جام جم آنلاین گزارش میدهد
شاید برای یک جوان رنگ و مدل لباسش آنقدر اهمیت داشته باشد که وقت خریدش، چندین مرکز خرید را ببیند و وارد مغازهها شود، اما مادر همین جوان معمولا دنبال لباس مناسب سنش است تا این که لباسش شبیه فلان مد باشد یا این که با رنگ سال تطابق داشته باشد.
البته نسل اولیهای زندهدلی داریم که به اصطلاح نسل سومیها «گوشیباز» باشند یا مانند جوانان لباس بپوشند، اما این علایق و سلایق بیشتر به ذائقه نسل سومیها نزدیک است.
وسایل و چیزهایی که برای نسل سوم مهیج است و به قول معروف «خورهاش» میشوند متفاوت است، اما در این میان چیزهایی وجود دارد که معمولا بین آنها مشترک است.
به اعتقاد کارشناسان جامعهشناسی این که جوانان به دنبال چیزهای خاصی مانند مد، انواع ماشین یا انواع لوازم صوتی و تصویری میروند، از یک سو به بازار تبلیغات این گونه وسایل برمیگردد که جمعیت هدفشان اغلب جوانان هستند و آنها را در رقابتی برای داشتن این وسایل قرار میدهند. نمونهاش تبلیغات پوشاک، خودرو، لپتاپ و... است، شعارهای تبلیغاتی این گونه وسایل معمولا به علایق جوانان نزدیکتر است، مثلا گفته میشود لباس محبوب جوانان و خودرویی برای جوانان. حتی در آگهیهای تلویزیونی آنها جوانان نقش پررنگی دارند.
از سوی دیگر معمولا جوانان در راستای این که میخواهند مورد توجه باشند، سعی میکنند در زمینه علایقشان به شکل کامل عمل کنند، مثلا اگر اهل اینترنت و رایانه هستند، میخواهند آخرین مدل لپتاپ را داشته باشند. اگر اهل موسیقی خاصی هستند همه آلبومهای همان سبک را تهیه میکنند.
اگر اهل سینما هستند آرشیو کاملی از فیلمهای مورد علاقهشان را دارند یا اگر اهل ورزشی هستند، هم دنبالش میروند و هم عکس ورزشکار محبوبشان را در اتاقشان نصب میکنند و صدها مثال از این دست.
هیچ کس اعتقاد ندارد که نسل سومیها نباید علایق خاصی داشته باشند، سایر نسلها هم با توجه به موقعیت و سنشان علایق خودشان را دارند یا عکس این موضوع هم درست است، مثلا اگر از پدر و مادرهای نسل سومیها بپرسید، متوجه میشوید آنها هم در جوانی دنبال چیز خاصی بودهاند، این اقتضای جوانی است، اما همه میدانیم که علاقه بیش از حد و بیمارگونه هم قابل قبول نیست.
بهتر است همه دنبال علایق خودشان باشند، اما غرق شدن در این علایق نهتنها تایید نمیشود بلکه مضر هم به نظر میرسد. اگر به قول خودتان گوشی باز هستید و میخواهید آخرین مدل گوشی تلفن همراه را داشته باشید باید بدانید که ماهانه چندین مدل جدید از این گوشیها وارد بازار میشود که اگر حتی توان اقتصادی خریدشان را هم داشته باشید، بعد از مدت کوتاهی دلتان را میزند و باید هر هفته در بازارهای گوشی تلفن همراه وقت بگذرانید.
در میان همه وسایلی که تاکنون نام بردیم، چند تایی به شکل مشترک بین اغلب نسل سومیها محبوب هستند، ازجمله ماشین، پوشاک، موسیقی، فیلم، کتاب و گوشیهای تلفن همراه.
این داستان ادامه دارد
به مدد وجود همه انواع سیمکارتهای اعتباری و غیراعتباری، حالا حتی بعضی دبستانیها هم تلفن همراه دارند، چه برسد به نسل سومیها.
تقریبا ماه و هفتهای نیست که مدل جدیدی از گوشیهای تلفن همراه وارد بازار نشود؛ گوشیهایی که هر روز به تواناییهایشان اضافه میشود.
مسلما وسیلهای که هم امکان ارتباط تلفنی و متنی (پیامک) هم دوربین عکاسی و فیلمبرداری و هم انواع بازی دارد و البته هم میتوانید آن را به انواع نرمافزارهای کاربردی مثل فرهنگ لغت، نقشهها و راهنمای مسیریابی و حتی امکان دیدن فیلم و داشتن متن کتابهای مورد علاقهتان مجهز کنید برای هر جوانی مورد توجه است.
داستان این گوشیها، اول با این که همیشه یک تلفن همراه داشته باشید، شروع شد. مدلهای اولش کمی بیقواره بودند و اسمشان بعدها شد «گوشتکوب»! رقابت از جایی به بعد به سایز و اندازهشان رسید. ملاک داشتن گوشی خوب سبکی و کوچکیاش بود.
ناگفته نماند که بعد از مدت کوتاهی لذت پیامک گرفتن و فرستادن، جذابیت صحبت کردن را گرفت. از احوالپرسی و انواع تبریک و گرامیداشتهای پیامکی گرفته تا فرستادن انواع جوک و شعر و هر چیزی شبیه اینها.
بعدها قابلیت انجام انواع بازیهای رایانهای هم اضافه شد. همزمان فهمیدیم که میشود با همین وسیله کوچک صدها آهنگ و موسیقی گوش داد. حتی علاقهمندان به کتاب میتوانستند متن کتابهای مورد علاقهشان را با نرمافزاری وارد گوشیها کنند و در هر فرصتی آنها را مطالعه کنند.
دیدن انواع موزیک ویدئو و فیلمهای خندهدار که با «بولوتوث» ارسال میشدند و بعدها به همین نام معروف شدند هم اضافه شد.
حالا کار به اینجا رسیده که شما میتوانید با همین ابزارهای کوچک وارد دنیای عظیم اینترنت هم بشوید.
بنابراین دیگر همه چیز آماده بود تا هر نسل سومی، خوره گوشی شود و با اضافه شدن یا مجهز شدن گوشیها، بیخیال گوشی قبلیاش شود. البته این داستان همچنان ادامه دارد.
خورههای فرهنگی
از نسل سومیهای ماشینباز، گوشیباز و... که بگذریم میرسیم به آنهایی که خورههای فرهنگی محسوب میشوند.
ناگفته نماند که بعضیهاشان از نظر ظاهر هم هنریتر هستند، مثلا همیشه سازشان همراهشان است، کتابخوانهایش معمولا کتاب و مجله به دست به خانه میروند و مثالهایی از این دست.
حوزه نسل سومیهای فرهنگی هم متفاوت است، از شعر و کتاب و سینما گرفته تا عکس و نقاشی و موسیقی. نه این که این دست از نسل سومیها گوشی همراه نداشته باشند یا این که مثلا رانندگی بلد نباشند بلکه دغدغه اصلیشان فرهنگی است.
کتابخوانهایش، حتما در اتاقشان کتابخانه دارند، خیلی از نویسندگان داخلی و خارجی را میشناسند و در نقدهای ادبی یک پا استاد میشوند. با ادبیات از نوع شعر و رمان گرفته تا نمایشنامه و فیلمنامه آشنا هستند. کتابخوانی فقط برای پر کردن اوقات فراغتشان محسوب نمیشود، کتاب دوست و همراه واقعیشان است.
دوستداران فیلم و تئاترش هم دنیایی دارند. همه فیلمهای اکران شده را در سینما دیدهاند یا حتی قبلش مثلا در جشنواره فیلم فجر ساعتها توی صف بودهاند تا اولین اکران فیلم کارگردان محبوبشان را از دست ندهند. آرشیو فیلمشان کامل است، اسم کارگردان معروفی را که ببری فهرست همه فیلمهایش را برایت میگویند، میدانند کدام دیالوگ مربوط به کدام سکانس و پلان فیلم بوده، حتی میتوانند ادای بازیگرش را وقت گفتن همان دیالوگ در بیاورند و تئاتریهایش خبر اجرای همه تئاترها را دارند.
اگر مثلا کلمه کوبیسم اولین بار است که به گوشتان خورده نسل سومیهای علاقهمند به نقاشی نهتنها فقط همین سبک که همه سبکهای نقاشی را میشناسند، تفریحشان سر زدن به نمایشگاهها و گالریهای شهر است.
عکاسهایش هم دوربینشان همراه همیشگیشان است، میتوانید علایق و دنیایشان را در عکسهایشان ببینید و زبان عکس، زبان مشترکشان است.
دنیای این جوانان و فکر کردنشان تصویری است. هم متفاوت است و هم جالب. بیشتر از هر چیزی به همین حوزه علاقهمندند و معمولا علایق آنها در همین حد باقی نمیماند، گاهی خودشان هم دست به کار میشوند. البته اگر جوانی و جسارتشان با خلاقیت همراه شود، میتوانند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند.
عشق سرعت
کافی است جوان باشی، همین! از اغلب جوانان اگر بپرسی در ازای داشتن چندین میلیون تومان چه میکنند، اگر نیاز جدی و ضروری در میان نباشد، انتخاب اول و آخرش خریدن یک خودروست. شاید به همین خاطر است که تا به 18سالگی میرسیم خودمان را به آب و آتش میزنیم تا گواهینامه رانندگی بگیریم.
آرزو داریم تا پدرها خصوصا، ماشینشان را به ما بدهند و چه داستانهایی که در همه خانوادهها از سوار شدن ماشین پدرها، بدون اجازه و دردسرهایش وجود ندارد.
به نظر میرسد بیشتر از هر چیزی هیجان رانندگی و سرعت در بیشتر جوانان ریشه داشته باشد. البته خودرو از آن دسته از وسایلی محسوب میشود که نه این که دخترها دوستش نداشته باشند، بلکه معمولا پسرها خورهاش میشوند. اغلب آنها در کودکی بازی مورد علاقهشان ماشین بازی بوده و در نوجوانی عکس انواع خودرو روی دفترچه و کتابها و دیوار اتاقشان بوده است.
کافی است در جمعی پسرانه بحث خودرو به میان بیاید، همه جور اطلاعات در مورد گرانترین، ارزانترین، سرعتیترین یا این روزها پرمصرفترین خودروها وجود دارد.
حتی اگر خودشان ماشین نداشته باشند میدانند که مثلا ماشین مورد بحث کیفیت صندلیهایش چطور است، ایرادش چیست و مثلا مدل چند سال پیشش حالا دقیقا به چه قیمتی خرید و فروش میشود. البته برای جوانان جویای کار داشتن یک خودرو هم فال است و هم تماشا، یعنی از یک طرف از لذت داشتنش بهره میبرند و از طرف دیگر میتوانند از آن به عنوان وسیلهای برای کسب درآمد استفاده کنند.
جالب است بدانید که علاقه به ماشین مربوط به نسلهای اول و حتی دورتر هم میشود تا جایی که یک زمان در ایران خودرویی با نام «پیکان جوانان» دل هر جوان ایرانی آن سالها را میبرد.
اتفاقا این روزها هم با توجه به وام مخصوصی که به اسم وام خودرو معرف شده، خیلی از جوانان توانستهاند ماشین بخرند، اما اگر یک عشق ماشین واقعی باشی، این روزها تنوع در محصولات ایرانی و خارجی خودروها کار را مشکل کرده است.
یکی دندهاش اتومات شده، آن یکی شتابش بینظیر است و سرعتی شده، یکی دیگر شاسیاش بلند است و چشم همه را گرفته، آن یکی مصرفش کم است و میتوانی در خیابانها حسابی بچرخانیش و دهها امکانات و ابزاری که آرزوی داشتنشان را هر روز بیشتر میکند. به هرحال آرزو بر جوان عیب نیست، آرزوهایتان را با داشتن ماشین مورد علاقهتان شیرین و هیجانی کنید.
خوشتیپی دردسره!
جوان که باشی حتما ساعتهای بیشتری را جلوی آینه میگذرانی، برایت اهمیت دارد که صورتت آراسته باشد، لباست خارج از مد روز نباشد، مثلا اگر شلوار راسته مد شده، دستکم شلوار پلیسهدار نپوشی. رنگ لباست چشمگیر و متفاوت باشد. کفش و کیفت یک رنگ باشد، رنگ مقنعهات با مانتوی آبیت بخواند. به هر حال لذت لباسهایت را ببری.
همه اتفاقهایی که در دنیای مد و رنگ و لباس رخ داده و میدهد به خاطر همین نیاز و اقتضای جوانی است. متعلق به هر کجای این کره خاکی که باشی، سطح درآمدت هر چه که باشد میتوانی اندازه سلیقه و درآمدت به سر و وضعت برسی.
در این میان جوانهایی هم هستند که خوره تیپ و مد میشوند، اگر قرمز مد است، رنگ لباسهایشان قرمز میشود، اگر شلوار جین مد است، امکان ندارد بدون شلوار جین بیرون بیایند، اگر شال بافتنی مد است، حتما شالشان بافتنی میشود. اگر کفش بدون پاشنه مد است، کفش پاشنهدار نمیپوشند.
یک دسته دیگر هم لزوما کاری به مد ندارند، میخواهند مد خودشان را داشته باشند، دلشان میخواهد لباسشان تک باشد، هر عابری را خیره کند. لذت میبرند وقتی از آنها بپرسی این لباس انتخاب خودت بوده یا این که بگویی واقعا خوشتیپ شدهای.
اتفاقا میتوانند راهنمای خوبی باشند، دنیای لباس و رنگ را خوب میشناسند، میتوانند خوب راهنماییات کنند که مثلا کدام کفشتان را با کدام شلوار و پیراهن بپوشید. اگر برای مثال 5 دست لباس دارید، میتوانید از آنها راهنمایی بخواهید که چطور و با کدام ترکیب آنها را بپوشید که هم تکرار نشود و هم خوشتیپتر به نظر برسید.
اگر آنها وقت خرید همراهتان باشند میدانند کدام لباس را بخرید تا به شما بیشتر بیاید یا این که جنس لباسها و حتی قیمتها دستشان است.
برای این جوانان معمولا فصل حراجهای فصلی، فصل شلوغی محسوب میشود. به همه حراجیها سر میزنند و توشه چند وقتشان را فراهم میکنند البته با مبلغی کمتر.
اوضاع به خوبی دستشان است که کفش خوب یا ارزان را از کجا باید خرید و این که برای یک مراسم رسمی بهتر است به کدام مرکز خرید بروند.
جمله مورد علاقهشان هم این است: «خوشتیپی دردسره!»
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان