در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم:پیامهای دیگر 170 RQ
«پیامهای دیگر 170 RQ»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در ان میخوانید؛حدود 3 هفته از به زمین نشاندن جاسوس پرنده آمریکا در شرق کشور سپری شده است؛ اما همچنان پیرامون اهمیت این موضوع میگویند و مینویسند.
آنچه تاکنون در این باره اظهار شده است عمدتا اهمیت ابعاد امنیتی، سایبری و نظامی موضوع است و کمتر درباره پیامدهای روحی ـ روانی این مساله صحبت به میان آمده است، در حالی که به نظر میرسد اهمیت این بعد ماجرا اگر از ابعاد گفته شده بیشتر نباشد، حتما کمتر نیست.این نوشتار مروری است بر پیامدهای روحی و روانی تسخیر پهپاد آمریکایی.
در توانمندیهای امنیتی- نظامی آمریکا تردیدی نیست و کارشناسان و متخصصان رشتههای مختلف در آمریکا همواره در حال دستیابی به فناوریهای نو در عرصههای مختلف هستند و روشن است که آمریکا در بسیاری حوزهها از نزدیکترین رقبای خود، چند گام جلوتر است. در عین حال، تصویری که آمریکا تلاش میکند از خود به دنیا ارائه کند، چندین برابر بزرگنمایی شده است و دولتمردان آمریکا عمدتا به مدد همین هیمنه ساخته شده است که سیاستهای خود را پیش میبرند. لذا هر اتفاقی که این هیمنه و ابهت ساختگی را فرو ریزد، تحملش برای حکمرانان آمریکا سخت و گران است.از جمله مهمترین دلایل دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی را در همین نکته باید جستجو کرد؛ چراکه نهتنها نفس پیروزی انقلاب اسلامی و ساقط کردن یکی از مهمترین حکومتهای وابسته به آمریکا در ایران، ضربه به این بخش ساختگی بود؛ بلکه پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی تاکنون نیز همواره ضربات سهمگینی به آمریکا وارد آمده و پوشالی بودن بخش زیادی از قدرت ظاهری آمریکا را آشکار کرده است.
تسخیر لانه جاسوسی، ماجرای طبس، کودتاهای نافرجام آمریکایی و تحولات عراق و افغانستان فقط بخشی از این فهرست بلند است. لذا موضوع زمینگیر کردن پهپاد RQ 170 از این بعد، ضربه جدید و سهمگین دیگری به اقتدار آمریکا بود؛ بویژه اینکه این ضربه نه یک رفتار یا اقدام سیاسی یا اقدام پیشگیرانه از سوی ایران که یک رویارویی در حوزه پیشرفتهترین فناوریهای روز بود.افزایش اعتماد به نفس ملی و ارتقای روحیه خودباوری ملت بزرگ ایران، روی دیگر این موفقیت پاسداران انقلاب اسلامی است. سرمایه گرانسنگی که هر فرد یا جامعهای اگر به آن دست یابد، راههای نرفته بسیاری را و سنگرهای به ظاهر فتحناشدنی را فتح خواهد کرد و خواهد پیمود.ارزش این بعد ماجرا خصوصا وقتی متوجه باشیم دشمنان انقلاب اسلامی برای گرفتن این روحیه از ملتها و از جمله ملت ایران چه سرمایهگذاریهای کلانی کرده و میکنند، بیشتر فهمیده میشود.
پیامد دیگر بعد روحی و روانی تسخیر RQ 170، تحکیم و تقویت جایگاه ایران نزد ملتهای دیگر و حتی نزد برخی دولتهاست؛ هرچند ابراز نکنند. این مساله، خصوصا با عنایت به تحولاتی که در منطقه در حال وقوع است، به لحاظ زمانی حائز اهمیت است.به هر جهت، آنچه در ماجرای RQ 170 رخ داد، جلوه دیگری از دست قدرت و عنایت الهی بود و روزی غیرمحتسبی که خداوند برای ملت مقاوم ایران مقدر کرده بود، شاید به برکت بزرگداشت عاشورا و حماسه خونین حسین(ع).
کیهان:عملیات خونین واشنگتن- ریاض علیه بغداد ! چرا؟
«عملیات خونین واشنگتن- ریاض علیه بغداد ! چرا؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛19 انفجار و رخداد تروریستی در پایتخت عراق «خونین ترین روز بغداد» را رقم زد. کشته شدن نزدیک به 80 نفر و زخمی شدن بیش از 400 نفر از مردمی که باید به دلیل فایق آمدن بر اراده اشغالگران و وادار کردن آنان به خروج کامل از کشورشان جشن می گرفتند، نگرانی های جدید امنیتی را در این کشور به وجود آورده و به همراه این انفجارهای خونین سوالاتی هم پدید آمده است: هدف از این انفجارها چیست؟ عامل یا عوامل اصلی آن چه کسانی هستند؟ دلایل این انفجارها کدامند؛ و روند آینده امنیتی و سیاسی در عراق چگونه است؟ برای یافتن پاسخ این سوالات، توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1- عراق طی 4 ماه گذشته شاهد اتفاقات مهمی در دو حوزه سیاسی و امنیتی بوده است.
در استانهای کردنشین تظاهراتی علیه دولت اقلیم به رهبری مسعود بارزانی بپا شد و در نهایت دولت را سرنگون کرد. مناطق شیعه نشین و بخصوص شهرهای زیارتی بعد از چندین سال آرامش شاهد انفجارهای پیاپی بود و به شهادت صدها نفر از زائران - بخصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا - منجر شد، در پارلمان عراق انفجار صورت گرفت و یک نماینده کشته شد، اتحادیه عرب از پذیرش جلال طالبانی رئیس جمهور در جلسه اخیر اتحادیه سرباز زد و دلیل آن را کرد بودن او و شیعه بودن نخست وزیر اعلام کرد، جریان العراقیه - وابسته به عربستان - تبلیغات وسیعی مبتنی بر نادیده گرفته شدن حقوق اهل سنت در ساختار سیاسی به راه انداخت.
نوری المالکی و سایر شخصیت های شیعی و توده های مردم در برابر فشار آمریکا برای تمدید حضور نظامی مقاومت کرده و زیر بار تمدید حضور آنان و اعمال کاپیتولاسیون - مصونیت حقوقی و قضایی - نرفتند. نوری المالکی در جریان سفر اخیر به واشنگتن زیر بار مشارکت با غرب و اتحادیه عرب علیه سوریه نرفت و حتی بعد از بازگشت به بغداد اعلام کرد که با هرگونه اعمال فشار خارجی بر دولت دمشق مخالف بوده و مصوبه اتحادیه عرب درباره قطع رابطه با سوریه را به رسمیت نمی شناسد. بر این اساس می توان گفت ماجرای دو روز پیش بغداد و 19 رخداد امنیتی در این شهر را نباید مستقل دید بلکه باید آن را در یک چارچوب فراگیر مورد توجه قرار داد.
2- آمریکایی ها چندین ماه قبل از آغاز خروج نظامی از عراق بر لزوم باقی ماندن در عراق تاکید و دلیل آن را ناتوانی نیروهای امنیتی و انتظامی عراق در مواجهه با تروریزم بیان می کردند که ادعایی عجیب بنظر می رسید چرا که توانایی نیروهای امنیتی و انتظامی عراق برای اداره امنیتی این کشور محرز بود این توانایی ها طبعا در پایتخت تمرکز بیشتری هم داشت.
از این رو از همان موقع این اظهارات به مثابه تهدید آمریکا علیه امنیت عراق تلقی شد و همه در انتظار افزایش رخدادهای امنیتی و تنش سیاسی در روزهای پایانی حضور نظامی آمریکا و پس از آن بودند که اتفاق هم افتاد. در این میان ابتدا شاهد تنش سیاسی در درون ساختار عراق بودیم. طغیان معاون رئیس جمهور علیه پارلمان و دولت تا حد زیادی عجیب بود چرا که در میان طیف العراقیه، حزب اسلامی به رهبری طارق الهاشمی منطقی و همراه با ساختار سیاسی دیده می شد و در واقع همیشه هاشمی نشانه عدم انسجام جریان العراقیه تعبیر می شد و حضور تعدادی از عناصر آن در دولت نوری مالکی هم بر این موضوع تاکید داشت. بنظر می آید ورود طارق هاشمی به این نزاع در درجه اول برای آسیب زدن به «ساختار توافقی» و پایان تجربه همگرایی بود و هیچکس نمی توانست کار او را انجام دهد.
از آنجا که هاشمی ضلع سنی عراق را در «ساختار رئیسی»- قوه مجریه- تشکیل می دهد خروج او به منزله خروج اهل سنت تلقی می شود و این یعنی وداع با توافقی که تجربه ای 7 ساله دارد کما اینکه فهرست العراقیه با اعلام کناره گیری از مجلس عملا این روند را تکمیل کرد. حالا با ملاحظه اظهارنظر باراک اوباما در روز انتخابات مجلس عراق - 16اسفند 87- که گفت این انتخابات به ساختار قومی- مذهبی عراق پایان می دهد، می توانیم با قاطعیت بگوییم بهم زدن ساختار عراق طرحی است که حداقل از زمان روی کار آمدن اوباما در آمریکا کلید خورده است و اقدام فراکسیون- وابسته به آمریکا و رژیم سعودی- یعنی العراقیه- با رهبری مثلث ایاد علاوی، طارق هاشمی و صالح مطلک- برای برهم زدن نظم فعلی در هفته های منتهی به خروج کامل آمریکا از عراق صرفا انجام وظیفه ای است که محور آمریکایی- عربی بر دوش آن قرار داده است.
3- طارق هاشمی برای تکمیل طرح فروپاشی ساختار سیاسی عراق به کردستان گریخت و در حالی که در طول 8 سال گذشته، بدترین موضعگیری ها علیه رهبران کردی داشته، به سوی آنان دست استمداد دراز کرد. طارق هاشمی که می داند رهبران کردی بخاطر عدم واگذاری استان کرکوک به کردها- که جمعیت عربی و کردی آن تقریبا برابر است- و نیز اختلافات مالکی با طالبانی بر سر استان دهوک و اعمال قانون تسهیم درآمد نفت، از دولت بغداد ناراحت هستند، به این منطقه رفت تا کردها را با خود علیه دولت همداستان کند. خود این موضوع نشان می دهد که یک توطئه عمیق سعودی، آمریکایی از یک سو وحدت عراق و از سوی دیگر استقلال این کشور را هدف گرفته است. اگر کردها با العراقیه همراه شوند که بعید بنظر می رسد، احتمال تجزیه آن را باید جدی گرفت.
4- زمزمه تجزیه عراق مدتی است از سوی چهره های وابسته فهرست العراقیه به گوش می رسد. ظاهر قضیه این است که فهرست العراقیه می خواهد اداره سه استان الانبار، صلاح الدین و نینوا- در غرب عراق و در مجاورت مرزهای سوریه و اردن- را به دست بگیرد ولی باطن قضیه این است که آنان می خواهند این سه استان را به رویارویی با حکومت مرکزی عراق کشانده و وحدت عراق را از بین ببرند چرا که اگر غیر از این بود، طارق هاشمی و فهرست العراقیه می توانستند این هدف را از طریق مذاکره در پارلمان و دولت و تهیه یک طرح دنبال کنند اما آنان روش مسالمت آمیز و قانونی را رها کرده و به انفجار روی آوردند. این نشان می دهد که می خواهند قدرتی در مقابل قدرت دولت مرکزی پدید آورند و از این طریق نه تنها بخشی از عراق را از حاکمیت مرکزی جدا کنند بلکه اسباب مزاحمت های زیاد امنیتی برای تضعیف دولت مرکزی فراهم نمایند. طبعا چنین هدف ضد ملی نمی تواند مورد تایید دولت مرکزی و مردم عراق باشد که از ناامنی رنج برده و با خروج اشغالگران به تامین امنیت خود امید بسته اند.
5- با توجه به دخالت آشکار آمریکا و رژیم عربستان در انفجارها و تنش سیاسی در روابط اجزای حکومت عراق، قطعا جداکردن سه استان سنی نشین از سیطره دولت مرکزی با هدف تاثیرگذاری به ساختار امنیت منطقه ای دنبال می شود. می دانید که در جریان حوادث 9 ماه اخیر، سوریه تنها از بخشی از مرزهای شرقی خود- مرز با عراق- امنیت داشت و مرزهای آن در شمال- ترکیه- جنوب- رژیم صهیونیستی- و شرق- اردن - به جولانگاه مخالفان نظام سوریه تبدیل شده بود. از این رو یکی از اصلی ترین کارکردهای تنش فعلی میان رهبران سنی با حاکمیت عراق، تکمیل محاصره سوریه و اعمال فشار بر آن از طریق مرز شرقی است و از آنجا که استان پهناور الانبار همیشه جولانگاه القاعده بوده و حوادث شهر «دیرالزورسوریه»- واقع در نزدیکی مرزهای عراق- توسط القاعده انجام شد، فشار فعلی برای واگذاری استانهای سنی نشین به فهرست العراقیه در واقع با این هدف انجام می شود خود این موضوع ضمناً نشان می دهد که ایجاد پایگاه عملیاتی ضدسوری در کشورهایی نظیر ترکیه، اردن و رژیم صهیونیستی دارای آن چنان تبعاتی است که این کشورها از پذیرش آن خودداری کرده و تنها به ایجاد پایگاه های اطلاعاتی و آموزشی علیه نظام سوریه اکتفا کرده اند و از سوی دیگر این ماجرا نشان می دهد که بدون ورود عراق به این عرصه امکان محاصره سوریه میسر نیست.
6- برملا شدن نقش فهرست العراقیه در انفجارهای اخیر و به خصوص نقش آفرینی فردی با جایگاه معاون رئیس جمهور و سپس حمایت آمریکا و عربستان از طارق هاشمی نشان می دهد که معارضه بین المللی، منطقه ای و داخلی با دولت عراق جدی است و دقیقاً به همین دلیل دولت عراق و ائتلاف عراق واحد- ائتلاف شیعیان- موضوع را کاملاً جدی می داند. بیانیه دیروز این ائتلاف در لزوم محاکمه طارق هاشمی علیرغم انفجارهای 19گانه روز پنجشنبه عراق نشان داد که نظام سیاسی عراق معنای حوادث امنیتی را می داند و در عین حال راز غلبه بر آن را نیز می شناسد. ظاهراً نباید در این تردید کرد که در فاصله خروج آمریکا تا استقرار کامل امنیتی دولت عراق یک دالان امنیتی پرحادثه قرار دارد و دست هایی برای ارتعاش سنگین سیستم درهم گره خورده اند بنابراین کاملاً طبیعی است که همه ظرفیت عراقی و ایرانی پای کار بیایند و این توطئه حساس تاریخی را خنثی نمایند.
شیعه در عراق ظرفیت هایی دارد که هنوز از آن استفاده نکرده است مرجعیت شیعه به عنوان وزنه تعادل بخش می تواند نیروهای عظیمی را برای پاسداری از نظم و نظام سیاسی عراق پای کار بیاورد. ایران می تواند از ظرفیت دوستی تهران و اربیل برای رفع کدورت ها میان بخش کردی و دولت بغداد استفاده کند و ظرفیت اطلاعاتی خود را برای خنثی کردن توطئه در اختیار سیستم امنیتی عراق قرار دهد. بنابراین همان گونه که یک توطئه بین المللی، منطقه ای و داخلی علیه نظام سیاسی عراق شکل گرفته یک ائتلاف برای خنثی کردن این توطئه ضروری است.
7- به این نکته باید توجه داشت که نقش داشتن فهرست العراقیه و معاون سنی رئیس جمهور عراق در توطئه امنیتی به معنای آن نیست که توده های اهل سنت با این توطئه همراهی و موافقت دارند به عنوان مثال در مهر ماه 1384 که قانون اساسی جدید عراق به همه پرسی گذاشته شد، موضع طارق هاشمی، صالح مطلک، عدنان الدلیمی و.... مخالفت با قانون اساسی بود، قانون هم می گفت هرگاه یکی از سه طایفه شیعیان، سنی ها و کردها به طور یکپارچه به قانون اساسی رای مثبت ندهند تصویب قانون اساسی توسط دو طایفه دیگر کفایت نمی کند در آن زمان علیرغم موضع منفی این شخصیت های سنی، اکثریت مردم در دو استان از سه استان سنی- صلاح الدین و نینوا- به قانون اساسی رای مثبت داده و قانون اساسی به تصویب رسید الان هم اهل سنت از داعیه ضد ملی طارق هاشمی و صالح مطلک حمایت نمی کنند و قطعاً همه 93 عضو فهرست العراقیه نیز با تعلیق پارلمان موافق نیستند کما اینکه دست دولت عراق برای برگزاری انتخابات میان دوره ای در مناطق اهل سنت باز است و قانون چنین اختیاری را به دولت داده است.
به این دلیل می توان گفت اگر چه عراق شرایط دشواری را سپری می کند اما در عین حال در بن بست امنیتی و سیاسی قرار ندارد.
خراسان:سرطان «بله قربان گویی»
«سرطان بله قربان گویی»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛مملکت با «بله قربان» اداره نمی شود چه برسد به این که توقع داشته باشیم گام های بلند برای تولید علم و اندیشه و پیشرفت و توسعه کشور برداشته شود، نه تنها مملکت بلکه یک وزارت خانه، نهاد، سازمان، کارخانه، اداره و حتی یک خانواده با بله قربان گویی به جایی نمی رسد و قدرمسلم وزیر و وکیل و مسئول و مدیر بله قربان گو، گره قابلی از ملک و مملکت نمی تواند بگشاید.
تبعات گسترش بلیه «بله قربان گویی»
اولین تاثیر منفی بله قربان گویی، ایجاد محدودیت برای زایش و رویش فکر و اندیشه و به حاشیه کشاندن تولیدات فکری جدید در عرصه های گوناگون است و قدرمسلم وقتی که برای تولید فکر و اندیشه محدودیت ایجاد شود هم به تدریج افراد احساس موثر بودن خود را از دست می دهند، هم کارها بر محور روزمرگی انجام می شود، هم پویایی که لازمه بالندگی فرد و جامعه است، ذبح می شود، هم تلاش برای کسب علم و شناخت و دانایی رنگ می بازد و هم تولید کنندگان و صاحبان فکر و علم دیگر کشورها برای مملکت به الگو و بلکه «تابو»یی تبدیل می شوند که گویی چاره ای جز پیروی و الگوگیری از آنان برای اداره کشور و رسیدن به توسعه و پیشرفت وجود ندارد و هم ...
بی گمان اگر در سلسله و راس مدیریت یک وزارت خانه، نهاد، سازمان و اداره ای فردی قرار گیرد که هر چند در ظاهر خود را به لوازم و ضرورت های مدیریت کارآمد و موثر مقید و باورمند نشان دهد اما در اصل و باطن باورمند و عامل به اصول و مبانی اساسی مدیریت از جمله «مشورت کردن»، ایجاد بستر رشد افراد، تعامل و تضارب افکار، شناخت سلیقه های گوناگون، ایجاد بستر ایده پردازی و تولید فکر و اندیشه و روش ها و راهکاری نوین و ... نباشد در چنین حالتی استعدادها کشف و شکوفا نمی شود و قطعا سازمان و مجموعه تحت مدیریت این افراد و خروجی چنین مجموعه ای از طراحی و اجرا و ساماندهی امور متناسب با نیاز کشور و حرکت در مسیر رشد و توسعه و بالندگی باز می ماند و به دام روزمرگی دچار می آید.
و این یعنی ذبح استعدادها و عقیم کردن اندیشه ها و ایده های نو و تعطیلی تضارب آرا و هدر دادن سرمایه های مادی و معنوی کشور.
- یاس و ناامیدی از دیگر تبعات بلیه بله قربان گویی است، وقتی که مدیریت بر لوازم و ضرورت های اساسی مبتنی نباشد و دائما قرار باشد مجموعه تنها بر مدار یک نگاه، و یک تصور بسته، جزم گرا و خودمحور اداره شود افراد زیرمجموعه دچار سرخوردگی و یاس و ناامیدی می شوند و دیگر نشانی از حرکت رو به جلو و بالندگی به چشم نخواهد خورد.
- از دیگر تبعات بله قربان گویی از بین رفتن قبح و زشتی این رفتار نامبارک و تبدیل شدن آن به عادت و تسری آن در جامعه است و تصور کنید که اگر روحیه بله قربان گویی در جامعه ای رواج یابد چه بلایی که بر سر آن جامعه نمی آید.
- آلوده شدن به رذیله بسیار ناپسند چاپلوسی و تملق که بی تردید درهم شکننده عزت نفس و کرامت انسان است از دیگر تبعات بله قربان گویی است. آیا برای آدم چاپلوس متملق بله قربان گو می توان عزت و کرامتی متصور شد؟
- به حاشیه رفتن انسان های آزاده که منش نخبگی و شخصیتی آنان نسبتی با تملق و چاپلوسی و بادمجان دورقاب چینی، لابی کردن با این و آن ندارند، در مقابل حرف های زور و بی منطق سر تسلیم فرود نمی آورند و تن به بله قربان گویی نمی دهند، از دیگر تبعات بسیار منفی بلیه بله قربان گویی است.
- محروم شدن جامعه از اثرگذاری انسان های آزاده و اهل منطق که هم در مقابل حرف حساب و مسائل و ایده های علمی و منطقی تسلیم هستند و هم می توانند با شیوه های نوین جان تازه ای به کالبد جامعه در عرصه های مختلف بدهند از دیگر تبعات بله قربان گویی است.
- و صد البته در چنین حالتی عرصه بر کم قابلیت های متملق و چاپلوس و بله قربان گو فراخ می شود و چنین افرادی بی آن که قابلیت و شایستگی های لازم را داشته باشند در بدنه و راس قرار می گیرند که این خود علاوه بر ذبح شایسته سالاری، ده و صدها مفسده و تبعات منفی به دنبال خواهد داشت.
- بله قربان گویی علاوه بر این که به تدریج خود فرد را به این کار عادت می دهد باعث می شود که بر شنونده چنین عبارت هایی مشتبه شود و علاوه بر این که خود را شایسته چنین مسائلی بپندارد موجب می شود که این مسئله کم کم به یک خواست و مطالبه تبدیل شود و فرد از همگان انتظار شنیدن تملق و بله قربان گویی داشته باشد.
- دائما مهر صحت بر تمامی کارهای مسئول و مدیر و بله قربان گفتن به او باعث می شود عرصه نقد و نقادی و حتی اظهارنظرها نیز هر روز تنگ تر شود و معلوم است هر کاری که به محک نقد در نیاید نه ایرادهایش رفع می شود و نه به بالندگی می رسد و زمینه استبداد و خودرایی نیز هر روز مهیاتر می شود.
شیفتگان شنیدن «بله قربان»
معمولا افراد به دلایل گوناگون و با وجود زمینه های شخصیتی، اجتماعی، فرهنگی ، ابتدا علاقه مند و کم کم شیفته شنیدن «بله قربان» می شوند.
به نظر می رسد اولین عامل ابتلا به این بلیه، ضعف در اعتقادات و باورهای دینی باشد چرا که اگر باورهای دینی در افراد نهادینه شده باشد و از ظواهر به باطن باورها و رفتار دینی رسیده باشند حتما این مهم را درک می کنند که چنین روحیه هایی نه با شأن و کرامت انسان همخوانی دارد، نه با معیارهای جامعه اسلامی نسبتی دارد و نه هیچ عقل سلیم و انسان آزاده ای چنین امری را قابل پذیرش می داند.
معمولا آدم هایی که دچار عقده ها، سرخوردگی ها، ضعف شخصیتی، خود بزرگ بینی، خود حق پنداری، تمامیت خواهی و ... هستند و روحیه خودرایی و استبداد در آنها قوت دارد طالب شنیدن و بلکه شیفته شنیدن «بله قربان» از دیگران هستند، و گاه کار به جایی می رسد که چنین افرادی بله قربانی گویی در مقابل خود را وظیفه همگان می دانند.
این افراد مغرور و متکبر معمولا در هیچ زمینه ای نمی خواهند و نمی توانند کسی را از خود بالاتر و بهتر ببینند، اشتباهات، نقص ها و عیب های خود را یا نمی بینند یا بسیار کوچک می شمارند، و نقص ها و عیب و ایرادها و اشتباهات دیگران را بسیار بزرگ و نابخشودنی می دانند.
این قبیل آدم ها معمولا از علم و دانش بالا برخوردار نیستند یا دانش آنان، برایشان حجاب شده است.
اخلاق نیز در چشم این آدم ها یا جایگاه چندانی ندارد یا نگاه به آن نگاهی ابزاری بیش نیست.
این گونه افراد معمولا از توانمندی های قابل قبولی برخوردار نیستند چرا که اگر شخصی قابلیت ها و توانمندی های ویژه ای داشته باشد دیر یا زود توانمندی هایش به جامعه اثبات می شود.
پر واضح است که این افراد از برخورداری از نخبگی به معنای واقعی و نبوغ نیز محروم هستند.در چشم این آدم ها نوآوری و ابتکار جایگاهی ندارد.
این گونه افراد معمولا با نگاه، گفتار و رفتار خود نیز به طور رسمی و غیررسمی افراد را مورد تحقیر قرار می دهند هرچند به ظاهر بخواهند این روحیه را در پشت مسائلی مخفی و پنهان نگاه دارند و اساسا به افراد نگاه ابزاری دارند.
وابستگی به پست و میز و ریاست نیز از جمله ضعف های چنین افرادی است.
«بله قربان گوها»
بروز و ظهور رفتار چاپلوسانه و تملق گرایانه و بله قربان گویی در افراد عوامل مختلفی دارد.
مهم ترین مسئله این که چنین افرادی دچار ضعف باورهای دینی و اعتقادی هستند و قدرت مطلق و ابدی و ازلی حضرت حق را نتوانسته اند یا نخواسته اند درک کنند و به جای چنگ زدن به ریسمان مستحکم الهی، مقهور مسائل و قدرت های صوری و مادی و این دنیایی افراد شده اند.
این آدم ها عزت و کرامت نفس خود را درک نمی کنند و قدر و منزلت انسانی خود را پاس نمی دارند و متاع بی بدیل شخصیت و کرامت انسانی خود را به ثمن بخس به حراج گذاشته اند.
چنین آدم هایی نه تنها نتوانسته و نخواسته اند که جایگاه خود را در هستی بشناسند بلکه حتی مراقب رعایت جایگاه اجتماعی خود در جامعه نبوده اند.
- این گونه آدم ها به جای تلاش برای دانش افزایی و بالابردن توانمندی های خود، تلاش خود را مصروف تسلیم و تمکین بی چون و چرای بالادستی های خود، چاپلوسی و تملق از آنان و بله قربان گویی کرده اند.
خود کم بینی و حقارت نیز از دیگر مشکلات این افراد است و چقدر باید ترسید و گریخت از شر چنین آدم هایی، آدم هایی که چنین خود را کوچک و حقیر کرده اند علاوه بر این که برای خود شر و خسران ایجاد می کنند قدر مسلم شر بسیاری برای جامعه دارند.
این آدم های بی همت و بی جربزه و فاقد استقلال رای، نه تنها از توان و ظرفیت قابل توجهی برخوردار نیستند و دائم در حال در جازدن و سقوط به قهقرا، طالب این هستند که دیگران نیز مثل او باشند و علاوه بر آن آتش حسد نسبت به دیگران نیز همیشه در درون بیمارشان شعله می کشد.
این آدم ها نه تنها گاه بر همکاران خود تاثیر سوء می گذارند بلکه متاسفانه چنین روحیه پلشت و زبونی را در خانواده و در میان فرزندان خود ترویج می کنند.
در مذمت «بله قربان گویی» می توان کتاب ها نوشت و این رذیله را از منظرهای متفاوت روان شناختی، روحی، رفتاری ، انسان شناسی وجامعه شناسی، فرهنگی، سیاسی و ... مورد نقد جدی قرارداد اما در حد این وجیزه و مقال می توان گفت به دلایل گوناگون متاسفانه رویه «بله قربان گویی» و روحیه «بله قربان» شنوی برای بعضی در جامعه تبدیل به عادت شده و گویی قبح این رذیله دیگر به چشمشان نمی آید و این زنگ خطری است که باید هرچه زودتر شنیده شود و در همه سطوح جلوی گسترش سرطانی آن گرفته شود.
جمهوری اسلامی:پالایش از بعثیها نیاز فوری عراق
«پالایش از بعثیها نیاز فوری عراق»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛انفجارهای پیاپی روز پنجشنبه اول دیماه در بغداد که به کشته شدن حدود 80 نفر و زخمی شدن صدها نفر دیگر منجر شد، پیامد طبیعی تلاش مردم و دولت عراق برای زندگی بدون اشغالگران و پاک سازی صحنه سیاسی این کشور از وجود عناصر وابسته به بیگانگان و باقیماندههای حزب بعث است.
تردیدی وجود ندارد که انفجارهای روز پنجشنبه بغداد، محصول همکاری سفارت آمریکا در عراق با طارق الهاشمی معاون فراری رئیسجمهور عراق است. این انفجارها بلافاصله بعد از وقوع دو رویداد مهم در عراق صورت گرفته و بدون تردید به هر دوی آنها مربوط است. روز شنبه 26 آذر ماه، یعنی اولین روز هفته گذشته، پایان حضور نظامیان آمریکائی در عراق اعلام شد و دو روز بعد دولت عراق، اسناد خیانت "طارق الهاشمی" معاون رئیسجمهور این کشور و دست داشتن او در ترورها و ناامنیهای سالهای اخیر عراق را فاش کرد و خواستار بازداشت و محاکمه وی شد. طارق الهاشمی، بلافاصله به اقلیم کردستان گریخت و از شهر اربیل، مرکز این اقلیم، به سمپاشی علیه دولت مشغول شد. هدف از این انفجارها اینست که اولاً وانمود شود بدون حضور نظامیان آمریکائی، عراق ناامن خواهد بود و خود عراقیها قدرت حفظ امنیت کشورشان را ندارند، و ثانیاً بر این نکته تأکید شود که تعقیب قانونی افرادی مانند "طارق الهاشمی" برای دولت و ملت عراق هزینه دارد و موجب اغتشاش و جنگ داخلی در کشور خواهد شد.
از اظهارات مردم، صاحبنظران و دولتمردان عراقی مشخص است که با این ماجرا کاملاً آگاهانه برخورد میکنند و حاضر نیستند بار دیگر حضور اشغالگران را تحمل نمایند و یا به افراد و گروههای وابسته به بیگانگان و باقیماندههای حزب بعث و مهرههای صدام مجال نقش آفرینی در کشور خود را بدهند.
رئیس جمهور عراق، طبق قانون اساسی جدید این کشور، هم معاون شیعه دارد و هم معاون سنی. طارق الهاشمی، معاون رئیسجمهور عراق از اهل سنت است که به دلیل وابستگی به حزب بعث، همواره مشکلاتی برای دولت نوری المالکی ایجاد کرده و حتی تشکیل این دولت را با مانع تراشیهای بیاساس خود ماهها به تأخیر انداخت. وی به داشتن روابط نزدیک با مهرههای سرشناس حزب بعث معروف است و برای باز گرداندن آنها به حکومت تلاش میکند.
طارق الهاشمی، در اردیبهشت 1388 در سفر به اردن با وزیر دفاع رژیم صدام دیدار کرد. اظهارات او درباره این دیدار که در خانه سرلشکر "عبدالجبار شنشل" در اردن صورت گرفت، پرده از روابط صمیمانهاش با بعثیها و افکار انحرافی او که برای عراق بعد از صدام بسیار خطرناک است بر میدارد. وی در پاسخ به سؤآل خبرنگاران درباره هدفش از دیدار با وزیر دفاع رژیم صدام گفت: "برای اطمینان از سلامتی سرلشکر عبدالجبار شنشل با وی دیدار کرده ام." وی افزود: "ما، در فضائی عاطفی با هم دیدار کردیم و به شدت نسبت به اوضاع کنونی کشور تأسف خوردیم".
منظور طارق الهاشمی از اوضاع کنونی کشور عراق که باعث تأسف وی و وزیر دفاع رژیم صدام است، طرد شدن بعثیها از قدرت و حاکم شدن مردم عراق بر سرنوشت خود است. نکته مهم اینست که سرلشکر شنشل، در رژیم صدام، پستهای مهمی از قبیل ریاست ستاد ارتش و وزارت دفاع را برعهده داشت و مدتی نیز وزیر مشاور صدام در امور نظامی بود. وی در تمام جنگها و جنایاتی که توسط صدام به راه افتاد حضور داشت و در ریختن خون بسیاری از مردم عراق با صدام شریک است و به همین دلیل در جریان سقوط رژیم صدام در سال 1382 به اردن گریخت و در امان پایتخت این کشور مقیم شد (روزنامه جمهوری اسلامی 16/2/1388)
ارتباط مستمر طارق الهاشمی با این قبیل افراد که هنوز هم ادامه دارد، کاملاً نشان میدهد که او برای باز گرداندن بعثیها به حاکمیت عراق تلاش میکند و دست داشتن او در ترورهای سالهای اخیر نیز با همین هدف بوده و انفجارهای روز پنجشنبه بغداد نیز بخشی از همین طرح است. حمایت آمریکا از طارق الهاشمی و گروهی که وی وابسته به آن است، یعنی مجموعه ایاد علاوی و العراقیه، دست داشتن آمریکا در انفجارهای روز پنجشنبه بغداد را به اثبات میرساند. این پیوند شوم، برای ایجاد تزلزل در اراده مردم عراق و ضربه زدن به دولت نوری المالکی برقرار و فعال شده و این احتمال وجود دارد که از این پس تا مدتی این قبیل انفجارها و ترورها با همین هدف در عراق ادامه یابد. نقش بعضی دولتهای مرتجع عرب همچون عربستان نیز در این انفجارها و ترورها و حمایت آنها از طارق الهاشمی کاملاً روشن است.
در این میان، آنچه از هم اکنون مشخص است اینست که مردم عراق تسلیم چنین صحنهسازیهائی نخواهند شد و دولت نوری المالکی نیز نشان داده است که برای حفظ استقلال عراق، عزمی راسخ دارد. در شرایط حساس کنونی، حمایت همه فعالان سیاسی و احزاب و افراد صاحب نفوذ به ویژه مرجعیت دینی در عراق از دولت نوری المالکی اساسیترین عامل برای ناکامی آمریکا و همدستان داخلی آن در عراق خواهد بود.
دولت عراق نیز باید با عزمی راسخ به پاک سازی بدنه دولت و ارتش و کلیه ارگانها و نهادها از لوث وجود باقیماندههای حزب بعث همت گمارد و در این زمینه کوتاهی نکند. اگر این پاکسازی در مراحل قبلی با جدیت بیشتر صورت میگرفت، اکنون چنین حوادثی پیش نمیآمد. عناصر حزب بعث برای آینده عراق بسیار خطرناک هستند و دولت باید پاکسازی کشور از بعثیها را در اولویت قرار دهد و با قید فوریت به آن عمل نماید.
رسالت:چرا برخی به بیراهه رفتند؟
«چرا برخی به بیراهه رفتند؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛چرا بخشی از جامعه نخبگی کشور در سال 88 در فهم مسائل داخلی و خارجی از مردم عقب ماندند و به بیراهه رفتند؟ درک این مسئله برای پیشبینی حوادث آینده و نیز شناخت صحیح تحولات مربوط به گذشته مهم است. آنچه در زیر میآید کند و کاوی در چرایی رویکرد برخی از افراد در جامعه نخبگی کشور است.
1ـ اشتباه در تحلیل
برخی فکر میکردند موضوع اصلی حوادث ناگواری که امنیت مردم و انقلاب را مورد تهدید قرار داده است، رقابت بین احمدینژاد و موسوی است. حال آنکه نوع رخدادها و رویکردهای طرفین، خلاف آن را نشان میداد. اگر یک مقدار هوشمندی و بصیرت در میان این دسته از نخبگان وجود داشت به خوبی میفهمیدند که دشمن بر رقابت یاد شده یک پروژه سنگین برای براندازی اصل نظام سوار کرده است. شماری از نخبگان نمیخواستند خود را از اشتباه در این تحلیل رها کنند و هنوز هم رها نکردهاند. آنها با نادیده گرفتن واقعیتهای انکار ناپذیر هنوز هم به بیراهه رفتن خود اصرار دارند. مردم در 9 دی 88 با فریادهای آگاهیبخش خود سعی کردند آنها را از خواب بیدار کنند. اما دیر شده بود چون کسی که خود را به خواب میزند هرگز نمیشود بیدار کرد. اما بخشی از آنها که خواب بودند با این فریادها از خواب بیدار شدند و به مردم پیوستند.
2ـ غفلت از انقلاب مخملی
شماری از نخبگان موضوع اخلال و دخالت خارجی در رقابتها را تحت پوشش انقلاب مخملی «توهم توطئه» معنا کردند. آنها معتقد بودند عامل بیرونی در ناآرامیها وجود ندارد و هرچه هست استعداد طرفین به نسبت تشدید رقابتها موجد بحران شده است. این جماعت برنامه بیبیسی و رادیو آمریکا و منافقین و ضد انقلاب در خارج و شبکه جهنمی رسانهای غرب را در خطدهی و آتش بیاری معرکه نادیده میگیرند. حتی دستگیری شماری از اعضای سفارتخانهها در اردوکشی خیابانی را منکر هستند. همین انکار آنها را به بیراهه برد و اصرار دارند این بیراهگی را ادامه دهند.
3ـ مسمومیت در تغذیه فکر سیاسی
همین دسته از نخبگان از مسیری مشکوک مورد تغذیه اطلاعاتی و ارتباطی دشمن قرار میگرفتند به طوری که همگی تحلیل یکسان از رخدادها داشتند. این تغذیه منطبق بر طراحی پیام در اردوگاه رسانهای دشمن بود. اینها بی آنکه خود بدانند درست همان عملی را انجام میدادند که دشمن میخواست. دشمن هم طوری پیامهای خود را به آنان منتقل میکرد که فکر کنند که خود به طور طبیعی به این تحلیل رسیدهاند.
آنها مسیر رسیدن به اخبار و تحلیلها را کنترل نمیکردند حال آنکه این مسیرها مسموم بود و برخی از طریق فرزندان، دوستان و آشنایان مطمئن به این اخبار و تحلیلها دسترسی پیدا میکردند.
اخیراً اخباری به دست آمده، که نشان میدهد آنها نسبت به اخبار و تحلیلهایی که در معرض آن قرار میگرفتند، تردید کردهاند به طوری که این اخبار و تحلیلها فهمی را تولید میکرد که به طور طبیعی در برابر نظام و مردم و انقلاب بایستند.
آنها اخیراً فهمیدهاند حجم تهدیدات علیه انقلاب و نظام و اهانت به مقدسات که نتیجه طبیعی غفلت آنها از جنگ نرم دشمن و نیز اشتباه تحلیل آنها بوده چیزی نیست که بشود ماستمالی کرد و مردم به راحتی از آن بگذرند لذا به فکر مختومه کردن پرونده انتخابات سال 88 برآمدند.
پیشنهاد حجتالاسلام و المسلمین خوئینیها دبیر کل مجمع روحانیون مبارز مبنی بر کوتاه آمدن حاکمیت و مردم از یک سو و معترضان به نتایج انتخابات از سوی دیگر ناشی از چنین فهمی است.
این پیشنهاد به 3 دلیل نه معقول است و نه عملی:
الف) مردم در آشوبهای سال 88 خسارات زیادی دیدند که هنوز جبران نشده است. انقلاب و نظام مورد تهدیدات امنیتی دشمن قرار گرفت و اقتدار ملی زیر سئوال رفت. به امام و رهبری نظام توهین شد به مقدسات مردم و شعائر الهی در روز عاشورا اهانت شد. حاکمیت نمیتواند به نمایندگی از مردم، نظام، امام و... از این موضوع عبور کند و همه این فجایع را نادیده بگیرد.
ب) آقای خوئینیها هم نماینده جریان معترض نیست. کسی برای او در اردوگاه دشمن تره خرد نمیکند. ارزش او و دوستانش در این اردوگاه فقط به اندازهای است که در خط نفاق، الحاد و کفر در جهت براندازی گام بر دارند. اگر ذرهای از این خط عدول کند، او و دوستانش را بیرحمانه بایکوت میکنند.
ج) اگر در ناآرامیهای سال 88 به معترضین هم ظلم شده باشد به چه دلیل باید از آن گذشت. اگر ذرهای به کسی ظلم شده باید رسیدگی کرد کما اینکه مقام معظم رهبری در جریان کهریزک به طور جدی پای آن ایستاد وخطا کاران را مجازات کرد.
سئوال این است که با پیشنهاد آقای موسوی خوئینیها چه باید کرد؟
پاسخ این است که اصلاحطلبان با عبور از خطوط قرمز نظام تمام پلها را پشت سر خود خراب کردهاند. باید بر گردند و این پلها را دوباره احیاء کنند.
اصلاحطلبان سه بار از این مرحله عبور کردند؛
1ـ بار اول در پدیداری فتنه 18 تیر سال 78
2ـ بار دوم در جریان تحصن در مجلس ششم
3ـ بار سوم با خلق فتنه 88 و عبور از همه خطوط قرمز نظام و اعلام جنگ با مردم و انقلاب
اکنون اصلاحطلبان درست در خیمه دشمن علیه مردم عمل میکنند. اخبار فعالیتها و بیمهریهای آنان به مردم را هر روز در رسانههای دشمن میخوانیم.
اگر روزی رسد که این کمکرسانی به دشمن در عرصه رسانه خاتمه یابد و دشمن شروع کند به بدگویی از اصلاحطلبان، آن روز را روز بازگشت آنان به اردوگاه مردم و انقلاب میشود تلقی کرد.
اما تا وقتی که اصلاحطلبان بر طبل بیمهری با مردم و نظام میکوبند پاسخ همان است که مردم در 9 دی به آنان دادند. مردم به کسی که از خطوط قرمز نظام عبور کند و خود را تسلیم دشمن کند امان نمیدهند.
سیاست روز:مشارکت حداکثری ولو به قیمت حذف خود از قدرت
«مشارکت حداکثری ولو به قیمت حذف خود از قدرت»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛با آغاز ثبت نام از داوطلبان نمایندگی نهمین دوره مجلس شورای اسلامی از روز شنبه مورخ سوم دیماه که تا دهم ادامه خواهد داشت انتخابات وارد فاز جدید و اجرایی میشود. که میباید مجریان برگزار کننده انتخابات و همچنین ناظران آن تمهیداتی بیندیشند تا زمینه مشارکت حداکثری و آزاد آحاد مردم برای انتخابی آگاهانه در پای صندوقهای رای فراهم شود. گرچه امروزه به غیر از کشورهایی که حضور مردم را برای دادن رای الزامی کرده و یا به عبارتی اجباری کردهاند بقیه کشورها علیرغم شعارهای پرطمطراق دموکراسی خواهی بازار انتخابات پررونقی ندارند و صاحب نظران و نظریه پردازان را وادار به ارائه تئوریهای جدیدی کرده است که چه ضرورتی بر حضور حداکثری وجود دارد؟
اما در ایران اسلامی جز در برخی از مواقع که به علت عدم عملکرد صحیح متولیان امر برگزاری انتخابات با حواشی و یا چالشهایی همراه بوده است، استراتژی و سیاستی که از طرف رهبری نظام ترسیم میشده، همواره مبتنی بر حضور حداکثری بوده است و آخرین انتخابات نیز در سال ۸۸ با حضور ۸۵ درصد از واجدین شرایط برگزار گردید. تجربه ادوار گذشته نشان میدهد برخلاف سیاستها و راهبردهای کلان نظام، جناح حاکم جهت حفظ موقعیت خود و آرایش موجود سیاسی کشور برخوردی محافظه کارانه داشته و حضور رقبای خویش را برنمیتابیده است. این تجربه شامل حال حتی دوستانی با مشی کاملا رادیکالی و به اصطلاح اصلاح طلبی نیز میشده است.
شاید شیرینی و چسبندگی قدرت باعث شده بود که علیرغم شعارهای انقلابی در عمل رفتاری محافظه کارانه برای حفظ اقتدار از خود بروز دهند. امروز هم که دولت و بخش اعظمی از مجلس هشتم در دست دوستان اصولگراست بیتمایل نیستند همچنان بر کرسیهای قدرت تکیه داشته باشند ولو برخلاف استراتژی نظام باشد. لذا بعضا دیده میشود که لطف کرده و تعارفاتی برای حضور رقبای خود برای بازارگرمی انتخابات هم که شده بر زیان میرانند. اما به محض احساس کوچکترین تمایل و یا اظهار نظر افرادی از جناح مقابل، برمیآشوبند و عملکرد گذشته آنها را به رخ میکشند و خواستار توبه آنها میشوند، لابد از نوع نصوح آن. العیاذ بالله خود را در جایگاهی میپندارند که انتظار دارند صدای توبه آنها میباید به گوش حضرات هم برسد.
به راستی در جامعهای قانونمدار که فصل الخطاب تمام مناقشات و اختلافات و ادعاها را باید محاکم قضایی و حکم قاضی عادل تعیین کند و اگر به هر دلیلی برای فرد و یا افرادی حکم محرومیت اجتماعی و منع حضور در انتخابات را صادر نماید امری علیحده بوده و مورد قبول خاص و عام خواهد بود. در غیر این موارد چه کسی مجوز تعیین تکلیف برای دیگران و مبرا از خطا دانستن را برای دوستان اصولگرای ما صادر کرده است که در موضعی حق به جانب خود را در جای حاکمیت نظام تصور کرده و به موعظه این و آن بپردازد و یا اینکه در جایگاه صاحبخانه برای گرمی تنور انتخابات، دیگران را میهمان فرض نموده و برای حضورشان تعارف کند.
این نظام و مملکت یک ولی امر دارد که استراتژی آن را مشارکت حداکثری و پرهیز از امنیتی شدن دانسته است. بنابراین هرکس که دل در گرو ولایت دارد میباید در زبان و عمل مطیع امر ولایت مطلقه فقیه باشد.
همانطور که حق را میگوید ولو آنکه به ضررش باشد. مشارکت حداکثری را دنبال کند ولو آنکه به قیمت حذف خود از قدرت گردد. د ست از پیروزی بکشد ولو آنکه در یک قدمی تسخیر خمیه گاه دشمنی چون معاویه ابن ابوسفیان باشد. که به عمل کاربرآید، به سخندانی و سخنرانی و شعار نیست!
حمایت: روزهای خونین
«روزهای خونین»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛عراق در روزهای اخیر شاهد خونینترین روزها پس از خروج نظامیان آمریکایی بوده که در آن دهها نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند. بررسی ساختار درونی عراق، منطقه و مواضع محافل رسانهای و سیاسی آمریکا، نشان میدهد که این ناآرامیها تاثیر گرفته از تحولات پس از خروج نیروهای آمریکایی میباشد که از سوی برخی جریان ها برای اهدافی خاص صورت میگیرد.
اولا برخی جریانهای غرب گرا که از جایگاه مردمی برخوردار نمیباشند در سالهای اخیر با حمایت آمریکا توانستهاند موقعیت خود را حفظ کنند. آنها و بعثیها و القاعده که حمایتهای نظامی آمریکا را از دست دادهاند اکنون برآنند با ایجاد فضای ناامنی و کشتار به امتیازگیری از دولت و ملت عراق بپردازند. بحران سازی این جریانها تا حدود زیادی نیز مرتبط با افشای نقش طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق است که ریاست وی بر گروههای تروریستی بر ملا شده که هزینههای سنگینی برای آمریکا و حامیان آن دارد.
ثانیا، برخی کشورهای عربی منطقه نیز از عملکردهای عراق بویژه همگرایی آن با جبهه مقاومت ابراز نارضایتی کرده و خروج آمریکا از عراق را نیز چندان به نفع خود نمیدانند. این کشورها که سابقه دخالت در ناآرامیهای عراق را دارند اکنون برآنند تا با تشدید این فضاها مهرههای خود را در ساختار سیاسی عراق حفظ کرده و حتی طرح سرنگونی دولت مالکی را اجرایی سازند. اسناد نشان میدهد برخی از این کشورها حتی پذیرنده طرح تجزیه عراق میباشند و از خواستههای برخی جریانها برای تقسیم عراق به سه بخش حمایت میکنند.
ثالثا، محور دیگر این ناآرامیها را همگان میشناسند. آمریکایی که با خروج از عراق با دستان خالی حقارت سنگینی را متحمل شده است تلاش دارد تا به هر نحوی چنان وانمود کند که عراق بدون آمریکا، هرگز به ثبات نخواهد رسید. هدف آمریکا در این حوزه نیز فقط عراق نمیباشد بلکه آنها برآنند تا به جهان بگویند هر جا آمریکا هست امنیت هست و هر جا نباشد امنیت نیست. آمریکا هم به دنبال بازگشت به عراق به عنوان نیروی حافظ امنیت هستند و هم حضور جهانی خود را توجیه کنند. آمریکا برای تحقق این خواسته در کنار بحران سازی امنیتی و سیاسی حتی توطئه تجزیه عراق را در دستور کار دارد.
در نهایت میتوان گفت که بحرانهای سیاسی و امنیتی عراق بیش از آنکه جنبه داخلی داشته باشد برگرفته از تحرکات جریانهای مخالف وحدت ملی عراق با حمایت برخی کشورهای عربی و غربی است که برای رسیدن به منافع خود حاضرند تمام عراق را به خاک و خون کشند. البته آنها با مانعی بزرگ مواجه هستند و آن وحدت ملی ملت عراق و حمایت آنها از پارلمان و دولت برآمده از رای آنها است که میتواند فتنه تمام توطئهگران علیه ثبات عراق را با شکست همراه سازد.
آفرینش:نگاهی به روابط ایران با ارمنستان
«نگاهی به روابط ایران با ارمنستان»عنوان سرمقاله روزنامه آفینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛محمود احمدی نژاد به دعوت رسمی سرژ سرکیسیان همتای ارمنستانی خود و در پاسخ به سفر وی در نوروز سال جاری به این کشور سفر کرده است. سفری که در واقع به نوعی می تواند گامی مهم در روابط بین دو کشور تلقی گردد. در این بین اگر به روابط دوجانبه بین دو کشور همسایه ایران و ارمنستان در دو دهه گذشته نگاهی داشته باشم باید گفت در دوره های زیادی عملا ارمنستان جزئی از دولتهای ایرانی بوده است.
همچنین قابل توجه است که دو کشور در دو دهه گذشته دارای روابط خوب تجاری و فرهنگی اقتصادی و سیاسی با یکدیگر بوده اند. در این حال اگر به ابعاد چند جانبه روابط دو کشور نگاهی داشته باشیم می توان آن را از جنبههای گوناگون مورد بررسی قرارداد .
در بعد سیاسی دو کشور روابطی بسیار راهبردی و طولانی مدت دارند و هردو کشور به یکدیگر نیاز دارند. ایران برای دسترسی به حضور و نفوذ سیاسی، اقتصادی، امنیتی در قفقاز و بازارهای این منطقه به ارمنستان نیاز دارد و ارامنه هم میدانند که به ایران نیاز خواهند داشت و این نیاز دوطرفه است. در این بین مرزهای ارمنستان با ایران تنها مرز های مطمئن برای این کشوراست و عملا ایروان با سایر همسایگان خود چالشهایی را داشته و دارد. در این راستا ایروان از راه ایران میتواند با سایر کشورها ارتباط برقرار کند و به خلیج فارس دسترسی داشته باشد .بنابراین ارمنستان میتواند دروازه ورود ایران به قفقاز باشد و به نوعی در حل مشکلاتی همچون مشکلات ایران با اتحادیه اروپا و غرب (با توجه به روابط خوب ایران وبا غرب) میانجی گری کند. ایران نیز میتواند همسایه ای راهبردی و قدرتمند برای ارمنستان در حوزه های سیاسی اقتصادی و..باشد و در حل مشکلات سیاسی منطقه از جمله مساله قره باغ به این کشور کمک کند.
از جنبه اقتصادی روابط اقتصادی دو کشور هر چند پردامنه نبوده است و عمده روابط جاری بین دو کشور را میتوان صادرات گاز ایران به ارمنستان و واردات برق از آن کشور دانست اما پتانسیلهای گسترده ای دراین حوزه از روابط موجود می باشد.در این حال قابل توجه است که میزان مبادلات تجاری دو کشور در سال گذشته 270 میلیون دلار بود که دریک سال گذشته با 40 درصد رشد به 300میلیون دلار افزایش یافته و هر دو طرف اعتقاد دارند که به دلیل ظرفیت های موجود این میزان افزایش می یابد.
در این حال با سفر آقای احمدی نژاد به ارمنستان، توسعه این مناسبات می تواند با امضای پنج یادداشت تفاهم و سند همکاری مشترک فی مابین (همچون ساخت و بهره برداری از نیروگاههای برق آبی بر روی رود ارس) افزایش یابد و مسائل اقتصادی مهم دیگر همچون انتقال فرآوردههای نفتی از ایران به ارمنستان و احداث راه های مواصلاتی از جمله راه آهن مورد توجه قرار گیرد و با توجه به ظرفیتهای دو کشور حجم روابط گستردهتر شود.
در جنبه همکاری های فرهنگی و سایر ابعاد با توجه به پیوند های فرهنگی اقتصادی تاریخی و نژادی عملا دو کشور پیشینه ی خوبی در روابط فرهنگی از لحاظ تاریخی، فرهنگی دارند و در طول سال گذشته حدود 90 هزار ایرانی از این کشور بازدید کرده و با توجه به پتانسیلهای دو کشور روابط فرهنگی و جهانگردی می تواند افزایش گسترده ای هم یابد.
مردم سالاری:بزرگنمایی موفقیت های هدفمندی یارانه ها چرا و چگونه؟
«بزرگنمایی موفقیت های هدفمندی یارانه ها چرا و چگونه؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزا بابامطهری نژاد است که در ان میخوانید؛هفته گذشته اجرای طرح هدفمندی یارانه ها یکساله شد. این طرح یکی از چالش های تاریخی توسعه کشور و مورد توجه تمام دولت های بعد از انقلا ب بود. برخی به حذف تدریجی یارانه ها نظر داشتند و بعضی هم به حذف یک باره آن. عده ای هم بر این عقیده بودند که یارانه ها حذف و به صورت نقدی به مردم داده شود و گروهی می گفتند یارانه ها به تدریج حذف و به صورت نقدی به مردم پرداخت شود و ... . دولت اجرای آن را به تشخیص و صلا حدید خود می خواست و مجلس شورای اسلا می آن را نیازمند به قانون می دانست.
بالا خره نظر مجلس فائق آمد و قانون هدفمندی یارانه ها تصویب و برای اجرا به دولت ابلا غ شد. براساس این قانون، در یک دوره 5 ساله باید یارانه ها حذف و بخشی از آن باید به صورت نقدی در اختیار مردم قرار گیرد و بخشی در اختیار تولید . دولت بدون توجه به قانون، سرعت اجرای آن را بالا برد و بدون توجه به بخش تولید و بدون توجه به اعتبار پیش بینی شده، یارانه های بسیاری از کالاها را حذف و یارانه نقدی ماهانه به مردم پرداخت کرد.
کارشناسان و اقتصاددانان به صور مختلف نسبت به پیامدهای این اقدام هشدار دادند. از جمله به خطر افزایش نقدینگی و تاثیر آن بر تورم و مشکلا ت بخش های تولیدی اشاره کردند و خواستار بررسی کارشناسی تر شدند. سخنان این ناصحان شنونده ای نداشت و مجریان دولت سوار بر اسب زین شده هدفمندی یارانه ها تاختند وتاختند تا این که فریاد از مجلس به کهکشان ها رسید که آنچه ما در قانون خواسته ایم ،این نیست.
چند ماه بعد از اجرای طرح هدفمندی یارانه ها، آن طور که دولت اراده کرده بود (و نه اجرای قانون) اتفاقاتی در تولید و اتفاقاتی در مصرف رخ داد. رئیس جمهور بدون توجه به اتفاقات حوزه تولید، با تکیه بر کاهش نسبی مصرف انرژی، از موفقیت طرح سخن گفت و مدعی شد که عده ای می گفتند اجرای طرح هدفمندی تورم 75درصد به دنبال دارد، ولی تورمی در کار نیست و با این استدلا ل طرح را موفق و نظرهای مخالف را باطل اعلا م کردند.
آن زمان با مراجعه به آرشیوها، سخنان، نامه های هشدار دهنده اقتصاددانان ، هیچ جا ندیدیم کسی تورم 75 درصدی را گفته باشد! همه اشارات از افزایش نقدینگی و نقش آن در تورم و رکود حکایت داشت . این عدد 75 درصد تورم به چه استناد در سخنان رئیس جمهور آمده بود را ندانستیم و نه دیدیم. ولی تکرار شد و تکرار شد و در میان طرفداران دولت به یک شاخص برای کاردانی دولت و بیهوده گویی مخالفین نحوه اجرای طرح تبدیل شد.
نقدینگی بالا رفت و بالا رفت وقیمت سکه و دلا ر و اجناس نردبان ترقی را در پیش گرفتند تا آنجا که حجم نقدینگی به بالا ی 331 هزار میلیارد تومان رسید و کنترل بازار و چرخه های اقتصادی از دست همه خارج شد. وزارت اقتصاد و دارایی و بانک مرکزی و کمیسیون های تخصصی دولت و مجلس از عهده عادی سازی اوضاع برنیامدند و انتظار بود که دولت به قانون برگرددو افسارگسیختگی اقتصادی وتبعات آن را چاره کند. تا هفته گذشته که به سالگرد اجرای طرح هدفمندی رسیدیم.
انتظار این بود که حداقل در سالگرد، دانشگاه ها، صدا وسیما و مجامع تخصصی و علمی به بررسی و آسیب شناسی دقیق بنشینند و با ارزیابی کارشناسانه چراغ هدایت اجرای طرح را در دست گیرند، اما چنین نشد و دولت سالگرد اجرای این طرح را جشن گرفت! در نشستی که به مناسبت اولین سالگرد اجرای طرح برگزار شد، با نهایت تعجب رئیس جمهور در بخشی از سخنان خود گفت: «... تمام مدل ها و تئوری های اقتصادی که در ایران مرسوم بود، تحلیل و پیش بینی می کردند که با اجرای این قانون ما با چالش های جدی روبرو می شویم، ولی با اجرای این قانون معلوم شد که اقتصاد ایران را باید با مدل های خودی تحلیل کرد و کسانی که می گفتند با اجرای این قانون تورم 150 درصدی در کشور ایجاد می شود، براساس مدل هایی این پیش بینی را می کردند که اکنون معلوم شد، ما باید در دروس دانشگاهی و مدل های طراحی اقتصادی مان تجدیدنظر کنیم، این مدلی است که می تواند در کشورهایی دیگر نیز، اجرا و بومی شود.» باز هر چه جست وجو کردیم که تورم 150 درصدی را چه کسی گفته بود، چیزی عایدمان نشد.
بالا خر نفهمیدیم عده ای سخن از تورم 75 درصد گفته بودند یا 150 درصدی؟ کجا چنین سخنی گفته شده است که ما استناد می کنیم چون این تورم نشد پس تئوری های اقتصادی دانشگاهیان باطل و تئوری اقتصادی دولت اثبات شده است! یا می فرمایند که گفته اند، کشور با چالش های جدی روبه رو می شود، چون کشور با چالش های بدی روبه رو نشده پس آنهاباطل وما برحقیم! واقعا آقای رئیس جمهور معتقدند اقتصاد کشور با چالش جدی روبه رو نیست؟
اختلا س های سه هزار میلیارد تومانی و افزایش قیمت دلا راز 800 تومان به بالا ی 1500 تومان رسیدن و افزایش قیمت سکه از سیصد هزار تومان در کمتر از 2 ماه به بالا ی ششصد هزار تومان و تعطیلی کارخانجات و بیکاری و... چالش اقتصادی نیست؟ بیکاری پنهان درون سازمان های دولتی، نرخ بیکاری بالا ی 25درصد و... چالش اقتصادی نیست؟ نقدینگی 331 هزار میلیارد تومانی و اشغال بازارهای مصرف با اجناس بی کیفیت چینی و... چالش نیست؟ پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد! توصیه می کنیم شخص رئیس جمهور و ستاد اجرای طرح هدفمندی یارانه ها به سوالا ت متعددی که کارشناسان اقتصادی و اساتید اقتصاد و نمایندگان مجلس طی ده روز گذشته طرح کرده اند در میزگردها و سمینارهایی با حضور اساتید و کارشناسان پاسخ گویند و با عددسازیهای فرضی مثل 75 درصد تورم و 150 درصد تورم مدعیانی از پاسخ سوالا ت عینی و واقعی باز نمانند. اگر در آغاز دومین سال اجرای این طرح آسیب شناسی درست صورت نگیرد، نه تنها طرح شکست می خورد، که آرزو و آمال یکصد ساله مردم برای توسعه با خطر مواجه خواهد شد.
فرهیختگان:بایدهای بدون پایان
«بایدهای بدون پایان»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگارن به قلم بهروز قزلباش است که نوشته است: رندی گفته است: «پرسش چه باید کرد؟ پرسشی به جای تمام پرسشهاست.» سالهای زیادی است که «باید»های پایانناپذیری را در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مطرح میکنیم.
درباره تمام «باید»های خود نیز بر این باوریم که صحیحترین و اصولیترین و اساسیترین، علمیترین حتی دینیترین و... ترینهای بسیار دیگر، همین یا همان «باید»هایی است که ما مطرح میکنیم. برای حصول «باید»ها البته «باید»های دیگری را پاسخ پرسشهای «چگونگی» کردهایم. چگونه «باید»... و چگونه «باید.» در این راه، البته بسیارند «شاید»هایی که هرگز شایستگی آن را نیافتند که مورد توجه گویندگان، صاحبان تریبونها، سیاستمداران و دیگر اهالی «گفتن و گفتن و گفتن و...» قرار گیرند.
اگر قرار بر آوردن شاهد مثال باشد، باید تمام مطبوعات کشور را در روزهایی که هر روز بر سالهای «بایدهای بدون پایان» گذشته مرور کنیم. و خب این برای مجال ما و شما کافی نیست. اما، میشود تیترها و حتی خبرهای بسیاری را از مطبوعات امروز انتخاب کرد و آنها را عینا در مطبوعات ۵، ۱۰، ۱۵، ۲۰، همینطور بروید عقب و بازهم آن طرفتر؛ و بازهم...؛ پیدا کرد. ما ایرانیان عجب استعدادی در گفتن حرفهای تکراری برای سالهای طولانی داریم. از این نظر مردمان عجیبی هستیم.
حتی میتوان گفت شگفتآور... چرا نه؟! یک روز سرمایهدار و کارفرما را زالو میدانیم و همان روز خدمتگذار تعریفش میکنیم. یک روز خدمت به فقرا و تهیدستان را آمال و آرزوی خود فرض میکنیم و روز دیگر بر اثر «شاید»هایی که برای «باید»هایمان فراهم نکردهایم، آنها کارشان را از دست میدهند. البته این راه بیپایان هنوز ادامه دارد که «باید...» مثلا از تهیدستان و فقرا حمایت کنیم. روز دیگری تصمیم میگیریم «که...» و روز دیگرش تصمیم میگیریم «تا...» و در آخر هفته هم[ این عبارت آخر هفته کمی بیانصافی است، عوضش میکنم] و در آخر ششماه بعد هم، همه چیز فراموش شده است.
هرچند دستگاه «باید»سازی ما فعال است و آنقدر این بایدها هستند که میشود هنوز هم آنها را گفت. آقای رئیسجمهور دیروز در همایش فرماندهان و مدیران قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا(ص) جملهای گفتند که اندکی با ساختار گذشته «باید پرداز» مسوولان متفاوت بود. آن جمله، برخلاف انتظار با «باید» آغاز نشده است. با «اگر» شروع شده است. عبارت است از: «اگر همه اشرافیتطلبها هم علیه ما طغیان کنند، دست از حمایت از محرومین برنخواهیم داشت» بسیار خوب.
«حمایت از محرومین» یا همان «کوخنشینان» به تعبیر امام خمینی(ره) جزو آرمانهای انقلاب اسلامی است و بسیار پسندیده هم هست، و «کاخنشینان» هم البته ابداً ترجیحی بر «کوخنشینان» نداشتند. اما متاسفانه فحوای مفهومی عبارت شرطی رئیسجمهور محترم، باز از «باید» میگوید. جمله شرطی با ادات شرط آغاز میشود و معمولا از دو جز تشکیل میشود که جزء دوم پاسخ جزء اول است و جواب شرط است. [مثل اگر «p» آنگاه «q»] بهنحوی که درصورت عدم وقوع «q» «p» حاصل نمیشود. [اگر آفتاب باشد، آنگاه روز است.] «باید»ها، همچنان هستند، محرومین هم، هنوز محروم هستند و ما اسیر چرخش بایدهای بدون پایانیم.
ابتکار:یک انتخاب و دو مدعی
«یک انتخاب و دو مدعی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛
زنگ آغاز انتخابات مجلس شورای اسلامی نهم نواخته شد. انتخابات در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران، حکم رفراندوم مشروعیتبخش را ایفا میکند. ازاینروی «یک انتخابات خوب»، بیش از برآورد نتیجه آن، مهم خواهدبود. حوادث برآمده از انتخابات ریاستجمهوری 88، اهمیت این انتخابات را دوچندان کرده است. آرایش سیاسی گروهها بههمریخته و مناسبات سیاسی دچار آشفتگی شدهاست. بازیگران عرصه سیاست دچار سردرگمی هستند. مدعیان تازهای در سپهر سیاست قد علمکردهاند. بخشی از مدعیان دیروز، غائبین امروز خواهندبود.
انتخابات هجدهاسفند، در فضای گفتمانی تغییر ساختار سیاسی ایران از ریاستی به پارلمانی انجام میگیرد. این اتفاق میتواند، پارلمان نهم را به «مؤثرترین و تعیینکنندهترین مجلس» در ساختار سیاسی ایران بدل کند و مجلس برآمده از این انتخابات، ممکناست همان پارلمانی باشد که بناست اختیارات ریاستجمهوری را بهدست نخستوزیر بسپارد و با رأی آن، دولت، مشروعیت فعالیت بیابد. درنتیجه این انتخابات از جهات مختلف میتواند با گذشته متفاوت و دارای ارزش دوچندان باشد.
در شرایطی که تا هجدهماسفند، کمتر از 3ماه باقی ماندهاست، هنوز گروههای سیاسی آرایش لازم را پیدا نکردهاند. تنها صدایی که در این میان بسیار پررنگ به گوش میرسد، فریاد دو مدعی مشابه است: صدای تحریم که پژواک گروههای برانداز و عمداتاً مزدوران خارجنشین و پناهگرفتگان در دامن دشمنان ملت است.
این صدا بیش از اینکه در ساختار سیاسی ایران و در روند انتخابات و یا در لایههای اجتماعی تاثیرگذار باشد، بیشتر فریاد کسی است که اعلام میکند، هنوز زنده است. او نیک میداند که بودنش هیچگاه به حساب نمیآید، پس تنها بههدف ادای دین به کارفرماها، جهت استمرار جیره و مواجب صورت میپذیرد. برای ملت ایران هم این صدا آشناست و در طول این سالیان و در پی هر انتخاباتی، ملت شاهد چنین حرکتهای خلاف مسیر آب بودهاست؛ اما این اقدامات نهتنها در عزم ملی مردم تاثیر نداشته، که باعث انزوای هرچه بیشتر مدعیان آن گردیده است.
اکنون هم فریاد تحریم انتخابات، از حنجره هیچ نیروی انقلابی معتقد به قانون اساسی و دارای علائق ملی و ایرانی صادر نمیشود. آهنگ این صدا با آهنگهای داخلی، هیچگونه هارمونی ندارد و برای گوشهای ملت ایران بسیار دلخراش است. نیروهای انقلاب هم باید مواظب باشند که در دام تحریم گرفتار نشوند و انگ تحریم بر پیشانی آنان نخورد. این ننگ با هیچ رنگی پاک نخواهدشد. مرزبندی روشن با تحریمیها حداقل انتظار از دلسوزان نظام است؛ اما در نقطه مقابل مدعیانی هم با صدای تهدید شمشیر خود را بالای سر بخشی از نیروهای انقلاب گرفتهاند و با تقسیمات خودساخته و احیانا انتزاعی، تلاش میکنند این گروه از نیروهای انقلاب را از حق مشارکت محروم سازند و هرروز با تقسیمکردن آنان و ذکر قیدهای متعدد، دایره افراد دارای صلاحیت را محدود و محدودتر سازند.
بهگونهای که اگر بنا باشد، مشرب این مدعیان مبنای رفتار نظام قرار گیرد، مصداق افراد دارای صلاحیت، نادر هستند، شاید هم بدون مصداق بمانند. این مدعیان «خودنظامپندار» اصرار دارند، برخی از نیروهای انقلاب را بهعنوان مقصران «گناه نخستین» بهحساب آوردند تا در نبود آنان، خود فرصت جولان بیابند. این درحالی است که انتخابات عرصه نمایش همبستگی ملی است.
از هر اقدامی که باعث شکاف در بدنه اجتماعی و یأس در ارزیابی مردم میگردد، باید پرهیز کرد. انتخابات میتواند به فصل «آشتی ملی» تبدیل شود. نباید سرنوشت یک ملت زنده و تمدنساز تحت تاثیر القائات مدعیان منفعتجو و خودخواه، چوب حراج خورد.
نباید عقلای قوم و دلسوزان نظام فرصتدهند که این دو مدعی، عرصه خودنمایی بیابند، اگر سپهر سیاست، تحت تاثیر شگردهای وطنفروشان و وطنسوزان قرار گیرد، اعتماد عمومی لطمات جبرانناپذیری خواهدخورد.
باید عرصه بر خودباختگان و خودفروختگان از یکطرف و خودشیفتگان و «خودحقپنداران» از سویی دیگر، بسته شود و اجازه دهند، ساحت سیاست به نیروهای اصیل و ریشهدار و خودساخته و دلسوز نظام، لبخند زند و آغوش بازنماید. فریاد این دو مدعی، گرچه ممکن است مبنای متفاوتی داشتهباشد، لیکن نتیجه عملکرد هر دو، آب به آسیاب دشمن ریختن است و هر دو، همچون دو لبه یک قیچی، در مسیر قطع منافع ملی و مصالح عموم عمل میکنند.
مطابق آنچه گفته شد، این انتخابات باید به صحنه همدلی و همزبانی مردم و مشارکت حداکثری منجر شود. این امر میتواند دشمن را در دام خودساخته گرفتار آورد؛ پس همه کسانی که دل در گرو نظام و ایران دارند، کاری کنند که جز صدای مشارکت حداکثری، صدایی دیگر شنیده نشود و یا جرئت بروز نیابد.
دنیای اقتصاد:یارانه پردرآمدها
«یارانه پردرآمدها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میخوانید؛28 آذر سال گذشته روز آغازین اجرای قانون هدفمندی یارانهها بود. با گذشت یکسال از اجرای این قانون، مسوولان ذیربط از حذف یارانه نقدی اقشار مرفه در «آیندهای نزدیک» خبر دادهاند.
آقای فرزین گفته است برای این منظور از پایگاههای اطلاعاتی خودرو، مسکن و حقوق و مزایا استفاده میشود. ایشان مشکل اصلی حذف یارانه پردرآمدها را وجود «یک نظام شناسایی دقیق» عنوان کرد و گفت: «در حال حاضر باید یک نظام شناسایی دقیق داشته باشیم تا افرادی که از فهرست حذف میشوند، افرادی باشند که طبق قانون باید حذف شوند و در این روند دچار خطا نشویم.»
اما آیا واقعا ایجاد یک نظام شناسایی دقیق امکانپذیر است. شاید بتوان گفت 15 تا 20 درصد مردم ایران در صورتی که با حذف یارانه ماهانه هر نفر 45 هزارتومان مواجه شوند، دچار مضیقه نخواهند شد؛ بنابراین میتوان آنها را از شمول دریافت یارانه حذف کرد. اما مساله این است که این جمعیت 20 درصدی الزاما در دهکهای نهم و دهم قرار نگرفتهاند، بلکه میتوان آنها را حتی در دهکهای هفتم و هشتم نیز پیدا کرد. دلیل این موضوع بیشتر به قیمت اجاره مسکن در شهرهای بزرگ برمیگردد. فرض کنید خانوادهای چهارنفره در تهران و در مناطق متوسط، آپارتمانی یکصد متری را در تملک دارد. همینطور دارای یک خودرو 405 بوده و درآمد ماهانهای معادل یک میلیون تومان دریافت میکند.
این خانواده با توجه به اینکه قیمت اجاره مسکن در تهران با اختلاف فاحشی بیشتر از مناطق دیگر ایران است در دهک نهم از نظر هزینه خانوار قرار خواهد گرفت. حال اگر میزان اقساط ماهانه این خانواده 500 هزار تومان باشد، تنها نیمی از درآمد ماهانه او باقی خواهد ماند که با یارانه دریافتی جمعا 682000 تومان خواهد شد. بنابراین چنانچه یارانه خانواده مزبور حذف شود درواقع حدود 30 درصد درآمد او قطع میشود و قطعا روی هزینههای خوراک و پوشاک و آموزش این خانواده فرضی تاثیر گذاشته و آنها را دچار یک شوک میکند.
این موضوع از آن جهت اهمیت بیشتری مییابد که خانواده فوقالاشاره بیشترین سهم را در پرداخت قیمتهای بیشتر برای انرژی داشته است. زیرا این خانوادهها اگرچه در دهک بالای هزینه قرار میگیرند، اما جزو خانوادههای متوسط محسوب میشوند. دنیایاقتصاد قبلا در مقالهای نشان داد که فشار هدفمندی یارانهها را بیشتر، اقشار متوسط جامعه تحمل خواهند کرد (دنیایاقتصاد دوشنبه 20/2/1389). بنابراین به نظر نمیرسد فشار مضاعف بر این خانوادهها مطلوب باشد.
اما راهحل عملی، آن است که این کاهش را به طور مساوی روی همه دهکها اعمال کرد؛ به عبارت دیگر اگر از یارانه ماهانه همه دهکها به طور مساوی 15 تا 20 درصد کسر شود فشار کمتری به مردم وارد خواهد شد و پذیرش آن هم از سوی جامعه راحتتر است. زیرا کاهش پانزده درصدی یارانهها در نهایت موجب کاهش ناچیزی از کل درآمد خانوار خواهد بود.
پیشنهادی که برای ادامه طرح هدفمندی یارانهها قابل طرح میباشد این است که بدون قطع یارانه ماهانه و البته بدون افزایش آن، ولی با یک شیب ملایم طرح را ادامه داد، به این صورت که هر سال 10 تا 20 درصد بر قیمت حاملهای انرژی افزوده شود که در این صورت فشار آن بسیار کم بوده و بهراحتی مورد پذیرش عمومی نیز قرار خواهد گرفت. زیرا باید این معنا را قبول کنیم که کاهش قیمت حاملهای انرژی در اثر تورم طی دو تا سه دهه و به تدریج اتفاق افتاده؛ بنابراین راه حل تعدیل آن هم باید تدریجی باشد.
ضمن آن که برای ریشه کن شدن معضل یارانههای قیمتی تنها یک راه وجود دارد و آن هم مهار تورم است. یعنی اگر بانک مرکزی همچنان به عرضه زیاد پول ادامه دهد حتی اگر همه یارانههای قیمتی حذف شده باشد باز هم در یک دوره 10 تا 20 ساله باید قانون جدیدی برای هدفمندی یارانهها تصویب و به مورد اجرا گذاشته شود. به امید روزی که تورم صفر درصدی به یک رویه دائمی برای اقتصاد کشور تبدیل شود.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان