گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

بمبی که آمریکا از آن می‌ترسد

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «طناب پوسیده آمریکا و رژیم رو به سقوط آل سعود»،«ضرورت پی ریزی اقتصاد مردمی»،«»،«نقش مردم در فلسفه سیاسی نظام اسلامی»،«تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری»،«شکست عربستان در بازی ترور»،«دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی»،«جهان سوم رسانه ها و عصر اطلا عات»،«اهدافی مهم تر از مختصات سناریو»،«آقای رئیس‌جمهور، رضایتمندی بهتر از نارضایتی است»،«نشانی وال‌استریت»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۳۴۹۰۴

کیهان:طناب پوسیده آمریکا و رژیم رو به سقوط آل سعود

«طناب پوسیده آمریکا و رژیم رو به سقوط آل سعود»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛«رئیس جمهور کنونی آمریکا دو سال قبل، برای فریب افکارعمومی مردم منطقه، در مصر به تملق گویی پرداخت اما امروز در همان کشور و دیگر کشورهای منطقه، مردم شعارهای ضدآمریکایی سر می دهند. این شخص حتی هنگام سفر به افغانستان- که- تحت اشغال نیروهای آمریکایی-است- نیز از پایگاه هوایی بگرام خارج نشد و جرأت نکرد به کابل برود چرا که در میان ملت ها منزوی است و از آنان می ترسد.»

تصویری که حضرت امام خامنه ای-دامت برکاته- دیروز در شهر غیور مردان، گیلانغرب از وضعیت آمریکا ارائه فرمودند را می توانیم در هر کجای جهان مشاهده کنیم. اگر رئیس جمهور آمریکا این گزاره را قبول ندارد، خودش کشوری را معین کند و در یک اعلام رسمی به این کشور سفر کند و یا مردم این کشور اجازه پیدا کنند، احساسات خود را نسبت به او بروز دهند تا بداند که اینک آمریکا و مقامات آن در هیچ کشوری محبوبیت ندارد. لازم نیست اوباما راه دوری برود یکی از 51 ایالت آمریکا را انتخاب و آزمایش کند اگر غیر از نفرت، چیزی را مشاهده کرد ما هم در دیدگاه خود نسبت به او و کشورش تجدیدنظر می کنیم.

رئیس جمهور آمریکا خود می داند که دولتمردان-دمکرات یا جمهوری خواه- این کشور چقدر منفورند اگر اینگونه نمی اندیشید سه سال پیش با شعار «تغییر» (Change) وارد میدان انتخابات نمی شد و در سفر به ترکیه و مصر از عزم خود برای اصلاح تصویر آمریکا در جهان حرف نمی زد اما با این حال اوباما در شرایطی که اکثر شهرهای کشور او به جنبش اعتراضی پیوسته اند و تابلو اعتراض (Protest) بر سر دست گرفته اند، کشوری را متهم به تروریزم- از نوع عملیات های ناشیانه- می کند که اگر یکی از مقامات ایران اجازه پیدا کنند کاندیدای ریاست جمهوری در هر کدام از کشورهای منطقه- به گواهی نظرسنجی هایی که اوباما در مورد درستی آن تردید ندارد- شود، در یک رقابت فشرده رأی می آورد.

مشکل آقای اوباما دقیقا از همین نقطه شروع می شود: «او و دولت و دوستانش در دنیا هر روز منفورتر شده و مخالفان او، کشورش و دولت های وابسته به آمریکا هر روز محبوب تر، مقدرتر و به حاکمیت نزدیک تر می شوند.» اوباما می خواهد این معادله را تغییر دهد می آید و همه اعوان و انصار داخلی، بین المللی و منطقه ای را جمع می کند تا تصویری از ایران مبتنی بر اقدامات خشن و تروریستی ارائه دهد و جالب تر این است که ابلهانه گمان می کند بخط شدن این نیروها به دگرگونی در معادله منجر می شود؛ باید از او پرسید مگر این ها در طول این 32 سال در همه برنامه های ریز و درشت در خدمت آمریکا نبوده اند آیا اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب، شورای همکاری، کشورهایی نظیر عربستان، بحرین، کویت، قطر و سازمان هایی نظیر CIA، FBI، دستگاه قضایی، وزارت خارجه، کاخ سفید، وزارت خزانه داری آمریکا و... انرژی جدیدی پیدا کرده اند یا شیوه جدیدی که تاکنون در معرض آزمایش قرار نگرفته اند و یا اینکه تاکنون در همراهی با برنامه های آمریکایی تردیدی داشته اند و حالا تردیدهایشان برطرف شده است؟ چرا اوباما و تیم او گمان می کنند با یک جنجال، حقیقت دگرگون شده، آمریکای در حال ضعف که برای حفظ 5000 نیروی نظامی در عراق باید به همه عراقی ها التماس کند، یک شبه به آمریکای قوی تبدیل می شود و ایران با نشاط که حلقه های توطئه را پی در پی شکسته و به انتظار فروپاشی قریب الوقوع بلوک غرب نشسته، یک شبه ضعیف می شود؟

درخصوص جنجال- 11اکتبر- آمریکا چند نکته قابل ملاحظه است.
1- خبرها بیان گر آن است که جنجال اخیر از یک برنامه ریزی- به زعم آمریکایی ها- جامع برخاسته است. برنامه ای که با مشارکت مقامات ارشد چند کشوراروپایی و مقامات ارشد چند کشور منطقه ای تنظیم شده است اساس این برنامه اعمال فشار شدید به ایران برای بازگشت از مسیر خود می باشد. این خود چند نکته را به ما یادآوری می کند: اولا نشان می دهد که آمریکا و هم پیمانانش شرایط را بسیار خطرناک ارزیابی کرده و زمان را در حال از دست رفتن می دانند ظاهرا این جمعبندی را همه آنان قبول کرده اند و برای همراهی با آمریکا تعهد سپرده اند وگرنه چگونه است که فرد مورد اتهام- منصور ارباب سیار -29سپتامبر دستگیر شده و - براساس گزارش سایت فارسی بی بی سی- 11 روز بدون بازجویی و محاکمه در اختیار FBI بوده و 11اکتبر به یکباره مقامات مختلف سیاسی، قضایی، اقتصادی و امنیتی آمریکا، اروپا، اتحادیه عرب و کشور عربستان به میدان می آیند و همه یک حرف را تکرار می کنند: «تردیدی در دخالت ایران در این ماجرا ندارند و همه بر لزوم مجازات شدید ایران تاکید می کنند.» ثانیاً همداستانی موجود در این ماجرا حکایت گر آن است که این ها از امکان مدیریت تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا- علیرغم میلیاردها دلار خرج و اعزام پی در پی هیات های دیپلماتیک و به میدان آوردن انواع طرح ها- مایوس شده و تنها راه را ایجاد مانع بر سر راه منبع پمپاژکننده انرژی با این جنبش ها می دانند. ثالثا روی آوردن آمریکا به اتهام تروریزم علیه ایران نشان می دهد که این کشور از اثرگذاری بر جامعه بین المللی مایوس شده و موضوعی را در دستور کار قرار داده که فقط تعدادی از کشورها از آن حمایت می کنند در واقع اتهام جدید آمریکا از این بعد فشار علیه ایران را از فشار جهانی به «فشار گروهی» تبدیل می کند این البته به میزانی که برای آمریکا کار را آسان تر می کند به همان میزان نیز تصمیمات آن را شکننده می کنند.

2- اتهام ترور به ایران در شرایطی انجام شده که - براساس اعترافات و اسناد- آمریکا و دو هم پیمان منطقه ای اش، عربستان و رژیم صهیونیستی طی 20 ماه گذشته موجی از ترور علیه شخصیت ها و کشورهای مقاومت به راه انداخته اند. ترورهای اجرا شده علیه عماد مغنیه، المبحوح، علی محمدی، شهریاری، عباسی، رضایی نژاد، ربانی، حسون و مهندالمعمار چهره های برجسته مقاومت در لبنان، فلسطین، ایران، افغانستان و عراق همه در یک طراحی دولتی و با هماهنگی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، رژیم صهیونیستی و عربستان صورت گرفته اند با این وصف چه جای آن وجود دارد که این کشورها در یک جنجال بزرگ تبلیغاتی، ایران را متهم می کنند که در صدد برآمده تا یک سفیر را از طریق یک گروه مافیایی به قتل برساند و دریک سفارتخانه بمب گذاری کند. این جنجال یک دلیل عمده و قابل تامل دارد و آن راه اندازی زنجیره بزرگی از ترور رهبران مقاومت در سطح منطقه است کما این که نزدیکی ترور پرفسوربرهان الدین ربانی- 29 شهریور- با ترور علیه مفتی اعظم سوریه- 10 مهر- که منجر به شهادت فرزند او شد و ترور علیه آیت الله سیستانی در عراق که منجر به شهادت یکی از اعضای دفتر او در کربلا شد، از چنین چیزی حکایت می کند. از لابلای مواضع مقامات آمریکایی نیز این نتیجه به دست می آید، این نکته ای است که باید مورد توجه رهبران مقاومت در سطح منطقه باشد اما آمریکایی ها می خواهند از این طریق رهبران مقاومت را به محافظه کاری و دور شدن از اجتماعات وادار نمایند.

3- آمریکا، اروپا و عربستان احساس می کنند تحولات یمن و بحرین در آینده نزدیک به سقوط رژیم های موجود و روی کار آمدن نظام های مخالف آنان منجر می شود. وقوع دو اتفاق بنیادی در شمال و جنوب عربستان تاثیر جدی بر عربستان گذاشته و موقعیت کنونی سعودی ها و به تبع آن موقعیت کنونی آمریکا در شبه جزیره را دگرگون می کند. آنان می دانند که این تحول در نهایت ایران مردم دوست را در شبه جزیره جایگزین آمریکای جنایتکار و رژیم دست نشانده سعودی می کند و این اتفاقی است که براساس قرائن موجود در زمانی کمتر از 5 سال اتفاق می افتد و این عامل به تنهایی ایران را قدرت اول در سطح آسیای جنوب غربی و شمالی آفریقا می کند. آمریکا گمان می کند چنین تصویری نه تنها برای اروپا، آمریکا و رژیم های وابسته عرب نامطلوب است بلکه کشورهای دیگری را هم که با آمریکا هماهنگ نیستند به وحشت می اندازد و از این رو با یک جنجال سیاسی می تواند اتحاد منسجم تر و عملیاتی تری را علیه ایران به وجود آورد . بر این اساس نماینده آمریکا در سازمان ملل از عزیمت هیاتی به روسیه برای همراه کردن مقامات این کشور خبر می دهد. البته آنان می دانند که روسیه و چین هم جایگاهی در تحولات این منطقه ندارند و طبعا نمی توانند رژیم های یمن و بحرین را از سقوط نجات دهند ولی تصور می کنند همراهی آنان می تواند ایران را در شرایط دشوارتری قرار دهد. اما در مورد اینکه روس ها و چینی ها با این طرح همراه شوند، تردیدهای جدی وجود دارد کما اینکه تاکنون علامتی از موافقت آنان با اعمال فشار شدیدتر علیه ایران دیده نشده است.

4- آمریکایی ها از مراسم حج امسال وحشت زیادی دارند چرا که سقوط رژیم های مبارک، بن علی و قذافی و قرار داشتن رژیم های یمن و بحرین در آستانه فروپاشی، روحیه جدید مبتنی بر اعمال فشار سنگین بر بقیه رژیم های وابسته به آمریکا در کشورهای اسلامی که هنوز با خشم فراگیر و موثر مردمی مواجه نشده اند، وضعیت خاصی را پدید می آورد و همه منطقه را در دایره ای از اعتراض به رژیم های مستبد وابسته به آمریکا قرار می دهد. آمریکا با این سناریو گمان می کند ایران در سطح رسمی در عربستان منزوی می شود و در سطح غیررسمی با متهم شدن به ترور از چشم مسلمانان می افتد و ترسیم ائتلاف سنگین محور غرب علیه آن، رهبران بیداری اسلامی در سطح منطقه را از نزدیک شدن به رهبران ایران برحذر می دارد. این در حالی است که از قضا این فشارها ایران را بیش از گذشته در کانون توجهات مسلمانان قرار می دهد و رجوع به ایران را بیشتر می کند برای اینکه بدانیم، طرح ضدایرانی آمریکا در افکار عمومی مسلمانان چه اثری می گذارد کمی صبر کنید. فریادهای الموت لامریکا فراگیرتر می شود یا از دهان ها می افتد؟

5- آمریکا علیرغم آنکه 10 سال است افغانستان را در اشغال دارند و بیش از 8 سال است که عراق را به تصرف در آورده است، نتوانسته یک سند علیه ایران - و از جمله علیه سپاه قدس- ارائه دهد که از توسل ایران به شیوه های تروریستی خبر دهد. گاهی مقامات آمریکایی در عراق و افغانستان ادعایی مطرح کرده اند ولی همزمان یا چند روز پس از آن با صراحت گفته اند هیچ سند و مدرکی نداریم و فراتر از این ها بارها حامد کرزای و جلال طالبانی روسای جمهوری افغانستان و عراق استفاده ایران از شیوه های تروریستی را قاطعانه رد کرده اند. واقعیت این است که ایران با شیوه های نظامی و امنیتی به مقابله با طرح های اشغالگری آمریکا نرفته اند بلکه هنر ایران این بوده که مردم این دو کشور - و کشورهای دیگر - را نسبت به توانایی خود آگاه کرده و ناتوانی آمریکا و متحدانش در سطح بین المللی و منطقه ای را برملا کرده اند و این یک مواجهه نرم است آمریکا در این مواجهه حرفی برای گفتن ندارد و در نتیجه به شیوه مألوف خود یعنی تروریزم متوسل شده است.

اما این پرده نمی تواند کمکی به آمریکا بنماید چرا که مردم باید تروریزم بودن ایران را باورکنند و فراموش کنند که چه کسانی با طرح خاورمیانه بزرگ در صدد ترور کشورشان بوده اند و کدام کشور بوده که منطقه را از خطر تکه تکه شدن توسط غرب حفظ کرده است.

خراسان:ضرورت پی ریزی اقتصاد مردمی

«ضرورت پی ریزی اقتصاد مردمی»یادداشت روز روزنامه‌ی خراسان به قلم مهدی حسن زاده استد که در آن می‌خوانید؛«حضور و اثرگذاری آحاد مردم در اقتصاد » این عبارت که شاید بتوان آن را خلاصه و چکیده سیاست های کلی اصل ۴۴ دانست، پیامی است که درک و فهم و اعتقاد به آن از سوی نخبگان اقتصادی و متولیان اصلی اقتصاد در حاکمیت ضروری است و با گذشت بیش از ۶ سال از ابلاغ سیاست های کلی اصل ۴۴ به جرات می توان گفت فهم نخبگان اقتصادی کشور از این سیاست ها به مراتب پایین تر از هدف اصلی آن یعنی حضور و اثرگذاری آحاد مردم در اقتصاد و به عبارتی دیگر اقتصاد مردمی است.

آن چه که رهبر انقلاب با عنوان سیاست های کلی اجرای اصل ۴۴ در سال ۸۴ ابلاغ و در قالب سیاست های کلی برنامه پنجم در اواخر سال ۸۸ و سپس با نامگذاری سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادی تعیین کردند ایجاد فضایی جدید در عرصه اقتصاد بود که پیام اصلی آن پیوند دادن همت ها، ابتکارات، انگیزه ها و سرمایه های مردم با اقتصاد است اما بهتر است ابتدا ببینیم آن چه تلقی رایج بخش عمده ای از بدنه حاکمیت و حتی نخبگان اقتصادی کشور از نحوه تعامل مردم و اقتصاد است، چه می باشد و با افقی که از سوی رهبری ترسیم شده است چه تفاوتی دارد؟

در نگاه رایج دست اندرکاران اقتصاد کشور رابطه مردم با اقتصاد عمدتا در حوزه مصرف تعریف می شود و تنظیم این رابطه به شکلی که موجب کاهش مصرف و بهینه سازی آن شود، بهترین حالت رابطه مردم با اقتصاد است. در این نگاه تامین مایحتاج عمومی مردم از طریق یک نظام توزیع مناسب، توانمندسازی مردم برای تامین مایحتاج مصرفی از طریق پرداخت های مالی متناسب با افزایش قیمت ها و دعوت به صرفه جویی اصلی ترین خواسته ها از مردم برای عمل در حوزه اقتصاد است. این نگاه البته سطحی از بایدها و نبایدهای کنش های اقتصادی مردم را تعریف می کند که از منظر همه قابل پذیرش است به ویژه با واقعیت های اقتصاد ایران که با مصرف غیربهینه و رو به تزاید انرژی و کالاهای مصرفی مواجه است و باید این نحوه مصرف اصلاح شود.

در این میان هدفمندی یارانه ها ضرورت اصلاح الگوی مصرف را ضروری تر می سازد و سطح نگاه به رابطه مردم و اقتصاد در حد مدیریت مصرف را پررنگ تر می سازد. از این رو تنظیم بازار، تبلیغات گسترده و ایجاد این اطمینان در مردم که گرانی وسیعی رخ نمی دهد و توزیع یارانه نقدی قابل توجه در مقایسه با اصلاح قیمت ها سیاستی بود که در مهار تورم انتظاری ناشی از هدفمندی یارانه ها موثر بود و رابطه مردم با اقتصاد را در شرایط حساس ماه های نخستین پس از اجرای هدفمندی یارانه ها به خوبی تعریف می کرد.

اما در یک افق نگاه بالاتر و آن گونه که در سیاست های کلی اصل ۴۴ و اهداف سال جهاد اقتصادی از سوی رهبر انقلاب ترسیم شده است، رابطه مردم و اقتصاد نه تنها از مسیر تعریف درست در حوزه مصرف بلکه از مسیر تعیین جایگاه مردم در عرصه سرمایه گذاری، کارآفرینی و تولید می گذرد.

در این نگاه اندیشه ها و افکار نخبگان جامعه از مسیر دانش به مسیر تولید و کارآفرینی راه می یابد و باید ساز و کارهای تشویق صاحبان ایده های نو در عرصه های فنی و تکنولوژی مشخص شود. همچنین ساز و کارهای تشویق و ترغیب به خلاقیت و تولید بیشتر، کار دقیق تر و سرمایه گذاری مولد برای عموم جامعه نیز فراهم می شود.

اما آن چه در بطن ساختار اقتصادی کشور نهادینه شده است، ثمره ای جز انفعال برای نخبگان و عموم مردم در عرصه اقتصاد ندارد. در این شرایط عموم مردم به دنبال مدیریت ثروت و درآمد خود در تامین مایحتاج روزانه و هزینه های سنگین از جمله اجاره بهای مسکن هستند و مازاد درآمد خود را نیز یا به سپرده گذاری در بانک ها اختصاص می دهند و یا روانه بازارهای سفته بازی از جمله ارز و سکه می کنند.

صاحبان سرمایه های بزرگ تر نیز بازارهای کلان سوداگری از جمله مسکن و بورس را در کنار ارز و سکه به عنوان عرصه فعالیت خود بر می گزینند چرا که فضای سودآورتر و مساعدتری برای سرمایه گذاری ندارند.

در چنین شرایطی نخبگان اقتصادی از صاحبان ایده و تکنولوژی تا فعالان بخش تولید، صنعت و کشاورزی نمی توانند چشم خود را به روی واقعیت های طلایی بازارهای سوداگری و مسیر پردست انداز عرصه تولید و کارآفرینی ببندند.

در مجموع به نظر می رسد بازخوانی مجدد سیاست های کلی اصل ۴۴ در زمینه توانمندسازی بخش خصوصی و آحاد مردم از طریق تاسیس و ایجاد مجموعه های سرمایه گذاری با حضور آحاد مردم در قالب هایی نظیر تعاونی ضروری است. بر اساس سیاست های ابلاغی رهبر انقلاب واگذاری شرکت های دولتی یکی از اهداف اجرای اصل ۴۴ است و «تشویق اقشار مردم به پس انداز و سرمایه گذاری و بهبود درآمد خانوار ها» هدفی است که مورد غفلت مجریان و منتقدان اجرای اصل ۴۴ قرار گرفته است. چرا که مجریان اجرای اصل ۴۴ حجم وسیع واگذاری شرکت های دولتی را به عنوان عملکرد مثبت خود و منتقدان اشکالات عمده در نحوه واگذاری این شرکت ها را به عنوان اصلی ترین انتقاد خود مطرح می کنند. در حالی که به دیگر هدف اصلی اجرای اصل ۴۴ که به نوعی تعریف رابطه اقتصاد با مردم است، اشاره ای نمی کنند.

هر چند دولت در این راستا اقدام به توزیع سهام عدالت کرد و اما نقاط ضعف اساسی در نحوه توزیع، مشمولان و واگذار نشدن سایه مدیریت دولت از سر شرکت های واگذار شده به سهام عدالت عملا تحقق هدف مهم اصل ۴۴ مبنی بر تشویق اقشار مردم به پس انداز و سرمایه گذاری و بهبود درآمد خانوارها را تحت الشعاع قرار داده است.لذا به نظر می رسد اصلاح روش های اجرای اصل ۴۴ برای بهبود سرمایه گذاری و پس انداز مردم تجمیع مردم در قالب تعاونی های بزرگ و جمع آوری سرمایه های خرد مردم همراه با واگذاری مسئولیت مجموعه های اقتصادی به این تعاونی ها و مجموعه های مردمی بزرگ می تواند گامی جدی در راه شکل گیری اقتصاد مردمی باشد. البته آن چه در این میان مهم است تغییر نگاه به اقتصاد است.

اگر رویکرد دولتمردان و کارشناسان به اقتصاد تغییر کند و نگاه «اقتصاد مردمی» محوریت طرح ها و برنامه ها قرار گیرد، اقتصاد کشور با حضور واقعی مردم متحول می شود لذا به نظر می رسد وظیفه نخبگان و دولتمردان بسترسازی برای ورود عملی و فراگیر به اقتصاد کشور است.

جمهوری اسلامی:بمبی که آمریکا از آن می‌ترسد

«بمبی که آمریکا از آن می‌ترسد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛همزمان با جنجال تبلیغاتی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در موضوع ساختگی طرح ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا، روزنامه فیگارو ادعا کرد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارش تازه خود با صراحت اعلام می‌کند مدارکی در اختیار دارد که نشان می‌دهند برنامه هسته‌ای ایران جنبه نظامی دارد و ایران درحال ساختن بمب هسته‌ای است.

گزارش مورد ادعای روزنامه فرانسوی فیگارو هنوز منتشر نشده و براساس همین خبر، قرار است روز 26 آبان ماه یعنی بیش از یکماه دیگر به اجلاس شورای حکام در وین ارائه شود. توجه به پاسخ این سؤال که چرا گزارشی که معمولاً توسط مدیر کل آژانس اتمی به شورای حکام داده می‌شود و بعد از اطلاع اعضای آن شورا به رسانه‌ها راه می‌یابد 35 روز قبل از موعد به یک روزنامه فرانسوی راه پیدا می‌کند، بسیاری از مسائل پشت پرده ماجراهای اخیر را فاش خواهد کرد. متن خبر فیگارو چنین است.

"براساس اطلاعاتی که در اختیار این روزنامه قرار گرفته، در گزارشی که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از برنامه هسته‌ای ایران تهیه کرده و قرار است در اجلاس وین شورای حکام در روز 17 نوامبر (26 آبان) ارائه شود، مدارک موجود، ماهیت نظامی برنامه هسته‌ای ایران را برای دستیابی به بمب اتمی ثابت می‌کند."

روزنامه فیگارو سپس به نقل از یک کارشناس نزدیک به پرونده هسته‌ای ایران که نامش را نمی‌آورد و می‌نویسد نامش فاش نشده، می‌افزاید: "این گزارش یکی از مهم‌ترین گزارش‌های آژانس در این زمینه است."

برای ارزیابی خبر روزنامه فرانسوی فیگارو به چند نکته باید توجه شود.
اول آنکه خود روزنامه فیگارو تحت نفوذ صهیونیست‌ها قرار دارد و با سابقه‌ای که در ضدیت با جمهوری اسلامی ایران از دست اندرکاران آن سراغ داریم، کاملاً طبیعی است که با جریان سازی‌های اخیر علیه ایران همسو عمل کند.

دوم آنکه تاکنون انتشار اخبار مربوط به محتوای گزارش‌های مدیر کل آژانس انرژی اتمی به شورای حکام یا قبل از ارائه به شورا، به رسانه‌ها داده نمی‌شد و در موارد معدودی هم که به رسانه‌ها درز کرده مربوط به دو سه روز قبل از اجلاس شورای حکام بوده نه 35 روز قبل از آن. اینکه این‌بار فیگارو توانسته 35 روز قبل از اجلاس شورای حکام از محتوای گزارش مدیر کل آژانس انرژی هسته‌ای مطلع شود و خبر آنرا منتشر نماید، دلیل روشنی بر این واقعیت است که این ماجرا با طرح ساختگی ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا توسط ایران همسو است و مجموعاً در یک چارچوب برنامه ریزی شده برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی ایران طراحی شده‌اند.

سوم آنکه هدف "آمانو" مدیر کل آژانس انرژی اتمی از آنچه در 21 شهریور ماه گذشته علیه فعالیت هسته‌ای ایران گفته بود نیز اکنون قابل درک‌تر است. وی در گزارش شهریور ماه گذشته گفته بود: "بطور فزاینده، نگران فعالیت‌های احتمالی ایران در زمینه توسعه موشک هسته‌ای است". وی در آن گزارش، ایران را به تلاش برای تولید سلاح هسته‌ای متهم کرد و گفت: "جزئیات بیشتری از برنامه‌های هسته‌ای ایران منتشر می‌شود تا 35 کشور عضو شورای حکام آژانس بطور کامل از نگرانی مربوط به فعالیت‌های احتمالی ایران مطلع شوند."

کاملاً روشن است که آقای "یوکیا آمانو" مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در گزارش شهریور ماه، تحت امر اربابان خود عمل کرده و آن "نگرانی احتمالی" را در چارچوب همین طرحی که اکنون دولت آمریکا در مورد خبر ساختگی ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا مطرح ساخته، مدعی شده است. آنچه روزنامه فیگارو درباره گزارش آبان ماه آینده آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران مدعی شده نیز حلقه بعدی همین شاخه از توطئه ایست‌ که آمریکا از مجرای مدیر کل آژانس دنبال می‌کند و بخشی از مجموعه مورد اشاره است.

و چهارم آنکه اگر مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای درصدد انجام وظایف قانونی خود باشد، هرگز نمی‌تواند درباره گزارشی که قرار است 35 روز بعد به شورای حکام ارائه کند از هم اکنون به نتیجه برسد. در چنین فاصله زمانی قابل توجهی ممکن است بسیاری از واقعیت‌ها روشن شوند و محتوای گزارش تحت تأثیر آن واقعیت‌ها تغییر کند. اینکه فیگارو با قاطعیت ادعا می‌کند آژانس قرار است در گزارش خود به شورای حکام اعلام کند ایران درحال ساختن بمب هسته‌ایست، این نشان می‌دهد گزارش مدیر کل قرار است یک گزارش سفارشی باشد که همه جزئیات آن از قبل دیکته شده و کاری به مقررات و واقعیت‌ها ندارد. استناد گزارش فیگارو به "یک منبع که نامش فاش نشده" نیز همین نکته را مورد تأکید قرار می‌دهد.

اگر گزارش احمد شهید، گزارشگر سازمان ملل درباره حقوق بشر در ایران که دیروز منتشر شده است، را هم به این اتهامات اضافه کنیم، حلقه‌های توطئه آمریکا تکمیل‌تر می‌شود.

با توجه به این نکات به راحتی می‌توان به این نتیجه رسید که آمریکا با همکاری صهیونیست‌ها درحال تدارک یک توطئه حساب شده علیه ایران است و ماجرای سفیر عربستان و فعالیت‌های هسته‌ای ایران را بهانه قرار داده است. گستردگی تبلیغات آمریکا علیه ایران این روزها و فعال شدن مهره‌های آمریکا در منطقه که برای رسانه‌ها خوراک آماده می‌کنند، نشان می‌دهد برای این توطئه برنامه ریزی‌های مفصلی از ماه‌ها قبل صورت گرفته بوده تا حلقه‌های این توطئه یکی پس از دیگری فعال شوند.

با اینهمه، دولتمردان آمریکائی از این واقعیت غافلند که ملت ایران با تجربه 32 ساله‌ای که در مقابله با توطئه‌های شیطان بزرگ دارد، با هوشیاری در برابر این توطئه نیز می‌ایستد و آنرا خنثی می‌کند. واقعیت اینست که بمبی که آمریکا از آن می‌‌ترسد بمب اتمی نیست بلکه قدرت مقاومت ملت ایران است که تا امروز کلیه ترفندها را خنثی کرده و اینبار نیز دولتمردان واشنگتن را ناکام خواهد نمود.   

رسالت:نقش مردم در فلسفه سیاسی نظام اسلامی

«نقش مردم در فلسفه سیاسی نظام اسلامی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می‌خوانید؛سازوکارتحولات و تغییرات اجتماعی همواره مورد بحث اندیشمندان علوم اجتماعی بوده است؛ از همین روپرسش از علل و عوامل بروز تغییرات اجتماعی و نیز دلایلی که منجر به بسیج اجتماعی می‌گردد؛از کلیدی ترین پرسش هایی است که دانشمندان می کوشند از طریق پاسخ به آن موتور محرکه حرکت های اجتماعی را کشف کنند.

فارغ از آن که چه عاملی توده ها را به حرکت در می آورد همگان بر این واقعیت تاکید دارند که کلید پیروزی و بقای جنبش ها و تحولات اجتماعی، اتکاء به توده های مردم و نیز حفظ اعتمادمردم به گردانندگان حرکت های سیاسی و اجتماعی است.معمولا جنبش‌های انقلابی پس از پیروزی انقلاب به سرعت هدایت جامعه را در اختیار نخبگان خاص حزبی یا طبقه خاصی از حاکمان قرار می دهندکه به مرور از مردم فاصله گرفته و به مثابه یک طبقه جدید حاکم با شتاب دغدغه های مردم را به فراموشی می سپارند.

توده های مردم موتور محرکه و انرژی بخش انقلاب بشمار می روند و انقلابیون خود را در فاز نخست بیانگر اراده توده ها و در فاز دوم پس از پیروزی خود را خدمتگزاران آرمان های مردم بر می شمارند.حال اگر مردم که اراده آنان منشاء تحولات اجتماعی است دریابند؛حاکمان اراده و تمایلات خویش را بجای اراده آنان گرفته و میان آنچه آنان می خواهند و خواست حاکمان، شکاف غیر قابل ترمیمی وجود دارد طبعا از حاکمیت روگردان شده و حمایت خود را از آنان بر می گیرند.

قطع ارتباط با مردم راز سقوط انقلابات و ناکامی جنبش های اجتماعی است.   رهبری معظم انقلاب در اجتماع مردم کرمانشاه‌ این راز را به روشنی بیان داشتند: «مسئله‌ اصلی ما، مسئله‌ مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، اراده مردم، عزم راسخ مردم...در همه‌ تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است.

یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته‌ به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد.» نگاهی به رویکرد رهبری به جایگاه مردم در تحولات جامعه ما حاکی از آنست که ایشان همواره در برابر کلیه برنامه ها یا حرکات سیاسی که نوعی استکبارطبقه ای خاص در برابر توده ها یا جدایی از مردم را القاء کند؛ واکنش نشان داده اند و در مقابل، اقدامات همسو با مردم را مورد تایید قرار داده اند.

آنگاه که  نگرشی در جامعه ما مدیران حکومتی را دارای حقوق خاص و طبقه ای ویژه، برتر از مردم عادی می دانست شاهد موضع گیری و عدم تمایل ایشان بودیم.زمانی که در دوران اصلاحات؛تمایلات توده نادیده و تمایل گروهی محدود دارای اصالت دانسته می شد؛باز هم نارضایتی ایشان خود را نشان داد.

درآن هنگام که دولت جدید نزدیکی به توده ها و رئیس آن خود را یکی از مردم عادی اعلام کرد ؛شاهد حمایت رهبری بودیم. واقعیت آنست که در فلسفه سیاسی نظام اسلامی ؛مردم نقش محوری داشته ولی نوع رابطه نظام با مردم رابطه ای متفاوت از رابطه نظام های اصطلاحا خلقی، توده ای یا پوپولیستی و حتی دموکراتیک غربی دارد.

در نظام اسلامی اصالت با ارزش هایی است که از جانب دین و خدا ابلاغ شده است و حاکمان هر چند سعادت مردم و تمایلات آنان را در نظر دارند ولی این به معنای آن نیست که حکومت هر آن چه را که عرف بر آن مهر تایید نهد؛ مشروع
می شمارد.

حکومت بی رای مردم ستمگرانه است ولی نظام اسلامی برای جلب نظر توده ها  نمی تواند از اصول خود عبور کند و بماند ولو مجری ارزش های غیر دینی و الهی باشد.پس آنچه که اصالت دارد ارزش های دینی و عدالت است و حکومت اسلامی با خواست مردم اجرای این اصول را برعهده گرفته است. خلاصه فلسفه سیاسی نظام اسلامی اینست:با مردم در مسیر تحقق ارزش های الهی.

قدس:تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری

«تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید،سفر تاریخی رهبر فرزانه انقلاب به استان کرمانشاه و استقبال کم نظیر مردم سختکوش و ولایتمدار شهرهای مختلف این استان از مقام رهبری، تبلور ولایتمداری و تجلی عشق و علاقه وصف ناپذیر آنان به نظام مقدس اسلامی است.

 در شرایطی که اعتراضهای مدنی و نارضایتی شهروندان در آمریکا و بخشهایی از اروپا نگرانیهای گسترده ای را نزد حاکمان و رهبران سیاسی آنان پدید آورده است، فریادهای «جانم فدای رهبر» اقشار مختلف مردم استان کرمانشاه بخصوص جوانان سرزمین مقاومت و پایداری، مدلی موفق از نظام مردم سالاری دینی را در مقابل دیدگان جهانیان به تصویر کشید و مهمتر از آن برای مغرضان و بدخواهان انقلاب اسلامی که انکار هویت اسلامی ملت مبارز ایران و منزوی کردن جمهوری اسلامی را تعقیب می کنند تا به گمان باطل خویش مانع نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی در قلب آزادیخواهان جهان شوند، پیامهایی روشن و آشکار را در پی خواهد داشت.

رهبر گرانقدر ایران اسلامی در دیدارهای مختلف با مردم شهرهای مختلف استان کرمانشاه، سخنان ارزشمندی را مطرح نمودند. از جمله، در نشستی که با خانواده های شهدا، ایثارگران و جانبازان داشتند، نکاتی را در ارتباط با روحیات ایثارگران، شهدا و نظام مردم سالاری دینی عنوان نمودند که به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.

روحیه ایثارگری، عامل نجات بخش کشور
ایشان در فرازی از سخنانشان تأکید کردند: «روحیه ایثارگری، نجات بخش یک کشور و ملت است و هیچ جامعه ای بدون روحیه ایثارگری به عزت و عظمت نخواهد رسید.» در کشورها و اقالیم جهان، اغلب عنصری، روحیه و احساسات مردم و جوانان را برای صیانت از جغرافیای کشور تحریک می نماید تا با استفاده از این اهرم ظرفیت مردمی در کنار دیگر توانمندیهای دفاعی به کار گرفته شود. عموماً کشورهایی که در پرتو این نگاه توانسته اند از روحیات ملتهایشان بهره ببرند، بر ملیت و انگاره های ناسیونالیستی تأکید و تلاش کرده اند این امکان را به دیگر تواناییها بیفزایند. از آنجا که این ایده ریشه در برداشتهای مادیگرایانه داشته است، در گذر زمان در دیگر اندیشه ها مستحیل شده و با روایتهای جدید از جمله دیدگاه های انترناسیونالیستی، به مرور کم رنگ گردیده و در اذهان آرشیو خواهد شد. اگر این از خودگذشتگی متأثر از باور دینی و ایدئولوژیک باشد، سیر حوادث و بروز و ظهور ایده های متعدد، قادر به کم رنگ نمودن آن نخواهد بود، زیرا این نگرش برخاسته از آرمان ایدئولوژیک یک امت است. مردم ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس نشان دادند با این ویژگی می توان از ارزشهای انقلاب اسلامی صیانت نمود و در مقابل سیل تهاجم جهانی به رهبری عراق ایستاد. امروز نیز با تمام توان در مقابل شگردهای عرصه نبرد جدید مقابله می نمایند.

هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگران
حضرت آیةا... خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان یکی از ابعاد و جهات روحیه ایثارگرانه را شناخت نیاز لحظه دانستند و عمل به وظیفه را به عنوان کیمیای هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگرا ن ذکر نمودند.

ایثارگران بصیرت و تشخیص بهنگام داشتند و می دانستند باید بر اساس وظیفه در هر برهه ای که اقتضای خاص خودش را دارد، وارد عمل شد. شناخت دشمن و آگاهی از ابزارهای بیگانگان با عنایت به بهره گیری از فناوری مدرن، فعالیت خصمانه با پوششهای فریبنده، آگاهی از عقبه های دشمن در داخل و عمل به تکلیف متناسب با طراحی بازی از سوی بیگانگان، مواردی است که شناخت آنها بدون برخورداری از موقعیت شناسی امکان پذیر نیست. بر کسی پوشیده نیست، برخی از افراد در جامعه در شرایط کنونی با خوش بینی وصف ناپذیر، درک صحیح از مناسبات فعلی دشمن در تعاملات جهانی نداشته و به گونه ای رخدادهای موجود را ارزیابی می کنند که مخرج مشترک آن با برآوردهای بیگانگان یکی است. آرزوی دشمنان همین سطحی نگری و غفلت در جامعه هدف است تا از این منظر در اهدافشان به توفیقاتی دست یابند. اما روحیه ایثارگرایانه که در حقیقت میراث شهداست، اگر به عنوان یک الگو در بدنه جامعه تزریق شود، همه اهرمهای تهاجمی دشمن را در هر بعدی با شکست مواجه می کند.

صبر و بصیرت، عامل صعود به قله های پیشرفت
حضرت آیةا... خامنه ای در فراز دیگری از اظهاراتشان خاطرنشان کردند: «صبر و بصیرت، یگانه عامل رسیدن به قله هاست و اگر ملتی دارای این دو ویژگی ممتاز بود، قطعاً در تشخیص هدفها و مسیر رسیدن به این هدفها دچار تردید و سردرگمی نخواهد شد.» بدون تردید، دشمن در مقطع حساس کنونی تلاش می کند با دامن زدن به کاستیها، روند رو به رشد پیشرفت کشور را کند و یا بعضاً ایستا معرفی نماید و با ارائه این تحلیلها، یأس و ناامیدی را در میان جامعه ترویج نماید و از رهگذر اتهام، ناکارآمدی را موجه جلوه دهد. پر واضح است، شرایط فعلی انقلاب اسلامی، با سالهای اولیه و دوران بی ثباتی، ناامنیهای گسترده داخلی، تهدیدهای بیرونی، تحریم اقتصادی نظام نوپا و فاقد تجربه و ترور مسؤولان بلندپایه نظام قابل مقایسه نیست. در وضعیت کنونی، پیشرفتهای هسته ای، برخورداری از فناوری مدرن نظامی، پیشرفتهای چشمگیر علمی و صنعتی و پیشرفتهای متنوع دیگر، جمهوری اسلامی را در ردیف معدود کشورهای برخوردار قرار داده است.

لازمه مردم سالاری اسلامی، نقش آفرینی واقعی مردم در همه عرصه ها رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از فرمایشاتشان تأکید کردند: «نظام ایران، جمهوری اسلامی به معنای مردم سالاری اسلامی است که لازمه آن نقش آفرینی واقعی مردم در همه عرصه ها و استفاده غیرصوری از ظرفیت مردم است.» مردم در نظام مردم سالار دینی، یعنی ظرفیتی که از بحران جنگ تحمیلی 8 ساله عبور کرد و فتنه 18 تیر 1378 را در 23 تیر مهار کرد و توانست خوابهای آشفته اپوزیسیون خارج نشین و عمال داخلی آنها را بدون تعبیر بگذارد. این پتانسیل علاوه بر مشارکت گسترده و مثال زدنی در عرصه های انتخاباتی نظام اسلامی، فتنه طراحی شده سال 1388 را با حضور پر رنگ و به یاد ماندنی 9 دی همان سال، با شکست مواجه نمود و در سال جاری نیز که انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است، با حضور گسترده و مشارکت بالا در انتخاب نمایندگان شایسته، کارآمد، وفادار به نظام و مطیع ولایت اهتمام خواهد ورزید.

سیاست روز:شکست عربستان در بازی ترور

«شکست عربستان در بازی ترور»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛از زمان آغاز خیزش‌های اسلامی در منطقه تقابل ناخواسته‌ای میان ایران و عربستان شکل گرفت. این رو در رویی هنگامی بیشتر شد که...

از زمان آغاز خیزش‌های اسلامی در منطقه تقابل ناخواسته‌ای میان ایران و عربستان شکل گرفت. این رو در رویی هنگامی بیشتر شد که مردم شیعه بحرین که اکثریت این کشور کوچک را تشکیل می‌دهند، قیام خود را آغاز کردند و همچنان ادامه دارد.

عربستان با اعزام نیروهای نظامی خود و دخالت در این کشور، نگرانی شدید خود را از پیروزی مردم بحرین نشان داد.

حمایت‌های معنوی جمهوری اسلامی ایران از مردم بحرین همچون دیگر کشورهای انقلابی منطقه نیز باعث خشمگین شدن آل سعود شد. در واقع عربستان به خاطر بروز انقلاب‌های منطقه‌ای و از دست دادن همپیمانان خود، ضعف سیاسی و تاثیرگذاری در این خیزش‌های اسلامی را احساس می‌کرد به همین خاطر درصدد برآمد تا از پیروزی مردم دیگر کشورها از جمله بحرین و یمن جلوگیری کند.

حمایت‌های گسترده آل سعود از عبدالله صالح و آل خلیفه باعث طولانی شدن انقلاب در این دو کشور شده است و در پس این حمایت‌ها کشتار مردم مظلوم این دو کشور نیز افزایش یافته است. اکنون مردم این دو کشور عامل به تاخیر افتادن پیروزی انقلاب خود را عربستان و در راس آن آل سعود می‌دانند.

در خلال این تحولات، پیروزی مردم مصر و سرنگونی دیکتاتوری مبارک ضربه سختی بود که بر پیکر آل سعود در منطقه وارد کرد.

انسجام و همراهی مردم واصل غافلگیری در انقلاب مردم مصر باعث شد تا عربستان سعودی خود را بازنده عرصه انقلاب در مصر بداند.

در کنار آن حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم مصر باعث بیشتر شدن محبوبیت ایران میان مردم انقلابی مصر شد.

پس از این تحولات گسترده تاثیرگذار در معادلات سیاسی جهان، تحولات ضد سرمایه‌داری در غرب به ویژه در صدها شهر آمریکا شکل گرفت. این اعتراضات بنابر اذعان بسیاری از تحلیل‌گران سیاسی و اقتصادی، اعتراضاتی است که پایان نمی‌یابد مگر با حذف سیستم سرمایه‌داری در آمریکا که باعث شده است مردم این کشور در وضعیت نابهنجار اقتصادی قرار بگیرند و هر روز بر شمار فقرا و بیکاران آن افزوده شود. جنبش وال استریت، جنبشی مردمی است که به سیاست‌های اقتصادی و سیاسی سردمداران سرمایه‌داری در کشور خود و سطح جهان اعمال می‌کنند.

آمریکا برای برون رفت از این اوضاع ناخواسته پیش آمده که در هیچ یک از تحلیل‌های تحلیگران آمریکایی نمی‌گنجید، اکنون در پی آن است تا با راه انداختن یک جنگ روانی و تبلیغاتی موج فشارهای وارد شده داخلی و خارجی به خود را کم کند.

به همین خاطر پروژه ترور سفیر عربستان در واشنگتن را طراحی می‌کند، تا در پس آن بتواند ضمن سوق دادن افکار عمومی به این سو، یک درگیری سیاسی بین ایران و عربستان ایجاد کند. آمریکا به خوبی می‌داند که پس از فروپاشی شوروی سابق، اکنون چالش جدی برای او، ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران است.

به همین خاطر همه انرژی خود را برای مقابله با گسترش این ایدئولوژی که در میان کشورهای اسلامی تاثیر گسترده‌تری دارد، صرف کرده و می‌کند.

سران و سردمداران کاخ سفید اکنون با توجه به تحولات منطقه و نقش تاثیرگذار جمهوری اسلامی ایران بر این خیزش‌ها، و در کنار آن عربستان که خود را پدر معنوی کشورهای عربی می‌داند، سعی دارد با افزایش تنش میان دو کشور فضای تحولات را به نفع خود تغییر دهد.

پس از پرده‌برداری از سناریوی ترور سفیر عربستان در واشنگتن، در آینده نزدیک شاهد خواهیم بود که آمریکا از آل سعود که خود نیز دستخوش اعتراضاتی است، خواهد خواست که نسبت به جمهوری اسلامی ایران مواضع سرسختانه‌تری را در پیش گیرد.

هر چند مقامات عربستان باید به این نکته توجه داشته باشند که تقابل سیاسی این کشور با ایران، مشکلات آنها را افزایش خواهد داد و باعث خواهد شد که مردم انقلابی منطقه نگاه بدبینانه‌تری را نسبت به آل سعود داشته باشند.

حمایت:دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی

«دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛طی روز های اخیر برخی رویدادها در داخل وخارج کشور بازتابهای وسیعی یافته است که از منظر نوع تدبیر برای دفاع از حقوق ملت ایران لازم است تاملی در این خصوص انجام پذیرد. مورد اول به خبری مربوط می شود که در آمریکا مطرح شد با این ادعا که قرار بوده فردی ایرانی سفیر عربستان در این کشور را ترور کند وقبل از این اقدام دستگیر شده است.

این خبر در عالی ترین سطوح مقامات آمریکا چندین بار تکرار شد ورسانه های مختلف جهان آن را پوشش دادند ومتعاقب آن علیرغم هشدار مسئولین وزارت خارجه ایران مبنی بر اینکه مقامات عربستان در دام طراحی آمریکا نیفتند، از سوی مسئولین عربستان بدترین مواضع اتخاذ و توهین های مختلفی به حاکمیت کشورمان نثار شد ودر همین ارتباط برخی از رسانه های در اختیار عربستان از قبیل الشرق الاوسط نیز حسابی به این موضوع بها دادند و چندین صفحه را به این سوژه سازی جدید اختصاص وادعاهای متنوعی را علیه کشورمان مطرح کردند.

در همین اثنا خبری منتشر شد مبنی بر اینکه حکم شلاقی علیه یک دانشجو به اجرا در آمده به خاطر توهین ایشان به رییس جمهور ومتعاقب این خبر وانتشار وضعیت فرد یاد شده در شبکه های جهانی، رییس جمهور نیز نسبت به این مطلب واکنش انتقادی اتخاذ نمود و متعاقب آن اظهار نظری از سوی رییس قوه قضاییه مبنی بر دفاع از عملکرد قوه قضاییه وتاکید بر اجرای قانون منتشر شد.

هنوز این موضوعات توجه رسانه های جهانی را به خود مشغول داشت ودارد که از سوی دبیر کل سازمان ملل در اجرای قطعنامه سال قبل مجمع عمومی ملل متحد گزارشی به اجلاس امسال مجمع ارایه شد در خصوص وضعیت حقوق بشر در ایران وهم چنین گزارشگر تعیین شده از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل (احمد شهید) نیز طی اعلام نظری در اواخر هفته گذشته اعلام داشت که در راستای ماموریت محوله از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل گزارش مقدماتی خود را تهیه کرده که در اجلاس مجمع عمومی جاری ارائه شود.در چنین بستری از تحولات طبیعتا فضاسازی های جهانی علیه کشورمان بسیار سهل تر انجام می پذیرد واین وضعیت پرسشی را به ذهن متبادر می سازد که آیا ما برای دفاع از حق وعدالت ودفع این گونه فضاسازی های وسیع جهانی برنامه وراهکار دقیقی داریم یا اینکه هر کس سلیقه خود را اعمال می کند وتوجه نداریم که در جهان امروز اگر هوشمندی وفرصت شناسی دقیق وسنجیده بکار گرفته نشود خیلی از فرصتها تبدیل به چالش وتهدید برای کشور می شوند و وقت و انرژی کشور باید در مسیرهای دیگری مصروف شود.نظر به اهمیت این امر ،چند نکته بشرح زیر مورد تامل قرار می گیرد امید است مفید واقع شود وهمه ما را نسبت به انجام درست وظائفمان حساس تر کند.

نکته اول اینکه باید توجه کنیم ما بر اساس معیارها واصول دقیق دینی وقانونی باید حرکت کنیم.به عبارت دیگر، هویت واعتبار ما وهر صاحب منصبی در ایران به این است که منطبق با اصول وارزشها وموازین حرکت کند واگر حرکت ما چنین نباشد خودبخود از دیدگاه اندیشه اسلامی اعتباری نداریم و هر گونه تصدی ما نامشروع وغاصبانه محسوب می شود .

در اصول دینی وقانونی ما تاکید شده که حقوق شهروندان باید به بهترین وجه ممکن رعایت شود.تاکید شده که هیچ مرجعی فراتر از قانون قرار ندارد.تاکید شده که دادگستری مرجع رسیدگی به همه تظلمات مردم است ولزوما باید این بار سنگین را با رعایت بیطرفی واستقلال کامل منطبق با قوانین مربوط به دادرسی عادلانه به انجام رساند.تاکید شده که از مظلومین در سراسر جهان دفاع کنیم ودر مقابل ظالمان و زورگویان نهراسیم و موارد متعدد دیگر که در حوزه های مختلف حیات تجویز شده است.

اگر به این اصول درست عمل نکنیم،سوای مسوولیت شرعی در پیشگاه الهی ، در خیلی مواقع ممکن است هم نارضایتی داخلی شکل گیرد وهم بهانه و مستندات آماده ای را برای محافل سیاسی جهان فراهم آوریم تا به ما خرده بگیرند و تصویر نامناسبی از کشور ما را به مخاطبان عرضه دارند.نکته دوم این است که در فعالیت های مختلف سازمانهای رسمی وغیر رسمی در ایران لازم است از هر گونه تحجر وتصلب قشری گرا ونسنجیده در اتخاذ روشها و تکنیک های عملی پرهیز شود.

بلکه بالعکس، دائما در راستای رسیدن به راهبردهای کلان کشور باید روشها وفرمولهای جدید و متناسبی را اتخاذ کرد که کمترین هزینه را برای کشور در پی داشته باشد وسریعتر ما را به مقاصد متعالی رهنمون سازد. گاه دیده می شود که ما در اتخاذ روشهای مناسب بر اساس مقدورات شرعی وقانونی ، بی تدبیری یا کج سلیقگی می کنیم یا اصرار بی مورد بر نظر ودیدگاه خود داریم ومصالح کلان کشور را نادیده می گیریم وهمین امر باعث مشکلات متعددی می شود.

هم چنین گاه دیده می شود که بی تدبیری خود را یک مسوول پشت نظام یا عنوان اسلام پنهان می کند وتوقع دارد که کلیت کشور یا ارزشهای دینی زیر سوال برود ولی به او خدشه ای وارد نشود .در همین ارتباط کلان نگری را باید در سطوح مختلف به کارگزاران اجرایی،قضایی و تقنینی و دیگر صاحبان قدرت مرتبا توصیه کرد ودر هر یک از قوا ونهادهای رسمی وحتی جامعه مدنی آموزشهای تخصصصی در همین زمینه طراحی وبه اجرا در آورد تا هیچیک از دست اندرکاران امور با بی تدبیری خود صورت مساله ای پیچیده برای کشور درست نکند.

هم چنین هر کس باید پاسخگوی عملکردهای خود در مقابل نقد ونظرهای نخبگان وعموم اقشار جامعه باشد تا حساب افراد از کلیت کشور وارزشها جداگانه محاسبه شود. نکته سوم اینکه لازم است جهان امروز را بدرستی بشناسیم. حساسیت های جهان معاصر و تحولات مختلف را اگر درست رصد نکنیم ممکن است اسیر مسایل فرعی یا حاشیه ای شویم یا خود را به اموری مشغول کنیم که دشمنان حق وعدالت، خواهان آن هستند .

در جهان امروز یکی از مولفه هایی که بسیار در جذب مخاطب مهم است ومعمولا حتی زورگویان عالم نیز سعی می کنند تقلبی از این امر بهره ببرند،ارایه تصویری از یک مکتب یا یک حاکمیت یا یک مقام یا فرد است به نحوی که مخاطب احساس کند بیشترین توجه را آن مکتب یا آن حکومت یا آن فرد به کرامت انسانها وحقوق مردم دارد.در چنین جهانی نمی شود گفت ما چکار داریم که دیگران چه قضاوتی در مورد ما دارند یا چه برداشتی از توضیحات ما می کنند.بلکه بالعکس، دایما باید نیاز سنجی جهانی کرد وبرای نیازهای مخاطبان، پیام های هنجاری خود وهم چنین گزارش های کاربردی وعینی خود را ارایه نمود تا امکانی برای جریان سازان ایجاد نشود که فضا را علیه ما مشوش کنند.

اگر به تحولات جهانی نظر بیندازیم مشاهده می کنیم که ملتهای مختلف از جمله در کشورهای اسلامی وغیر اسلامی برای احقاق حقوق خود و بر پاداشتن عدل بپا خاسته ومطالبات خود را مطرح می کنند .این مهم حتی در مرکز زورگویان عالم یعنی کنار کاخ سفید نیز نمود یافته یا در لندن ،مدعیان تمدن و رعایت مدنیت را مجبور کرد که واقعیات خود را نشان دهند وجهانیان ببینند که مثلا این دولتها با اعتراضات ومطالبات مردمی چگونه برخورد می کنند.

در چنین فضایی لازم است دایما منادی هنجاری وعملکردی رعایت حقوق انسانها بود.این مهم تنها با مچ گیری از رقبای جهانی بدست نمی آید بلکه لازم است از حیث نظری بهترین دیدگاهها را عرضه داریم واز حیث عملی کارنامه خوبی را مرتبا در معرض داوری جامعه داخلی وسپس بین المللی قرار دهیم. آنگاه برخوردهای واکنشی ما با زورگویان یا به تعبیر طلبه ها پاسخ های نقضی ما به مدعیان بی عمل در جای خود ببار می نشیند وتاثیر گذار است.

در این حوزه بسیار دیده شده ومی شود که برخی اگر از مفاهیم وادبیات جذاب همانند آزادی ،مردمسالاری ،کرامت انسانی وامثالهم صحبت بمیان آید احساس خوشی به آنان دست نمی دهد بلکه گویی فوری باید موارد سو استفاده از این مفاهیم را گوشزد کنند تا آرام گیرند وترجیح می دهند که از واژگانی استفاده کنند که کوبندگی وصلابت در آن نهفته باشد.باید به این دوستان یادآوری کرد که از جمله تدابیر و هوشمندی ها این است که بتوانید راهبردهای کلان ارزشی وقانونی را در واژگان مناسب و ادبیات شایسته جا دهید و سپس به تولید فکر یا ارایه عملکرد بپردازید .اگر این مهم رعایت نشود حتی مخاطب داخلی نیز حرف گوینده را توجه نمی کند وبیشتر جنبه ارعابی آن را یاد آوری می نماید.

نکته چهارم اینکه بسیار دیده می شود که در مسایل مربوط به کلیت کشور یا جامعه بشری گرایش به قبیله گرایی و ارزیابی های باندی وگروهی در سطح جامعه نمود می یابد این آسیب را باید جدی گرفت و برای آن علاج اندیشید.مثلا وقتی بنا به طرحی جهانی قرار است صحنه سازی شود که تصویر جمهوری اسلامی نزد حق جویان عالم مشوش جلوه کند یا زمینه برخی تصمیمات خلاف علیه کشورمان فراهم آید، انتظار از همه گرایشهای فکری واجتماعی سیاسی این است که دقیق ارزیابی کنند و مبادا که در ورطه طراحان جهانی بیفتند.در این موارد طبیعتا همه باید خود را ملزم به دفاع از کیان کشور ومنافع ملت بدانند.

اگر این ضرورت را همه بپذیریم آنگاه به این موضوع باید پاسخ دهیم که چه کنیم تا این هم آهنگی و هم پوشانی برای مقابله با رویکردهای خلاف دشمنان کشورمان شکل گیرد؟از جمله پاسخ هایی که به این پرسش می توان داد این است که گفتگو واحترام متقابل بین گرایشهای مختلف فکری و حضور همه طیف ها در سپهر عمومی جامعه را در پرتو قانون اساسی کشور توسعه دهیم .نمی شود یک دیدگاه خود را حق مطلق بداند ودیگران را نفی کند بعد انتظار داشته باشد که حضور همه طیف ها در دفاع از منافع کشور توسعه یابد.

گاه دیده می شود که عدم احترام متقابل باعث می شود که تا فردی از یک گروه نظری می دهد افراد گروه دیگر حتما سعی می کنند تحلیل و موضع متفاوتی را اتخاذ کنند تا خط کشی های آنان از یکدیگر حفظ شود بی آنکه کسی به فکر منافع ملی باشد.در این میان مسوولان وصاحبان قدرت نقش مهمی بر عهده دارند وآن اینکه حتما فراگیر موضع بگیرند و ملی عمل کنند واز هر گونه بیان یا عملی که اختصاص وتعلق آنها به یک طیف فکری را دامن می زند یا این شبهه را ایجاد می کند،قویا بپرهیزند.

متاسفانه گاه دیده می شود که افرادی در مناصب مهم و ملی کاملا آشکار عهده دار ایفای نقش میان یک طیف فکری می شوند یا بنحوی سخن می گویند وعمل می کنند که جامعه احساس می کند فرد یاد شده در قالب های خطی و گروهی خاص حرکت می کند وفقط آنها که در طیف فکری او هستند خوبند وبقیه غیر قابل توجه یا اعتماد محسوب می شوند.این گونه رویکردها ریشه همدلی وهمبستگی را می سوزاند واز درون زمینه آن را فراهم می آورد که شکافهای واقعی در میان جامعه توسعه یابد و دشمنان کشور طراحی های خود را بر همین گسل ها وشکافها متمرکز کنند.

سخن آخر:
در اینکه جمهوری اسلامی سالهاست با انواع توطئه ها وخباثتهای برخی زورگویان عالم روبروست ،تردیدی نیست.هم چنین در این امر تردیدی نیست که یکی از محورهای تلاش زورگویان عالم این است که ایران را خشن ومخالف اصول مردم سالاری به تصویر کشند واز توسعه فکر واندیشه انقلاب جلوگیری کنند.

در همین ارتباط دایما فراروی کشورمان انواع موانع را ایجاد وچالشهای مختلف را شکل می دهند .برای مقابله با این طرح ها وقدامات باید به اصول پایبند بود وهمواره خودر ا با اصول ارزیابی کرد که معلوم شود کجا ایستاده ایم. از جمله مهم ترین اصول ارزشی ما رعایت حقوق مشروع مردم وگسترش حق وعدالت است .

برای دفاع از حق وعدالت و اتخاذ روشهای پیگیری آن همواره باید هوشمندی وخوشفکری بکار گرفت واز هر گونه بی تدبیری ویا کج سلیقگی پرهیز کرد. مهم ترین تدبیر در این حوزه این است که در داخل جامعه خود همدلی وهمبستگی را روز به روز تقویت کنیم و تکثر دیدگاهها در عین وحدت را به عنوان امری راهبردی پیگیری همه جانبه کنیم وهمه خود را مقید بدانند که حقوق مردم باید در ابعاد مختلف به بهترین شکل مختلف شود.

اگر این مهم را در داخل جدی بگیریم صدها طرح خباثت آمیز همانند آنچه این روزها آمریکایی ها وعوامل سعودی علم کرده اند کارایی در جذب مخاطب نخواهد داشت ومخاطبان در سراسر جهان تصدیق خواهند کرد که این گونه برچسبها به کشور ایران نمی خورد.به امید آنکه این انقلاب حق جو وعدالت طلب با موفقیت فراز وفرودها را سپری و به منجی عدالت گستر عالم(عج) تحویل شود تا در سراسر جهان انسان تشنه عدالت، طعم جایگاه شایسته خداداد خود را بچشد.  

مردم سالاری:جهان سوم رسانه ها و عصر اطلا عات

«جهان سوم رسانه ها و عصر اطلا عات»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛جمعآوری ماهواره ها، فیلترینگ سایت های اینترنتی، جلوگیری از ایجاد تلویزیون خصوصی و مسایلی از این دست از جمله مشکلا تی است که در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران وجود دارد;  هرچند که شدت وحدت آن در کشور ما به مراتب بیشتر است. جمعآوری ماهواره ها طی دو سال اخیر وارد فاز تازه ای شده و از تابستان سال جاری نیز با اجرای عملیات راپل یا بندبازی در برج های بلند مسکونی، شرایط جدیدی را پیش روی شهروندان قرار داده است. فیلترینگ سایت های اینترنتی که چند سال پیش با هدف مسدود ساختن دسترسی به سایت های مستهجن آغاز شد، به مرور زمان سایت های خبری، سیاسی و حتی اجتماعی را نیز دربرگرفت.

همه این مسایل، دسترسی به اطلا عات را برای شهروندان در کشور ما مشکل ساخته است. هرچند این اقدامات مطابق با قانون انجام می گیرد اما نقص قانون در مورد استفاده از ماهواره و استفاده سلیقه ای از قانون در مورد فیلترینگ سایتهای اینترنتی، ضرورت چاره اندیشی در مورد این مسایل را جدی تر از گذشته مورد تاکید قرار می دهد. در جهان امروز، جهانی شدن به عنوان پروژه ای با مبدا غربی، از سوی جمعی از صاحبنظران و کارشناسان، تداوم استعمار گذشته غرب در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه محسوب می شود.

حتی اگر این نکته را هم قبول نداشته باشیم، نمی توانیم از کنار آن با بی تفاوتی عبور کنیم; ضمن اینکه تردیدی نیست که جهان غرب درصدد تثبیت فرهنگ و ارزش های مورد قبول آن جامعه به عنوان فرهنگ جهانی به منظور تاثیرگذاری بر سایر کشورهای جهان از جمله کشورهای درحال توسعه است. وقتی با این دیدگاه به ابزارهای رسانه ای جدید همچون ماهواره، اینترنت و... بنگریم، چندان تعجب برانگیز نخواهد بود اگر درصدد مقابله با این تلا ش غرب بربیاییم. اما مقابله با این فرهنگ وارداتی، صرفا نه با محدودیت،  بلکه با ابزارهای دیگری امکان پذیر خواهد بود.

اگرچه عبارت «جهان سوم» در دهه 1950میلا دی توسط آلفرد ساروی فرانسوی ایجاد شد و آن زمان تمایزات اقتصادی بین کشورها، وجه غالب نظریه تقسیم بندی کشورها به توسعه یافته و جهان سومی بود، اما امروزه، دستیابی آزادانه و سریع به اطلا عات، از مهمترین معیارهای این تقسیم بندی محسوب می شود و اندیشمندانی همچون مانوئل کاستلز براین باورند که دیگر تقسیم بندی کشورها به صورت گذشته، چندان کاربردی ندارد و معیار تقسیم بندی، دسترسی به اطلا عات، رسانه ها و فناوری های نوین ارتباطی است. با تکیه بر چنین دیدگاهی، ایجاد محدودیت در دسترسی به رسانه ها و اطلا عات و همچنین ایجاد محدودیت برای رسانه های موجود، گامی در جهت تثبیت موقعیت یک کشور در طبقه جهان سوم محسوب می شود.

بنابراین هرگونه گامی که در جهت تسهیل و تسریع در دسترسی به رسانه ها و منابع اطلا عات برداشته شود، فرآیندی در مسیر رشد و توسعه قلمداد خواهد شد که البته متاسفانه در کشور ما این امر چندان به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است. فقر اطلا عات، عامل تثبیت جایگاه یک کشور در موقعیت جهان سومی است و در چنین شرایطی، یک کشور توسعه نیافته، صرفا مصرف کننده اطلا عات است و هیچگونه تولیدی برای اثرگذاری مثبت در جهان ارتباطات ندارد. نگرانی مسوولا ن نیز دقیقا از همین مساله نشات می گیرد چرا که ما تولیدات علمی و رسانه ای مطلوبی، چه از لحاظ محتوایی و چه از لحاظ تکنولوژیکی نداریم و به جای آنکه به سمت تاثیرگذاری پیش برویم، بیشتر در معرض تاثیرپذیری هستیم.

به نظر می رسد مسوولا ن در کشور ما، به جای ایجاد محدودیت برای رسانه ها و دسترسی آزادانه مردم به اطلا عات، بهتر است در وهله اول تعریف تازه ای برای اثرگذاری در عرصه رسانه ای که برای جلب نظر عامه مردم در داخل کشور کاربرداشته باشد ارائه داده و در جهت تقویت بار محتوایی رسانه ها اعم از رسانه های نوشتاری و دیداری و تسهیل اطلا ع رسانی توسط رسانه های خصوصی به ویژه چاپی تلا ش کنند و در وهله دوم با اصلا ح قوانین موجود، دسترسی به ماهواره، سایت های اینترنتی و... را با ممانعت کمتری مواجه سازند و در گام بعدی که نیازمند برنامه ریزی درازمدت است تلا ش کنند با بهره گیری از تمامی پتانسیل های موجود، در عرصه تولید رسانه ای در عرصه بین الملل نقش فعالی ایفا کنند تا ایرانیان صرفا مخاطب و به تبع آن تاثیر پذیرنده از جریان های رسانه ای دیگر نباشند بلکه نقش تاثیرگذاری و جریان سازی را در این عرصه ایفا کنند. در این صورت شاهد ارتقای جایگاه ایران به عنوان یک کشور توسعه یافته در قرن جدید خواهیم بود; دوره ای که از آن به عنوان عصر اطلا عات یاد می شود و بی بهره بودن از اطلا عات، عامل عدم رشد و توسعه محسوب می شود.

تهران امروز:اهدافی مهم تر از مختصات سناریو

«اهدافی مهم تر از مختصات سناریو»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسن وزینی
است که در آن می‌خوانید؛بعد از گذشت چند روز از ماجرایی که آمریکایی ها در طرحی سناریو وار علیه ایران راه انداخته اند، هنوز در محافل سیاسی و دیپلماتیک، اهداف و ابعاد این موضوع پر اهمیت به شمار می آید. در عرصه رسانه ای چه در ایران ودر چه در آمر یکا واکنش ها بر مبنای مضحک بودن و غیر واقعی بودن این واقعه شکل گرفته است.

شاید اغراق آمیز نباشد که گفته شود چهره های تحلیلگر و رسانه ای غرب اعتبار و آبروی خود را صرف این ماجراسازی نکرده اند‌ اما هر چه در این حوزه موضوع کوچک، خنده دار و مضحک دیده می شود در حوزه رسمی سیاسی آمریکا مسئله با ابعاد پیچیده و جدی نمایانده می شود.

در این تناقض رسانه ای ، شانتاژ خبری، فشارسیاسی و فضاسازی جای خود را به تحلیل و تفسیر بر مبنای واقعیت داده است. از سوی دیگر با اینکه آشکار شده است که این طرح جامه سناریو بر تن دارد اما مسئله برای همه مهم به نظر می رسد. این اهمیت ناشی از چیست ؟ به نظر می رسد از چند منظر باید به آن نگریست .

 1 – چرا جامعه سیاسی آمریکا برای فوق العاده نشان دادن اهمیت این داستان بسیج شده است ؟

 2 – چرا طراح آمریکایی این ماجرا تلاش نکرده است تا سناریویی‌ مستند تر بسازد

 3 – منافع حاصل از برخورد تمام عیار سیاسی آمریکا به نفع چه کسی، چه کشوری و با چه هزینه ای است؟

 4 – هدف یا اهداف سیاسی و دیپلماتیک واشنگتن از ماجرا چیست ؟

 5 – چه نتیجه ای برای کاخ سفید می توان متصور شد ؟ بدیهی است که پاسخ همه این سوالات روشن کننده همه ابعاد این ماجرا نیست و برای فهم ابعاد پیدا و پنهان آن باید به طرح پرسش های دیگری نیز پرداخت .

اما مسئله مهم این است که واقعی بودن ویا غیر واقعی بودن این سناریو تفاوتی در اهداف آمریکایی ها‌ ایجاد نمی کند. آنها اساسا وقتی یک تصمیم مهمی می گیرند جزئیاتی مانند اینکه بهانه چگونه فراهم شود برایشان کمتر ین اهمیت را دارد.

از قضا در اینجا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آمریکایی ها با علم به ساختگی بودن این ماجرا، پروژه خود را پیش می برند. اساسا آنچه اهداف آمریکایی را خطرناک می کند همین مسئله‌است که چرا می خواهند بدون سند ومدرک علیه ایران به میدان بیایند و هدفشان از این همه هزینه سیاسی چیست ؟ این پروژه را می توان با چند ضلع شناخت که اهدافی کوتاه مدت و میان مدت را دنبال

می کند. طر احی ماجرایی رسانه‌ای برای انحراف افکار عمومی از جنبش وال استریت ، بحران اقتصادی ، تحت تاثیر قرار دادن موج بیداری اسلامی خاورمیانه ، سر پوش گذاشتن بر بن بست سیاسی کاخ سفید در قبال طرح محمود عباس

و ... از جمله نیازهای سیاسی واشنگتن در روزهای تحت فشار اعتراض معروف به 99درصدی مردم خود است که از نظر تحلیلگران می تواند موجب شکل گیری چنین ماجرایی شود. هر چند این ابهام باقی می ماند که اگر اینگونه است پس چرا این وظیفه به سازمان سیا برای طراحی یک سناریو قابل باور تر ودارای منافع ملموس برای ایران سپرده نشده است. بر این سیاهه البته دو موضوع دیگر هم می توان افزود.

1 – زمینه سازی برای عبور اوباما از شعار خودش به طور رسمی و آشکار و به قول معروف صهیونیسم پسند 2 – تلاش برای کنترل موج نهایی بیداری اسلامی در منطقه . از بعد اول به نظر می رسد نیاز های انتخاباتی آقای اوباما ایجاب می کند که ادبیات تازه ای در برابر ایران در پیش بگیرد . این ادبیات تازه باید قلدرمآبانه و متفاوت از شعار تغییر پیشین باشد .

بنابراین سناریویی ساخته می شود که اوباما بر بام رسانه ای آن چرخش سیاسی خود را به نمایش بگذارد و خیال لابی های یهود را راحت کند. در این شرایط تغییر سیاسیت اوباما اساسا هر چه با موضوع غیر واقعی تر اما جنجالی تر صورت بگیرد مورد رضایت بیشتر جریانات سیاسی خواهد بود. اما در بعد دوم که مربوط به بیداری اسلامی می شود باید به این نکته اشاره کرد که واشنگتن می خواهد به رهبران موج بیداری اسلامی پیام بدهد که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست اگر سمت و سوی خود را با پرچم کاخ سفید هماهنگ نکنند. در هر حال هر دو هدف خطرناک است و به دلیل اصرار کاخ سفید بر ماجراسازی از این رویداد سناریوگونه، اهداف آنها خطرناک تر به نظر می رسد.

ابتکار:آقای رئیس‌جمهور، رضایتمندی بهتر از نارضایتی است

«آقای رئیس‌جمهور، رضایتمندی بهتر از نارضایتی است»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم  غلامرضا کمالی‌پناه است که در آن می‌خوانید؛در خبرها آمده که جوانی به دلیل توهین به رئیس‌جمهور شلاق خورد. قطعاً خبر خوشایندی نبوده، به‌ویژه آنکه همواره رسانه‌هایی منتظرند که چنین اخباری را «پیرهن عثمان» کنند و از آب کره بگیرند. نهاد ریاست‌جمهوری به این خبر واکنش نشان داده و گفته که از سوی مجموعه دولت و شخص رئیس‌جمهور هیچ‌گونه شکایتی در این زمینه نشده و خود رئیس‌جمهور تأکید کرده که «وقتی دانه‌درشت‌ها آزادانه به دولت توهین می‌کنند، راضی نیستم یک جوان به خاطر توهین به من شلاق بخورد.»

به‌واقع آقای احمدی‌نژاد توپ را به زمین قوه‌قضاییه پرتاب کرده است و البته رئیس دستگاه قضا بلافاصله توپ را به زمین قانون برگردانده و پاسخ داده که «قوه‌قضاییه برحسب قانون با توهین‌کنندگان به مسئولان نظام به‌عنوان یک جرم دارای جنبه عمومی برخورد خواهد کرد و به‌نظر می‌رسد نیازی به شکایت مسئولان نظام از اشخاص توهین‌کننده نیست.»

این «موشک جواب موشک»ها را داشته باشیم و گریزی بزنیم به ذخایر ارزنده حکایت‌های پندآموز فرهنگ خودمان. پدربزرگ دانا، سعدی، در گلستان آورده که حاکمی دستور داد اسیری را بکشند. آن بیچاره در حالت ناامیدی به حاکم دشنام داد و بد و بیراه گفت که گفته‌اند هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید. خلاصه حاکم پرسید این مرد چه می‌گوید. یکی از وزیران نیک‌محضر گفت: او می‌گوید «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس».

حاکم به او رحم کرد و از سر خون او گذشت. وزیر دیگری که بر ضد او بود، گفت: همکاران ما و مشاوران حاکم نباید در حضور او سخن دروغ بگویند و گفت: ای حاکم، این شخص به شما دشنام داد. حاکم از این سخن ناراحت شد و گفت: آن دروغ پسندیده‌تر از این راست است که تو گفتی؛ زیرا در آن دروغ مصلحتی بود و در این راست خباثت و بدجنسی وجود دارد. «دروغ مصلحت‌انگیز به که راست فتنه‌انگیز»

بی‌گمان اظهار نارضایتی رئیس‌جمهور محترم از اجرای حکم، کاری پسندیده و تحسین‌برانگیز است. اساساً هر حاکمی تحت هر نامی نباید از رنجور گشتن و آزار دیدن زیردستان خشنود گردد، به‌ویژه اگر از طبقه فرودستان جامعه باشد.

مَلِ را همین مُلک پیرایه بس/ که راضی نگردد به آزار کس
بی‌تردید هیچ عقل سلیمی اهانت به دیگران را درست نمی‌داند، اگر توهین به مسئولان باشد، بدتر.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
با همه این‌ها در کشوری هفتادمیلیون‌نفری، اشخاص با سلایق، نگاه‌ها و آستانه تحمل متفاوتی زندگی می‌کنند و ممکن است بر همین اساس رفتارها و سخنان متفاوتی از آنان سر بزند، به‌گونه‌ای که برخی از این حرف‌ها و کردارها دلخوری‌هایی را رقم بزنند. چنانچه مردم عادی به رفتارهای دل‌آزار واکنش منفی نشان دهند، ممکن است طبیعی جلوه کند؛ اما نابردباری حاکم پسندیده نیست.

خداوند فرمان و رای و شکوه/ ز غوغای مردم نگردد ستوه

بارها شده برای حوادثی که منجر به قتل یا نقص عضو گشته، حکم قصاص صادر شده است و بزرگان مملکت توصیه به گذشت نموده‌اند و تأکید شده که لذتی که در گذشت است، در قصاص نیست. تحت‌تأثیر همین انتظارات برحق جامعه و آموزه‌های دینی و انسانی، بارها و بارها صاحبان حق از این لذت برخوردار گشته‌اند و مردم هم خوشحال شده‌اند. نمونه‌اش آمنه، دختری زیبا و جوان است که چشمان و زیبایی صورتش را به خاطر لجاجت جوانی کم‌اطلاع و ناصبور از دست داد؛ اما او لحظه‌ اجرای حکم «عفو» را برگزید.

بهتر بود نماینده حقوقی رئیس‌جمهور این موضوع را پیگیری می‌کرد تا کار به اجرای حکم نکشد و آنگاه اظهار نارضایتی نمایند. ای کاش رضایتمندی رئیس‌جمهور را از بخشودگی شخص توهین‌کننده شاهد بودیم نه نارضایتی‌ وی از اجرای حکم.

چو خشم آیدت بر گناه کسی/ تأمل کنش در عقوبت بسی
که سهل است لعل بدخشان شکست/ شکسته نشاید دگرباره بست

شرق:نشانی وال‌استریت

«نشانی وال‌استریت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی شرق به قلم سیاوش جمادی است که در آن می‌خوانید؛چند روز پیش، اوباما در رثای استیو جابز گفت: «او نگاه تک‌تک ما را به جهان تغییر داد. او می‌خواست بگوید که هر روز طوری زندگی می‌کند که گویی آخرین روز است و این کار را انجام داد.» همزمان در میان معترضان وال‌استریت، مردی با نقابی نمادین پلاکاردی را به رهگذران نشان می‌داد با این شعار: «جهان به اندازه نیاز هر کس دارد.

به اندازه حرص هرکس ندارد.» این شعار قدیمی آیا حاصل نگاه تازه‌ای است که امثال استیو جابز و ژولیان آسانژ با بیرون کشیدن رسانه افزار از چنگ زورمندان پدید آورده‌اند؟ اگر آری، پس باید اوباما نگاه همدلانه‌ای به معترضانی داشته باشد که خود می‌گوید «آنها صدای اعتراض به نحوه کارکرد نظام مالی در ایالات متحده‌اند.»

همزمان آنان که چندی پیش جنبش موثرتری را با عنوان تی‌پارتی به راه انداختند اکنون معترضان وال‌استریت را برانداز و اراذل و اوباش می‌نامند. این دو جنبش اعتراضی به فاصله کمتر از یک سال در سرزمینی رخ داده است که بدون کتمان و مغلطه‌کاری، عدد معترضان تا حدی می‌تواند سنجه نیروی اجتماعی و دامنه نفوذ در میان مردم باشد.

 در همه جای جهان همین که سیاست پایین‌سری جان تازه‌ای به خیابان افسرده می‌دمد، پلیس نیز از جانب سیاست بالاسری حاضر می‌شود، اما این حضور اشکال متفاوتی دارد، این اشکال میان حفاظت از حق اعتراض تا سرکوب بی‌لگام خونبار درجات متفاوت و متعددی دارد. پلیس‌ باتوم به دست در مقام نمایندگان خشونت قانونی برای نظم پولیس (شهر) با شکل حضور خود در خیابان و بعد از خیابان اعتبار عدد را تعیین می‌کنند. به بیانی ساده‌تر، جایی که شرکت در اعتراض به عنوان یک حق، عواقب وخیمی برای معترضان ندارد می‌توان عدد آنها را عدد حقیقی آنها به شمار آورد.

برعکس، از روی عدد کسانی که در جایی چون چین، سوریه و بحرین ما فی‌الضمیر خود را در عرصه عمومی فریاد می‌کشند قطعا و بی‌تردید نمی‌توان گفت که معترضان، منحصر به همین تعدادی هستند که گلو در برابر گلوله سپر کرده‌اند. عدد معترضان وقتی می‌تواند ملاک حقیقی‌تری برای نفوذ اجتماعی باشد که شرکت در عمل اعتراضی، حقی محفوظ و بی‌خطر باشد، اما ختم ماجرا به این فرمول گویای همه جوانب نیست.

عدد ابدی نیست، عدد کم یا زیاد می‌شود. راه‌اندازی اعتراض الزاما نقطه فرجامین نیست. تی‌پارتی‌ها که به هر حال بر تغییر موثر عدد نمایندگان کنگره و سنا به نفع جمهوری‌خواهان موثر واقع شدند با دست‌های پرپول به خیابان آمدند نه با دست‌های تهی. آنها تشکیلاتی داشتند که همه خرپول‌های آمریکا آن را تقویت می‌کردند. خرپول‌های جهان برای شکست اوباما متحد شده بودند.

اسلام‌ستیزها، نژادپرستان ضدمهاجر، سالخوردگان مرتجع، بنیادگرایان به‌شدت متعصب مسیحی، مخالفان سیاست گفت‌وگو با ایران و مدافعان صدور دموکراسی با بمب و در یک کلام مظاهر منفورترین چهره‌ها و ایده‌ها در نظر خلق به پا‌خاسته خاورمیانه در کمال امنیت و آزادی با ده‌ها بلندگو و پلاکارد و پرچم در مراسمی ضیافت‌گونه «نقل و نبات» پخش می‌کردند. هدف آنها تغییر جهان نبود. با اشغال‌ شماری از کرسی‌های سنا و کنگره صدای آنها نیز موقتا خوابید. شرکت در اعتراضات وال‌استریت نیز به هیچ‌وجه به آن مخالفتی که رسانه‌های ما در بوق می‌کنند، نیست.

بالاترین مقام اجرایی آمریکا تا این زمان با احتیاط از حق اعتراض و حتی موضوع اعتراض حمایت کرده است. رسانه جدید بی‌هیچ کنترل و تهدیدی در اختیار معترضان است. برخی از معترضان می‌گویند که ما ملهم از میدان التحریر مصر هستیم، اما گردهمایی در وال‌استریت، با انواع و اقسام دوربین‌ها و رسانه‌ افزارها و صورتک‌ها و پلاکاردها و برس‌های نقاشی، کتابخانه، دوربین‌های مجهز، وسایل آشپزی و مانند اینها گویای فضایی است به مراتب آزادانه‌تر و امن‌تر از میدان التحریر و همه میادین خاورمیانه. حتی می‌توان گفت که امنیت گفت‌وگو، آزادی بیان و اعتراض به عنوان حقی اساسی و دایمی یکی از مهم‌ترین خواسته‌های معترضان خاورمیانه است.

شعارهای پراکنده معترضان وال‌استریت با‌وجود پراکندگی و ناهمگونی، گویای اعتراض به بی‌عدالتی‌هایی است ناشی از انباشت سرمایه، دلالی و بورس بازی، ایجاد حباب‌های مالی و نظام بانکی مبتنی بر اعتبار و پول‌های کار ناکرده و توزیع نابرابر ثروت و بعضا صدور دموکراسی با لشکرکشی که پشتوانه انسانی آن مردم ساده و کم‌درآمد آمریکاست و چشته‌خواران حریص آن بورس‌بازان، بانکداران و دلالان نفت و اسلحه‌اند.

آنها که در یک‌سال گذشته در اثر ناتوانی از پرداخت وام بی‌خانه شده‌اند، دانشجویانی در اثر بیکاری قادر به تادیه وام‌های دوران تحصیل نیستند، قربانیان بودجه‌های جنگی، شماری از آن 40هزار نفری که طبق آمارهای رسمی روی خط فقر زندگی می‌کنند، خسارت‌دیدگان از بحرانی که قلب آن با قلب نیویورک می‌تپد، کسانی که ایمان خود به رویای آمریکایی را از دست داده‌اند، معترضان به جامعه ثروتمندی که در آن فقرا هر روز فقیرتر و خرپول‌ها هر روز خرپول‌تر می‌شوند، اینها چهره‌ اعتراض وال‌استریت را دورادور در برابر ما چون ترکیبی نمایش می‌دهد که دقیقا در تضاد با ترکیب تی‌پارتی‌هاست. اینکه چرا برخی رسانه‌های ما هم با آن و هم با این دست‌افشانی می‌کنند، معمایی است که حل آن از عهده ما خارج است.

گویا تغییر جهان از تفسیر جهان ‌پیشی گرفته است. فیلسوفان، رهبران و طراحان انقلاب از تغییر عقب مانده‌اند. دیکتاتورهای عرب یکی بعد از دیگری سقوط خواهند کرد و مردمی که با شبکه‌های اجتماعی، شکل هرمی قدرت را به مسیر افقی خانه به خیابان و خیابان به خانه تغییر داده‌اند برای اسقاط دیکتاتورها جان نمی‌بازند تا دیکتاتور جدیدی را صاحب اختیار خود کنند. دموکراسی‌خواهی نخستین آرمانی است که تا به این زمان آسفالت خیابان‌ها را سکوی پرواز کرده است، اما دموکراسی در مقیاس جهانی یعنی، جهان دموکراتیک. به زبان ساده یعنی در همه جای جهان مردم اقتصاد و قدرت را کنترل کنند. این نه به‌آن معناست که دموکراسی اصیل و نااصیل داریم. دموکراسی یعنی، حکومت شهروندان. شعارهایی چون «ما 99 درصد هستیم»، «ما همه با هم هستیم»

(We are all together) در وال‌استریت به معنای قبول پیشینی حق اکثریت است، همچنانکه مارکس چندباری که پس از سرکوب شدن کمون پاریس کلمه دیکتاتوری پرولتاریا را به‌کار برد با این فرض بود که پرولتاریا طبقه اکثریت است. عدد اشغالگران وال‌استریت البته در آن حد نیست که ما برای اثبات خود از براندازی دموکراسی یا سرمایه‌داری سخن گوییم. براندازی دموکراسی یعنی، مردم نمی‌‌خواهند خود صاحب اختیار خود باشند. براندازی سرمایه‌داری یعنی، بازگشت به آن نوع کمونیستی که به قول مارکس مالکیت خصوصی را به جامعه و حکومت تعمیم دهد.

انسان تنها موجودی است که به اقتضای وجودش به طبیعت دست‌اندازی می‌کند، با دیگران است، دیگران با اویند، او با طبیعت است و طبیعت با اوست، وجود اجتماعی انسان صرفا موضوع جامعه‌شناختی نیست. این انسان به باور مارکس وقتی انسان می‌شود که رابطه‌اش با خودش، با دیگری، با طبیعت، با جنس مخالف از نوع تملک و شیء‌گردانی نباشد. جهانی که پول در آن نقش خدا را ایفا می‌‌کند جهان ناانسانی است. جهانی است که در آن انسان روحش را به نیروی قاهر پول فروخته است. در چنین جهانی زحمتکشانی که تولید می‌کنند مظلوم‌ترین، نیازمندترین و بی‌پولی‌ترین کسانند.

تا پول حکومت می‌‌کند، دموکراسی نیز مختل و معیوب است. همین که سنت چپ باوجود گورهای دسته‌جمعی استالین هنوز نزد متفکران بزرگ ژرفکاوی می‌شود گویای آن است که همسان‌سازی آن با فاشیسم و نازیسم ناشی از ندیدن همه جوانب امر است. این ادعا که مارکس در وال‌استریت زنده شده، البته ادعایی است گزاف، چرا که مارکس صرفا به لحاظ مسایلی که مطرح کرد همیشه در جهان سرمایه همچون دشمن سرمایه حاضر بوده است. عدد معترضان آمریکایی به لحاظ کیفی پشتوانه‌ای از حقیقت دارد که به یمن استیو جابزها به دموکراسی‌خواهی خاورمیانه وصل می‌شود. جهان دارد پوست می‌اندازد.

حتی دموکراسی آینده باید پیکر متلاشی و بی‌خاصیت دموکراسی تاکنونی را بردوش کشد. وال‌استریت ممکن است گذرا باشد اما ندای آن که در همه جا سرکوب می‌شود، ندای حقیقتی است و رای اعتقادات، ایده‌ها و آرمان‌های ذهنی. نجات مردم از بیداد بانکداران در مقوله کلی‌تر یعنی نجات دموکراسی از پول و همه مهارهای دموکراسی‌. ساز تغییر جهان این ندا را به گوش می‌رساند، ساز تغییر جهان آیا در آرمان‌های خوش‌خیالانه خاموش خواهد شد یا در زمانی نه‌چندان نزدیک جهان را نه از بالا که از همین جا تغییر خواهد داد؟ پاسخ آسان نیست.

 کارل‌مانهایم در سال 1933 مقاله «دموکراتیک‌سازی روح» را چنین آغاز کرد: «جهت‌گیری به دموکراسی تقدیر از پیش مقدر ماست، نه فقط در سیاست بل در کل حیات فکری و فرهنگی نیز. دوست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم این جهت‌گیری برگشت‌ناپذیر است و از همین رو، اول وظیفه هر متفکر سیاسی‌ای کشف امکانات بالقوه و نهفته دموکراسی است. تنها از این راه اثرگذاری بر جریان دموکراتیک‌سازی به معنایی مطلوب ممکن خواهد بود.»

در سال 1933 مقارن با ظهور نازیسم و فاشیسم در اروپا آیا این تز متناقض نمی‌نمود؟ برخلاف قذاقی، ادعای هیتلر بر توانایی بسیج توده‌ها گزاف نبود. در زمان او شعارهایی که فرد بی‌هویت را در یک «ما»ی جمعی هویت می‌بخشید از سنخ چیزهایی چون فرهنگ و نژاد و میهن و خاک و خون یعنی همان چیزهایی بود که مارکس به آنها روبنا می‌گفت.

در آن زمانی که نه اینترنت و نه حتی تلویزیون در کار بود و رادیو فراگیرترین رسانه توده‌ای بود هیتلر به سبب همین امکان تکنیکی، تکثیرپیام نمی‌توانست همچون آقامحمدخان قاجار به مردم بگوید: از سرهایتان مناره می‌سازم و از چشم‌هایتان تپه، چون دلم می‌خواهد. هیتلر باید به مردم توضیح می‌داد که چرا با دیکتاتوری چون فرانکو متعهد می‌شود و چون جرأت نمی‌کرد با فراخوانی روشنفکران به گفت‌وگو و تبادل اندیشه‌ها تصمیم خود را توجیه کند.

از راه شعارپراکنی و هیاهوی خاک و خون و البته به مدد احساس‌انگیزی فیلم و موزیک تب دشمنی با کمونیست‌ها و ضرورت برادری با قصاب جنگ‌های داخلی اسپانیا را در جوانان نازی برمی‌انگیخت اما هیوتامس که اصلا مارکسیست نبود نوشت که در پس همه این شعرها و شعارها چیزی که واقعی‌تر بود، نیاز به سنگ‌آهن اسپانیا بود. آری تقدیر مقدر شده عصر مدرن مردم‌سالاری است اما آن‌گونه مردم‌سالاری که سیاست، قدرت و اقتصادش مشارکت فرد بالنده جمعیت تعیین کند.

اما هنوز با دخالت ثروت، زور، تعصب‌ورزی‌های خودکامانه، شهوات بی‌فرهنگان مواجه است. اکنون که خاورمیانه آزمایشگاه دیکتاتورشناسی شده است، وال‌استریت گویی به طرز نمادینی به خطر انباشت سرمایه در خنثی‌سازی دموکراسی هشدار می‌دهد، به خطر ناکارآمدی آزادی و دموکراسی در ساختار سرمایه‌سالار و پولمدار.

دنیای اقتصاد:بخش خصوصی و سود بانکی

«بخش خصوصی و سود بانکی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می‌خوانید؛در سال‌های گذشته بسیار رایج بود که برخی از تشکل‌های اقتصادی با معرفی خود به عنوان نماینده بخش خصوصی مطالبات رانتی را به عنوان مطالبات بخش خصوصی مطرح می‌کردند که البته هنوز هم کم‌وبیش آثار این نوع پدیده وجود دارد.

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا بخش خصوصی نماینده پذیر است؟
برای ورود به بحث، ابتدا فرض می‌کنیم حجم کل اقتصاد ایران 300 میلیارد دلار است و همینطور فرض می‌کنیم 20 درصد این حجم یعنی 60 میلیارد دلار را بخش خصوصی تولید می‌کند. اگر سیاست‌های اقتصادی بر این هدف متمرکز باشد که اقتصاد، ظرف ده سال، سالانه 7 درصد رشد کند، حجم آن بعد از ده سال باید حدود دو برابر، یعنی 600 میلیارد دلار شود. طبیعی است که اضافه شدن 300 میلیارد دلار به حجم اقتصاد باید عمدتا توسط بخش خصوصی انجام شود. یعنی حجم بخش خصوصی در سال 1400 باید شش برابر و معادل 360 میلیارد دلار شود.

حال مساله این است که منافع بخش خصوصی بسیار کوچک کنونی و منافع آن بخش خصوصی بزرگی که قرار است در آینده شکل بگیرد می‌تواند متضاد باشد یعنی کسی نمی‌تواند همزمان از منافع دو گروه 60 و 300 میلیارد دلاری دفاع کند. اما چرا؟ در پاسخ، ابتدا باید گفت که برای ایجاد فضای سالم رشد بخش خصوصی، دو عامل مهم مورد نیاز است، اول در دسترس بودن نقدینگی و دوم ارزان بودن نقدینگی. برای در دسترس بودن نقدینگی، لازم است نرخ سود بانکی در حدی باشد که بانک‌ها بتوانند به همه تقاضاهای بازار به ویژه آن کارآفرینانی که می‌خواهند کارشان را از صفر شروع کنند (خالق 300 میلیارد دلار) پاسخ دهند.

یعنی یک کارآفرین، وقتی به بازار مالی مراجعه می‌کند بتواند بدون داشتن رابطه یا اعمال هر مفسده دیگر صرفا بر اساس توجیه فنی اقتصادی طرحش، از منابع بانک استفاده کند. در صورتی که اگر نرخ سود بانکی کمتر از حد تعادلی باشد تنها رانتخواران و بخشی از تولیدکنندگان موجود که صدایشان شنیده می‌شود می‌توانند از منابع بانکی استفاده کنند که البته به نوعی همه آنها رانتخوار محسوب می‌شوند، زیرا به تجربه ثابت شده است هر کالایی که یارانه‌ای شود تقاضا برای آن افزایش خواهد یافت یعنی کسانی هم که حتی نیاز موثری به آن ندارند در زمره تقاضاکنندگان قرار می‌گیرند. البته جالب است در این شرایط هم، یارانه از سوی دولت پرداخت نمی‌شود بلکه از جیب سپرده‌گذاران بانک‌ها که نوعا فقرای جامعه هستند پرداخت می‌شود. واژه فقر در جمله اخیر، بر فقر نسبی دلالت دارد و نیاز به توضیح دارد.

همانطور که می‌دانیم پول، ابزاری است که دارای سه کارکرد؛ 1- سنجش ارزش، 2- ذخیره ارزش و 3- ابزاری برای مبادله کالا و خدمات می‌باشد. کارکردهای اول و دوم در اثر تورم دچار خدشه خواهند شد، اما خدشه به کارکرد ذخیره ارزش، تبعات خاص خود نظیر آشفتگی بازارهای مختلف را خواهد داشت.

به همین دلیل قانونگذار برای کنترل این آشفتگی و برای جلوگیری از ظلم به ضعفا، ماده 92 قانون برنامه پنجم را وضع کرد تا سود علی‌الحساب یک‌ساله بانک‌ها کمتر از نرخ تورم سالانه نباشد که در غیر این صورت از اقشار ضعیف جامعه، مالیات اخذ شده است، زیرا آنها برای رهایی از فقر نسبی، مجبور به پس‌انداز و انباشت سرمایه هستند. در صورتی که در اثر تورم، پس‌‌انداز آنها به طور نامحسوس مورد تجاوز قرار می‌گیرد.

بنابراین برای در دسترس بودن نقدینگی لازم است سود بانکی کمتر از حد تعادلی نباشد که در غیر این صورت، تسهیلاتی که حق نیازمندان واقعی از جمله کارآفرینان جدید است نصیب کسانی می‌شود که در خوشبینانه‌ترین حالت، آن را صرف ناکارآمدی‌های خود می‌کنند. در صورتی که هیچ تولیدکننده‌ای نباید ضمانت همیشگی برای بقا داشته باشد. تولیدکننده‌ای موفق است که در یک نظام عادلانه، همیشه در میان خوف و رجا فعالیت کند و بداند در صورت تنبلی، سوءمدیریت یا نقایص دیگر، باید جای خود را به هموطن دیگری بدهد.

ارزان کردن نقدینگی نیز به دو روش امکان‌پذیر است. روش اول، برای ارزان‌سازی همان است که توضیح داده شد که روش غیرتعادلی است و هم‌اکنون در کشور ما انجام می‌شود یعنی نرخ یارانه‌ای مناسب برای رانت‌خواران که موجب کمیابی نقدینگی می‌شود. روش دوم که روش سالم و اصلی ارزان‌سازی تسهیلات بانکی است، ارزان‌سازی از طریق حذف تورم است.

یعنی اگر نرخ تورم، صفر شود کارآفرینان می‌توانند به راحتی به تسهیلات بانکی ارزان مثلا با نرخ 4 درصد دسترسی داشته باشند، زیرا در این شرایط نفس وام‌گیری از بانک هیچ سودی برای وام‌گیرنده نخواهد داشت و تسهیلات بانکی تنها منافع کسانی را که طرح‌های سودآور اقتصادی داشته باشند تامین خواهد کرد.

بنابراین اگر هر کسی نماینده بخش خصوصی شود (حتی اگر نماینده تمام آن بخش کوچک 60 میلیاردی کنونی باشد) ممکن است طرفدار کاهش رانتی نرخ تسهیلات بانکی باشد، زیرا او خود را متعهد به حاضران می‌بیند و به کسانی که قرار است در آینده بیایند هیچ‌گونه تعهدی ندارد. اگرچه نمایندگی کردن از صددرصد بخش خصوصی موجود هم امری محال است. به همین دلیل اصولا کلیت بخش خصوصی قبل از نمود عینی، درواقع متضمن یک مفهوم ذهنی است و شامل فضای سالم رشد نیز است.

از طرف دیگر اگر تولیدکنندگان موجود، معیار و سنجه اقتصاد باشند در این صورت با انحراف آنها از مسیر درست، کل اقتصاد، منحرف می‌شود. لذا تولیدکنندگان موجود و اعضای آنها هرگز حق ندارند خود را نماینده بخش خصوصی دانسته و از این طریق، فضای اقتصادی کشور را به نفع خود متاثر کنند.از آنچه گفته شد دو نتیجه مهم اخذ می‌شود: اول اینکه دولت‌ها نباید خود را متعهد به بقای بخش خصوصی بدانند، بلکه تعهد دولت تنها در ایجاد و حفظ فضای سالم برای رشد بخش خصوصی است.

بنابراین اگر تولیدکننده‌ای در یک فضای سالم، قادر به رقابت با هموطنان خود نباشد مستحق و سزاوار ورشکستگی است تا از این طریق تولیدکنندگان کارآمدتر امکان حضور در میدان را پیدا کنند. نتیجه دوم این است که اگر دولت می‌خواهد نقدینگی ارزان برای یک فعالیت اختصاص دهد اولا؛ باید یارانه آن را خود بپردازد ثانیا؛ نحوه پرداخت این یارانه بسیار مهم است یعنی مطلقا نباید این یارانه به بانک‌ها پرداخت شود.

به عبارت دیگر تولیدکننده مورد حمایت، باید تسهیلات خود را از هر بانکی که خواست، دریافت کند سپس با ارائه مدارک، یارانه خود را مستقیما از دولت دریافت کند، زیرا وجود یک رویه متعارف و منظم در سیستم بانکی از هر چیزی برای سلامت نظام بانکی مهم‌تر است.

جهان صنعت:معافیت بیمه‌ای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا  نمی‌شود

«معافیت بیمه‌ای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا  نمی‌شود»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم سارا ثبات است که در آن می‌خوانید؛شانه خالی کردن صندوق تامین اجتماعی از اجرای دستورالعمل معافیت بیمه‌ای کارفرمایان به بهانه نبود نرم‌افزار مانع تحقق اهداف دولت برای ایجاد 5/2 میلیون شغل جدید در سال 90 است.

با اینکه سه ماه از تصویب دستورالعمل اجرایی بند «و» ماده «80» قانون برنامه پنجم در مورد معافیت بیمه‌ای کارفرمایان می‌گذرد تا جایی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز حدود 40 روز است این قانون را به واحدهای مرتبط (از جمله صندوق تامین اجتماعی) ابلاغ کرده اما سازمان تامین اجتماعی به بهانه تهیه نرم‌افزار مربوطه و عدم اختصاص بودجه پیش‌بینی شده توسط معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست‌جمهوری از اجرای این قانون سرباز می‌زند.

براساس این دستورالعمل که قرار است طی پنج سال اجرا شود، کارفرمایانی که نیروی کار جدید به کار گیرند در سال اول 90 درصد، سال دوم 80 درصد، سال سوم 70 درصد، سال چهارم 60 درصد و سال پنجم 50 درصد از سهم پرداخت بیمه معاف خواهند شد به عبارتی این دستورالعمل جهت حمایت کارفرمایان و تشویق آنها به جذب نیروی کار جدید و ایجاد اشتغال است اما با وجود گذشت چند ماه از ابلاغ آن هنوز اجرایی نشده است از این رو لازم است وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با پیگیری موضوع مانع اتلاف زمان برای اجرای قانونی شود که می‌تواند کمک به ایجاد اشتغالزایی کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها