با امیررضا واعظی آشتیانی، قائم مقام سابق سازمان تربیت بدنی

پاشنه ‌آشیل ورزش ایران نداشتن استراتژی است

امیررضا واعظی آشتیانی هر چند مدیری خشک و بی‌انعطاف جلوه می‌کند، اما معتقد است که عادت کرده در چارچوب کار و مدیریت سیستمی فعالیت کند، موضوعی که ورزش از آن به نوعی گریزان است و شاید همین مساله باعث شد تا حضور وی در راس ورزش و در مسوولیت قائم مقامی سازمان تربیت بدنی کمی بیشتر به درازا نکشد. او که پس از چند سال کار در ورزش در جایگاه ریاست فدراسیون دوچرخه‌سواری و مدیرعامل باشگاه استقلال، حالا دور و بر مسائل مدیریتی ورزش را قلم گرفته است، در مصاحبه پیش‌رو با جام‌جم کوشیده است مسائل امروز ورزش را از منظر تجارب و یافته‌های خویش مورد ارزیابی و کنکاش قرار دهد.
کد خبر: ۳۶۶۵۴۵

باوجود این‌که بسیاری از وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای مختلف کشور براساس سند چشم‌انداز اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند و کم و بیش در امتداد راهی که در پیش گرفته‌اند، جلو می‌روند متاسفانه در سازمان تربیت بدنی و به‌طور کلی ورزش ایران این رویکرد وجود ندارد و می‌بینیم مدیرانی که به ورزش می‌آیند بنابر سلیقه خود ایده‌هایی را پیاده می‌کنند و اسم آن را نیز می‌گذارند اهداف کلان ورزش. سوال این است که چرا ورزش ما یک استراتژی مشخص را از گذشته تا امروز دنبال نکرده است که امروز افسوس 10 سال پیش را نخوریم. این‌که مثلا در فلان رشته ورزشی 10 سال پیش وضعیت بهتری داشتیم و امروز در سراشیبی سقوط قرار داریم؟ این در حالی است که ورزش یک جریان سیال است و از دست دادن کوچک‌ترین لحظه‌ای در این مقوله پیامدهای بزرگی را در آینده به دنبال خواهد داشت؟

اجازه بدهید نه به عنوان یک کارشناس که به عنوان کسی که 6 سال در ورزش حضور داشتم وارد بحث شوم. در مدت حضورم در ورزش همواره سعی ‌کردم از افراد متعددی که تخصص‌های مختلف ورزشی دارند استفاده کنم و تلاش کردم از نکات مثبت این دسته از کارشناسان استفاده کنم. امروز می‌خواهم جمع‌بندی آن 6 سال را تحت عنوان نظریه شخصی یا تجربه شخصی بیان کنم. یک سوال اساسی این است که چند درصد مردم با وزارت نفت، وزارت ارشاد یا وزارتخانه‌های مشابه سر و کار دارند؟ وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید مردم در این بخش‌ها دسته‌بندی می‌شوند، یعنی این قبیل وزارتخانه‌ها با عموم مردم سر و کار ندارند. این در حالی است که ورزش آکواریومی است که همه مردم از هر زاویه‌ای به درون آن نگاه می‌کنند و رشته‌های مختلف را تحلیل می‌کنند. در نتیجه می‌توانیم بگوییم غالب مردم عملکرد ورزش و حتی مدیران آن و ورزشکاران را رصد می‌کنند؛ این یک واقعیت است. هر چند در کشورمان برنامه‌های توسعه 5 ساله داریم و این مساله به بحث ورزش هم کشیده شده است، اما مهم این است که این موضوع آنالیز شود و مهم‌تر از همه هنگام تدوین برنامه فاکتور‌های مورد نیاز لحاظ شود. به طور مثال اگر امروز در تولید سوخت استراتژیک بنزین به خودکفایی رسیده‌ایم به این دلیل است که پیش بینی شده بود در انتهای برنامه چهارم توسعه ما به تولید روزانه 6 میلیون لیتر برسیم و طبیعی است برای رسیدن به این هدف فاکتورهای بسیاری درنظر گرفته شده بود.

حال به‌طور کلی این فاکتورها در ورزش چیست؟ به اعتقاد من اساسی‌ترین آن بحث نیروی انسانی است. اگر می‌خواهیم برنامه‌ای را اجرا کنیم قبل از هر چیز باید بررسی شود با چه افرادی این برنامه را عملیاتی کنیم، به عبارت دیگر آیا نیروی انسانی موجود به عنوان نیروی اجرایی، توانمندی لازم را دارد؟ به عنوان مثال می‌توان پرسید آیا هر کس به صرف این‌که ورزشکار بوده، می‌تواند مدیر خوبی برای ورزش باشد؟ به نظر من واژه مدیریت در ورزش حائز اهمیت است.تامین منابع مالی و مهمتر از همه نظارت هم دو فاکتور موثر هستند؛ این‌که چه کسی باید بر عملکرد برنامه‌ای نظارت داشته باشد.

ما در بخش‌های مختلف کشور این موارد را می‌بینیم. این‌که مثلا مهندسان هدفی را تعیین می‌کنند اما برای نیل به آن هدف باید برنامه نظارت نیز وجود داشته باشد که آیا طبق برنامه پیش می‌رویم یا خیر.

متاسفانه بخش نظارتی ورزش به دلیل ضعف عوامل اجرایی ناتوان است. در این میان یکی از آفت‌هایی که باعث ایجاد خلل در پیشبرد برنامه‌ها می‌شود، جابه‌جایی افراد است. در حالی که اگر در ورزش ثبات نیروی انسانی داشته باشیم‌ می‌توان شاهد پیشرفت کار باشیم، فارغ از این‌که بالای هرم تغییر کرده ‌باشد یا خیر. بواقع مهم این است که برنامه با نیرویی که مشخص شده پیش برود، یعنی نیروی انسانی که بر آن نظارت با برنامه صورت می‌گیرد. اگر امروز می‌بینیم دنیا به سمت توسعه پیش می‌رود به این دلیل است که به نیروی انسانی انتخاب شده خود اعتماد دارند و مهم‌تر این‌که به موفقیت خویش باور دارند. تصورم این است که ما باید حرمت نیروی انسانی را نگه داریم و این نیرو را برای رسیدن به هدف محفوظ بداریم تا در پرتو برنامه‌ای که پیاده خواهد شد، جابه‌جایی راس هرم، کل مجموعه ورزش را تحت تاثیر خود قرار ندهد.

شما در حقیقت روی نکته بسیار مهم مدیریت سیستمی دست گذاشته‌اید. سیستمی که در آن هرکس در چارچوب برنامه در جای خود قرار گرفته و مسوولیت‌پذیر بار می‌آید. یعنی اگر گوشه‌ای از کار ایراد داشته باشد که به وی مربوط باشد، باید پاسخگوی عملکرد خویش باشد. ژاپنی‌ها با این شیوه مدیریت توانسته‌اند امروز در دنیا حرف اول را در بخش‌های مختلف بزنند و پیشرفت خیره‌کننده آنها در ورزش، در سال‌های اخیر گواه این مدعاست.

به هرحال نمی‌توان خارج از سیستم عمل کرد. ما اگر می‌خواهیم موفق عمل کنیم قبل از هر چیز باید عملکرد سیستمی و تفکر سیستمی داشته باشیم و این مهم را در بنا گذاشتن ساختارهایی درست مورد توجه قرار دهیم. البته ایجاد ساختار کار سختی نیست ولی نگهداری خود ساختار و توجه کردن به سیستم بسیار مهم است. به نظر من مشکل امروز ما در بحث سیستم ورزش است و تا زمانی که تفکر سیستمی جا نیفتد، نمی‌توانیم موفق عمل کنیم. یعنی اول باید تفکر سیستمی را جا انداخت تا بتوان به سمت توسعه حرکت کرد، درغیر این صورت توسعه امکان‌پذیر نیست. اگر در بخشی بدون تفکر سیستمی، رشدی اتفاق بیفتد آن رشد، واقعی نیست و پوشالی است و در میان مدت سقوط می‌کند.

یعنی این‌طور نیست که بعضی‌ها ادعا کنند بدون تفکر سیستمی موفق شده‌اند. نه، این موفقیت نیست و حبابی است که با یک تلنگر از بین می‌رود. واقعیت این است که توسعه باید همه جانبه باشد تا پایدار بماند و پایه‌های آن با هر لرزشی، متزلزل نشود. بنابراین باید فونداسیون برنامه‌های اجرایی را محکم بست. تهدیدی که امروز متوجه ورزش ایران است، نداشتن تفکر سیستمی است. این تفکر هم نیازمند یک کار فرهنگی است و نمی‌توان با زور آمپول، بخشنامه و دستورالعمل یا هر روش دیگری، آن را در بین مردم حاکم کرد. یعنی اگر مردم جامعه به قوانین احترام بگذارند معنای آن، این است که قانونمداری اجرا شده است. در این حالت یعنی ما در سیستم هستیم و به قانون احترام می‌گذاریم. در ورزش هم همین طور است. در ورزش زمانی می‌توانیم بگوییم موفقیم که مدیران ما هم تفکر سیستمی داشته باشند و هم برای تشکیلاتی که مدیریت آن را به عهده دارند، ساختارسازی کرده باشند و براساس ساختاری که دارند تفکر را در مجموعه خود حاکم سازند. اما حاکم کردن تفکر سیستمی مربوط به بالای هرم است، اگر بالای هرم این توان را نداشته باشد در واقع در داخل سیستم آنارشیسم حاکم می‌شود و هرکس با هر فکر و اندیشه‌ای، کار خود را می‌کند، یعنی در بخش‌های گوناگون تفکرات مختلف حاکم می‌شود.

به همین دلیل نداشتن نگاه و تفکر سیستمی، متاسفانه باعث شده که در بدنه ورزش بعضا فرصت طلبی ضمیمه کار شود. چون مجموعه نیروی انسانی به تجربه دریافته که هر زمان مدیریت کلان عوض شده، مدیر جدید نیروهای مورد وثوق خود را به کار گمارده و پست‌های کلیدی را به آنان سپرده است. زیر مجموعه ورزش به نوعی دچار سرخوردگی شده و نمی‌تواند انگیزه‌مند در اختیار اهداف توسعه‌ای ورزش باشد. در نتیجه این ذهنیت در نیروی انسانی شکل گرفته که طی 4 سالی که مدیر جدید بر سر کار است، چگونه از کنار ورزش منتفع شود.

به نکته خوبی اشاره کردید. من وقتی از قائم‌مقامی سازمان تربیت بدنی کنار رفتم به جهت دلسوزی به سعیدلو گفتم شما توسعه ورزش را با این کارشناسان نمی‌توانید پیش ببرید، اما متاسفانه آقایان اصلا متوجه بحث و نگاه من نشدند و فقط گفتند که فلانی کارشناسان سازمان تربیت بدنی را ناتوان می‌داند. در این فضا افرادی را تحریک کردند و حرف‌های نامربوطی زدند، حرف‌هایی که اساسا وجاهت کارشناسی نداشت. واقعیت مطلب این بود که من از این منظر نگاه کردم که در تشکیلات ورزش ما توجهی به نگاه کارشناسی نشده است و کارشناسان موجود از این بی‌توجهی‌ها نگران شده‌اند. البته در چنین وضعیتی، نگرانی کارشناسان طبیعی است. به عنوان مثال وقتی یک بازیکن که به لحاظ فنی نیز خوب است، روی نیمکت قرار می‌گیرد و لو این‌که این نیمکت‌نشینی به لحاظ فنی صورت گرفته باشد و 2 سال در ترکیب اصلی قرار نگیرد، دچار افت روحی می‌شود. وقتی هم بعد از 2 سال به او فرصت بازی بدهند به دلیل همین افت روحی نمی‌تواند هیچ کاری از پیش ‌ببرد. شاید پس از استعفایم از سازمان تربیت بدنی بعضی‌ها گفتند واعظی آشتیانی چطور و براساس چه شناختی چنین اظهار نظری می‌کند. در حالی که من اگر این حرف را زدم به این دلیل بود که در مدت سه ماه مسوولیتی که در سازمان تربیت بدنی داشتم تقریبا با 100 کارشناس درون سازمانی و برون سازمانی دیدار داشتم. واقعا تاسف می‌خورم برای برخی افراد،حتما خود آنها در سازمان ورزش بیکار هستند و کسی را نمی‌بینند و چون با کسی نشست و برخاست ندارند فکر می‌کنند همه هم مثل خودشان هستند. این در حالی است که به دفتر من در سازمان، کارشناسان رفت و آمد داشتند و یکی از کارهایی را که در آن مقطع در دستور کار داشتم دستیابی به شناخت جامع نسبت به سازمان تربیت بدنی بود.

چون با رسیدن به شناخت جامع می‌توانستم به رئیس مافوقم اطلاعات درست بدهم تا در نهایت با حضور کارشناسان متبحر و ماهر برنامه کاملی را تدوین کنیم. بنابراین بیشتر زمان حضورم را در سازمان تربیت بدنی با کارشناسان گذراندم و ماحصل این جلسات بود که به این نتیجه رسیدم کارشناسان سازمان با این شرایط نمی‌توانند به توسعه ورزش کمک کنند. رویه‌ای که در سازمان تربیت‌بدنی حکمفرما بوده و هست این است که راس هرم سازمان تربیت بدنی همواره از کارشناسان ورزش بخوبی استفاده نکرده و با میانه‌هرم ارتباط خوبی برقرار کرده است. میانه‌ها هم همان مدیران میانی هستند و طبیعی است ارتباط با مدیران میانی مشکلات را حل نمی‌کند. این در حالی است که یک مدیر موفق کسی است که از بالای هرم تا پایین هرم ورود پیدا کند. ممکن است بعضی بگویند این خودنگری است و راس هرم نباید پایین هرم را رصد کند. اما من نیامده بودم پایین هرم را رصد کنم بلکه می‌خواستم کارشناسان را رصد کنم و ببینم توانمندی‌ها کجاست. اصولا در هر تشکیلاتی یکی از وظایف مدیر منابع انسانی این است که کارآمدی و ناکارآمدی نیروی انسانی را مورد ارزیابی قرار دهد.متاسفانه چنین وضعیتی را نه در سازمان ورزش که در بعضی سازمان‌های دیگر نیز نمی‌بینیم. این روند در حالی بر ورزش مستولی است که اگر یک فردی در جایگاه خودش قرار بگیرد مطمئنا هم راندمان کارش بالا می‌رود و هم روحیه بهتری خواهد داشت، این یعنی بالا رفتن کارآمدی و این کارآمدی باعث می‌شود نیروی انسانی با احساس شخصیتی که به او دست می‌دهد، رشد کند. در این حالت نیروی انسانی به سازمانش اعتماد پیدا کرده و همواره وفادار باقی می‌ماند.

من 2 دهه تجربه کاری در مسائل اقتصادی، صنعتی و تولیدی را به همراه خود دارم. مگر وقتی هاشمی طبا رئیس سازمان تربیت بدنی شد، ورزشی بود؟ او علاقه نشان داد و تحصیل کرد و امروز هم در ورزش صاحب نظر است. به نظر من استفاده از نظرات روسای سازمان تربیت بدنی از ابتدای انقلاب تا حالا بسیار ارزشمند است. شاید کسانی اشتباهات استراتژیک کردند که این خطاهای استراتژی هنوز هم اتفاق می‌افتد. خب اینها را باید دور هم جمع کرد و برای رفع این خطاها اقدام کرد. من هم به عنوان یک مدیر در کارهایی که کردم اشتباهاتی مرتکب شده‌ام ولی می‌توانم این اشتباهات را به مدیر بعدی منتقل کنم تا او آنها را تکرار نکند.

متاسفانه غیر از ضعف‌های کلانی که در ورزش ما وجود دارد، یک ضعف عمده نیز این است که هنوز پلی بین گذشته و امروز ورزش زده نشده و ورزش ما دائما راه آزمایش و خطا را سپری می‌کند. مصداق بارز آن اظهار نظرهای اولیه روسای جدید سازمان تربیت بدنی است که می‌گویند ما فعلا در مرحله شناخت وضعیت ورزش کشور هستیم. پس از این دوره شناخت که چندماهی طول می‌کشد، هر یک به فراخور سلیقه خود اهدافی را برای ورزش ایران ترسیم می‌کنند. این در حالی است که به گفته مصطفی هاشمی‌طبا رئیس اسبق سازمان تربیت بدنی این نگرش بسیار اشتباه است و ورزش راه خود را پیش می‌رود و رئیس سازمان نباید وارد فاز جزئیات شود، دیدگاه شما در این رابطه چیست؟

تمام این نقاط ضعف و نگرانی ما نشات گرفته از نبود استراتژی است. اگر استراتژی وجود داشته باشد، دلیلی ندارد که یک رئیس سازمان 5 یا 10 هدف را برای خود تعیین کند. بی‌شک باید پرسید آن رئیس سازمان که عموما یک فرد سیاسی است از کجا فهمیده که مشکلات ورزش کشور شامل این 10 مورد است؟ گاهی توسعه ورزش همگانی را مطرح می‌کنند. در حالی که ابتدا باید تعریف شود مسوولیت ورزش همگانی به عهده چه ارگان و سازمانی است. آیا وظیفه سازمان است یا شهرداری‌ها؟ متاسفانه در همین مورد به غلط در فدراسیون‌ها کمیته‌ای به نام کمیته توسعه ورزش همگانی تشکیل داده‌اند. این در حالی است که اصولا کار فدراسیون‌ها، ورزش قهرمانی است. یعنی هر فدراسیونی در رشته مورد نظر باید باشگاه‌ها را فعال کرده و شرایطی را مهیا کند تا از طریق برگزاری مسابقات مختلف، استعدادها شناسایی شده و با حضور در تیم ملی، به رشد و شکوفایی برسند. این کار بزرگ‌ترین وظیفه فدراسیون است. چه کسی می‌گوید فدراسیون باید کمیته همگانی داشته باشد؟!

زمانی که خود من رئیس فدراسیون دوچرخه‌سواری بودم این بحث مطرح و ناکارآمدی آن هم ثابت شد. در تمام دنیا متصدی ورزش همگانی شهرداری است و انصافا در جایی مثل تهران، شهرداری بودجه بسیار خوبی را برای ورزش تعریف کرده و از هیچ کاری دریغ نکرده است. به نظر من اگر دولت می‌خواهد ورزش همگانی را توسعه دهد معنای آن تصدیگری نیست، بلکه معنای آن این است که دولت بخشی از زیرساخت‌های توسعه ورزش را فراهم کند و سایر بخش‌ها را شهرداری و بخش خصوصی فراهم کنند. با تامین امکانات ورزش همگانی در سطح شهر، علاقه‌مندان به ورزش ورود پیدا می‌کنند تا استعدادها از دل آنها به باشگاه‌ها راه یافته و در نتیجه ورزش قهرمانی از وجود آنها منتفع شود. این را هم اضافه کنم برخی این تصور غلط را دارند که همایش‌های پیاده‌روی که 3 ، 4 سالی است باب شده ورزش همگانی است. این‌که مردم در شهرها پیاده‌‌روی یا کوه‌پیمایی کنند، کار قشنگی است اما ورزش همگانی نیست. می‌توان پرسید آیا می‌توان امیدوار بود که استعدادی از دل این پیاده‌روی‌ها کشف ‌شود؟ در حالی که وقتی زیر ساخت فراهم باشد، منِ نوعی که دوست دارم هاکی بازی کنم، وقتی در شهرم امکانات این رشته باشد می‌روم و به رشته مورد علاقه‌ام می‌پردازم و مشخص می‌شود که توانش را دارم یاخیر.

زمانی که قائم مقام سازمان بودم این نکته را به سعیدلو تاکید کردم که نباید به سمت راه‌اندازی کمیته توسعه همگانی در فدراسیون‌ها رفت، او هم پذیرفت. اما نمی‌دانم در نهایت چطور این اتفاق در ورزش صورت گرفت. به هر حال چاره‌ای جز این کار هم نیست و اگر می‌خواهیم ورزش قهرمانی را از حالت گلخانه‌ای خارج کنیم باید استراتژی روشن و منطقی داشته باشیم.

یک مثال ملموس درباره نداشتن استراتژی و پیامدهای آن در این زمینه می‌زنم؛ ما سالانه در رشته‌های مختلف مسابقات قهرمانی آسیا را داریم، خطای استراتژیکی که در این زمینه مرتکب می‌شویم این است که با بهترین‌های ورزش خود در این رقابت‌ها شرکت می‌کنیم. در حالی که کشور‌های شرق آسیا هیچ وقت تیم‌های کامل و اصلی خود را در رقابت‌های قهرمانی آسیا شرکت نمی‌دهند و برخی نفرات شاخص خود را در کنار جوانان به میدان می‌فرستند تا آنان را برای حضور در بازی‌های آسیایی آماده سازند. در حقیقت آنها تمام توان خود را در بازی‌های آسیایی بروز نمی‌دهند تا به نوعی مشت‌شان پیش رقبا بسته باشد، یعنی مثل ما دست خود را رو نمی‌کنند. امروز در ورزش پیشرفته دنیا هوشمندی حرف اول را می‌زند و بر این اساس شاهد هستیم جامائیکا با سرمایه‌گذاری لازم در دوومیدانی، 87 مدال طلا در المپیک می‌گیرد. به این می‌گویند استراتژی که ما از آن در ورزش بی‌بهره هستیم. ورزش ما که به مدال‌های مسابقات قهرمانی آسیا افتخار می‌کند در بازی‌های آسیایی نمی‌تواند در همان رشته‌ها صاحب موفقیت شود تا این مساله ورزش ما را با چالش مواجه کند. به هر حال در رشته‌های مختلف ما تحلیل جامعی از حریفان آسیایی نداریم و همین باعث می‌شود که نگران باشیم از این‌که چه نتیجه‌ای در بازی‌های آسیایی گوانگجو رقم خواهد خورد.

البته این نبود استراتژی این پیامد بد را نیز در ورزش به همراه داشته که برخی از روسای فدراسیون‌ها از عدم‌شناخت و آگاهی لازم رئیس سازمان سوءاستفاده کرده و مدال‌های بین‌المللی و بعضا کم ارزش خود را موفقیتی بزرگ جلوه دهند.

با اشراف به این موضوع وقتی در آغاز دولت دهم دعوتنامه‌ای برای من آمد که برنامه‌های خودم را برای ریاست سازمان تربیت بدنی اعلام کنم من ضمن ابراز تشکر و بیان این‌که تمایلی برای در راس ورزش ندارم، در عین حال 5‌/‌2 صفحه برنامه به صورت فهرست‌وار ارائه کردم تا هر کسی رئیس سازمان شد ببیند و استفاده کند. وقتی هم وارد سازمان شدم این موضوع را با آقای سعیدلو در میان گذاشتم. البته معتقدم گاهی بی انصافی‌هایی در حق روسای سازمان تربیت بدنی صورت می‌گیرد، چرا که در ورزشی که گلخانه‌ای است اگر در زمان اوج یک سری قهرمان ما 4 مدال بگیرند و در زمان رئیس بعدی ورزش آن قهرمانان افول کنند نمی‌توان گفت این رئیس سازمان ناموفق بوده است.

شخصا معتقدم نباید به هیچ رئیس سازمانی عنوان ضعیف و ناموفق داد، همانطور که نمی‌توان عنوان موفق صددرصد را به وی داد، چون استراتژی نداریم و موفقیت‌ها اتفاقی است.

نبود تفکر سیستمی و دیدگاه کلان در نزد مدیران ورزش باعث شده که آنها درگیر مسائل جزئی شده و به‌طور کلی در این وضعیت همه دنبال موفقیت‌های زودگذر باشند. بی شک اگر نگاه کلان به ورزش در دستور کار قرار گیرد، هیچوقت یک رئیس سازمانی دنبال مسائل استقلال و پرسپولیس راه نمی‌افتد که فرض مثال برای دادن پول به این دو باشگاه با مدیران آنان جلسه بگذارد. از آنجا که شما مدیریت در استقلال را تجربه کرده‌اید، فکر می‌کنید این دو باشگاه را چگونه می‌توان به فرجامی نیک رساند؟

به نظر من چون استقلال و پرسپولیس زیرمجموعه سازمان تربیت بدنی به عنوان تشکیلاتی دولت به حساب می‌آیند، دولت باید به‌طور کامل هزینه‌های آنها را بپردازد. این‌که ما یک مجموعه‌ای به اسم دولتی داشته باشیم و بعد بگوییم تنها درصد مشخصی از هزینه‌های آن را می‌پردازیم، اتفاقی که الان برای استقلال و پرسپولیس افتاده است، منطقی نیست.اگر استقلال و پرسپولیس سالانه 10 میلیارد تومان هزینه دارند سازمان تربیت بدنی باید کل این مبلغ را بپردازد و چنانچه مدیران این دو باشگاه توانایی درآمدزایی داشته باشند باید درآمد کسب شده را به سازمان برگردانند و یا این‌که آن را صرف توسعه زیرساخت‌های باشگاه نمایند. بنابراین تا زمانی که سازمان این دوباشگاه را واگذار نکرده باید همه هزینه‌های آنها را بپردازد، اما متاسفانه وقتی استراتژی نیست همیشه سلیقه‌ها در رابطه با این دو باشگاه نیز تاثیرگذار بوده و تعیین تکلیف می‌کنند.

در حالی که آگاهی و اطلاعات جامعه ورزش روز به روز افزایش یافته و قابل مقایسه با گذشته نیست، متاسفانه در ورزش کارهایی صورت می‌گیرد که جز تاسف چیز دیگری به همراه ندارد. برای مثال به انتخابات فدراسیون‌ها باید اشاره کنیم که صوری برگزار می‌شوند و انتخاب روسا در آنها بعضا براساس معیار شایستگی و توانمندی کاندیداها نیست. در این رهگذر معمولا نیز هر کسی که سرپرست فدراسیون است، می‌تواند با استفاده از امکانات و شرایطی که از آن بهره‌مند است، همه چیز را به سود خود رقم بزند. بر این مبنا طی این سالها همیشه این بحث مطرح بوده که با پایان دادن به این وضعیت که جز اتلاف وقت و منابع، آثار دیگری بر آن مترتب نیست، روسای فدراسیون‌ها از سوی رئیس سازمان تربیت بدنی منصوب شوند. تفکر دیگری که اخیرا شکل گرفته این است که اگر فردی 15 سال رئیس فدراسیون بوده، دیگر چیزی برای عرضه کردن ندارد و در نتیجه باید از مسوولیت کنار رفته و جای خود را به دیگری دهد. این در حالی است که چند سال پیش رئیس ورزش چین بعد از 50 سال و به دلیل کهولت سن از مسوولیت خود با میل شخصی کناره گرفت. بحث بر سر تجارب است که ورزش ایران نیز نباید از کنار تجارب به‌دست آمده و نیروهای انسانی خود بسادگی عبور کند. نظر شما در این رابطه چیست؟

البته اگر یک رئیس فدراسیون در 10 سال توفیقی بدست نیاورد برکناری‌اش طبیعی است، اما به نظر من یکی از مشکلات ورزش ما تعارفاتی است که بین ورزشی‌ها وجود دارد و جسارت و صداقت کمتر در آن دیده می‌شود. در ورزش ایران و در ظاهر همه همدیگر را قبول دارند اما در باطن داستان چیز دیگری است. در این رابطه دو مشکل عمده داریم؛ یکی این‌که معنی هیات مدیره را نمی‌دانیم و دیگری معنی و مفهوم مجمع را. یعنی مجمع و رئیس هیات مدیره نمی‌دانند چه اختیارات وسیعی دارند. امروز در ورزش ما رئیس هیات مدیره یک پست تشریفاتی است. اگر مجمع فدراسیون وظایف خود را بخوبی ایفا کند می‌تواند رشته مورد نظر را مدیریت کند، اما در حال حاضر چنین وضعیتی وجود ندارد و از طرف دیگر انتخاب سرپرست فدراسیون از سوی سازمان تربیت بدنی به معنی نبود دموکراسی در انتخابات فدراسیون‌هاست و با این کار شرایط انتخاب شدن یک نفر مهیا می‌شود. به هر حال اگر من رئیس سازمان بودم نمی‌آمدم بگویم فلان قهرمان رئیس فلان فدراسیون شود، بلکه برای تعیین مدیران باید فاکتورهای مشخص تعریف و معین شود و صرف قهرمان بودن نمی‌تواند دلیل خوبی برای مدیر شدن باشد. چرا که چنین حالتی در میان سایر قهرمانان نیز توقعاتی به وجود می‌آورد و کارشکنی و دعوا و مسائل حاشیه‌ای پیامد این وضعیت خواهد بود.

با توجه به این‌که ارتباطات در ورزش حرف اول را می‌زند، مشاهده می‌شود که به دلیل عدم وجود شایسته‌‌سالاری پتانسل برخی رشته‌های ورزشی بارور نشده است. فکر نمی‌کنید شایسته‌سالاری در ورزش پیش‌زمینه داشتن استراتژی است؟

من فکر می‌کنم موثرترین راه که می‌تواند ما را به سرانجام برساند و شاه کلید موفقیت محسوب ‌شود فراهم کردن شرایط ورزش همگانی است و بعد از آن تفکر سیستمی و داشتن استراتژی است. کشوری که می‌خواهد توسعه یابد ابتدا باید تفکر سیستمی را مورد توجه قرار دهد. مهم‌تر از همه راس هرم باید این تفکر را داشته باشد، در وهله بعد کارشناسان باید به این باور برسند و بالاخره جامعه به لحاظ فرهنگی قانونمداری را بپذیرد. چون مشکل، مشکل فرهنگی است و نمی‌توان یک سازمان خاص را استثنا کرد، چرا که نیروی انسانی هر سازمانی هم عضوی از همین جامعه هستند. البته ممکن است استثناهایی هم در یک مجموعه باشد و یک نفر بستر مناسبی رافراهم کند، اما کار خیلی سخت است. ضمن این‌که نقش رسانه‌ها را هم نباید نادیده گرفت. امروز اگر می‌بینیم رسانه‌ها به حاشیه ورزش می‌پردازند به دلیل ذائقه جامعه است، متاسفانه یک سری رسانه‌ها هم پا را فراتر گذاشته و با انگ زدن به منتقدان در صدد حذف و از میدان به در کردن آنها هستند تا فضایی برای توسعه ورزش پیش نیاید.

این وضعیت در شرایطی بر ورزش حکمفرماست که انصافا دولت نهم و دهم توجه غیرقابل انکاری به ورزش داشته است و جامعه ورزش باید با بهره‌برداری درست از فرصت‌ها شرایطی را ایجاد کند تا هر روز بیشتر از پیش خود را در دستیابی به قله‌های ورزش نزدیکتر ببیند.

در این‌که دولت نهم و دهم نگاه ویژه به ورزش دارد شکی نیست، اما معتقدم از این فرصت به خوبی استفاده نکردیم چون بعضی آدم‌ها هستند که مسائل را خیلی کوچک تجزیه و تحلیل می‌کنند و برخی هم ورزش را ملک شخصی خود می‌دانند و هیچ انتقادی را بر نمی‌تابند.

به هر حال این انتقاد هم متوجه شما شده که با انتقادات خود به دنبال پست و مقام در ورزش هستید؟

من به دنبال پست و مقامی در ورزش نیستم و بارها گفته‌ام تا زمانی که این فضا وجود داشته باشد به هیچ عنوان به ورزش برنمی‌گردم، اما دیدگاه خود را بیان می‌کنم. البته حرف این آقایان خیلی خنده‌دار است و من را در شرایطی به این قضیه متهم می‌کنند که من علاوه بر سوابق مدیریتی بسیاری در خارج از ورزش، در ورزش هم چند سالی رئیس فدراسیون دوچرخه‌سواری و مدیرعامل استقلال بوده‌ام.

علی‌رغم این‌که عده‌ای عمده‌ترین مشکل ورزش را کمبود اعتبار دانسته‌اند اما شاهد هستیم که با تزریق بودجه قابل توجه هم مشکلات ورزش همچنان پابرچاست و نمی‌توان صرف پول را به منزله توسعه ورزش دانست.

به نظر من در این رابطه باید با فراخوانی از کارشناسان ورزش و تشکیل کارگروهی مجرب و با دانش، مشکلات این بخش واکاوی شود تا ورزش به سمت توسعه حرکت کند.

من اگر جای رئیس‌جمهور بودم می‌گفتم با تزریق بودجه کلان قرار است چه اتفاقی در ورزش بیفتد، چون به نظر من موضوع ورزش تنها پول نیست. اگر دولت این کار را صورت دهد به خوبی درمی‌یابد که مشکل ورزش ضعف مدیریت و نبود استراتژی است نه پول. این‌که برخی فدراسیون‌ها مدام بگویند که مشکل مالی داریم همه فکر می‌کنند که فدراسیون‌ها کمیته امداد هستند. در شرایط فعلی من پول را فاکتور موثری نمی‌بینم و معتقدم حلقه مفقوده ورزش نظارت است.

شاید برخی بگویند کمیته المپیک نظارت می‌کند در حالی که حضور ناظران کمیته المپیک یک کار فرمالیته است نه بیشتر.

به هر صورت این نظارت اگر دقیق و هوشمندانه باشد کسی نمی‌تواند ایرادی به آن بگیرد.

قبول دارم. در ورزش باید مدام به دنبال فرصت سازی باشیم و اگر نیروها مورد ارزیابی قرار گیرند، این کار بالا رفتن بهره‌وری را به دنبال خواهد داشت. به نظر من شایسته‌سالاری باید حاکم شود و نیروها سر جای خود قرار بگیرند تا ورزش ما روند رو به رشد را در پیش بگیرد. از طرف دیگر مسوولان ورزش باید از دیدگاه کارشناسان استفاده کنند و این توقع را نداشته باشند که همه صرفا از کار آنان تعریف و تمجید کنند، چون این کار عایدی برای ورزش نخواهد داشت.

یعنی معتقدید سازمان ورزش باید منتقدان آگاه را دور هم جمع کرده و از نظرات آنان استفاده کند.

به هر حال اول باید ببینیم نگاه ما به ورزش در عرصه بین‌المللی چیست و دنیا چه نگاهی در این زمینه دارد. امروز از ورزش به عنوان یک ابزار بهره‌های فراوان اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی می‌برند. امروز ورزش در دنیا یک مقوله درآمدزاست و تبلغیات زیادی به منظور بهره‌برداری سیاسی از آن صورت می‌گیرد. طبیعتا اگر ما هم در المپیک 10 طلا بگیریم در معادلات سیاسی نقش زیادی خواهیم داشت. این رویکرد امروز دنیاست و ما نیز باید از قبل آن نهایت بهره‌برداری را به عمل آوریم. ضمن این‌که پرقدرت شدن ورزش کسب کرسی‌های بین‌المللی معتبر ورزشی را نیز برای ما به دنبال خواهد داشت. در مجموع متولیان کشور باید ورزش را در اولویت نخست خود قرار دهند، چرا که بی‌تردید قدرتمندی ورزش ایران در صحنه رقابت‌های جهانی و المپیک، شرایط متفاوت و تازه‌ای را در معادلات بین‌الملل از نظر سیاسی پیش روی کشورمان قرار می‌دهد. در نتیجه از همین امروز باید برای المپیک 2016 ریودوژانیرو استارت بزنیم و شرایطی را ایجاد کنیم تا ورزش به توسعه پایدار دست یابد.

حجت‌اله اکبرآبادی / گروه ورزش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها