در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
هرچند جرم برای قانون هیچ توجیهی ندارد و مجرم باید در هر مقام و سمت و شرایطی که باشد مجازات شود، اما همیشه این فرد نیست که مرتکب جرم میشود و گاهی شرایط است که فرد را یک مجرم میکند.
چند سال قبل با چشمان خودم این وضعیت را دیدم و تجربه کردم. پروندهای در اختیار داشتم که بظاهر یک پرونده قتل بود. مردی کودکش را به قتل رسانده بود. مرگ کودکان به خودی خود بشدت تلخ است چراکه کودکان بشدت بیدفاع و بیگناه هستند و قتل آنها خیلی آزاردهنده است، اما زمانی که برای پدر کودک دادگاهی تشکیل شد غم درونی این پدر بشدت دردناکتر و ناراحتکنندهتر بود و چرایی این ماجرا را نشان میداد و فاش میکرد مرد جوان خود قربانی شرایطش شده است.
او در دادگاه گفت: زمانی که ازدواج کردم یک تاجر بودم و درآمد خوبی داشتم. من عاشق همسرم شدم و بعد از ازدواج مثل هر زوج دیگری بچهدار شدیم. من عاشق بچهام بودم. زندگی ما خوب بود تا زمانی که یک اشتباه باعث شد تجارتم خراب شود. زندگی اقتصادیام روزبهروز بدتر شد در این میان زنم کمکم نمیکرد. به جای این که در سختی کنارم باشد به من گفت دیگر این وضعیت را تحمل نمیکند و من را رها کرد. مدتی پسرم را هم با خودش برد. ما از هم جدا شدیم و من برای این که بدهیهایم را بدهم خانهام را فروختم و آنقدر بیپول شدم که خودم در خانه پدریام زندگی میکردم. فشارهای روحی باعث شد کمکم سیگاری شوم و بعد هم به مواد اعتیاد پیدا کردم. 2 سال از این ماجرا گذشته بود. یک روز باخبر شدم زنم ازدواج کرده است و شوهرش حاضر نیست بچه را نگه دارد. مجبور شدم بچه را پیش خودم بیاورم. من معتاد شده بودم و هر روز بیشتر در این اعتیاد غرق میشدم. دیگر خانهای نداشتم بمانم. با پسرم کارتنخواب شده بودیم. به سراغ زنم رفتم و گفتم بچه را از من بگیرد. به خودش فکر میکرد و بچه را نمیخواست. گفتم باید بچه را از من بگیرد. در را روی من بست. پول نداشتم برای بچه غذا بخرم و هر دو عذاب میکشیدیم. کار داشت به جایی میرسید که چند بار تصمیم گرفتم بچه را بفروشم، اما زندگی خیلی برایش سخت میشد. روزی که پسرم را کشتم خیلی عصبی بودم. طناب را برداشتم و او را خفه کردم. شاهرگ خودم را هم زدم، اما من را نجات دادند. پسرم نجات پیدا کرد. قسم میخورم که نجات پیدا کرد. چون با داشتن پدری مثل من هیچ آیندهای در انتظار او نبود. باید بچهام را میکشتم.
فقر آنچنان بلایی بر سر این مرد آورده بود که به جای یک پدر فداکار از او یک جانی ساخته بود. پدران نسبت به فرزندان خود احساس مسوولیت زیادی دارند. این مرد هم بشدت احساس مسوولیت میکرد، اما از آنجا که نتوانست کاری برای فرزندش بکند او را کشت.مرد جوان آنچنان در دادگاه گریه میکرد که گاه حرفهایش را قطع میکرد و مدتی طول میکشید تا به خود مسلط شود.
به هر حال طبق قانون و مطابق شکایت مادر مقتول رای بر پرداخت دیه و زندان صادر شد، اما زمانی که ابلاغیه برای زندان رفت، برگشت خورد. خبر رسید که پدر کودک خودکشی کرده است. این مرد در زندان خودش را حلقآویز کرده بود. از او یک نامه به جای مانده که دوباره از کارش ابراز پشیمانی کرده و گفته بود دیگر نمیخواهد زندگی کند و وصیت کرده بود جسدش را کنار قبر پسرش دفن کنند.
فقر و تنگدستی از مهربانترین آدمها یک فرد پر از خطا میسازد. البته منظورم این نیست که فقرا آدمهای خشنی هستند، اما تاکید میکنم همه آدمها صبور نیستند و خصلتهای یکسانی ندارند و برخی افراد بشدت شکننده هستند.متهم پرونده هم آدم بشدت شکنندهای بود. شاید اگر همسرش کنارش میماند او این طور نابود نمیشد، مرد بیچاره در دادگاه میگفت تصور میکرده زنش او را دوست دارد و به خاطر عشق با او ازدواج کرده است و هرگز فکر نمیکرد پول دلیل اصلی ازدواج همسرش باشد. ما در مورد این که چرا این زن شوهرش را ترک کرد در دادگاه از زن جوان سوال کردیم و متوجه شدیم مشکل اصلی او هم فقر بود. این زن میگفت پدرش آدم فقیری بوده و به خاطر فقر پدرش بود که ازدواج کرد و نمیخواست دوباره آن زندگی را تجربه کند. فقر آدمها را بیرحم میکند همان طور که زن جوان را بیرحم کرد و از شوهر و فرزندش جدا شد و از پدری که میتوانست مهربان باشد فردی قاتل ساخت.
راثی نصیری
قاضی دادگاه تجدیدنظر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم