چه بنویسم که دلم آرام گیرد! می‌خواهم بنویسم که... تو نازنین، همه آنچه در پدرانت هست را داری و با آن خصلت‌های زیبا و ناب می‌آیی. از امیرمومنان، مردانگی و دلاوری و یتیم نوازی را به یادگار داری و از کریم اهل‌بیت، کرامتش را، از اباعبدالله (ع) سیدالشهدا مظلومیتش را، جوانمردی و پایداریش را به ارث برده‌ای و از سید الساجدین (ع) صبر و شکیبایی.
کد خبر: ۴۱۶۳۳۸

چه زیبا می‌شود این همه خصلت ناب را یکجا دیدن.

برای دیدن این همه زیبایی ناب، باید باور دنیایی دل را ببندیم. چکاوک دل را رها کنیم تا در هوای تازه عشق جولان دهد. از زلال جویبارها و چشمه‌سارهای جاری در جان،از ستاره‌هایی که تا صبح سحر منتظرند،از چهره سرخ شقایق، باید سراغش را گرفت.

آنها خوب می‌دانند نازنین دلبر کجاست.باید از سرگشتگی‌ها و گم گشتگی‌ها، هنگام حیرانی‌ها و سرگردانی ها، آن زمان که قطره اشکی از سرعشق بر مژگان می‌نشیند. از شبنم سحرگاهی که روی گل همچون لعل می‌درخشد، از آواز حزین نی که زخمه بر دل می‌زند، نشان او را جست.

خدایا سوز و گداز ما از سر دلتنگی است. از سر بیچارگی و درماندگی است.

الهی! دردمندیم و نیازمند درمان، درمان در دست توست.

نیاز به سامان داریم، سامانمان ده، درمان می‌خواهیم. درمانمان کن. آن خوب خوبان را بیار. آن جان جانان را، آن که به اذن تو می‌آید.

اذن آمدن بده یا رب.سخت پریشانیم. پریشان آمدنش.

هستیم و او می‌آید؟ یا مرگ ما را از دیدن روی چون ماهش، محروم می‌سازد؟ نگرانیم و سرگردان. یا رب! این همه انتظار با مرگ به‌سر نرسد.

می خواهیم آن لبخند خدا را ببینیم. آن خال لب را، آن‌چشمان سیاه و جذاب. گیسوان همچون شب را. رخساره درهاله‌ای ازشرم بزرگوارانه و شکوهمند را. آن نگاه دگرگون کننده را و آن دست نوازشگررا. تشنه همه اینهاییم.

یا رب آن مسیحا نفس را، آن آفتاب حسن را، برون آر دمی ز ابر تا چهره مشعشع تابانش را ببینم.

الهی! این سوز و گداز درد آمیز را از ما بپذیر. عشق با هجران هم آغوش است. اما عشق ما را با وصال سامان ده و از فتنه نفس دورمان بدار تا قلب هایمان همچنان به نور عشق مهدی موعودت بتپد.

محمد صفری

جام‌جم‌آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها