در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گاس ون سنت 24 ژوئیه 1952 در شهر لوییویل ایالت کنتاکی متولد شد. او از ابتدا به نقاشی و فیلمسازی با دوربینهای سوپر ? علاقه داشت و زمانی که در دبیرستان بود، فیلمهای کوتاهی با الهام از زندگی خودش با هزینههایی بسیار اندک و ناچیز کارگردانی کرد. بعد از مدتی زندگی در اروپا، ون سنت در 1976 به لس آنجلس عزیمت کرد. او در آنجا دستیار تولید کنشاپیرو ـ کارگردان و نویسندهـ شد و همراه او روی چند طرح کار کرد که البته هیچ وقت به نتیجهای نرسیدند. سپس گاس ون سنت به نیویورک رفت و در یک شرکت تبلیغاتی شروع به کار کرد. با مقداری سرمایه محدود که در مدت 2 سال کار در آنجا پسانداز کرده بود، فیلم «شب بد» را به صورت سیاه و سفید ساخت که در مورد رابطه عاطفی یک مهاجر مکزیکی با یک کافهچی بود. این فیلم برای او در جشنوارهها پرآوازه شد تا آنجا که لس آنجلس تایمز آن را بهترین فیلم مستقل سال نامید.
سپس او به پورتلند برگشت و روی طرحهایی که یونیورسال رد کرده بود، کار کرد. وی سال 1989 فیلم «گاوچرانهای داروخانه» ـ در مورد معتادانی که به یک داروخانه دستبرد میزنند تا مواد مورد نیازشان را تامین کنند ـ را ساخت. این فیلم نیز در میان منتقدان بسیار محبوب شد و علاوه بر تثبیت جایگاه ون سنت، به مت دیلون به عنوان بازیگر کمک بسیاری کرد.فیلم بعدی ون سنت، «آیداهوی اختصاصی من» با بازی ریور فینیکس و کیانو ریوز نام داشت. این فیلم هم مثل گاوچرانهای داروخانه، برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد و علاوه بر آن، ریوز را به منتقدان شناساند. آیداهوی اختصاصی من، با تکگوییهای جوانی بیکس و کار و سردرگم شروع و تمام میشود و در این میان شاهد حرکت مدور این شخصیت در دل جهانی ساموئل بکت وار هستیم؛ در دنیای این جوان نه کسی میآید و نه کسی میرود و همین نوعی خفقان و کلافگی را تداعی میکند. شخصیت اصلی این فیلم تنها در طلب دیدار مادری است که فقط در حالت خواب بیمارگونهاش خودش را به او نشان میدهد و برای همین است که حاضر میشود از قلب پورتلند آمریکا به ایتالیا برود تا شاید ردی از گمشدهاش پیدا کند. برخی منتقدان و صاحبنظران معتقدند که گاس ون سنت با همین فیلم آیداهوی اختصاصی من دورنمایی از شخصیتهای اصلی فیلمهایش ترسیم میکند؛ شخصیتهایی که رستگار میشوند و آنهایی که محکوم به سرگردانی یا رستگاری صرفا با پادرمیانی مرگ هستند.
پس از آن ون سنت فیلم «مردن برای...» را با بازی نیکول کیدمن ساخت و بازی در این فیلم باعث شهرت و محبوبیت زیادی برای کیدمن شد، اما منتقدان آن را فیلمی کاملا هالیوودی نامیدند و نتوانست توجه منتقدان اروپایی را به خود جلب کند. با این حال این فیلم فسادهای جاری در پشت علائق رسانهای در سیستم غرب را بخوبی نشان میدهد و رهیافتهای جاری در این زمینه را با قتل و جنایت قرین میانگارد.
در سال 1997 با ساختن «ویل هانتینگ خوب» براساس فیلمنامهای از مت دیمون و بن افلک، گاس ون سنت برای اولین بار به عموم مردم شناسانده شد و فیلم علاوه بر فروش 220 میلیون دلاری، نامزد چند اسکار از جمله بهترین کارگردانی برای ون سنت شد. همچنین مت دیمون، بن افلک و رابین ویلیامز برای این فیلم برنده اسکار شدند. فیلمنامه این فیلم بهدست متدیمون و بن افلک براساس زندگی شخصی خودشان نوشته شده است و آسیبهای اجتماعی، واقعیتهای دنیای جوان، دید متفاوت دانشمندان و سیاستمداران و رویارویی علم و هنر را بخوبی بیان میکند. داستان فیلم درباره یک استاد ریاضیات است که مساله ریاضی بسیار مشکلی را برای دانشجویان این رشته طرح میکند تا مهارت آنان را بسنجد. او مساله را بر تابلوی راهروی دانشکده مینویسد تا هرکس هر زمان که بخواهد پاسخش را بنویسد. مدتی میگذرد و پاسخ صحیح بر تابلو نوشته میشود. استاد هرچه میپرسد کدام دانشجو مساله را حل کرده است، کسی جواب نمیدهد. پروفسور مساله دیگری را طرح میکند تا این نابغه را شناسایی کند و سرانجام درمییابد این پسر نه تنها دانشجو نیست بلکه یک زندانی است که به قید ضمانت آزاد شده و شغل تمیزکاری دانشگاه را به عهده دارد. استاد تلاش میکند او را بیابد. پسر نابغه ویل هانتینگ نام دارد. ویل هانتینگ بهرغم ساختار نسبتا هالیوودیاش سبب شهرت و موفقیت یکسانی برای ون سنت نزد مخاطبان و منتقدان شد، اما این شهرت و افتخار برای مدتی چندان پایدار نماند، چرا که او با ساخت فیلمهایی مثل «روانی» و «یافتن فورستر» مسیری عقبگردانه در پیش گرفت و این دو فیلم هر دو با شکست روبهرو شدند. نکته جالب اینجا بود که کارگردانی فیلم «روانی» بازآفرینی نما به نمای فیلم روانی اثر معروف آلفرد هیچکاک بود و ظاهرا گاس ون سنت میخواست با این رویکرد نوعی تجربه کاملا مطابق با اصل طابق النعل بالنعل را در بازسازی فیلمها از سر بگذراند اما به هر حال این تجربهای ناکام برای او به شمار میرفت و فیلم اصلا مورد توجه منتقدان قرار نگرفت که هیچ بشدت دافعه برانگیز هم بود. پس از آن فیلم یافتن فورستر هم با وجود حضور شون کانری نه توجه منتقدان را برانگیخت و نه توانست به فروش خوبی دست پیدا کند. پس از آن گاس ون سنت تصمیم گرفت تغییری اساسی در نوع فیلمسازیاش ایجاد کند که در واقع بعد از آن هم بود که آثارش رشد چشمگیری یافت.
علاقه ون سنت به سینمای هنری و خاص، باعث شد که کار برای استودیوها را موقتا کنار بگذارد و با الهام از کارهای برخی فیلمسازان پیشرو و آوانگارد، در سال 2002 فیلمی به نام «جری» با حضور کیسی افلک و متدیمون در بیابانهای آرژانتین، یوتا و نوادا بسازد. این فیلم در جشنواره ساندنس برای اولین بار اکران شد و با خط داستانی بیحادثه و فیلمبرداری درخشان هریس سویدز، به همان اندازه که تشویق شد، مورد انتقاد هم قرار گرفت و یک سال بعد زمانی که ون سنت مشغول ساخت فیلم بعدیاش «فیل» بود اکران شد. او از سوی تهیهکننده فیلم، دایان کیتون برای ساختن فیلمی در مورد کشتار سال 1999 در دبیرستان کلمباین انتخاب شد و تصمیم گرفت که فیلم را در دبیرستانی در شهر خودش پورتلند، با حضور تعداد زیادی دانشآموز بسازد. با برداشتهای طولانی و فیلمبرداری روی دست و معلق، فیلم در جشنواره کن مورد تشویق بسیار قرار گرفت. اتفاقنظری در مورد فیلم میان داوران وجود نداشت و با این حال برنده نخل طلا و تندیس بهترین کارگردانی برای گاس ون سنت شد. موفقیت فیل باعث شد که ون سنت، درآمد حاصل از فروش اولین اکران آن در آمریکا را به موسسهای هدیه کند که به نوجوانان خیابانی اختصاص داشت.
در آغاز فیلم فیل همه چیز بخوبی پیش میرود و اوضاع آرام است. یک مدرسه مرتب، دانشآموزان مختلف و... اما به یکباره خشونتی وحشتناک همه چیز را دربر میگیرد. البته سهم فیلم از صحنههای خشونتآمیز کم است، زیرا ون سنت نخواسته که تماشاگران را با این نکته فیلم درگیر کند، بلکه هدف او تمرکز و تاکید روی مواردی در جامعه، خانواده، مدرسه و... است که تاثیر مستقیم بر فرد داشته و میتوانند او را چون یک فیل خشمگین تربیت کرده که ظاهری آرام اما درونی مشوش دارد؛ درونی مشوش تا اندازهای که میتواند دست به قتل تعداد کثیری انسان بزند.
این اثر به بیان نکاتی پرداخته است که آنها را به عنوان یک هشدار و یک فاجعه نشان میدهد؛ نکاتی از این قبیل که چگونه میتوان دولتمردان را مقصر ندانست در حالی که براحتی 2 نوجوان به اسلحه دست پیدا میکنند یا مثلا چگونه میتوان نقش خانواده را در ایجاد چنین مسائلی نادیده گرفت و...
در سال 2005، ون سنت فیلم «آخرین روزها» را با حضور مایکل پیت ساخت؛ فیلمی که خود او از آن به عنوان آخرین قسمت از سهگانه مرگش ـ با جری و فیل ـ یاد میکند. این فیلم روایتی داستانی از آخرین روزهای پیش از مرگ کرت کوبین، خواننده گروه نیرواناست که در آن ون سنت با الهام از اتفاقات واقعی، زندگی یک هنرمند راک افسرده را روایت میکند.
سال 2006 ، ونسنت بنابر کتابی از بلیک نلسون فیلمی به نام «پارانوئید پارک» در مورد پسر نوجوان اسکیتبازی که بهطور اتفاقی کسی را میکشد، ساخت. فیلم در فوریه 2008 در اروپا اکران شد و قبل از آن هم در جشنواره فیلم کن، جایزه ویژه شصتمین سال جشنواره را به خود اختصاص داد. این یک فیلم با روایتی کند و متین است که بدون داوریهای از قبل تعیین شده، بخوبی نگاه مات و بیتفاوت جوانان امروزی را به مقولههایی مانند مرگ، قتل و جنایت عیان میسازد و از ورای روند پرمکث و آهسته داستان، نقبی عمیق و شاعرانه به مقولهای اجتماعی میزند. در همان سال، گاس ون سنت 2 فیلم کوتاه ساخت که اولی به مناسبت شصتمین سال جشنواره فیلم کن به گروهی از کارگردانان محبوب این جشنواره سفارش داده شده بود و دومی در مورد شهر پاریس با نام «پاریس، دوستت دارم» بود. آخرین فیلم او «میلک» با بازی شان پن که اسکار بهترین بازیگری را هم نصیب این هنرپیشه ساخت، درباره یک سیاستمدار غیرمتعارف و مبارزات انتخاباتیاش است.
باید گفت که شخصیتهای سرگردان و بیمارگونه از همان آثار نخستین این کارگردان، به نوعی تبدیل به موتیف تکرارشونده کارهای او شدهاند و در اغلب آثارش به اشکال مختلف تکثیر یافتهاند و بنیان جهان این هنرمند را تشکیل میدهند. شخصیتهای ون سنت در دل طبیعتی زیبا اما وحشی، روزگار را سپری میکنند و سعی وافری دارند تا به هر وسیلهای که میشود از رنج موقعیت نامتعارف بودن خودشان کم کنند یا مفری از وضع موجود بیابند. در عین حال روایتهای داستانی فیلمهای او بهگونهای شکل گرفتهاند که گویی تمامی شخصیتهای جاری در این قصهها به کاری که انجام میدهند، اعتماد و یقینی شکستناپذیر دارند، ولو این که در عمل گاهی با ناکامی مواجه شوند.
مهرزاد دانش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: