در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
چه مدتی است که در زندان هستی؟
4 سال شده که در زندان هستم.
تو را به اتهام قتل باجناقت بازداشت کردهاند و تو یکبار هم به خاطر این اتهام محکوم شدی. تعریف کن این حادثه چطور اتفاق افتاد؟
مدتی بود که متوجه شده بودم باجناقم پشت سرمن حرف میزند و قصد بهم زدن زندگیام را دارد.
چرا به جای این که با باجناقت صحبت کنی او را کشتی؟
من نمیخواستم او را بکشم، میخواستم صحبت کنم اما نمیدانم چه شد که از کوره در رفتم و او را زدم البته چاقو اتفاقی وارد بدن او شد.
تو به سمت باجناقت حمله کردی، بنابراین چاقو را به عمد زدی و نمیتوانی ادعا کنی که چاقو اتفاقی وارد بدن او شده است؟
من به سمت باجناقم حمله کردم اما نمیخواستم او را بزنم فقط میخواستم هلش دهم که به سمت من نیاید و ضربهای به من نزند.
نحوه درگیریتان چطور بود؟
وقتی باجناقم آمد، به او گفتم چرا پشت سرم حرف زدی و لفظی باهم درگیر شدیم. باجناق دیگرم سعی کرد جلوی او را بگیرد اما نمیتوانست. من هم خواستم او را عقب بنشانم که این اتفاق افتاد.
اما تو چاقو داشتی و این نشان میدهد که قصد قتل او را داشتی؟
خب مقتول هم چاقو داشت. من مجبور شدم برای دفاع از خودم چاقو بیرون بیاورم.
ضربه را چطور زدی؟
وقتی که داشت من را میزد، چاقو دستم بود. دستم را روی سینهاش گذاشتم که او را هل بدهم چاقو وارد بدنش شد. به سمت چپش هم برخورد کرد. چون من راست دست هستم و چاقو را در دست راستم نگه داشته بودم.
باجناقت پشت سرتو چه میگفت که تو اینقدر عصبانی کرده بود
به همه گفته بود که معتاد و مواد فروشم. گفته بود که من زنان فاسد را سوار ماشین میکنم و با آنها رابطه دارم. این حرفها خیلی روی زندگی من اثر گذاشته بود.
بیشتر توضیح بده چطور این حرفها روی زندگی تو اثر گذاشته بود؟
خانواده زنم این حرفها را باور کرده بودند و رفتار درستی با من نداشتند. مدتی بود که متوجه شده بودم آنها با من سرسنگین هستند. اما کسی چیزی نمیگفت. چندین بار از همسرم پرسیدم و آخر سر او به من گفت که چه شده است.
همسرت هم این حرفها را باور کرده بود؟
نه، باور نکرده بود چون من را میشناخت و میدانست که این کارها را نمیکنم اما خانوادهاش حرف باجناقم را باور کرده بودند.
چرا از همسرت نمیخواستی در مورد این موضوع با خانوادهاش صحبت کند؟
زنم از من دفاع میکرد، اما خانوادهاش باور نمیکردند. به هرحال من تازه وارد آن خانواده شده بودم. آنها حرف داماد قدیمیتر را باور میکردند.
شب حادثه باجناقت برای چه به خانه شما آمده بود؟
من از او خواستم بیاید. پشت تلفن به او گفتم بیا با هم صحبت کنیم. گفت برای چه، گفتم برای حرفهایی که در مورد من گفتهای، فکر نمیکردم بیاید، اما او آمد و ما باهم دعوا کردیم.
مگر قرار نبود حرف بزنید، چرا باهم دعوا کردید؟
وقتی گفتم چرا اینکار را کردی و چنین حرفهایی را پشت سر من زدی گفت که خوب کردم تو آدم کثیفی هستی. گفتم تو کی من را در حال مواد کشیدن یا مواد فروختن دیدی؟ چرا بیخود حرف میزنی و زندگی من را نابود میکنی. خلاصه اینطور شد که با هم دعوا کردیم.
شما 2 نفر تنها بودید؟
نه یک باجناق دیگر هم داشتم که او هم آنجا بود. زنم و خواهرزنم هم بودند. آنها دیدند که چه اتفاقی افتاد.
چرا کسی نیامد شما را جدا کند؟
زنم و خواهرزنم داشتند باهم صحبت میکردند. آنها اصلا متوجه ماجرا نشدند. اما باجناقم سعی کرد ما را جدا کند. او حتی چندبار جلوی مقتول را گرفت که به من حمله نکند.
مقتول با دست و پا به تو حمله میکرد، چرا چاقو کشیدی؟
نه او چاقو داشت. با چاقو هم به من حمله کرد. من هم چاقو درآوردم که از خودم دفاع کنم.
وقتی او را با چاقو زدی به این فکر نکردی که باجناقت بچه دارد و اگر او بمیرد جواب بچهاش را چه میدهی؟
من اصلا نمیخواستم او را بکشم. اصلا قرار نبود اینطور باهم درگیر شویم. نمیدانم چه شد که این اتفاق افتاد. من واقعا از کاری که کردم. ناراحتم.
چرا او را به بیمارستان نرساندی؟
باجناقم او را برد. ظاهرا کاری از دست پزشکان برنیامده و او جانش را از دست داده بود. چاقو به جای حساس بدنش برخورد کرده بود و از دست کسی کاری بر نمیآمد.
پدر مقتول درخواست قصاص کرده است، این موضوع را میدانی؟
بله در دادگاه قبلی هم او آمد و درخواست قصاص کرد و گفت مصر است که حکم را اجرا کند. به هر حال من به او حق میدهم؛ فرزندش را از دست داده و خیلی ناراحت است.
یکبار پیش از این به قصاص محکوم شدی، چه شد که حکم قصاص نقض شد؟
بله. حکم به من هم ابلاغ شد. با این که فکر میکردم امیدی نیست و نمیتوانم نجات پیدا کنم با درخواست وکیلم اعتراض کردم و پرونده به دیوان عالی کشور رفت. آنها چند ایراد از پرونده گرفتند و حکم را نقض کردند. البته وکیلم میگوید احتمالا دوباره حکم قصاص صادر میشود.
نظر همسرت در مورد این موضوع چیست؟
به هر حال او با خانوادهاش همراهی میکند و آنها من را قاتل میدانند. من از زنم توقعی نداشتم و ندارم. با این همه میدانند من واقعا قصدی نداشتم. قرار هم نبود که او را بکشم و چاقو همیشه همراه من بود. آن را به قصد کشتن کسی با خود نداشتم.
فکر میکنی بتوانی رضایت بگیری؟
نمیدانم. به هرحال خانوادهام تلاش خودشان را میکنند. آنها بارها با خانواده مقتول تماس گرفتهاند. البته باجناق دیگرم که آنجا بود هم در دادگاه گفت قتل اتفاقی بود اما کار من را از مصادیق قتلعمد تشخیص دادند.به هر حال امیدوارم بتوانم از اولیای دم رضایت بگیرم.
مقتول یک فرزند دارد و ممکن است اولیای دم قبول کنند به خاطر آن بچه دیه بگیرند، حاضری دیه بپردازی؟
من حاضرم هرچه دارم به نام آن بچه بکنم. اشتباه من باعث شد تا او لطمه بزرگی بخورد و من هرکاری میکنم تا این آسیب را جبران کنم. من اشتباه کردم. اما با قصاص من مقتول برنمیگردد. اگر اولیای دم قبول کنند دیه بگیرند برای آن بچه هم بهتر است.
حرفی با اولیای دم داری؟
از آنها درخواست بخشش دارم. خیلی شرایط بدی دارم. زندان جای خوبی نیست. وقتی در زندان هستی انگار در عین زنده بودن مردهای. هیچ آیندهای نداری و هر لحظه ممکن است تو را برای اجرای حکم ببرند.
آنقدر برایم سخت است که فقط فکر مرگ میکنم نه چیز دیگر. درخواست میکنم به من رحم کنند و من را ببخشند. تا بتوانم دوباره به زندگی برگردم. هرکاری آنها بخواهند انجام میدهم.
چه توصیهای برای کسانی داری که مثل تو زود عصبانی میشوند؟
این خیلی اشتباه است که آدم قبل از این که فکر کند کاری انجام دهد. متاسفانه من اینکار را کردم و از کردهام خیلی پشیمان هستم. هیچ وقت فکر نمیکردم یک قاتل شوم و بتوانم آدم بکشم. هروقت خبر قتلی را میخواندم فکر میکردم آن قاتل چه آدم وحشتناکی است و چطور توانسته چنین کاری را بکند.
حالا خودم شدم یکی مثل این آدمها. خیلی ناراحتم. خیلی عذاب میکشم. همه اعضای خانوادهام را گرفتار کردم. حالا آنها هر روز باید منتظر خبر مرگ من باشند و این موضوع خیلی آزاردهنده است. ای کاش میتوانستم کاری کنم که زمان به عقب برگردد و من جای باجناقم کشته میشدم، باورکنید اینطور راحتتر بودم.
مرجان لقایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور مطرح شد