گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

هان! به عذاب الهی گرفتار نشویم!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «حالا دولت می‌تواند ادعای عدالت‌طلبی کند»،«نقض حقوق بشر یا خروش علیه دشمنان بشر»،«نبرد اطلاعاتی ایران و آمریکا؛ از شیندند تا بگرام»،«آینده عراق و جانوران زخم خورده»،«دولت آمریکا و نقض موازین حقوقی بین المللی»،«نواقص یک جراحی اقتصادی»،«عراق؛ وضعیت نو، اختلافات کهنه»،«طغیان یا مستی رانت‌خواران؟»،«هان! به عذاب الهی گرفتار نشویم!»،«رابطه نرخ برابری ارزها و قیمت طلا به دلار» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۴۶۸۱۹

جام جم:حالا دولت می‌تواند ادعای عدالت‌طلبی کند

«حالا دولت می‌تواند ادعای عدالت‌طلبی کند»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم حمید اسدی است که در آن می‌خوانید؛به همین راحتی هدفمندسازی یارانه‌ها یکساله شد؛‌ رویدادی که تا قبل از 28 آذر سال 89 در ذهن مردم تبدیل به یک غول بی‌شاخ و دم وحشتناک شده بود و هر وقت که سخن از هدفمندسازی یارانه‌ها به میان می‌آمد، خیلی‌ها از نگرانی به خود می‌لرزیدند. مردم در کوچه و بازار از هم می‌پرسیدند که چه اتفاقی قرار است، بیفتد.

اقتصادی که چندین دهه با قیمت‌های پایین انرژی خو گرفته است چگونه می‌خواهد بار سنگین هدفمندی یارانه‌ها را بر دوش بکشد. برخی نهادهای پژوهشی تورم ناشی از هدفمندسازی یارانه‌ها را تا 70 درصد پیش‌بینی کرده بودند. خیلی‌ها هم خود را برای پیامدهای اجتماعی و امنیتی هدفمندی آماده کرده بودند.

دولت‌های سابق از ترس همین نگرانی‌ها بود که عطای هدفمندی یارانه‌ها را به لقایش بخشیدند و ترجیح دادند در بر همان پاشنه سابق بچرخد و روزی برسد که یارانه پنهان انرژی در کشور از 100 میلیارد دلار فراتر رود.

اما این اتفاق به این راحتی‌ها هم که فکر می‌کنیم نیفتاد. هزاران ساعت کار کارشناسی در دولت، چند برابر همان، اقدامات اجرایی و تمهیدات عملیاتی،‌ حضور مستقیم شخص رئیس‌جمهور در جلسات برنامه‌ریزی و اجرایی طرح هدفمندسازی یارانه ها، همکاری نزدیک سایر قوا بویژه مجلس شورای اسلامی، بسیج همه‌جانبه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران چه در بخش‌های خبری و چه در برنامه‌های تحلیلی و از همه مهم‌تر همراهی دلگرم‌کننده مردم، پشتوانه اجرای طرحی با این عظمت و وسعت بود تا تمام پیش‌بینی‌های بدبینانه و نگرانی‌های اقتصادی، اجتماعی و امنیتی به بایگانی سپرده شود. سال‌های قبل را حتما به خاطر دارید که فقط با افزایش قیمت بنزین، زنجیره‌ای از افزایش قیمت‌ها در کشور اتفاق می‌افتاد و قیمت اغلب کالاها چند پله بالاتر می‌پرید. اما با گذشت یک سال از چند برابر شدن قیمت آب، برق، گازوئیل، بنزین و سایر فرآورده‌های نفتی نرخ رسمی تورم در کشور هنوز به 20 درصد نرسیده است.

دولت نهم و دهم را همه با شعار عدالت طلبی‌اش می‌شناسند اما تا پیش از اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها، منتقدان زیادی شعار عدالت طلبی دولت را متناسب با عملکرد آن نمی‌دانستند. از نگاه منتقدان، رفتار اقتصادی دولت باعث شده بود تا برخلاف اراده‌اش، شکاف طبقاتی بیشتر شود اما اکنون با به ثمر نشستن هدفمندی یارانه‌ها، دولت با قاطعیت می‌تواند ادعا کند گام بلندی برای تحقق شعار خود برداشته و کاهش ضریب جینی به عنوان شاخصی که چگونگی توزیع درآمد در کشور را نشان می‌دهد، موید همین واقعیت است.

هیچ کس حتی در دولت ادعا نمی‌کند هدفمندسازی یارانه‌ها بدون کم و کاست اجرا شد. اگر هم ادعا کند کسی باور نخواهد کرد چرا که 75 میلیون ایرانی مستقیما بر اجرای این قانون نظارت کردند و اثرات ‌آن را از نزدیک مشاهده کردند. بسیاری از صنایع هنوز کمک‌های وعده داده شده را دریافت نکرده‌اند. در عین حال شیب افزایش قیمت‌ها هم بیشتر از آن چیزی بود که مجلس در قانون هدفمندسازی یارانه‌ها پیش‌بینی کرده بود که همین مساله مشکلاتی را در پرداخت قبض‌ها بوی‍ژه قبض آب و گاز برای مردم ایجاد کرد و البته مشکلات ریز و درشت دیگر. اما هر انسان منصفی که پیامدهای مثبت و منفی اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها را در دو کفه یک ترازو قرار دهد اعتراف خواهد کرد که کفه مثبت، بسیار سنگین‌تر از منفی‌هاست. این را بزرگ‌ترین منتقدین دولت هم می‌دانند.

کیهان:نقض حقوق بشر یا خروش علیه دشمنان بشر

«نقض حقوق بشر یا خروش علیه دشمنان بشر»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می‌خوانید؛بازی خطرناک آمریکا در راستای استراتژی ترکیبی علیه جمهوری اسلامی ایران مدتهاست در 3گانه «تهدید»، «تحریم» و «فشار» پیگیری می شود.

نگاهی به صحنه مواجهه آمریکا با کشورمان در تمامی ماه های گذشته به وضوح این خط را نشان می دهد به خصوص آنکه در 3 ماهه آخر سال 2011 مثلث تهدیدها، تحریم ها و فشارها بر ضد ایران را به سقف رسانده اند.

موضوع این یادداشت اما بررسی هر سه ضلع این استراتژی ترکیبی نیست بلکه در ذیل مقوله «فشارها» تلاش می کند گشوده شدن پرونده ای به نام حقوق بشر را مورد واکاوی قرار دهد.

پرونده ای که از اواخر سال گذشته به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران آنهم متمرکزتر از گذشته و برای تامین هرچه بیشتر غرض ورزی های سیاسی و عداوت های دیرینه، گستاخانه پیش کشیدند.

از همین روی؛ اگر دو روز پیش-19 دسامبر- مجمع عمومی سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر کشورمان قطعنامه ای صادر کرد باید آن را در پازل اهرم حقوق بشری ارزیابی کرد، چرا؟ در ادامه بخوانید.

1- از اواخر سال پیش آنچه که در دستور کار آمریکایی ها و نظام سلطه بر ضد ایران بوده است تغییر فاز از پرونده هسته ای به پرونده حقوق بشر است. این تغییر رویکرد معنادار هنگامی بهتر قابل درک است که برخی منابع غربی این اتفاق را پیشاپیش با اقداماتی که بعداً به وقوع پیوست به بیرون درز دادند.

به عنوان نمونه در نیمه دوم سال گذشته بود که «واشنگتن پست» این نسخه را برای آمریکا و دو، سه کشور همراه او تجویز کرد که؛ «واشنگتن و متحدانش باید به مسایل حقوق بشر در ایران متمرکز شوند تا بدانجا که این مسئله به تغییر رفتار هسته ای ایران در برابر غرب منجر شود.»

این تمرکز بر پرونده به اصطلاح نقض حقوق بشر در ایران- که یک جعل بزرگ در تاریخ حقوق بشر است- با آغاز تحولات منطقه از دسامبر 2010 بیشتر شد و هرچه موج مواج بیداری اسلامی در مسیر اوج و طرد سیاست های آمریکایی و صهیونیستی ادامه یافت برنامه ریزی ها و توطئه ها برای پرونده سازی بر ضد ایران در موضوع حقوق بشر پررنگ تر گردید.

بعدها نیز در بحبوحه انقلاب های منطقه و الگوپذیری ملت های مسلمان از ایران باز زمزمه تغییر فاز از پرونده هسته ای به پرونده حقوق بشر شنیده شد و این بار شبکه دولتی صدای آمریکا این مطلب را به فضای رسانه درز داد.

2- اما نکته مهم و قابل تأمل این است که از ابتدای امسال فاز عملیاتی دسیسه ها و فشارهای حقوق بشری بر ضد ایران کلید زده شد.

تقویم اقدامات حقوق بشری علیه کشورمان گویای آن تغییر رویکرد به اصطلاح استراتژیکی است که از سال پیش نغمه آن به گوش می رسید.

4 فروردین سال جاری (مارس 2011) شورای حقوق بشر سازمان ملل در اقدامی عجیب و به شدت شگفت انگیز قطعنامه ای را تصویب کرد که برپایه آن مقرر شد تا «گزارشگر ویژه حقوق بشر» برای ایران تعیین شود.

صدور این قطعنامه که هدف از آن سیاه نشان دادن وضعیت حقوق بشر در ایران بود در حالی صورت گرفت که ایران همکاری استاندارد و مطلوبی را با شورای حقوق بشر در راستای مکانیزم UPR- بررسی دوره ای و جهانی حقوق بشر کشورها- ثابت کرده بود چرا که در خرداد ماه سال 89 گزارش نهایی حقوق بشر کشورمان در چهارمین نشست شورای حقوق بشر با اجماع به تصویب رسیده بود. ضمن آنکه ایران با گزارشگرهای موضوعی حقوق بشر به خوبی همکاری کرده بود و آنها این فرصت را یافته بودند تا در مواعد مختلف به ایران بیایند و گزارش تهیه نمایند.

اما به هر حال قطعنامه تعیین گزارشگر ویژه - و نه موضوعی - در اقدامی شاذ و نادر و برخلاف رویه معمول بین المللی با 22 رای موافق از 47 عضو شورای حقوق بشر به تصویب رسید و مدتی بعد در امتداد این قطعنامه غیرقانونی که وجه حقوقی آن ممتنع الوجود بود «احمد شهید» در 27 خرداد (ژوئن 2011) به عنوان گزارشگر حقوق بشر در امور ایران انتخاب شد. جالب است که هم در صدور قطعنامه تعیین گزارشگر ویژه و هم در انتخاب مصداق آن یعنی احمد شهید دشمنان نشان دار جمهوری اسلامی و در راس آنها آمریکا طراح و کارگردان ماجرا بودند.

3-در ادامه «احمد شهید» برای به اصطلاح سنگین کردن پرونده اتهامی حقوق بشر ایران از اول ماه اوت (10 مرداد) ماموریتش را برای تهیه گزارش های مغرضانه بطرفیت ایران آغاز کرد.

جالب اینجاست که علی رغم ژست حقوق بشری بطرز ناشیانه ای و براساس ادعاهای واهی رسانه های ضدانقلاب و اپوزیسیون و وبلاگ های گروهک های تروریستی و نفاق در 15 اکتبر (23 مهر) گزارش خودش را به مجمع عمومی سازمان ملل ارایه کرد. پیش تر کیهان در یادداشت «افشای آمریکایی» به تحلیل حقوقی آن گزارش پرداخته است اما نکته گفتنی در اینجا این است که مستندات و کدهای گزارش احمد شهید یک رونویسی کامل از روی دست ضدانقلاب علیه ایران بود تا بلکه از نقش موثر جمهوری اسلامی در تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بکاهد.

به عبارت دیگر؛ با فراگیر شدن الگوی انقلاب اسلامی در میان قیام ها و انقلاب های منطقه علیه دیکتاتورها و حکام سرسپرده، جنجال سازی در پرونده حقوق بشر را با مهره ای چون احمد شهید به صحنه آوردند تا با پروژه های حقوق بشری دیگر تکمیل نمایند ولی تاکنون به نتیجه نرسیده و ابتر مانده است. جالب است که در 3 اکتبر نیز دبیر کل سازمان ملل در گزارش سالانه خود نسبت به وضعیت حقوق بشر کشورمان در قالب یکسری کلی گویی ها انتقاد کرد.

4-در همین خط، آمریکایی ها برای اینکه سیمای حقوق بشری جمهوری اسلامی را به زعم خودشان در گستره جهانی مملوک نمایند در 11 اکتبر سناریو طرح ترور کذایی سفیر عربستان در خاک واشنگتن از سوی سپاه قدس ایران را به میان آوردند. 14 اکتبر بر پایه این ادعای بزرگ و ثابت نشده که حتی افکار عمومی داخل آمریکا و بسیاری از رسانه های این کشور آن را باور نکرد شکایت از ایران را بر روی میز شورای امنیت گذاشتند. 18 نوامبر - ظرف 34 روز - نیز به دنبال این شکایت فاقد ادله مستند حقوقی، مجمع عمومی سازمان ملل علیه ایران قطعنامه صادر کرد.

نکته اینجاست علی رغم اینکه اتهام پوچ ترور به ایران را در فضای افکار عمومی دنیا پمپاژ می کردند اما این سناریو نگرفت چون ادله دعوی به شدت سست و مشکوک بود. قطع نظر از اینکه منطق این کار از سوی ایران به شدت زیر سوال بود؛ متهم ردیف اول شخصی 2 تابعیتی به نام منصور ارباب سیر بود که به شرب خمر شهرت داشت و اقرار او در اداره اف بی آی انجام شده بود که در اولین جلسه دادگاه اقاریر خودش را تکذیب کرد و متهم دیگری به نام علی غلام شکوری که اساسا وجود خارجی آن محرز نشد، اما پروژه حقوق بشر بر ضد ایران از منظر دیگری پیگیری شد.

5- این بار یک نهاد دیگر سازمان ملل تحت عنوان کمیته حقوق بشر در 3 نوامبر به بهانه نظارت بر عملکرد دولت هایی که از امضاکنندگان کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی می باشند ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرد! مهم ترین ترجیع بند این کمیته حقوق بشر درباره ایران این است که جمهوری اسلامی چرا به سکسوالیته پایبند نیست و حقوق همجنس بازان را رعایت نمی کند.

خب، طبیعی است که این حربه نیز کارگر نیفتد چرا که در تناقض شدید با باورهای دینی ملت ایران است و حتی ملت های مسلمان منطقه نیز حقوق بشر از جنس آمریکایی را برنتابند.

6- در 21 نوامبر (30 آبان) قطعه دیگری از پازل حقوق بشری غرب و آمریکا علیه ایران چیده شد تا بلکه صحنه را بر ضد ایران کامل کنند و اینجا بود که علاوه بر گزارش های حقوق بشری از سوی شورای حقوق بشر یا کمیته حقوق بشر و حتی افزون بر صدور قطعنامه با موضوع ترور از سوی مجمع عمومی سازمان ملل، بطور مستقیم با موضوع حقوق بشر، کمیته سوم سازمان ملل علیه ایران قطعنامه صادر کرد تا توجهات افکار عمومی را به زعم خودشان علیه کشورمان سوق دهند. نکته گفتنی این است که قطعنامه دو روز پیش 19 دسامبر مجمع عمومی سازمان ملل تأیید همان قطعنامه کمیته سوم (کمیته امور اجتماعی، بشردوستانه و فرهنگی مجمع عمومی سازمان ملل) است که در راستای سازوکار قواعد سازمان ملل به تصویب رسیده است و هیچ مسئله تازه ای وجود ندارد به غیر از آنکه در بزنگاه ها و مواعد مختلف موضوع حقوق بشر ایران را با رویکردی منفی انعکاس رسانه ای بدهند.

اما پرسش کلیدی این است که هم اکنون و در این شرایط زمانی چه عاملی باعث شده است تا از پرونده حقوق بشر ایران به عنوان یک اهرم فشار استفاده شود؟

7- پاسخ به سؤال مطرح شده در بند قبل به خواست ملت های منطقه در اجرای شریعت اسلام برمی گردد. مگر نه اینکه امروز پس از گذشت یک سال از انقلاب های منطقه مردم در لیبی، تونس، یمن و مصر خواستار تدوین قانون اساسی مبتنی بر احکام و آموزه های شریعت اسلامی هستند.

از سوی دیگر؛ مدل حکومتی انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی قدرتمند مورد الگوی ملت های منطقه قرار گرفته است و این واقعیت آنچنان غیرقابل خدشه است که حتی روزنامه صهیونیستی هاآرتص چند روز پیش با اشاره تلویحی به پیروزی اسلامگرایان در انتخابات اخیر منطقه می نویسد: «ائتلاف جدید اسلامگرایان، اسلام دارای رنگ و بوی آمریکایی معروف و اسلام دارای رنگ و بوی ترکیه اردوغانی نیست، بلکه اسلامی است که خطری جدی برای موجودیت اسرائیل به شمار می رود.» آیا این اسلام غیر از اسلام انقلاب اسلامی ایران است که از روز اول تحولات منطقه، مقامات صهیونیستی عجزآلود به گسترش الگوی انقلاب اسلامی اعتراف کردند و نتوانستند واهمه و دل نگرانی خود را بپوشانند.

همچنین نمی توان از جمله سه روز پیش هنری کیسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا گذشت که تصریح می کند که؛ مردم خاورمیانه خواستار دموکراسی غربی نیستند و اسلام گرایی آینده خاورمیانه است.

بدین ترتیب آمریکا و نظام سلطه تلاش می کنند پرونده حقوق بشر برای ایران جعل کنند و با تمام ظرفیت رسانه ای به صحنه بیاورند و ایران اسلامی را به خاطر تن ندادن به احکام حیوانی همجنس بازی و مسایلی از این دست به نقض حقوق بشر متهم کنند چرا که در واقع شریعت اسلامی و حقوق منبعث از آن را نشانه رفته اند تا از مدل حکومتی اسلامی در سطح منطقه جلوگیری کنند.

و بالاخره، باید گفت؛ هر چند در این هدف شوم به شهادت تحولات کنونی منطقه راه به جایی نبردند ولی جمهوری اسلامی به عنوان پرچمدار بیداری اسلامی و کشوری که این توفیق بزرگ را یافته تا بر احکام شریعت اسلامی در حوزه حقوق، لباس قانون بر تن کند باید «دیپلماسی قضایی» را برای روشن شدن اهداف و نیات خصمانه و جاه طلبانه آمریکا و مدعیان حقوق بشر در اولویت وظایف خود در سطح جهان اسلام قرار دهد.

خراسان:نبرد اطلاعاتی ایران و آمریکا؛ از «شیندند» تا «بگرام»

«نبرد اطلاعاتی ایران و آمریکا؛ از شیندند تا بگرام»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم بهروز بیهقی است که در آن می‌خوانید؛هنگامی که لئوپانه تا، وزیر دفاع آمریکا در آستانه ورود به کابل از ضرورت دوستی با پاکستان برای پیروزی در جنگ افغانستان سخن گفت، بسیاری از تحلیل گران بر آن بودند که مواضع به ظاهر فروتنانه رئیس پنتاگون از آن روست که آمریکا پیام تعطیلی پایگاه هوایی «شمسی» را دریافت کرده و به جد از نزدیکی و تقویت روابط پاکستان با ایران بیمناک است. هم

زمان با سفر پانه تا به افغانستان برخی منابع افغان یکی از محورهای مذاکرات وی را با فرماندهان آمریکایی مستقر در این کشور، بررسی چگونگی فرونشانده شدن پهپاد جاسوسی در خاک ایران عنوان کردند. گزارش های رسمی و غیررسمی نشان می دهند که آمریکا گمان نمی کرد پس از اجلاس موسوم به «بن ۲» و فراهم شدن زمینه ادامه حضور نظامیان آمریکایی در افغانستان تا سال ۲۰۲۴، ایران و پاکستان بتوانند به عنوان ۲ کشور مخالف این راهبرد، عرصه را بر دولت آمریکا چنان تنگ کنند که باراک اوباما شخصا استرداد «جانور قندهار» را مطالبه کند.

 این عدم پیش بینی به ویژه از این نشأت می گرفت که لویه جرگه افغانستان بدون در نظر گرفتن مخالفت افکار عمومی بر پیمان استراتژیک این کشور با آمریکا صحه نهاد. اما این ایران بود که در نبردی اطلاعاتی و در موفقیت هایی مصداقی مانند در اختیار گرفتن «آرکیو ۱۷۰» و شناسایی جاسوس سیا در بگرام، هزینه های پیمان استراتژیک را با آگاهی به ابعاد منطقه ای و نه تنها داخلی آن به آمریکا یادآوری کرد.

آمریکا حتی پیش از چراغ سبز لویه جرگه، تحرکات گسترده ای را در پایگاه «شیندند» در ولایت هرات که با ایران هم مرز است، سامان داده بود. تحرکات آمریکا دراین پایگاه به ویژه پس از آغاز آخرین مرحله خروج نظامیان آمریکایی از عراق شدتی دو چندان گرفت تا حال که نمی توان بر مرزهای غربی ایران اشراف و تسلط گذشته را احیا کرد، لاجرم می توان مرزهای شرقی را تحت نظر و رصد قرار داد.

قوت بنیه دفاعی ایران به ویژه در عرصه جنگ الکترونیک، دستکم در دیدگاه آمریکا برای استفاده تمام عیار از خاک افغانستان علیه کشورمان رخنه افکنده و به این نگرانی دامن زده است که توانایی ها و تجهیزات ایران شاید به مثابه دالانی برای انتقال داده های ذی قیمت اطلاعاتی و تکنولوژیک ارتش آمریکا در افغانستان به کشورهایی همچون چین و روسیه به کارآید و از این طریق برتری نظامی این کشور را دستخوش افت و تنزل کند.

طبیعی است که آمریکا حداقل در این برهه با حفظ هژمونی خود در افغانستان، تغییر در استراتژی نظامی اش را در این کشور علنی نخواهد کرد، اما اگر فعالیت های ضدجاسوسی ایران ادامه یابد و به مدد تخصص و تعهد نیروهای کشورمان به توفیق های عملی دیگر بینجامد، آیا آمریکا راهکاری به جز راه کنونی را برای ادامه حضور در افغانستان برنخواهد گزید؟ به دیگر سخن آیا این نگرانی، آرایش نظامی ارتش آمریکا در افغانستان و به صورت خاص تحرکات این کشور در مجاورت مرزهای ایران را تغییر نخواهد داد؟
 
جمهوری اسلامی:آینده عراق و جانوران زخم خورده

«آینده عراق و جانوران زخم خورده»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛

- "در پایان جنگ عراق، ‌صدای ناقوس مرگ امپراتوری آمریکا را در جهان طنین انداز کرد." روزنامه انگلیس گاردین

- "آمریکایی‌ها در نهایت مجبور شدند به خواست مردم عراق تن دهند، از این رو با توجه به اهداف اولیه آمریکا از حمله به عراق باید اذعان کرد که آمریکا در عراق شکست خورده است." مجله آمریکایی تایم
- "آمریکا در عراق شکست خورده، شکستی که تلخ‌تر از شکست صهیونیست‌ها در لبنان بود." روزنامه لبنانی السفیر

- "هدف آمریکا در جنگ عراق،‌ جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه بود که نه تنها این هدف هرگز محقق نشد، بلکه نتیجه عکس هم داد." روزنامه اسرائیلی هاآرتص

آنچه به عنوان مقدمه آمده، صرفاً گوشه‌ای از عناوین و چکیده‌ای از مقالات و تحلیل‌های نشریات بین‌المللی است که به مناسبت عقب نشینی آمریکا از عراق و پایان 9 سال اشغالگری در صفحات مطبوعات نقش بسته و ماهیت و سرانجام بزرگترین اشغالگری دهه‌های اخیر را به نمایش گذاشته است. شاید اگر رسانه‌های اسلامی و ضد استکباری به انتشار چنین عناوین و بیان چنین تحلیلی مبادرت کرده بودند، با برچسب‌هایی از قبیل "آرمانگرایی"، "رویاپردازی" و "یکسویه‌نگری" روبرو می‌شدند اما این بار‌، آش آمریکائیها چنان شور شده و ماجرا آنچنان آشکار و عریان گردیده که امکان هیچگونه لاپوشانی و کتمان واقعیت وجود ندارد. واقعیت اینست که آمریکا علیرغم اعزام 200 هزار نظامی برای اشغال عراق و سوداگری 9 ساله جهت تثبیت اهداف چند لایه از قبیل: دستیابی به نفت عراق و سلطه بر منابع نفتی خلیج فارس، جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه، مقابله با موج بیداری اسلامی، تثبیت سلطه اسرائیل و حاکمیت رژیم صهیونیستی بر منطقه، استقرار دائم در منطقه و باج خواهی از کشورهای اسلامی و... نه تنها نتوانسته به هیچیک از آن اهداف دست یابد بلکه مرگ بیش از یک میلیون و 400 هزار غیرنظامی عراقی و هزاران نظامی آمریکایی و آنقدر معلول که با آسیب‌های جسمی و روحی قادر به بازگشت به آمریکا نیستند و باید در کویت بمانند، منهای تریلیون‌ها دلاری که از کیسه مالیات دهندگان آمریکایی هزینه شده، همه دستاوردهای جنگی هستند که قرار بود نمایش قدرت در عراق باشد ولی به یکی از پرهزینه‌ترین و خفت بارترین جنگ‌های تاریخ تبدیل شد و ناقوس مرگ امپراتوری آمریکا را به صدا در آورد. به اذعان روزنامه گاردین، "خروج نظامیان آمریکایی از عراق در واقع پایان جهان تک قطبی در خاکستر غرور شیپورچی تنهایی بود که در آخرین پادگان آمریکا در عراق، آهنگ عقب نشینی را می‌نواخت."

اکنون تنها دستاورد ملموسی که آمریکائی‌ها از 9 سال اشغالگری در عراق عایدشان شده، وضعیت اقتصادی بحران زده کشورشان و نگاه کینه توزانه ملت عراق و لبخند تمسخرآمیزی است که ملتهای جهان به این ببر کاغذی و امپراتوری شکست خورده نثار می‌کنند و این قطعاً آن چیزی نبود که آمریکائیها، جنگ عراق را برای آن آغاز کرده باشند.

کسانی که مقدمه چینی کاخ سفید برای آغاز جنگ عراق را پیگیری کرده اند، به یاد دارند که پنتاگون در آغاز، آتش تهیه گسترده و بسته تبلیغاتی و رسانه‌ای پرهزینه‌ای را برای توجیه این اشغال و لشکرکشی انجام داد تا از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای و گزارش نویسی‌های رسانه ای، اشغال عراق را توجیه کند و این سیاست را با اختصاص میلیاردها دلار بودجه تبلیغاتی طی 9 سال گذشته ادامه داد ولی امروز با آغاز عقب‌نشینی آمریکا از عراق، ماهیت مهم‌ترین رویداد قرن برای ملت‌ها روشن شده و پوشش رسانه‌ای پنتاگون به یک سرافکندگی بزرگ برای سیاستمداران و نظامیان آمریکایی بدل گردیده است.

حتی امروز مشاهده می‌کنیم شبکه‌های تلویزیونی غربی که به منظور پوشش پیروزمندانه اخبار ارتش آمریکا تأسیس شده بودند، نتوانسته‌اند در مقابل عقب نشینی خفت بار نظامیان آمریکایی و شکست بزرگ آمریکا در عراق سکوت اختیار کرده و این واقعه مهم را نادیده بگیرند. آمریکایی‌ها بیش از هر کس دیگری بخوبی می‌دانند که اعتراف به شکست در عراق، ضربه محکمی به هیمنه این کشور خواهد بود و زمینه را برای دریافت ضربات بعدی و درهم شکستن ابهت پوشالی آمریکا فراهم خواهد ساخت. در عین حال واقعیت‌ها به قدری آشکار شده که راهی برای مخفی کاری و گریز از واقعیات باقی نگذاشته و محاسبات داخلی، منطقه‌ای و جهانی همه به ضرر آمریکاست. همگان دیدند که این مدعی ابرقدرتی درحال فروپاشی است و نفوذ آمریکا در همه کشورها حتی با سلطه نظامی و اشغالگری نیز قابل دوام نیست.

رقم خوردن چنین شکست بزرگی برای آمریکا، تلخ‌تر از شکست صهیونیستها در لبنان است ولی نکته قابل تأمل اینست که هر چند خفت اشغالگران به معنای پیروزی ملت عراق است، اما پیروزی نهایی برای ملت عراق زمانی تحقق می‌یابد که عراقی‌ها بتوانند مشکلات فراوانی که آمریکائیها برای آنها به یادگار گذاشته اند، را جبران کرده و برای سازندگی کشورشان همت کنند. پیشرفت عراق دشمن دارد و بزرگ‌ترین دشمن، تفرقه است. رهبران سیاسی عراق باید برای حفظ وحدت و از بین بردن عوامل تفرقه و خیانت، هوشیارانه عمل کنند. فتنه طارق الهاشمی که این روزها بار دیگر اخبار عراق را در افکار عمومی مطرح ساخته، از همین جنس است. طارق الهاشمی از عناصر وابسته به حزب بعث است که در بسیاری از ترورها و ایجاد درگیری‌ها دست داشته و مشکلات زیادی برای این کشور در سال‌های اخیر پدید آورده است.

حضور صهیونیست‌ها در بحران‌های ساختگی عراق نیز از اموری است که توجه به آن برای رهبران سیاسی این کشور اهمیت حیاتی دارد. روزنامه صهیونیستی هاآرتص نوشته است یکی از اهداف اساسی آمریکا در جنگ عراق،‌ جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه بود ولی این هدف هرگز محقق نشد و نتیجه عکس داد.

این روزنامه تصریح می‌کند که عراق و افغانستان به عنوان دو شوک بزرگ آمریکا بعد از جنگ ویتنام هستند و این شوک‌ها باید مقابل دیدگان همه کسانی باشند که دنبال جنگ جدیدی با ایران هستند.
این اعتراف، قبل از هر چیز نشان دهنده زخمی است که صهیونیست‌ها از ناکامی مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی و در 9 سال اشغال عراق در پیکرهای خود احساس می‌کنند. صهیونیست‌ها برای آینده عراق در چارچوب شعار سلطه‌جویانه "از فرات تا نیل" خواب‌های خوشی دیده بودند که در همین اعتراف روزنامه هاآرتص کاملاً قابل درک است.

این خواب‌ها، همانگونه که از مطلب این روزنامه صهیونیستی پیداست، نه تنها تعبیر نشده بلکه آشفته هم شده است. شوک‌هائی که در عراق و افغانستان به آمریکا وارد شده، در واقع به صهیونیست‌ها هم وارد شده و شکست اشغالگران در این دو کشور، طرح خاورمیانه جدید را که آمریکا و صهیونیست‌ها طراح آن بودند به هوا برده است. اکنون آمریکا و صهیونیست‌ها با این شکست سخت، به جانوران زخم خورده‌ای تبدیل شده‌اند که از روی استیصال به هر وسیله‌ای برای جبران ناکامی‌های خود متوسل می‌شوند. درست به همین دلیل است که رهبران سیاسی عراق باید با هوشیاری بسیار بالا، توطئه‌های صهیونیستی - آمریکائی را شناسائی و در اسرع وقت خنثی کنند تا آینده عراق از نیش‌های این جانوران زخم خورده و خطرناک مصون بماند.
 
رسالت:بیماری چیست؟ بیمار کیست؟

«بیماری چیست؟ بیمار کیست؟»عنوان قسمت دوم سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛اشاره: در قسمت پیشین این نوشتار ضمن تشریح برخی ریشه ها و علائم بیماری فتنه 88 به بررسی این ناهنجاری ارگانیکی در مقطع قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری پرداختیم. در این بخش مترصدیم به این سئوال پاسخ دهیم که بیمار کیست؟ و چه کسانی به این بیماری مبتلا شدند. آیا انقلاب اسلامی بیمار شد و یا برخی انقلابیون؟ آیا بیمار نظام اسلامی است و یا عده ای از کارگزاران نظام؟ آیا فرهنگ سیاسی در ایران بیمار است و یا کنشگرانی که ثبات و جریان فرهنگ سیاسی را هدایت می کنند؟ خواص مبتلا به بیماری شدند یا عوام؟ و ...

بیمار از واژه "بیم" به معنای هراس و نگرانی  و واژه "آر" که واژه نسبت است تشکیل یافته یعنی کسی که بیمناک و هراسناک است. به لحاظ فیزیولوژیک بیمار موجودی است که در اثر بیماری در روند زیست عادی اش خللی جزئی و یا کلی به وجود آمده اما این اخلال هنوز به مرگ آن ارگانیسم جاندار منتهی نشده است.

اما آیا انقلاب و نظام اسلامی نیز به عنوان یک موجود جاندار مبتلا به بیماری می شود؟ آیا برخی انقلابیون و کارگزاران نظام که از سوابق انقلابی گری در خور توجهی برخوردار هستند نیز بیمار می شوند؟ آیا نخبگان یک جامعه اگر در محیط زیست آلوده ای به لحاظ فکری، فرهنگی و سیاسی قرار بگیرند امکان مریض شدن ندارند؟ چرا آحاد مردم ایران در مقابل بیماری های فکری، سیاسی و فرهنگی بیشتر از خواص از خود مقاومت نشان می دهند؟ و ...

پاسخ به همه این سئوالات مسبوق به شناخت مبتلایان در کلینیک انقلاب اسلامی است.
1- انقلاب اسلامی یک موجود جاندار است و هر موجود جانداری در معرض چالش های درونی، محیطی و فرامحیطی قرار می گیرد و اساسا وجود چالش نماد زنده بودن یک ارگانیسم است. اما گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی نشان می دهد به دلیل روح متعالی حاکم بر این انقلاب که مبتنی بر فطرت پاک انسانی است تمام این چالش‌ها و عوامل محیطی نتوانسته اند انقلاب اسلامی را بیمار کنند و امروز هیچ نشانه ای مبنی بر بیماری انقلاب مشاهده نمی شود چرا که امواج پی در پی انقلاب اسلامی در داخل و خارج از کشور و بخصوص در جریان بیداری اسلامی نشان داد که هیچ شاهدی دال بر کسالت، کهولت، ضعف و ناتوانی در انقلاب وجود ندارد و انقلاب اسلامی پس از گذشت حدود 32 سال هر روز جوان تر و شاداب تر از گذشته می شود. امروز پژواک صدای امام خمینی(ره) از میدان التحریر مصر و میدان لولو بحرین گرفته تا خیابان های نیویورک، واشنگتن، پرتلند و تا قلب اروپا در ناتینگهام و لندن شنیده می شود.

2- نظام اسلامی از آنجا که بیشتر از جنس ثبات است شاید طراوت آن به میزان انقلاب اسلامی که اسطقس تغییر دارد، نباشد اما همین نظام طی سه دهه گذشته در مواجهه با ناهنجاری ها و چالشهای مختلف از خود مقاومت مثال زدنی نشان داده که در برخی مقاطع غیر قابل باور است. برخی ارگانیسم های سیاسی اگر حتی با تعداد معدودی از این حمله ها و چالشها روبه‌رو می شدند نه تنها بیمار می شدند بلکه بلافاصله به حیات سیاسی آنها فیصله داده می شد.

ثبات و مقاومت مردمسالاری دینی امروز نظام ایران را به الگویی برای سایر کشورها و بخصوص کشورهایی که بیداری اسلامی در آنها رخ داده است تبدیل کرده است. نظام اسلامی از ابتدای انقلاب با عوامل داخلی و خارجی بیماری زا مواجه بوده است. نظام در برابر عوامل محیطی و خارجی بیماری زا تا کنون مقاومت بی نظیری از خود نشان داده است. اما برخی عامل های درونی و بعضی رگه های ناخالصی درونی، نظام را مستعد بیماری کرده است.

برخی از این عوامل رگه های سکولار موجود در نظام سیاسی است که از دانشگاه گرفته تا بوروکراسی کشور و حتی در سطوح عالی قوای مختلف وجود دارد. این رگه های سکولار بعضا میراث شوم رژیم پهلوی و یا نتیجه رسوخ اندیشه های لیبرالیستی و مارکسیستی در هنگام الگوبندی نظام است. همین رگه های سکولاریستی در جریان انتخابات 88 محرکی برای فتنه شد و نظام و کشور را چند ماه درگیر خود کرد.

3- خواص و نخبگان در ایران یکی از نقاطی بود که پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری بیشترین لطمه و صدمه را دید. اتفاقات ناخوشایند پس از اعلام نتایج انتخابات نشان داد که برخی عناصر نخبگی در ایران بیمار است و  نیازمند مراقبت و توجه بیشتری است. ذهنیت وابسته نخبگی در ایران علت العلل بیماری نخبگان ایرانی و تکرار بدون توجیه اشتباهات تاریخ در هم نوایی با دشمنان این کشور و ملت است.

ضعف نظری نخبگان برونگرا با ذهنیت وابسته و عدم تطابق و تجانس آنها با تغییر و تحولات درونگرای ملت مسلمان ایران، مولد نوعی مدیریت و تفکر غیر مردمی، توزیعی، تقلیدی، غیر ابتکاری، با قوانین یک جانبه و از بالا به پایین شده است که فاقد توانایی کشف قواعد تحول است و این از آن روست که باوری به منطق درونزای تغییرات اجتماعی و سیاسی در ایران بین برخی از این نخبگان وجود ندارد.

تفتین کردن در جامعه محفوف به انگاره‌هایی نظیر مسجد ضرار و قرآن های سر نیزه، بازی در زمین دشمن و تکمیل پازل های آمریکا و رژیم صهیونیستی، عدم موضع گیری در قبال برخی مواضع اصول ستیز و عبور فتنه گران از آرمانها و شعارهای انقلاب، ارائه تصویر غلط از امام خمینی(ره)، تصلب ذهنی و عدم پذیرش هیچ حرف دیگر به غیر از منطق جزمیت گرای خود و ... از علائم بیمار بودن و  نقطه عزیمت یک سقوط بی بازگشت توسط برخی از نخبگان است.

4- حوادث فتنه 88 ثابت کرد برخی کارگزاران سیاسی نیز بیمار هستند. جمهوری اسلامی ایران مانند هر نظام سیاسی دیگری دارای صورت و سیرتی است. تجرید صورت و سیرت این نظام نقطه عزیمت زوال و انطباق آن مایه کمال جامعه اسلامی است. حرکت متعالی نظام اسلامی بسته به تحقق شرایطی است که بخشی از آنها صورت رسمی و سخت افزاری نظام اسلامی را تشکیل می دهد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران احصاء شده اما شرطِ لازم، ولی غیر کافی است.  شق مهمتر و بنیادی تر این حرکت بنیادی وجوه نرم افزاری و به تعبیری سیرت نظام اسلامی است است که در واقع همان جهت گیری های فکری، منطق امام خمینی(ره)، شاخص های اصلی و شعارهای بنیادین انقلاب است.

اما در مقابل جمهوری اسلامی حقیقی که میراث ناب و گرانبهای امام خمینی(ره) است دشمن در صدد است با کپی برداری از شعارهای انقلاب و به حاشیه راندن منطق امام خمینی(ره) به تعبیر مقام معظم رهبری یک "جمهوری اسلامی تقلبی" را علم کند که چیزی از سیرت مبارک نظام اسلامی به ارث نبرده است. تنها صورتی بی محتوا و متمایل به زرق و برق نظام های سکولار است.

یکی از آسیبهای غیرقابل اجتناب دولتهای پس از انقلاب ، بخصوص دولتهای سازندگی و اصلاحات؛ عرفی گرایی به واسطه روزمرگی تکنوکراتیک و یا کژاندیشی لیبرال دموکراتیک بوده است. همین امر سبب شد که در برخی مقاطع بخصوص  در دوره اصلاحات عده ای تلاش زیادی را برای تبدیل معنای جمهوری اسلامی و جایگزینی یک نظام تقلبی صورت دهند. همانهایی که ضمن تدارک یک فضای سکولار در جامعه می گفتند اندیشه های امام خمینی(ره) را باید به موزه ها سپرد.

5- برخی سیاسیون و کنشگران اصلی غیر ارگانیک نیز نشان دادند که خیلی زود در یک محیط زیست آلوده بیمار می شوند و اساسا از مقاومت لازم برخوردار نیستند. در جریان فتنه 88 نظام به یک جریان فکری مستقل روبه‌رو نبود. از گوگوش تا سروش، از مجمع روحانیون تا امثال بشیریه از سلطنت طلب تا منافق، از عوامل و اذناب آمریکا و اسرائیل گرفته تا عده ای که تا دیروز شعار مرگ بر آمریکا در راهپیمایی‌ها سر می دادند همه در یک صف  در مقابل رای مردم ایستادند و به نظام و ملت ظلم کردند. همه این طیف های غیر متجانس که از یک اتاق فکر هدایت می شدند واهمه داشتند که برگردند عقب و جبهه خودشان را نگاه کنند.

اتاق فرماندهی به همه آنها دستور داده بود که سر برنگردانند و فقط روی "نه" به نظام متمرکز شوند. چرا که نگاه به عقبه کریه این جریان که از مطرب گرفته تا ماموران سیا و تروریست های گروه تندر، تئوریسین های غربزده و نو مارکسیست و ... در آن حضور داشتند موجب از هم پاشیدگی و گسیختگی این یکصدایی می شد.

6- رجال سیاسی، گروهها و احزاب، برخی از دولتمردان و... در برخی مقاطع زمانی و مکانی طی 32 سال گذشته فریب دشمن را خورده اند اما همواره نگاه تیزبین و با درایت رهبران انقلاب چه در زمان حضرت امام خمینی(ره) و چه امروز خط انحرافی دشمن را بر ملا کرده است و اغلب توطئه های دشمن شکست خورده است.

در انتخابات 88 دشمن با تمام قوا و امکانات مادی و معنوی خود به منظور تاثیرگذاری مستقیم بر نتیجه انتخابات وارد عرصه شد و روی نامزدهای خسر الدنیا و الاخره موسوم به سران فتنه سرمایه گذاری کرد. بازیچه های جاهل دشمن در داخل نیز ضمن همراهی خواسته یا ناخواسته با این توطئه، بخشهایی از این بازی دومینوی خطرناک را بر عهده گرفتند و با تمکین نکردن مقابل قانون زمینه های لازم را برای تعمیق شکاف های اجتماعی  فراهم کردند.

موسوی و کروبی یا به طور طبیعی می بایست با آمریکا و اسرائیل بسته باشند و یا اینکه سرشان را داخل برف کردند و نمی دانستند پیرامونشان چه اتفاقی می افتد. اما آنچه افکار عمومی در خصوص آنها در نهم دی ماه 1388 قضاوت کرد نشان داد این دو از نظر ملت ایران تدارکاتچی توطئه آمریکا و اسرائیل می باشند.

حمایت:دولت آمریکا و نقض موازین حقوقی بین المللی

«دولت آمریکا و نقض موازین حقوقی بین المللی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در ان می‌خوانید؛طی روزهای اخیر، موارد متعددی از عملکردهای دولتمردان آمریکا در قبال ایران و کشورهای دیگر، توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است.

تهدید برخی نمایندگان آمریکا بر ترور بعضی مسئولین ایران ،فرستادن هواپیمای جاسوسیِ بدون سرنشین به خاک ایران و اظهار نظر بعدی وزیر دفاع آمریکا مبنی بر اینکه به استفاده از هواپیماهای مزبور در مرزهای شرقی ایران ادامه خواهد داد؛ به کارگیری نیروهای تخریبگر و جاسوس علیه ایران چنانچه مورد آخر آن را اخیراً نیروهای خدوم وزارت اطلاعات دستگیر و در این زمینه اطلاع رسانی کرده اند؛ اِعمال تحریمهای متنوع علیه جمهوری اسلامی ایران چنانچه مورد جدید آن علیه بانک مرکزی را مجلس نمایندگان آمریکا مورد تصویب قرار داده اند؛ اقدام نیروهای آمریکایی و ناتو علیه مردمِ غیرنظامی و سربازان پاکستانی به بهانۀ مبارزه با تروریسم که مورد آخر آن منجر به کشته شدن 24 سرباز پاکستانی شده و همین امر، راهپیمایی وسیع اعتراضی در لاهور پاکستان را در پی داشت؛ استمرار حضور اشغال گرایانۀ 94هزار نیروی آمریکایی در افغانستان و حملات شبانه به مناطق مختلف این کشور با ادعای مبارزه با تروریسم که این عملکردها، واکنش مقامات مختلف افغانستان و مردم این کشور را در پی داشته است؛نمونه های بارز و شناخته شده اخیر در سطح جهانی هستند.

مداخلات متعدد آمریکا در جهت دهی به انقلاب های مردمی در مصر، تونس و لیبی نیز کاملاً آشکار است. عملکردهای این مداخلات را در مصر می توان مشهودتر دید که چگونه شورای نظامی مصر، متکی بر حمایت آمریکا به سرکوب مردم ادامه میدهد و حاضر نیست قدرت را به طور کامل در اختیار ملت قرار دهد. در بحرین و یمن نیز هر جنایتی که آل خلیفه یا نیروهای دست نشاندۀ عربستان در یمن انجام میدهند همه با پشتگرمیِ آمریکا و برخی دولتهای همراهِ این کشور است. در واقع، در قبال بحرین و یمن، آمریکا دیگران را از اقدام مناسب برای انجام «مسئولیت به حمایت»(Responsibility to protect) که امروزه یک اصل پذیرفته شدۀ بین المللی است، بازمی دارد.

نظر به اهمیت این گونه رفتارها از منظر حقوق بین الملل و ضرورت توجه جدیتر نسبت به این گونه اقداماتِ خلافِ موازینِ بینالمللی، چند نکته به شرح زیر تقدیم می شود؛ امید است موجبات تحرک همه در قبال این گونه قانون شکنی های جهانی را در بر داشته باشد. نکته اول این که در منشور ملل متحد که در واقع در عرصۀ تعاملاتِ امروزِ جهان، همانند قانون اساسی در میان قواعد حقوقی بین المللی مختلف محسوب می شود،از جمله اصول اساسی بین المللی اصل تساوی حاکمیت تمامی اعضای ملل متحد (بند1 ماده2منشور) وهم چنین اصل عدم مداخله وضرورت حل وفصل اختلافات بین المللی از طرق مسالمت آمیز و به نحوی که صلح و امنیت بین المللی و عدالت را به خطر نیندازد (بند 3 و 4 ماده 2 منشور)، هستند.

بر این مبنا، اگر کشوری تساویِ حاکمیتِ دیگر اعضای جامعۀ بین المللی را نقض کند یا تلاش کند تا با روشهای زورمدارانه و خلاف موازین بین المللی، اختلافات خود را با دیگر کشورها پیگیری کند، در واقع اصول اساسی حاکمیت قانون در عرصۀ بین المللی را نقض کرده است و بر این اساس، مسئولیت حقوقی بین المللی متوجه آن کشور می شود. مسئولیت حقوقی مزبور، آثار متعددی دارد، چنانچه جزئیات آن در حیطه چنین عملکردهایی در طرح کمیسیون حقوقی بین المللی سازمان ملل منعکس شده است.

عملکردهای آمریکا به روشنی حاکی از آن است که صلح و امنیت بین المللی را در جهت خواسته های خود به مخاطره می افکند و اجازه نمی دهد که جامعۀ بین المللی با روشهای صلحآمیز و احترام متقابل، مشکلات متعدد جهانی را حل کند. نکتۀ دوم اینکه در قبال عملکردهای آمریکا و برخی دولتهای غربی همراه با آن، واکنش دیگر کشورها و ملتها چگونه است؟ برخی دولتها در قبال عملکردهای متجاوزانه و ناقض موازین بین المللی آمریکا اصولاً منفعل هستند بدین معنا که درک درستی از عملکردهای مزبور ندارند یا به جهت برخی حمایتهای آمریکایی ها ترجیح می دهند که چشم خود را به روی عملکردهای آمریکا ببندند و تسلیم شرایط باشند.

در مقابل، دولتهایی هستند که تشخیص درست از عملکردهای خلاف آمریکا دارند ولی جرات مقابله ومخالفت با آن را ندارند فلذا کجدار ومریض حرکت می کنند ومعمولا مواضع ممتنع یا غائب در رای گیریها با این دولت ها ست.برخی دولتها هم تشخیص درست دارند و هم با همه هزینه های سیاسی روبه رو شدن با قلدرهای زورگوی عالم، در حد خود مخالفت می کنند و تلاش دارند که اقدامات خلاف آمریکایی ها را اگر نمی توانند مانع شوند، حداقل افشا کنند.

در همین زمینه است که درمی یابیم در جهان امروز، نقش افشاگری خلافها و موارد نقض قواعد حقوقی، حائز اهمیت بسیار شده چراکه افکار عمومی و شبکه های اجتماعی، قدرت و توان تأثیرگذاری بیشتری پیدا کردهاند. همین واقعیت ایجاب می کند که از قدرت نهادها و مجموعه های غیردولتی برای جلوگیری از روندهای خلاف آمریکایی ها بهره بیشتری برده شود.

نهادهای غیردولتی اگر به صورت فنی حقوقی موارد نقض موازین بین المللی از سوی آمریکا را در گسترۀ جهانی آشکار کنند در موارد متعددی همبستگی بین المللی علیه زورگویی آمریکا را موجب می شود و همین همبستگی، جلوی خلافهای مستمر دولتمردان آمریکایی را میگیرد. نکته سوم این که در قبال هر مورد خلاف و تجاوز آمریکا به موازین حقوقی بین المللی، لازم است اقدام حقوقی مشخصی در سطح جهانی انجام پذیرد.

اخیراً در قبال تهدید به قتل برخی از فرماندهان سپاه، از سوی مراجع قضایی جمهوری اسلامی ایران، اقدام حقوقی قضایی صورت گرفت. البته بهره مندی از ظرفیتهای حقوقی ملی در سطح داخلی امری لازم می باشد. اما بیشتر از آن، در سطح جهانی باید اقدام حقوقی سنجیده به عمل آورد. حتی باید دانست که چگونه در محاکم و مراجع حقوقیِ خود آمریکا یا دیگر کشورهای مرتبط باید علیه برخی از خلافهای دولتمردان این کشور اقدام نمود.

یکی از ضعف هایی که در کشور ما در این زمینه طی سالهای گذشته تا به حال دیده شده، بسنده کردن به اظهار نظرهای شعاری و تبلیغی مسئولان ذیربط بوده و حال آنکه فراتر از شعار و اظهار نظر احساسی، همانند بازی شطرنج لازم است هوشمندی و درایت حقوقی و شبکه سازی اجتماعی مسلط به روشهای فنی ذیربط را به کار گرفت تا در عرصه جهانی، این گونه تجاوزها، استمرار پیدا نکند.

سخن آخر
موازین حقوقی بین المللی اگرچه کاملاً دغدغه های مطرح در اندیشه اسلامی را منعکس نمیکنند ولی در عین حال، حاوی قواعد و معیارهای بسیار مهمی هستند که همه دولتها از جمله جمهوری اسلامی ایران برای پیشبرد مصالح خود و جهان اسلام در عرصه جهانی به آنها نیازمند است. نباید با رویکردهای احساسی در مقام نفی کلی موازین حقوقی بین المللی برآمد و خود را از به کارگیری این موازین در جهت بسط عدالت محروم کرد یا این بهانه را به مدعیان بی عمل وزورگو در عرصه جهانی داد که مخالفان خود وملل مبارز با سیطره جهانی را نافیان قواعد بین المللی ودر مقابل جامعه بین المللی ، معرفی کنند.

همچنین نباید رفتاری دوگناه و بی منطق داشت؛ به این صورت که هرجا قاعدهای حقوقی بین المللی در رابطه با عملکرد ما یا دوستان ما منتقدانه مطرح شد، در مقام نفی کلی قاعده برآییم وقاعده خود را مطرح سازیم و از سوی دیگر، هرجا مجبور شدیم رو به سوی قواعد بین المللی و مراجع مربوطه بیاوریم و از آنها بخواهیم که جلوی خلافها را بگیرند.

موضع اصولی در این زمینه این است که در فرایند هنجارسازیِ قواعدِ بین المللی، مشارکت فعال داشته باشیم و از هنجارها و موازین موجود برای گسترش عدالت در عرصۀ بین المللی، نهایت بهره برداری را بعمل آوریم و اگر در مورد برخی قواعد و موازین و عملکرد سازوکارهای بین المللی، نقد و اعتراضی داریم، نقد و اعتراض خود را فنی و عالمانه و تخصصی مطرح کنیم تا موجبات اصلاح هنجار یا سازوکار ذیربط بتدریج فراهم آید.

قطعا یکی از مهمترین اولویتهای به کارگیری موازین حقوقی بین المللی چه از سوی دولتهای مستقل و چه از سوی فعالان مدنی، برای جلوگیری از استمرار خلافها و تجاوزات مکرر آمریکاییها به موازین حقوقی و عدالت بین المللی است. امید است در این حیطه همه به وظایف عدالتخواهانۀ خود، بیش از پیش عمل کنیم.

ملت ما:تقابل ایران و امریکا در حوزه‌های استراتژیک: روندها و پیامدها

«تقابل ایران و امریکا در حوزه‌های استراتژیک: روندها و پیامدها»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد مهدی مظاهری است که در آن می‌خوانید؛امریکا در طول سی و دو سال اخیر از تمام اهرم‌های داخلی و خارجی برای رویارویی با ایران بهره جسته و در همه محورهای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، تهدیداتی را متوجه آن کرده است. یکی از  شیوه‌های مرسوم امریکایی‌ها برای مقابله با گسترش نفوذ طبیعی ایران در طول سال‌های اخیر اقدامات جاسوسی و خرابکاری در مراکز نظامی و امنیتی کشورمان بوده است.

ولی به نظر می‌رسد که امریکایی‌ها در جنگ سایبری گسترده علیه ایران برای نفوذ و کسب امتیازات امنیتی و اطلاعاتی با ناکامی‌های جدی مواجهند، سرنگونی هواپیمای فوق پیشرفته جاسوسی امریکا و نیز دستگیری جاسوس سیا نشان داد که واشنگتن نتوانسته است از طریق عملیات روانی و نیز جنگ سایبری به خواسته‌های خویش دست یابد. اگر نظری به اقدامات امریکا به‌ویژه در دوره اوباما علیه ایران داشته باشیم می توانیم به محورهای ذیل اشاره کنیم:

1- تضعیف جایگاه ژئوپولتیک ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای برتر: در این راستا امریکا برای تنزل جایگاه ژئوپولتیک ایران از طریق دامن زدن به خصومت بین ایران و اعراب و ممانعت از عقد قراردادها بین ایران و کشورهای منطقه، تلاش‌هایی را هم برای انتقال خطوط نفت و گاز منطقه به بازار عمده جهانی غیر از مسیر ایران به عمل آورده است.

در تازه‌ترین اقدام امریکا و متحدان آن در تلاشند که با افزایش ظرفیت‌های تولید نفت عربستان و امارات و بحرین و لیبی بحث تحریم نفتی را به عنوان اهرم فشار مطمئن برای تسلیم ایران به کار گیرند. البته اوضاع نابسامان اقتصادی منطقه یورو و امریکا و توانمندی ایران در انتخاب جایگزین برای فروش نفت و گاز این اقدامات را در سطح عملیات روانی و تبلیغاتی کاهش داده است.

2- تاکید بر حمایت همه‌جانبه از اسرائیل: در این ارتباط پس از خیزش‌ها ی اسلامی در منطقه و سقوط متحدان نزدیک تل آویو نظیر بن علی و مبارک و قذافی و نیز به خطر افتادن امنیت اسرائیل، امریکا ترجیح داده است این رژیم را با انواع سلاح پیچیده تقویت نماید تا برتری منطقه‌ای برای اسرائیل مهیا شود،

پیشرفت‌های ایران با وجود گسترش چتر تحریمی غرب علیه فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای و راه‌اندازی نیروگاه بوشهر و مراکز مختلف غنی‌سازی اورانیوم انحصار هسته‌ای اسرائیل را در منطقه هارتلند (خاورمیانه) با مشکل اساسی روبه‌رو ساخته است. لذا تیم جنگ طلب واشنگتن و عناصر وابسته به لابی صهیونیستی در کنگره از حملات گسترده هوایی نظیر بمباران نیروگاه‌های اتمی عراق (تموز 1981) حمایت می‌کنند. ولی بی‌تردید توانمندی ایران در دفاع متقارن و نیز پاسخ به هر نوع تجاوزی مانع هر اقدام تل آویو خواهد بود.

3- اتهام نقض حقوق بشر: یکی از ابزارهای اصلی غرب به‌ویژه برای مقابله با نفوذ نرم ایران در منطقه اتهام زنی در حوزه نقض حقوق بشر و تکرار موارد اتهامی همچون عدم رعایت حقوق اقلیت‌ها و نبود فضای باز سیاسی برای مخالفین داخلی بوده است. در این مسیر اخیراً امریکایی‌ها برای بین‌المللی کردن تحریم‌ها علیه ایران و بستن منفذهای موجود ضمن تعیین احمد شهید به عنوان مسئول پرونده حقوق بشری اقدام به تصویب قطعنامه ضد ایرانی در سازمان ملل متحد کردند.

حتی امریکایی‌ها با وجود ادعاهای مبتنی بر حمایت از حقوق بشر و مبارزه با گروه‌های تروریستی، حمایت از گروه‌های مخالف ایران نظیر مجاهدین خلق را در دستور کار قرار دادند. اقدامات امریکایی‌ها نشانگر رویکرد دوگانه آنها به مسائل حقوق بشری است، چراکه برخی از متحدین امریکا در منطقه نظیر عربستان و بحرین با وجود گسترش موج بیداری اسلامی همچنان با حمایت مقامات واشنگتن به سرکوب معترضین و نقض صریح حقوق انسانی مبادرت می‌ورزند.

مردم سالاری:نواقص یک جراحی اقتصادی

«نواقص یک جراحی اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در آن می‌خوانید؛از اواخر دولت نهم بود که زمزمه های یک طرح بزرگ اقتصادی از سوی دولتمردان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد. اما گذشت تا آنکه سال گذشته پس از حواشی فراوان، طرحی که از آن به عنوان طرح تحول اقتصادی در کشور یا جراحی بزرگ اقتصادی نام برده می شد، وارد فاز عملیاتی شد و در بین همه اقداماتی که می بایست صورت می گرفت، فقط پرداخت نقدی یارانه ها اجرایی شد. پرداختی که در پی آن شاهد افزایش قیمت کالا  و خدمات در کشور بودیم.

اما در کنار این پرداخت نقدی، قراربود تحولا تی در حوزه های دیگر نظیر بانک، مالیات و... صورت گیرد و طرح تحول اقتصادی با سرعت قابل قبول و منطقی با نظر حمایتی به بخش تولید، روند اجرایی اش را طی کند.

اما قیمت برخی کالا ها و خدمات به یکباره چندین برابر شد تا شیب چند ساله، به یکباره اتفاق بیفتد.
از همان ابتدای امر نیز، کارشناسان مدام به دولت توصیه می کردند که در اجرای این طرح، همه جوانب را در نظر بگیرد و شیب اجرایی آن را ملا یم کند.

توصیه های کارشناسان نیز طبیعی بود، نمی توان وقتی زیرساخت های آماده وجود ندارد، به یکباره دست به تحولی بزرگ زد و منتظر نتایج قابل توجه بود.

اما دولت، پرداخت نقدی یارانه ها را در آستانه دی ماه سال گذشته آغاز کرد و روز گذشته در همایشی، یک سالگی این طرح را اعلا م کردند.

اما، بیان چند نکته ضرورت دارد. اول آنکه، ای کاش گزارشی  هم از وضعیت صنعت و تولید در کشور به صورت واقعی تهیه می شد، تا برای فشار سنگینی که به این بخش آمده است، چاره ای اندیشیده شود. چرا که بسته حمایتی از صنعت و تولید، نه تنها دیده نشد، بلکه تولید در کشور با افزایش هزینه ها این روزها، نفس های سختی برای زنده ماندن می کشد.

دوم آنکه، ای کاش دولت که اینک یک سالگی این طرح را جشن گرفته است، پاسخی منطقی به تخلفات متعدد قانونی در اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها می داد. مجلس در 22 آذر ماه گزارشی از تخلفات جدی دولت ارائه کرد. گزارشی که از تخلف 15 هزار میلیارد تومانی دولت در پرداخت به خانوار ها حکایت دارد و از شیب تند اصلا ح قیمت ها گلا یه مند است. اما تاکنون، دولت حتی پاسخی کوتاه به این تخلفات گزارش شده توسط مجلس نداده است.

سوم آنکه، روز گذشته محمود احمدی نژاد بازهم اظهاراتی قابل تامل در خصوص مدیریت کشور ارائه کرد.
احمدی نژاد که این طرح را با وجود انتقادات فراوان، موفق آمیز می داند، علت این موفقیت را از منظر خود  اینگونه مطرح می کند:«یکی از علما از من در مورد علت موفقیت اجرای این طرح پرسید که من گفتم علت اول این بود که گروهی که می خواستند، این کار را انجام دهند، با دقت کار را جلو بردند و برنامه ریزی انجام شد، وقت زیادی گذاشته شد و از طرف دیگر اعتماد بین دولت و مردم وجود داشت اما عامل سوم که خود مسبب دو عامل اولی بود، این بود که امام زمان(عج) این کار را انجام دادند.»

اینگونه اظهارات در گذشته نیز با واکنش های جدی روبرو شده بود اما سوال اساسی این است که با نظر به نواقص اجرایی این طرح که روز به روز نمایان تر هم می شود، بیان چنین مطالبی آن هم توسط بالا ترین مقام اجرایی در کشور، نمی تواند تبعات جبران ناپذیری در اعتقادات مردم داشته باشد؟

شرق:عراق؛ وضعیت نو، اختلافات کهنه

«عراق؛ وضعیت نو، اختلافات کهنه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم جاوید قربان‌اوغلی است که در آن می‌خوانید؛با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، این کشور وارد فاز جدیدی از بحران خواهد شد؛ بحرانی که می‌توان چند عامل مهم را به عنوان مولفه‌های تاثیرگذار بر آن ذکر کرد. پیش از این بسیاری از برنامه‌هایی که توسط نیروهای داخلی عراق (اعم از احزاب، گروه‌ها و نیروهای مذهبی) می‌توانست عاملی برای ایجاد بحران باشد، به دلیل حضور نیروهای آمریکایی و باقدرت هژمونیکی که در عراق اعمال می‌کردند، خنثی می‌شد یا مانع شکل‌گیری آن می‌شدند.

با خروج نیروهای آمریکایی، بازیگران داخلی اعم از گروه‌ها، احزاب و منطقه‌ای شامل کشورهای درگیر در بحران عراق، فضای مناسب‌تری را برای فعالیت به دست می‌آورند.

بازیگران منطقه‌ای به دو دسته تقسیم می‌شوند: کشورهایی مانند ایران و سوریه که حامی حکومت مالکی و وضعیت موجود هستند. ایالات متحده نیز که خواهان ثبات در عراق بود گهگاه به این دو کشور در مورد عدم دخالت در مسایل عراق هشدار می‌داد اما با این حال آمریکا در توافقی نانوشته به برقراری ثبات در عراق از طریق حضور مالکی در قدرت رضایت داده بود.

بازیگران قدرتمند دیگر در عراق، کشورهای منطقه‌ای هستند که در درجه اول عربستان سعودی و پس از آن اردن هاشمی قرار دارد. مصر زمان حسنی مبارک هم جزو این دسته قرار می‌گرفت و تا پیش از تحولات اخیر، نقش مهمی در عراق داشت؛ این کشورها با وضعیتی که آمریکا در عراق ایجاد کرده بود، مخالف بودند و اکنون با خروج آمریکا، این نیروها آزاد شده و قدرت مانورهای سیاسی و امنیتی را در عراق به دست آورده‌اند.

قطعا پس از این عربستان و نیروهای اطلاعاتی‌اش ابزار مهمی در بحران عراق خواهند بود و با استفاده از نیروهای تندرو سنی و سلفی که مخالف حاکمیت موجود هستند، وارد صحنه منازعات عراق خواهند شد. مساله طارق الهاشمی، اولین دمل چرکینی بود که در عراق پس از خروج نیروهای خارجی سر باز کرد. اختلافات درونی میان جناح‌ها و ائتلاف‌های سیاسی عراق پیش از این مساله بسیار مهمی بود که با حضور آمریکا امکان بروز نمی‌یافت.

 مساله تشکیل کابینه مالکی پس از چند ماه منازعه سیاسی، باعث شد کسانی چون مقتدی صدر وارد ائتلاف مالکی شوند که پیش از آن با او اختلاف داشتند. مجموعه مسایل پس از انتخابات پارلمان عراق باعث شد که مالکی با ائتلافی شکننده قدرت را در دست بگیرد. علاوه بر این حامیان منطقه‌ای نوری‌المالکی که به صورت مشروط از او حمایت می‌کنند، خود نیز درگیر مسایل مختلفی هستند. سوریه اکنون درگیر بحران داخلی است. مسایل اخیر عراق در افزایش تنش‌های ایران و عربستان نقش مهمی خواهد داشت.

البته مساله عراق تنها مشکل میان ایران و عربستان نیست و تنش‌های دیگر میان دو کشور مزید بر علت رقابتی است که بر سر عراق صورت می‌گیرد. عربستان بازیگری است که اهرم‌های قدرتمندی مانند قدرت مالی فراوان، اهرم‌های داخلی مانند سنی‌های تندرو و سلفی‌ها و توان اجماع‌سازی میان کشورهای عربی در مورد عراق را در اختیار دارد.

مجموعه این توانایی‌ها باعث می‌شود که عربستان برای حفظ منافع خود وارد چالش‌هایی جدی با همسایگان عراق شود. بنابراین شرایط کنونی به‌گونه‌ای است که باید منتظر افول قدرت مالکی بود. بی‌تردید پس از این عراق وارد بحران داخلی خواهد شد و این بحران اگر باعث ایجاد درگیری‌های شدیدی شود باعث تعجب نخواهد بود. اختلافات طارق‌الهاشمی و نوری‌المالکی شروع مشکلی است که از لایه‌های پنهان فضای سیاسی عراق پدیدار شده و پس از این بیشتر چهره خود را نشان خواهد داد زیرا نیروهای مخالف مالکی پس از این، تن به وضعیت کنونی حاکمیت عراق نخواهند داد.

علاوه بر این مسایل تحولات جهان عرب و بهار عربی نیز در شرایط عراق تاثیر‌گذار خواهد بود. در شرایط کنونی اگر کردها همچنان در کنار مالکی بمانند باعث می‌شود که ظهور مشکلات به عقب بیفتد در غیر این صورت بحران در عراق عمیق‌تر خواهد شد. بازیگران منطقه‌ای و جهانی باید این نکته را در نظر داشته باشند که امنیت عراق تضمینی برای امنیت منطقه است و با فروپاشی ساختار سیاسی و حتی تجزیه احتمالی عراق، منافع استراتژیک کشورهای منطقه دچار خسارت‌های شدیدی خواهد شد.

تهران امروز:طغیان یا مستی رانت‌خواران؟

«طغیان یا مستی رانت‌خواران؟»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است که در آن می‌خوانید؛جناب آقای احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور محترم روز گذشته در همایش هدفمندی یارانه‌ها از کاهش فاصله طبقاتی و در عین حال طغیان طبقات رانت‌خوار علیه دولت خبر داده است که این طغیان را نتیجه برنامه دولت برای حذف ویژه خواری توصیف کرده است.

برای بررسی صحت و سقم این اظهارات و سنجش واقعی چنین طغیانی لاجرم می‌بایستی مقداری از حد حرف و شعار فاصله بگیریم و زمینه‌های عملی رانت‌خواری در کشور را مورد توجه قرار دهیم. به عبارت دیگر گفته‌های رئیس‌جمهور مبنی بر طغیان رانت‌خواران علیه دولت را با سنگ واقعیت محک می‌زنیم تا عیار واقعی آن مشخص شود.

تورم سنگین، نظام دو قیمتی و میزان دخالت و حضور دولت در امور تصدیگری اقتصادی از جمله علل و عواملی است که در علوم اقتصادی و علوم اجتماعی به عنوان زمینه‌های بروز رانت‌جویی و ظهور طبقه رانتیر یاد می‌شود. به عبارت دیگر اگر اقتصاد کشوری دولتی باشد یا در آن تورم سنگین و نظام دو قیمتی در کالاهای استراتژیک باشد، چنین اقتصادی مستعد ظهور طبقه رانتیر می‌شود و چنین طبقه‌ای نمی‌تواند علیه دولتی که زمینه‌های بروز چنین رانتی را فراهم کرده است، طغیان کند.

حال با این توضیح به مقایسه اظهارات رئیس‌جمهور با واقعیات موجود می‌پردازیم. واقعیت هم چیزی غیر از این نیست که درنتیجه برخی سیاست‌های اقتصادی بهشتی از رانت برای رانت‌خواران مهیا شده است. در حال حاضر و بنا به گزارش بانک مرکزی، تورم کشور از مرز 20 درصد گذشته است که یک رقم سنگین به حساب می‌آید،اقتصاد به شدت دولتی و شبه دولتی شده است و بنا به گزارش مجلس عمده واگذاری‌ها به بخش شبه دولتی بوده است و یک طبقه نوظهوری که موسسات دولتی را با حمایت دولت در اختیار گرفته‌اند به فجایعی نظیر اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی دست زده‌اند و...

رانت‌خواران تا حدی با دارایی رانتی فربه شده‌اند که بنا به گفته دادستان محترم کل کشور یکی از آقایان اختلاسگر و رانت‌جو لطف کرده و از پول اختلاس- بخوانید پول طبقات فرودست جامعه- برلیان 6 میلیارد تومانی برای همسرش خریداری کرده است. وضعیت بازار دلار و سکه در ایران که این روزها زبانزد است و نیازی به توضیح ندارد. اگر کسی بر این بازار دستی داشته است ظرف همین چند ماهه توانسته است میزان سرمایه‌اش را چند برابر کند و چنین رانت‌خواری‌هایی هم رخ داده است.یکی از نمایندگان مجلس رانت بازار دلار را 15 هزار میلیارد تومان اعلام کرده و دیگری هزینه یکسال سیستم رانتی در کشور را بالغ بر 30 میلیارد دلار.

در این میان می‌مانند قشر حقوق‌بگیر ثابت و فرودستان جامعه که صرفا نظاره‌گر رانت‌خوارانی هستند که از این وضعیت به‌شدت رانتیر بهره‌برداری کرده و جیب‌های خود را هر روز بیشتر از دیروز پر از پول می‌کنند. حال به ابتدای یاد داشت بر می‌گردیم و سوال می‌کنیم آیا ممکن است طبقه رانتیری که بخشی از رانت‌خواری‌های آنان گفته شد،علیه وضع موجود طغیان کنند؟ پاسخ روشن است. چنین طبقه رانتیری نه تنها طغیان نمی‌کنند که بیشترین تلاش را برای حفظ و تداوم وضع موجود به خرج می‌دهند. چرا که در بهشتی از رانت‌خواری افتاده‌اند و طبیعی است رانت‌خواران نه تنها طغیان نمی‌کنند که حاضر به خروج از بهشت رانتی که فعلا برای آنان برپاست، نیستند.

معلوم نیست مبنای سخنان رئیس‌جمهور درباره طغیان رانت‌خواران چیست یا چه کسانی چنین اطلاعاتی را به او داده‌اند.اما آنچه مسلم است شرایط رانتی که در نتیجه سیاست‌های نادرست اقتصادی دولت بر کشور حاکم شده است،بیش از همه به نفع رانت‌خواران است و طغیان رانت‌خواران در چنین شرایطی رخ نخواهد داد.

ابتکار: هان! به عذاب الهی گرفتار نشویم! 

«هان! به عذاب الهی گرفتار نشویم!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می‌خوانید؛«وإذا أرَدْنا أن‌نُهلَِ قَریة أمَرنا مُترفیها فَفسقوا فیها فَحقّ علیها القَولِ فَدَمّرناها تَدمیرا»
«و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وامی‌داریم تا در آن به انحراف بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن لازم گردد، پس آن را زیر و رو کنیم.» (اسراء، آیه)

در زیر و روی پوست همین تهران خودمان، رفتارها و کردارهای جورواجوری روی‌می‌دهد که آدم از دیدن و شنیدنش، سرسام می‌گیرد. یعنی اگر آدم واقعا «آدم» باشد، با دیدن و شنیدن این همه انحطاط اخلاقی و سقوط آزاد انسانیت، جای آن دارد که سیلاب خون از دیدگانش جاری کند و دلش از انبوه اندوه بترکد.
چه تصور تکان‌دهنده‌ای است، وقتی می‌شنویم بر بلندای این شهر زنانی هستند که هزینه یک نوبت آرایشگاه و بزک آنان، حدود چهار میلیون تومان آب می‌خورد! شنیدن آن باورکردنی نیست، اما واقعیت دارد؛ از این دست بریزوبپاش‌ها و خوشگذرانی‌ها در کشور ما، به‌ویژه تهران، کم نیست:

گاهی قیمت یک‌وعده غذای فردی با دوست‌دخترش به سیصدهزارتومان می‌رسد؛ تهیه یک‌دست لباس مجلسی زنانه یا مردانه به میلیون‌ها تومان سرمی‌ساید وهمین لباس برای مهمانی بعدی که ممکن است، یک هفته پس از آن باشد، در نظر صاحبش ازمدافتاده و تکراری است‍؛ هزینه‌های مبلمان منزل‌هایی که به صدها میلیون تومان تنه می‌زند و...

به گفته محسنی اژه‌ای، یکی از افراد اختلاس‌کننده برای همسرـ آن هم همسر دومش!ـ قطعه‌ای برلیان به ارزش شش‌میلیارد تومان خریده‌است! اصلا همین سرقت‌های هزاران میلیاردی و کیف کردن با بیت‌المال را چرا نگوییم؟ آن جوانکی که خودروی شش‌میلیارد تومانی می‌خرد و امثال او را در نظر بگیرید؛ آن مدیران محترم دولتی که از راه رانت‌های سیاسی و خویشاوندی یک‌شبه از هیچ به همه چیز می‌رسند و با خرید کارخانه یا شرکت یا امتیاز خاصی، ناگهان یک میلیون آنان به هزاران میلیون تبدیل می‌شود، آن هم‌وطنی که در آشفته‌بازار اقتصاد ایران و سیاست‌های آزمون و خطای مداومش، درحالی‌که پایشن را روی پای دیگر انداخته، در بهترین ویلاها و جای گرم و نرم، با یک تماس، قیمت سکه‌ها و دلارهای بی‌شمارشن ناگهان بی‌شمارتر می‌گردد.

این وقایع درحالی رخ می‌دهد که بسیاری از مردم همین شهر، شب‌های سرد زمستان را در جلوی بانک‌ها با رویای خرید چند سکه و فروش آن، به صبح می‌رسانند. آنان نیز می‌خواهند از دُرد این شراب بهره‌ای ببرند و از میخانه‌ای که مسئولان بانک مرکزی کشور گشوده‌اند، بی‌بهره نمانند و خمار خستگی خود را اندکی فرونشانند. این همه تطاول و دست‌درازی به کیسه بیت‌المال و پای‌کوبی و عشرت بر جنازه اکثریت را در نظر بگیرید و از این اقلیت ممتاز، لحظه‌ای به‌سوی اکثریت آسیب‌پذیر نگاهی بیاندازید.

در این سوی، بی‌شمار زنانی را می‌بینید که برای پول شیر خشک طفلان خود درمانده‌اند؛ بسیاری دائما با شوهر خود به خاطر مسائل مالی درگیرند؛ دسته‌ زیادی با حداقل حقوق، تمام روز را به کار مشغولند و حقوق سالانه آنان سر جمع به چهار میلیون تومان هم نمی‌رسد، یعنی همان پول یک نوبت آرایش زنان مذکور؛ برخی هم در کوچه پس‌کوچه‌ها پرسه می‌زنند... بیش از این گفتن روی نیست...

درحالی‌که یکی پشت خودروی میلیاردی دست در گردن یار، می‌چرخد ومی‌خندد و فخرمی‌فروشد، بخت‌برگشته‌هایی نیز هستند که شب‌ها در خودروهای فرسوده و مدل پایین خویش می‌خوابند و شرم دارند با دست تهی نزد زن وفرزند خویش برگردند. برخی با‌ یک تماس در کمترین زمان میلیاردها تومان بدون وثیقه وام می‌گیرند یا اختلاس می‌کنند وسپس به بهانه ضامن نامعتبر یا کمبود اعتبار بانکی، عذرشان را می‌خواهند؛ درحالی‌که عده‌ای سودجو با حباب‌سازی وحباب‌سوزی بهای سکه، این روزها کارشان حسابی سکه شده‌است وپول پارومی‌کنند، درگوشه دیگر این شهر، عده‌ای در زندان به سبب مهریه به اجرا گذاشته همسران خود، گرفتارند و روز به روز بر بدهی آنان افزوده می‌گردد.

یکی برلیان برای زن دومش می‌خرد ودیگری حلقه کم‌بهای ازدواج را از انگشت همسرش بیرون می‌کشد و می‌فروشد تا خوراک و پوشاک فرزندانش را تامین کند؛ تاکید می‌کنم آدم واقعا اگر «آدم» باشد، گیج و مبهوت می‌شود و از خودش می‌پرسد که در این کشور چه خبر است؟ این همه پول‌های بادآورده از کجا می‌آید؟ چگونه است که همواره بادِ پول‌آور به سمت عده خاصی می‌وزد؟! چه هدایتی پشت سر این بادهاست؟ پس مفهوم بیت‌المال چه می‌شود؟ مگر نه این‌ است که نفت و گاز و معادن و منابع این سرزمین متعلق به آحاد ملت است، چگونه آب خوشی از گلوی برخی پایین می‌رود که از گلوی فرزندان هم‌وطن خویش دریغ می‌شود؟ اگر همچنان به خود نیاییم و در ساحل خوش‌گذرانی، غرق شدن دیگران را با بی‌خیالی تماشا کنیم، بی‌گمان گرفتار عذاب الهی می‌شویم.

دنیای اقتصاد:رابطه نرخ برابری ارزها و قیمت طلا به دلار

«رابطه نرخ برابری ارزها و قیمت طلا به دلار»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن می‌خوانید؛در ده سال اخیر شاهد رشد قیمت طلا از حدود 300 دلار در هر اونس به حدود 1900 دلار بوده‌ایم.

این روزها هم با رسیدن قیمت هر اونس به حدود 1600 دلار شاهد نوساناتی در قیمت طلا هستیم که باعث سردرگمی ‌بسیاری از خوانندگان شده است. شاید که شناخت چند عامل تاثیرگذار در قیمت جهانی طلا به مردم در تصمیمات خرید و فروش طلا کمک کند.

یکی از فاکتورهای مهم تاثیرگذار در قیمت طلا، نحوه اثر تقویت یا تضعیف نرخ برابری دلار در مقابل ارزهای دیگر است. اگر در حالتی باشیم که تعادل وزنی بین عرضه و تقاضا برای طلا برقرار باشد، تقویت دلار در برابر ارزهای دیگر باعث پایین آمدن قیمت طلا به دلار و تضعیف دلار باعث بالا رفتن قیمت طلا به دلار می‌شود. به طورکلی، تغییرات قیمت طلا را می‌توان به دو مولفه تقسیم کرد: 1- مولفه تغییرات عرضه و تقاضا، 2- مولفه تغییرات نرخ برابری دلار در مقابل ارزهای دیگر. قبل از اینکه دلایل اثر نرخ برابری دلار بر قیمت طلا را توضیح بدهم، روش محاسبه مولفه دوم را برای خوانندگانی که دنبال جواب سریع هستند، توضیح می‌دهم. از سال 1973‌اندیسی به نام «اندیس دلار آمریکا» به وجود آمده که نشانگر تقویت یا تضعیف دلار نسبت به ارزهای مهم اروپایی و ژاپن است.

هر چند امروزه این‌اندیس به خاطر در نظر نگرفتن ارزهای کشورهایی مانند چین و هند و برزیل مورد انتقاد است، اما جوابگوی تقریبی حل مساله نرخ برابری دلار در مقابل همه ارزها است. در سال 1973 وقتی ‌اندیس دلار ایجاد شد، این‌اندیس برابر 100 انتخاب شد. بالا رفتن این ‌اندیس به معنی تقویت دلار و پایین آمدن آن به معنی تضعیف دلار است. در طول سال‌ها، این‌اندیس به عدد 146 در سال 1985 و 72 در سال 2008 رسیده است.

در زمان نگارش این مقاله، ‌اندیس دلار 80 است، یعنی دلار نسبت به مجموعه ارزهای اروپایی و ین ژاپن 20 درصد تضعیف شده است. از طرف دیگر می‌توان گفت که قیمت طلا برای دارندگان ارزهای مهم دیگر حدودا 20 درصد ارزان‌تر است. به این مساله طور دیگری هم می‌توان نگاه کرد، به این صورت که اگر میزان واقعی عرضه و تقاضا برای طلا ثابت بماند و دلار ارزش اولیه خود را در مقابل دیگر ارزها پیدا کند، قیمت طلا از حدود 1600 دلار در امروز به حدود 1200 دلار تنزل خواهد کرد. محاسبه به این صورت است که تقویت‌ اندیس دلار از 80 به 100 معادل 25 درصد افزایش است و بنابراین در صورت برقراری شرایط گفته شده، طلا با از دست دادن 25 درصد قیمت دلاری، به 1200 دلار در اونس خواهد رسید. شرایط برای اینکه ‌اندیس دلار به 100 برسد و عرضه و تقاضای طلا خیلی از تعادل خارج نشود، عبارتند از تقویت اقتصاد آمریکا، بالا رفتن نرخ‌های بهره دلاری، تضعیف دیگر اقتصاد‌ها در مقابل آمریکا، عدم وجود جنگ و عدم وقوع بحران‌های غیرمنتظره. این شرایط شبیه سال‌های 1995 تا سال 2001 خواهند بود که شاید به این زودی‌ها قابل دسترس نباشند.

اما چرا تقویت دلار باعث پایین آمدن قیمت طلا و تضعیف دلار باعث بالا رفتن قیمت طلا می‌شود؟ حجم بزرگی از تجارت جهانی با دلار آمریکا مبادله می‌شود و بنابراین به طور متداول قیمت بسیاری از کالاها از جمله طلا به دلار ارائه می‌شود. اما مردم هر کشور و منطقه‌ای طلا را با واحد پولی خود مبادله می‌کنند، در ضمنی که ارزش واقعی طلا در تمام نقاط دنیا از نظر مردم تقریبا برابر است و به میزان عرضه و تقاضا در سطح جهانی بستگی دارد. در زمان نوشتن این مقاله قیمت یک اونس طلا 1594 دلار و 1223 یورو اعلام شده بود و نرخ برابری یورو به دلار 303/1 بود.

یعنی آمریکایی‌ها 1594 دلار از بابت هر اونس و اروپایی‌ها 1223 یورو از بابت هر اونس طلا می‌پرداختند. حالا بیایید فرض کنیم که میزان عرضه و تقاضای وزنی طلا در حال تعادل باشد؛ یعنی فرض کنیم برای هر اونس طلا که برای فروش ارائه بشود، خریدار برای یک اونس وجود داشته باشد.

اگر به دلایلی، ارزش برابری یورو از 303/1 دلار به 4/1 دلار ترقی کند و قیمت طلا همان 1594 دلار باقی بماند، قیمت طلا برای دارندگان یورو که با دارندگان دلار معامله می‌کنند، به 1138 یورو تنزل پیدا خواهد کرد. در این‌صورت، عرضه و تقاضا بین دارندگان یورو و دارندگان دلار از تعادل خارج می‌شود، چون فروشندگان طلا در حوزه یورو تمایل کمتری برای فروش طلا به قیمت 1594 دلار خواهند داشت؛ چون فقط 1138 یورو دریافت خواهند کرد و طبیعتا خریداران حوزه یورو تمایل بیشتری برای خرید طلا به قیمت 1594 دلار خواهند داشت؛ چون مبلغی کمتر از 1138 یورو را پرداخت خواهند کرد.

بنابراین با پیشی گرفتن تقاضا از عرضه، باید قیمت طلا به یورو بیشتر از 1138 یورو بشود. اگر قرار باشد که قیمت طلا به یورو بیشتر از 1138 بشود، اجبارا با توجه به نرخ برابری 4/1، قیمت طلا به دلار باید بیشتر از 1594 بشود. تضعیف دلار نسبت به یورو به دلیل وجود دلار‌های بیشتر نسبت به یورو اتفاق می‌افتد و چون دلار بیشتری برای خرید طلا وجود دارد، می‌توان گفت که تحت شرایط این مثال، تعادل قیمتی برای طلا در قیمت 1712 دلار اتفاق خواهد افتاد.

همچنین، چنانکه نرخ برابری یورو به 20/1 دلار تنزل کند، قیمت طلا در صورت ثبات عرضه و تقاضا، به 1366 دلار تنزل خواهد کرد. البته توجه داشته باشید که برای ساده کردن مطلب، من در این محاسبه فقط رابطه یورو و دلار را در نظر گرفتم؛ در حالی که باید مجموعه ارزها را در نظر گرفت و برای این کار ‌اندیس دلار تقریب خوبی است. خوانندگان لطفا توجه داشته باشند که اعداد ذکر شده فقط جنبه مثال و به منظور توضیح اثر تغییرات نرخ برابری دلار آورده شده‌اند و به معنی پیش‌بینی قیمت طلا نیستند.

جهان صنعت:بازی خطرناک نرخ ارز

«بازی خطرناک نرخ ارز»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم خاطره وطن‌خواه است که در آن می‌خوانید؛ دلار از مرز 1530 تومان گذشت. این مهم‌ترین خبر طی سه روز اخیر است که هر روز با افزایش قیمت‌ها داغ‌تر هم می‌شود. مردم مبهوت از گرانی دلار و سایر ارزهای خارجی هستند و دولت سکوت اختیار کرده است. حتی هجمه انتقادهایی که این روزها بانک مرکزی و در راس آن رییس کل بانک مرکزی را نشانه رفته هم باعث شکسته شدن سکوت محمود بهمنی نشده است.

به راستی درطبقه هفدهم برج فیروزه‌ای بانک مرکزی در خیابان میرداماد چه می‌گذرد؟ آیا رییس کل بانک مرکزی این روزها نگران بالا رفتن قیمت دلار و سایر ارزهای خارجی در بازار پایتخت است، یا اینکه ابزاری برای کنترل عصیان نرخ ارز در دست ندارد؟ پاسخ به این سوالات کاملا روشن است.اگر ابزارهای تنبیهی که برای صرافی‌ها به کار گرفته شد، نتیجه مثبت داشت که طبعا نرخ دلار امروز از مرز 1500 تومان فراتر نمی‌رفت .حتی سیاست‌های «وعده» به بازار مبنی بر عرضه ارز بیش از تقاضا هم نتوانست عطش خریداران را کم کند.

 اکنون گرانی ارز، لحظه‌ای شده است و مشخص نیست امروز یا فردا سرنوشت بازار ارز چه می‌شود اما قدر مسلم آنکه گران شدن نرخ ارزهای خارجی بر سیستم اقتصاد ایران تاثیر منفی خواهد گذاشت . حتی سرنوشت مهم‌ترین طرح اقتصادی کشور را  که قانون هدفمند کردن یارانه‌هاست نیز تحت الشعاع قرار می‌دهد. بی‌شک مهم‌ترین پیام گرانی نرخ ارز  بی‌ارزش شدن پول ملی ماست. حالا  چرا بانک مرکزی اصرار بر ادامه نرخ دستوری و تعریف شده برای بازار ارز دارد و توجهی به بازار سیاه چند نرخی شدن ارز ندارد می‌توان دو تحلیل ارایه کرد؛ اول آنکه با توجه به اظهارات برخی نمایندگان مجلس از کسری بودجه دولت، منابع هدفمندی یارانه‌ها و نیز ذخیره بالای طلا و ارز بانک مرکزی می‌توان حدس زد دولت عمدا سیاست کاهش ارزش پول ملی را در پیش گرفته تا بتواند نقدینگی بیشتری از جامعه جمع‌آوری کند و متمم یا اصلاحیه به مجلس نبرد.

نکته دوم آن است که طی یک‌سال اخیر اغلب ارزها بیش از ۴۰ درصد رشد داشته و به تعبیری می‌توان گفت، ارزش پول ملی در خلال یک‌سال اخیر به همین میزان افت کرده است. در کنار این موضوع تورم داخلی را نیز باید در نظر گرفت، یعنی شرایط برای افزایش نرخ ارزها و طبعا افزایش کالاهای وارداتی مهیا بوده است .

بنابراین تضعیف پول ملی همیشه سیاست غلطی نیست بلکه بالا نگه داشتن غیر واقعی ارزش پول ملی آن هم با روش تزریق ارز در بازار روشی غلط است اما مساله اینجاست که در شرایط کنونی خسارت این افزایش قیمت ارز متوجه  چه کسانی است؟ اولین گروه آسیب‌پذیر مردم عادی هستند که ناچارند کالاهای وارداتی را گران‌تر از معمول بخرند  چه آنکه به هر میزان نرخ ارز بالاتر برود، قیمت کالاهای وارداتی هم افزایش می‌یابد و گروه دیگر تولید‌کنندگان و صادرکنندگان  هستند.

بی تردید  اصرار بر سیاست دستوری تثبیت نرخ ارز، نتیجه‌ای جز درهم‌ریختگی و بی‌برنامگی اقتصاد و هجوم نقدینگی به بازار   ندارد . بسیاری از کارشناسان اقتصادی می‌گویند، قیمت واقعی دلار در حال حاضر حدود ۲۵۰۰ تومان است و اگر قیمت ارزها گران‌‌تر از ارقام کنونی شود، عملا بسیاری از کالاهایی که جنبه حیاتی داشته  و معادل تولید داخل هم ندارند، افزایش خواهند یافت به همین دلیل شاید بانک مرکزی حاضرشده  ریسک کاهش ارزش پول ملی را برای تامین ریال مورد نیاز دولت، پرداخت یارانه‌ها و همچنین کسری بودجه را  بپذیرد   اما بی‌تردید این سیاست در بلندمدت لطمات بزرگی را متوجه اقتصاد ایران می‌کند.

 لطماتی که از هم اکنون می‌توان آثار آن را در افزایش نرخ تورم دید. چه آنکه به تعبیری بازی کردن با ارزها، بازی با شمشیر دو‌لبه‌ای است که در این بازی دولت نشان داده، اتفاقا بازیگر خوبی نبوده و به بدترین شیوه ممکن آن را اجرا  کرده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها