گفت‌وگو با زنی که متهم به قتل شوهرش است

نگران دخترم هستم

7 سال است که زیبا به اتهام قتل شوهرش محاکمه و مورد پرسش قرار می‌گیرد. این زن دختری نوجوان دارد، دختری که علیه مادرش شهادت داده و گفته‌های او دلیلی برای قاتل بودن مادر محسوب می‌شود. زیبا یک سال پیش از زندان آزاد و بعد از آخرین جلسه محاکمه دوباره بازداشت شد. این زن که بشدت نگران دخترش است، می‌گوید: هیچ چیز در این سال‌ها او را به اندازه دوری از دخترش آزار نداده است.
کد خبر: ۳۶۹۲۹۵

برای ما توضیح بده چطور شد که به عنوان مظنون به قتل شوهرت بازداشت شدی؟

من با شکایت خانواده شوهرم بازداشت شدم. آنها من را به قتل متهم می‌کنند در حالیکه قسم می‌خورم من قاتل نیستم و شوهرم را نکشتم.

خانواده شوهرت چه استدلالی دارند و با توجه به چه دلایلی تو را متهم می‌کنند؟

آنها می‌گویند من شوهرم را به چارچوب در زنجیر کرده بودم. در حالی که چنین چیزی امکان ندارد، من طبقه پایین خانه مادرشوهرم زندگی می‌کردم و این برایم غیرممکن بود. شوهر من مرد قوی هیکلی بود، من نمی‌توانستم او را بدون هیچ مقاومتی بکشم. آنها نسبت به من بدبین هستند به همین خاطر هم من را متهم کردند.

چند سال بود که با شوهرت زندگی می‌کردی؟

حدود 9 سال باهم زندگی کردیم، ما یک دختر داشتیم که زمان مرگ پدرش 8 ساله بود، او حالا حدود 15 ساله است و من در این مدت او را ندیدم.

خانواده شوهرت می‌گویند با توجه به گفته‌های دخترت تو قاتل شوهرت هستی؟

نه این‌طور نیست، دختر م تحت تاثیر خانواده پدرش چنین حرف‌هایی را می‌زند. من هیچ نقشی در مرگ شوهرم نداشتم و حتی تلاش کردم او را نجات دهم اما نتوانستم.

در مورد روز حادثه بیشتر توضیح بده که شوهرت چراکشته شد و تو جسدش را چطور پیدا کردی؟

صبح زود بیدار شدم تا دخترم را برای رفتن به مدرسه آماده کنم. به سمت در انباری که رفتم دیدم شوهرم خودش را با زنجیر به در انباری بسته است و رنگش کبود شده. بلافاصله سراغ مادر شوهرم رفتم و او را صدا زدم بعد دنبال کلید قفل زنجیر گشتم. یک کلید در کشوی اتاق بود آن را پیدا نکردم دوباره برگشتم و کلیدی که شوهرم همیشه در جیبش می‌گذاشت را برداشتم و قفل را باز کردم در این لحظه بود که مادر شوهرم رسید.

جسد را چطور پایین آوردی؟

جسد را با زحمت زیاد پایین آوردم، البته چون سنگین بود با هم زمین خوردیم. بعد از این که جسد را زمین گذاشتم به امید این‌که می‌شود او را نجات داد با اورژانس تماس گرفتم و کمک خواستم.

تو معتقدی شوهرت خودکشی کرده است، چرا این حرف را می‌زنی؟

شوهرم سابقه خودکشی داشت، او بیماری عصبی داشت و بارها خودکشی کرده بود.من هم با توجه به همین مساله می‌گویم خودکشی کرده است، ضمن این‌که آن شب به جز من و دخترم کسی در خانه نبود که بگویم قتل کار او بوده است.

در اعترافات اولیه گفته‌ای که شوهرت را 2مرد به قتل رساندند و نمی‌دانی آنها چه کسانی هستند. چرا چنین ادعایی کردی؟

حرفی که زدم دروغ بود، چون در شرایط بسیار بدی بازجویی می‌شدم هر چه ماموران می‌خواستند اعتراف می‌کردم من در آن لحظات از خدا می‌خواستم که بمیرم.

یعنی تو را کتک می‌زدند؟

نه من را کتک نزدند. مدتی بود که بازداشت بودم، شوهرم مرده بود و دختر 7 ساله‌ام آواره شده بود، اجازه نداشتم دخترم را ببینم و آنقدر به لحاظ روحی به من سخت می‌گذشت که اعتراف کردم و اولین چیزی که به ذهنم رسید را گفتم.

گفته‌های تو و دخترت بسیار شبیه هم است او 2 روز بعد از تو مورد بازجویی قرار گرفته است و در حالی از او بازجویی شده که شما همدیگر را ندیده‌اید. چطور ممکن است این گفته شبیه به هم باشد و واقعیت هم نداشته باشد؟

من واقعا نمی‌دانم چطور این اتفاق افتاده است، اما می‌دانم که واقعیت ندارد. آن شب کسی به خانه ما نیامد و ما هم از مرگ شوهرم باخبر نشدیم. من می‌دانم دخترم تحت تاثیر خانواده پدری‌اش این حرف‌ها را زده است.

دخترت ادعا کرده تو با کسی ارتباط داشتی.

من با هیچ کس ارتباط نداشتم. دخترم به ماموران گفته بود من با مردی به نام محسن ارتباط داشتم و او برای من سم خریده بود تا شوهرم را بکشم و من هم به همین روش شوهرم را کشتم و بعد با کمک محسن شوهرم را از چارچوب در حلق‌آویز کردم در حالی که این‌طور نبود و دخترم تخیلاتش را گفته بود. ماموران بعد از این حرف‌های دخترم تحقیقات زیادی کردند و متوجه شدند مردی به نام محسن وجود خارجی ندارد و دخترم با کمک گرفتن از تخیلاتش این حرف‌ها را زده است.

چرا دخترت تا این حد علیه تو حرف می‌زد؟

اگر می‌شد من چند روز با او باشم و همدیگر را ببینیم و من با او صحبت کنم هرگز این اتفاق نمی‌افتاد. دخترم کودک بود و مسلما تاثیر گذاشتن روی او کار ساده‌ای بود. خانواده شوهرم حتی زمانی که من آزاد بودم هم اجازه نمی‌دادند که دخترم را ببینم.

فکر می‌کنی دخترت با آگاهی کامل علیه تو حرف می‌زند و می‌داند اگر محکوم شوی حکم قصاص در انتظار تو خواهد بود؟

به نظر من او این موضوع را نمی‌داند و فکر می‌کند همه چیز بازی است. او واقعیت را نمی‌داند.

پلیس می‌گوید زمانی که تو برایش توضیح دادی که شوهرت چطور با زنجیر به چارچوب انباری بسته شده است، زنجیر در موتور بوده است و قفل نیز روی آن بوده. تو چطور توانستی زنجیر را به موتور ببندی؟

نه این گزارش درست نیست. من اصلا چنین کاری نکردم زنجیر را در کیسه‌ای گذاشته بودم، آن را به پلیس نشان دادم.

چرا همه چیز علیه توست؟

چون در ابتدا تحقیقات درستی انجام نشد و شکایت نیز علیه من بود من دوبارمحاکمه و تبرئه شدم، هر بار خانواده شوهرم به رای صادره اعتراض کردند. من نمی‌دانم چرا آنها چنین کاری می‌کنند و می‌خواهند من را محکوم کنند‌. این بار که بازداشت شدم دفعه هفتمی بود که محاکمه می‌شدم .من چند بار دیگر باید ثابت کنم بی‌گناه هستم؟

قضات شبهات زیادی در پرونده تو به دست آورده‌اند آنها می‌گویند امکان ندارد فردی با این روش خودکشی کند و دلیلی هم وجود نداشته است، اما تو با شوهرت اختلاف داشتی و احتمال این که تو او را کشته باشی وجود دارد، ضمن این که تو هنوز نتوانستی به ابهامات پرونده جواب دهی؟

من و شوهرم با هم اختلاف داشتیم و من این موضوع را پنهان نمی‌کنم. ما به خاطر اعتیادی که او داشت با هم اختلاف داشتیم .او می‌دانست که من ناراحت می‌شوم، اما حاضر نبود ترک کند و شب تا صبح مواد می‌کشید. او عادت داشت تا صبح بیدار می‌ماند و مواد می‌کشید و صبح‌ها می‌خوابید. من و شوهرم زیاد با هم ارتباط نداشتیم.

شب حادثه چطور او در کنار شما نبود؟

من و دخترم در اتاق خوابیده بودیم چون شوهرم عادت داشت تا صبح مواد بکشد در اتاقی دیگر بود و من صبح که بیدار شدم تا دخترم را به مدرسه بفرستم جسد شوهرم را دیدم.

فکر می‌کنی چه اتفاقی بیفتد و پرونده چطور پیش برود؟

تحمل زندان آنقدر برای من سخت است که هر لحظه‌اش یک سال می‌گذرد. با این حال تحمل می‌کنم و می‌دانم که یک روز بی‌گناهی‌ام ثابت می‌شود و آزاد می‌شوم. آنچه تحملش برایم غیرممکن است، شرایط روحی است که به خاطر ندیدن دخترم دارم.

من از همین جا به دخترم می‌گویم دوستش دارم و بسیار دلتنگش هستم. اگر دخترم نبود تا این حد دل نگران نبودم .نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود و دخترم چقدر سختی می‌کشد. ای کاش من می‌توانستم کاری کنم تا او واقعیت را قبول کند و دوباره پیش من برگردد و با هم زندگی کنیم. می‌دانم نبود پدر و مادر چقدر او را آزار می‌دهد و می‌دانم خانواده شوهرم نمی‌توانند به درستی از او محافظت کنند. من خیلی نگران دخترم هستم.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها