برای ما بود، بسیار کم‌رنگ است، یعنی من می‌دانستم اگر لیسانس حقوق بگیرم وکیل می‌شوم یا کار اجرایی دیگری متناسب با تحصیلات خود می‌یابم ولی الان چنین قطعیتی برای دانشجویان ما وجود ندارد و حتی دانشجویان پزشکی و مهندسی که قبلا اصطلاحا برای استخدام پیش‌خرید می‌شدند در حال حاضر باید تخصص بگیرند و بعد از آن هم تازه خودشان یک تشکیلاتی را راه‌اندازی کنند چراکه برای آنها در سیستم دولتی جایی وجود ندارد، بنابراین اینها باید اول امیدشان به آرزو و آرزویشان به ایده‌آل و ایده‌آلشان را هم به آن سوی طبیعت منتقل کنند.

ولی بحث ما در مورد جوانان است و نه صرفا طبقه دانشگاهی، مشکلاتی که اشاره کردید مربوط به جوانان دانشگاهی است ولی بسیاری از جوانان مسیر دانشگاه را نمی‌روند و زودتر جذب بازار کار می‌شوند. وضعیت این دسته چگونه است؟

بله، آنچه تاکنون به آن اشاره کردم، آن دسته جوان‌های خوشبخت هستند که در دانشگاه قبول شدند و دوران طلایی را می‌گذرانند؛ یک دسته از جوانان هم وارد بازار کار می‌شوند که یا از طریق والدین یا خودشان یک کاری دست و پا می‌کنند و معمولا هم مشاغل کاذب، که این روزها زیاد شده مثلا تجارت موبایل و واسطه‌گری اتومبیل و فروش اجناس در بوتیک است؛ عده دیگری از جوان‌ها هم بیکار هستند و این افراد از امکانات خانواده مرفه برخوردار هستند و در تعاریف به این جوان‌ها «گلخانه‌ای» می‌گوییم که تقریبا در سطح تهران هم کم نیستند، از جمله جوانانی که ماشین‌های گران‌قیمت سوار می‌شوند، این دسته از نوجوانان و جوانان را تشکیل می‌دهند که از کیسه پدر و مادر و از محور نفت و رانت‌هایی از این قبیل برخوردار هستند؛ شاید بتوان دسته دیگری از جوانان را نیز تعریف کرد که مستأصل هستند، به این معنی که نه مستضعف هستند و نه مستکبر، بلکه مستأصل به شمار می‌روند؛ انسان‌های خوبی که نه توانستند درس بخوانند و نه توانستند کاری کنند و نه خانواده چندان مرفهی دارند و به هر در و دیواری می‌زنند که خود را تأمین کنند که البته از این نوع آدم‌ها و جوانان کم هم نیستند. بنابراین طبقه‌بندی که از جوانان در سطح کلانشهرها به دست می‌آید اعم از دختر و پسر، چهار دسته کلی است که به ترتیب خوشبختی طبقه‌بندی می‌شوند.

در مجموع آن‌طوری که من مطالعه می‌کنم و روزها در دانشگاه و تعطیلات نیز در کوه‌ها و پارک‌ها با جوانان در ارتباط هستم، جوان‌های ایرانی ضمن داشتن هوشمندی بسیار بالا یعنی آی کیوی (IQ) بالا، ای کیوی(EQ) چندان بالایی ندارند؛ یعنی بهره هوشی بالایی دارند اما بهره خردی بالایی ندارند، چون تجربه کمی دارند ولی از سوی دیگر توقعات زیادی دارند، دلایل این قضیه هم آن است که‌ ای کیو(IQ) که وراثتی بوده اینها دریافت کردند ولی ای کیو(EQ) که باید اکتسابی باشد، دریافت نکردند یعنی تجربه لازم را کسب نکردند.

مدیریت منابع را در کشورمان، برای جلوگیری از آسیب‌های احتمالی بویژه در بخش جوانان چطور ارزیابی می‌کنید؟

جوان‌ها مانند سیلابی هستند که اگر آن را هدایت کنیم می‌تواند به پای مزرعه برود و عامل کشت و کار باشد و اگر هدایت نکنیم به هر جایی می‌تواند برود و نهایتا تخریب را برای جامعه به ارمغان آورد. بنابراین تصور می‌کنم در درجه اول جوان احتیاج به هدایت دارد و نباید گذاشت جوان به مرحله امر به معروف و نهی از منکر برسد، بلکه قبل از آن باید برای وی زمینه مولد فراهم کنیم یعنی محیط کاری تولیدی شود تا جوان بتواند اشتغال داشته باشد و این شامل هر سطحی می‌شود، چون نسل ما از دبیرستان به بعد همیشه کار کرده‌ایم و دوم این‌که شرایط تفریحی و رفاهی انسانی و مردمی برای جوانان فراهم کنیم زیرا زمانی که این‌ جوان‌ها به کوه یا پارک و باشگاه می‌آیند دیگر آن فسادی که به صورت زیرزمینی ممکن است آنها را تهدید کند، برایشان وجود ندارد ولی مثلا اگر یک دختر و پسری می‌آید در کوه و مأموران مزاحم آ‌نها می‌‌شوند، اینها یا دچار افسردگی می‌شوند یا افسارگسیختگی و اگر امکان دارند به فعالیت‌های پنهانی روی می‌آورند و آنجا هم جز اعتیاد و فساد چیزی نیست.

به مسوولان رده بالای امور اجتماعی توصیه می‌کنم اولا خودشان دوره‌های رفتارشناسی را سپری کنند و طوری نباشد که ما ببینیم یک سرجوخه کم سواد در کوه ولنجک مأمور شده که دانشجویان دختر و پسر دکتری را که در آنجا قدم می‌زنند ارشاد کند، به ماشین ببرد و از آنها امضا بگیرد و به پدر و مادر آنها اطلاع دهد.باید از کارشناسان امر مشاوره گرفت تا این نیروهایی که باید انتظام جامعه را به عهده داشته باشند درست عکس آن عمل نکنند و ایجاد رعب و خوف در جوانان به وجود نیاورند چرا که در این صورت آنها هم مقابله به مثل می‌کنند و داستان به میدان جنگ و گریزی تبدیل می‌شود که همه حالت دفاعی دارند.

بنابراین دو نکته در اینجا مطرح است؛ یکی کار مولد یعنی جوانان اشتغال به کار پیدا کنند و احساس مفید بودن در آنها به‌وجود آید و وقت کمتری برای تلف کردن داشته باشند، بعد هم یک زمینه‌ای برای تفریح جوانان وجود داشته باشد. در‌غیر‌این‌صورت، جوان کجا استراحت کند، اوقات فراغت را کجا صرف کند؟ درست نیست که یک جوان ایرانی آرزویش این باشد که هوا تاریک شود و برود در یک دخمه، قلیان بکشد و احتمالا مواد دیگری هم مصرف کند و این برای من به عنوان یک پدر اصلا قابل قبول نیست که جوان برای استراحت و تفریح خود به حداقل چیزی که پناه می‌برد، قلیان است و این خیلی زننده است. در کوه می‌دیدم که دختر و پسر جوان قلیان می‌کشیدند به طوری که پیرمرد و پیرزن قاجار آن‌جور قلیان نمی‌کشیدند و هیچ هم نمی‌شود به آنها گفت، چون می‌گویند تفریح دیگری برای ما وجود ندارد.

تأثیر توسعه اقتصادی در تغییر یا اصلاح رفتار جوانان در جامعه چگونه است؟

اگر این توسعه اقتصادی واقعی باشد، روی جوان تأثیر مثبتی دارد؛ یعنی توسعه اقتصادی ناشی از مولدهای داخلی و فعال شدن مکانیزم‌های اقتصادی داخلی است که در نتیجه اشتغال به وجود می‌آورد و جوان هم همراه خانواده و احتمالا مادرهای تحصیلکرده، به نوعی در این کار مشغول می‌شود. اما اگر توسعه اقتصادی به اعتبار رشد برون‌زا باشد که ما درآمد نفتی داشته باشیم و همین‌طور بریزیم در جامعه، هر کس به این محور نفت نزدیک‌تر است، از رانت بیشتری برخوردار می‌شود و فرزندان آنها‌ هم رفاه زده می‌شوند و الان هم داریم جوانانی که بسیار مخرب هستند و به مساله جنسیت فکر می‌کنند و این جنایاتی هم که اخیرا اتفاق افتاد و به اعدام هم منتهی شده، مساله جنسیت در آن دخیل بوده است. مساله‌ای که تمام حیوانات آن را حل کردند ولی جوانان ما در شهرهای مختلف رقابت‌های دوئلی دارند و به نوعی شکارچی ناموس مردم شدند.

بیشترین آسیب وارده به جوانان در کلانشهرهای ایران کدام است و باعث بروز چه رفتار‌هایی شده است؟

بیشترین آسیب از نظر روحانی مطرح است که آن هم ناامیدی است، همچنین ایجاد یأس و بی‌تفاوتی و بی‌انگیزگی و مقوله‌هایی از این دست که وجود دارد و احتمالا به نوعی وسواس ذهنی، اضطراب، اعتیاد، خودزنی، دیگرآزاری و نهایتا خودکشی می‌انجامد که این‌ جوانان درون‌فکنی می‌کنند؛ از سویی آنهایی که فرافکنی می‌کنند، دچار آسیب اعتیاد و مسائلی مثل بیماری‌های جنسی ازجمله ایدز می‌شوند ـ که در حال افزایش است و از اطلاعات روزنامه‌ها مشخص است ـ و این داستان زورگیری و زورگویی به خانواده و دزدی‌های خیابانی که حتی در خانواده‌های مرفه هم دیده می‌شود و روند رو به قهقرا، برای ما که تحلیلگر اجتماعی هستیم، زنهار می‌دهد که این تخم مرغ دزد یک روزی شتر دزد هم خواهد شد.

در حال حاضر بزرگ‌ترین و فراوان‌ترین بزه در میان جوانان کلانشهرها چیست؟

باهر: اگر توسعه اقتصادی واقعی باشد، روی وضعیت جوانان تاثیرمثبت به جای می‌گذارد؛ اما اگر توسعه اقتصادی به اعتبار رشد برون‌زا باشد که ما درآمد نفتی را بریزیم در جامعه هر کس به این منبع نفت نزدیک‌تر است از رانت بیشتری برخوردار می‌شود و فرزندان آنها هم رفاه زده می‌شوند

دو مورد است؛ از نظر جسمانی اعتیاد است و از نظر اخلاقی مسائل ناموسی است، امروز جوان‌ها نه همه ولی خیلی‌ها چه دختر و چه پسر بداخلاقی‌های جنسی را مباح کردند. در هر زمانی این مسائل وجود داشته ولی هرگز مباح نبوده است، الان بسیاری از پدر و مادرها افتخار می‌کنند که فرزندانشان با جنس مخالف در ارتباط هستند، در حالی که در سالیان نه چندان دور اگر تلفن مشکوکی هم به خانه می‌شد، باید پاسخگوی آن می‌بودیم ولی الان رفت و آمدهای دسته‌جمعی و غیره خیلی راحت شده است و موارد استعمال مواد مخدر هم خیلی زیاد و رو به ازدیاد است که باید زنهار داد؛ باید صدا و سیما و سازمان ملی جوانان حداقل آگاهی را به جوانان بدهند، یکی درباره بیماری ایدز و دوم هم مساله اعتیاد که چه خطراتی دارد، البته این را هم باید گفت این اقدامات تا زمانی که ما زمینه پیشگیری را مهیا نکنیم زیاد هم کمک ‌کننده نیست، یعنی تا زمانی که برای این دسته از جوانان آینده خوب طراحی و زمینه فعالیت فراهم نشود، کاری پیش نمی‌رود. از سویی خانواده‌ها هم خیلی نوجوانان و جوانان خود را در رفاه یا تنگنا قرار ندهند بلکه متعادل با بچه‌های خود رفتار کنند.

در موضوع ازدواج که امروزه به عنوان یکی از کلیدی‌ترین راه‌حل‌های جلوگیری از ارتکاب بزه و گناه در جامعه مطرح می‌شود، چه قشری از جوانان گرایش به ازدواج دارند و کدام بخش‌ها ندارند؟ ضمنأ علت آن چیست؟

برای آنهایی که رو به ازدواج می‌روند ـ که رو به کاستی است ـ و برای آنهایی که به سمت ازدواج نمی‌روند ـ که رو به فزونی است ـ علل مختلفی وجود دارد.آنهایی که به سمت ازدواج می‌روند معمولا دو دسته هستند، یک دسته از خانواده‌های اصیلی که تجرد برای دختر از سن 25 به بالا و پسر از 30 به بالا نزد آنان نکوهیده است و پدر و مادرها برای جلوگیری از این امر، مقدمات ازدواج را برای آنها مهیا می‌کنند یا اساسا خود فرد به سمت ازدواج می‌رود؛ این افراد خودشان هم عموما فرصت بیکاری و ولگردی ندارند و این موضوع ایجاب می‌کند که به سمت ازدواج‌های پایدار بروند.یک دسته هم هستند که ازدواج‌های بی‌سر و سامان می‌کنند و احتمالا می‌خواهند کاستی‌هایی که دارند ـ احتمالا فقر مالی یا تنهایی ـ را پر کنند و به هم بند شوند.اولی را ازدواج‌های میزان و دومی را ازدواج‌های نامیزان می‌گویند. بخشی هم از نظر مالی نیازهای خود را رفع می‌کنند، پرونده دختری را می‌دیدم که در 30 سالگی چهار بار ازدواج کرده و معلوم می‌شود که این فرد دیگر حرفه‌ای شده و از هر پسری یک مهریه دریافت کرده است و بعد از ‌آنها جدا می‌شوند و از طرفی پسرهایی هم هستند که با تیپ و قیافه خوب و زبان چرب و نرم، دخترها را گول می‌زنند و آدم بی‌آبرو هم چیزی باید به او داد تا از دستش خلاص شد.

اما در طرف مقابل افرادی که ازدواج نمی‌کنند هم باز دو دسته هستند؛ یک دسته افرادی که واقعا توان ازدواج ندارند، یعنی امکانات مسکن، اقتصادی و... که معمولا باید مرد داشته باشد یا مرد و زن با هم داشته باشند، در شرایط کف یعنی حداقل‌ها برایشان وجود ندارد و یک عده هم هستند که احتیاج به ازدواج ندارند، پدر و مادر غذا را به آنها می‌دهند و جامعه هم فضا را می‌دهد.نه نیاز جسمی دارند و نه نیاز جنسی و بالطبع شرایط موجود برای اینها خیلی هم مطلوب است و من فکر نمی‌کنم شرایطی که این دسته چهارم دارند، حتی در بانکوک هم برای توریست‌ها مهیا باشد، چون آنجا باید یک خرجی کنند ولی در اینجا خرج چندانی هم ندارد و این هم به نظر می‌رسد یک پازل باشد. من مراجعه‌‌کننده‌ای داشتم که نه درس خوانده بود و نه کار داشت و فقط به پدر و مادر فشار می‌آورد که ماشین 50 میلیونی وی بشود 150 میلیون که بتواند کارهای خلاف بیشتری را دنبال کند.

وضعیت اعتیاد در جوانان و علل گرایش به مواد مخدر جدید در جامعه را چطور ارزیابی می‌کنید؟

البته بیان این مساله آمار می‌خواهد و گفتار من در این زمینه ممکن است کمی شبهه‌انگیز باشد چرا که ما داریم یک مشکلی را بزرگ می‌کنیم؛ آن ‌طور که می‌شنوم و می‌بینم و برای مشاوره مراجعه می‌شود به همان نسبت که جمعیت جوان زیاد شده است، مشکلات اعتیاد هم زیاد شده و به همان نسبت که شکل جوان‌ها عوض شده، شکل اعتیاد هم عوض شده و همه چیز با همدیگر پست‌ مدرن شده و بعضا حتی افراد نان ندارند بخورند ولی کراک و کریستال و امثال آن را مصرف می‌کنند. یک زمانی می‌گفتند فرد تریاک و شیره می‌کشد و الان مدرن شده و متأسفانه اینها هم ارزان و هم در دسترس است و خیلی هم ننگ ندارد. مثلا اگر در گذشته کسی تریاک می‌کشید، به او تریاکی یا شیره‌ای می‌گفتند و این خود ننگی بود که جلوی خیلی از کارها را می‌گرفت ولی الان دیگر به قولی این اعمال زشت، کلاس ‌بالا و جزو پرستیژ شده است، البته استعمال این مواد روی قشر خاکستری مغز تأثیر می‌گذارد و حافظه و غیرت را از بین می‌برد و در نتیجه جوانی را می‌بینیم که مانند هرکول است ولی راه خانه خود را نمی‌داند.

این یکی از مسائلی است که من تصور می‌کنم 2 دلیل دارد؛ اول آن‌که تفریح مناسب برای جوانان وجود ندارد و اینها با دوستان خود به این نتیجه می‌رسند که دست به اقدامات خارج از عرف بزنند و دوم هم به نظر می‌رسد یک دست پنهانی می‌خواهد جوانان ما را از توان و کارایی خود خارج کند. ما اکنون در سطح بین‌المللی در یک رقابت مخملی با سایر کشورها هستیم و در این رقابت اگر رقبا بتوانند جوان ما را ببرند، می‌برند و اگر بتوانند با دست خودش جوان را بی‌خاصیت کنند ـ مانند این‌که چاشنی نارنجک را درآورند ـ این کار را می‌کنند و اقدامات مشابه. تصورم این است که این رفتارها بی‌برنامه نیست مثلا سیگار وینیستون در انگلستان ممنوع است ولی در ایران تازه باندرول ایرانی هم می‌خورد و به بازار می‌آید تا برای استعمال آن مشکلی نباشد و سوال این است که چرا سیگار تولید انگلستان در لندن ممنوع است ولی در اینجا مجاز است؟

چه اتفاقی رخ می‌دهد که ارزش‌ها جای خود را با ضد‌ارزش‌ها در میان جوانان یک جامعه عوض می‌کند؟

جامعه به‌طور کلی در سطح جهانی یک روند رو به تعالی دارد و در غیر این ‌صورت باید حکمت خدا را زیر سوال ببریم. بشریت به‌طور کلی رو به ترقی است ولی در برخی بخش‌ها زمینه‌ ترقی وجود ندارد و یا نمی‌توانند تحمل آن را کنند. مثل این می‌ماند که همه در حال دویدن هستند تا در مسابقه اول شوند و امیدی هم دارند که اگر اول نشد، دوم شوند، ‌آن‌ وقت ما اینجا زمین می‌خوریم و بعد برمی‌گردیم به خانه که از آن حداقل‌های استراحت در خانه برخوردار شویم.ما در مسابقه دو زمین خوردیم و داریم برمی‌گردیم و به نظر من اگر جوان امید، آرزو، آرمان و انگیزه (4 الف) را داشته باشد، قطعا به جلو می‌رود کما این‌که ما از قشر پایین جامعه بودیم ولی امید و آرزو داشتیم و در بسیاری مقاطع موفق هم شدیم. احساس خدمت، خیلی برای انسان اعتماد به نفس به ارمغان می‌آورد. مفید و موثر و معتبر و محترم؛ اینها چهار میم هستند که انسان به آن نیاز دارد.

اعتماد به نفس در جوانان یک موضوع درونی است یا از طریق محیط به آنها منتقل می‌شود؟

می‌گویم اعتماد به نفس یعنی چوب لباسی.اعتماد از عمود می‌آید و عمود ستونی است که وسط خیمه برپا می‌شود، یا چوب لباسی که به آن لباس آویزان است؛ بنابراین اعتماد به نفس یعنی ستون فقرات شخصیت.ما یک ستون فقرات در بدن داریم و یک ستون فقرات شخصیت. اگر ما آن ستون فقرات خود را درست کرده باشیم، اعتماد به نفس هم نتیجه آن است.شاعر می‌گوید: درخت تو گر بار دانش بگیرد‌/‌ به زیرآوری چرخ نیلوفری را.

این‌طور نیست که اگر به فردی امتیازاتی بدهند، این در افزایش اعتماد به نفس وی تأثیر داشته باشد، بلکه این فرد باید درون خودش یک چیزهایی را بیفزاید تا اعتماد به نفس و درون جوان درست باشد. آنها‌یی که خوبند که کاری ندارم و اما آنهای دیگر یا درونشان توخالی است یا پوشالی که مثال دومی، افرادی هستند که خالی‌بندی می‌کنند و مثلا به دخترها وعده دروغ می‌دهند.

ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها بین جوانان یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد؟

ارزش‌ها در جامعه بین‌المللی رقم می‌خورد و همه جوانان ما حتی آنهایی که در روستا‌ها ساکن هستند، امروز دیگر اطلاعات خودشان را از ماهواره‌ها، مسافرت‌ها، رایانه‌ها و مهاجرت‌ها می‌گیرند و بعد توقعاتشان را نیز در آن حد تنظیم می‌کنند و به این آدم‌ها دیگر نمی‌شود گفت کور شو و دور شو، چون دیده‌اند و چون دیده‌اند یا باید توقعات آنها را رفع کرد یا آنها را متقاعد کرد که شرایط نسبی برای برآورده کردن توقعات آنها، این حدود است که این بخش بعضا گیر ماجرای جوان‌های ماست، البته برخی هم می‌بینند و خودشان را تنظیم می‌کنند و حتی به این درجه از انصاف می‌رسند که جهانی بیندیشند و ایرانی عمل کنند و این همان کاری است که ما می‌کنیم، چراکه اینها اگر بخواهند جهانی بیندیشند و در ایران جهانی هم عمل کنند، نمی‌‌شود و ما باید در ایران جهانی بیندیشیم و با توجه به موقعیت و مقتضیات خود، آن را تنظیم کنیم.

علاقه‌مندی و گرایش به کدام رفتارها به صورت مثبت یا منفی در جوانان امروز جامعه بیشتر دیده می‌شود؟

به صورت مثبت آزادگی و به صورت منفی آزادی.

به چه معنا؟

آزادگی یعنی این‌که جوان یک حُریت انسانی داشته باشد و بتواند خوب بیندیشد و گفتار خوبش را خوب به کار برد و آن چیزی که برای خودش به کار می‌برد، با دیگران هم بخوبی رفتار کند و اینها چهار مورد می‌شود، اما آزادی این است که به هیچ کاری کار نداشته باشد و نه به مسائل عقیدتی و نه به مسائل سیاسی و فردی و اجتماعی و فقط به عشق و پول ـ نه آن پولی که خودش در بیاورد ـ فکر کند.

سید ‌حسین امامی - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها