با فرزاد جمشیدی، مجری و نویسنده برنامه سحرگاهی ماه خدا

رمضان المپیک برنامه‌های معارفی است

این شب‌های مشق عشق که فانوس نگاه دلدادگان ضیافت حضرت رحمان مثل همیشه‌های پرریحان رمضان با مهربانی شبانه و شیدایی سحرهای سحرآمیز و پرقبله، محرم شده‌اند، خیلی‌ها روی دقیقه‌های متفاوت به نمایش درآمده از قاب شیشه‌ای شبکه اول تلویزیون مکث می‌کنند و سحری را با نوش نیایش‌ها و طعم شاعرانه گلواژه‌های نغز و پرمغز کلام یک مجری نام آشنا لقمه می‌گیرند و طعم ملکوت را می‌چشند؛ با دعای سحر بر در خانه علی بن موسی‌‌الرضا(ع)‌ دخیل التماس می‌بندند. اشک مهتاب می‌بارند و دست‌های برآمده از دل را یک کاسه گرم دعا تعارف می‌کنند و شهنامه یکدلی می‌سرایند تا (ماه خدا)‌ نمونه بارز و موفق از ظرفیت و قابلیت‌ رسانه تصویری در به آنتن سپردن برنامه‌های پرمخاطب دینی جلوه کند و فرزاد جمشیدی را سوژه این صفحات نماید.
کد خبر: ۴۲۲۴۶۳

جمشیدی 41 ساله (متولد خرداد 1349 ـ تهران)‌ لیسانس حقوق و دکترای علوم قرآنی دارد و امسال، ششمین سالی است که جغرافیای مینویی مینایی وجود سحرنشینان مشتاق و سپیده‌نوش را لبالب از حضور روشن خدا می‌کند. همین بهانه خوبی بود تا ساعتی در کنارش بنشینیم و عطش روزه را با یک لیوان بزرگ چای بنشانیم و از او بیشتر بشنویم.

مردم انتظار دارند شما همیشه دست‌تان را بالا بگیرید و وقت سحر را اعلام کنید، اما خودتان چه اصراری دارید که همچنان مرغ سحر رسانه در ماه خدا بمانید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. سعدی می‌فرماید:

کس این کند که دل از یار خویش بردارد؟ ‌/‌ مگر کسی که دل از سنگ، سخت‌تر دارد ‌/‌ هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود ‌/‌ کجاست مرد که با ما سر سفر دارد

من خیلی تلاش کردم تا همدم رنج مردم شوم و مرغ سحر لقبی بود که مخاطبانم از طریق رسانه‌ها به من دادند. در فرهنگ و باور عامه به پرنده‌ای که اعلام سپیده می‌کند، پایان یک درد را اعلام می‌نماید و به مردم امیدواری می‌دهد، مرغ سحر می‌گویند. شما به ترانه مرغ سحر هم که گوش کنید این بشارت را متوجه می‌شوید. حالا این سحر و سپیده با سحر ماه مبارک رمضان درهم آ‌میخته تا هر روز این ماه عبادت را به عنوان نوروز و عید به مردم بشارت دهیم. مرغ سحر شدن و توفیق بیداری تا سپیده و همشانگی با مردم رنج‌دیده، کار ساده‌ای نبود، اما مردم، این برنامه و مجری‌اش را از آن خودشان دانستند. این که آدم بتواند پایان ناراحتی مردم را اعلام کند و مدام به صبح امید بشارت دهد، توفیق کمی نیست، لذا دوست دارم در این مقام بمانم.

شاید هم این برنامه را مجال و قالب مناسب و راحتی برای شیوه معمول اجرای‌تان یافته‌اید؟

مجال و قالب مناسب را موافقم، اما راحت را خیر. بعد هم این که می‌گویید شیوه معمول اجرا، ممکن است خوانندگان فکر کنند ما داریم به سمت یک تکرار ملال‌آور می‌لغزیم در حالی که این‌طور نیست. باز هم تاکید می‌کنم که مجری سحرهای ماه مبارک رمضان بودن و در مجرای درددل‌ها، خواسته‌ها و نیازهای مردم قرار گرفتن اصلا راحت نیست. اما قبول دارم که رمضان، فرصت خوبی برای کار است. سهراب می‌گوید: «کجا نشان قدم، ناتمام خواهد ماند؟ ‌/‌ و بند کفش ‌/‌ به انگشت‌های نرم فراغت، گشوده خواهد شد؟ ‌/‌ کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش؟» رمضان، تصور زمینی ما از بهشت است. بهشتی که در آن از خور و خواب و خشم، خبری نیست. بهشتی که غصه «چه خورم صیف و چه پوشم شتا»؟ ندارد. یک باغستان همیشه بهار است، لذا منبرداری کردن برای مردم در این ماه را باید قدر دانست.

پس چرا به گلایه گفته بودید مجری برنامه سحر حکم زولبیا بامیه سیما را پیدا کرده است؟

حرف من این است که ما در تمام طول سال به موضوعات دینی و مرغ سحر نیاز داریم و خب در ماه رمضان به دلیل آماده بودن مردم، بیشتر می‌توان از این فضا بهره برد، اما این که بخواهیم از یک مجری و اجرایش فقط در مناسبت‌های خاص استفاده کنیم، می‌شود استفاده مقطعی که خیلی منطقی به‌نظر نمی‌رسد، بنابراین اگر از مجری ماه خدا، زولبیا بامیه‌ای استفاده نکنیم می‌توانیم در تمام طول سال او را به کار بگیریم.

قصد خود تحمیلی که ندارید؟

هیچ کس نمی‌‌تواند خودش را به رسانه تحمیل کند، چون ماندگاری در رسانه به 3 ضلع توانایی فردی، (آن)‌ خدادادی و اقبال عمومی نیاز دارد. وجود این مولفه‌ها در یک فرد را مردم بخوبی تشخیص می‌دهند، لذا بدون در نظر داشتن این سه ویژگی اصلا کسی نمی‌‌تواند مجری باشد چه رسد به این که بخواهد خودش را تحمیل کند. بعد هم بحث استفاده زولبیا بامیه‌ای صرفا مربوط به من نیست. من که به تنهایی شوالیه ختم غم‌ها و غصه‌های مردم نبوده‌ام که بخواهم سنگ خودم را به سینه بکوبم.

با این همه می‌توان گفت در ماه خدا با نوعی مجری‌سالاری منطقی مواجهیم؟

تضادی در سوال شما وجود دارد. مگر مجری‌سالاری هم می‌تواند منطقی باشد؟

اگر به نتیجه دلخواه منجر شود چراکه نه! به هر حال شما در انتخاب موضوعات نقش‌آفرین هستید، متن مونولوگ‌ها را می‌نویسید و اجرایتان عمود خیمه برنامه است.

مونولوگ‌هایی که می‌گویم به معنای متکلم وحده و تک‌خوان بودن نیست. صحبت‌های مجری در قالب بقیه قسمت‌های برنامه، خوب درمی‌آید. اگر واقعا در ماه خدا، گلی به طاق توفیق‌ می‌نشیند به دلیل کارگروهی و پاسکاری منطقی است که به وسیله همه آیتم‌ها بین مخاطب و مجری به وجود می‌آید. من خودم را عمود خیمه این برنامه نمی‌دانم هرچند که از لطف شما متشکرم. فرزاد جمشیدی ذره‌ای از رنگین‌کمان ماه خداست و نه همه آن، لذا مجری‌سالاری را قبول ندارم. یکی از نکاتی که بزرگان کار اجرا مثل آقای اسماعیل میرفخرایی و دیگران همیشه به آن معتقدند این است که مجری باید خودش را قطعه‌ای از یک کار گروهی بداند. اصلا یکی از ضرورت‌های اجرا، توانایی کار گروهی است. من نمی‌توانم خود را از آیتم‌های برنامه جدا بدانم و باید همه صحبت‌های کارشناسی را بشنوم، تمام بخش‌های مربوط به دعا، مناجات و... را گوش کنم تا بتوانم راجع به آن صحبت نمایم. بنابراین اصلا خوب نیست خودم را تافته جدابافته بدانم. مطمئن باشید مجری که خودش را شاخه پایانی اجرا تصور کند و بگوید: «این منم طاووس علیین شده!» مرگ کاری و رسانه‌ای خود را اعلام کرده است.

نمی‌خواهید تهیه‌کنندگی را هم در «ماه خدا» تجربه کنید؟

نه، از مدت‌ها قبل پیشنهاد شد. شاید هر سال هم گفته شود، اما نمی توان دو کار را با هم انجام داد. تهیه‌کنندگی برنامه ماه خدا آنقدر سخت است که از عهده یک نفر برنمی‌آید و الان 2 سال است که 2 قسمت شده. تهیه‌کننده بخش تولید، آقای سعید عباسی هستند و قسمت‌های زنده برنامه به عهده آقای داوود نجفی است. هرکدام از این دوستان زحمتکش، خوش‌خلق، با ایمان و صاحبدل، بالغ بر 15 سال سابقه کار معارفی در سازمان دارند. تهیه و تولید برنامه دینی در ماه مبارک رمضان که به تعبیر آقای مهندس ضرغامی، المپیک برنامه‌های معارفی است، دشواری‌های خاص خودش را دارد، لذا هر کسی نمی‌تواند در این بازه زمانی خودش را تست بزند. من هم استثنا نیستم و شانه‌هایم قدرت تحمل این بار را ندارد.

به نظر شما مجریان خانم هم می‌توانند زیر نور ماه اجرای سحرهای خدا بنشینند؟

به دلایل فیزیکی و متافیزیکی نه. شب‌بیداری‌ها و نمود عینی‌اش در چهره یک مجری برای خانم‌ها پسندیده نیست و شاید از لحاظ جسمی هم توانش را نداشته باشند که 30 شب تا سحر بیدار بمانند و اجرا کنند، اما دلیل متافیزیکی‌اش به ویژگی‌های سنتی و تفکر عمومی جامعه ما بازمی‌گردد. مدت‌ها قبل یک مجری را به مدیر شبکه‌ای معرفی کردم تا برای برنامه‌ای شبانه از او استفاده کنند، اما ایشان گفت آقای جمشیدی! ما به کسی نیاز داریم که حداقل دو تا خط روی پیشانی‌اش افتاده باشد تا اگر گاهی اوقات هم بخواهد از موضع نصیحت حرف بزند، مردم قبولش داشته باشند. با این تفاسیر باید بپذیریم که این بخش را نمی‌توانیم به مجری خانم بسپاریم. با همه احترامی که برای مجری‌های خانم قائلم، باید بگویم سازمان هنوز نتوانسته مجریانی از جماعت بانوان بپروراند که در عین پشت سر گذاردن دوران جوانی، نوعی پیرانه‌سری و جاافتادگی نیز در آنها به چشم بخورد و از مقبولیت عام برخوردار باشند. لذا فعلا این موضوع منتفی است.

این خط‌ها و چین و چروک‌ها روی پیشانی شما هم افتاده است؟

اگرچه هرگز خود را در جایگاه نصیحت ندیدم، اما ابعاد سنگلاخ‌ها و خارستان غم و غصه‌ای که از آن گذر کرده‌ام آنقدری بوده که بتوانم با غم مردم هم‌آوا باشم تا آنچه روی آنتن می‌گویم را قبول کنند. کار اجرا، مجموعه‌ای از پذیرش چندوجهی مشکلات است. شوخی نیست. من 18 سال را در خوف و رجا گذرانده‌ام و از مسیرهای مختلف عبور کرده‌ام تا به اینجا رسیده‌ام. 18 سال خودش یک عمر است مثل کسی که به دنیا می‌آید، بالغ می‌شود و حق رای و انتخاب دارد.

و حالا سرمست از رسیدن هستید؟

سوال خیلی مهمی پرسیدید. نه، من هنوز نرسیده‌ام.

کی می‌رسید؟

زمان رسیدن آدم‌ها، وقت لقای خداست که آن هم در این دنیا اتفاق نمی‌افتد، اما آرزو دارم جان‌دادنم در برنامه سحر باشد. در این سال‌ها برنامه‌های زیادی اجرا کرده‌ام، اما هیچ کدامشان به پای ویژه‌برنامه سحر نمی‌رسند. دیالوگ‌هایی را که در این برنامه گفته می‌شود، خیلی دوست دارم و در این ایام، حس و حالم به بچه‌هایی می‌ماند که در انتظار رسیدن شب عید لحظه‌شماری می‌کنند و قند در دلشان آب می‌شود.

پس «دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد»؟

آره به خدا. هیچ فکر نمی‌کردم لحظه‌ای که همه خوابند افتخار صحبت کردن با خدا را بیابم. لحظه قشنگی است. نقل است که ربیع بن خصیم، شب را به صبح می‌رساند با یک رکوع!‌ و هنگامی که برمی‌خاست، می‌گفت: «امان از غفلت. دیگران در جلب رضایت خدا از من سبقت گرفتند و من هنوز در اول راه مانده‌ام.» برای خوابیدن همیشه وقت هست اما فرصت بیداری خیلی کوتاه است.

این شب‌زنده‌داری و سحرنشینی، مجالی برای صرف وعده سحری، عبادت و استراحت هم باقی می‌گذارد؟

نه. ما در یک قوطی قرنطینه قرار می‌گیریم. مدت‌هاست که من سحری نمی‌خورم. سحری‌‌ام مطالعه‌ است. شاید خیلی‌ها فکر کنند بعد از اتمام برنامه که به خانه می‌روم تا 7 و 8 شب می‌خوابم در حالی که اگر این‌گونه بود امکان نداشت بتوانم خودم را برای شب بعد آماده کنم. معاون محترم سیما آقای دکتر دارابی سال گذشته در مراسم تقدیر از برگزیدگان برنامه‌های رمضان تاکید کردند که از الان خودتان را برای رمضان آینده‌ آماده کنید. من از 17 شوال سال قبل به این طرف، شبی 3 ساعت مطالعه عمومی خودم را انجام دادم و الان هم شاید روزانه کمتر از 5‌/‌1 ساعت بخوابم زیرا دائم در حال مطالعه هستم.

اساسا مجری تلویزیون می‌تواند همنشین خوبی برای سجاده و سفره سحر مردم باشد؟

سوال خیلی خوبی است. هنوز نظر‌ها متفاوتند. برخی می‌گویند وارد حال مردم نشوید و در راهروی دل بندگان و سحرخیزان، تابلوی نقد و نصیحت نصب نکنید، اما من با توجه به برنامه خودمان عرض می‌کنم که مخاطب سحرهای ماه خدا دیگر بیننده صرف نیست و عادت کرده حرف حساب بشنود. افسر افتخار و تاج توفیق این برنامه، احترام به علماء، تکریم شهدا، بیان سیره اخلاقی ائمه(ع)‌ و اولیای خدا، توضیح روشنگرانه‌ای از توبه،‌ اخلاص و آداب دعاست. ما مردم را به بازخوانی دوباره نظر و اندیشه عالمان دینی و درنگ دوباره درباره معارف اسلامی دعوت و وادار می‌کنیم. لذا با دفاع و نه داعیه‌داری معتقدم حضور مجری در برنامه سحر لازم است. پخش دعای ابوحمزه بد نیست، اما بهتر آن است که مجری بیاید و مثلا توضیحات حضرت آیت‌الله جوادی آملی درباره شرح دعای ابوحمزه را چند سطر پایین‌‌تر بیاورد و بین مردم تقسیم کند. مجری می‌گوید اگر دستت را جلو بیاوری یک سکه حدیث کف دستت می‌گذارم و می‌گویم بلند شو برویم در خانه حضرت آیت‌الله جوادی آملی. بعد به دوربین دیگر رو می‌کند و می‌پرسد حضرت آقا! نظر شما راجع به «الهی‌لاتؤدبنی بعقوبتک و لاتمکربی فی حیلتک» چیست؟ یعنی با یک دوربین، سوال را می‌پرسد و با دوربین دیگر جواب را می‌گوید یا گاهی اوقات پس از اتمام یک آیتم با بیان نکته‌ای دینی و اخلاقی به تفکر فرو می‌رود ـ چهره مرا به خاطر بیاورید ـ افسوس می‌خورد که چنین باغ توفیقی بوده و من تا به حال نمی‌دانستم و... اینجاست که کار، تفاوت پیدا می‌کند و رنگ و بوی تلویزیونی به خود می‌گیرد و از حالت رادیویی خارج می‌شود. در واقع این هنر تلویزیون است که برنامه را خواستنی و دیدنی کرده است.

اما قدیم‌ترها، رادیو بخشی از نوستالژی ماه روزه را شکل می‌داد و به تعبیری این رسانه گرم و نجیب با سحر گره‌خورده بود. فکر نمی‌کنید تلویزیون ـ و بخصوص برنامه ماه خدا ـ این پیوند سحرگاهی را سست و جای رادیو را تنگ‌ کرده است؟

قدیم‌ترها خیلی از برنامه‌ها مثل خبر ساعت 14 رادیو یا حتی گزارش‌های فوتبال این‌گونه بودند. من واقعا از این که جای رادیو تنگ‌ شود خوشحال نیستم و معتقدم همه ما کار خودمان را انجام می‌دهیم،‌ اما مدیوم تلویزیون با ویژگی‌های خاص خودش، گیرایی بیشتری برای مردم دارد. مطمئن باشید اگر قرار بود در ماه خدا فقط متن خوانده شود، برنامه نمی‌گرفت و کار ما هم رادیویی از آب بیرون می‌آمد، کما این که یک‌سال هم این اتفاق افتاد. لذا فقط خوانش مطلب نیست که یک برنامه را با اقبال مواجه می‌کند. مجری ماه خدا، متن را درونی و جلوی دوربین زندگی می‌کند. مجری می‌گوید: خدایا! ‌یک دست لباس توبه برای من می‌خری؟ خدایا!‌ مرا به پیرایشگاه استغفار راه می‌دهی؟ خدایا!‌ چقدر دیر رسیدم به ایستگاه عاشقی روزه‌داری. خدایا!‌ تمام سکه‌های دنیاداری من سوخت اما امشب سکه بی‌تقلب خودم را آورده‌ام و... بنابراین مخاطب خودش را درون مجری می‌بیند و حس همذات‌پنداری به وجود می‌آید و این همان چیزی است که شاید آن لحظه در رادیو کم‌تر اتفاق بیفتد. درباره تفاوت کار در رادیو و تلویزیون مثالی وجود دارد و آن، این‌که گوینده رادیو مثل کسی است که جلوی پنجره خانه‌اش ایستاده و لوازم و دکوراسیون منزلش را برای مردمی که در کوچه هستند، نام می‌برد و توصیف می‌کند، اما مجری تلویزیون در را باز می‌کند تا مردم خودشان وارد شوند و ببینند. مخاطب تلویزیون‌ جدا از دکور برنامه به مجری هم نگاه می‌کند که چگونه با میمیک چهره، زبان بدن و آن حس و حالی که در کلامش هست می‌گوید من هم گنه‌کار بودم،‌ اما ناامید نشدم. فکر می‌کنم این احساس باعث شده که مردم در سحرهای ماه مبارک رمضان همراهی بیشتری با تلویزیون داشته باشند.

ولی برنامه‌سازان حوزه صدا خیلی با شما موافق نیستند و معتقدند رادیو، خلوت شیرین مخاطب با خدا را بر هم نمی‌زند و اصلا به خاطر همین سکوت و صدای بی‌همهمه تصویر است که خیلی‌ها برنامه سحر رادیو را به تلویزیون ترجیح می‌دهند؟

این که نباید وارد خلوت مردم شویم را قبول دارم اما از آن جایی که دینداری و معارف اسلامی چیز فرموله‌شده‌ای نیست مطلقا نمی‌توان گفت که با سکوت می‌توانیم مردم را به خدا دعوت کنیم یا گفتار. تلویزیون مزرعه‌ای است از همه اینها و مخاطب هم حق انتخاب و برداشت دارد، لذا مردمی که برنامه سحرگاهی بدون حضور مجری می‌خواهند می‌توانند از شبکه 3 سیما که فقط دعا و مناجات پخش می‌کند استفاده کنند.

حاضرید ماه خدا را به رادیو ببرید؟

رادیو خانه اول من است. در رادیو، نماز دلم را شکسته نمی‌خوانم، چون به خانه خودم می‌رسم. در رادیو، لباس رسمی به تن واژه‌هایم نمی‌پوشانم، زیرا شنونده رادیو، مخاطب غریبه‌ای نیست. اگرچه تلویزیون واقعا یک موقعیت و موفقیت است، اما به نظرم مجری تلویزیون که احترام رادیو را نگه ندارد اصلا به درد کار رسانه نمی‌خورد، لذا کار کردن در رادیو واقعا برای من یک توفیق است، اما در حال حاضر سبک اجرای من کاملا با شیوه کار رادیو متفاوت است. در رادیو باید تصویری حرف بزنیم، اما در تلویزیون، مردم را به تصویر دعوت می‌کنیم. مجری تلویزیون مجبور است آن طوری باشد که مردم در جامعه می‌بینند، اما در رادیو باید به گونه‌ای بود که مخاطب در اجتماع می‌شنود. من در رادیو باید صدایی از همه صداها باشم و در تلویزیون، شکلی از همه اشکال. بنابراین اگر قرار باشد کاری در رادیو ارائه بدهم حتما سبک و شیوه دیگری غیر از آنچه در «ماه‌خدا» می‌بینید را در پیش خواهم گرفت.

فکر می‌کنید ماه خدا نیاز سحرگاهی بیننده را به‌خوبی شناخته و فهم عوام و پسند خواص را به دنبال داشته است؟

اجازه بدهید این سوال را طبق فرمایش رهبر عزیزمان جواب بدهم. حضرت آقا فرمودند: «برای عامه مردم برنامه نسازید، برای عموم مردم برنامه بسازید.» بدون این که بخواهم پز دوراندیشی بدهم به شما عرض می‌کنم در مدتی که به عنوان گزارشگر کنگره توحیدی حج به سفر قبله مشرف شده بودم، ایرانیان دور از وطن زیادی را دیدم که از نقاط مختلفی مثل کلن، زوریخ، پاریس و... به مکه آمده بودند و می‌گفتند برنامه شما مورد توجه ما قرار گرفته است. حال آن که ما اصلا فرا مرز ایران را در نظر نگرفته بودیم و تنها، پسند مخاطب داخلی مدنظرمان بود، این یعنی که ماه خدا خوب از ظرفیت‌هایش استفاده کرده است. بنابراین اگر بتوانیم نیاز مخاطب را مورد توجه قرار دهیم موفق خواهیم بود، اما این تنها زمانی میسر است که در جریان وزش دائمی خواسته‌های مشتریان‌مان باشیم. خوشبختانه بخشی از این نیاز را سازمان به ما منتقل می‌کند و مابقی را بدنه تولید، یعنی تک‌تک آدم‌هایی که در این برنامه کار می کنند و در مواجهه با اقوام، همسایه‌ها و جامعه‌شان هستند. هرچند با چیزی که مخاطب از ما انتظار دارد فاصله داریم اما در مجموع فکر می‌کنم ماه خدا موفق شده تا حدودی مردم را جذب و به نیاز روزآمد مخاطب سحرگاهی‌اش جواب بدهد. البته این که دردی دوا کرده باشد را هنوز به طور مطلق نمی‌گویم، ولی مطمئنم که لااقل درد را شناخته و از درد مشترک به درک مشترک رسیده است. این را هم فراموش نکنید که کار ما نسخه صادر کردن نیست. ما باید مجموعه‌ای از دواها که در دعاهاست را به مردم نشان دهیم. یادم می‌آید در صحنه‌ای از سریال هزاردستان دیالوگ‌های جالبی ما بین طبیب و درویشی رد و بدل شد.

طبیب که از تشخیص و درمان بیماری رضا تفنگچی (با بازی استاد جمشید مشایخی) درمانده بود، ‌گفت: «درد آمد و رفت؛ نه طبیب دانست نه بیمار که درد چه بود و نه دوا چاره بود، حیرت!» و درویش پاسخ داد: «درد با درد، درمان شد. دردی رفت، دردی دیگر آمد، طبیبی رفت، طبیبی دیگر آمد که علاج اهل هر شهری جداست.» و سپس ادامه داد: «از شما ادویه و از ما، ادعیه» یعنی اگر دارویی هم هست، اهل دل باید زیرش امضا کنند. ادویه را باید با ادعیه نوشید تا نیاز مخاطب رفع شود.

خب این یعنی آنها که معتقدند اقبال و اشتیاق مردم به برنامه‌تان به خاطر پلاتویی است که در آن برای بیماران و نیازمندان دعا می‌کنید، پربیراه هم نمی‌گویند؟

به هیچ وجه این گونه نیست. من از سال 84 اجرای ویژه‌برنامه سحر را به عهده داشته‌ام و خوشبختانه اقبال مخاطب در همه این سال‌ها فوق‌العاده بوده است، ضمن این که آن سال‌های اول اصلا خبری از اعلام اسامی بیماران نبود و این حرکت از سال 87 آغاز شد. آنهایی که چنین قضاوتی درباره ماه خدا دارند، این آیتم بسیار کوتاه را در تمام برنامه ببینند تا متوجه شوند در برابر بخش‌های مختلف کارشناسی، جمع‌خوانی‌ها، شرح و معانی دعا و 9 پلاتویی که مجری درباره معارف دینی و قرآنی صحبت می‌کند، گم است. بنابراین با مقاومت در برابر اعلام اسامی بی‌شماری که به برنامه می‌آید، بشدت تلاش می‌کنیم تا نام‌های کمتری بخوانیم زیرا اصلا نمی‌خواهیم به مردم القا کنیم که تعداد بیماران سرطانی، روحی ـ روانی، ام‌اس و... در جامعه زیاد است. به هیچ عنوان چنین قصدی نداریم چون خوب می‌دانیم بیان این موارد بیش از آن که مایه دلخوشی و خوشحالی خانواده‌ای باشد، لقمه سحری را در کام صدها بیننده تلخ می‌کند. البته ناگفته نماند که حجم زیادی از پیامک‌های ما نیز درباره موارد متنوعی مثل بیماری‌های اجتماعی و روحی است و فقط به بیماری‌های جسمی منحصر نمی‌شود لذا مرتبط دانستن اشتیاق مخاطب با اعلام اسامی بیماران نیازمند، بی‌انصافی است.موفقیت ماه خدا به خاطر ادبیات جدیدی است که برای بیان معارف دینی‌به کار برده است. و این نقد تنها به کسانی مربوط می‌شود که می‌خواهند 15ـ10 دقیقه‌ای سحری‌شان را بخورند و در نتیجه فقط بخش‌های منتهی به اذان صبح برنامه ما را می‌بینند.

اصلا این سبک‌ دعا را چقدر درست می‌دانید؟

دعا در حق غریبه‌های آشنا و ترجیح دیگران بر خود، توصیه دین محبوب ماست. این فرمایش امام کاظم(ع)‌ که «حتی از دعای یک گدای نصرانی و یهودی هم غافل نباشید، ای بسا آن دعا در حق شما کارگر افتد و برای خودش سودی نداشته باشد» را بگذارید کنار این روایت که می‌گوید «وقتی فردی در حق برادر دینی خود دعا می‌کند، خداوند می‌فرماید بشارت بر این دعاکننده که چند هزار برابر این دعا را در حق خودش برآورده می‌کنم.» تا درستی این حرکت را دریابید.

پس چرا در ماه خدای 87 با دست دعای مردم برای خواهر بیمارتان که همان روزها به سمت آخرت پر کشید، دخیل اجابت نبستید و نامی از ایشان در برنامه نبردید؟

سال‌ها قبل سیدحسن حسینی گفته بود در هم قافیه بودن مرد و درد یک رازی هست. ارزش هر مرد به دردهایی است که برای نگفتن دارد و من سعی می‌کنم این نکته را در زندگی شخصی‌ام رعایت کنم. علاوه بر این خواهرم که رمضان 87 فوت شد، خواهر جوان دیگری هم داشتم که سال 69 به سمت آخرت پر کشید. در این مدت، پدرم جدا از دلداری ما و خاصه مادر غمدیده‌ام، فقط یک بار گریست و از آن به بعد غمش را پنهان کرد و هر بار با اشاره به مزارهای دیگر گفت اینها هم مثل فرزندان من هستند و پدر و مادرهایی دارند! این که غم خود را پشت اندوه بقیه پنهان کنیم و ناراحتی دیگری را ترجیح و نشان دهیم توصیه دین ما است و شاید آدم را عزیز هم بکند، اما من چنین نیتی نداشتم. بین شخصیت فردی، شخصیت اجتماعی و شخصیت شغلی یک مجری تفاوت وجود دارد. ما حق استفاده از موقعیت‌مان را نداریم. مثالی بین اهالی تلویزیون رایج است که اگر چوب‌کبریتی را جلوی دوربین قرار دهیم در طول زمان معروف می‌شود، اما محبوب نخواهد شد. مردم، اسکیپی کانگروی صحرا، عروسک چرا و آن اسب سیاهی که اسمش مشکی بود را می‌شناسند، فرزاد جمشیدی را هم می‌شناسند، اما کدام محبوب می‌شود؟ بین شهرت و محبوبیت خیلی تفاوت است و کارهایی از این قبیل، مجری را محبوب می‌کند هرچند من برای محبوب شدن، خواهرم را از دست ندادم.

ماه خدای 1390 همانی است که دلتان می‌خواهد؟

ما بذر امسالمان را کاشته‌ایم و باید منتظر بمانیم تا ببینیم در ابتدای ماه شوال چه برداشت می‌کنیم. امیدوارم که خداوند امسال هم این اقبال را نصیبمان کند. برنامه‌سازی یک کار گروهی و زمان‌بر است. سابق بر این اصطلاح نابجایی در رسانه وجود داشت که می‌گفتند در حین دویدن باید فکر کنیم یعنی شتاب تولید و پخش برنامه تلویزیونی چنان بود که مجالی برای اندیشیدن باقی نمی‌گذاشت، اما خوشبختانه الان این جوری نیست و معاون محترم سیما به ما می‌گویند یک‌سال فکر کنید و شتاب به خرج ندهید تا بتوانید طرحی نو در افکنید لذا باید از دکتر دارابی که چونان پدری مهربان هر شب ما را از زیر آیه‌های قرآنی‌اش رد می‌کند تا به ماه خدا برسیم یاد بکنم، همچنین از مهدی فرجی نه به عنوان مدیر شبکه اول سیما که به عنوان دستی پشتیبان که یک سال یاریگر ما بود تا بتوانیم این برنامه را روانه آنتن کنیم. شاید کمتر کسی بداند پدر و مادرم در دلنشین شدن ماه خدا فوق‌العاده نقش دارند.

من هنوز دست‌آموز لالایی‌های مادری هستم که مرا با اشک چشم و دعای دل پروراند. تنفس در میان چندین هزار جلد کتابی که پدر گردآوری کرده بود کودکی‌ام را به دورانی تاثیرگذار بدل کرد و سرنوشت امروزم را نوشت، اما تشکر ویژه من باید از اهل خانه‌ام باشد همسر من سنگستانی از صبوری و نجابت است و روح مادرانه‌‌ای که در متن‌هایم جریان دارد منحصرا متعلق به اوست. ایشان خیلی کمک حالم هستند و واقعا مرا تحمل می‌کنند. لذا بخش عمده لطف این برنامه بعد از خداوند به بزرگواری‌های همسرم و لطف دو دختر کوچکم که همپای من تا دیروقت بیدار می‌مانند و خانه را در سکوت و آرامش نگه می‌دارند تا بتوانم مطالعه کنم، بازمی‌گردد.

چرا آنچه دل مخاطبتان می‌خواست هرگز نشدید و برنامه را در طول سال، هفتگی روانه آنتن نکردید؟

مردم می‌گویند چرا بعد از 30 شب ما را معلق رها می‌کنید و می‌روید؟ برنامه را ادامه بدهید و... حق هم دارند اما تصمیم‌گیری و اقدام فقط به عهده من نیست. حدود 60 نفر باید تلاش کنند تا یک برنامه زنده جان بگیرد. خوشبختانه آقای فرجی (مدیر شبکه اول)‌ کاملا با مردم موافقند و معتقدند که ماه خدا باید تداوم داشته باشند. امیدوارم این طرح همین امسال عملی شود تا بتوانیم شب‌های جمعه هر هفته مهمان‌خانه‌های مردم باشیم.

پرسش‌های ما هنوز تمام نشده اما «تا نگاه می‌کنی وقت رفتن است» هر چند حیف‌مان می‌آید بدون شنیدن دلنوشته‌ای از جنس ماه خدا با شما خداحافظی کنیم.

غرق در نورم، مست یاد تو؛ هوا به رنگ غزل‌های عاشقی است. همسفر سحر می‌شوم و مهمان تو در شب‌های هزار ماه. پس از ماه‌ها دوری از محبوب خود، گمگشته‌ام را در آغوش می‌گیرم. مرا به خویش فرابخوان. رمضان!‌ تو حصار توکلی، نشانی وادی ایمنی، موسای مساواتی، ‌عیسای استقامتی، محمد محبتی؛ رمضان! راز روزه‌داری و سِرّ شب زنده‌داری به دست توست؛ مدد کن رمضان مددکن، این سحر هم ما را ببر تا کناره دل‌های دور از گناه تا ساحل ستایشی به نام ماه خدا.

شیما و میلاد کریمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها