تاوان یک اشتباه

از خانه که ناامید شد رفت به دادگستری، هرچند «خوانده» پرونده بود، اما حقش را می‌خواست. از دادگستری که ناامید شد آمد خیابان میرداماد به ساختمان چهار طبقه سفیدرنگ روزنامه جام‌جم. گفت اول خدا، بعد ما که قلمی و کاغذی داریم.
کد خبر: ۴۰۶۶۴۹

ما نگذاشتیم از ما ناامید شود، اما یادش انداختیم وقتی 6 سال پیش همسر اولش را ترک کرد و با زنی دیگر عقد ازدواج بست، بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌اش را انجام داد، ولی او با زبان الکنی که میراث سکته مغزی برایش است گفت همسر دوم فرشته است. ما نخواستیم او را نصیحت کنیم یا زبانمان را به سرزنشش باز کنیم، اما به همسر اول حق دادیم که قلبش شکسته باشد و نتواند زنی دیگر را با اسم همسر شوهرش تحمل کند.

رحیم اشتباهش را قبول کرد ولی توضیح داد 6 سال پیش دلش برای «محترم» خانمی که همسرش مرده بود و 5 یتیم داشت، سوخته و تصمیم گرفته او را زیر بال و پرش بگیرد، اما حالا بال و پر خودش ریخته است. همسر اول با خبر دادن به سازمان بیمه‌گذار، حقوق محترم‌خانم از شوهر اولش را قطع کرده و برای مطالبه مهریه‌اش که بعد از 50 سال، 17 میلیون تومان ارزش پیدا کرده، پرونده‌ای قطور در دادگستری تشکیل داده و پیرمرد را از خانه بیرون انداخته است.

رحیم اشتباه کرد. او قلب یک زن را شکست، اما حالا هر لحظه قلب خودش می‌شکند. او جایی برای ماندن ندارد. 70 سالش است، اما حرمت ندارد؛ مصداق آشکار از اینجا رانده و از آنجا مانده.

بچه‌های محترم‌خانم حاضر نیستند قبولش کنند، هر چه نباشد او ناپدری است و روی جاپاهای پدر قدم می‌گذارد ولی خیلی مریض و درمانده است.

سکته مغزی فلجش کرده و عصایی سیاهرنگ به دستش داده. تصادف چند سال پیش هم استخوان ساعد پای چپش را خرد کرده و پوست و گوشت صورتی‌رنگ پایش یادآور همان تصادف است.

می‌خواهد مهریه فاطمه را بدهد، اما پولی ندارد جز یک خانه که سندش به خاطر شکایت زن توقیف شده. می‌گوییم برود خانه سالمندان چون لااقل آنجا سرپناهی وجود دارد و غذایی گرم، اما دلش هری می‌ریزد و گریه می‌کند. آدم که پیر می‌شود، می‌شود درست مثل بچه‌ها؛ همانقدر دل نازک و همانقدر نیازمند ترحم.

اشکش را که پاک می‌کند روی کیف سیاه پارچه‌ایش دولا می‌شود و شیشه‌ای پلاستیکی پر از اسید را درمی‌آورد و می‌گوید می‌خواهم به همین زودی‌ها این را سر بکشم.

رحیم می‌خواهد بمیرد چون دو همسر دارد. می‌خواهد بمیرد چون ازدواج دوم بدون مجوز همسر اول کار دستش داده. می‌خواهد دیگر در این دنیا نباشد، چون با داشتن دو همسر ، خانه‌ای برای ماندن ندارد. دوست دارد بمیرد، چون می‌داند اگر سازمان بهشت زهرا(س)‌ قبری رایگان برایش نگیرد جنازه‌اش بعد از مرگ روی زمین می‌ماند. او می‌خواهد بمیرد، چون در 70 سالگی در باتلاق دو همسری گیر افتاده است.

سرنوشت رحیم را نوشتیم که بگوییم به قول دوستی، یک خودکار بیک را می‌خریم 100 تومان، اما یک لاک غلط‌گیر را می‌خریم 800 تومان؛ یک اشتباه در زندگی حتی روی کاغذ هم برایمان گران تمام می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها