گفت‌وگو با حسین تبریزی، کارگردان سریال «تا رهایی»

کارگردان نباید وسط قاب، خود را اثبات کند

در دهه اول ماه محرم هر سال، سریال‌ها یا فیلم‌هایی متناسب با این مناسبت پخش می‌شود. امسال سریال «تا رهایی» به کارگردانی حسین تبریزی روی آنتن رفته است. «تا رهایی» سریال موفقی است که در همان قسمت‌های اول توجه بسیاری را به خود جلب کرده. البته این را می‌دانیم که هیچ کاری خالی از عیب و نقص نیست و این را هم می‌دانیم که هرچه یک کار حرفه‌ای‌تر و دقیق‌تر باشد، نقدهایی که به آن وارد می‌شود، ریزبینانه‌ و سختگیرانه‌تر است. با حسین تبریزی به گفت‌وگو نشستیم تا جزئیات را تحلیل کنیم. کارگردانی که با روی خوش، انتقادها و اختلاف سلیقه‌ها را هم می‌پذیرد.
کد خبر: ۴۴۴۲۴۲

ظاهرا بیشترین فعالیت‌تان در زمینه تله‌فیلم است؟

بله. چون تله‌فیلم زمان محدودتری به خود اختصاص می‌دهد. قبل از این، چیزی حدود 40 تله‌فیلم و 4 عنوان سریال در ژانرهای مختلف را کارگردانی کرده‌ام. در مجموع کارم همین است.

تله‌فیلم را به عنوان قالبی برای تجربه‌اندوزی در ساختن کارهای مهم‌تر می‌دانید یا به عنوان یک قالب مستقل و مهم به آن نگاه می‌کنید؟

این تفکر خیلی اشتباهی است که یک محصول هنری یا فرهنگی را به عنوان یک تجربه نگاه کنیم. چون همین تله‌فیلم‌ها برای 70میلیون بیننده پخش می‌شود که باید به سطح دانش و شعورشان احترام گذاشته شود. تجربه مربوط به فیلم‌های کوتاه می‌شود که حدود 11 عنوان کار کرده‌ام. اما مقوله تله‌فیلم متأسفانه طوری جا افتاده که انگار باید فرصتی برای آزمون و خطا باشد. اما من از همان ابتدا، حدود سال 74 یا 75، که ساخت تله‌فیلم‌های داستانی را شروع کردم، این‌طور فکر نکردم که اینها برای این ساخته می‌شوند که برایم آمادگی برای ساختن فیلم سینمایی یا سریال ایجاد کنند. در یک نگاه حرفه‌ای، ساخت تله‌فیلم خیلی سخت‌تر از یک سریال است. چون در تله‌فیلم، زمان بسیار کمتری از سریال در اختیار داریم تا بتوانیم قصه را بیان کنیم و پرداخت شخصیت‌ها را کامل کنیم. در سریال‌سازی می‌توانیم آزادانه‌تر عمل کنیم چون زمان بیشتری در اختیار داریم.

در تله‌فیلم باید همه‌چیز موجزتر شود. باید کوتاه‌ترین و دقیق‌ترین راه انتخاب شود تا بیننده با کار همراه شود. به خاطر همین فکر می‌کنم تله‌فیلم ساختن سخت‌تر از سریال‌سازی است و شاید منطقی‌تر باشد که آدم اول سریال بسازد و بعد سراغ تله‌فیلم برود. البته این را هم نمی‌شود کتمان کرد که قبل از این، قصه‌هایی که برای تله‌فیلم انتخاب می‌شد، نشان می‌داد که نگاه مدیران هم به این مقوله سطحی است اما بتازگی جشنواره‌هایی برای تله‌فیلم ترتیب داده شده که نشان از جدی‌تر شدن نگاه مسوولان دارد. این جای خوشحالی دارد. قبل از این، قصه‌ها خیلی بیشتر شبیه هم بود اما الان تنوع بیشتر در قصه‌پردازی مورد استقبال مسوولان قرارمی‌گیرد.

اصلی‌ترین مشکل تله‌فیلم برای کارگردانان، دیده شدن است. برای مثال اگر شما به جای ساخت 40 تله‌فیلم، یک سریال 40 قسمتی می‌ساختید، خیلی زودتر و راحت‌تر مطرح می‌شدید.

اینجا دو بحث مطرح است، کار خوب ساختن و خوب دیده شدن. شما منظورتان این است که من کارگردان شناخته شوم، دروغ است که بگوییم از معروف بودن بدمان می‌آید اما آنچه برایم همیشه اولویت داشت، این بود که کاری را که ارائه می‌کنم، دوست داشته باشم. بدون این که شعار بدهم می‌گویم که حتی اگر یک نفر کار را ببیند و تأثیری از آن بپذیرد، فکر می‌کنم مایه رضایتم فراهم شده است. شهرت برایم چندان اولویت نداشت. قصه‌هایی که ساختم یا باورهای خودم بوده یا دغدغه‌هایم. اگر قرار بود کار دیگری انجام دهم و مشهورتر شوم، چه چیزی عایدم می‌شد؟ بیشتر خروجی کار برایم مهم بود، این که خود فیلم دیده شود. مثلا ممکن است شما خیلی از تله‌فیلم‌های مرا هم دیده باشید اما توجه به اسمم نکرده باشید. همین که با شنیدن نام آن فیلم یا داستانش، آن را به یاد بیاورید، برای من کافی‌ است.

با این حساب چطور شد که به سمت سریال‌سازی رفتید؟

من کارگردانم، سریال هم در حیطه کاری ماست. دوست دارم قصه‌های خیلی خوب داشته باشم و سریال‌های خوب هم بسازم. در مورد «تا رهایی» چیزی که باعث شد آن را کار کنم، تهیه‌کننده و عوامل خوبی بودند که در این کار حضور داشتند. خودم هم دلم می‌خواست کاری را که کمی درونمایه‌های مذهبی دارد، بسازم. شاید نزدیک به نصف کارهایی که تا به حال ساخته‌ام، مناسبتی بوده است. حالا این برایم خیلی خوشایند است که تمام تجربیاتم را در قالب سریالی بگنجانم که هم لبخند روی لب مخاطب بیاورد، هم قصه‌ای ملموس از آب در آید.

در کارهای قبلی‌ نویسندگی کار را خودتان بر عهده داشتید؟

فیلمنامه 15-10 تله‌فیلم‌ را خودم نوشتم و بقیه از نویسنده‌ای دیگر بود. گاهی بازنویسی هم انجام دادم البته نه به این صورت که به قلم نویسندگان جسارت کنم، فقط در حد این که فیلمنامه قابل اجرا شود. چون گاهی نویسنده، چیزی را در ذهنش طراحی می‌کند که امکانش برای ساخته شدن در تله‌فیلم وجود ندارد، من کارگردان به آن سر و شکل قابل اجراتری می‌دهم.

فیلمنامه «تا رهایی» برایتان چه ویژگی و خصوصیتی داشت که تصمیم گرفتید آن را انتخاب کنید؟

همان‌طور که گفتم، دوست داشتم کارهایی مناسبتی را که رگ و ریشه‌های مذهبی در آنهاست، انجام دهم. همین‌طور دوست داشتم که برای ماه محرم کاری را آماده کنم. اما این سریال نتیجه اعتماد مجید اوجی به من است. قصه را هم یک نویسنده خوب، خانم سام نوشته بود. ضمن این که قصه هم جذابیتی با خود به همراه داشت. حالا نقص‌هایی هم ممکن است وجود داشته باشد که طبیعی است، در کار کارگردان و بازیگر هم دیده می‌شود. اما در مجموع «تا رهایی» یک قصه عامیانه و ساده را به شکلی سلیس و روان بیان می‌کند و این باعث می‌شود بتواند مخاطب را با خود همراه سازد.

قبلا هم با خانم سام همکاری کرده بودید یا این اولین تجربه مشترک‌تان بود؟

با هم در تله‌فیلم‌هایی مثل «شب‌های خرمشهر»، «عاطفه» و «فرشته نزدیک است» همکاری داشتیم.

سایر عوامل مثل بازیگران را خودتان انتخاب کردید یا این که گروه از پیش آماده بودند و شما در آخر به کار اضافه شدید؟

از همان ابتدا با آقای اوجی شروع به کار کردم، در انتخاب بازیگران با ایشان و خانم سام تعاملی 3 نفره داشتیم. سعی می‌کردم بیشتر از تجربه آقای اوجی استفاده کنم. می‌شود گفت بازیگران را خودسرانه انتخاب نکردم. بیشتر وظایف من در کارگردانی به ساختار، دکوپاژ و پرداخت صحنه متمرکز بود. خانم سام و آقای اوجی هم که همیشه برای کارهایشان خیلی وقت می‌گذارند، همیشه همراهم بودند.

به نظر می‌رسد فیلمنامه «تا رهایی» دارای ریتم سریع و خوبی است که در اجرا هم حفظ شده است. چه تمهیدی به کار بردید تا این ریتم از بین نرود؟

با تمام احترامی که برای خانم سام قائل هستم، باید بگویم در فیلمنامه این ریتم به این شکل وجود نداشت. در اجرا تمام تلاشم را کردم تا کاستی‌هایی را که ممکن است در دل سکانس به وجود بیاید، تغییر دهم. برای مثال در سکانس آغازین سریال، قرار بود گفت‌وگوها دور یک میز صبحانه کنار استخر صورت بگیرد، این را تبدیل به گلخانه کردم و راهرویی که شخصیت‌ها در آن در حال حرکت بودند.

این‌طور هم ابعاد شخصیتی شخصیت‌ها بهتر نمایان می‌شد و هم ضرباهنگ معقولی به کار بخشیده می‌شد تا جاهایی که به مسائل احساسی می‌رسیم، معکوس کشیدن در ریتم کاملا مشخص شود. این ترفندها را سعی کردیم در اجرا داشته باشیم تا ریتم کمی تندتر باشد.

پس خودتان دوست داشتید که کار ریتم تندتری داشته باشد. فکر می‌کنید این چه تأثیری روی نتیجه نهایی دارد؟

این کار 2 سال پیش ساخته شد. اگر قرار بود امسال آن را بسازم، ریتم بسیار تندتری به آن می‌دادم. الان ما نزدیک به صدوپنجاه شبکه فارسی‌زبان در ماهواره داریم، شبکه‌هایی مخصوص پخش فیلم داریم که بیننده با یک دکمه می‌تواند به آنها وصل شود. به همین خاطر ذائقه بیننده امروز ما متفاوت از گذشته شده است. فیلمساز باید با زمانه خودش حرکت کند. اگر بخواهم الان یک کار هنری در تلویزیون نمایش دهم، بیننده ممکن است از آن دلزده شود. در واقع ضرباهنگ زندگی ما آنقدر تند شده که اصلا معقول نیست کارهایی که می‌سازیم، فاقد آن ریتم باشد. معتقدم برای این که بتوانیم برنامه‌هایی را بسازیم که بیننده فهیم و دانا و نکته‌سنج‌مان را به خود جذب کند و او را از آن چیزی که می‌خواهند به خوردش بدهند دور کنیم، نیاز داریم با ترفندهای ایرانی، مذهبی و ریتمیک یک قدم از آن شبکه‌ها جلوتر باشیم تا بیننده خودمان به خودمان برگردد. این اتفاق نمی‌افتد مگر این که قصه خوب و ریتم معقول داشته باشیم.

فکر می‌کنید «تا رهایی» این قابلیت را دارد که وارد این رقابت شود؟

قطعا. از اول هم خود قصه این قابلیت را داشت. چون یک درام تراژدیک است. همین‌طور با ایامی که اعتقاد زیادی در مورد آن وجود دارد، پیوند خورده است. این نکات مثبت می‌تواند بیننده را جذب و با خودش همراه کند. این خاصیت در فیلمنامه وجود داشت و من هم سعی کردم به عنوان کارگردان آن را ارتقا بدهم. نمی‌دانم تا چه حد این اتفاق افتاده چون در حال حاضر خودم هم یک بیننده معمولی هستم که کار را می‌بینم. جاهایی هست که با خودم می‌گویم کاش این قسمت کار را طور دیگری ساخته بودم. در هر حال 2 سال پیش هم نگاه و هم سطح تجربیات همه‌مان فرق می‌کرد.

در پرداخت شخصیت‌ها چقدر دخالت داشتید؟

تبریزی:‌ «تا رهایی» یک قصه عامیانه و ساده را به شکلی سلیس و روان بیان می‌کند و این باعث می‌شود بتواند مخاطب را با خود همراه سازد

در فیلمنامه به اندازه کافی شخصیت‌ها پرداخت شده‌اند. اگر کم و زیادی وجود داشته باشد، بضاعت فیلمنامه است. بیشترین تمرکز ما روی شخصیت ابی بود چون به نحوی قهرمان قصه‌مان محسوب می‌شود. در مورد خانواده محمودی هم به اندازه کافی پرداخت شده بود. کار من این بود که با ابزاری که در دست دارم این پرداخت‌ها را به شکل بهتری نمایش دهم. سعی کردم به فیلمنامه پایبند و وفادار باشم.

به نظرم بعضی نقش‌های این سریال مثل سردسته باند و ناصر محمودی، دارای شخصیت‌های تک‌بعدی هستند. شما این‌طور فکر نمی‌کنید؟

زیاد موافق نیستم. باید ببینیم تک‌بعدی بودن از نظر شما چیست. شخصیت بهرام در قصه به اندازه‌ای پرداخت شده که نیاز قصه است.

منظورم این نیست که کم پرداخته شده، بهرام به بد بودن خودش واقف است. تعریف یک آدم بد از خودش هم این‌طور که بهرام از خودش می‌گوید، نیست. او گاهی صدایش و حالت چهره‌اش به شکل دیگری در می‌آید و با لحنی اسرارآمیز، خودش را به شکل یک آدم بد معرفی می‌کند. در حالی که آدم‌های بد اطراف ما، خودشان را محق می‌دانند و چه بسا به نظر خودشان حتی آدم‌های خوبی هستند.

حرف شما کاملا متین است، من نمی‌توانم در مورد این موضوع خیلی صحبت کنم چون مربوط به نویسنده می‌شود. الان نویسنده باید خودش جواب این سوال را بدهد که چرا شخصیت منفی فریاد می‌زند که من منفی هستم. چیزی که مد نظر من بود، این بود که سعی نکردیم آدم‌های خلاف‌مان را به شکل کلیشه‌ای که در همه فیلم‌ها هستند، نشان دهیم. یعنی برای آنها لباس پوشیدن و سر و شکل کلیشه‌ای ترتیب ندادیم.

مثلا انتخاب پویا امینی برای نقش منصور به این دلیل بود که نشان دهیم خلاف در جامعه ما توسط کسانی که اصلا باور نمی‌کنید صورت می‌گیرد. شخصیت منصور یک خلافکار اجتماعی است که زندگی عادی دارد و می‌ترسد هر لحظه بلایی سرش بیاید. یا برای سیامک، ابعاد خانوادگی را هم در نظر گرفتیم که سعی در حفظ خانواده‌اش دارد و یک زندگی کاملا معمولی دارد. سعی کردم این باور را به وجود بیاورم که این آدم‌ها می‌توانند یک زندگی ظاهرا معمولی داشته باشند اما در باطن‌شان شخصیت‌های منفی باشند. در مورد بهرام که سردسته باند است، باز هم رگ و ریشه‌های خانوادگی را در آن لحاظ کرده‌ایم، اما خیلی کم. چون نمی‌خواستیم در مورد ریشه‌های خلافکاری کندوکاو کنیم. بیشتر تمرکز ما روی همذات‌پنداری بیننده با شخصیت ابی، با بازی حمیدرضا پگاه بود.

پس این موضوع برایتان مهم بود که شخصیت‌هایتان شبیه به واقعیت‌های بیرونی باشد.

در تمام کارهایم این‌طور فکر می‌کنم. نمی‌خواهم بیننده‌ام به هیچ عنوان فکر کند دارد فیلم می‌بیند و تبریزی را در وسط قابش ببیند.

اما سکانس‌هایی در سریال وجود دارد که با این تفکر شما همسو نیست. مثلا ناصر در سفر قاب عکس فرزندش را به دست می‌گیرد و برای او قصه تعریف می‌کند، کاری که به طور معمول ما انجام نمی‌دهیم. اگر خیلی دلمان برای فرزندمان تنگ شده باشد، ممکن است از دوری‌اش اشک بریزیم ولی عموما چنین عکس‌العملی نداریم. به نظرم در چنین شرایطی یا مثلا وقتی که ابی با قاب عکس فرزند شهید خانواده محمودی حرف می‌زند، می‌خواستید در زمان صرفه‌جویی کنید تا دلتنگی ناصر برای فرزندش و این که ابی در حال تغییر است را به ساده‌ترین راه به بیننده منتقل کنید.

خودم بشدت با این مقوله مشکل دارم، حرف زدن آدم‌ها با حیوانات و قاب عکس را دوست ندارم. ممکن است من سر مزار پدرم خیلی فکرها کنم و اشک‌ها بریزم اما هرگز بلند بلند فکر نمی‌کنم. خودم هم با این سکانس‌ها مشکل دارم اما سریال نویسنده و تهیه‌کننده هم دارد. باید ببینیم که چقدر اجازه داریم آنچه را که در توان‌مان هست بروز دهیم. در «تا رهایی» این سکانس‌ها لحاظ شده بود و باید در آن اطلاعاتی داده می‌شد و به نظر من، این بهترین حالتی بود که می‌توانست اتفاق بیفتد. در اجرا، سعی کردم تا جایی که ممکن است این فضاها را با ابزاری که در دست داشتم، تلطیف کنم. مثلا دیالوگ‌های ابی، بیشتر شبیه به با خود حرف زدن باشد، مخاطب خاصی نداشته باشد، به این شکل که مخاطبش قاب‌عکس باشد. اما مصداقی هم هست که ما به حیات پس از مرگ اعتقاد داریم، واگویه‌هایی با خدا داریم و زیر لب ممکن است حرف‌هایی بزنیم. این را می‌پسندم و سعی کردم در اجرا تا جایی که ممکن است به این حالت نزدیک شویم. مثلا در فیلمنامه قسمتی که ناصر با قاب عکس فرزندش حرف می‌زند، کامل‌تر بود. سعی کردیم در اجرا با دیزالو و پیوندی که با صدای مادر انجام می‌شود، یک پیوند خانوادگی را نشان دهیم و در عین حال لحن آن را تلطیف کنیم.

اینها درست، اما بعضی چیزها دیگر مربوط به فیلمنامه نیست. مثلا وقتی ناصر برای پسرش اسباب‌بازی می‌خرد، لبخند می‌زند. این اتفاقات می‌توانست به شکل زیرپوستی‌تری اجرا شود.

خب مشکل این مساله کجاست؟

باز هم فکر می‌کنم این کار را در زندگی معمول‌مان انجام نمی‌دهیم.

خب انگار زندگی شما با ما خیلی فرق می‌کند!

پس شما فکر می‌کنید این رفتار طبیعی و پذیرفتنی است؟

نمی‌گویم همه این کار را انجام می‌دهند. مساله این است که داریم فیلم می‌سازیم. اگر خیلی به واقعی بودن اهمیت بدهیم، از فاکتور فیلم بودن فاصله می‌گیریم. وقتی بیننده در اوج احساس قرار می‌گیرد، با موسیقی آن را تشدید می‌کنم. اگر این عامل را چون در واقعیت رخ نمی‌دهد، حذف کنیم، بیننده نمی‌تواند با اوج داستان همراه شود. مثلا وقتی ابی با عکس شهید صحبت می‌کند، فکر کنید که آن موسیقی وجود نداشت، تأثیر آن از بین می‌رفت. یا لبخندی که ناصر در موقع انتخاب آن اسباب‌بازی بر لب دارد، بیانگر رضایت اوست. شاید خودمان این رفتار را نداشته باشیم اما منظور از این تصویر این است که در موارد احساسی نقطه‌گذاری شود. یا شاید اگر در خانواده‌ای معضلی که برای ناصر پیش آمد، اتفاق می‌افتاد، فرزندش این رفتار را نداشت که بیاید کنار پدر بنشیند، بعد کمی به او نزدیک شود، بعد دوباره کمی دیگر به او نزدیک شود. اما بیننده این را دوست دارد. چرا این را نمی‌بینید؟ اینها همان حلاوت‌هایی است که باید به بیننده داده شود تا همراهی به وجود بیاید.

در مورد انتخاب بازیگران کمی صحبت کنید. در این سریال پویا امینی نقش منفی دارد، چیزی که قبلا از او کمتر دیده‌ایم. این انتخاب جسورانه و هنجارشکنانه است. اما نقش‌های مثبت همچنان به عهده بازیگرانی مثل حسن جوهرچی است که قبلا امتحانشان را در بازی در نقش‌های این‌چنینی پس داده‌اند. چرا این همه تفاوت در انتخاب بازیگران وجود دارد؟

من در بیشتر کارها، چه در انتخاب بازیگران و چه در ساختار خیلی هنجارشکنی می‌کنم. اما بازیگرانی هستند که با شخصیت‌های قبلی که بازی کرده‌اند، بین مردم جاافتاده و شناخته شده‌اند. یعنی ذهنیتی از گذشته با بیننده همراه است.مثلا حسن جوهرچی با آن وجاهت و معصومیتی که در چهره‌اش دارد، می‌تواند جوابگوی نقشی که به او داده شده، باشد. ضمن این که ذهن بیننده هم آماده پذیرش و باور او در این نقش هست. گاهی نیاز هست که بیننده چیزی را بسرعت بفهمد و بپذیرد. اما در مورد شخصیت ابی، باید به جرأت بگویم این شخصیت در هیچ‌کدام از بازی‌های آقای پگاه تکرار نشده بود. این که هم شیرینی‌های طنز را داشته‌باشد و هم این که دو تیپ مختلف را بازی کند. ممکن است ضعف‌هایی هم وجود داشته باشد اما بی‌نهایت برای این نقش انرژی گذاشتند. در مورد آقای نیک‌پور، به خاطر وجاهت و متانتی که خودشان دارند، در لحظه اول می‌دانید که این آدم قطعا تحصیلکرده و فهمیده است. دیگر خیلی اشتباه است که به خاطر این که ساختارشکنی کنیم، نقش دیگری به او بدهیم یا کسی دیگر را به جای او بگذاریم. بعضی جاها می‌توان ساختارشکنی کرد، اما اگر قرار بود برای انتخاب همه نقش‌ها هنجارشکنی کنیم، بیننده با تعداد زیادی شخصیت روبه‌رو می‌شد که هضم آن برایش سخت می‌شد و خیلی طول می‌کشید. ضمن این که اینقدر غیرمتعارف دیدن شخصیت‌ها هم لزومی نداشت.

انتخاب آقای سلوکی در نقش برادر ابی، این انتظار را ایجاد می‌کند که تأثیر بیشتری در روند کار داشته باشد. چنین نقشی را از ایشان خواهیم دید؟

قطعا. به این می‌رسیم که چرا این شخصیت به این شکل در آمده و خیلی چیزهای دیگر که الان برای صحبت در موردش زود است. وجود او خیلی کمک می‌کرد که این شخصیت پررنگ‌تر شود. بعضی وقت‌ها بازیگرانی را به این علت انتخاب می‌کنیم که شخصیت‌هایمان را برایمان بسازند. اگر کسی دیگر قرار بود این نقش را بازی کند، شاید اینقدر دیدنی از کار در نمی‌آمد. وجود ایشان این شخصیت را پربارتر کرده است.

فکر نمی‌کنید که فرزند ناصر، از سن خودش کمی بیشتر می‌فهمد؟ یعنی مثلا حرف‌ها یا عکس‌العمل‌هایی در او گنجانده شده که برای سنش زیاد به نظر می‌رسد؟

اولین نفری هستید که این دیدگاه را دارید. تمام سعی‌مان این بود که بچه قصه در خور سنش حرکت کند. ممکن است موضوعاتی را از زبان بچه بشنویم اما غیرمعقول نیست. رابطه‌ای که بین پدر و پسر ایجاد می‌شود و اتفاقاتی که در روند قصه برای بچه می‌افتد، ما را به این باور می‌رساند که او در حد همان شش هفت سال است. این ارتباط را توانسته برقرارکند. اغلب از این شخصیت تعریف می‌شود و می‌بینم که همه دوستش دارند. هرچند بیشتر دوست دارم ضعف‌هایم را بیشتر بدانم و به چالش کشیده شوم. شاید همان شیرین‌زبانی و این که جاهایی کمی از سنش جلو زده باعث این علاقه می‌شود. اگر بچه طور دیگری طراحی می‌شد، این حلاوت در وجود او در نمی‌آمد.

نکته خاصی هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟

فقط این که این کار را با تمام انرژی و خلوص نیتم ساختم. امیدوارم مردم آن را دوست داشته باشند و با آن ارتباط برقرار کنند. حداقل این که ساعاتی که برای دیدن آن وقت می‌گذارند، باعث شود خانواده دور هم جمع شوند و از آن نتایج و تأثیر مطلوبی کسب کنند. امیدوارم که این کار باعث شود صفا و صمیمیت بین اعضای خانواده‌ای که با هم به تماشای آن می‌نشینند، به وجود بیاید.

شروینه شجری کهن / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها