خانه بر و بچه‌ها

انسان شدنم آرزوست

کد خبر: ۴۵۲۵۸۰

اولاً: به نظرم بارها، هر هفته، تکرار شده که اون بزرگترها یا مسوولانی که شما می‌خوای نظارتشون رو اعمال کنن راجع به با نام یا بی‌نام بودن بچه‌ها تصمیم می‌گیرن. موافقم با صحبت پاسخگو که می‌گه [اگه کسی اسمش رو ننوشته...] درسته که اسمش حق وسط صفحه بودن نداره اما شاید واقعاً متنش این حق رو داشته باشه. به هر حال این‌جا جائیه که آدمهای شناس و ناشناس، با نام و بدون نام، مجال گفتن حرفهاشون رو پیدا می‌کنن و مطمئناً دید‌ن که چشمی برای خوندن نوشته‌های حاصل فکرشون وجود داره که سوالی نمی‌پرسه، دخالتی نمی‌کنه و مهربون و صبور گوش می‌ده و کمک می‌کنه.

دوم هم که راجع به جوابها نوشته بودی؛ خودم باهات موافقم. البت با اضافه کردن یه سری بند و ماده و تبصره که مثلاً محدودیت زمان و مکان و گزش و گزینش ما و پاسخگو شاملش می‌شه! ولی می‌خوام این رو بگم که خودمم یه وقتایی هست که فکر می‌کنم این‌جا پاسی می‌تونست جوابهای خیلی خوبی بده یا اون‌جا واسه چی جواب این رو داده اما جواب اون رو نداده! یا اصلاً این‌که شاید بشه به بعضیها جوابهای خیلی کاربردی‌تر و روشنتری داد... نمی‌دونم. به هر حال تمام این شایدها تا وقتی وجود دارن که من در جایگاه خودم به عنوان یه مخاطب یا خواننده نشسته‌م و پاسخگو در جایگاه خودش به عنوان صاب بچ‌چه! یا همون صاب صفحه!

گفته بودی نسخه می‌پیچه! فکر می‌کنم اون فقط نظرش رو می گه. تا اون‌جا که من جوابهاش رو خوند‌م به نظرم داره به همیییین سادگی تجربه‌هاش رو در اختیار ما می‌ذاره (که من به‌شخصه خیلی استفاده کرد‌م). توی این دوره و زمونه کمتر کسی پیدا می‌شه که این طور، به این شیوه، مفت و مسلم داشته‌هاش رو بریزه رو دایره و بی‌ادعا بگه بیایید دایناسور نباشیم! نه این‌که همه رو نگه داره و بهره‌برداریهای خودش رو به آسونی از یه عالمه آدمی که حتی متوجه نمی‌شن از کجا خوردن بکنه!

و آخراً...! [...] اگه ما بتونیم همه با هم محیطی رو بسازیم که براحتی حرفهامون رو توش با هم درمیون بذاریم، به نظرم خیلی به همه‌مون کمک می‌کنه که تو مسیر انسان شدن و انسان موندن، قدمهای بلند بلند برداریم و همین ماها... [با] همین برکة کوچولوئی که از همین قطره‌ها و شبنمهای کوچولوی این صفحه درست شده، بتونیم روشهای درست تبادل حرف و فکر کردن رو با کمک هم یاد بگیریم و کمک کنیم جامعه‌ای که توش داریم زندگی می‌کنیم به سمتی بره که همه، فرصت و توانائی بروز استعدادها و توانائیهاشون رو پیدا بکنن و یه جامعة سالم ساخته بشه.مریم چیت‌ساززاده

از شما وکیل وصی محترم که اینقدم با طول و تفصییییل! نظراتتان را اعلام کرده‌اید بسی ممنان! باشد که در راه آدم شدن، ابراز استعداد، و ساخت و ساز جامعة سالم در بدن سالم است! موفق و مؤید باشید (هر چند از قدیم گفته‌اند عقل سالم در بدن سالم است، اما جدیداً فهمید‌‌ن جامعة سالم هم در مخچة سالم است!)

یه تیک‌تاک بیشتر

تیک‌تاک، تیک‌تاک... این تنها صدائیه که تو سکوت اتاق وقتی هیچ صدائی نیست، شنیده می‌شه. این صدا اعصاب خیلیها رو به هم می‌ریزه اما من یه لحظه چشام رو بستم و فقط به این تیک‌تاک گوش دادم. عصبانی نشدم. فهمیدم این تیک‌تاک یه چیزی داره می‌گه. تیک‌تاک تیک‌تاک، تیک‌تاکِ ثانیه به ثانیة عمر آدماست که داره می‌ره. هر تیک‌تاک یه نفسه، یه لحظه از زندگی.

یادمون باشه که قدر لحظه لحظة زندگیمون رو بدونیم؛ نه وقتی که تو سکوت، [مبهوت و] ماتِ صدای ساعت عمرمون می‌شیم. توی همة لحظه‌ها وقتی تو ازدحام زندگی و شلوغیِ مکررات، هیچ تیک‌تاکی هم نیست، یادمون باشه که خیلیها حسرت این رو دارن که یه تیک‌تاک بیشتر نفس بکشن.

شیده از قائم‌شهر

هَی باااابام هِی! پس ساعت ما چرا تیک‌تاک نمی‌کنه؟ هوم؟ اِواااا خاک تو سرم، دی‌جیییی‌تااااله...!! تیک‌تااااک نمیییی‌کنه...! وای بدبخت شدم رفت! اِی بااااباااامممم... ای ماااادر... ای وااااه‌یِ مَه‌ن...!

تشابهات و تفاوتات!

شباهت همة آدمها اینه که تموم آدمها برای بالا بردن مطلوبیتهاشون قدم برمی‌دارن، اما تفاوت آدمها این‌جاست که [بدونیم] چه چیزی باعث می‌شه حس رضایتشون از زندگی بالا بره. مثلا هزار تومان پول، برای دو نفر به صورت یکسانی مطلوبیت ایجاد نمی‌کنه. نفر اول از دختر گلفروش سر چهار راه چند تا شاخه گل می‌خره و از این‌که لبخند رو به لبش نشونده، احساس خوشبختی می‌کنه. در حالی که نفر دوم می‌تونه با پولش یه بستنی بخره و از خوردنش حسابی لذت ببره. یا نفر اول می‌تونه برای تصاحب صندلی خالی مترو یا اتوبوس چند نفر رو هل بده و خوشحال از این‌که جائی برای نشستن پیدا کرده به همه لبخند بزنه، و نفر دوم جای خودش رو بده به افراد مسن‌تر، خوشحال باشه از [داشتن] نعمت جوانی و سلامتی.این‌که از انجام دادن چه کارهائی بیشتر لذت می‌بریم و حالمون بهتر می‌شه، باعث تفاوت ما و آدمهای دیگه‌ست.

بد نیست گاهی با خودمون فکر کنیم اهداف کوچیکمون توی زندگی، چه کارهائی هست و [به] این‌که همین اهداف کوچیک، شخصیت ما و هدفهای بزرگ و آینده‌مون رو می‌سازه.شما با انجام چه کاری حس خوبی بهتون دست می‌ده؟

سمانه مالمیر از قم

روم سیااااه...! همچی که با عجله، بدو بدو از راه می‌رسی و می‌پری می‌ری دستات رو بشوری...! آی حس خوبی دست می‌ده... آی حس خوبی دست می‌ده...!

مخاطب شعر

از دریچة نگاهِت، زندگی رنگ بهاره/ شبیه یه حس تازه، مثل شوق انتظاره/ توی چشمای تو برق شادی و عشق و امیده/ انگاری کلی پرستو از نگاهت پر کشیده/ تو سکوت گنگ لبهات چشمای تو پُرِ حرفه/ رؤیاهات سپید و پاکه، مثل بارون، مثل برفه/ چه دقیقه‌های عمرم پی چشمای تو گشتم/ چه روزایی که تو شعرام از تو و چشات نوشتم/ چه ورقهای سپیدی که پُر از اسم تو می‌شد/ چقد حرف و حس و شوقی که برات ترانه می‌شد/ تو رو آرزو می‌کردم اما حالا تو باهامی/ تو مخاطب تموم شعرها و ترانه‌هامی/ حالا که هستی کنارم همه چی شبیه رؤیاست/ کنار هم بودن ما بهترین لحظة دنیاست/ تو یه حس آشنایی واسه قلب و روح و جونم/ تا ابد تا ته دنیا، من کنار تو می‌مونم.

زهرا -ن‌

قربون- صدقه به‌ لسان حافظ اینا

ای تمام ابرها از یک نگاهت تر شده/ ای طلوع چشم تو از روز روشنتر شده/ ای که سر تا پا گُلی، ای عطرِ گُل شرمنده‌ات/ ای که با تو کوچه‌ها تسلیم نیلوفر شده/ ای تمامِ بهترینها، بهترینِ بهترین/ ای که با تو زندگی از بهترین بهتر شده/ بیخبر وقتی گذشتی از پسِ دیوار باغ/ زیر پا را هم ببین شاید دلی پَرپَر شده/ دل بسوزان بر دلم وقتی که می‌خندی به ناز/ ای عسل بر خندة شیرینِ تو شکّر شده/ بعد از این من خواب هم حتی نمی‌بینم به خواب/ تا مرا افسانة چشمان تو باور شده.

رحیم طاهری و فاطمه محسنی

از حسن‌آباد فشافویه

به‌به... آق رحیم خودمون... اگه بددونیییی... اگه بددونیییی... که چقد خوشحال شد‌م یه اسم دیگم کنار اسمت دید‌م...

(انگار همة بروبچ دارن می‌رن به سمت دو اسمی شدن! و این یعنی: دیگه مطمئنم کرایة تاکسیم رو حساب نمی‌کنیییی!! خاطرت هس؟ ...خلاصه که تبریک آقاجون. به شرطی که این قربون صدقه رفتنا و اشعارت رو از صفحة خودت دریغ نکنی داااوشم! باشهههه؟)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها