در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان: «حق با آمریکاست!»
«حق با آمریکاست!» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید:
1- «از جنایت علیه ایران دست بردارید»، «دشمن ما ایران نیست، دشمن واقعی ما اقلیت یک درصدی حاکم بر آمریکاست»، «جنایات مشترک آمریکایی و اسرائیلی علیه دانشمندان ایرانی را متوقف کنید»، «نه جنگ، نه تحریم، نه دخالت و نه جنایت علیه ایران»، «فاجعه 11 سپتامبر منشأ داخلی داشت»، «مرگ بر دیدگاه شما، چرا جنگ با ایران؟ جنگ واقعی همین جا در آمریکاست، جنگ ما علیه یک درصد حاکم»، «از دخالت در ایران و سوریه دست بکشید»، «دستهایتان را از ایران کوتاه کنید»، «همین حالا نظامیان آمریکایی را از افغانستان بیرون بکشید»، «چرا دانشمندان هسته ای ایران را ترور می کنید»؟ و بالاخره به آنچه روی این پلاکارد نوشته شده توجه کنید؛ «به ما بپیوندید تا در تغییر تاریخ سهیم باشید» و...
این همه که همه آنچه بود نیست، فقط بخشی از پلاکارد نوشته هایی است که دیروز در تظاهرات فراگیر و همزمان در 80 شهر بزرگ آمریکا و کانادا روی دست تظاهرکنندگان آمریکایی و کانادایی به فراز آمده بود. تقریباً در تمامی تظاهرات 80 شهر آمریکا و کانادا، تصاویر بزرگی از شهید مصطفی احمدی روشن که در حالتی معصومانه فرزند خردسالش نیز در کنارش بود، حمل می شد.
زیر این تصویر که آمریکایی ها و کانادایی ها به صورت یک پوستر بزرگ روی دست گرفته بودند این جمله نوشته شده بود «جنایت آمریکایی و اسرائیلی علیه دانشمندان ایرانی را متوقف کنید».
تصاویری از این تظاهرات گسترده و فراگیر در صفحه اول کیهان امروز به چاپ رسیده و تیتر یک روزنامه نیز به گزارشی در همین باره اختصاص یافته است.
2- در این گزاره ها دقت کنید؛ «برتولت برشت» شاعر و نمایشنامه نویس بلندآوازه آلمانی - نیمه اول قرن بیستم- می گوید «می توان برای همیشه به یک نفر دروغ گفت و یک نفر نیز می تواند برای همیشه به همه دروغ بگوید ولی هرگز نمی توان برای همیشه به همه دروغ گفت».
بعد از عقب نشینی نظامی آمریکا از عراق، نشریه آمریکایی فوربز - FORBES- در گزارشی که بسیاری از رسانه های آمریکایی و اروپایی آن را با تیترهای درشت بازنشر دادند، خطاب به دولتمردان آمریکایی و مشخصاً خطاب به بوش و اوباما نوشت؛ «نتیجه ای که از حمله نظامی به عراق گرفتیم تلخ اما خنده دار است! اکنون که پس از 9 سال از عراق خارج می شویم چه دستاوردی داشته ایم؟ هزاران میلیارد دلار هزینه کرده ایم و پنتاگون چند هزار میلیارد دلار آن را وام گرفته که حالا باید با بهره پس بدهد.
از نظامیان خود در عراق بیگاری کشیدیم، نزدیک به 4500 تن از نظامیان خود را از دست دادیم. هزاران مجروح به آمریکا منتقل کردیم و در نهایت عراق را با هزینه کردن از سبد مالیات دهندگان آمریکایی به دشمنان آمریکا و دوستان ایران سپردیم و به آمریکا بازگشتیم.»
در همان حال دیگر رسانه های آمریکایی، از جمله روزنامه واشنگتن پست نوشت «با خروج از عراق، این کشور را در سینی طلایی تقدیم ایران کردیم» و ترکی فیصل رئیس سابق سازمان استخبارات- سرویس اطلاعاتی- آل سعود در مصاحبه ای با عصبانیت گفت؛ «اگر قرار بود عراق را در سینی طلایی به ایران واگذار کنید، چرا صدام را حذف کردید»؟!
روز 13 دسامبر 2011- 24 آذرماه 1390- اجلاس «راهبردی آتلانتیک» به روال همه ساله در واشنگتن برپا شد. در این اجلاس، مقامات برجسته و استراتژیست های آمریکایی و اروپایی- دو سوی اقیانوس اطلس- حضور داشتند.
هنری کیسینجر، رابرت اسکوکرافت، جیمز جونز- مشاوران ارشد امنیتی رؤسای جمهور آمریکا- پانه تئا وزیر دفاع- بخوانید وزیر جنگ- آمریکا، رئیس سازمان اینتلیجنت سرویس انگلیس و مسئولان سازمان های اطلاعاتی فرانسه و اسرائیل نیز حضور داشتند.
درباره این اجلاس که گزارش کوتاهی از آن در سایت خبرگزاری «دویچه وله» آلمان منتشر شده آمده است «کیسینجر از شرایط کنونی غرب ابراز نگرانی کرد و در حالی که عصبانی به نظر می رسید، پرسید؛ باید دید چه حماقتی کرده ایم که آمریکای ابرقدرت 2001 را به شرایط شکننده امروز کشانده ایم»؟! دویچه وله در ادامه گزارش کوتاه خود می نویسد «در اجلاس راهبردی آتلانتیک به تحولات جاری در کشورهای اسلامی خاورمیانه و شاخ آفریقا و دشواری هایی که آمریکا و اروپا با آن روبرو هستند- ظاهرا جرأت نمی کنند از جنبش فراگیر وال استریت نام ببرند و یا دویچه وله اجازه آن را نداشته است- اشاره شد و آقای هنری کیسینجر نتیجه گرفت باید بپذیریم که مسیر تاریخ جهان در حال تغییر است» و صدها و شاید هزارها نمونه دیگر از این دست که نه فقط شرح آنها بلکه فهرست آن نیز به درازا می کشد و باید گذاشت و گذشت.
3- حضرت آقا در خطبه های تاریخی نماز جمعه اخیر تهران که بازتاب گسترده ای داشت و نگارنده با درک قاصر خود و به مصداق «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» در برنامه تلویزیونی شنبه شب «دیروز، امروز، فردا» با عنوان «شلیک به پاشنه آشیل آمریکا» از آن یاد کرد، فرمودند «یک جمله هم راجع به این تهدیدهای آمریکا عرض بکنیم، مرتبا تهدید می کنند، تهدید به این زبان: همه گزینه ها روی میز است! یعنی حتی گزینه جنگ. این، تهدید به جنگ است با این زبان. خب، این تهدید به جنگ به ضرر آمریکاست.
خود جنگ، 10 برابر به ضرر آمریکاست». رهبر معظم انقلاب در این بخش از بیانات خود، دقیقا پاشنه آشیل آمریکا را نشانه رفته اند، و به نظر نگارنده، برای آن که نشان بدهند این نشانه روی با دقت کامل صورت گرفته است در جای دیگری از بیانات خویش تاکید می کنند «ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه اش هم پیروزی جنگ 33 روزه و پیروزی جنگ 22 روزه بود» به بیان دیگر، حضرت آقا به آمریکا و اسرائیل می فهمانند که در حمله نظامی تمام عیار خود با حزب الله و حماس که فقط بخش اندکی از قدرت بزرگ ایران اسلامی را نمایندگی می کردند، شکست سخت و شکننده ای را متحمل شدید بنابراین اگر دست به حماقت بزنید و حمله ای را آغاز کنید، نتیجه قطعی آن از هم اکنون به وضوح قابل پیش بینی خواهد بود.
همین جا گفتنی است که دیروز، روزنامه اسرائیلی هاآرتص با اشاره به تهدیدهای هر از چندگاه مقامات اسرائیلی درباره احتمال حمله به ایران، این تهدیدها را گمراه کننده نامید و نوشت «جنگ 33 روزه سال 2006 با حزب الله لبنان مصیبت بارترین جنگ برای اسرائیل بود و جنگ 22 روزه سال 2008 نیز نتیجه ای مشابه داشت».
هاآرتص در ادامه به نقل از «کنت پولاک» کارشناس و مدیر سابق امور خاورمیانه در کاخ سفید و سازمان سیا، می نویسد نتیجه دو جنگ 33 روزه و 22 روزه اسرائیل با حزب الله لبنان و حماس می تواند ارزیابی واقع بینانه ای از حمله احتمالی به ایران ارائه دهد.
4- اواخر مهرماه سال جاری رهبر معظم انقلاب در جمع پرشور مردم کرمانشاه، از «پیچ بزرگ تاریخ» خبر دادند و با اشاره به انقلاب های اسلامی منطقه و تحولات سرنوشت ساز در آمریکا و اروپا، تاکید فرمودند که جهان در آستانه یک پیچ بزرگ تاریخی قرار گرفته و توضیح دادند که در این میان، نگاه جهانیان به الگوی نظام اسلامی ایران دوخته شده است. ایشان در بیانات بعدی خویش نیز به این پیچ بزرگ تاریخی اشاره های معنی داری داشتند.
اکنون به بند اول این نوشته بازمی گردیم و پاسخ این پرسش را به قضاوت می گذاریم که آیا خیزش یکپارچه و همزمان مردم آمریکا و کانادا در 80 شهر بزرگ این دو کشور، از همان پیچ بزرگ تاریخ که حضرت آقا نزدیک بودن آن را خبر داده و دو ماه بعد دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب در اجلاس راهبردی آتلانتیک بر آن تاکید ورزیده بودند، حکایت نمی کند؟! کدام نگاه واقع بین می تواند این واقعیت بزرگ و آن «واقعه عظیم» که در راه است را انکار کند؟ بار دیگر به پلاکارد نوشته هایی که به برخی از آنها اشاره شد، نگاه کنید! پلاکاردهای تظاهرات دیروز در 80 شهر بزرگ آمریکا و کانادا «دشمن ما ایران نیست، دشمن ما، اقلیت یک درصدی حاکم بر آمریکاست»... «به ما بپیوندید تا در تغییر تاریخ سهیم باشید» و...
چه کسانی تابلوهای راهنما را برای عبور از این پیچ بزرگ نصب کرده اند؟! آقا و امام(ره).
آیا به آمریکا حق نمی دهید که از یکسو برای حفظ آبروی ریخته و قدرت دود شده و به هوا رفته خود، به گزینه های روی میز اشاره کند و در همان حال از زیر میز برای ایران اسلامی پیام مذاکره بفرستد؟!
جمهوری اسلامی: «انقلاب یمن، کابوس آمریکا و آل سعود»
«انقلاب یمن، کابوس آمریکا و آل سعود» سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
میلیونها نفر از مردم یمن طی روزهای اخیر در شهرهای مختلف یمن، از جمله در 30 میدان شهر صنعا در تظاهرات پرشوری که برپا کردند بر آرمانهای انقلابی خود تأکید نمودند.
نکته مهم اینست که شعارهای این تظاهرات با آنچه در گذشته از زبان مردم یمن شنیده میشد متفاوت بود. در این تظاهرات، سمت و سوی شعارهای مردم یمن علیه دخالتها و توطئههای عربستان و آمریکا در این کشور بود.
هر چند در گذشته نیز مخالفان نسبت به سیاستهای ریاض و واشنگتن اعتراض داشتند ولی حجم و شدت اعتراضات تا به این نبوده است. این، یک تحول جدید در صحنه سیاسی یمن محسوب میشود که بر نگرانیهای دولتهای آمریکا و عربستان میافزاید.
واقعیت این است که آمریکا و عربستان به دلایل مختلف از انقلاب یمن بیش از سایر انقلابها ناخشنود هستند و این مسئله به وضوح در رفتارهای یکسال گذشته این دو کشور مشهود بوده است.
مخالفتهای آمریکا و عربستان با خیزش مردمی در یمن هر چند انگیزههای متفاوت دارد ولی نقطه مشترک منافع این دو کشور، تلاش برای حفظ ساختار رژیم دیکتاتوری به هر نحو ممکن است.
برای آمریکاییها، رژیم علی عبدالله صالح یک امتیاز و نعمت بزرگ بود چرا که، نه تنها سیاستهای دیکتاتور یمن با منافع منطقهای آمریکا همسو بود، بلکه رژیم علی عبدالله صالح به نمایندگی از آمریکا جریانهای ضد آمریکا در یمن را سرکوب میکرد و در مقابل، علی عبدالله صالح هم از امتیاز حمایتهای آمریکا از بقای رژیمش برخوردار بود.
ورود موج انقلاب به یمن و قیام مردم این کشور علیه دیکتاتور صنعا، اتحاد استراتژیک آمریکا را بر سر دو راهی بسیار دشواری قرار داد.
آمریکاییها که از ابتدای شروع قیامهای مردمی منطقه تلاش کردند با سوار شدن بر موج، خود را حامی انقلابیون و معترضین نشان دهند در مورد یمن به سردرگمی و بیچارگی گرفتار شدند.
آنها از یکسو نمیتوانستند همچون دیگر کشورها از جمله مصر، تونس و لیبی، خود را طرفدار مردم انقلابی یمن نشان دهند و از طرف دیگر نمیخواستند با ادامه حمایتهای علنی و صریح از علی عبدالله صالح، وجهه ساختگی حمایت از انقلابهای منطقه را تخریب کنند.
علت اساسی این مشکل، ترس آمریکا از آینده یمن و احتمال قدرت گرفتن گروههای ضد آمریکایی در یمن بود.
عربستان، نگرانیهای عمیقتری از انقلاب یمن داشته و دارد. آل سعود از وقوع انقلاب در پشت مرزهای خود، بحرین در شمال و یمن در جنوب به شدت خوابشان آشفته شده است.
این وحشت تا به آن حد بوده است که ریاض مستقیماً ارتش خود را برای سرکوب اعتراضات مردمی بحرین به آن کشور فرستاد.
نگرانی آل سعود از تحولات یمن نیز کمتر از بحرین نیست. سرایت انقلاب به داخل عربستان، قدرت گرفتن شیعیان یمنی و بسیاری عوامل دیگر باعث شده است تا نگرانیهای آل سعود، عمیقتر و جدیتر شود.
آمریکا و عربستان از آنجا که علیرغم حمایتهای همه جانبه از سرکوب انقلاب یمن عاجز ماندند، نقشه موسوم به «طرح شورای همکاری خلیج فارس» را تهیه کردند تا بلکه بتوانند ساختار کلی رژیم یمن را حفظ نمایند. طرح مذکور شامل انتقال قدرت به معاون دیکتاتور یمن و برگزاری انتخابات با شرکت احزاب یمنی میباشد.
هر چند علی عبدالله صالح تمایلی به پذیرش این طرح و تحویل قدرت نداشت ولی با فشار عربستان و آمریکا سرانجام آنرا در ریاض، در حضور سران عربستان امضا کرد.
میزبانی آل سعود برای امضای این طرح نیز تلاش آشکاری بود که شاه عربستان با هدف حفظ ساختار قدرت در صنعا و در امان نگهداشتن خود از عوارض انقلاب یمن بعمل آورد.
با خروج دیکتاتور یمن از این کشور و فرار وی به آمریکا، در واقع مرحله نخست این طرح به اجرا درآمده است و قرار است اواخر همین ماه انتخابات ریاست جمهوری نیز برگزار شود.
با اینحال آنچه موجب ادامه نگرانیهای آمریکا و عربستان است، این است که اعتراضات باهمان شدت و شور همچنان ادامه دارد.
مشکل این است که اگرچه طراحان طرح شورای همکاری خلیج فارس توانستند سران گروههای سیاسی مخالف را در پذیرش طرح مذکور کسب کنند ولی نبض اصلی انقلاب یمن دردست مردم عادی و به ویژه جوانانی است که هیچگونه وابستگی به احزاب سیاسی ندارند و همچنان بر خواستههای گذشته خود که تغییر بنیادین رژیم و محاکمه سران جنایتکار یمن میباشد اصرار دارند.
این گروه های مردمی آنچنان قدرت دارند که به راحتی میتوانند میلیونها نفر از مردم یمن را به خیابان بکشانند و این همان چیزی است که تمامی معادلات و محاسبات آمریکا و عربستان را به خطر انداخته است.
مردم یمن با ادامه حضور در صحنه این پیام را به دیکتاتور یمن و حامیان آن میرسانند که فریب نقشهها و طرحهای ضد مردمی بیگانگان را نمیخوردند و تا تحقق کامل اهداف انقلاب در صحنه خواهند ماند. مردم یمن، ادامه وضع موجود را تداوم رژیم گذشته و ایجاد زمینه برای باز گرداندن شرایط به نفع رژیم علی عبدالله صالح میدانند.
تردیدی نیست که موج دموکراسی خواهی و عدالت طلبی مبتنی بر مذهب که در منطقه به راه افتاده است، توقفناپذیر است و تا بر کندن پایه کاخهای دیکتاتورهای منطقه به راه خود ادامه خواهد داد و در این مسیر نه تنها بقایای رژیم دیکتاتوری علی عبدالله صالح محکوم به فروپاشی است بلکه رژیم آل سعود نیز در معرض این موج قرار دارد و به زودی به پایان راه خواهد رسید.
خسران بزرگتر نصیب آمریکا خواهد شد که طی یکسال اخیر، مهرههای خود را یکی پس از دیگری از دست داده و رؤیای شیرین خاورمیانه بزرگ سران کاخ سفید به کابوس تبدیل شده است.
رسالت: «سامانه ادبیات رقابت»
«سامانه ادبیات رقابت» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می خوانید:
33 سال از انقلاب اسلامی میگذرد. 33 سال پیش یک نظام سلطنتی با ریشه تاریخی عمیق در ایران سرنگون شد.
ملت ایران رژیم سلطنتی را خلع و نظام جمهوری اسلامی را بر پا کرد. جمهوریت نظام یک رکن اساسی در قانون اساسی است. مفهوم آن این است که تمام تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای نظام باید مستند به رای مردم باشد.
وقتی سخن از آرای مردم و انتخابات میشود سخن از رقابت است. مفهوم رقابت آن است که ما متفاوت فکر میکنیم و این تفاوت باید در کوره عقلانیت معطوف به رای مردم به طور هدفمند ساماندهی شود. هدفمند از این باب که ناظر بر مصالح ملی و امنیت ملی باشد.
یکی از پیشفرضهای یک نظام مردمسالار آن است که قاعده اکثریت را برای تصمیمگیریها و تصمیمسازیها بپذیریم. وقتی میخواهیم رییسجمهور تعیین کنیم تا مجری قوانین باشد و وقتی میخواهیم نماینده مجلس تعیین کنیم که قانون برای ایجاد نظم و نسق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تصویب کند، همه باید مستند به رای مردم بر مبنای قاعده اکثریت باشد.
ضمن آنکه باید بپذیریم فرد منتخب بر اساس سوگندی که میخورد رئیسجمهور و یا نماینده ملت آن افرادی هم هست که به او رای ندادهاند.
این شیوه حکومت دارای تجربه بشری است و در گذشته در فرهنگ دینی ما در قالب نظام بیعت به آن عمل میشد.
گفتیم چون متفاوت هستیم باید ادب و آداب رقابت را بپذیریم. طبیعی است،باید براساس اصل تفاوت به آراء و عقاید یکدیگر احترام بگذاریم و هنر خود را در اجماعسازی به کار بریم و نه روند کاهنده ایستادن هر کس روی مواضع خود! و از همه مهمتر در موقع تضارب آراء وقتی به آرای مردم رجوع میکنیم حریم و حرمت رای مردم را به عنوان عقل جمعی پاس بداریم.
ملت ما در آستانه تشکیل یک مجلس قوی، نیرومند، سالم و صالح است. نخبگان جامعه نباید فریب دشمنان را بخورند و وقایع تلخ سال 88 را تکرار کنند.
یکی از شگردهای دشمنان اسلام در هرم جمهوریت نظام این است که «تفاوت» را به «تضاد» و تضاد را به تخاصم در رقابتهای سیاسی تبدیل کنند و ریشههای وحدت ملی و انسجام اسلامی را بخشکانند.
جنگ نرم دشمن علیه ملت ایران از رهگذر همین فرمول میگذرد. مفهوم سیاست ورزی تنها مبارزه با مخالف نیست. وجه دیگری از سیاستورزی کار با مخالف است. اگر این را تمرین نکنیم، سرمایههای سیاسی و اجتماعی را مدام در معرض فرو کاهش قرار میدهیم.
دشمن با بزرگ کردن مسائل کوچک و کوچک کردن مسائل بزرگ و نیز سوزنبانی درتوزیع اطلاعات نادرست و تحلیل وارونه وقایع روز در میان نخبگان سیاسی، امنیت و وحدت ملی را نشانه گرفته است.
اگر هوشیاری و بصیرت نشان دهیم در معرض عملیات پیچیده و روانی دشمن قرار نمیگیریم و اسیر القائات شیطانی آنان نمیشویم.
مداخله بیگانگان در رقابتهای سیاسی داخل سم مهلک برای جمهوریت نظام است و باید از آن پرهیز کرد.
نگارنده در مقالات متعدد متواضعانه از رقبای سیاسی در فاصله دوم خرداد 76 تا 22 خرداد 88 خواستم از این رانت سیاسی استفاده نکنند و از آن به عنوان رای حرام یاد کردم اما گوش نکردند و با دست خود یک جریان معقول و مشروع سیاسی را که میتوانست در فضای رقابتهای سیاسی کشور نقشآفرینی کند با داغ ننگ اجنبی پرستی، از دور رقابتها به دور انداختند.
خوشبختانه برخی از آنها متوجه این بیراهه شدند و از نیمه راه برگشتند و اکنون خوشبختانه در انتخابات آتی به عنوان یک ضلع مطرح نقشآفرینی میکنند.
مقام معظم رهبری در خطبههای نورانی جمعه گذشته خود به این مهم اشاره فرمودند و تاکید کردند: «شکستخوردگان انتخابات مراقب باشند کلاهی که بر سر شکستخوردگان انتخابات 88 رفت بر سر آنان نرود». این کلاه همان طمع کردن به حمایتهای خارجی است.
به هر حال امیدواریم با یک رقابت جوانمردانه ، سالم و جدی در این انتخابات روح تازهای به کالبد انقلاب دمیده شود و حضور گسترده مردم به عنوان اصلیترین عامل بازدارنده توطئههای دشمن باشد.
باید مفهومی از رقابت را در این انتخابات ترجمه کنیم که متضمن مصالح و امنیت ملی باشد:
- برای اثبات خود فقط شایستگیهای خود را بگوییم نه اینکه در صدد نفی دیگران بویژه شایستگی دیگران باشیم.
- خصومت ورزی و تهمتزنی را کنار بگذاریم.
- وعدههای خلاف قانون برای جلب آرای مردم ندهیم.
میتوان بر این اساس پایه یک رقابت سالم را طراحی کرد که در انتخابات بعدی به عنوان یک سنت حسنه و یک رویه سالم در همه انتخاباتها ساری و جاری باشد.
سیاست روز:«تنها میتوان تاسف خورد!»
«تنها میتوان تاسف خورد!» سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
۳۳ سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی میگذرد، اما همچنان در مدیریت برگزاری جشنهای دهه فجر با فقر اندیشه، ضعف در ایده، خلاقیتهای ضرار و عمد یاسهو و بسیاری موارد دیگر برخورد میکنیم.
تقدس و احترام دو مقولهای است که در جامعه اسلامی ایران جایگاهی برای خود دارد که باید توان خود را برای حفظ آن دو موضوع به کار گیریم.
بسیاری از مسائل و موضوعات از تقدسی در میان مردم ما برخوردارند، جایگاه والا و مقدس حضرت رسول اکرم(ص) که مصادف است با روز ولادت مبارک ایشان، ائمه معصومین(ع) که این عزیزان و بزرگواران هم در نزد مردم ایران اسلامی به صورت جاری در زندگی از تقدس و جایگاه رفیعی برخوردار هستند. از جمله با اهمیتترین آنهاست.
اما در این میان هستند افراد و شخصیتهایی که با تاسی و پیروی از راه و روش این بزرگواران در میان مردم ما و در دل آنها جای گرفتهاند و آنها هم از پایگاه و جایگاه ویژهای برخوردارند و اکثریت مردم نسبت به آنها علاوه بر حساسیتهای خاص خود اهمیت و احترام ویژهای در نزد افکار عمومی دارند.
تصور این که در دهه فجر و در روزهایی که برای پاسداشت و یادآوری انقلاب اسلامی ایران و تاثیر این انقلاب بزرگ بر جهان که اکنون این تاثیر به بروز و ظهور رسیده است و میتوان آن را به خوبی در اقصی نقاط کشورهای اسلامی و عربی دید؛ انجام و برگزاری مراسم و برنامهای در روز ورود تاریخی حضرت امام(ره) به میهن اسلامی با آن شیوه و روش جای بسی تاسف، تعجب و تاثر دارد.
شاید بسیاری از مردم آن صحنه را که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد، دیده باشند و با نگارنده هم عقیده و هم نظرند.
بسیاری از هموطنان هم قطعا با دیدن آن صحنهها از برگزاری چنین مراسمی متالم شده و با خود اندیشیدهاند که، چرا؟
چرا چنین صحنهای با این فرم و شکل باید بازسازی شود؟
ـ لزوم چنین شکلی از برگزاری مراسم ورود حضرت امام (ره) از برای چیست؟
ـ هدف برگزار کنندگان آن چه میتواند باشد؟
ـ با توجه به این که تصاویر زیبا و گویایی از بازگشت تاریخی و سرنوشت ساز حضرت امام (ره) وجود دارد، چرا باید آن گونه بازسازی شود و از تلویزیون هم پخش شود؟
آیا برپا کنندگان آن، عمدی داشتند، یا ندانسته دست به این کار زدهاند؟
ـ آیا آنها نسبت به بازتاب آن مراسم درافکار عمومی داخلی، خارجی و رسانههای معاند و معلومالحالی که به دنبال چنین صحنههایی هستند تا نظام جمهوری اسلامی ایران را به استهزا بگیرند، اندیشهای کرده بودند؟!
ـ در ذهن خود به عواقب آن فکر کرده بودند که چه سوء استفادهها و چه تخریبهایی به رهبر کشوری که اکنون به عنوان حامی کشورهای انقلابی منطقه مشهور و معروف است، خواهد شد؟
اگر عمدی در کار بوده است و هدفی، این عمد و هدف غیر از تخریب چهره حضرت امام(ره) در افکار و انظار عمومی چه چیز دیگری میتواند باشد؟
و اگر هم عمدی در کار نبوده و نیت خیر هم پشت آن وجود داشته است، آیا مسئولین ذیربط و برگزار کنندگان مراسم نباید کمی تعقل و منطق را در اقدام خود بگنجانند که نتیجه آن کار، چنین فضای استهزا و تمسخر نشود؟!
تنها جملهای که میتوان گفت این است که واقعا باید به اینگونه اقدامات تاسف خورد. همین!
مردم سالاری: «دولت چه پاسخی دارد؟»
«دولت چه پاسخی دارد؟» سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می خوانید:
از دولتی که عادی ترین و بدیهی ترین اصل قانون در مورد ضرورت تقدیم لا یحه بودجه سالیانه کل کشور در موعد مقرر به مجلس شورای اسلا می را رعایت نمی کند نمی توان چندان انتظار داشت که به وعده های خود، که حکم و پشتوانه قانونی مدون هم ندارد، پایبند باشد.
نمونه هایش آنقدر هست که بتواند کل این سطور را به خود اختصاص دهد. مثل وعده تورم تک رقمی و نرخ بیکاری تک رقمی و اعطای ویلای هزار متری و اعطای یک میلیون تومان به حساب هر نوازد تازه متولد شده- که البته ابتدا به حسابها واریز شد و بعداز مدتی برداشته شد- و... تازه ترین نمونه تخطی دولت از وعده هایش هم موضوع پرداخت یارانه های نقدی به حساب مردم است.
سال گذشته که طرح هدفمندی یارانه ها اجرایی شد قرار بود در ابتدای هرماه مبلغ یارانه ها به حساب مردم واریز شود.
پس از چند ماه گفته شد به دلیل ازدحام بانکها و دستگاه های خودپرداز در ابتدای ماه که در آن زمان همه در حال برداشت حقوق ماهیانه خود هستند، واریز یارانه های نقدی به هفته دوم ماه موکول می شود تا ازدحام کمتر شود.
پس از مدت کوتاهی، هفته دوم که می توانست از هفتم تا چهاردهم ماه باشد به پانزدهم تعبیر شد.
هرچند همان زمان انتقاداتی مطرح شد که چرا دولت یارانه ها را بیش از زمان وعده داده شده ذخیره می کند و دیر به دست مردم می رساند و تاخیر 17 روزه دولت در پرداخت یارانه های نقدی، با توجه به اینکه طرح هدفمندی یارانه ها از 28 آذر شروع شده توجیه پذیر نیست.
اما با این حال، کم کم مردم به پرداخت یارانه های نقدی توسط دولت در پانزدهم ماه عادت می کردند تا اینکه بهمن ماه امسال اعلا م شد که یارانه ها به جای آنکه از پانزدهم بهمن قابل برداشت باشد، از 19 بهمن قابل برداشت است.
این تاخیر چهار روزه پس از آن تاخیر 17 روزه قبلی، به معنای 21 روز تخطی دولت از وعده اش است که گویا هر ماه قرار است تکرار شود حتی اگر از این موضوع بگذریم که برخی از اقشار جامعه به دلیل مشکلات فراوان مالی و معیشتی، روی دریافت یارانه نقدی خود در موعد مقرر حساب باز کرده اند و عدم پرداخت آن در زمان مقرر می تواند مشکلات فراوانی برایشان ایجاد کند، نمی توانیم نگرانی خود را از این موضوع پنهان کنیم که این تاخیرها افزایش یابد و سرانجام دو ماه یک بار شود یا هرگونه که دولت دوست داشت این یارانه ها را به مردم پرداخت کند.
اگر این یارانه ها حق مردم است- که حتما هست- چرا در اعطای حق مردم به آنها اینگونه بسته عمل می شود؟ اصلا دلیل تاخیر در پرداخت یارانه های نقدی چیست؟ اگر عامل این تاخیر، عدم تامین منابع مالی یارانه هاست، پس چرا دولتمردان مدام از مشکل نبودن پرداخت یارانه ها سخن می گویند و حتی آقای احمدی نژاد از امکان دو برابر شدن یارانه های نقدی خبر داده است؟ اگر هم واقعا دلیل عدم پرداخت یارانه نقدی در موعد مقرر، کمبود منابع مالی نیست، پس ناگزیر این تاخیر را هم باید به حساب ضعف مدیریت پرداخت یارانه ها و بی برنامگی دولت گذاشت که امری مسبوق به سابقه است و در حوزه های مختلف طی بیش از شش سال گذشته، بارها نمایان شده است.
اگر هم هیچ یک از دو مشکل فوق وجود ندارد چرا دولتمردان در این زمینه به طور شفاف و صریح، توضیح نمی دهند تا مردم از دلیل تاخیر در پرداخت «حق» خود در قالب یارانه نقدی آگاه شوند؟ و سوال آخر اینکه مگر مردمی که مجبورند هزینه های بنزین و آب و برق و گاز و نان... را به طور نقدی پرداخت کنند، با تاخیر 17 روزه و سپس چهار روزه در دریافت یارانه های خود، فرصتی اضافه پیدا می کنند که هزینه های خود را دیرتر پرداخت کنندکه دولت هرگونه تمایل دارد و هر زمان که دوست دارد یارانه ها را پرداخت می کند؟
تهران امروز: «از امید تا فجر»
«از امید تا فجر» یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجید رفیعی است که در آن می خوانید:
پرواز ماهوارههای «امید»، «رصد» و «نوید» به فضا آشکارا نشانگر توان فنآوری پیچیده هوا ـ فضا و دستیابی به فراز جو با همت دانشمندان، تکنسینها و سازمانهایی است که طرح و برنامه ساخت و ارسال موشکهای یاد شده را به فضا برعهده داشتهاند.
اکنون در دهه مبارک فجر و در روز 22 بهمن قرار است ماهواره فجر در مداری بالاتر از مدار ماهوارههای یاد شده قرار گیرد.
این همان افتخار غرورانگیزی است که توان خواستن ملت ایران را تفسیر میکند. بنا بر فرمودههای مقام معظم رهبری، دستاوردهای علمی و فنآوری ایران اسلامی بسیار غرورانگیز بوده است.
اگر استکبار غرب و به ویژه آمریکا، پروژه ایران هراسی را دنبال میکنند و ملت ایران را در حصر و تحدید قرار میدهند، علت جز آن نیست که از رشد، پیشرفت و تعالی ملت و نظام اسلامی ایران میهراسند.
این پیشرفتها برای ملت غرورانگیز است و به طریق اولی باید برای فعالان سیاسی و گروهها و جریانهایی که در عرصه سیاست حضور دارند، نمونهای باشد از وحدت و همدلی، که اگر این وحدت و همدلی نبود، «فجر» آماده پر گشودن به آسمان نمیشد.
ماهواره فجر ان شاءالله در 22 بهمن به آسمان فرستاده خواهد شد. انتخاب این نام و 22 بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، گونهای نامگذاری نمادین است که گویا تازه با پرواز «فجر» پیروزیهای بیشتر و افزونتری در انتظار خواهد بود.
فرزندان مجاهد و دانشمند ایران اسلامی، نشان دادند که با اتکال به خداوند متعال، بر هر مشکلی هر چند سخت و دشوار، میتوان پیروز شد.
اینان بسیجیان دیروز در دفاع مقدس را به یادمان میآورند که هیچ خاکریز و دژی در برابرشان تاب مقاومت نداشت.
«من یتوکل علی الله، فهو حسبه»
ابتکار: «قیچی بر صفحه تاریخ کارساز نیست!»
«قیچی بر صفحه تاریخ کارساز نیست!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید:
آیا یک فرد، یک مؤسسه و یا یک دولت میتواند در تاریخ دست ببرد؟ آیا طرفداران وجود هولوکاست در اردوگاههای آلمان نازی میتوانند از سر نفرت و خشم، هیتلر را از تاریخ جهان حذف کنند؟ آیا زخمخوردگان فلسطین، میتوانند نام"تئودورهرتزل" بنیانگذار اسرائیل را از صفحات تاریخ پاک کنند تا کمی از درد و رنج هفتاد ساله خود را التیام بخشند؟
آیا ایرانیان میتوانند از سر میهندوستی، نام و تبار مغولان را از کتاب تاریخ کشورشان حذف کنند تنها بدان دلیل که از یادآوری حمله این قوم خونخوار و وحشیگری آنها در حق نیاکانشان، اندوهگین میشوند؟ آیا شیعیان میتوانند تنها با این توجیه که دو صحابی فریبخورده پیامبراسلام(ص) بر جانشینش علی(ع) شمشیر کشیدهاند، مباحث مربوط به جنگهای جمل و نبردهای طلحه و زبیر را از تاریخ اسلام حذف کنند؟ آیا اصلاً میتوان ابنملجم را از تاریخ تشیع پاک کرد؟
از آن سو آیا بدخواهان چهرههای خوشنام، توان آن را داشتهاند که نامشان را از صفحه تاریخ بزدایند؟ آیا معاویه توانستهاست نام علیبنابیطالب(ع) را از صفحه جوانمردی و عدالتطلبی بردارد؟ اگر نلسون ماندلا امروز دشمنی داشته باشد، آیا میتواند نامش را از سرفصل مدارای تاریخ بزداید؟
و اما غرض از این سوالات که پاسخ آنها، حتی روشنتر از حضور خورشید در وسط آسمان ظهر تابستان است، چیست؟ هدف، یادآوری ناکامی تلاشهای ناشیانهای است که این روزها، برخی از افراد، گروهها و سازمانها در جهت تحریف تاریخ کشور انجام میدهند.
در زمانهای که هنوز بسیاری از بازیگران عرصه سیاسی قبل از انقلاب و بعد از آن، در قید حیات هستند؛ برخی خوشخیالانه، روایت خود از وقایع را، به اسم «تاریخ» به خورد مردم میدهند! بهویژه که بخش اعظمی از جمعیت کشور را جوانانی تشکیل میدهند که نه، آن حوادث را درک کردهاند و نه، اطلاعات بیطرفانهای از آن تاریخ در اختیار دارند.
در این میان آنان ماندهاند که روایت سید حمید روحانی و روحالله حسینیان را از حوادث انقلاب و پس از آن باور کنند یا روایت مخالفان سیاسی آنان را؟
چرا باید ساخت یک مستند از حوادث انقلاب و پس از آن، با تکذیب بیت بنیانگذار نظام و برخی از شخصیتهای دخیل در مبارزات آن زمان، روبرو شود؟ چرا باید جوانی که 30-20 پیش، تصاویری را از تلویزیون نظام جمهوری اسلامی میدید، امروز در سن 60 - 50 سالگی، همان تصاویر را از همان تلویزیون اما با تغییراتی عجیب وتفاسیری غریب مشاهده کند؟!
چرا این همه بر کتابهای تاریخی دوران معاصر، تکذیبیه نوشته میشود اما کتابی مانند تاریخ بیهقی پس از چندین قرن، بی هیچ مدعی به روایت خود برای نسلها ی آینده ادامه میدهد؟
این همه سوال، نتیجه یک غفلت بزرگ است؛ غفلت از کارکرد پالایشی تاریخ. تاریخ، همه آن چیزی نیست که اسداله علم و حسین فردوست نوشتند؛ همه آن چیزی که هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی و ناطقنوری درخاطرات خود آوردهاند، هم نیست.
تاریخ یک قضاوت محکم ومتقن است که پس از سالها جمعآوری اسناد و بررسی صحت و سقم آنها، انجام میشود؛ آن هم، توسط هیات داورانی متشکل ازملتهای جهان و در دورههای مختلف.
اگر چه گفتهاند؛ تاریخ را فاتحان مینویسند، اما آنچه که فاتحان نوشته و مینویسند؛ مجموعهای است از خودپسندی، غرور، تحقیر مخالفان و شکستخوردگان و اقداماتی که هیچ بشری نمیتواند در نادرستی آنها تردید کند.
در چنین مواردی، تاریخ خود دست به کار میشود و دست به پالایش میزند تا آنچه را که به حقیقت نزدیکتر است، برای مخاطبان خود فراهم کند. نه دستوری میپذیرد که چیزی را برخلاف واقع اضافه کند و نه قیچی بر صفحاتش کارگر میافتد که چیزی از آن بریده شده و از منظر مخاطبانش پنهان بماند.
در بیان این نکته، همین بس که آنهمه مورخ که در دربار پادشاهان جیره و مواجب میگرفتند، نتوانستند مخاطبان تاریخ را به تصویری که شاهان امر کرده بودند، رهنمون شوند. تاریخ، خودش نوشته میشود!
حمایت: «رسوایی اتحادیه عرب»
«رسوایی اتحادیه عرب» عنوان بخش یادداشت روزنامه حمایت است که در آن می خوانید:
همزمان با آغاز برخی ناآرامیها در سوریه که برگرفته از مطالبات مردمی بود، دولت بشار اسد برای اجرای خواسته ای مردمی گام برداشت که به اذعان جهانیان بسیاری از خواست های مردم را مرتفع ساخت.
به رغم آنکه مردم با برگزاری تجمعات گسترده از عملکردهای دولت حمایت و خواستار ادامه حکومت اسد شدند، اما غرب با رد تمام این حقایق، بر آتش افروزی در سوریه تاکید و خواستار سرنگونی اسد گردید.
در این چارچوب غرب ابتدا ترکیه و صهیونیست ها را به بازی گرفت تا در کنار شبه نظامیان مصلح داخلی سوریه، فضای اجرای این خواست را ایجاد نماید.
به رغم تمام تحرکات صورت گرفته این اهداف اجرایی نشد سپس اتحادیه عرب که با حذف لیبی و مصر و نیز عدم حضور سوریه آن را اتحادیه قطر و عربستان نامید محور بازی امریکا قرار گرفت.
در بازی اتحادیه عرب تمام تلاش خود را برای تحقق خواستهای غرب به کار گرفت که اعزام هیات ناظران به سوریه و نیز کشاندن پرونده به شورای امنیت از جمله این تحرکات بود.
هر چند که آنها به دنبال خوش خدمتی و رسیدن به موقعیت منطقهای بودهاند اما این پروندهها رسواییهای بسیاری برای اتحادیه عرب به بار آورد چرا که اولا اتحادیه عرب در حالی پرونده را به شورای امنیت کشاند که هیات ناظران و عرب با رد ادعاهای اتحادیه عربی مبنی بر ناآرامی سوریه در گزارش خود اذعان کرده که فضای سوریه فضایی طبیعی است و ریشه ناآرامیها نه دولت بلکه شبه نظامیان میباشند که ارتش با آنها در حال جنگ است.
آنها بر محبوبیت اسد و حقیقی بودن تجمعات مردمی در حمایت از وی تاکید و خواستار مقابله با شبه نظامیان و گفتگوی طرفهای سیاسی با دولت شدند.
عدم توجه اتحادیه عرب به این گزارش نشان داد که کشورهایی مانند قطر و عربستان حتی حاضر به پذیرش نظر سایر اعضاء نبوده و صرفا قصد خدمت گذاری به امریکا را دارند.
این امر به رسوایی بزرگ برای آنها در میان سایر اعضاء و افکار عمومی مبدل شد. ثانیا : وتوی قطعنامه پیشنهادی عربی به غربی در شورای امنیت از سوی روسیه و چین رسوایی دیگری برای اتحادیه عرب به بار آورد چرا که چین و روسیه تاکید داشتند که این قطعنامه نه برای حل مسئله سوریه بلکه برای بحران سازی در آن است.
ناتوانی در کسب نظر جهانی و نیز بر ملا شدن ماهیت واقعی خواست اعراب از این قطعنامه ماهیت واقعی اتحادیه عرب را بیشتر برای جهانیان آشکار کرد در حالی که وتوی قطعنامه حقارتی سنگین برای اعراب به همراه داشت.
به هر تقدیر میتوان گفت که اتحادیه عرب با پرونده سوریه نه تنها نتوانسته به اجرای خواست های آمریکا و نیز رسیدن به نقش منطقهای دست یابد بلکه بار دیگر خود و غرب را در پیش جهانیان رسوا کرده که مسلما پیامدهای سنگینی برای این اتحادیه از درون فرو پاشیده به همراه خواهد داشت بویژه اینکه دیگر جهان پذیرنده آمریکا و سیاست های آن نبوده و کشورهای همسو با آن نیز همچون آمریکا محکوم به انزوای جهانی هستند.
آفرینش: «نگاهی به سیاست نفتی هند در قبال ایران»
«نگاهی به سیاست نفتی هند در قبال ایران» عنوان سرمقاله امروز روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید:
دو کشور بزرگ ایران و هند از سده های گذشته دارای روابط تاریخی؛ فرهنگی؛ سیاسی و اقتصادی بوده اند. روابطی که با توجه به برخی پیوندهای نژادی ،زبانی تاریخی و... همواره استوار بوده است.
در این بین در دهه های اخیر نیز دو کشور روابط متناسب و رو به رشدی را داشته اند.
در این حال اگر نگاهی به هند به عنوان یک بازیگر بزرگ در آسیا و یک قدرت نوظهور جهانی داشته باشیم باید گفت که این کشور به شیوه ای هوشمندانه و با بهره گیری از زبان دیپلماتیک و در چارچوب قوانین بین المللی منافع ملی خود را در رابطه با کشورهای دیگر از جمله ایران پیگیری می کند.
در این راستا باید گفت که هر چند در یک ماه اخیر، آمریکا و اتحادیه اروپا دور جدیدی از تشدید فشار بر ایران و تحریم نفت ایران را آغاز کرده اند و در تلاش هستند که دیگر خریداران نفت را قانع کنند که از خرید نفت ایران دست بکشند، اما به نظر میرسد که دهلی نوتاکنون سیاست مستقلانه تری را در این زمینه از خود نشان داده است.
در این بین اگر به علل این نوع از نگاه هند توجه داشته باشیم باید گفت که نخست هند با خرید روزانه چهارصد هزار بشکه از نفت ایران، یکی از خریداران مهم نفت ایران محسوب می شود و بخشی از پالایشگاه های هند از چند دهه پیش برای استفاده از نفت وارده از ایران تنظیم شده اند و تغییر آنها به هزینه و زمان نیاز دارد لذا هندی ها حاضر به صرف هزینه ای اضافه در این زمینه نیستند بنابراین هندها اخیرا اعلام کرده اند که آمادگی ندارند که خرید نفت ایران را به طور چشمگیر و شدید کاهش دهند.
دوم اینکه با توجه به توسعه اقتصادی و برنامه های ملی اقتصادی هند دهلی نو به شدت وابسته به انرژی است (هند چهارمین مصرف کننده نفت در دنیا است و سالانه 110 میلیون تن نفت وارد می کند) لذا تحریم نفت ایران توسط اروپا، قیمت های بین المللی را تا حدودی بالا می برد که بر هند تاثیر منفی دارد.
یعنی اگرهند از ایران نفت خریداری نکند و به مشتریان دیگر رجوع کند، باید هزینهی بیشتری را صرف کند در حالی که می توانند نفت را با قیمیت پایین تری از ایران دریافت کند بنابراین درک اینکه مقامات هندی در موضع گیری های مختلف و مشابه به صراحت با تحریم های اروپا و آمریکا مخالفت کرده و مطابق با منافع ملی و اقتصادی خود تصمیم گیری می کند قابل درک تر به نظر می رسد.
سوم اینکه نگاه مستقلانه تر هند در سیاست خارجی خود با ایران باعث شده است تا این کشور تا حدودی خود را از تنش بین ایران و غرب دور نگه دارد و به دنبال منافع ملی خود در این راستا بپردازد.
در این بین از نگاه هند مسائل بین غرب و ایران، تأثیری بر مناسبات دهلی نو با تهران ندارد و دهلی نو تنها از تحریم های سازمان ملل پیروی می کند و ملزم به اعمال محدودیت های کشورها یا گروه های منطقه ای خاص نیست.
آنچه مشخص است تاکنون هندی ها در ملاحظات سیاست خارجی خود عدم همراهی با غرب را در تحریم نفت ایران برگزیده اند اما باید گفت همیشه ممکن نیست دهلی نو همانند سایر بازیگران در راستای این گزینه ویژه حرکت کند لذا ممکن است میزان واردات نفت 400 هزار بشکه هند از ایران تغییر کند.
چرا که در واقع در جهان امروز سیاست و اقتصاد، تعامل موضوعی بسیار جدی و تعیین کننده است و هندی ها در هر گونه روابط خود با غرب و ایران به دنبال منافع خود هستند و امتیازات زیادی هم برای این همراهی از هر دو سو درخواست خواهند کرد.
در این راستا باید گفت که هر گونه کاهش یا قطع خرید نفت ایران از سوی هند، بستگی به این دارد که غربی ها تا چه حدی امتیازات هنگفت مالی سیاسی و اقتصادی ما به ازای تحریم نفت ایران به هند پرداخت کنند امری که تاکنون موفق به انجام ان نشده اند.
خراسان: «مسیری مناسب برای جذب نقدینگی سرگردان»
«مسیری مناسب برای جذب نقدینگی سرگردان» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان مهدی حسن زاده است که در آن می خوانید:
استقبال گسترده مردم از اوراق مشارکت عرضه شده برای توسعه پارس جنوبی نشان داد که جذب نقدینگی سرگردان در اقتصاد ایران نسخه شفاف و روشنی دارد که با وجود این شفافیت اقدام موثری طی ۱۰ماه نخست سال برای جمع آوری نقدینگی سرگردان صورت نگرفته بود.
وعده عرضه مجدد اوراق مشارکت برای پارس جنوبی و موافقت با انتشار اوراق مشارکت برای پروژه های راه سازی و حمل و نقل می تواند روند جذب نقدینگی از بازارهای مخرب اقتصاد نظیر سکه و ارز را شدت بخشد. در این میان توجه به چند نکته اساسی درباره انتشار اوراق مشارکت و مدیریت نقدینگی از این طریق ضروری است:
۱ - اوراق مشارکت چنان که از نامش پیداست اوراقی است که براساس آن هر فرد به تناسب سرمایه گذاری خود در یک پروژه اقتصادی شریک می شود.
با افزایش نرخ سود علی الحساب جذابیت این اوراق و به تبع آن استقبال مردم از آن افزایش یافته است اما باید توجه داشت بخش قابل توجهی از مردم به دلیل ابهامات شرعی مربوط به نرخ سود اوراق مشارکت همانند نرخ سود سپرده های بانکی، تمایلی به خرید اوراق مشارکت ندارند لذا به نظر می رسد تاکید جدی تر بر علی الحساب بودن نرخ سود و لزوم بررسی دقیق توجیه اقتصادی پروژه ها و محاسبه سود قطعی پروژه ها و پرداخت سود قطعی برای جلب اعتماد اقشار متدین تر جامعه برای خرید اوراق مشارکت ضروری است.
۲ - از جنبه دیگر نیز بررسی سود قطعی پروژه های اقتصادی اعم از پروژه های نفتی و گازی، راه سازی و سایر فعالیت ها ضروری است تا سود واقعی مردم به آن ها پرداخت شود زیرا سودآوری برخی فعالیت ها از جمله نفت و گاز به مراتب بیشتر از ۲۰درصد است.
چنان که چند روز پیش مدیرعامل شرکت نفت و گاز پارس برای واگذاری سود ۳۵درصدی به خریداران اوراق مشارکت پارس جنوبی اعلام آمادگی کرده بود.
۳ - پیشنهادهای مختلفی را می توان برای جذاب تر کردن نرخ سود اوراق مشارکت و استفاده از سرمایه های مردم در تکمیل زیرساخت های عمرانی کشور در نظر گرفت.
به عنوان مثال دولت می تواند برای پروژه های ساخت بزرگراه که با سرمایه های مردم ساخته می شود نرخ عوارض بالاتری منظور کند تا مجریان ساخت بزرگراه ها تامین مالی از طریق سرمایه های مردم و اتکای کمتر به بودجه عمرانی دولت را هرچه بیشتر وجهه همت خود قرار دهند.
همچنین استفاده از سایر ابزارهای مالی نظیر اوراق سلف نفتی، گازی، (پیش فروش نفت و گاز) و همچنین انتشار اوراق سلف برای پیش فروش خدمات نیروگاهی، راه سازی و سایر خدمات نیز می تواند جذابیت های فراوانی برای جذب سرمایه های سرگردان داشته باشد.
۴ - از سوی دیگر به نظر می رسد درباره اوراق مشارکت شهرداری ها باید تدبیر متفاوت تری نسبت به سایر اوراق مشارکت پیش بینی شود.
شهرداری ها حجم قابل توجهی از اوراق مشارکت خود را به پروژه های نوسازی بافت های فرسوده شهری اختصاص داده اند و در این راه مهمترین هزینه پیش روی اجرای این پروژه ها چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اجتماعی تملک اراضی در مسیر پروژه بوده است که همواره باعث چالش بین شهرداری و مالکان بر سر قیمت گذاری این اراضی شده است.
اگر اصل اساسی مشارکت بین شهرداری و مالکان از طریق واگذاری اراضی از سوی مالکان و سهیم شدن آنان در سودآوری پروژه های بسیار سودآور نوسازی بافت های فرسوده شهری اتفاق بیفتد هم رضایت شهروندان از پروژه های شهری افزایش می یابد و هم اصل واقعی مشارکت چه به لحاظ فقهی و شرعی آن و چه به لحاظ اجتماعی آن در پروژه های شهری رعایت می شود و هم شهرداری ها فارغ از تنگناهای بودجه ای دولت منابع مطمئن تری برای تامین مالی می یابند.
۵ - اما نکته مهمی که باید در انتشار اوراق مشارکت لحاظ شود جایگاه بخش خصوصی و دولت در این روش تامین مالی است. اتکای به اوراق مشارکت در حد معقول می تواند موجب جذب نقدینگی سرگردان به فعالیت های مولد شود اما رویکرد نادرست در فروش اوراق مشارکت دولتی به حجیم شدن دولت و فرار منابع از سمت فعالیت های بخش خصوصی به سمت فعالیت های دولتی است.
ضروری است که علاوه بر فراهم شدن زمینه های انتشار اوراق مشارکت توسط بخش خصوصی، نقدینگی جذب شده توسط دولت به واسطه فروش اوراق مشارکت نیز در اختیار پیمانکاران بخش خصوصی قرار گیرد تا بخش خصوصی با کارآیی بیشتر بتواند استفاده بهتری از منابع مالی مردم داشته باشد.
۶ - اتکای هرچه بیشتر به اوراق مشارکت نباید مانع سلب مسئولیت دولت در تامین بخشی از منابع مالی طرح های عمرانی شود. واقعیت این است که در اقتصاد ایران همچنان دولت سهم بیشتری از درآمدهای کشور را به خود اختصاص می دهد و برای تزریق منابع مالی به طرح های عمرانی تشنه پول از جمله طرح های عظیم پارس جنوبی، میادین مشترک نفتی، طرح های پالایشگاهی، پروژه های سدسازی، ساخت کیلومترها راه آهن و بزرگراه و سایر پروژه ها و طرح ها سرمایه های خرد مردم به تنهایی کافی نیست و مسئولیت پذیری جدی تر دولت در تامین بودجه عمرانی (برخلاف آن چه که امسال تاکنون در جذب کمتر از ۵۰درصد بودجه عمرانی رخ داده است) ضروری است.
دنیای اقتصاد: «آیا نرخ دلار بیتاثیر است؟»
«آیا نرخ دلار بیتاثیر است؟» سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن می خوانید:
1- نزدیک به دو هفته از تک نرخی کردن نرخ ارز توسط بانک مرکزی میگذرد و مسوولان امر معتقدند که قیمت دلار تک نرخی شده است.
تک نرخی به معنای آنکه بانک مرکزی دلار را به یک قیمت میفروشد و بازار فرعی وجود ندارد، نه به آن معنا که بازار آزادی وجود نداشته و هرشخص به هر دلیلی ارز بخواهد با همان قیمت در دسترس است.
به هر حال به نظر میرسد که نظر مسوولان با آنچه از دیدگاه علم اقتصاد تکنرخی خوانده میشود، متفاوت است و اصولا اگر قرار بود تکنرخی به معنای وجود یک نرخ در بازار رسمی باشد که دیگر نباید آن را یکی از دستاوردهای بانکهای مرکزی دانست زیرا بانک مرکزی میتواند دلار خود را به هر قیمتی عرضه کند و توجهی به قیمتهای بازار هم نداشته باشد و در آن صورت هم اعلام کند که نرخ دلار، تک نرخی است.
در این میان همچنین اظهار نظرهایی از سوی برخی مسوولان صورت گرفته که نشان میدهد اعتقادی به تاثیرگذاری نرخ بازار آزاد بر اقتصاد کشور ندارند. این در حالی است که اتفاقا نرخ بازار آزاد حتی دارای اثرگذاری بیشتری از نرخ بازار رسمی است.
2- بازار آزاد برای ارز در هر صورت وجود دارد، اگر این بازار به صورت قانونی به فعالیت بپردازد، میشود بازار آزاد و اگر به صورت غیرقانونی و قاچاق اعلام شود، میشود بازار سیاه! اما حذف نمیشود، دلیل حذف نشدنش هم آن است که نیازها از طریق بازار رسمی تامین نمیشود که اگر تامین میشد، اصولا نیازی به تهیه دلار از بازار سیاه نبود، حتی به منظور سفتهبازی.
چون زمانی که نرخ رسمی برای همه در دسترس باشد، انگیزهای برای سفته بازی هم باقی نمیماند. همانطور که در دهه 80 این انگیزه به لطف تکنرخی کردن ارز وجود نداشت و نگه داشتن دلار مانند نگه داشتن پول نقد در خانه بود.
قاچاق اعلام کردن مبادلات دلار و بازداشت دلالان و بستن صرافیها و... نیز، تنها بازار سیاه دلار را سیاهتر میکند و دستیابی به ارز خارجی را با ریسک بالاتری مواجه میسازد که در نتیجه مجددا باعث افزایش نرخ دلار در بازار میشود؛ اما به هیچ وجه باعث حذف بازار سیاه و مبادلات در بازار سیاه نمیشود.
شاهد این ماجرا نیز حجم 14 میلیارد دلاری برآورد قاچاق کالا در سال 89 است که یک چهارم واردات کالا دراین سال بوده است؛ یعنی هرچند که قاچاق است، اما با این حجم در حال انجام است، آن هم قاچاق کالا که باید از مرزهای ورودی کشور عبور کند و به لحاظ حجمی نیز قابل مقایسه با دلار نیست. بنابراین میتوان متصور بود که قاچاق اعلام کردن مبادلات دلار نیز نمیتواند تاثیر چندانی بر مبادلات این ارز خارجی و سایر ارزها باشد.
3- برخی از مسوولان اقتصادی کشور معتقدند که نرخ دلار آزاد در اقتصاد بیتاثیر است. دراین خصوص اولین سوالی که مطرح میشود آن است که اگر نرخ دلار آزاد بیتاثیر است، چرا دلار آزاد قاچاق اعلام شده و دلالان جمعآوری میشوند؟ چه دلیلی دارد با نرخی مبارزه کنیم که هیچ تاثیری در اقتصاد ندارد؟ اما نکته دوم در خصوص اثرات نرخ ارز آزاد بر اقتصاد است.
فرض که نرخ ارز بازار آزاد یا سیاه به همان 10 هزار تومان برسد که از سوی مسوولان اقتصادی کشور بیتاثیر خوانده شده است، در این صورت بسیار واضح است که دستیابی به دلار بازار رسمی تا چه اندازه سودآوری خواهد داشت. تلاشها برای دستیابی به این رانت افزایش یافته و تقاضا برای واردات با نرخ رسمی نیز افزایش مییابد.
در خوشبینانهترین حالت که تصور کنیم دلار رسمی تنها به واردکنندگان تعلق گرفته و صرف واردات میشود (که تصورش اندکی دور از ذهن است)، واردکننده به راحتی میتواند کالای موردنظر خود را در بازار داخلی برمبنای نرخ دلار غیررسمی به فروش برساند و از سود سرشاری بهرهمند شود که هم باعث افزایش سطح عمومی قیمتها شده و هم انگیزههای رانتجویی را افزایش میدهد.
در این حالت میتوان متصور بود که تعزیرات حکومتی وارد شده و تلاش کند مانع از افزایش قیمتها شود. این موضوع خود از دو جنبه تاثیرات وجود نرخ بازار آزاد را نشان میدهد، اولین اثر آنکه دولت هزینه زیادی را بابت افزایش نیروهای تعزیرات و بازرسی میپردازد (که اگر نرخ بازار آزاد نبود، چنین هزینههایی تحمیل نمیشد) و دوم آنکه بهرغم همهاین بازرسیها قیمتها افزایش خواهند یافت، چون اگر قرار بود قیمتها به وسیله بازرسیهای تعزیراتی افزایش نیابند، اقتصادایران تورمهای دورقمی و در برخی مواقع بالای 30 درصد را هیچگاه تجربه نمیکرد.
هزینههایی که برای تشخیص واردکنندگان واقعی، تشخیص کالاهای اساسی، رصد کالاهای وارد شده به کشور و قیمت فروش آنها و... صورت میگیرد همه از اثرات اولیه وجود بازار غیررسمی است.
در مرحله بعد نیز، افزایش انگیزههای رانت جویی، جذب نیروی کار به سمت فعالیتهای واسطهگری و اتلاف منابع ارزی، فساد اداری و... نیز از هزینههای به مراتب سنگینتری است که به واسطه وجود بازار غیررسمی به کشور تحمیل میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد