در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جام جم:2 نگاه به یک طرح
«2 نگاه به یک طرح»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛9 سال موضوع هستهای ایران شاهد افت و خیزهای فراوان بوده است. این موضوع گاهی در صدر مسائل جهان و گاهی در حاشیه قرار گرفته است.
ماههای اخیر نیز به دلایل مختلف از جمله بنبست خودساخته گروه 5+1 در مذاکرات، تحولات پیشبینی نشده کشورهای منطقه و بحرانهای اقتصادی و بعضا اجتماعی در کشورهای غربی خصوصا بعضی اعضای گروه 5+1 مانند آمریکا و انگلیس موجب شد یک بار دیگر موضوع هستهای ایران به حاشیه برود، هر چند فعالیتهای هستهای کشورمان طبق برنامه برنامه پیش رفته و در حال اجراست. در همین حال، روسیه با طرح موسوم به گام به گام که بر اساس قرائن موجود با دیگر اعضای گروه 1+5 خصوصاً آمریکا هماهنگ شده است، تلاش میکند ابتکار عمل موضوع هستهای ایران را در دست خود بگیرد و یک بار دیگر در قامت یک کشور تأثیرگذار در معادلات بینالمللی ظاهر شود.ارائه رسمی طرح گام به گام در سفر اخیر صالحی وزیر امور خارجه کشورمان به مسکو از سوی لاوروف، در کنار سفر اخیر نیکلای پاتروشف دبیر شورای امنیت فدراسیون روسیه به ایران و طرح ارائه بستهای متنوع شامل مسائل دوجانبه، منطقهای، بینالمللی و هستهای نشان میدهد رویکرد جدید مسکو به ایران در حال تغییر است. تغییری که اگر چه با توجه به سوابق روسها نباید کاملاً خوشبینانه ارزیابی شود در عین حال نمیتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سالها طول کشید تا عنوان «جنگ سرد جدید» دوباره مبنای برخی تحلیلها در معادلات بین روسیه و آمریکا قرار گیرد. استراتژی ملی آمریکا توسط بوش پدر در آوریل 91 (زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) طی یک نطق رادیویی این گونه به جهانیان اعلام شد: «جهان به این نتیجه رسیده که نه نظام چند قطبی و نه نظام دو قطبی، بلکه تنها نظام تک قطبی است که میتواند صلح و امنیت جهان را تضمین کند و اینک ایالات متحده آمریکا به دلیل قدرت اقتصادی و نظامی بیرقیب، بیش از هر کشور دیگری استحقاق رهبری نظام تک قطبی را دارد.» و پوتین در سال 2007 به صراحت اعلام کرد: «ما طرفدار جهان چندقطبی هستیم و خود من طرفدار این ایده هستم و با یکجانبهگرایی مخالفم. آمریکا نمیتواند جهان را تکقطبی اداره کند...» و البته طی 16 سال فاصله ادعای رهبری جهان توسط دولتمردان آمریکا و مخالفت پوتین، این جمهوری اسلامی ایران بود که با شجاعت و پایداری در مقابل یکه تازی آمریکا ایستادگی کرد.از منظری خوشبینانه توأم با واقعبینی، رویکرد جدید روسیه به ایران در این مقطع زمانی و از جمله ارائه طرح گام به گام در موضوع هستهای میتواند محصول گزارههای زیر باشد.اداره یک قطبی جهان توسط ایالات متحده آمریکا، ادعایی است واهی که امروز بیش از هر زمان روشن و آشکار شده است.
تحولات منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا (خاورمیانه) حاکی از آن است که غرب و خصوصاً آمریکا نمیتواند حتی موقعیت خود را در حد دوران جنگ سرد، حفظ کند.مشکلات روزافزون دنیای غرب در حوزه اقتصاد و بحرانهای اجتماعی، آینده تاریکی در برابر آنها ترسیم کرده است.تحولات در کشورهای منطقه ناشی از امواج بیداری اسلامی است.جمهوری اسلامی ایران کانون الهامبخش بیداری اسلامی است.فشارها، تهدیدات و تحریمها نمیتواند جمهوری اسلامی ایران را از پیگیری اهدافش باز دارد.موضوع هستهای ایران، رویکرد نظامی ندارد و صرفاً در چارچوب گفتوگوهای دیپلماتیک قابل حل و فصل است.گزارههای فوق، بعضا با صراحت و بعضا تلویحا توسط مقامات روس بیان شده و بعضی هم ناگفته در ذهن دولتمردان روس وجود دارد.
در یک نگاه بدبینانه روسیه ممکن است همچون گذشته بخواهد با کارت ایران در مقابل آمریکا بازی کند ولی باید بداند و میداند که:
1) جمهوری اسلامی ایران در این همکاری خسارتی نخواهد دید، چرا که اهدافش را طبق برنامه دنبال خواهد کرد و مادامی که از نتیجه بخش بودن اقداماتش مطمئن نشود، گامی برداشته نخواهد شد. 2) این نگاه به ایران، همواره مانع تعاملات راهبردی بین دو کشور بوده و در صورت تکرار این مانع جدیتر از قبل ادامه پیدا خواهد کرد. 3) چنین نگاهی به ایران، جریانهای سیاسی مخالف همکاری ایران با روسیه را در داخل ایران تقویت خواهد کرد و این خسارت دیگر روسیه برای همکاریهای بعدی با ایران خواهد بود. 4)در این صورت روسیه نشان خواهد داد به رغم ژستی که گرفته همچون رقبای غربیاش از درک واقعیتها ناتوان است.
بنابراین قدم به قدم طرح «گام به گام» روسیه را دنبال میکنیم تا ببینیم کدام یک از این دو نگاه غالب خواهد شد.
کیهان:برای غلبه بر ترس!
«برای غلبه بر ترس!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛حملات چند روز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و قدس شرقی نشان داد که تل آویو شرایط را برای خود «غیرعادی» ارزیابی می کند، حمله این رژیم به مرزداران مصری که طی سه دهه اخیر اقدامی بی سابقه بود هم تاکید مضاعفی است بر اینکه در ارزیابی صهیونیست ها، وضعیت بحرانی است. هم زمان با تشدید این حملات این سؤال برای محافل سیاسی و اطلاعاتی به وجود آمد که آیا این حملات آثار بالینی یک جنگ بزرگ از سوی رژیم بحران زده اسرائیل است.
حمله اخیر به غزه و کرانه به این بهانه صورت گرفت که یک فلسطینی در یک عملیات شهادت طلبانه نزدیک به 10صهیونیست را به هلاکت رسانده است ولی چه کسی است که نداند اولا این اقدام پس از آن انجام شده که طی ماه های اخیر دهها زن و کودک فلسطینی به دست صهیونیست ها به شهادت رسیده اند و ثانیا اقدام شهادت طلبانه توسط فردی و در نقطه ای نمی تواند مجوز حمله به مناطق و افراد دیگر باشد بنابراین کاملا واضح است که عملیات جنایتکارانه رژیم تل آویو دلیل دیگری داشته و ربطی به عملیات شهادت طلبانه یک یا چند فلسطینی نداشته است.
حمله اخیر صهیونیست ها- بخصوص به مرزداران مصری- نشان می دهد که اسرائیل نگرانی جدی امنیتی دارد. باز شدن گذرگاه جنوبی رفح و تردد نسبتا آسان از این مرز نشان داد که دامنه مشغله های امنیتی مرزی اسرائیل که تا پیش از تحولات اخیر منطقه محدود به 38 کیلومتر مرز فلسطین با لبنان بود، اینک به بخش اعظم مرز فلسطین با همسایگان سرایت کرده است. رژیم صهیونیستی کمتر از دو ماه در مرز با لبنان، سوریه و اردن ناچار به درگیری با آوارگان فلسطینی بود که برای اولین بار پس از 63 سال به سمت خانه و کاشانه خود در فلسطین حرکت کرده و با نظامیان اسرائیلی مواجه گردیدند.
در همین روز تظاهرات عظیمی از قاهره تا بندر العریش- نزدیکترین شهر مصری به غزه- علیه اسرائیل به راه افتاد. مجموعه این رخدادها نشان داد که مرزهای زمینی برای این رژیم کاملا ناامن است. تل آویو با حمله به مرزداران مصری نشان داد که از نگاه اسرائیل هم دوره ماه عسل رابطه تل آویو- قاهره به پایان رسیده است.
رژیم صهیونیستی از درون نیز با شرایط کاملا بی ثباتی مواجه است. تظاهرات چند صد هزار نفره در تل آویو و دهها هزار نفری در 16 شهر دیگر این رژیم نشان داد که شهروندان غاصبی که بخشی از ارتش اسرائیل را تشکیل داده اند اینک خود به یک چالش امنیتی و سیاسی برای ارتش اسرائیل تبدیل شده اند. دقیقا به همین دلیل بود که رژیم صهیونیستی رودربایستی با تظاهرکنندگان را کنار گذاشت و آنان را جوانانی اوباش و بی هویت که حس وطن پرستی در آنان مرده است، لقب داد. سران اسرائیل غاصب شرایط داخلی خود را بسیار خطرناک می بینند و معتقدند چالش یهودی- اسرائیلی بیش از هر چالش دیگر می تواند این رژیم را به کام مرگ بفرستد. بر این اساس رژیم صهیونیستی برای آنکه توجهات داخل و خارج را به نقطه دیگری معطوف نماید و نیز بر احساس ضعف خود غلبه کند، دست به حمله ای آسان- علیه مردمی بی دفاع- زد. اما این می تواند مقدمه یک سلسله اقدامات ضدصهیونیستی جدید از سوی فلسطینی ها باشد چرا که اگر رژیم تل آویو برای غلبه بر احساس ضعف نیاز به حمله دارد فلسطینی ها برای ضعیف تر کردن اسرائیل و تکمیل وضعیت ناامنی اطراف آن به حمله روی می آورند.
حملات اخیر رژیم صهیونیستی سبب شد که حماس و جهاد اسلامی «آتش بس داوطلبانه» و تحفظی که بعد از پایان جنگ 22روزه- 29 دی 1387- داشته و از پاسخ نظامی دادن به حملات نظامی رژیم صهیونیستی اجتناب می کردند را، کنار بگذارند. این موضوع فضای روانی جدیدی را علیه دولت و نظامیان حاکم بر این رژیم در داخل به وجود می آورد و بر این اساس اقدام نتانیاهو و باراک انتحاری به حساب می آید اما از یک منظر دیگر، اسرائیل به شدت به صف آرایی نظامی برای غلبه بر ترس امنیتی و هماهنگ سازی بخش های مختلف احتیاج دارد. نگاهی به مواضع رهبران این رژیم در حوزه امنیت و مانورهای داخلی و منطقه ای آن و تلاشی که برای افزایش بودجه نظامی (از 9 میلیارد دلار در سال 2010، به 18 میلیارد دلار در سال 2011) به کار بستند به خوبی نشان می دهد که از نظر نتانیاهو و باراک راه برون رفت از شرایط ناهموار داخلی و منطقه ای افزودن بر تحرکات نظامی و امنیتی در فضای داخلی و منطقه ای است. از این رو نباید تعجب کرد از اینکه نتانیاهو در فضای منطقه آشکارا می گوید «ارتش سایبری اسرائیل آماده حمله به تاسیسات فنی و تکنولوژیک ایران است» و یا یک مقام امنیتی اسرائیل با صراحت به مجله آلمانی اشپیگل می گوید: «ما داریوش رضایی نژاد -دانشجوی رشته برق- را کشته ایم» و نیز تعجبی ندارد که در فضای داخلی، نتانیاهو سه روز مانور نظامی برگزار می کند و استان نقب در جنوب (Negev) را آماده پناه دادن به یک میلیون نفر شهروند پناهجوی احتمالی می کند. دولت غاصب اسرائیل اینک شرایط را خراب تر از آن می داند که بتواند با وعده های صلح و آرامش بر عدم اطمینان های داخلی غلبه کند.
یک زمانی شعار سران رژیم صهیونیستی این بود که نیروی نظامی در مرز می جنگد تا کشاورز یهودی در حیفا، تل آویو، صغد، نهاریا و... کشاورزی کند حالا همان کشاورز را برای اینکه با اسرائیل همراه شود به پناهگاه های نقب می برند و به او می گویند موجودیت اسرائیل در خطر است.ا ما پیام اقدامات نظامی نتانیاهو در غزه برای مردم منطقه این است که رژیم صهیونیستی به احتمال زیاد به دور جدیدی از تنش نظامی علیه مردم منطقه متوسل می شود و لذا یک مراقبت جدی و هماهنگی های منطقه ای برای خنثی کردن اسرائیل ضروری است دقیقا از همین منظر باید به تحرکات ضد سوری آمریکا و اروپا نگاه کرد.
تحرکات کنونی رژیم صهیونیستی ثابت کرد که مباحثه فرسایشی پیرامون صلح به پایان رسیده است. در یک دوره زمانی- حد فاصل اجلاس مادرید 1991 تا همین چند ماه پیش که پایان ماموریت میچل اعلام شد- آمریکایی ها روی مذاکرات صلح بعنوان تنها راه حل کاهش تنش ها تاکید می کردند و جناحی در رژیم صهیونیستی- امثال پرز و حزب کادیما- وجود داشتند که معتقد بودند برای تثبیت اسرائیل و سرزمین های 48 باید با فلسطینی ها تا اندازه ای کنار آمد و جناحی هم - به رهبری عرفات و سپس عباس- در فلسطینی ها وجود داشت که معتقد بود آمریکا و اسرائیل آماده پذیرش کشوری ذیل نام فلسطین هستند اما اینک موقعیت همه این ها ضعیف شده و به موازاتی که در اسرائیل جنگ سالاران قدرت گرفته اند، در آمریکا نیز برنامه صلح به شکست رسیده و از سوی دیگر در میان فلسطینی ها مقاومت به تنها گزینه تبدیل شده است. بنابراین می توان گفت حملات دو روز پیش اسرائیل به غزه- در آستانه اجلاس شهریورماه مجمع عمومی سازمان ملل که قرار است در آن بحث تشکیل کشور فلسطین به رأی گذاشته شود- پایان رسمی روند سازش بود که ابتدا اسرائیل پای آن را امضا زد و سپس حماس طی بیانیه ای رسمی آن را اعلام کرد. این مسئله فضای جدیدی را به وجود می آورد و جبهه مقاومت را انسجام و مشروعیت بیشتری می بخشد.
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به منطقه تحت حاکمیت دولت مصر در رفح به خوبی ثابت کرد که نه فقط مصری ها علاقه ای به پیمان کمپ دیوید ندارند بلکه اسرائیل هم از تداوم آن مایوس گردیده است. فراخواندن سفیران دو دولت هم تاکید دیگری بر این مسئله بود. البته پیش از این هم موسسه زاگبی در نظرسنجی عمومی و اختصاصی- نخبگان- گفته بود «بیش از 51 درصد از مصریان خواستار لغو پیمان کمپ دیوید- که پیمانی امنیتی، سیاسی و اقتصادی است- و بستن سفارت رژیم صهیونیستی هستند و در میان احزاب سنتی هم رهبری پیدا نمی شود که با صراحت از لزوم تداوم پایبندی مصر به مفاد این پیمان دفاع کند.» در فاصله دو ماه اخیر- بعد از نظرسنجی زاگبی- فاصله مصری ها از اسرائیل بیشتر شده و میزان هواداران قطع رابطه با تل آویو- بر اساس نظرسنجی یک موسسه مصری و روزنامه دولتی الاهرام- به حدود 70 درصد از جمعیت مصر رسیده است. اسرائیل غاصب از مصر مایوس شده و این در حالی است که چهره های شاخص امنیتی این رژیم -نظیر مائیر داگان و ژنرال گابی اشکنازی- معتقدند مصر به زودی به مسئله اول امنیتی ما تبدیل می شود در حالی که تاکنون ایران مسئله اول امنیتی اسرائیل محسوب می شده است.
شاید یک پیام دیگر حملات اخیر رژیم صهیونیستی به غزه و ربودن بیش از 20 فلسطینی در کرانه باختری، این باشد که نتانیاهو می خواهد به جامعه ملل بگوید پایبند آن چه که در اجلاس مجمع عمومی شهریورماه راجع به فلسطین به تصویب می رسد، نیست و ملتی ذیل نام فلسطین را به رسمیت نخواهد شناخت. هر چند که آنچه در صحن مجمع عمومی- براساس طرح مشترک فرانسه، انگلیس و آلمان- احتمالا به تصویب خواهد رسید، قربانی کردن کشور الهام بخش و پیامبرخیز فلسطین در سرزمین های 1967 یعنی تنها 22 درصد از خاک این کشور می باشد و این یک خیانت فراموش نشدنی و بسیار خطرناک است اما در عین حال رژیم صهیونیستی با حملات علیه غزه می خواهد بگوید حتی همین مقدار را هم به رسمیت نمی شناسد و ابایی از توسل به جنگ علیه ساکنان آن ندارد. اگر جامعه بین الملل اندکی نسبت به سرنوشت فلسطینی ها احساس مسئولیت می کردند باید با واکنش نظامی به اسرائیل و بمباران متقابل مناطقی در تل آویو و حیفا به این رژیم یادآور می شدند که حمله علیه شهروندان فلسطینی با واکنش متقابل جهانی مواجه می گردد اما میان فضای سرد حاکم بر مجمع عمومی و داغی آنچه علیه غزه اعمال می شود، فاصله ای ژرف وجود دارد.
در یک جمعبندی باید گفت آنچه در روزهای گذشته علیه ساکنان غزه و مرز داران مصری انجام شد به هیچ وجه یک حادثه و یا یک اقدام مقطعی و گذرا نبود این به احتمال بسیار زیاد آغاز یک مرحله جدید از تنش آفرینی صهیونیست ها در محیط داخلی و محیط منطقه ای خواهد بود. این رژیم برای بقا چاره ای ندارد جز اینکه صدای خود را تا آنجا که می تواند بالا ببرد و دندان های خود را به دیگران نشان دهد اما البته حالا دیگر دهه 1320 یا 1330 و یا 1340 نیست حالا حزب الله، حماس، سوریه، ایران، مردم مصر و... می دانند که این فریادها برای غلبه بر ترس است و زمان آن فرا رسیده که این موجود ترسو را خلاص کرد.
خراسان:از کوچه های کوفه تا کوچه های شهر ما
«از کوچه های کوفه تا کوچه های شهر ما»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که در آن میخوانید؛کوچه های کوفه، کوچه های کوفه ای که به پهنه زمین و زمان گسترش یافته است هنوز در حسرت مردی است که در قامت حاکم اسلامی، هم برای فقرزدایی برنامه داشت و با هدفگذاری حرکت می کرد و هم فقرا را از نظر دور نداشت. برای امام علی به عنوان خلیفه اسلامی موضوعیت داشت که پیر جذامی در خرابه گرسنه نخوابد و پیرزن شوی از دست داده شرمنده کودکان خویش نماند.
امام آن قدر بر شانه خویش سنگینی بار مسئولیت را حس می کرد که به شانه کشیدن کیسه نان و خرما برایش بسیار سبک بود. همان زمان هم شاید کسانی بودند که می گفتند این چه کاری است. شاید می گفتند این در شان خلیفه اسلام نیست که بار بر دوش، ناشناس در کوچه ها بگردد و نان وخرما توزیع کند و گوش و دل بسپارد به کلام محروم ترین مردم. علی (ع) خود را در مقابل جامعه، حتی در مقابل یکان به یکان مردم تحت حکومتش مسئول می دانست لذا به همه زوایای زندگی شان توجه داشت.
او به دنبال «اتمام مکارم اخلاق» بود همان که پیامبر بزرگوار آن را فلسفه بعثت خود می دانست. لذا انسان ها را بزرگ می شمرد، از تحقیر همدیگر پرهیز می داد و نسبت به تکریم مردمان خود را مسئول می دانست و برای ارتقاء سطح زندگی مردم در حوزه معیشت و معاد می کوشید، هم مراقب بود، درازدستان فزونخواه به بیت المال چنگ نیندازند و هم مواظب این که باطل باوران به باور و ایمان مردم درازدستی نکنند.
انسان جامعه علوی، یک انسان در مسیر کمال بود، کمال در همه ساحت ها، نهج البلاغه ، این کلام روشن، و «نهج رفتاری» امام تبیین کننده ویژگی های انسان موردنظر علی علیه السلام است و هرکس می خواهد شیعه باشد و شیعگی کند باید خود را و رفتار خود را بر کلام و سیره امام عرضه کند و به دیگر عبارت باید فکر کند اگر الان امام علی(ع) در موقعیت او بود چگونه رفتار می کرد، حالا هم او چنان کند، به راستی اگر امام علی(ع) امروز بودند، نسبت به مسائل و حوادث چگونه رفتار می کردند؛ این را از خود بپرسیم و پاسخ آن را به رفتار درآوریم که شیعه یعنی رهرو ،رهرو راهی که امام پیمودند.
اگر امروز امام علی (ع) بودند و این فقر را می دیدند چه کار می کردند. این اوضاع فرهنگی را می دیدند چه می کردند؟ کوچه گردی کوفه اگر آن روز برای فقرزدایی اقتصادی بود، امروز در کوچه گردی زمان و زمین آیا فقرزدایی فرهنگی فراموش می شد؛اگر آن روز نیازمندان به لقمه های نان و خرما تکریم می شدند، امروزیان را نباید به کلام نورانی و هدایت گر تکریم کرد؟ امربه معروف، دقیقا تکریم انسان و انسانیت است. بزرگداشت زیبایی و نیکویی است. از خوبی ها گفتن و بدان هدایت کردن، بزرگداشت انسان است. تفسیر «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» است و در مدرسه زندگی علوی این یک فرض و فریضه همیشگی است.
«فرضیه» نیست که برخی به خاطر آزمون و خطا از آن چشم پوشند و دست شویند، «فریضه» است و واجب و همانطور که باید در فقرزدایی در کوچه گردی کوفه، و انبان نان و خرما به دوش کشیدن امام علی را دید و ستود باید در کلام هدایتگر و امر به معروف و نهی از منکر هم به احترام امام برخاست و رفتار ایشان را در پیش کشید. اگر فقر محدود اقتصادی و گرفتاری گروهی اندک از مردم زیبنده حکومت و جامعه اسلامی نیست که نیست، فقر فرهنگی در قالب الفاظ فریبنده و پشت پرده ایسم های گوناگون هم شایسته جامعه اسلامی و حکومت اسلامی نیست.
آمار بالای طلاق و فسادهای اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فراوانی پرونده های قضایی هم در شان مردمانی که خود را شیعه می دانند نیست. پس باید کاری کرد هم باید حکومت برنامه ریزی کند و هم همه ما مردمان باید برخیزیم و برای احیای شان جامعه اسلامی علی وار تلاش کنیم همه ما از مردم تا حاکمیت و از حاکمیت تا مردم! اصلاح امور هم جز با بعثت همگان محقق نمی شود.اگرقرار است کاری بشود، همه باید تلاش کنند که اصلاح امور علوی دیدن، علوی اندیشیدن وعلوی عمل کردن همگان را طلب می کند...
جمهوری اسلامی:تا عدالت علی
«تا عدالت علی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛این سئوال درباره عملکرد نظام جمهوری اسلامی مطرح است که آیا توانسته عدالت را محقق کند یا نه؟
فلسفه وجودی چنین سؤالی اینست که اصولاً نظام جمهوری اسلامی برای تحقق عدالت تأسیس شده و تفاوت جوهری این نظام با سایر نظامهای حکومتی همین است که اگر در پی برقراری عدالت نباشد، بود و نبود آن یکسان است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اولین اصل، صراحت دارد: "حکومت ایران، جمهوری اسلامی است که ملت ایران، براساس اعتقاد دیرینهاش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیتالله العظمی امام خمینی در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی الاولی سال یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اکثریت 2/98 درصد آراء کلیه کسانی که حق رأی داشتند، به آن رأی مثبت داد".
اصل دوم قانون اساسی نیز در تبیین نظام جمهوری اسلامی، ضمن برشمردن توحید، معاد، عدل، امامت و کرامت انسانی به عنوان پایههای این نظام، اعلام میدارد این نظام، از راه اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط، استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و نفی هرگونه ستمگری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری، "قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین میکند".
هر چند روح سایر اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز تأمین عدالت است، ولی تصریح چند باره بر "عدل" در دو اصل اول این قانون نشان میدهد عدالت تا چه اندازه برای نظام جمهوری اسلامی ضروری و حیاتی است.
برای پاسخ دادن به این سؤال که آیا نظام جمهوری اسلامی توانسته عدالت را محقق کند یا نه؟ بهترین راه توجه به عملکرد این نظام در زمینههای مختلف است. این زمینهها را اصل دوم قانون اساسی این نظام تحت عناوین "سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همبستگی ملی" آورده و تأمین قسط و عدل در این زمینهها را وظیفه نظام جمهوری اسلامی دانسته است.
اظهارنظر کنندگان درباره عملکرد نظام جمهوری اسلامی در یک تقسیم کلی، چهار دسته هستند.
یک عده با عینک بدبینی به همه چیز نگاه میکنند و نظام جمهوری اسلامی را فاقد کارائی میدانند و هیچ دستاوردی برای آن قائل نیستند. این افراد، به دلایل مختلف که فعلاً درصدد بیان آنها نیستیم، منافع خود را در سیاه نمائی و نفی واقعیتها میبیند و حاضر نیستند آنچه را که با چشم میبینند و با تمام وجود حس میکنند تأیید نمایند. قضاوت این قبیل افراد، ارزش و اهمیتی هم ندارد و نباید جامعه را در گرو تأیید و تکذیب آنان دانست. اگر اغراض و اهداف این افراد برای عموم تشریح شود، بیپایه بودن قضاوت آنان روشن خواهد شد.
دسته دوم کسانی هستند که خود دست اندرکار امور هستند و به همین دلیل فقط عملکرد همان مقطعی که خود در مصدر قرار داشته یا دارند را تأیید میکنند و سایر عملکردها را نادیده میگیرند. قضاوت این جماعت، از قضاوت دسته اول فاسدتر است. زیرا بهتر از دیگران میدانند در کشور چه اتفاقاتی افتاده و چه خدماتی صورت گرفته و در عین حال منکر آنها میشوند تا عملکرد خود را برجسته نمایند. اینان، اثبات خود را در نفی دیگران جستجو میکنند و این شیوه به ویژه برای حکومتگران بدترین شیوه است. آنها به این نکته فکر نمیکنند که نفی واقعیتها نه تنها مشکلی را از آنها حل نمیکند بلکه این اخلاق زشت را به یک فرهنگ تبدیل خواهد کرد که عواقب آن حتی دامنگیر خودشان نیز خواهد شد.
دسته سوم کسانی هستند که درست در نقطه مقابل دسته اول قرار دارند و همه چیز را مثبت و کامل و بیعیب و نقص میبینند. اشکال کار این افراد اینست که با چنین برداشت و تصوری هرگز امکان پیدا نمیکنند واقعیتها را ببینند و درصدد رفع نقصها برآیند. خطر بزرگی که خود این افراد را و از طریق آنها کشور را تهدید میکند اینست که این مطلقبینی به خود آنها نیز سرایت میکند و لذا حاضر نمیشوند به نظرات دیگران توجه کنند و هیچ انتقادی را درباره خود و اوضاع کشور بر نمیتابند.
دسته چهارم، واقع بینها هستند، کسانی که مثبت و منفی را در کنار همدیگر میبینند، از مدح و ثنای بیجا پرهیز میکنند و بدگوئی و عیبجوئی را نیز درست نمیدانند. این افراد، عملکردهای مثبت را به زبان میآورند و از بیان موارد نقص نیز کوتاهی نمیکنند ولی در هر دو مورد به اندازه و دور از افراط و تفریط.
واقعیتهای جامعه امروز ایران را باید از این دسته چهارم شنید که دور از تملق و چاپلوسی و با پرهیز از خرده گیری و بهانه جوئی، مستقیماً به سراغ واقعیتها میروند و همچون آینه بدون کم و کاست به انعکاس آنچه هست میپردازند. برای چنین افرادی باید مجال اظهارنظر فراهم باشد و مسئولان باید به نظرات آنان توجه کنند تا جامعه بتواند راه تکامل را طی کند و دچار عقب گرد یا در جا زدن نشود.
از نگاه این افراد، نظام جمهوری اسلامی توانسته به استقلال سیاسی دست یابد، در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همبستگی ملی تحولاتی ایجاد کرده ولی هنوز در آغاز راه است و مشکلات و موانع زیادی پیش رو دارد که باید آنها را از میان بردارد تا بتواند عدالت مورد نظر قانون اساسی را محقق سازد. انکار این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران زیر سلطه هیچ قدرتی قرار ندارد و از استقلال کامل در تصمیم گیریها برخوردار است، مثل انکار وجود خورشید در روز روشن است، کما اینکه پیشرفتهای ایران در دهههای اخیر در زمینههای صنعتی، پزشکی و رسیدن به خودکفائی در بسیاری موارد را به هیج وجه نمیتوان انکار کرد. اینها همه از برکات نظام جمهوری اسلامی است، اما این، همهی آنچه از این نظام انتظار میرود نیست. واقعیت اینست که در رفتارهای سیاسی، تعامل اخلاقی، فراهم ساختن زمینه برای توزیع عادلانه ثروت و نظام قضائی کشور کمبودهای آشکاری داریم که اگر درصدد رفع آنها برنیائیم نمیتوانیم به عملکرد نظام جمهوری اسلامی افتخار کنیم.
سیره پیشوایان دینی ما به ویژه مولای متقیان حضرت علی علیه السلام از جامعیتی برخوردار بود که عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت قضائی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی را شامل میشد. ما علیرغم همه پیشرفتهائی که داشتهایم و علیرغم گامهای بزرگی که برای تحقق عدالت برداشته ایم، هنوز تا عدالت مورد نظر علی علیه السلام فاصله زیادی داریم. در ایام شهادت مولایمان باید اعتراف کنیم که پیروان خوبی برای آن حضرت نبوده ایم. شاید همین اعتراف بتواند ما را برای تلاش بیشتر به منظور رسیدن به نقطهای مطلوب از عدالت که در شأن نظام جمهوری اسلامی باشد تشویق کند.
رسالت:مبارزه با فساد یا انحراف؟
«مبارزه با فساد یا انحراف؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛مقام معظم رهبری مبارزه با فساد اقتصادی را مهم و رکن اساسی دانستند و خطاب به مسئولان فرمودند: "نسبت به بروز فساد در دستگاههای دولتی به شدت حساس باشید و بیرحمانه برخورد کنید."
همچنین ایشان لزوم تحقق اهداف سند چشمانداز 20 ساله و نیز حرکت در چارچوب برنامه پنجم را یادآور شدند. دولت و مجلس بزودی نیمسال اول سال 90 را پشت سر میگذارند و وارد نیمسال دوم می شوند. بودجه سال 91 مهمترین بحث دولت و مجلس در نیمسال دوم خواهد بود. بررسی بودجه سال 91 در مجلس درحالی برگزار میشود که هنوز تفریغ بودجه سال 88 به مجلس به قرائت اصل 55 قانون اساسی "تسلیم" نشده است. گزارش ابتدایی دیوان محاسبات به مجلس در خصوص تفریغ بودجه سال 88 حاکی است 64 درصد از احکام بندها و اجزاء رعایت نشده است. همچنین در خصوص گزارش تفریغ بودجه دستگاهها از تعداد 2385 گزارش حسابرسی، 7406 مورد واخواهی وجود دارد.
تصویری که این گزارش ارائه میدهد حکایت از آن دارد که برخی از بندها و اجزای ماده واحده که در گذشته از آن به عنوان تبصرههای بودجه یاد میشد، یا اجرا نمیشوند یا قابل اجرا نیستند.
به همین دلیل در گزارش دهی دیوان محاسبات به مجلس با ادبیات جدیدی رو به رو میشویم و آن اینکه در اکثر موارد، گزارش تفریغ بودجه دیوان محاسبات که باید مشحون از آرای فنی و نظرات صائب باشد،به جای احراز و اعلام تخلف مسئولین از قوانین و مقررات با وصف "انحراف" از آن یاد میکند.
وقتی از "تخلف" یاد میشود وفق مفاد قانون دیوان محاسبات باید با متخلف برخورد قانونی شود اما وقتی از "انحراف" یاد میشود باید به نصیحت و پند و اندرز منحرف نشست تا از این انحراف نجات یابد. در اینجا قانون دیوان محاسبات را باید کنار گذاشت.
رئیس و دادستان دیوان محاسبات به همراه 12 مستشار دیوان در اندازه پیران دیر حساب و کتاب مملکت باید به آموزش و پند و اندرز مسئولان در دولت و مجلس روی آورند. طبیعی است در این وادی نه برنامه پنج ساله تحقق خواهد یافت و نه اهداف چشمانداز برنامه بیست ساله کشور عملی خواهد بود.
اهتمام مجلس معمولا به تفریغ بودجه همیشه با تاخیر دو ساله آن هم قبل از بررسی بودجه هر سال بوده است. این نشان میدهد اهمیت تفریغ و نقش دیوان محاسبات در برقراری انضباط مالی و اصلاح مالیه عمومی یک نقش فوق العاده کم رنگ و بیاثر است.
دولت و مجلس در حالی که بسیاری از حسابهای ملی مانند حساب فی مابین بانک مرکزی، خزانه و شرکت ملی نفت نه "تسویه" شده و نه "تصفیه" اقدام به بودجه نویسی میکنند.
این نشان میدهد دولت و مجلس در احصای پیشبینی "درآمد" و برآورد "هزینه" که اساس یک بودجهریزی و بودجهبندی درست است غفلت دارند و این غفلت سه دهه است که ادامه دارد.
بیتردید در این بیانضباطی مالی اقتصاد کشور آسیب میبیند کمترین آسیب آن است که رقم دقیقی از کسری بودجه به دست نمیآید این رقم چون دقیق نیست همه محاسبات در دخل و خرج کشور به هم میریزد.
مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان دولتی و فعالان اقتصادی همچنین فرمودند "نقد اقتصادی و بیان ضعف باید لحن علاج جویانه و امیدبخش داشته باشد" این حرف درستی است. علاج آسیبشناسیهای مالیه عمومی ساماندهی مالیه عمومی است. دیوان محاسبات، سازمان حسابرسی و نیز سازمان بازرسی کل کشور به عنوان چشمان ناظر سه قوه باید در این ساماندهی به نقش قانونی خود عمل کنند وظیفه آنها را نباید صرفا در عدد و رقم میزان پروندههای فساد اقتصادی به نهادهای مربوط فرو کاهید.
آنها باید با تخلف از قوانین و مقررات موضوعه- که مقدمه بیانضباطی مالی بوده و بیانضباطی مالی پیش مقدمه بروز مفاسد اقتصادی است- برخورد کنند.
دستگاههای ناظر برای برون رفت از این مشکل دیدگاههای خود را باید در قالب احکام و آرای لازم الاجرا بیان کنند و این آرا و نظرات کارشناسانه و صائب در تدوین و تصویب بودجههای سالیانه که در حقیقت مدل ریاضی اجرای برنامه پنج ساله و تحقق اهداف چشمانداز بیست ساله است، لحاظ گردد.
ایران:اشتباه در تطبیق
«اشتباه در تطبیق»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم سعید یوسفیپور است که در آن میخوانید؛وقتی نتوانستیم تأکیدات فرماندهی کل قرارگاه فرهنگی نظام در خصوص جنگ نرم را خوب بفهمیم و تبیین کنیم و وقتی که جنگ نرم دشمن را خلاصه کردیم به حوادث پس از انتخابات سال 88 باید منتظر چنین روزی میبودیم!
باید منتظر میبودیم که اعضای دلسوز جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به دلیل فقدان نیروی فعال و خبره اطلاعات - عملیات نتوانند دوست را از دشمن تفکیک و خودی را از غیر خودی تشخیص دهند.
وقتی که در شرایط حساس عملیات به جای نشستن در اتاق عملیات و تحلیل و تبیین تهاجم گسترده نرم دشمن در داخل جبهه خودی به اختلافها دامن زدیم و جزء به جزء مسائل را جدای از کل دیدیم باید منتظر میشدیم که دشمن با نفوذ در خطوطمان ما را دچار خطای استراتژیک کند!
وقتی گوشمان به حرف ولی بدهکار نبود و دشمن را به عنوان یک جبهه واحد ندیدیم باید احتمال میدادیم که به این روز بیفتیم!
وقتی که چشممان را دوختیم به اخبار برخی رسانهها و به خود زحمت ندادیم تا صحت و سقم آن را بررسی کنیم باید انتظار چنین شرایطی را میکشیدیم.
وقتی فضای رسانهای کشور را از سالها قبل پر کردیم از تهمت و افترا و تقوای رسانهای را رعایت نکردیم و با نوعی از تفکر ماکیاولی که در زرورق شبه اصولگرایی پیچیده شده بود مجوز هر کار غیر اخلاقی را برای پیادهنظاممان صادر کردیم میتوانستیم حدس بزنیم که این اتفاق خواهد افتاد.
شاید مخاطب این سطور بپرسد مگر امروز چه اتفاقی افتاده است. توضیح آنکه:
جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی سالها است در جنگ فرسایشی فرهنگی با کمترین امکانات و تجهیزات نهتنها در برابر خیل عظیم تهاجمات و شبیخونهای دشمن و عملیاتهای فوق استراتژیک نرم مقاومت کرده بلکه عملیاتهای آفندی بسیاری را نیز انجام و دشمن را در بسیاری از موارد زمینگیر نموده است.
در این جبهه افراد مختلفی از هر طیف حضور دارند. مجوز حضور در خط مقدم نیز اعتقاد به ولایت و مبانی انقلاب و دلسوزی صمیمانه برای آن است. هر کس با کمترین تجهیزات و تخصصی که دارد در یک سنگر قرار گرفته و به آفند و پدافند مشغول است. در این بین و در طول این سالها تجربه به ما ثابت کرده در هر مقطعی که دشمن عملیاتی را شروع کرده فعالین این جبهه چنان انسجامی از خود نشان دادهاند و چنان جانفشانی کردهاند که دشمن متحیر از آن یا پا به فرار گذاشته یا با تلفات سنگینی روبهرو شده است.
اما هرگاه که احساس کردیم دشمن زمینگیر شده و فعالیتی ندارد متأسفانه به خود پیچیدهایم و از ظرفیتهای موجود جهت اهداف غیر استراتژیک استفاده کردهایم. در این بین البته در بسیاری از مواقع رزمندگان این جبهه تقصیری ندارند بلکه برخی فرماندهان میانی و عناصر مؤثر در اذهان رزمندگان آنان را تحریک و وارد عمل میکنند.
خدا خیر دهد آن فرمانده سابق واحدهای اطلاعات و عملیات دوران جنگ را که در حضور فرماندهی کل عدم توجه برخی فرماندهان جزء به راهاندازی واحد اطلاعات - عملیات در جبهه فرهنگی را مورد انتقاد قرار داد.
شاید اگر آن روز به فکر دیدهبانی و بررسی شرایط جبهه خودی افتاده بودیم امروز به این وضع دچار نمیشدیم که در یک محور با نیروهای خودی درگیر و از محور اصلی که مورد تهاجم همه جانبه دشمن قرار دارد، غفلت کنیم.
اکنون فکر میکنم خواننده عزیز متوجه موضوع شده باشد. ویژه نامهای توسط فعالین یکی از محورهای جبهه فرهنگی تولید میشود. فارغ از تولید کنندگان که همگی از رزمندگان با سابقه همین جبهه هستند و آثار مجروحیت و جانبازی در این عرصه بر پیکره تک تکشان مشهود است محتوای آن نیز در اغلب موارد حاوی مطالب انقلابی و ارزشی است و البته شاید در مواردی نیز با اشکالاتی مواجه باشد که با توجه به شرایط سخت پیرامونی قابل اغماض است. اما در این بین نکته قابل توجه آنکه بلافاصله پس از انجام این عملیات فرهنگی که با توفیقات و اشکالاتی همراه بوده و زمانی که رزمندگان عملیات مذکور هنوز گرد و خاک خستگی از چهره نزدودهاند شاهد بودیم که نخستین منتقدان و حمله کنندگان به این واحد عملیاتی از اهالی فعال همین جبهه فرهنگی بودند. همرزمان ما به ما تاختند و نگذاشتند که حتی اهداف عملیات را برایشان توضیح دهیم یا حداقل در کنار نقاط ضعف، نقاط قوت را هم برایشان بگوییم، ما را متخلف نامیدند و خواستار برگزاری دادگاه صحرایی شدند.از همه بدتر اینکه به ما تهمت جاسوسی و مهره دشمن بودن زدند که حقیقتاً سخت و طاقت فرسا بود!
برادران ما در حالی که از دهها عملیات ایذایی و اصلی دشمن در حوزههای فرهنگی و اعتقادی غافلند، بعضاً حتی یگانهای خبره و خطرناک دشمن را با نیروهای خودی اشتباه گرفتهاند و چنان اعتمادی به آن میکنند که شد آنچه نباید میشد. در فضای غفلت مفرط ما از عناصر نفوذ کرده در جبهه خودی و حتی عناصر نشانداری که قبلاً میشناختیمشان، چنان فحاشی اعتقادی و فکری در فضای رسانهای کشور در حال اتفاق افتادن است که به هیچوجه قابل اغماض نمیباشد و دوستان ما در این بین توجهشان به چند رزمنده خودی بوده و در حال بازجویی مداوم آنها هستند. غافل از اینکه دشمن به بخشی از جبهه نفوذ کرده و در حال قتل عام همرزمان دیگر است. همرزم عزیز خشم مقدست را ارج مینهم و بر روی چشم میگذارم. میدانم احساس میکنی در حال برخورد با دشمن هستی. اما کمی فکر کن! نکند اشتباه در تطبیق کنی. کسی را که میزنی همرزم خودت است مراقب باش از دشمنی که پشت سر ایستاده تا جفتمان را نابود کند غافل نشویم. اشتباه در تطبیق خطرناک است!.
سیاست روز:دوراهی ورزش و جوانان به کجا میرود؟
«دوراهی ورزش و جوانان به کجا میرود؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم مهدی طلایی است که در آن میخوانید؛هنوز ساختار این وزارت خانه تعیین نشده است تا بتوان درباره وظایف و عملکرد آن قضاوت کرد. در ساختار جدید حتما هر دو موضوع ورزش و جوانان توامان مورد توجه قرار می گیرد و بنا نداریم موضوع جوانان را تحت الشعاع ورزش قرار دهیم.
اول مرداد امسال عباسی که هنوز وزیر نشده بود و سرپرست وزارتخانه جدیدالتاسیس ورزش بود مدعی شد هنوز ساختار این وزارتخانه تعیین نشده است!حال آنکه از مصوبه مجلس شش - هفت ماهی گذشته بود ولی هنوز انگار کسی که میخواست بر مسند وزارت ان بنشیند نمیدانست ساختار وزارتخانه اش چگونه است به همین خاطر ساختاری هنوز برای آن تبیین نشده بود.عباسی ۱۲ روز پس از این اظهار نظر وزیر شد و انگار هنوز هم که وی وزیر شده و در ساختمان خیابان سئول سکنی گزیده ساختار وزارتخانهاش شکل نگرفته است.
دی ماه سال گذشته بود که مجلس به ادغام سازمانهای تربیت بدنی و ملی جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جوانان رای مثبت داد. پس از کش و قوسهای فراوان بر سر تشکیل این وزارتخانه بین دولت و مجلس، حمید سجادی برای تصدی این وزارتخانه معرفی و با رای عدم اعتماد نمایندگان خانه ملت مواجه شد.
پس از رای منفی نمایندگان به سجادی، دولت، حمید عباسی وزیر تعاون را با حفظ سمت به عنوان سرپرست وزارت ورزش و جوانان منصوب کرد و سپس با ادغام وزارت تعاون در رفاه و کار، او برای نشستن روی صندلی این وزارتخانه جدیدالتاسیس از سوی دولت معرفی شد و به خاطر وضعیت اورژانسی ورزش قبل از المپیک رای نمایندگان را بدست آورد.
با گذشته هفت ماه از قانون تشکیل این وزارتخانه انگار هیچ ساز و کاری برای آن در نظر نگرفته اند و آقای وزیرهم فعلا هیچ برنامهای ندارد البته او شناختی هم از این حوزه ندارد که باید به ایشان عرض کنیم:تشکیل این وزارتخانه حتما با تغییراتی در ساختار و پست های دو سازمان در هم ادغام شده شروع خواهد شد لذا جنابعالی اولا باید ساختار این وزارتخانه را به صورت اصولی که هم حق ورزش در آن ادا شود و هم اینکه از موضوع جوانان غافل نشوید با نگاه و کار کارشناسی در اسرع وقت تدوین کنید چرا که کارها هفت ماهی است روی زمین مانده است.
-به عنوان مثال ۱۰ تن از رؤسا و سرپرستان فدراسیونهای ورزشی به دلیل پایان یافتن ماموریتشان در این فدراسیونها در حال حاضر عملا به صورت غیر قانونی در پست خود فعالیت میکنند!آقای عباسی از این موضوع خبر داشتید؟مهلت قانونی ریاست بر فدراسیونهای کشتی از اسفند سال گذشته، ورزشهای رزمی و سه گانه، والیبال، پهلوانی و زورخانهای از ماههای آبان و آذر و سوارکاری از اردیبهشت امسال به پایان رسیده، اما با این حال حکم سرپرستی برای هیچ یک از این روسا صادر نشده است. در فدراسیونهای ژیمناستیک، دوومیدانی، روستایی و عشایری و بدنسازی و پرورش اندام هم که با سرپرست اداره میشوند، خبری از حکم سرپرستی جدید نیست. در حال حاضر در این ۴ فدراسیون هم، سرپرستان بدون حکم کار میکنند و فعالیت غیرقانونی دارند. -
باید یادآور شویم دو سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان سابق به دلیل نوع عملکرد به هیچ عنوان قابل ادغام نیستند لذا بهتر است دو معاونت اصلی زیر مجموعه وزیر در دو حوزه مجزا(ورزش – جوانان) تشکیل و دو مدیر کاربلد در این دو معاونت انتصاب گردد تا علاوه بر اینکه در دو حوزه مدیرانی از جنس خود آنها قرار گرفته و با یک مدیریت کلان(وزیر) بتوانند کارهای اجرایی و اداری را با سرعت و دقت بیشتری انجام دهند.
نکته دیگر بعد از تعریف مشخصی از ساختار این وزارتخانه باید مورد توجه آقای وزیر قرار گیرد در خصوص نحوه انتصابات است. یادآور میشویم در حوزه ورزش قطعا باید مدیران ورزشی حضور داشته باشند چرا که ورزش برای رشد نیاز به افرادی از جنس خودش دارد و از آنجا که شما تاکنون ارتباط مستقیم و مستمری با ورزش نداشتهاید، چه بسا بنا بر تفکرات مدیریتی خود در وزارت تعاون و یا دیگر مشاغلی که داشته اید، بخواهید افرادی را به ساختمان وزارت ورزش آورده و به آنها پست بدهید که باید بگوییم ورزش نیاز به افرادی دارد که از جنس ورزش باشند و همه پیچ و خمهای ورزش را به خوبی بدانند.
گرچه جنابعالی تا امروز فقط برای پست مدیر کلی حوزه ریاستی حکم زدهاید و به نوعی اولین انتخابتان از جمع غیر ورزشی ها بوده اما صندلی های کلیدی ورزش با حضور اهالی ورزش که دارای پیشینه مدیریتی خوب و تخصص گرا بودهاند میتواند در مدیریت شما نمرات قابل قبولی به ارمغان آورد وگرنه تیغ تیز انتقادات نمایندگان و رسانهها در صورت انتصاب افراد ناکاربلد و نتایج عملکردشان روی رگ گردن شما است.آقای وزیر دقت و سرعت در تعریفی جامع از این وزارتخانه و آماده ساختن زیرساختهای آن و البته دقت و سرعت در انتخاب نفرات کاربلد و معتمد در حوزه ورزش و جوانان میتواند گام نخست، هر چند دیر برای شما در شروع کار باشد.
حمایت:عدالت خواهی والگوهای ماندگار
«عدالت خواهی والگوهای ماندگار»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت است که در آن میخوانید؛این روزها درماه مبارک رمضان مصادف با مناسبتهای مهمی است .از یکسو مقارن با شب قدر شده واز سوی دیگر ایام ضربت خوردن امام علی (ع) است و شهادت ایشان .
در این ایام معمولا اکثر مردم متدین ایران به عبادات الهی و به خصوص مراسم شب قدر مبادرت می ورزند واز خداوند تقدیر خوب برای آینده خود ودیگرا ن را مطالبه می کنند. طبیعی است که سخنوران مختلف نیز در مساجد ومنابر در این روزها در مناقب واوصاف امام علی (ع) مطالب متنوعی را به مردم منعکس می کنند.چنین مناسبت مهمی را نمی توان از منظر عدالت خواهی به سادگی از دست داد. پرسش مهمی که بدین مناسبت قابل طرح است اینکه اصولا آیا می توان یک جامعه را ساخت یا به ایده آلها نایل آمد ولی راهبَر والگوئی نداشت؟
آیا با الگوها حرکت کردن مربوط به زمانه ماقبل مدرن بوده که احیانا بشر از عقلانیت خود بهره لازم را نمی برده وحالا با پیشرفت های حاصله دیگر خود می تواند معیار وبنیاد باشد؟ آیا فلسفه های اومانیستی معاصر که بر عقل خود بنیاد تکیه دارند چنین مدعائی را مطرح می کنند یا اینکه همین فلسفه ها نیزدر حوزه اندیشه بر فراخی قدرت عقل تاکید دارند ولی درحیطه فرآیند رفتار و تبدیل اندیشه به عمل، همین مکاتب نیز الگوهای به زعم خود موفق را مطرح ودر تلاشند تا آن ها را جهانشمول جلوه دهند ؟ اگر قرار بر الگو پذیری باشد چه الگوهایی موفق تر وماندگارترند؟ در این مناسبت مبارک خالی از لطف نیست تاملی حول این پرسش ها داشته باشیم تا افق حرکتمان به عنوان یک جامعه عدالت خواه وظلم ستیزرا عمیق تر وسنجیده تر تنظیم کنیم.
انسان موجودی تعلیم پذیر واندیشه ورز است که در هر لحظه امکان دارد به راه حل های جدید برای موفقیت نایل آید .در این فرآیند طبیعی است که سوای عقل واندیشه و وجدان وفطرت خود آدمی، تجربیات دیگران می تواند مسیررسیدن به موفقیت را برای آدمی کوتاه کند.بر همین اساس در هر فرهنگی سعی می شود موفق ترین تجربیات را شناسائی وبه نحو مناسب به دیگران معرفی کنند.
هم چنین در هر فرهنگی سعی می شود فرآیندهای آموزشی وتربیتی را به صورتی ساماندهی کنند که انسانها سریع تر به ایده آلها نایل آیند.امروزه حتی در سازمان ملل این امری متداول است که از کشورها می خواهند بهترین رویه ها (Good Practices)را در حوزه های مختلف معرفی کنند تا دیگر کشورها نیز در بهره مندی از تجربیات موفق سهیم شوند ومسیر پیشرفت را سریعتر طی نمایند .
بر این اساس حتی مکاتبی که استناد به آموزه های الهی را کنار می گذارند وبر قدرت عقل مانور می دهند باز بی الگو حرکت نمی کنند بلکه معمولا در هر حوزه ای الگوهائی را معرفی می کنند که موفق بوده اند مثلا گاه یک سرمایه دار یک ورزشکار یک خواننده یک مبارز سیاسی یک فرد نوعدوست وامثالهم به عنوان الگو معرفی می شوند تا دیگران تجربیات الگوی معرفی شدده را ملاک حرکت سریعتر به سمت اهداف قرار دهند.حال با این بداهت ضرورت بهره مندی از الگوهای مختلف در مسیر رسیدن به اهداف، از خود بپرسیم که به عنوان انسانهای جامعه ای که قرنها مفتخر به آئین توحیدی بوده وعقل را در کنار آموزه های الهی بکار بسته و باور به استمرار حیات انسان بعد از این جهان مادی نیز داشته ودارد آیا الگوهای متعددی در دسترس نداریم؟آیا الگوهائی نداریم که هم از حیث اندیشه وهم عمل در بالاترین سطح قراردارند؟آیا یکی از بهترین آن الگوها امام علی (ع)نیست؟
در مورد حضرت علی (ع) زیاد گفته یا نوشته شده،کتابهای علمی متعددی راجع به ایشان در دسترس عموم است .کمتر کسی است که فرمان علی (ع) به یکی از امرای معروفش یعنی مالک اشتر را نشنیده باشد.کتابهای متعددی در شرح فرمان خطاب به مالک نوشته شده،دانشنامه های مختلفی در مورد اندیشه وسلوک آن بزرگوارتهیه ومنتشر شده اند،مراکز تحقیقی متعددی فقط متمرکز بر تحقیق وتتبع در مورد آن حضرت هستند. اما با همه این ها واقعا در زندگی جاری خود چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی واجتماعی آیا نمود عینی الگو پذیری خود از آن بزرگوار را می بینیم؟آیا می توانیم ادعا کنیم که ما واقعا پیروان راستین آن بزرگ انسان تاریخ حیات بشری هستیم؟آن حضرت خود در عمل ساده ترین زندگی ها را بر می گزیند و به همه می آموزد که مسئولین باید هم سطح مردم معمولی وحتی پائین تر از معمولی زندگی کنند، بر سر هر سفره ای حاضر نشوند وطوری نباشند که ضعفا احساس نا امنی کنند .
باید نسبت به مردم خوش گمان باشند ،در خدمتی که به مردم می کنند منت نگذارند وآنرا بزرگ نپندارند و همواره با مردم محبت ودوستی را پیشه کنند ،بدانند که همه انسانها صاحب حق و کرامت هستند یا برادران دینی مسئولین ویا در انسان بودن هم نوع آنها هستند ،قصاص قبل از جنایت نکنند وبه حق اعتراض وانتقاد مردم احترام بگذارند واز آن مولابیاموزند که خطاب به مردم می گفت با من مثل جباران سخن مگویید یعنی چاپلوسی و تملق ودهها صفت برای اینکه نام یک مسئول را شهروندعادی بر زبان براند در منش و روش ایشان مردود ومنفور است، مستقیم با ضعفا در تماس باشند ودردهای آنان را بشنوند وجامعه رابه نحوی اداره کنند که فاصله بین ضعیف وغنی بر طرف شود وهمه از شرائط قابل قبول زندگی برخوردار باشند ،نسبت به اطرافیان خود اعم از فامیل یا دوست ورفیق حساس باشند که مبادا از اختیارت وجایگاه حکومتی آنان سو استفاده کنند، به دیگران حق دهند که از مسوولان ولو در عالی ترین سطوح نزد مرجع قضائی مستقل تظلم خواهی شود وبدون آنکه اعمال نفوذی شود یا قاضی را بترسانند نزد قاضی حاضر شده وکوچکترین عدم رعایت بیطرفی قاضی به ضرر شهروند عادی را بر نتابند. لیست منش وروش آن حضرت بسیار طولانی است عجالتا به همین چند مورد بسنده می شود و از خود می پرسیم که کدام انسان در این جهان با هر فرهنگ ومسلکی که باشد این خوبی ها را بشنود جذب آن نمی شود ؟آیا این راهکارها جهانشمول نیستند وآیا قلوب همه انسانها عدالت خواه در سراسر جهان را به خود جذب نمی نمایند؟ سپس صادقانه بنشینیم وخود قضاوت کنیم که به کدام این تاکیدات ما مدعیان پیروی از آن الگو عمل کرده ایم؟ آیا صرفا نام علی (ع)را مطرح کرده ولی راه خود رفته ایم وبار خود بسته ایم.
در هر جامعه ای همانگونه که مولا علی (ع) تاکید می کنند مردم از حیث رفتار والگو پذیری به شدت تحت تاثیر حاکمان هستند .اگر در عمل حاکمان اخلاق ومعنویت و راستگویی وامانتداری وجوانمردی و رعایت کرامت انسانها موج زند در جامعه نیز این خوبیها شیوع می یابد واگر خدای ناکرده عکس اینها در جامعه ای وجود داشته باشد دهها آسیب وانحراف را در آن جامعه می توان ملاحظه کرد .در جامعه ناسالم مردم جرات امر به معروف ونهی از منکر حاکمان را نخواهند داشت ،رسانه ها مجیزه گو می شوند یا به شدت دست به عصا حرکت می کنند که هر لحظه با توقیف ومحدودیت روبرو نشوند ،تشکلهای مدنی امکان شکل گیری پیدا نمی کنند واگر ایجاد شوند نیز یا باید فامیل و دوست ورفیق مسئولین باشند ویا مبلغ آنان ونه زبان دردهای مردم ،احزاب واقعی معنا ندارند و فقط صحنه آرائی بنام حزب وبرای بازار گرمی جلوه می یابد و این چنین است که نظارت عمومی نیز تضعیف وفساد روز به روز بیشتر خواهد شد وحاکمان خود را معیار خوبی وبدی معرفی خواهند نمود وهر روز برای استمرار در قدرت ماندن توجیهی عَلَم خواهند کرد. این وضع را در بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای مدعی مسلمانی می توان یافت واگر نبود همین ناروائی ها وانحراف ها مردم در بسیاری از این کشورها امروزه بیزار از حاکمان خود نبودند وبر علیه حاکمان نمی شوریدند وما شاهد تحولات موسوم به بیداری ملتهای مسلمان نبودیم.
سخن آخر:
برای موفقیت در هر مسیری الگو لازم است ومسیر خوبی ها وپیشرفت ها وتحکیم عدالت را نیز با تمسک به الگوهای بزرگ وماندگار باید پیمود.الگوهائی که هم از حیث نظری وهم از حیث عملی عالی ترین وجوه ممکن را در اختیار ما قرار دهند.علی (ع) از هر جهت یک الگوی بی نظیر برای کمال وتعالی دنیوی واخروی است .صرف ادعای پیروی از آن بزرگوار ویا اشک ریختن به مظلومیت ایشان ودردهای نهفته در سینه آن دریا دل ویا نگاه داشتن نسخه ای از نهج البلاغه در خانه وگاه ارجاع به آن در سخنرانی یا تظاهر به وقوف بر متن آن کافی نیست .برای موفقیت باید عمق اندیشه آن بزرگوار را درک کرد واز آن مهم تر بدان عمل نمود.مسئولین وصاحبان قدرت وکسانی که تریبونهای مختلف در اختیار آنهاست وبودجه های مختلف با سر قلم آنها این ور و آن ور هزینه می شود وبا اشاره آنها ممکن است حق وحقوق مردم با انواع موانع روبرو شود، خود را در این مناسبت ها با این الگوهای ماندگار تطبیق دهند و صادقانه بپذیرند که در خیلی موارد الگو پذیری آنان مشکل دارد وبر همین اساس باید بازگشت به منش وروش مولا را پیش از پیش در دستور کار قرار دهند .مسوولان بدانند که مردم آنها را نظاره می کنند وامروزه حتی اگر از بچه های دبستانی سئوال شود در مورد بسیاری از عملکردها نظر می دهند وچه درست نظر می دهند.اخیرا آیت الله جوادی آملی سخن عمیقی داشتند با این مضمون که آشکار مردم وجامعه باطن مسئولین است. تفسیر ساده این کلام همین است که وقتی مسئولین در عمل به خوبی ها عقب بمانند ولو خود نپذیرند جلوه آن در جامعه نمود می یابد.در سالگرد شهادت مولا علی(ع) از روح ملکوتی آن امام همام بخواهیم که همه ما را به سمت خوبی ها رهنمون سازد.
آفرینش:تل آویو،فلسطین و دیپلماسی شناسایی
«تل آویو،فلسطین و دیپلماسی شناسایی»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در یک سال اخیر موجی از حمایت های بین المللی در سطح جهان برای شناسایی دولت مستقل فلسطینی آغاز شده است و تاکنون بیش از 100 کشور دنیا تشکیل کشور مستقل فلسطین در مرزهای 1967 را به رسمیت شناخته اند.در این بین در ماه های گذشته و با توجه به نزدیک تر شدن به طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و سپس رایگیری در این مورد تلاشهای بسیاری از سوی مقامات فلسطینی و تشکیلات خود گردان در این راستا آغاز شده است. تلاشهایی که می توان آن را در قالب دیپلماسی شناسایی تعریف کرد . دیپلماسیای که به نوبه خود می تواند پیامد های متعددی را در بر داشته باشد و عملا فشارهای چند بعدی گوناگونی را بر اسرائیل وارد کند .
در این بین از یک سو انتظار میرود نزدیک به 130 کشور به طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی رای مثبت دهند.
امری که می تواند خود ارجاع این طرح به شورای امنیت را آسانتر کند چه اینکه سخنان چندی پیش محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین مبنی بر به شورای امنیت بردن برای رسمیت شناختن کشور فلسطین خود بیانگر تلاش جدی مقامات فلسطینی برای گام بر داشتن در راستای دیپلماسی شناسایی است.
در مقابل تل آویو که در واقع در یک سال گذشته در مقابل سیل انبوهی از کشورها (که شناسایی فلسطین را به رسمیت شناخته بودند) قرار گرفته است اکنون می کوشد تا با بهره گیری از تلاشهای خود مانع از اجماع بیشتر کشورها در این زمینه شود چنانچه اخیرا «بنیامین نتانیاهو» در پیامی مکتوب به روسای 40کشور همچون برزیل، مکزیک و ساحل عاج از آنها درخواست کرد با به رسمیت شناختن کشور فلسطین در سازمان ملل در ماه سپتامبر آینده مخالفت کنند و از سویی نیز تل آویو بر این امید است که با حمایت بیشتر امریکا دیپلماسی شناسایی فلسطینیان را ناکام گذارد و در گام آخر نیز از اعمال حق وتوی آمریکا بهره برد .
آنچه مشخص است در شرایط کنونی و با توجه به تحولات منطقه ای بهار عربی در کنار روند آشتی ملی فلسطین بین فتح و حماس اکنون فرصتی سرنوشت ساز برای احقاق بخشی از حقوق فلسطینیان فراهم شده است.
در این بین در صورتی که شناسایی فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل از حمایت اکثریت کشورهای جهان برخوردار شود و حتی اگر این امر با چالش هایی از سوی قدرت های بزرگ (همچون وتو در شورای امنیت) روبرو گردد پیامدهای گستر ده ای برای فلسطین و فلسطینیان خواهد داشت .
در این میان این امر از سویی اسرائیل و همچنین حامیان غربی اش بوِیژه امریکا را با فشار هایی بیشتر روبرو خواهد کرد و از سویی نیز می تواند تاثیری بر همگرایی بیشتر جریان های فلسطینی داشته باشد . گذشته از این نیز پیگیری این دیپلماسی هر چند کافی نیست چرا که نمی توان ادعای تاریخی فلسطینیان بر کل فلسطین را از بین برد اما به نفع فلسطینی ها است. گذشته از این نیز باید گفت بی شک مطرح شدن شناسایی دولت مستقل فلسطینی هر چند بخشی از مشروعیتی است که آنان سال هاست در پی دستیابی به آنند اما این امکان و اهرم را برای مردم فلسطین و رهبران آن فراهم میکند تا از جایگاه یک کشور مستقل و دارای حقوق و مشروعیت سیاسی همراه با حامیان گسترده بین المللی با اسرائیل برخورد کنند.
مردم سالاری:شهادت اولین مظلوم
«شهادت اولین مظلوم»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛1- بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری، شخصیتی به شهادت رسید که از نظر نام و لقب و کنیه، پدر و مادر، ولا دت و دیانت و ولا یت و شهادت همانند نداشت و در همه ابعاد «علی» بود و برترین و با وجود همه برجستگی ها «مظلوم» بود و این عنوان را رسول خدا در دوران حیات خود، اعلا م داشت «انت المظلوم من بعدی، فویل لمن ظلمک» و تاقیام قیامت خواهد بود «غالیان که عبد صالح»و انسان خاکی «ابوتراب» را خدا دانستند و «علی اللهی» شدند و دشمنان که سرسختانه با حضرت مبارزه کردند و معارضه نمودند و حقانیت وی را در ایمان واخلا ق و درایت و کیاست و عدالت و وصایت، پذیرا نگشتند و تبلیغات زنجیره ای و سراسری علیه وی به وجود آوردند»، مخفیانه مدفون شد و حدود یک قرن قبر وی مخفی بود و در زمان تبعیدی امام ششم و هارون الرشید مکشوف گشت.
2- شناخت چنین «علی مظلوم» وظیفه ای وجدانی و انسانی و دینی و تاریخی و یافتن حضرت، تجلی روح و تعالی اندیشه متعالی انسانی است و شناساندن حضرت به دیگران نیز وظیفه ای انسانی «اللهم عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک، ظللت عن دینی»; چون در حیات است و «ما»معین» می باشد و ارتباط با حضرت و اقتدای به وی ضروری ولا زم است حضرت را به روز بشناسیم و به روز به دیگران بشناسانیم، چون نیاز هر عصری و مردم هر عصری، شناخت بهترین ها و نکوترین ها است. شنیده و خوانده ایم که برخی گرد هم آمدند و کتابی تحت عنوان «محمد پیامبری که از نو باید شناخت» نوشتند و به خوانندگان ارایه نمودند. اکنون نیز لا زم است کتابی بنویسیم و «علی امامی که از نو باید شناخت» را به مردم معرفی کنیم، تا مردم بدانند علی (ع) از نظر بینش و دانش و کوشش و جوشش، چگونه بود، تا به وی عشق بورزند و او را مراد و مقتدای خود قرار دهند.
3- بهترین معرف حضرت، قرآن است و سپس سخنان رسول خدا و در مرحله بعد، نهج البلا غه و در نهایت دوستان و حتی دشمنان که هر یک زاویه ای از زوایای زندگی مکتوب امام را ارزیابی کرده و درباره حضرت سخن گفته اند. در قرآن نامی از حضرت نیامده، ولی اوصاف و اشارات و تاویلا ت و تطبیقات درباره حضرت بسیار است. آیه غدیر خم «یا ایها الرسول بلغ، مائده 67» و آیه ولا یت با بخشش انگشتر به سائل «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا، مائده آیه 55» و آیه مربوطه به لیله المبیت و «و من الناس من یشری نفسه ابتغا» مرضات الله، بقره 207» و آیه گواهی به رسالت رسول خدا «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب، رعد آیه 43» و آیه اکمال دین و اتمام نعمت «الیوم اکملت لکم دینکم، مائده آیه 3» و آیه یاس کفار «الیوم بئس الکفار من دینکم، مائده 3» و آیه اطعام «ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا، دهر 8»و آیه ارتداد «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه، در فتح خیبر، مائده، 55 » و آیه مباهله و صدها مورد دیگر، تابلوهای برجسته برای شناخت حضرت و تطبیق با وی هستند.
4- علی علیه السلا م در دوران قحطی در مکه به خانه «محمد و خدیجه» رفت و تحت تعلیم وی قرار گرفت و درغار حرا با حضرت بود و مناجات های حضرت را می دید و می شنید و حضرتش فرمود «ائک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی، نهج البلا غه» آنچه من می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه من می بینم، تو نیز می بینی، فقط پیامبر نیستی و بدین جهت نخستین بار اسلا م را بر وی عرضه نمود و حضرت نخستین پاسخگو شد و تا آخرین لحظه بر این اعتقاد پایدار ماند.
5- حضرت را در مملکت داری از «عهدنامه به مالک اشتر» بشناسیم و در خیرخواهی و انسان سازی از نامه وی به فرزندش امام حسن علیه السلا م واز جمله خطبه 224 که فرمود به خدا سوگند، اگر برخارهای نوک تیز بیتوته نمایم یا بر سنگ های تیز پیکرم کشانده شود، دوست تر می دارم تا این که روز قیامت خدا و پیامبر را دیدار نمایم در حالی که خدا و رسول او را عصیان نموده باشم «والله لئن ابیت علی حسک السعدان مسهدا و اجرا فی الا غلا ل مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصبالشئی من الحطام» و ظلم بر بعضی از بندگان خدا نموده و مقداری از کالا ی دنیا را غصب کرده باشم و سپس داستان عقیل برادر خود را بیان می کند.
در همین خطبه با سوگند دیگری می فرماید «والله لواعطیت الا قالیم السبعه بما تحت افلا کها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته» به خدا سوگند اگر اقالیم هفت گانه با همه آنچه در آن است، به من اعطا شود و در برابر بخواهند که در مورد مورچه ای پوست جوی را از دهان وی بگیرم، تن به چنین درخواستی نخواهم داد که این دنیا برای من ارزشی ندارد. والنهایه در این ایام، امام علی علیه السلا م از بین مسلمانان رفت و به محضر رسول خدا و به لقای الله شتافت و از دست کوته اندیشان و کج اندیشان و دشمنان دانا و عافیت طلبان و دنیازدگان راحت شد که فرمود «فزت و رب الکعبه»، به پروردگار کعبه رستگار شدم.
در آخرین جمعه ماه شعبان، وقتی از پیامبر اسلا م خبر شهادت خود را در ماه رمضان دریافت، پرسید «وذالک فی سلا مه من دینی» آیا دین من به سلا مت است و جواب شنید «فی سلا مه من دینک» آری دین تو به سلا مت است، و سپس فرمود «من قتلک فقد قتلنی و من ابغضک فقدابغضنی و من سبک فقد سبنی ، لا نک منی کنفسی، روحک من روحی وطینتک من طینتی، عیون اخبار الرضا ج 2 ص 266 » هر که تو را بکشد مرا کشته است و هر که تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و هر که تو را ناسزا گوید مرا ناسزا گفته است، که تو جان و روح من هستی.
تهران امروز:اشکهامان ازعجزمان است
«اشکهامان ازعجزمان است»عنوان یادداشت روز روزنامهی تهران امروز به قلم روح الله بهرامی است که در آن میخوانید؛این شب ها چشم هایمان برای که بارانی است؟وچرا باید برای واقعه ای دردل هزاران سال قبل، دندان حسرت به دندان گزید؟چاره ای نیست واین شبها باید تاریخ را بر سر گذاشت وچهره سیاستمدار وحاکمی را تصور کرد که نعلین پاره خودرا به چندمین بار وصله میزند وآنگاه که ا ز او درباره خلافت میپرسند پاسخ میدهد که خلافت برای او از استخوان خوک در دست جذامی نا خوشایندتر است مگر اینکه حق مظلومی را از ظالمی باز ستاند! وقتی «جورج جرداق » نویسنده مسیحی الاصل، کتاب معروف پنج جلدی «علی (ع) صدای عدالت انسانی» را درسال 1958 میلادی به زنجیر نگارش کشید واعجاب خاک نشینان سراسر گیتی را برانگیخت درباره این اقدام خود به جمله ای بسنده کرد:«...چون علی(ع)را مظلوم یافتم!»وسپس جمله مسلمانان را به شناخت ابعاد شخصیتی امیر المومنین(ع) دعوت کرد.او بعدها ودر سال 1381 در دیدار هیاتی از نویسندگان ایرانی گفت: من یک جلد این کتاب را علی و انقلاب کبیر فرانسه نام گذاری کرده ام و در این کتاب اثبات نموده ام مطالبی که علی (ع) درباره حقوق انسانها مطرح کرده به مراتب بالاتر و والاتر از مسائلی است که در غرب و از جمله در فرانسه در این باره مطرح هستند. عمروعاص -از دشمنان سرسخت حضرتش -در قصیده معروفی به نام «جلجلیّه» به فضائل علی(ع) به شکل زیبایی اعتراف
می کند،قصیده ای که این ابیات را در دل خود دارد:
خَلَعتُ الخِلافَةَ مِن حَیدَرٍ
کَخَلعِ النَّعالِ مِنَ الاَرجُل1
وَ اِنّا وَ ما کانَ مِن فِعلِنا
لَفی النّارِ فِی الدَّرکِ الاَسفَلِ2-3
وتاریخ سرشار از این نوع روایات وحکایاتی است که هزاران سال است در آسمان نورافشانی می کند وعقول متحیر از صفاتی است که مخصوص واجب الوجوب اند وتجلی یافته در یک کالبد ممکن الوجود. این شب ها سیمای حاکمی در خاطرمان می آید که به اشارتی درب خیبر رااز جای میکند اما ساعتی بعد همبازی کودکان یتیم سرزمین تحت حکومتش می شود ،آنان را بر دوش خود سوار می کند وحتی برای اینکه یتیمان غم بی پدری را از یاد برند ازاینکه صدای بزغاله ای را برایشان تقلید کند ابایی ندارد!وهمین مرد ساعتی بعد وقتی در مسند قضا می نشیند محیر العقول ترین احکام حقوقی را صادر می کند.
کدام حاکم را در طول تاریخ می توان یافت که دخترک خویش را به دلیل عاریه گرفتن گردنبندی از بیت المال تهدید به اجرای حد کند وخود وقتی درکنار یک شهروند یهودی در دادگاه حاضر می شود به حکم ناحق قاضی محکمه گردن گذارد وحتی قاضی را به دلیل عدم رعایت حقوق طرف دیگر دعوی شماتت کند؟
حضرت آیت الله علامه امینی وقتی پس از نزدیک به 40 سال مجاهدت ،کتاب گرانسنگ الغدیر را در بیش از 20 مجلد تالیف کرد درباره انگیزه این مجاهدت 40 ساله «اثبات حقانیت »اولین امام شیعیان راتنها عامل این مجاهدت نام برد،مجاهدتی که طی آن مشقت صدها سفر و زحمت مراجعه مستقیم به 10 هزار جلد کتاب و رساله ومراجعه موردی به نزدیک به یکصد هزار کتاب دیگر را به جان خریده بود. منابعی که همگی ازکتاب های اهل سنت بودومی کوشید پرده ازچهره بزرگ حقیقت مکتوم تاریخ باز گشاید.
اشکهایمان این روزها از عشقمان ومهم تر ازآن از عجزمان است،درماندگی از شناخت ابعاد وجودی مردی که عقول عالمیان سال هاست از شناخت ابعاد مکتوم او اظهار شکست می کنند.آری اشکهایمان از عجزمان است وبر این عجز باید هزاران سال گر یست.
می زند پس لب او کاسه ی شیر
می کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟
در جهانی همه شور و همه شر
«ها علی بشر کیف بشر؟»
پی نوشت:
1 -آن جا که با حیله ای شگرف علی(ع) را از خلافت خلع کردم ، همان گونه که کفش ها را از پا در می آورند .
2 - معاویه ! من و تو و افعال و کردار ما در جهان آخرت در قعر آتش جهنم خواهیم سوخت و در درک اسفل جای خواهیم گرفت.
3 - آیات ولایت /آیت الله مکارم شیرازی
ابتکار:اصولگرا، اصلاحطلب یا حقطلب
«اصولگرا، اصلاحطلب یا حقطلب»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛ا
ین حقیقت دان نه حقاند اینهمه / نی بهکلی گمرهاناند این رمه
حق شب قدر است در شبها نهان / تا کند جان هر شبی را امتحان
نه همه شبها بود قدر ای جوان / نه همه شبها بود خالی از آن
هرکه گوید جمله حقاند، احمقی است / هرکه گوید جمله باطل، او شقی است
از درون انقلاب و نظامی که بنا دارد عدالتطلب و حقجو باشد، پس از کشمکشهای سیاسی فراوان و کنشهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... دو گروه یا جناح عمده سر برآوردند. پس از آن، این جناحها در برهههای گوناگون، نامها و عناوین مختلفی را امتحان کردند و سرانجام به دو تابلو یا عنوانِ اصلاحطلب و اصولگرا تن دادند. هریک خود را بر حق و دیگری را باطل دانسته. طرفین در هر دورهای بهتناسب ابزاری که در اختیار داشته، هرچه از تهمتها و بد و بیراههایی که در تخریب رقیب کارساز بوده، سر هم میکرده تا رقیب خویش را از میدان بهدر کند.
بااینهمه، تا سال به موجودیت سیاسی هم تا اندازهای احترام میگذاشتند، تا اینکه حوادث سال پیش آمد. گروه پیروز سرمست از کسب آرای بالای خود، زودهنگام حرکتهایی کردند که به تحریک احساسات گروه مغلوب انجامید. گروه مغلوب هم ظرفیت شکست را نداشتند. هیجانها و احساسات جریحهدارشده همراه با تبلیغات، چنان آتشی را در جامعه برافروخت که باورها و رفتارها را بهطورکلی دگرگون ساخت.
در اینکه گروهی از مخالفان و معاندان نظام از وضعیت پیشآمده سوءاستفاده کردند، تردیدی نیست و بهاصطلاح برخی آتش بیار معرکه شدند و شعارهای معترضان خشمگین را به تندروی و انحراف کشاندند و البته با بیتدبیری رهبران معترضان، بیگانگان وارث و سهامدار اعتراضات شدند. اما از این طرف کسانی که قدرت را در دست داشتند، با انگیزههای متفاوت، لباس حقطلبی را به تن خود پوشاندند و هرکسی را که اعتراض میکرد یا تأمل و سکوت مینمود، بهکلی مردود، فتنهگر، عامل بیگانگان و... قلمداد کردند و با رفتارها و سخنان تند، نهتنها موجودیت سیاسی همه حامیان و افراد منسوب به جناح رقیب را تمامشده و فانی میخواستند، بلکه افراد معتدل در جناح خویش را هم تحمل نمیکردند.
بدبختانه خاصیت سیاستورزی در ایران همین است. با نابردباری خیلی زود از ابزارها و تهمتهایی استفاده میشود تا بهسرعت صورت مسئله پاک شود و مشکلی در جامعه علیالظاهر جمعوجور گردد. اگر تعدادی جوان خشمگین از روی جوانی چند سطلزباله را آتش بزنند و تعدادی شیشه مغازه را بشکنند یا بهصورت تفریح بر روی هم آب بپاشند، خیلی زود آنان را عاملان بیگانگان، اصحاب فتنه، اوباش و... معرفی میکنند تا ذهن جامعه را نسبت به معترضان، بدبین و زمینه برخورد با آنان را فراهم نمایند.
اینرا مقایسه کنیم با حوادثی که اخیراً در کشور انگلیس روی داد. میزان تخریبها، سرقتها، ناامنیها و آتشسوزیهای حوادث اخیر آن کشور اجنبی در برابر همین اعمال و عوارض در حوادث انتخابات ایران اصلاً قابل مقایسه نیست. البته همان مقدار اغتشاش هم در ایران قابل قبول نیست؛ ولی به جرئت میتوان گفت حوادث انگلیس دهها برابر حوادث رخداده در کشور ما بوده است. جوانان ما بسیار فرهیختهتر و انسانیتر رفتار کردند. اما برخورد مسئولان در برابر این حوادث میتواند تجربیات ارزندهتری را همراه داشته باشد. جوانان انگلیسی عامل ایران، امریکا، روسیه یا القاعده و... شمرده نشدند، اگرچه در آنجا هم با شدت برخورد شد و حدود معترض هنوز در زندان هستند، درحالیکه در کشور ما سعی میشود اگر ترقهای در خیابان به صدا درآید و چند جوان ماجراجو و بیکار و سرخورده به حرکتهای قانونشکنانه روی آورند، بدون آنکه ریشهیابی کنیم، خیلی زود برچسبی بر پیشانی آنان بزنیم و....
در چنین وضعیتی سیاستمداران محتاط و ژرفنگر، یا مهر سکوت بر لب میزنند یا مانند علی مطهری بیباکانه آنچه حق تشخیص میدهند، بر زبان میرانند. در آن زمان که عدهای از ترس در لاک خویش فرو رفته و دستهای هم کاسه داغتر از آش شدند و برای آنکه نان خود را بچسبانند، تنور را داغ میدیدند و دو آتشه به هرکس میرسیدند او را فتنهگر مینامیدند، علی مطهری موضع متفاوتی از همجناحیهای خود اتخاذ کرد. آن روز صدای وی در برابر امثال رسایی چندان رسا نبود؛ اما امروز که چرخ گردیده و بازیهای جدیدی درآورده، با قوت بیشتری در برابر پرسشگر خبرگزاری فارس مطالبی را بیان میکند که تأملبرانگیز است.
مصاحبهکننده با پرسشهای نیشدار و زهرآگین خود هنوز از حال و هوای بحران بیرون نیامده یک خواننده منصف و بیطرف با خواندن این سؤالات، خسته و دلزده میشود و زود سعی میکند که از پیگیری مصاحبه منصرف شود؛ اما پاسخهای قاطع، متین و واقعگرایانه آقای مطهری چنان فضایی را فراهم میآورد که خواننده علاقهمند میشود مصاحبه تمام نشود. او مرعوب نمیشود، سعی میکند صادقانه آنچه حق میداند، بدون توجه به مصلحتهای آنی، مطرح کند. سعی میکند در مرز و نقطه تعادل باشد.
نه اصولگرایی اینچنینی و نه اصلاحطلبی آنچنانی.
شرق:روان تاریخی دو سیاست علوی- اموی
«روان تاریخی دو سیاست علوی- اموی»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم صادق آیینهوند است که در آن میخوانید؛روزی که خلیفه دوم به سعدبن ابی وقاص فرمان داد تا در عراق نقطهای را برای اردوگاه برگزیند و در آنجا خانههایی را برای مصون ماندن لشکر اسلامی برپا کند، کسی نمیدانست که همو بعدها از دست مردمان همین سرزمین فغان برآورد و از چموشی و سرکشی آنان شکوه کند. سالهای بعد با حاکمیت امویان بر این منطقه، درست در نیمه اول قرن اول هجری ابعاد تازهای از سرکشی ساکنان این سامان در دایره سیاست، اجتماع و عقاید سر باز کرد که همه حکایت از روانپریشان سیاستگذاران اموی داشت.
عراق که خود کلید ورود به سرزمین ایران تا دامنههای پهناور خراسان بزرگ بود، گذشته از مسایل اجتماعی، ترکیب اجتماعی، باورهای مذهبی و پنداشتهای سیاسی و هجرتهای ناهمگون قومی و زبانی، مشکل عمده دیگری علاوه بر دیگر سرزمینهای قلمرو اسلام داشت که ریشه در نحوه گشایش این سرزمین داشت. این سرزمین، از حیث گشایش هم تغلبی بود و هم تطوعی یعنی هم از سوی مجاهدان فتح شده بود و هم از سوی داوطلبان به عنوان موطن انتخاب شده بود، طبیعی بود که مشکلات هر دو را به همراه داشته باشد.
این مشکلات که عمدتا دستگاه خلافت حجاز را تحتفشار قرار میداد و مرکز آن را به عنوان مرکزی غیراستراتژیک و مصرفکننده معرفی میکرد، اکنون در نسل سوم فتوحات با ترکیب جمعیتی و زبانی گونهگون رخ نموده و خلیفه را در غیبت تاریخی فرو برد و مشکل عصر و نسل را در مثلث نسل وارث، مالک و غایب پدید آورد و عملا به شورش حاشیه علیه متن انجامید. بادیهنشینان عراق و مصر بر خلیفه شورش کردند و اتفاقی افتاد که مورخان بعدا بر آن نام فتنه نهادند و از آن به «فتنه بزرگ» یاد کردند. شورش حاشیهنشینان دستگاه خلافت علیه آن مسالهای کوچکی نبود که به همین سادگی با آن برخورد شود و در تعلیل آن، گناه را به گردن این و آن انداخت.
این مشکل ریشه در بطن حوادث متراکم پس از پیامبر(ص) داشت و حاصل سرزمینگشاییهای پیدرپی گذشته بود که اقوام دو امپراتوری بیزانس و ایران را اکنون بدون یک برنامه اداری هوشمندانه تحت عنوان مسلمان در کنار هم قرار داده و طبیعی بود که مشکلات و تنشهای ناشی از آن به عنوان زخمهایی چند سر باز کند و در قالب عصر و نسل در مثلث سه نسل مالک، وارث و غایب خود را نشان دهد.
وجود دو اصطلاح عربی و اعرابی در قرآن کریم با مواصفات خاص آن دو باید هر سیاستمدار هوشمندی را در دستگاه خلافت به فراست میکشاند که اگر این اعراب روزی در رده رخ مینمایند، روز دیگر برخلافت میشورند و روز دیگر در قالب خوارج در صفین چهره میگشایند و سرانجام تحت عنوان قرا [مدعیان فهم قرآن] علیه خلافت دمشق سر برمیآورند. اکنون در این مقاله مجال تحلیل و تفسیر این دو اصطلاح اعرابی و عربی را نداریم و این را به زمان دیگری محول میکنیم و به تفسیر تغییراتی میپردازیم که انتقال قدرت را از راشدیان به امویان فراهم کرد.
در کتاب «الرده» واقدی آمده است که امام علی(ع) هنگامی که در مقابل قرشیان قرار گرفت فرمود: «من با حفظ این مراتب، برای وحدت جامعه اسلامی با شما بیعت میکنم و آن مراتب که نشان برتری من بر شما است: 1- فهم دین 2- آشنایی به شریعت و احکام الهی 3- تفسیر کتاب خدا 4- تسلط در شناخت مردم است.» شاید سادهباوران صدر اسلام در میان صحابیان بهدرستی سخنان امام(ع) را درنیافتند. امام(ع) پیچیدگی مراحل اجتماعی، سیاسی، عقیدتی و نظامی اقوام دو امپراتوری بزرگ را که اکنون با زبانها و مقاصد گوناگون با اعراب بادیه و با عربان ساکن جزیره درآمیخته و به هم گره خورده بودند، به خوبی میشناخت و کلمه «مضطلع بامورالناس» را برای همین بر زبان آورد؛ چیزی که دیگران به سادگی از کنار آن گذشتند. تنشهای پلمیک که در جامعه نوظهور به وقوع میپیوست و مشکلات ناشی از آن که گریبانگیر جامعه میشد، دشوارتر از آن بود که بتوان با کدخدامنشیهای عصر ایلاف و در قالب حلف و حبل آن را به سامان آورد، خصوصا وقتی که مشکلات سیاسی و تنشهای قومی هم بر آن افزوده شده بود.
با آغاز خلافت امیرالمومنین(ع) و تفسیر دین از سوی آن بزرگوار، دریچهای از فهم جدید و درک نوین بر روی جامعه گشوده شد و سکانداران بیلنگر عملا از تشویشافکنی در ذهنیت جامعه بازماندند. امام(ع) قرّاء و قُصّاص را خلع سلاح کرد که از نظریهپردازان عصر عثمانی بودند. تسلط کامل امام(ع) بر افکار و باورهای دینی و اجتماعی و سیاسی جامعه و شناخت آن حضرت از این امور و برنامه تحولآفرینیای که برای تبدیل جامعه اعرابی قبیلهای به جامعه عربی تمدنی در سر داشت، روح جدیدی در جامعه دمید.
حل مشکلات قبیلهای و ترکیب عراق و ساماندهی امور اقتصادی و ارضی عراق و تغییر در امور فی و غنایم و تنظیم بیتالمال و امور مالی خلافت و نظمبخشی به جامعه و امنیتآفرینی برای آن به همراه بهداشت باورمندانه جامعه و پالایش رفتارهای نابهنجار اعرابیان از جمله کارهایی بود که امام(ع) در سرلوحه برنامه خلافت خود قرار داده بود؛ اموری که سردمداران قریش را نگران و میدانداران و دکانداران بیمتاع را پریشان کرده بود.
به میدان آوردن انصار و هاشمیان و دیگر اقشار جامعه، تفسیر جدید از قرآن و سنت براساس درک و شناخت امام(ع)، قرّاء را در عراق خلع سلاح کرد. اینان بعدا برای حفظ مصالح خود در صفین معرکه برپا کردند و با پیوستن اشعث و ابوموسی که یکی از بازماند و رُده جنوب بود و آن دیگری خود را نماینده قراء یمنی ساکن در عراق میشناخت، این جریان ضد امام(ع) را که دکانش بیمتاع و سخنانش بیخریدار شده بود، عملا به صفی برای خودنمایی و کارشکنی راند.
قراء با انتخاب ابوموسی بر آن بودند تا عملا در معرکه عراق و شام به عنوان طرف سوم به نفع خود عمل کنند. اما این تنها در صحنه صفبندیها و یارگیریهای سیاسی بود، باید دید در زیر پوست جامعه متکثر و متعدد با گونههای قومی و زبانی و باورهای ناپخته موروث و خودساخته که امروز مشکلات اقتصادی هم بر آن افزوده شده بود، چه کنش و واکنشی رخ میداد. امویان بر آن بودند تا در حجاز «قیاده من دون جماهیر» و در عراق «جماهیر من غیرقیاده» را پدید آورند. با این همه، تغییراتی که حاصل تنش امواج نسلی حاصل از فتوحات بود، دشوارهایی را در پی آورد که به اقتضای فهم تاریخی باید تغییراتی در عصر و نسل را رقم میزد.
اگر برنامه امام علی(ع) فرصت اجرا پیدا میکرد، روان تاریخی جامعه میتوانست تغییرات تند و نامطلوب و شکننده را تا حد زیادی مانع شود و شورش حاشیه بر متن را به نحوه مطلوب به سمت صلاح جامعه براند. اکنون وقت آن بود که نگاه از
«جامعه تاریخی» به «روان تاریخی» تغییر پیدا میکرد و خرمندان از میان صحابیان ژرفتر به چارهاندیشی میپرداختند؛ ولی عملا امام(ع) تنها بود.
به نظر میرسد که مورخان سنتی اهداف و برنامه امام(ع) را درنیافته و تا امروز پیروان همان مورخان هنوز نگاه مقلدانه را نسبت به سیاست امام(ع) به ارث بردهاند. دشواریهایی که در قالب جنگ و شورش علیه حکومت امام(ع) آفریدند، آن حضرت(ع) را که هوشمندانه عراق را به جای حجاز برای اداره امور خلافت برگزیده بود، عملا درگیر حوادث ناخواستهای کرد که از سوی دیگران برای جلوگیری از اجرای برنامه امام(ع) طراحی شده بود. مورخان سنتی و قهرمان، بدون تحلیل دقیق و درک یک تفسیر متشابک از وقایع جامعه عصر راشدین، نگاهی ظفرمندانه به بنیانگذار سلسله اموی دارند.
به نظر میرسد اینان برای بیان مشکل جدید و خطر تغییر نمیتوانستهاند به صراحت سخن بگویند، از اینرو با کلماتی گنگ و غیرواقع چون جماعت ابنسبأ و اسود خواستهاند تا برای رخدادهای محتمل، مهمل بتراشند و از پیش، دشمنی فرضی را پیشگویی کنند. همه این مورخان، به دلیل عجز از فهم دقیق حوادث، کلمه آشوب را برای پوشاندن خطر متحمل که بنیان عصر و نظام نسل را دستخوش تغییر میکرد، به کار بردهاند.
سیف بنعمر که در میان اخباریان از جایگاه معتبری بهره نبرده است، علت بروز آشوب را که از نگاه مفسران غایتاندیش از آن به تغییر یاد میشد، توجه مردم و اعراب به ابن سبأ میداند؟! مطالبات نسل که در عصری خاص پا گرفته بود، توسط عوامل متحفظ که منافعی در قدرت داشتند و دوام حکومت امیرمومنان را به صلاح خود نمیدانستند، در مسیر خلاف و به سود حاکمان هدایت شد و در نتیجه، تغییر بر شیوه مصلحت مردم اتفاق نیفتاد بلکه براساس خواست دنیاخواهی نسل سرگردان متنعم از فتوحات و متنفر از حجاز رخ داد. برنامه امیرمومنان را در جهت امتداد عصر راشدی تفسیر و عملا زمینه را برای بروز آن از پیش منفی کردند. شام بر عراق و حجاز غلبه کرد و روش علوی یا به تعبیر ادق «دینعلی» جای خود را به حاکمیت و رویه اموی داد. ترکیب منظومه مدیریت جامعه در طرح علوی بر بنیاد مشارکت ابتلادیدگان، صاحبان فهم دین و مدیران لایق برای جامعه بدون نگاه به نژاد و قوم و قبیله و جغرافیا و زبان بود.
امیرمومنان همانند پیامبر گرامی خدا (ص) هیچگونه «اثره» امتیاز ویژه گزیدهخواهی یا ویژهطلبی یا به تعبیر امروز «رانت» را برای هیچکس در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قایل نبود. کسی که در قرائت و تفسیر کتاب خدا، فقه در دین، علم به سنت و اضطلاع بر امور مردم از همه داناتر بود، اکنون در برابر نظریه خاص امویها قرار گرفته بود که فرصتطلبانه بر آن بودند تا برای نسل سرخورده و سرگردان متنعم از فتوحات در جهت ساماندهی برای حاکمیت خویش طرفی بربندند.
امام از نمرقه وسطی، تکیهگاه میان نهاده برای خلق سخن میگفت که بیهیچ ملاحظهای همه مردم را از مدبر و مقبل بر بساط عدالت مینشاند و هوشمندانه بازار دکانداران را تعطیل میکرد. تالی و غالی بر این شاهین خود را میسنجیدند و با عقربه آن میزان میکردند، زیرا عقربه هدایت و سمت نمای عدالت و آزادی بود و میتوانست همه استعدادهای خلق خدا را برای پرورش موهبتشان گرد هم آورد و به آنها امکان بهرهوری دهد.
خود امام(ع) هم به دنیا خطاب میفرمود که ای زردها و ای سپیدها، (زروسیم) دست از من بدارید و ای دنیا از من دور شو که سه بارت طلاق دادهام، برو این دام بر کس دیگر نه. از نگاه امام مومنان(ع)، آن کس که خود را برای امامت و پیشوایی مردمان آماده کرده باشد، اگر پیش از آن به تهذیب نفس و تعلیم خویش دست نبرده باشد، سرانجامش آتش است. زیرا دو پتیاره قدرت و مال به زودی با هم ازدواج میکنند و نوزادی دوزخی و سرکش را به دنیا میآورند و در این حال جز کسانی که با قلب سلیم و تهذیب نفس پا به میدان معرکه مینهادند کمتر کسانی میتوانستند از این مهلکه جان سالم به در برند.
امیرالمومنین(ع) «حاضنه ایتام » [سرپناه بیپناهان تاریخ] «اشد حرب» [شیر میدان کارزار در دفاع از حقوق مردم] و «غیوث جدب» [باران عدالت مداوم سیرابکننده خلق] بود. این سیاست را که گزیدگان خلق که در رفتار و کردار عظیم و اصیل بودند تفسیر میکردند و آن سیاست که مدعیان قدرت دین براساس منفعت خویش تفسیر میکردند با هم قابل جمع نبود. یکی میگفت: دنیایتان در پیش من و حکم راندن در آن بر شما از پاره کفش وصله خوردهای بیمقدارتر است و دیگری به صراحت میگفت: ما ارباب قدرت، هر که با ما همسو شود، برمیکشمیش و هر که از ما کنار ماند فرو میکشیمش! یکی میگفت: ای بصریان این کیسه را در دستانم ببینید که از مال خویش فراهم کردهام و این لباس را بر تنم مشاهده کنید که دستباف خانواده من است.
اگر از شهر شما خارج شدم و بیش از این فراهم کرده بودم، پس از زیانکارانم. یکی میگفت: بدانید من بربنیاد دوستی بر شما حاکم نشدهام و شما هم از روی علاقه مرا برنگزیدهاید و از ولایت من هم ناخرسندید. من با شمشیر با شما ستیز کردهام، راهی رفتهام که هم برای شما و هم برای من سودمند است. شما مرا به وکالت برگزینید تا براساس مواکله و مشاربه [داد و ستد بر اساس رفتار نیکو و مورد پسند هر دو] با هم کنار آییم. از نگاه ایشان حکومت براساس منفعت است و نوعی داد و ستد بین حاکم و محکوم نه احقاق حق و برپایی عدل. بر این مبنا اگر سر مویی در دست حاکم و سر دیگر آن در دست مردم باشد، نباید بریده شود، زیرا هر دو باید با هم کنار آیند و دادوستد سودجویانه دوسویه داشته باشند.
در نتیجه: اگرچه خواست عصر متنعم از فتوحات با نگاه اموی هماهنگ بود، ولی جهان اسلام به سه دسته تقسیم شد:
1- طرفداران عصر راشدی [صحابیان و طرفداران آنها] پیوسته از امویان فاصله گرفتند و به نوعی از آنان ناخردسند بودند.
2- بدویان، خارجیان و قراء، بدون برنامه و راهحل با نظام اموی درافتادند.
3- علویان با تمسک به نگاه جامع علوی به نام «دین علی» بر مبنای سیره و سلوک امیرالمومنین(ع) با امویان و سپس عباسیان و دیگر حاکمان با تفسیرهای مختلف به چالش و مبارزه برخاستند و به تفسیر «دین علی» پرداختند.
با شهادت امیرمومنان(ع)، امویان میوهچین اقتضائات عصر شدند. اینان بدون آنکه برنامه و مرامنامهای داشته باشند، حکومتی غیرمنسجم و نامتلاحم برپا کردند که جز با نیروی نظامی و باج بخشی و باج ستانی نمیتوانست استوار باشد. در نتیجه، با تمسک به عرفهای جاهلی و شیوههای اداری رومی، پایههای آن را برآوردند و منافع خویش را با منافع اشراف القبایل و رووس هرم قدرت گره زدند و به دادوستد پرداختند و این همان است که مورخان از آن به «ملک عضوض» [پادشاهی گزنده] یاد کردهاند.
ملت ما:روزهای متلاطم بازار
«روزهای متلاطم بازار»عنوان سرمقالهی روزنامهی ملت ما به قلم دکتر محمود جامساز است که در آن میخوانید؛افزایش بیسابقه قیمت طلا و سکه که بازار کشور این روزها با آن مواجه است، از دو زاویه حائز توجه است. طبیعی است که افزایش قیمتها و گرانی هر کالایی با قدرت خرید مردم رابطه معکوس دارد اما آنچه که مهمتر است، چرایی سوق پیدا کردن سرمایههای مردم به سمت این بازارها است.میدانیم که قیمت طلا متاثر از بازارهای جهانی است و جا خوش کردن شاخص قیمتهای آن در سطحی نزدیک به 2000 دلار در ازای هر اونس، طبیعی است که بهای طلا را در داخل کشور افزایش دهد.
از سویی دیگر، قیمت سکه نیز به دلیل تفاوت عیار و مجموعه فعل و انفعالاتی که روی آن صورت میگیرد نیز میتواند متفاوت از ارزش طلا باشد؛ اما قیمت سکه در بازار کشور ما اختلافی عجیب و غریب با طلا دارد که چندان منطقی به نظر نمیرسد. در حقیقت، مسئله اصلی این است که سرمایههای مردم در بانکها صاحب سود چندانی نمیشود و همین عامل نیز صاحبان سپردهها را به فکر یافتن چارهای برای جبران این مهم میاندازد. در نتیجه با توجه به اینکه صنایع مولد در کشور ما چندان فعال نیستند و حمایت لازم از آنها صورت نمیگیرد، تمایل مردم نیز به سمت سرمایهگذاری در بازارهایی بیشتر شده است که برمبنای سفته بازی است.
از این رو است که بازارهایی مثل ارز، سکه، بورس و در بعضی مواقع مسکن، مورد توجه آنها قرار گرفته است. نکته حائز اهمیت در این میان، این است که سکون و رکود موجود در بازار مسکن در کنار ریسک موجود در بازار بورس از یک سو و جذابیتهای خاص ارز و سکه از سویی دیگر، خواه ناخواه صاحبان سرمایه را بیشتر به سمت خود ترغیب میکند. در یک کلام میتوان انتظار داشت که شاخص قیمتها در بازار سکه و طلا در آینده نزدیک افزایش بیشتری داشته باشد و حتی پیشبینی میشود که تا سال 2013، طلا در بازارهای جهانی به سطح 2500 دلار در ازای هر اونس برسد.
سکه و ارز و مسائلی از این دست، اگرچه در اقتصاد کشور و برای مردم مهم است اما بررسی دلایل عدم ثبات اقتصادی، موضوع به غایت مهمتری است. چراکه این عدم وضع ثبات است که سبب میشود قیمت برخی از کالاها بسیار بیش از تغییرات جهانی دستخوش تغییر و تحول شود. ریشه چنین پدیدههایی در اقتصاد را البته باید در دولتی بودن آن جستوجو کرد و علت آن نیز در میزان وابستگی به نفت است. هماکنون عدم وجود ثبات، تا آنجا است که شاهد هستیم دو مرجع تخصصی کشور در حوزه آمار و تحلیل، نرخهای متفاوتی را در زمینه تورم و بیکاری ارایه میدهند و این در حالی است که در شرایط ثبات، هرگز نباید چنین مواردی اتفاق بیفتد.
در شرایط کنونی، اقتصاد ملی نیازمند آن است که به آن نگاه علمی صورت گیرد و ضمن یک بازبینی اساسی در رفتارهای مدیریتی، شرایطی را فراهم کنیم که اخذ تصمیمات مهم اقتصادی و مدیریتی از فضای کنونی خارج شود تا در نهایت به سمتی حرکت کنیم که مدیریت تخصیص بهینه منابع را تجربه کنیم. در حقیقت، باید درآمدهای حاصل از منابع اعم از نفت و سایر موارد، وارد بازارها و صنایع مولد شود تا ضمن کاهش وابستگی به نفت، دیگر صنایع خود را تقویت کنیم.
دنیای اقتصاد:مبادله ثروت با توسعه
«مبادله ثروت با توسعه»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر سید احمد میرمطهری است که در آن میخوانید؛در خبرها به نقل از بانک مرکزی آمده که درآمد ارزی کشور در سال جاری 120 میلیارد دلار خواهد شد و همچنین برخی تخمینها حاکی است که در 5 سال گذشته متجاوز از 400 میلیارد دلار درآمد ارزی عاید کشور شده است.
میتوان حدس زد که فروش نفت سهم بزرگی در ایجاد این درآمد داشته است. این ثروت بزرگی است که نصیب کشور شده و میشود. اگرچه دستاورد آن با این حجم از ثروت همخوانی ندارد ولی علیالقاعده این مقدار از درآمد باید نقش تعیینکنندهای در تجهیز و تدارک منابع مالی و ارزی برای توسعه داشته باشد. از آنجا که برخی بررسیهای علمی حاکی است که منابع نفتی ایران حداکثر نیم قرن دیگر بیشتر دوام نداشته و به اتمام خواهد رسید سرعت مبادله ثروت با توسعه اهمیت بیشتری مییابد.
وضعیت امروزی صنعت نفت گویای نقش مسلطی است که این صنعت در ساختار اقتصاد ایران دارد که البته این حرف تازهای نیست ولی برآیند آن طی دهههای گذشته موجب شکلگیری رشدی القایی و وابسته به نفت شده است که استمرار آن نوعیشکنندگی و آسیبپذیری را بر اقتصاد ملی تحمیل خواهد کرد. برای گریز از این شرایط چارهای جز تجدید ساختار و باز آرایی اقتصاد ملی و صنعت نفت و گاز نیست.
صنعت نفت و گاز باید بتواند همگام با صنایع مشابه در کشورهای منطقه و جهان به گونهای طبیعی رشد و گسترش یابد، قدرت جلب و جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی را پیدا کند، به نحوی فزاینده با بازارهای بینالمللی ارتباط نزدیک و مستقیم برقرار سازد و موانع موجود بر سر راه تنوع تولید فرآوردهها و محصولات مربوط به صنایع پایین دستی و بالا دستی آن برطرف شود و نهایتا قدرت رقابتپذیری این صنعت افزایش یابد.
در رویکرد ملی، صنعت نفت باید موجبات تجهیز پساندازهای لازم برای تامین منابع مالی جهت سرمایهگذاری به منظور افزایش اشتغال و رشد را فراهم نماید. تمامی سیاستهای پولی و مالی همگی باید با نگاه بر مدیریت ثروت نفت جهتگیری شود. مازاد درآمدهای نفتی در صندوق توسعه ملی باید به نوعی سرمایهگذاری شود که خود درآمدی برابر فروش نفت عاید کشور نماید.
قبل از آنکه ثروت نفت به پایان برسد آثار مبادله آن با توسعه میباید از طریق تغییر چشمگیر در سطح رفاه جامعه خود را نشان دهد. با ثروتی که کشور از نفت در اختیار دارد مبادله آن با توسعه، انتظاری ملی است.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم