در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
صادق خلیلیان در پاسخ به وی اعلام کرد که استنباط من از گفته ایشان این است که رو به موت بودن بخش کشاورزی مربوط به دوره خودشان بوده است. عیسی کلانتری که 12 سال وزیر کشاورزی بوده است، دلیل مشکلات بخش کشاورزی را نداشتن یک برنامهریزی منسجم و عدم سرمایهگذاری مناسب در این بخش میداند و معتقد است با توجه به افزایش درآمدهای نفتی در دولت نهم و دهم سهم بیشتری میتوانست برای سرمایهگذاری در این بخش صرف شود. همین مجادله کلامی بهانهای شد تا سراغ وزیر اسبق کشاورزی برویم.
کلانتری میگوید که قیمت تمام شده محصولات کشاورزی بالاست و همین مساله باعث کاهش قدرت رقابت محصولات داخلی با محصولات خارجی شده و روز به روز تولید داخلی را رو به کاهش برده است.
نگاهی به برنامه اول، دوم، سوم و چهارم توسعه نشان میدهد که ما نتوانستیم به اهداف پیشبینی شده برای رشد بخش کشاورزی دست پیدا کنیم. دلیل این عدم تحققها چیست؟
موفقیت برنامههای توسعهای برای بخش کشاورزی متفاوت بوده. در برنامه اول و دوم تقریبا بیش از 80 درصد پیشبینیها محقق شد. در برنامه اول از 5/5 درصد رشد پیشبینی شده 7/4 درصد رشد محقق شد. در برنامه دوم توسعه نیز این گونه بود. حتی برنامه سوم حدود 80 درصد برنامه محقق شد.
اما در برنامه چهارم توسعه بنا بر گزارشهای دستگاههای اجرایی اختلاف خیلی فاحشی با اهداف داشتیم یعنی از 5/6 درصد رشد پیشبینی شده 4/1 درصد آن محقق شد؛ بنابراین برنامه چهارم قابل مقایسه با 3 برنامه پیش از آن نیست. هرچند برنامههای گذشته 100 درصد محقق نشد، ولی 80 درصد آن اجرایی شد.
دلیل فاصله زیاد رشد محقق شده با هدفگذاری انجام شده در برنامه چهارم چه بود؟
به این دلیل بود که در این دوره اعتقادی به برنامه وجود نداشت و رفتارها ضدبرنامهای بود، عملکردها دلبخواهی و تصمیماتی که اتخاذ میشد یا اجرایی نبود یا رها شده بود. اگر رشد 4/1درصدی بخش کشاورزی را یک دستاورد تلقی کنیم این دستاورد میتواند بدون حضور مجری هم به وجود بیاید. چون با توجه به رشد اطلاعات و آگاهی مردم و فشارهای اقتصادی برای زیستن مردم باعث میشود تا دستاوردی تا این حد صورت گیرد و میشود گفت دولت در رشد 4/1 درصدی جایگاهی نداشته است.
آیا خشکسالی تاثیری در عدم تحقق رشد پیشبینی شده نداشته است؟
دورههای خشکسالی همواره در ایران بوده است. در 3 سال آخر دهه 70 خشکسالی شدید داشتیم که شدیدترین آن در سال 78 ـ 77 بود که مشابه خشکسالی سالهای 87 ـ 86 بود که ما رشد منفی حدود 2 درصد داشتیم، اما در برنامه چهارم این رشد منفی بیش از 15 درصد بود؛ بنابراین حتی با وجود خشکسالی هم میشود تا حدودی جلوی خسارت را گرفت.
اگر درآمدهای نفتی ما در برنامه اول، دوم یا حتی سوم همانند درآمدهای نفتی برنامه چهارم بود، میشد خیلی راحتتر با خشکسالی کنار آمد، زیرا مبارزه با خشکسالی نیازمند سرمایهگذاری است. ما بهرغم این که منابع نداشتیم توانستیم با اتکا به تجربیات کارشناسی و عملیاتی شدن برنامههایی که برای مبارزه با خشکسالی پیشبینی شده بود خسارتهای به وجود آمده در آن دوره را کاهش دهیم که خیلی کمتر از خشکسالی دهه 80 بود. وزیر جهاد کشاورزی گزارش دادند که در دولت نهم و دهم چند برابر دولتهای قبلی آبیاری تحت فشار انجام شده است. اگر این موضوع درست بود ما باید خسارتهای خشکسالی کمتری میدیدیم.
مسوولان وزارت جهاد کشاورزی میگویند سطح انجام شده آبیاری تحت فشار در دولت دهم 2 برابر برنامه سوم بوده است. یعنی این آمار نادرست است؟
چنین سطحی از اجرا باید نتایجش نیز ملموس باشد و باید منجر به کاهش خسارتها و افزایش تولید شود. البته بنده نمیگویم که انجام نشده است چون اطلاع دقیقی از سطح به اجرا درآمده ندارم، اما بر این باورم که اگر انجام شده باید در یک جایی خودش را نشان بدهد. وقتی 50 درصد درآمد نفتی تاریخ کشور از زمان مظفرالدینشاه تا به امروز در دولت نهم و دهم محقق شده است فرصتی بود که در بخش کشاورزی سرمایهگذاری بیشتری صورت گیرد و گلایه اینجاست که از حدود هزار میلیارد دلار فروش نفت در طول 110 سال بیش از 470 میلیارد دلار آن در دولت نهم و دهم اتفاق افتاده است. انتظار ما این بود که کشاورزی سهم بیشتری از سرمایهگذاری درآمدهای نفتی داشته باشد.
در برنامههای اول، دوم و سوم توسعه که شما به عنوان وزیر کشاورزی مسوولیت داشتید همواره گفته میشد کشاورزی محور توسعه است. چطور در آن سالها که این دیدگاه وجود داشت سرمایهگذاری لازم در بخش کشاورزی و زیرساختهای این بخش صورت نگرفت؟
هیچ وقت کشاورزی محور توسعه نبود و این فقط یک شعار بود. البته بر این باورم این دیدگاه که کشاورزی محور توسعه باشد درست نیست و نمیتواند هم باشد. زیرا ظرفیت تولیدات کشاورزی ما محدود است اگر بگوییم کشاورزی محور توسعه است یعنی از قبل پیشبینی کردیم و میکنیم که فقر در کشور حاکم باشد. اهداف برنامه توسعهای هیچ وقت توسعه فقر نیست. ظرفیت کشاورزی در کشور با توجه به محدودیت آب بسیار محدود است. در حال حاضر 95 میلیارد مترمکعب آب داریم که نهایتا میتواند به 130 میلیارد مترمکعب افزایش یابد و این حجم نهایت توان کشور است.
این حجم آب برای چه میزان تولید محصولات کشاورزی میتواند کافی باشد؟
اگر با بالاترین ظرفیت بهرهوری آب با شرایط حاضر و با استفاده از تکنولوژی فعلی بخواهیم تولید بکنیم و بهرهوری آب را از 39 ـ 38 درصد به 65 درصد برسانیم نهایتا میتوانیم 80، 90 درصد بیشتر از تولید فعلی تولید کنیم که با اضافه شدن این 80 درصد به تولید کشاورزی برای هر ایرانی به صورت سرانه هزار دلار درآمد ایجاد میشود پس نمیتوانیم کشاورزی را محور توسعه بدانیم و به نظر من شعار کشاورزی محور توسعه شعار غلطی بود که هم غیرعلمی است و هم غیراقتصادی.
پس معتقدیم صنعت و خدمات باید محور توسعه باشد؟
بله همینطور است اگر بخواهیم در دنیا سیامین کشور از نظر تولید ناخالص داخلی باشیم باید درآمد سرانه ما 15 هزار دلار بشود که با به کارگیری پیشرفتهترین کشاورزی میتوان 1500 دلار آن را از بخش کشاورزی تامین کرد، اما باید 13 هزار و 500 دلار آن را از بخشهای دیگر دربیاوریم.
هیچ وقت کشاورزی محور توسعه نبود و این فقط یک شعار بود. البته بر این باورم این دیدگاه که کشاورزی محور توسعه باشد درست نیست و نمیتواند هم باشد. زیرا ظرفیت تولیدات کشاورزی ما محدود است
بنابراین کشاورزی نمیتواند محور توسعه اقتصادی کشور باشد، اما بحث کشاورزی به دلیل بحث امنیت غذایی و استفاده از منابع تجدیدپذیر مهم است اگر تولید نکنیم شاید نتوانیم بیش از میزانی وارد کنیم زیرا در دنیا محدودیت غذا وجود دارد و باید تلاش کنیم تا جایی که اقتصادی است در داخل تولید کنیم. به هر حال بر این باورم ما اگر یک کشور نسبتا توسعهیافته بشویم نمیتوانیم حداکثر بیش از 10 درصد تولید ناخالص داخلی روی بخش کشاورزی حساب باز کنیم.
نگاه کنونی معتقد است که ما باید در برخی از محصولات کشاورزی خودکفا بشویم. ارزیابیتان از چنین دیدگاهی چیست؟
این نگاه به نظر من امروز دیگر جایگاهی در دنیا ندارد. ما اگر به کلیات کشاورزی توجه کنیم و برنامهریزی همگنی داشته باشیم خواه ناخواه در برخی محصولات به خودکفایی خواهیم رسید و در برخی محصولات هم باید واردکننده باشیم. ما نمیتوانیم همزمان هم در غلات خودکفا باشیم و هم در پروتئین حیوانی، چون پتانسیل کشور محدودیت دارد.
ما در تولید کدام محصولات با توجه به محدودیت آب مزیت بیشتر داریم؟
ما باید با توجه به محدودیتهای بینالمللی و مزیت داخلی برنامهریزی کنیم. ما میتوانیم در برخی محصولات غلات خودکفا باشیم و در برخی محصولات حیوانی هم همچنین. بنابراین باید ترکیبی از اینها را داشته باشیم.
اگر فشار بیاوریم که در گوشت قرمز خودکفا باشیم ممکن است خیلی از منابع خودمان را از جمله مراتع از دست بدهیم و فرسایش خاک را زیاد کنیم یا اگر بخواهیم در گوشت سفید خودکفا بشویم خوراک لازم را نداریم. ما امروز بیش از 60 درصد نیاز علوفهای مرغداریها را از خارج وارد میکنیم بنابراین محدودیتهایی وجود دارد و باید هدف بگذاریم و بگوییم به فرض حداقل 85 درصد نیاز داخلی کشور را در داخل تولید کنیم. این را میشود با توجه به اقلیم، بهرهوری آب و پتانسیل خاک تقسیم کرد. شما نمیتوانید بگویید باید در این کار 100 درصد خودکفا بشویم چون غیرعلمی است و با زور و تصمیم غلط نمیشود کارها را پیش برد و باید دید منطق علم کشاورزی چه میگوید و یک توجه عمومی به بخش کشاورزی ضریب خوداتکایی ما را خود به خود بالا میبرد. برخی محصولات در یک سری جاها تولید بیشتر و در یک جاهایی تولید کمتری دارد و باید ببینیم با استفاده از پتانسیل خوب تولید و بهرهوری متناسب با سرمایهگذاری به چه درصد از ضریب امنیت غذا میرسیم، اما مساله این است که سالهاست در بخش کشاورزی سرمایهگذاری نمیشود و بالاترین سرمایهگذاری ما به صورت مطلق با توجه به قیمتهای ثابت در سالهای 51 تا 56 بوده است. بنابراین اگر در صورت توجه به این بخش به ضریب امنیت غذایی 90 درصد در یک ظرف 10 ساله هم برسیم خیلی ایدهآل است. وزیر جهاد کشاورزی اعلام میکند که بخش کشاورزی به 92 درصد خودکفایی رسیده که اگر اینگونه باشد روزهای خوب کشاورزی ماست ولی این طور نیست ممکن است از نظر کشاورزی تجاری ما ظرفیتها را به گونهای ایجاد و سرمایهگذاری کنیم که بالانس کشاورزی تجاری مثبت باشد ولی ضریب امنیت غذایی ما در کالاهای اساسی مهم است. ما اگر به یک ضریب امنیت غذایی 90 درصد در محصولات استراتژیک برسیم ایدهآل است و ایدهآلتر آن است که بالانس تجاری ما هم مثبت باشد یعنی اگر 10 میلیارد دلار واردات داریم 15 میلیارد دلار صادرات داشته باشیم و یک ضریب امنیت غذایی 85 تا 90 درصد در کالاهای استراتژیک داشته باشیم که ایدهآلترین وضعیت کشاورزی کشور میتواند باشد.
مرکز پژوهشها یک بار آماری از وابستگی کشور به واردات محصولات کشاورزی منتشر و اعلام کرده بود که این وابستگی از 35 درصد در سال 84 به 75 درصد در سال 89 رسیده است. دلیل این رشد وابستگی چه بوده است؟
من فکر میکنم مرکز پژوهشهای مجلس در بررسی خود اشتباه کرده چون ما هیچگاه 75 درصد به خارج کشور وابسته نبودیم. ما همین الان هم حدود 35 درصد به واردات وابستهایم. ما سرانه چیزی حدود هزار کیلو کالری مواد غذایی برای هر روز و هر نفر ایرانی وارد میکنیم، یعنی انرژی که در واردات مواد غذایی نهفته است از جمله 6 میلیون تن علوفه، یک میلیون تن شکر، 2/1 میلیون تن برنج، 2/1 میلیون تن روغن نباتی را وقتی محاسبه کنید حدود هزار کیلوکالری از طریق واردات برای نیاز هر نفر در هر روز تامین میکنیم. نیاز غذایی هر نفر در روز هم 2400 تا 2500 کیلوکالری است، ولی برای تامین این 2500 کالری هیچ وقت بهرهوریتان 100 درصد نیست. بنابراین حدود 3 هزار کیلو کالری برای هر نفر در روز باید تامین کنیم تا افراد از 2500 کالری بتوانند بهرهمند شوند، وقتی از این 3 هزار کیلو کالری حدود هزار کیلو کالری آن وارداتی است یعنی 35 درصد نیاز غذاییتان را وارد میکنید.
آیا در این وابستگی واردات انواع میوه به کشور نیز محاسبه میشود؟
ما واردات میوه را به عنوان تامین بخشی از نیاز غذایی کشور در نظر نمیگیریم، بلکه روغن نباتی، شکر، علوفه و برنج به عنوان معیار سنجش وابستگی قرار میگیرد. خود واردات روغن نباتی 400 کیلو کالری برای هر نفر انرژی ایجاد میکند که از 3 هزار کیلو کالری تامین روزانه میشود حدود 3/13 درصد یعنی واردات روغن نباتی خود به خود ضریب خودکفایی کشور را به 87 درصد میرساند.
در ضریب وابستگی شما باید انرژی نهفته در مواد غذایی و نیازی که بدن هر فرد در روز به آن دارد را در نظر گرفته و بعد محاسبه کنید که چه مقدار از این انرژی از طریق تولیدات داخل و چه میزان از طریق واردات تامین میشود. ازمصرف 2500 کیلو کالری مورد نیاز روزانه 400 کالری آن از طریق واردات روغن نباتی تامین میشود.بمفهوم دیگر 16% از مصرف انرژی و 3/13 درصد از تامین انرژی غذایی فقط مربوط به واردات روغن نباتی است .
بنابراین باید کالری موجود در هر کدام از این محصولات مثل روغن نباتی، شکر و برنج را همگن کنید و بعد ببینید چه میزان از طریق واردات و چه میزان از تولیدات داخلی تامین میشود.
اگر بخواهیم از نظر تناژ و ارزش واردات محصولات کشاورزی محاسبه کنیم وضعیت چگونه است؟
شما میتوانید از چند بعد محاسبه کنید. اگر بخواهیم از بعد تجاری در نظر بگیریم اینگونه است که اگر فرضا 15 میلیارد دلار صادرات و 10 میلیارد دلار واردات داشته باشیم تراز تجاریمان 5 میلیارد دلار مثبت است، اما وقتی شما 10 میلیارد دلار واردات و 2 میلیارد دلار صادرات دارید، تراز تجاریتان منفی است. معیار دیگر سنجش که مهمترین و علمیترین معیار است، همین بحث تامین کالری است.
آیا در گزارش مجلس محاسبات وابستگی براساس بعد تجاری صورت گرفته یا براساس میزان کالری مورد نیاز؟
محاسبات مجلس هر طوری باشد اشتباه است، چون وابستگی غذایی ما به خارج کشور 75 درصد نیست ما حداکثر 35 درصد وابستگی داشتیم. اگر محاسبه براساس بعد تجاری باشد این وابستگی شاید کمتر هم باشد یعنی حدود 30 درصد.
در این سالها روند واردات محصولات کشاورزی از بعد تجاری چگونه بوده؟
واردات ما از بعد تجاری به قیمتها بستگی پیدا میکند. منتهی از بعد تجاری امنیت غذایی محاسبه نمیشود. آقایان میگویند 92 درصد در تولید محصولات کشاورزی خودکفا شدهایم و میگویند 107 میلیون تن محصولات کشاورزی تولید میشود و 10 میلیون تن واردات داریم که با این حساب 10 میلیون تن واردات میشود 9 درصد 107 میلیون تن ولی این یک انحراف است برای آن که در این 107 میلیون تن تولید هم چغندر محاسبه شده و هم شکر. یا هم تولید علوفه محاسبه شده و هم تولید شیر و گوشت .از نظر امنیت غذایی چغندر مهم نیست، شکر مهم است. مسوولان وزارت جهاد کشاورزی این محصولات را باهم جمع میکنند. آنها میگویند 10 میلیون تن نیشکر تولید میکنیم و یک میلیون تن شکر، بنابراین میشود 11 میلیون تن. میگویند 10 میلیون تن علوفه تولید میکنیم، حدود یک میلیون تن گوشت قرمز و 8 میلیون تن شیر ؛ در واقع اینها را باهم جمع جبری میزنند یعنی یکجا علوفه را حساب میکنند، یکجا گوشت را. این گونه محاسبه مبنای علمی ندارد.
در دوره شما میزان تولید محصولات کشاورزی چگونه محاسبه میشد؟
در دوره ما تا زمانی که وزارت جهاد با وزارت کشاورزی ادغام نشده بود، هر دستگاه تولید نهایی را محاسبه میکرد. در واقع در محاسبه تولید علوفه حذف میشد یا در نباتات صنعتی ماده خام حذف میشد و تنها محصول نهایی یعنی شکر محاسبه میشد.
وقتی وزارت کشاورزی و جهاد جدا از هم بود هر دستگاه عملکرد تولید خود را ارائه میداد و بانک مرکزی در نهایت ارزش افزوده بخش کشاورزی را محاسبه میکرد. مثلا وزارت کشاورزی علوفه را تولیدمیکرد وزارت جهاد برای تولید گوشت مصرف میکرد و در نهایت بانک مرکزی ارزش افزوده نهایی را محاسبه میکرد. بنابراین با ادغام 2 وزارتخانه نیز باید محاسبات براساس محصول نهایی باشد. شما اگر 107 میلیون تن را بررسی کنید میبینید 30 میلیون تن مجدد حساب شده است.
در واقع تولید محصولات 75 میلیون تن است. با در نظر گرفتن این رقم اگر واردات را نیز 10 میلیون تن حساب کنید میبینید از نظر تجاری شاید حجم واردات 15 درصد میشود، اما از نظر امنیت غذایی 35 درصد وابستگی میشود.
در واقع 107 میلیون تن تولید یک رقم انحرافی است و دو، سه بار جمع کردن اعداد است.
برگردیم به بحث سرمایهگذاری در زیرساختهای بخش کشاورزی که همواره در این بخش ضعف داشتیم و نرخ سرمایهگذاری پایین بوده است. چرا این بخش جذابیت لازم را از نظر اقتصادی برای سرمایهگذاری نداشته است؟
متاسفانه رفتارهایی که با این بخش از گذشته تاکنون شده باعث بروز چنین وضعیتی شده است.
در واقع خرد شدن اراضی و مورد تهدید قرار گرفتن مالکیتها باعث شد تا سرمایهگذاران انگیزه فعالیت نداشته باشند. همچنین مالکیتها هر روز با تصویب یک سری قوانین در مجلس به جای اینکه امنتر شود محدود شد.
با وجودی که 98 درصد بخش کشاورزی خصوصی است، اما سرمایه بخش خصوصی وارد بخش کشاورزی نشده و سرمایهگذاری منوط به سرمایهگذاری و وامهای بخش دولتی شد و از آنجا که توان دولتها و بانکها محدود بود درنتیجه خود سرمایه محدودیت پیدا کرد که بخشی از آن وارد بخش کشاورزی شد. در دهه 60 و نیمه 70 کشاورز داخلی باید با تولیدات ارزان قیمت خارجی رقابت میکرد و از طرف دیگر سرمایهگذاری هم در این بخش انجام نمیشد به این دلیل که نرخ بازگشت سرمایه به بخش کشاورزی پایینتر از همه بخشها ازجمله صنعت و تجارت بود.
مثلا سرمایهگذاری در صنعت 30 ـ 25 درصد نرخ بازگشت سرمایه دارد، اما در بخش کشاورزی نرخ بازگشت 10 درصد است، سود بانکی هم 15 درصد. درنتیجه انباشت سرمایه در بخش کشاورزی روز به روز تحلیل رفت.
مساله دیگر که بر سرمایهگذاری در بخش کشاورزی تاثیر گذاشت تهدیدهای طبیعی مثل سیل، خشکسالی و آفت بود که در آن موقع بیمه هم نبودند البته الان هم پوشش خوب بیمهای وجود ندارد.
بنابراین هیچ انگیزهای برای سرمایهگذار وجود نداشت که سرمایه خود را وارد بخش کشاورزی کند درنتیجه روز به روز به نرخ ثابت، بخش کشاورزی نحیف شد و اینکه میگویم بخش کشاورزی رو به موت است به این دلیل است.
بخش کشاورزی 90 درصد جذب سرمایهاش ریالی است و 10 درصد آن ارزی است. دولت نهم و دهم میتوانست با توجه به افزایش درآمدهای نفتی سالی 10 هزار میلیارد تومان در بخش کشاورزی سرمایهگذاری مثبت کند زیرا امکانش را داشت.
البته نباید از یاد ببریم که ارزش دلار هم نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده است؟
بله تغییر پیدا کرده، اما نه به این شدت، ارزش دلار طی 5 سال 20 درصد پایین آمده است.
انتقاد من از دولت احمدینژاد این است که به جای اینکه به بخش تولید توجه کند به واردات توجه کرد و به جای مسائل زیربنایی به مسائل روبنایی توجه کرد.
قیمت تمام شده محصولات کشاورزی ما در مقایسه با سایر کشورها چگونه است؟
ما توانش را داشتیم در بخش کشاورزی سرمایهگذاری کنیم و نیروی کارگر را کاهش دهیم. الان کارگر روزی 50 هزار تومان مزد میگیرد. در هر هکتار 100 روز نفر برای تولید چغندر یا برنج کارگر لازم است که دستمزد آن میشود 5 میلیون تومان. آیا درآمد تولیدکننده برنج در هکتار 5 میلیون تومان است که بتواند چنین هزینهای را بدهد.
البته یکی از مشکلات ما که باعث میشود کشت مکانیزه نداشته باشیم خرد بودن اراضی است و بحث فرهنگی باعث شده که نتوانیم اراضی را به صورت یکپارچه کشت کنیم.
میشود این مسائل را حل کرد.
اما ما سالهاست نتوانستیم موفق به یکپارچهسازی اراضی شویم؟
این کار نیاز به سرمایهگذاری دارد، اصلاح چنین کاری برای هر هکتار 5 میلیون تومان هزینه نیاز دارد. باید سرمایهگذاری شود و نیروهای مازاد از بخش کشاورزی خارج شود. ما در بخش کشاورزی ممکن است در برخی قسمتهای جدید بتوانیم نیروی جدید جذب کنیم، اما بخش عمدهای از نیروهای ما مازاد است.
مثلا میگویند 500 هزار نفر سالانه بخش کشاورزی کارگر جذب کند. این باعث میشود که هزینه تمام شده بالاتر برود.
خارج شدن نیروی مازاد بحث بیکاری را تشدید نمیکند؟
بیکاری را با برنامه و سیاستهای دیگر باید رفع کنیم. سیاستهای خارجی ما باید به گونهای باشد که بتوانیم سرمایهگذاری خارجی جذب کنیم. در حال حاضر کشورهای جهان سوم بیکاری خود را با جذب سرمایهگذاری خارجی پاسخ میدهند.
بحث فرهنگی را چطور باید حل کرد که کشاورزان راغب به یکپارچهسازی اراضی بشوند؟
ما باید بستر را فراهم کنیم اگر کشاورزی نیاز به ماشینآلات و تسهیلات دارد آن را تهیه کنیم و باید بداند که باید با کشورهای دیگر رقابت کند. در آن صورت بدون توجه به سطح زیرکشت واحدهای کشت کوچک خود به خود بزرگ میشوند. یعنی آن واحدی که کوچک است و نمیتواند رقابت کند کنار میرود و آن کسی که ارزانتر و بهتر تولید میکند زمین آن را مالک میشود در آن موقع 5/4 میلیون واحد بهرهبرداریمان به 2/1 میلیون واحد میرسد یعنی واحدها خودبهخود بزرگتر میشوند. وقتی مسائل ابتدایی اقتصاد را زیرپا میگذاریم مشکلاتی پیش میآید در واقع مالکیت معلول است. صاحبان این واحدها باید اقتصادی تولید کنند و حکومتها موظفند بستر اقتصاد سالم و جذب سرمایه را فراهم کنند و برای تامین سرمایه باید سیاستهای خارجی اصلاح شود.
12 سال به عنوان وزیر کشاورزی مسوولیت داشتید و در آن موقع ما با فشار تحریمها به این شدت مواجه نبودیم و سیاست خارجیمان در تلاش برای جذب سرمایهگذاری خارجی بود. چرا زیرساختهای لازم برای بخش آب و خاک کشور به شکل مطلوب در آن زمان فراهم نشد؟
شما این موضوع را باید در آخر خط مقایسه کنید. در زمانی که من وزیر بودم بیش از 90 درصد محصولات کشاورزی ما باید با قیمت فوب خلیجفارس و یارانهدار و با نرخ دلار روز رقابت میکرد. اگر دلار 500 تومان بود پنبه تولیدی ما در خلیج فارس ارزانتر از پنبه جهانی بود یعنی اقتصادی تولید میکردیم. گندم ما گرانتر از قیمت جهانی نبود و میتوانستیم رقابت کنیم، اما شکر و برنج تولیدی ما نمیتوانست رقابت کند چون مزیت نسبی نداشتیم. ما در 4 محصول مزیت نسبی نداشتیم، اما در بقیه کالاها مزیت داشتیم یعنی درست عمل میشد.
ولی به نظر میرسد برنامهریزیها با دید کوتاهمدت بوده است؟
اتفاقا با دید بلندمدت بود یعنی وقتی من میتوانم رقابت کنم یعنی راه درستی طی میشد.
تا چه سالی ما مزیت داشتیم؟
تا سال 79 ـ 78 مزیت داشتیم، اما وقتی آمدند سیاست خودکفایی گندم را به صورت مستقل پیش بردند و قیمت گندم را بالا بردند نظم اقتصادی به هم ریخت.
آیا شما در آن زمان مخالفتی با این سیاست نکردید؟
چرا، من مخالفش بودم. من اصلا زیر بار خودکفایی از سال 71 نرفتم. شما عملکرد مرا در آخر خط مقایسه کنید که قیمتهای داخلی من با دلار روز با قیمتهای بینالمللی با دلار روز در خلیج فارس و مرزها چقدر قابل رقابت بود و چرا محصولات خارجی به داخل کشور قاچاق نمیشد، ما که منع ورود نداشتیم. برای آن که خارجی نمیتوانست در داخل کشور با من رقابت کند. الان چرا قاچاق وجود دارد برای آن که محصول خارجی ارزانتر از محصول داخلی است. سلامت تولید و اقتصاد را باید در این مقایسه کنید جلوی قاچاق را نمیشود با سرباز در مرزها گرفت.
اما آن موقع هم تولید ما بیشتر با استفاده از روشهای سنتی بود و نمیتوانستیم با این روند غیرمکانیزه ادامه بدهیم.
ما حتی با تولید سنتی هم مزیت داشتیم. سیستمهای آبیاری تحت فشار را ما شروع کردیم ولی به هر حال گسترش این سیستمها نیاز به زمان داشت. در آن زمان ما منابع مالی کم داشتیم.
در 12 سالی که شما وزیر کشاورزی بودید چه حجم سرمایهگذاری در بخش کشاورزی انجام شد؟
شاید سرمایهگذاری دولتی جمعا حدود 3 تا 5/3 درصد تولید ناخالص داخلی بود. این کافی نبود. البته این 3 درصد الان خوب است، اما آن موقع چون درآمدهای نفتی پایین بود درصد مناسبی نبود، الان اگر 400 هزار میلیارد تومان تولید ناخالص داخلی را حساب کنیم 3 درصد آن 12 هزار میلیارد تومان میشود.
با در نظر گرفتن افزایش نرخ تورم چطور. آیا باز هم رقم قابل توجهی است؟
با در نظر گرفتن تورم داخلی و قیمتهای ثابت عرض کردم. اگر ما بخواهیم اقتصادی فکر کرده و منافع ملی را تامین کنیم باید در بخش کشاورزی سرمایهگذاری کنیم البته نمیگویم کشاورزی باید محور توسعه اقتصادی باشد چون این دیدگاه اشتباه و فقیر نگهداشتن کشور است ولی در حد رفع نیاز کشاورزی باید سرمایهگذاری شود. چون سرمایهگذاری نمیشود قیمتهای تمام شده ما خیلی بالاست و پایین نمیآید در نتیجه تولید خارجی جایگزین تولید داخلی میشود و همین اندک تولید داخلی روز به روز کاهش یافته و کشاورزی رو به موت میرود.
اولویت سرمایهگذاری باید برای چه بخشهایی از کشاورزی باشد؟
حجم سرمایهگذاری در کشور ما با اروپا، آمریکا و... فرق میکند. ما کشوری هستیم با آب کم و تبخیر زیاد بنابراین اولین بخش اولویتدار برای سرمایهگذاری بخش آب و خاک است. دومین بخش در واحدهای پس از آب و خاک است یعنی باید باغات و مرغداری ما نوسازی شود. در حال حاضر از 2 میلیون هکتار باغات کشور حتی 200 هزار هکتار آن هم باغ مدرن نیست، مثلا باغ مرکبات داریم که فقط 10 تن تولید میکند. در واقع باغ مرکبات اگر کمتر از 30 تن تولید کند اقتصادی نیست همچنین باغ سیبی هم که کمتر از 40 تن تولید کند، اقتصادی نیست. مرغداری وقتی ضریب تبدیل دان به گوشت آن 4/2 درصد باشد اقتصادی نخواهد بود و باید این ضریب به 8/1 درصد کاهش پیدا کند که رقابتی باشد.
الان حدودا چقدر سرمایهگذاری صورت میگیرد؟
سرمایهگذاری ما کمتر از 5/1میلیارد دلار است. آقایان گزارش میدهند 8 هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری میکنند، گرچه از نظر حسابداری درست است، اما از این 8 هزار میلیارد تومان 6 هزار میلیارد تومان پولهای بانکی است که استمهال میشود و از نظر فیزیکی رقمی سرمایهگذاری نمیشود. مثلا کشاورز در خشکسالی، سیل و عدم توان فروش محصول گیر میکند و نمیتواند بدهی خود را به بانک بدهد، اما بانکها سال دیگر آن را در حساب سرمایهگذاری منظور میکنند. در حالی که در واقعیت سرمایهگذاری هزار میلیارد تومان هم نیست.
در بخش آب و خاک وضعیت چگونه است؟
برای آن که بخواهیم بهرهوری آب را به طور متوسط به 55 درصد برسانیم باید هر سال 2 درصد بهرهوری خودمان را بالا ببریم. بالا بردن 2 درصد بهرهوری حداقل 5 میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارد. در حالی که کل سرمایهگذاری آن 500 میلیارد تومان هم نیست. پس میبینید که چقدر فاصله است و این رقم حتی جایگزین استهلاک هم نیست. وقتی شما زمین را تسطیح و سیستم آبیاری تحت فشار را پیاده کردید، این سیستم حداکثر 12 سال جوابگوست و باید هر 12 سال یکبار دوباره این سرمایهگذاری تکرار شود یعنی سالی 8 تا 5/8 درصد استهلاک هست.
زمان شما آمار تولیدات محصولات کشاورزی چگونه استخراج و اعلام میشد؟
مرکز آمار هر سال میرفت و در حدود 100 تا 150 هزار هکتار را نمونهبرداری میکرد و اعلام رقم تولید از سوی وزارتخانه بر این اساس بود.
یعنی آمار آن موقع واقعیتر بود؟
قطعا این طور بود. آن موقع در شورای اقتصاد پیشبینی واردات انجام میشد. یعنی شورای اقتصاد میآمد و بررسی میکرد یعنی در تیر و مرداد نیاز واردات سال بعد را پیشبینی میکردند و میگفتند شما چقدر تعهد تولید داخل میکنید. ما میگفتیم 7 میلیون تن گندم میکاریم، سازمان غله هم میگفت من 10 میلیون تن گندم نیاز دارم. در نتیجه 3 میلیون تن مجوز واردات میدادند و این موضوع را 6 ماه بعد دوباره بررسی میکردند. مثلا اگر 7 میلیون تعهد تولید من میشد 5/6 میلیون تن آنها 3 میلیون تن مجوز واردات را به 5/3 میلیون تن افزایش میدادند یا اگر تولید داخل بیشتر میشد از میزان واردات کم میکردند. همه چیز حساب و کتاب داشت و موضوعات در شورای اقتصاد بررسی میشد حتی مجلس و کمیسیون دولت نظر میداد و این طور نبود که برنامهریزی نباشد. اگر مشکلی به وجود میآمد و طبق تعهد تولید نمیشد وزیر بازخواست میشد و باید دلایل عدم تحقق را بیان میکرد.
اجرای طرح هدفمندی یارانهها چه تاثیری در کاهش ضایعات بخش کشاورزی دارد؟
اجرای این طرح فرصت بزرگی برای وزارت جهاد کشاورزی است. در واقع هدفمندی یارانهها 2 تا 5/2 میلیون تن مصرف آرد و نان را کاهش داده، ضایعات کمتر وجود دارد و دیگر دورریز و نان خشک کمتر شده و برای خوراک دام صرف نمیشود. در نتیجه دامداران ترجیح میدهند کنستانتره سالم استفاده کنند تا نان کپکزده.
اما باید توجه داشته باشیم که وقتی نیاز کشور 2 تا 5/2 میلیون تن کاهش پیدا میکند حداقل 800 هزار هکتار کشت مملکت آزاد میشود. وزارت کشاورزی باید برنامه داشته باشد که از این 800 هزار هکتار آزاد شده زیر کشت گندم حداکثر استفاده را بکند.
سیما رادمنش / گروه اقتصاد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد