در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
جام جم:دروغ بزرگ
«دروغ بزرگ»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛9 سال پیش در چنین روزهایی جهان شاهد یک رویداد مهم بود؛ رویدادی که میتوان آن را نقطه عطف تحولات بینالمللی در دهه اول هزاره سوم دانست؛ تحولاتی که آثار آن تا دهههای آینده نیز ادامه خواهد داشت.
11 سپتامبر و فروریختن 2 برج مرکز تجارت جهانی در نیویورک و بلافاصله حک شدن عباراتی مانند «آمریکا زیر حمله تروریسم» یا «آمریکا در جنگ» در حالی که شوک سنگینی به دنیا وارد کرد اما مسوولان ارشد آمریکا از این حادثه تعجب نکردند!
به طور مثال جورج تنت، رئیس وقت سیا در کتاب خاطرات خود مینویسد: «...تیم وارد (سرتیم محافظان تنت) اطلاع داد که هواپیمایی به برج جنوبی مرکز تجارت جهانی اصابت کرده است. متوجه شدم که این ضربه، مهلک و غمانگیز بوده است. من چندان تعجب نکردم، چرا که ما مدتها منتظر احتمال حملهای به هدفی در داخل ایالات متحده بودیم. بلافاصله به این فکر افتادم که کار، کار القاعده است.» اگر چه پس از ماجرای 11 سپتامبر صدها کتاب، فیلم مستند و مقاله علمی در ساختگی بودن این ماجرا نوشته و منتشر شد اما تلاش شد این دروغ بزرگ به کمک امپریالیسم رسانه در ذهن افکار عمومی واقعیتی غیرقابل تردید نمایانده شود. امروز پس از 9سال، فلسفه آن دروغ بزرگ و اهداف دولتمردان آمریکا از طراحی آن بیش از پیش آشکار شده است. آمریکا پس از پایان جنگ سرد، خود را قدرت بلامنازع جهان میدانست و درصدد بود تا این قدرت را با سرعت و شتاب بیشتر، زمان کوتاهتر و هزینه کمتر بر جهان مسلط کند و راه را بر هر چون و چرایی ببندد. اما جهان اسلام و بهتر بگویم بیداری اسلامی مهمترین مانع رسیدن آمریکا به خواست خود بود و آمریکا تصمیم گرفته بود مبارزه با اسلام را جدیتر از قبل در دستور کار خود قرار دهد و قلب اسلام در خاورمیانه میتپید. از سوی دیگر افکار عمومی آمریکا به راحتی با خواست دولتمردان خود همراهی نمیکرد مگر اینکه احساس تهدید از سوی دشمن در او جدی شود. افکار عمومی دنیا نیز نیازمند بستری بود که هر اقدامی از سوی آمریکا را طبیعی بداند و جرأت مخالفت نداشته باشد.
همه اینها در ماجرای 11 سپتامبر پیشبینی شده بود.
زمانی که برجهای دوقلوی نیویورک که روزی رکورددار بلندترین ساختمانهای دستساز بشر بود با فاصله حدود 20دقیقه مورد اصابت 2 فروند هواپیمای غولپیکر قرار گرفت و یکی پس از 102 دقیقه و دیگری پس از 56 دقیقه در مقابل چشم جهانیان و خصوصاً مردم آمریکا فرو ریخت. آمریکاییها احساس کردند حیثیت و هویت آنهاست که میسوزد و فرو میریزد. در همان روزهای اول ماجرا طی یک بررسی مشخص شد که هر آمریکایی به طور متوسط 5 هزار بار این صحنه را دیده است. مردم جهان نیز به نوعی با آمریکاییها احساس همدردی میکردند. هویت آمریکایی آمریکاییها که به قول هانتینگتون در آخرین کتابش ?Who are we در مقابل دشمن بازیابی میشود و قبل از 11 سپتامبر آسیب جدی دیده بود بازسازی شد. مسلمانان متهم اصلی این ماجرا معرفی شدند و اسلام هراسی با شتاب بیشتر دنبال شد. در این شرایط هر اقدامی از سوی دولتمردان آمریکا مشروع ارزیابی میشد. طرح آمریکا بلافاصله پس از این ماجرا و چند رویداد ساختگی دیگر در همان روز مثل اصابت هواپیما به پنتاگون یا سقوط هواپیمای دیگر در ایالت پنسیلوانیا آغاز شد اما دستیابی آمریکا به اهداف خود محل تردید جدی است. تسلط بر خاورمیانه در کمتر از یک ماه پس از 11 سپتامبر یعنی در 7 اکتبر 2001 در حمله به افغانستان کلید خورد و با فاصله نسبتاً کوتاهی به عراق کشید و عراق هم اشغال شد. قرار بود تکلیف ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای محور شرارت! (عبارتی که بوش بهکار برد) روشن شود که به دلایل مختلف نتوانستند و علاوه بر ناکامی در مورد خود ایران، طرح آمریکاییها در افغانستان و عراق را نیز با موانع بزرگی روبهرو ساخت. امروز که حرارت تبلیغات و جریانسازی سنگین رسانهای درباره 11 سپتامبر فروکش کرده است مردم دنیا و خصوصاً خود آمریکا با شک و تردید بیشتری به این ماجرا نگاه میکنند. براساس آخرین نظرسنجی که در آمریکا صورت گرفته است بیش از 80 درصد مردم آمریکا روایت دولتمردان این کشور از عوامل 11 سپتامبر را قبول ندارند.
بنلادن، متهم ساختگی این ماجرا هنوز زنده است و دستگاه اطلاعاتی آمریکا با همه عرض و طولش و همه ادعاهایش نتوانسته است او را شناسایی کند تا همچنان خوراک لازم برای برنامه به اصطلاح مبارزه با تروریسم آمریکا را فراهم کند و هر از چند گاه با ارسال نواری، آمریکا و منافعش را تهدید کند.
در حالی که جریان اسلام ستیزی با قدرت پیگیری میشود و در سالگرد 11 سپتامبر شاهد زشتترین رفتارها نسبت به قرآن، کتاب مقدس حدود 5/1 میلیارد مسلمان در آمریکا بودیم این درحالی است که موج بیداری اسلامی در جهان روزافزون و هر روز حتی در خود آمریکا انسانهای زیادی از ادیان و مذاهب دیگر به اسلام میگروند. به هر حال همان گونه که هولوکاست در جنگ جهانی دوم زمینهساز استقرار رژیم صهیونیستی در یکی از حساسترین مناطق خاورمیانه شد و گام مهم غرب برای نابودی جهان اسلام برداشته شد، قرار بود 70 سال پس از آن، ماجرای 11 سپتامبر آن گام را تکمیل و تکلیف اسلام را یکسره کند. اما همانگونه که آرزوی صهیونیستها در تحقق نیل تا فرات تاکنون ناکام مانده است آرزوهای نهان و آشکار آمریکا در ماجرای 11 سپتامبر نیز تاکنون محقق نشده و انشاءالله نخواهد شد.
جمهوری اسلامی:هزینه سنگین برای آمریکا و رهبران کلیسا
«هزینه سنگین برای آمریکا و رهبران کلیسا»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هر چند "تری جونز" کشیش افراطی آمریکائی در اثر موضع گیریهای یکپارچه مسلمانان در روزهای قبل از 20 شهریور از تصمیم خود مبنی بر به آتش کشیدن قرآن کریم منصرف شد و این انصراف را اعلام کرد و براساس گزارشهای موجود چنین اقدامی در کلیسای وی در ایالت فلوریدای آمریکا صورت نگرفت، ولی یک اقدام نادرست دولت آمریکا موجب شد در سالروز انفجارهای 20 شهریور، در نقاطی از خاک آمریکا به قرآن کریم اهانت شود.
این واقعه شوم از اینجا شروع شد که دولت آمریکا روز شنبه مراسمی را در سالروز انفجار برجهای دوقلوی نیویورک و ساختمان پنتاگون واشنگتن برای گرامیداشت یاد قربانیان این حادثه برگزار کرد و با اینکه کشیش افراطی آمریکایی برنامه مراسم "قرآن سوزی" را لغو کرده بود در موارد مختلف در سطح آمریکا به قرآن کریم اهانت شد. این موارد عبارتند از
1 - صدها نفر از موافقان و مخالفان ساخت مرکز اسلامی نیویورک در نزدیکی انفجار برجهای دوقلوی نیویورک روز شنبه تا ساعتها پس از پایان مراسم در نیویورک، واشنگتن و پنسیلوانیا تجمع کرده بودند. اگرچه در این تجمعها درگیری و خشونت صورت نگرفت اما در مکانهای مختلف در منهتن، به قرآن کریم اهانت شد.
2 - در شهر "تنسی" دو کشیش پروتستان که با هیچ کلیسای مهمی در آمریکا ارتباط نداشتند، دو نسخه از قرآن را به آتش کشیدند.
3 - علاوه بر این، یک نفر نیز که در محل ساخت مرکز اسلامی در میان تجمع کنندگان بود، صفحات یک نسخه از قرآن را پاره کرد و برگهای آن را به آتش کشید.
4 - همچنین مرد دیگری صفحات قرآنی را پاره و به آنها توهین کرد.
با اینکه دولت آمریکا و شخص "اوباما" رئیسجمهور این کشور تلاش میکنند رابطه این تحرکات زشت و ضد اسلامی را با خود انکار و آنرا محکوم نمایند و حتی درباره عواقب آن هشدار بدهند، لکن به دلایل روشن نمیتوان این ادعاها را پذیرفت. افکار عمومی مسلمانان در یک بررسی روشن، صورت مسأله را اینگونه طرح میکند که اگر دولت آمریکا واقعاً در این ماجرا دخالت نداشته، دولتمردان آمریکائی باید بپذیرند که عناصری کاملاً بی اراده و ضعیف هستند و قدرت اداره کشور و تأمین امنیت جامعه را ندارند. با آنهمه دستگاههای تبلیغاتی پیشرفته که در اختیار دولتمردان آمریکائی قرار دارد آنها چگونه نتوانستهاند فرهنگ احترام به مقدسات ادیان را در کشور خود جا بیندازند؟ با آنهمه نیروی نظامی و پلیس که در اختیار آنهاست چگونه نتوانستهاند مانع چنین اقدام خلافی شوند؟ و با در اختیار داشتن دستگاههای عریض و طویل جاسوسی همچون "اف. بی. آی" و "سیا" چگونه نتوانستهاند وقوع چنین حادثه شومی را پیش بینی کنند؟ و اگر دولت آمریکا در این ماجرا دست داشته، این واقعه به معنای عدم پای بندی دولتمردان کنونی آمریکا به شعار تأمین آزادی ادیان و احترام به اعتقادات مردم است. دولتمردان آمریکائی در برابر این سئوالها چه پاسخی میتوانند ارائه نمایند؟
این سئوالها هنگامی برجستهتر و با اهمیتتر میشوند که به اظهارات اوباما، رئیسجمهور و رابرت گیتس، وزیر جنگ آمریکا توجه کنیم که گفتهاند اهانت به قرآن موجب میشود مردم افغانستان و عراق، به سربازان آمریکائی حاضر در این دو کشور حمله نمایند و آنان را به قتل برسانند. با اینحال که این دو مقام بلندپایه آمریکائی این هشدارهای مهم را دادهاند، براساس خبرهائی که از چهار مورد اهانت به قرآن کریم در روز شنبه در آمریکا دردست میباشد این اهانتها در مقابل چشمان پلیس صورت گرفته و پلیس آمریکا هیچ عکس العملی نشان نداده است!
نتیجهای که میتوان از کنار همدیگر قرار دادن این واقعیتها گرفت اینست که یا دولتمردان آمریکائی دروغ میگویند و واقعیت اینست که خود آنها نیز موافق و حتی برنامه ریزان این اهانت هستند و یا اینکه در آمریکا یک جریان افراطی وجود دارد که هر کاری بخواهد ا نجام میدهد و هیچ اعتنائی به دولتمردان این کشور نمیکند. هر کدام از این دو فرض درست باشد، باید برای مردم آمریکا متأسف بود که چنین دولتمردانی بر آنها حکومت میکنند، دولتمردانی که با دو چهره بودن و یا حداقل با ضعف خود هزینههای سنگینی را بر آمریکا تحمیل مینمایند.
قطعاً در جهان اسلام و در سایر نقاط جهان، نمیتوان مسلمانان را از نشان دادن عکس العمل در برابر این اهانت بزرگ و مقدساتشان بازداشت. هر مسلمانی در هر نقطه جهان با شنیدن خبر ناگوار و تأسف بار اهانت به قرآن کریم، احساس وظیفه میکند و هر طور که میتواند با عوامل این اهانت برخورد نماید. آنچه رئیسجمهور و وزیر جنگ آمریکا درباره پیامدهای ناگوار اهانت به قرآن گفته اند، حداقل هزینه ایست که قابل پیش بینی است.
مسلمانان راههای دیگری نیز برای برخورد با این اقدام موهن میشناسند که هزینه دولت آمریکا را بسیار بالا خواهد برد.
کوتاهی دولت آمریکا در برابر "تری جونز" که شروع کننده این جریان بود، نشان داد این تصور که این کشیش افراطی یک آلت دست است و برنامه ریزان و طراحان این توطئه را باید در کاخ سفید و باند جنایتکار صهیونیسم جهانی جستجو کرد یک تصور درست است. به همین جهت، دولت آمریکا باید در انتظار پرداخت هزینه سنگینی باشد که برای هیچکس قابل پیش بینی و پیش گیری نیست.
در این میان، نقش شخص پاپ و سایر رهبران مسیحی نیز به صورت مرموزی در هالهای از ابهام قرار دارد. پاپ، که خود را رهبر معنوی مسیحیان جهان میداند و باید هدایت و ارشاد آنها به سوی اخلاق و صلح و احترام به عقاید دیگران و خودداری از اهانت به مقدسات پیروان ادیان توحیدی را در رأس وظایف خود قرا ر دهد، چرا در این ماجرا سکوت اختیار کرده و به وظیفه خود عمل نمیکند؟ رهبران کلیساهای پروتستان، ارتودوکس و همینطور کلیساهای آزادیخواه که با تحجر، تنگ نظریها و تعصبات کور بعضی کلیساهای مبتلا به افکار قرون وسطائی مخالفند و سوابق مبارزاتی درخشانی با این قشر عقب مانده دارند، چرا علیه این اهانت شرم آور موضعگیری نمیکنند؟
رهبران کلیساها و فرقههای مسیحی به ویژه شخص پاپ و همچنین سران کشورهای اروپائی و آمریکائی باید این واقعیت را به درستی درک کنند که از نظر مسلمانان جهان، در برابر اهانت به قرآن کریم مسئولند. آنها باید این فراز از پیام حضرت آیتالله صافی گلپایگانی، از مراجع عظام تقلید، را جدی بگیرند که اعلام کرده اند:
"اینجانب همزبان با یک میلیارد و نیم مسلمان و سایر مردم متمدن حقیقی جهان این روح توحش بشری را محکوم میکنم و خطرات بزرگ آن را برای بشریت و روشن شدن آتش فتنههای بزرگ اعلام میدارم و به شخص پاپ و سایر روسای مسیحی هشدار میدهیم اگر چنین حادثه فجیع و غیرانسانی در آمریکا اتفاق افتد حکومت آمریکا و شخص رئیسجمهور اوباما را مسئول و مستحق محاکمه و بازخواست میدانیم."
از دیروز، با انتشارخبر اهانت به قرآن کریم در آمریکا، عکس العملهای مسلمانان در نقاط مختلف جهان شروع شده و هر روز گستردهتر خواهد شد و همچون سیل توفندهای آمریکا و رهبران مسیحیت را هدف قرار خواهد داد. بنابر این، تا وقت باقی است سران دولت آمریکا و رهبران کلیساهای مسیحیت به وظیفه خود عمل کنند تا زمینه برای مهار آتشی که خود برافروختهاند فراهم گردد.
سیاست روز:این بازی هم به نفع اسلام تمام میشود
«این بازی هم به نفع اسلام تمام میشود»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛هجوم فرهنگی و ایدئولوژیکی، از ابزارهای دوران مدرن است که از سوی کشورهایی همچون آمریکا، انگلیس و همپیمانانشان پیاده میشود.
حمله یا تهاجم فرهنگی و به تعبیر رهبرمعظم انقلاب شبیخون فرهنگی سالهاست که در دستور کار غرب قرار دارد.
در این شبیخون و تهاجم، نخست با تبلیغات گسترده، پخش برنامههای ماهوارهای، تلویزیونی، نشریات اینترنتی و ... سعی بر این است تا افکار عمومی هدف قرار گیرد. هدف از این تهاجم اولیه تاثیرگذاری بر روی ذهن و فکر و اندیشه مردمی است که این امواج را دریافت میکنند.
در این مرحله تلاش اصلی، سیطره گسترده بر افکار مردم است. گزارشها، تحلیلها و اخبار ساختگی و جهتداری که میتواند تاثیرات مخربی را بر ذهن مردم باقی بگذارد و بر اثر این تهاجم رسانهای تاثیر مطلوب را دریافت کند.
پس از آن که این تهاجم به مرحلهای رسید که ادامه آن نیاز به روشهای دیگر است، همراه با ادامه تهاجم رسانهای، اقدامات عملی آغاز میشود.
تهاجم و حمله فرهنگی و ایدئولوژیکی هنگامی از سوی تفکری اتخاذ میشود که خود را مقابل یک تفکر ناب، اصیل، محق والهی میبیند.
اسلام که همواره به عنوان دین ناب و تحریف نشده معرفی شده و در مقابل زور، ظلم و اندیشههای الحادی ایستاده است و در همین راه هزینههای سنگینی را هم پرداخت کرده، همان نقطه هدف کشورهایی است که نمیتوانند اندیشهای را در مقابل خود ببینند که در حال نفوذ و گسترش در جوامع آنها است. در حالی که اسلام با آموزههای خدایی و ناب خود بر اندیشهها تاثیر میگذارد و این آموزهها جز با قرآن کریم و سخنان پیامبر اعظم(ص) گسترش نمییابد. در راستای همین و در تداوم راه پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار نیز همین راه را پیمودهاند.
اکنون و پس از گذشت 10 سال از حادثه خودساخته آمریکا در 11 سپتامبر، شاهد رفتار و توطئههای تازه از سوی غرب به ویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا در موضوع اسلام ستیزی هستیم.
از همان هنگام که 11 سپتامبر به وجود آورده شد، موج اسلام ستیزی در غرب فراتر از حرف و تبلیغات رسانهای رفت و به اقدامات عملی منجر شد.
دسیسهها و توطئههایی که آمریکا و هم پیمانانش برای این موضوع ساخته و پرداخته کردند، نتوانست به خیزش اسلامخواهی در جهان لطمه بزند و هر چه بیشتر بر محق بودن آیین اسلام تمام شد.
ماجرای کشیش آمریکایی و جریان آتش زدن قرآن از سوی وی سوژه چند روز گذشته رسانههای جهان به ویژه رسانههای غربی شد. اما اینگونه مطرح شد که وی عقبنشینی کرده است و در پس این عقبنشینی در سالروز 11 سپتامبر که اکنون آزادگان عالم میدانند که این اقدام از سوی آمریکا روی داده است، ناگهان اخبار و تصاویر آتش زدن قرآن کریم پخش میشود که این اتفاق در کشوری افتاده است که خود را داعیهدار حقوق بشر میداند و قائل به دفاع از همه ادیان است!
جنایتی که در آمریکا روی داده است، با حمایت صهیونیستهایی صورت گرفته که پشت پرده حکومت مخوف آمریکا همهچیز در دستان آنهاست. این بار جنگهای صلیبی به گونهای دیگر شکل گرفته است. صهیونیستها در همه ارکان کشورهای غرب نفوذ کردهاند. اما این کشورهای خود فروخته باید بدانند این گونه جنایات، اهانتها و هتک حرمت به مقدسترین کتاب آسمانی، نشانه خیزش جهانی اسلام برای تسخیر دلهای روشن و پاک مردم جهان است.
جهانیان میدانند، از تاریخ ظهور و بروز اسلام تاکنون، از سوی مسلمانان هیچ اهانتی به ادیان دیگر صورت نگرفته است. اسلام همواره ادیان دیگر را تکریم کرده آنگونه که در قرآن کریم از حضرت مسیح و حضرت مریم(ع) به نیکی یاد شده و ارج و قرب بسیاری در نزد مسلمانان دارند.
دل مسلمانان جهان را به درد آوردید و خون به دلشان کردید و اکنون در انتظار پاسخ الهی باشید.
تهران امروز:مظلومیت قرآن و احساسگرایی گذرا
«مظلومیت قرآن و احساسگرایی گذرا»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم دکتر امیر دبیری مهر است که در آن میخوانید؛از چند روز پیش جهالت و تعصب کور یک کشیش بیمقدار که فرسنگها از آموزههای حضرت عیسی مسیح(ع) دور است موجی از واکنشها را در دفاع از ساحت مقدس و نورانی قرآن در سراسر جهان ایجاد کرد و نشان داد قلبهای مسلمانان فارغ از نژاد و وطن و سبک زندگیشان برای این کتاب آسمانی و هدایتبخش میتپد و ذرهذره وجود معنوی مسلمان مدیون و در گرو آموزههای نجات بخش الهی است که بر قلب نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) نازل و در کتاب قرآن تعین یافته است.
همین واکنشها موجب شد آن کشیش از تصمیم خود منصرف شده و مقامات آمریکایی در بالاترین سطوح ضمن تقبیح این اقدام برای کنترل اوضاع و پیامدهای غیرقابل پیشبینی این اقدام موهن وارد میدان شوند. هر چند این واکنشها در کوتاه مدت و برای بازدارندگی از توهین به مقدسات اسلامی و در راس آنان قرآن مجید ضروری و ماجور است اما از مظلو میت قرآن در عصر حاضر هیچ نمیکاهد و قلبهای مومنان برای این مقدار محجوریت قران کریم گریان و محزون است. این مظلومیت ابعاد گوناگونی دارد که در این نوشتار تنها به چند بعد آن اشاره میشود.
1 -در روایات ما از خطر محجوریت قرآن بسیار سخن گفته و رابطه این بلای بزرگ با از بین رفتن عزت و عظمت مسلمانان. از این رو خبث دشمنان و ترفندها و حیلههای آنان را نمیتوان از ریشه خشکاند چنانچه حملات 11 سپتامبر نیز ماحصلی نداشت جز هجمه بیشتر به اسلام و مسلمانان و کشورهای اسلامی.
آنچه که قرآن را از مظلومیت و محجوریت خارج میکند تنها واکنشهای احساسی و مقابلهجویانه و نفرتآمیز نیست (هرچند چنانچه پیشتر متذکر شدم در مقام نشان دادن غیرت دینی و بازدارندگی معاندان ضروری است) بلکه امروز قرآن به پیروانی نیاز دارد که به تعبیر امام جعفر صادق(ع) زینت اسلام باشند. مسلمانانی خرد ورز، عالم، قدرتمند، مدیر، مومن، تاثیرگذار، محور و صاحب امکانات و ابزارهای مدیریت افکار عمومی در جهان. چنین رهروانی میتوانند بهعنوان پرورش یافتگان مکتب قرآن و اسلام پیامآور رهایی بخش و عزتبخش بودن قرآن باشند و میتوانند جان و فطرت انسانها را به سوی قران جذب کرده و شیفته معنای قرآن کنند چنانچه ائمه اطهار چنین بوده و ارواح طیبه ایشان همچنان چنین است و در باور ما شیعیان ائمه معصومین(ع) قرآن مجسم و تجسد یافتهاند و آیا جز این است که رهروانشان نیز باید چنین باشند. واسفا از فاصلهای که با خواسته آن بزرگان داریم. همه فرقهها و مذاهب اسلامی نیز در چنین وضعیتی سهیماند و مسئول.
2 - در تاریخ تمدن اسلامی همواره منشأ شکوفایی و عزت اسلامی بعد از دورههای افول و انحطاط آموزههای تمدنساز قرآن بوده است و این عصر نیز میتوان با تمسک به قرآن چنین دورانی را رقم زد چنانچه ملت بزرگ ایران با انقلاب اسلامی چنین کردند و عزت جهان اسلام را بعد از دهها سال تلاش و مجاهدت در سرزمینهای اسلامی در خاک پاک ایران عینیت بخشیدند و آرمانهای انقلاب اسلامی نیز برآمده از مکتب قرآن بود و رهبر این نهضت شاگرد راستین و صالح این مکتب بود. امروز نیز سهم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی در نشان دادن عظمت قرآن سنگینتر از دیگر ملتهاست. موفقیت ملت ایران در پاینبدی به آرمانهای انقلاب اسلامی و جلوگیری از انحرافات و کژرویهای احتمالی و ساختن ایرانیآباد و پیشرفته؛ برقراری فضایی آزاد؛ و پذیرش کثرت آرا و نظرات حول خرد و عقلانیت و صیانت از جامعهای امن و عدالتمحور میتواند بهترین نمونه عملی تمسک به قران در جامعهسازی و تمدنسازی باشد بهگونهای که برداشتهای انحرافی را به کناری نهد و دست بهانهجویان لجوج را از تصمیم به اسائه ادب به ساحت نورانی قرآن کوتاه سازد. امیدوارم همه مسلمانان بهویژه نخبگان مسلمان به مسئولیت خطیری که عملا نسبت به قرآن دارند روزبهروز آگاهتر شده و تمام مساعی و توان خود را برای اعتلای قرآن و پیامهای رهاییبخش قران بهکار گیرند که حقیقتا این بالاترین مجاهدتهای در راه خداست.
رسالت:زنگ بیداری و بصیرت
«زنگ بیداری و بصیرت»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که درن میخوانید؛وزیر خارجه آمریکا طی سخنانی در شورای روابط خارجی صریحا اعلام کرد؛ ما از مخالفان نظام جمهوری اسلامی حمایت میکنیم. وی تشدید تحریمها علیه ملت ایران را نشانهای از این حمایت دانست و گفت: شیوه حمایت ما از مخالفان ایران طوری است که آنها در معرض خطر قرار نگیرند و این نیروها تضعیف نشوند.
وابستگی به اجانب در نزد افکار عمومی ملت ایران یک گناه نابخشودنی است. البته از دقت خانم کلینتون در حمایت از ضد انقلاب باید تشکر کرد! چون این نوع حمایت جز رسوایی و بیآبرویی چیزی برای آنها به ارمغان نمیآورد.
از سوی دیگر خانم زهرا رهنورد همسر یکی از سران فتنه در گفتگو با سایت جرس ارگان اتاق فکر فرقه سبز در لندن در پاسخ به این سئوال که «فصل مشترک میان گروههای مختلف اصلاح طلب و جنبش داخل کشور با برخی از گروههای اپوزیسیون که باوری به چارچوبهای نظام و قانون اساسی و حتی دین ندارند، در کجاست؟» میگوید: «در دل جنبش سبز (بخوانید فرقه سبز) از آدمهای صد درصد مذهبی وجود دارد تا کسانی که به لحاظ اعتقادات مذهبی ضعیف و یا حتی لائیک هستند. با صداقت جور در نمیآید که حضور این افراد در جنبش سبز را انکار کرد. با واقعیت جور در نمیآید که همه را وادار کنیم مثل هم فکر کنند. اما کف خواستههای همه نیروها و چهرههای متفاوت با جنبش آزادی، دموکراسی و احترام به حقوق شهروندی است.»
واقعا باید از صداقت خانم زهرا رهنورد در معرفی و گونه شناسی فرقه سبز و همچنین خانم کلینتون در حمایت از مخالفان ملت ایران تشکر کرد. نمونهای از این اظهارات را قبلا نوه رضاخان قلدر، مریم رجوی و اصحاب فرقه رجوی گفته بودند و بارها جایگاه خود را در حرکتهای ضد انقلابی و ضد اسلامی علیه ملت ایران در آشوبهای سال گذشته به زبان آورده بودند.
طبیعی است کف خواسته این جماعت که خانم رهنورد به آن تفوه کرده سقف آن را هم که سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی است در تظاهرات خیابانی با شعارهای ساختارشکنانه علیه ملت و امام و انقلاب همگان شاهد بودند. این واقعیت را تنها کسانی منکر هستند که چشم و گوش خود را بر حقایق بستهاند.
موسوی و کروبی طی یک سال گذشته پس از انتخابات همواره کف و سقف خواستههای مخالفان جمهوری اسلامی را نمایندگی کردند تا شاید این آبی بر آتش جاه طلبیها و ناکامیهای آنها در انتخابات و پشت کردن ملت به آنها باشد.
موسوی و کروبی هر جا در ناآرامیهای سال گذشته کم میآوردند در اظهارات و بیانیههای خود خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی میشدند اما هیچ گاه توضیح نمیدادند در این اجرا اصول اول و دوم و پنجم و ششم و یکصد و هفتم، یکصد و دهم، یکصد و سیزدهم و... قانون اساسی در نگاه آنها چه جایگاهی دارد.
آنها شورش اشرافیت و سرمایهداری علیه جمهوریت و اسلامیت نظام را پس از ناکامی در انتخابات مدیریت و نمایندگی کردندو در این مدیریت از پشتیبانی قدرتهای جهانی بویژه آمریکا برخوردار بودند و برای احتیاط و رد گم کنی حتی حاضر نشدند تبری خود را از حمایتهای آمریکا و منافقین و سلطنت طلبها و معاندین اسلام و مردم ایران اعلام کنند.
همسر میرحسین در مصاحبهای با سایت جرس ادعای انفعال جنبش سبز را رد کرد و در قیاسی خندهدار گفت: آنچه که موجب پدید آوردن واقعهای نظیر صحنه کربلا در محل سکونت آقای کروبی شد نشان میدهد جنبش سبز منفعل نیست!
ادعای به وجود آمدن صحنه کربلا در مقابل منزل کروبی شاید به خاطر قطع آب چند دقیقهای بوده است به همین خاطر یکی از کاربران سایت جرس در کامنتی که در ذیل مصاحبه رهنورد ارسال کرده نوشته است این خانم رهنورد هم عجب آدم خیالاتیای است اگر با چند دقیقه قطعی آب، صحنه کربلا تکرار شد آقای کروبی میتوانست با خوردن آب معدنی این مشکل را برطرف کند.
همسر میرحسین در ادامه این مصاحبه به طور تلویحی به بیحجاب بودن خود در سالهای قبل و اوایل پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: من خودم به حق انتخاب اعتقاد زیادی دارم چون خودم انتخاب در پوشش را تجربه کردهام و میدانم که تجربه شیرینی است!
رهنورد همچنین در این گفتگو به گشتهای ارشاد و نیروی انتظامی که به افراد بدحجاب و مزاحمین نوامیس مردم تذکر میدهند اعتراض کرد و طلبکارانه گفت: در کجای اسلام آمده که به زور باید یکی را به بهشت برد. این گشتهای ارشاد خودش یک کار جهنمی است!
توضیح حزب کارگزاران و پاسخ رسالت حزب کارگزاران سازندگی اعلام کرد در هر شرایطی که لازم بداند به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
در پی درج خبری در ستون شنیدهها و نکتهها مبنی بر رکود در فعالیتها و درخواست انحلال حزب از سوی برخی اعضا، حزب کارگزاران توضیحی ارسال کرد. در این تکذیبیه آمده به دنبال توقیف روزنامه کارگزاران، فیلتر شدن سایت کانون جوانان حزب و سایر سایتهای مرتبط، دستگیری چند تن از اعضای شورای مرکزی و اعمال انواع محدودیتها برای حزب در یک سال و نیم گذشته، حزب کارگزاران با تصمیم شورای مرکزی فعلا فاقد دفتر مرکزی است اما جلسات در دفاتر شخصی اعضا برگزار میشود و در هیچ جلسهای پیشنهاد انحلال حزب مطرح نشده و حزب با توجه به خط و مشیهای خود در هر شرایطی که لازم بداند به فعالیتهای خود ادامه خواهد داد.
در ارتباط با پاسخ حزب کارگزاران چند نکته را یادآور میشویم.
1- همان گونه که در جوابیه آمده با تصمیم شورای مرکزی، حزب کارگزاران فاقد دفتر مرکزی است. حزبی که دفتر مرکزی ندارد چگونه فعالیت حزبی میکند؟
2- روزنامه کارگزاران ماههاست که رفع توقیف شده است پس چرا منتشر نمیشود؟
3- آخرین بیانیه حزب کارگزاران مربوط به 22 بهمن سال88 میباشد. در این 8 ماه گذشته آیا موضوع مهمی در کشور نبوده که نیاز به صدور یک اطلاعیه ساده از سوی شورای مرکزی حزب باشد؟
4- چرا دبیر کل حزب و سایر اعضا حاضر به مصاحبه با رسانهها نیستند؟
5- آخرین کنگره حزب کارگزاران کجا و کی برگزار شده است و چرا حزب اقدام به عضوگیری نمیکند؟
6- در جوابیه به دستگیری چند تن از اعضای شورای مرکزی اشاره کردهاید در حالی که به جز حسین مرعشی فردی از شورای مرکزی زندانی نیست.
7- دستگاههای مسئول به جز دستگیری و محاکمه یک عضو شورای مرکزی، هیچ گونه محدودیتی برای فعالیتهای حزب کارگزاران ایجاد نکردهاند و رکود و توقیف فعالیتهای حزب به عملکرد متناقض و عدم انسجام فکری اعضای شورای مرکزی باز میگردد.
8- رسالت خبر خود را از یک عنصر بسیار نزدیک به دبیر کل حزب به دست آورده که در صورت لزوم جزئیات بیشتر خبر منتشر خواهد شد.
کیهان:تراژدی تفنگ های خالی
«تراژدی تفنگ های خالی»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛برخی حوادث پر سر و صدا در هفته های گذشته مانند مذاکرات سازش در واشنگتن باعث شده یک پدیده راهبردی بسیار مهم از نظرها پنهان بماند. اصل موضوع بسیار ساده است: با وجود اینکه غربی ها از چند ساعت قبل از صدور قطعنامه 1929 اعلام کردند که برای مذاکره با ایران آماده هستند، هنوز هیچ گفت وگویی با گروه وین شکل نگرفته است. ایران کمتر از 10 روز پس از بیانیه تهران -همانطور که متعهد شده بود- موافقت خود با محتوای آن را رسما طی نامه ای به آژانس اعلام کرد. پس از آن اعضای گروه وین (فرانسه، روسیه، آمریکا و آژانس) با ارسال نامه هایی به تهران که بخشی از آن مشترک بود و بخشی دیگر جداگانه، سوال هایی درباره جزئیات بیانیه تهران مطرح کردند. پس از دریافت آن نامه ها، نمایندگان ایران در ملاقات های متعدد به مدیر کل، معاونان آژانس و روسای نمایندگی های کشور های مختلف در وین گفتند که ایران در جلسه رسمی مذاکره به همه سوال ها -که البته بسیاری از آنها بسیار معمولی و پیش پا افتاده است- پاسخ خواهد داد و به این ترتیب دو طرف برای تشکیل نشست رسمی وین 2 توافق کردند. با وجود اینکه بیش از یک ماه از این مذاکرات و رفت و آمدها می گذرد و غربی ها هم بارها گفته اند که مایل به آغاز مذاکرات با ایران هستند، هنوز هیچ نشستی شکل نگرفته است. سوال این است که چرا چنین شده است؟
هر نوع تحلیلی که علت این امر را در مسائل ریز مربوط به تاکتیک های مذاکراتی یا زمان بندی های دیپلماتیک جست وجو کند عمیقا ساده نگرانه است. وضعیتی که امروز گروه وین و گروه 6 با آن دست به گریبانند، مستقیما محصول اشتباهات راهبردی است که پس از مخالفت با بیانیه تهران، صدور قطعنامه 1929 و اعمال تحریم های یک جانبه علیه ایران یکی پس از دیگری مرتکب شده اند و اکنون راه گریزی از آن ندارند. در واقع قضیه از این قرار است که گروه وین قادر به جمع بندی موضع خود و رسیدن به یک اجماع داخلی که برای نشستن پای میز مذاکره با ایران ضرورت دارد، نیست و به همین دلیل به همان کاری روی آورده که مدت ها ایران را به آن متهم می کرد؛ یعنی خرید زمان.
کاملا واضح است که غرب اکنون قادر به ایجاد یک جمع بندی و برآورد جامع درباره گام بعدی خود در مقابل ایران نیست. کشورهای غربی همه گام هایی را که می توانسته اند بردارند برداشته اند -هیچ تحلیلگر استراتژیکی در غرب وجود ندارد که ادعا کند غرب درون 1929 و پس از آن، کاری می توانسته بکند و نکرده و آن را برای آینده ذخیره کرده است- و حالا باید منتظر بمانند و دو چیز را تماشا کنند، اول اینکه آنچه انجام داده اندچه تاثیراتی به جای گذاشته و ثانیا اینکه ایران چه گامی برخواهد داشت. هدف کلیدی قطعنامه 1929 و تحریم های پس از آن اثرگذاری روی محاسبات ایران و وادار کردن آن به بازنگری دراین محاسبات بود. کاملا روشن است که آمریکایی ها انتظار داشتند تحریم ها بلافاصله اثر خود را در محیط داخلی ایران نشان دهد. طرف غربی به بحرانی شدن دو جبهه درون ایران امید فراوان بسته بود: نخست حوزه مناسبات مردم با نظام که غربی ها تصور می کردند به دلیل مسائل پس از انتخابات دچار تنش است و می توان آن را با استفاده از اهرم فشار اقتصادی به مرز بحران رساند، و دوم، حوزه مناسبات نخبگان جامعه سیاسی با نظام که باز تصور غربی ها این بود که اگر فشار ناشی از تحریم ها با دلخوری های پس از انتخابات ترکیب شود و گزینه مذاکره و تهدید به حمله هم هر دو روی میز باشد، جبهه سیاسی جدیدی در ایران شکل خواهد گرفت که از ضرورت کوتاه آمدن و معامله با آمریکا دفاع می کند و راس نظام ناچار خواهد بود در مقابل این فشار فزاینده -که باز غربی ها انتظار داشتند افرادی از هر دو جناح در آن حضور داشته باشند- و با هدف آرام کردن فضای داخلی در خارج امتیاز بدهد. اگر بخواهیم کل این بحث را در یک جمله خلاصه کنیم قضیه از این قرار است که وقتی آمریکایی ها و دوستانشان از «تاثیر» قطعنامه روی ایران حرف می زنند منظورشان به طور مشخص ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی در داخل ایران است نه چیز دیگر و همانطور که برخی استراتژیست های برجسته غربی در این چند هفته گفته اند تا وقتی چنین اتفاقی نیفتد بی معناست که کسی از موثر بودن تحریم ها سخن بگوید.
اینها رویاهایی است که 1929 و تحریم های همزاد آن را بوجود آورد. اما فاصله میان رویا و واقعیت در این مورد خاص چنان ژرف است که هیچ کس نمی تواند بر آن چشم ببندد. واضح است که اگر هدف از تحریم ها به هم خوردن معادلات سیاسی و اجتماعی در داخل ایران، جان گرفتن جریان فتنه و رویارو ایستادن مردم و نظام بوده، قطعنامه 1929 و همه دوره گردی های بی دریغ آقای استوارت لوی پس از آن، چیزی بیش از یک شوخی بی مزه نبوده است. اولا هیچ فشار اقتصادی قابل ذکری به ایران وارد نشده چرا که اساسا مکانیسم تحریم دارای این ظرفیت که چنین فشارهایی را تولید کند نیست. ثانیا برداشت عمومی در ایران این است که مقصر تحریم ها و فشارها، جریان فتنه گری است که اکنون چون از داخل کشور ناامید شده چشم به بیرون دوخته و با سوء استفاده از کودنی مزمن آمریکایی ها در تحلیل امور ایران، تحلیل هایی به خارج منتقل می کند که ما حصل آن افتادن آمریکایی ها در مسیر بی حاصل «سیاست دوگزینه ای فشار-مذاکره» است. بدون تردید اگر نبود تحلیل هایی که از داخل ایران به خارج منتقل شد و طمعی که آمریکایی ها به احیای دوباره فتنه پس از انتخابات توسط دوستان خوبشان در ایران کردند، معنا نداشت که غرب مسیر کم و بیش آبرومند پیشنهاد ژوئن 2008 را کنار بگذارد و به گزینه ای مانند تحریم دل ببندد که پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ایران کاملا از روی میز برداشته شده بود.
اینکه آمریکا نمی تواند قدم بعدی را بردارد به این دلیل است که نمی تواند به دقت تاثیرات قدم هایی را که تا به حال برداشته ارزیابی کند و تا وقتی چنین ارزیابی وجود نداشته باشد رفتن سراغ گام بعدی چیزی شبیه همان شیرجه در تاریکی خواهد بود که سورن کی یرکگارد می گفت. اوباما همه سرمایه سیاسی خود را برای کشاندن برخی کشورها به فاز تحریم ایران خرج کرده است. او مسلما دیگر در موقعیتی نیست که از روسیه و چین و حتی اروپا بخواهد گام هایی بیشتر از آنچه تا به حال برداشته اند، بردارند. در داخل آمریکا جمهوری خواهان و حتی دموکرات ها از او می پرسند نتیجه کارهایی که تا امروز کرده چه بوده و در خارج از آمریکا به او می گویند همین همراهی هایی هم که تا به حال کرده اند از سر واشینگتن زیاد است. در واقع گام بعدی وجود ندارد و اوباما باید امیدوار باشد همین قدم هایی که تا به حال برداشته شده نتیجه بدهد. منتها مشکلی که هست این است که ظاهرا کاخ سفید -برخلاف آنچه برخی مقام هایش اینجا و آنجا در مورد موثر بودن تحریم ها می گویند- فهمیده که اگر بخواهد منتظر بماند تا تحریم ها محاسبات ایران را تغییر بدهد، احتمالا این انتظار تا ابد طول خواهد کشید و لذا درمانده است که چه باید بکند: به سمت تعامل با ایران بیاید در حالی که تحریم ها ایران را سرسخت تر اگر نکرده باشد حتما نرم تر نکرده است که واضح است در این شرایط مذاکره دستاوردی برای آمریکا نخواهد داشت یا آنکه همچنان از میز مذاکره فرار کند که این به وضوح به معنای نقض غرض کل فرآیند 1929 است چرا که در این صورت آمریکا تلویحا باید اعتراف کند 1929 به جای اینکه موضع ایران را تضعیف کرده باشد، موضع واشینگتن را ضعیف کرده است.
دو عامل اضافی این تردیدها را تقویت می کند. اول اینکه به احتمال بسیار زیاد ترکیه و برزیل در مذاکرات وین 2 حضور خواهند داشت. حضور این دو کشور در مذاکرات به این معناست به جای یک کشور، 3 کشور از بیانیه تهران دفاع خواهند کرد و این کار گروه وین برای هرگونه چانه زنی درباره محتوای بیانیه تهران را بسیار دشوار می کند. عامل دوم مهم تر است. گزارش اخیر آمانو می گوید ایران اکنون چیزی حدود 22 کیلو اورانیوم 20 درصد غنا دارد و با سرعتی ثابت حجم آن را افزایش می دهد. گروه وین دو راه بیشتر ندارد: یا باید همان ابتدای کار کل فرایند وین 2 را به تعلیق غنی سازی 20درصد مشروط کند که در این صورت اساسا هیچ فرایند مذاکراتی شکل نخواهد گرفت و آمریکا باید به همان کاغذ پاره شورای امنیت دل خوش کند. راه دیگر این است که آمریکا بپذیرد مذاکرات وین منحصر به مسئله مبادله مواد به همان شکلی است که در بیانیه تهران آمده و ربطی به غنی سازی در ایران ندارد. تحت این شرایط مذاکرات شکل خواهد گرفت و این احتمال وجود دارد که نتیجه مذاکرات وین 2 یک سکو (Platform) برای حرکت به سمت گفت وگوهایی عمیق تر ایجاد کند. این یکی از مهم ترین مسائلی است که ظاهرا گروه وین قادر به جمع بندی درباره آن نیست.
به عنوان نوعی نتیجه گیری مهم است که تاکید شود مشکل بزرگ آمریکا این است که قادر به درک ویژگی های یک معامله برد- برد محتمل الوقوع با ایران نیست. برخوردی که آمریکایی ها با بیانیه تهران کردند این موضوع را کاملا نشان داد. علاوه بر این آمریکا نشان داده است نمی تواند حوادث ریشه دار و نیرومند در ایران را از وقایع عارضی و زودگذر تشخیص بدهد. این دو مشکل، در ذهنیت و سیاست آمریکا درباره ایران، منشا بسیاری از اشتباه های محاسباتی است که آمریکایی ها تا به حال مرتکب شده اند و کار به اینجا رسیده که به قول داستایفسکی حالا مجبورند «با تفنگ خالی به شکار بروند».
ابتکار:ظهور و افول گفتمانهای سیاسی در ایران
«ظهور و افول گفتمانهای سیاسی در ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم دکتر رسول بابائی ایت که در قسمت اول آن میخوانید؛ میدان سیاسی محل منازعه است و منازعه گوهر حیات سیاسی است، با شکل گیری میدان سیاسی جدید با عنوان جمهوری اسلامی ایران، میدان قدرت تازهای شکل گرفت که به طور طبیعی برخی گروهها در وضعیت فرادست و برخی در وضعیت فرودستی قرار گرفتند و از این رو هر کدام از این گروهها تلاش کردند تا با تولید و انباشت سرمایههای سیاسی بیشتری موقعیت دلخواه خویش در میدان سیاسی تازه شکل گرفته را تصاحب کنند. از همین جا منازعه میان نیروهای سیاسی پیشتر متحد شکل گرفت و از دل این منازعات گفتمانهای سیاسی خاصی پدید آمدند. این منازعات چنانکه خواهیم دید در حول انواع سرمایههایی شکل گرفتند که هر کدام را در موقعیت فرادستی یا فرودستی قرار میدادند.
به این معنا ما از انواع سرمایه صحبت میکنیم، سرمایه کلامی یا گفتاری یعنی دیدگاهها و نگرشهایی که موجبات تمایز یک گفتمان را با گفتمان دیگر فراهم میکند؛ سرمایه سیاسی یعنی جایگاه و امکاناتی که هر گفتمان داراست. سرمایه سیاسی میتواند سرمایه سیاسی رسمی به شکل پستها و مناصب یا همچنین تشکلات، احزاب و گروهها باشد. هر گفتمان با کسب این نوع سرمایه از امکانات خاصی برای منازعه با گفتمانهای دیگر برخودار میشود؛ سرمایه فرهنگی نیز میتواند شامل سرمایه فرهنگی عینیت یافته مانند کتابها، مجلات و دستگاههای تبلیغاتی فرهنگی باشد؛ سرمایه اقتصادی نیز که مربوط به امکان دسترسی هر گفتمان به تولید و توزیع ثروت میشود. برای مثال بازار در ایران سرمایهای اقتصادی که به برخی گروهها مزیت و امکان خاصی را میدهد. به نظر ما مجموعه این سرمایهها و استراتژی هر یک از گفتمانها برای کسب چنین سرمایههایی و استفاده از آنها در میدان قدرت برای کسب وضعیت فرادستی در میدان سیاسی منجر به ظهور گفتمانهای متعدد و متنوعی در میدان سیاسی جمهوری اسلامی بعد از دوره تثبیت اولیه شد. منظور ما از دوره تثبیت اولیه منازعاتی بود که نیروهای انقلابی اسلامی با سایر گفتمانهای سیاسی غیر اسلامی یا لیبرالی و مارکسیستی داشت.
با سقوط دولت بازرگان( 15 آبان 1358)، عزل بنی صدر( 31 خرداد 1360) و نیز مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق(منافقین )( 30 خرداد 1360)، گروههای لیبرال و چپ مارکسیستی به عنوان غیرهای غیرقانونی از صحنه سیاسی حذف شدند و با قدرت گرفتن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی( تاسیس 16 فروردین 1358) و حزب جمهوری اسلامی ایران( تاسیس 29 دی 1357) که بلافاصله بعد از انقلاب تشکیل شده بودند، گفتمان اسلام گرایی به رهبری امام خمینی بر صدر نشست و شکل جدیدی از گفتمان سیاسی بروز کرد. به نظر برخی از محققان، مفهوم چپ و راست جدای از زمینه مارکسیستی و لیبرال از این به بعد در میان نگرشهای متمایز در گروههای اسلام گرا باب شد و مورد استفاده قرار گرفت. علی رغم تاکید امام خمینی بر حفظ وحدت و همدلی، از همان زمان پیدایش سازمان مجاهدین خلق بر سر مسائلی مانند برگزاری روز کارگر و مراسم گرامی داشت دکتر علی شریعتی اختلاف بین دو گروه در درون این سازمان سر برآورد و اختلافات حتی با تعیین نمایندگی شهید مطهری و راستی کاشانی از سوی امام خمینی نه تنها کاهش نیافت بلکه ابعاد دیگری نیز یافت. تلاش برای جلوگیری از انشقاق و اختلاف، با تاسیس حزب جمهوری اسلامی ایران تداوم یافت و این حزب در سال 60 توسط پنج نفر از روحانیون متنفذ تشکیل شد ولی به مرور زمان اختلافات سیاسی بر سر مسائل گوناگون در این حزب نیز راه یافت و عملا از هدف اولیه خود دور شد. در خصوص بسیاری از مسائل دو دیدگاه در درون حزب جمهوری اسلامی ایران سربرآورد که باعث شد تا مفهوم راست و چپ مجددا از سوی خود کنشگران سیاسی درونی و ناظران بیرونی باب شود. صرف نظر از اختلافاتی که بر سر تعزیرات حکومتی، قانون کار، اصلاحات ارضی، مالیاتهای مستقیم، تجارت خارجی و شیوههای مبارزه با گرانفروشی میان دو طیف از اعضاء حزب بوجود آمد، دو اختلاف بنیادی بروز کرد که در نهایت منجر به شکل گیری دو گفتمان راست و چپ در فضای سیاسی کشور شد.
نخست، اختلاف بر سر نقش فقه و قانون: برخی از فقه سنتی دفاع کردند و بر این امر اصرار داشتند که نیازی به احکام ثانوی و حکومتی نیست، در مقابل برخی دیگر بر فقه پویا تاکید کردند و بر این باور بودند که ولایت فقیه نه تنها میتواند احکام ثانوی و حکومتی را اعلام بلکه حتی قادر به تعطیلی احکام اولیه نیز هست. تقابل این دو دیدگاه را در تعبیر بوردیویی میتوان منازعه بر سر دو نوع سرمایه کلامی تلقی کرد. فقیهان سنتی با اتکا به سرمایه انباشت شده تاریخی خود در تقابل با گروه دوم از فقهها قرار گرفتند که تلاش میکردند در برخی از گزارههای این سرمایه کلامی انباشت شده تاریخی تجدید نظر کنند. از این رو گروه نخست با اتخاذ موضع ارتدوکسی و استراتژی حفظ به گروههای راست معروف شدند و گروه دوم با اتخاذ موضع دگراندیشانه و استراتژی جانشینی به گروههای چپ مشهور شدند.
دوم، اختلاف بر سر نقش دولت: برخی خواهان کاهش دخالت دولت در اقتصاد و آزادی بیشتر بازار و تقویت بخش خصوصی بودند، در حالی که برخی دیگر از اقتصاد دولتی و نگرش سوسیالیستی تر دفاع میکردند. این تقابل نیز باعث اتخاذ دو موضع گیری متفاوت ارتدوکسی و دگراندیشانه و نیز دو استراتژی حفظ و جانشینی شد.
با بروز چنین اختلافاتی در عمل حزب جمهوری اسلامی به دو پاره چپ و راست تقسیم شد. بعد از این تاریخ نه تنها در عمل این اختلافها عمیق تر شدند بلکه از حیث گفتمانی و نظری نیز هر کدام از این گروهها تلاش کردند تا مبانی و دیدگاههای خود را به صورت گفتمانی مطرح کنند و به دفاع نظری از آنها بپردازند. به این ترتیب میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران به فضای منازعه بین دو گفتمان چپ و راست تقسیم شد. پیش از بحث در خصوص هر کدام از این گفتمانها این نکته قابل ذکر است که بعد از جنگ و شروع دورانی که به سازندگی معروف شده است، ابتدا در درون خود گفتمان راست اختلافاتی بروز کرد و در عمل برخی از اصول گفتمانی راست از سوی برخی گروهها و افراد نقض شدند و در عوض به تعبیر لاکلائو مفصل بندی جدیدی از راست شکل گرفت که بر آن نام راست مدرن گذاشته شده است. همین اتفاق در خصوص چپ رخ داده است و با بروز اختلافاتی میان دو طیف از گروههای چپ، نگرش جدیدی سربرآورد که از آن به عنوان چپ مدرن نام برده شده است. از این رو، در عمل ما شاهد شکل گیری خرده گفتمانهایی هستیم که به نظر میرسد با طی کردن فرایندهایی به نوعی خودمختاری گفتمانی دست یافته اند و از این رو به عنوان گفتمانهای مستقل پدید آمده اند. بنابراین در دوره تاریخی مورد نظر ما بر اساس انواع سرمایهها ( سرمایه کلامی، سرمایه سیاسی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اقتصادی) و استراتژیهای سیاسی شاهد فعالیت پنج گفتمان هستیم؛ هر چند که به نظر ما میتوان از علائم ظهور گفتمان دیگر نام برد که در پایان رساله درباره آن به عنوان نتیجه شرایط انسداد گفتمانی بحث خواهیم کرد.
هم چنانکه پیشتر اشاره کردیم، میدان سیاسی جمهوری اسلامی ایران محل منازعاتی این گفتمانها و نیروها و گروههای سیاسی برآمده از آنها بوده است. لذا فهم دقیق تر این گفتمانها و میزان سرمایههای انباشتی اشان به ما این امکان را میدهد تا دلایل رفتارهای سیاسی بعدی آنها در میدان سیاسی و نیز میدان را دریابیم.
گفتمان چپ سنتی
گفتمان چپ سنتی با تاکید بر عمل انقلابی و تحقق سیاست اسلامی و ایجاد جامعه اسلامی در واقع ریشه در شعارهای اولیه انقلاب اسلامی داشته است. این گفتمان از سوی نیروهای هوادار تغییرات اساسی حمایت میشد و چهرههایی مانند موسوی اردبیلی و موسوی خوئینیها نمایندگان اصلی آن بوده اند و چنانکه خواهیم دید بعدها در تشکلی مانند مجمع روحانیون مبارز گرد آمدند.
از سال 1360 تا رحلت امام خمینی (ره)، چپ سنتی مهمترین گفتمان سیاسی در میدان سیاسی جمهوری اسلامی بوده است و همزمان از بالاترین سرمایه سیاسی، فرهنگی و نمادین برخودار بوده است. این گفتمان عمدتا در میدان قدرت از جایگاه بالاتری برخودار بود و همچنانکه خواهیم دید در عمل نیز بسیاری از مناصب سیاسی رده بالا در قوه مجریه با مقننه( بخش عمدهای از نمایندگان دوره اول تا چهارم متعلق به تشکلات چپ سنتی بوده اند) و قضاییه( به ریاست آیت الله موسوی اردبیلی) را در اختیار داشت. در اینجا قبل از پرداختن به سرمایههای سیاسی این گفتمان، تلاش میکنیم تا مهمترین گزارهها یا عناصر گفتمانی این دیدگاه را که به مثابه سرمایه نمادین این گفتمان عمل کرده اند را مورد بررسی قرار دهیم.
مردم سالاری:بنیاد گرایی در دنیای جدید
«بنیاد گرایی در دنیای جدید»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم فرزاد رمضانی بونش است که در آن میخوانید؛تیری جونز کشیش کلیسایی محلی در فلوریدای آمریکا پیشتر اعلام کرده بود که قصد دارد در نهمین سالگرد حادثه یازدهم سپتامبر درمحل برج های دو قلو قرآن را بسوزاند. در این بین از یک سو هواداران وی خواستار روزی جهانی برای سوزاندن قرآن کتاب مقدس بیش از یک میلیارد مسلمان شده بودند. سخنان وی در واقع با واکنش های بسیاری از سوی شخصیت هاو مجامع ملی، مذهبی و بین المللی روبه رو شد تا جایی که پاپ بندیکت شانزدهم ,اتحادیه اروپا، بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد، اندرس فوگ راسموسن دبیرکل ناتو، باراک اوباما و ده ها مقام سیاسی مسلمان با محکوم کردن قصد سوزاندن قرآن آن را توهینی خطرناک و اقدامی ویرانگر خواندند; واکنش هایی که در واقع باعث شد تا عاملان طرح این اقدام ناپسند از طرح خود ابراز پشیمانی کنند. اگرچه برخی متاسفانه این کار را کردند.
در این بین چند نکته قابل ذکر است: نخست آنکه آتش زدن قرآن کتاب مقدس مسلمانان در واقع با اصول شناخته شده احترام به ادیان الهی مداراگری مذهبی و همزیستی مسالمت آمیزمعتقدان به باورهای مذهبی تضادی آشکار دارد و با هیچ یک از تعاریف و منطق های پذیرفته شده آزادی بیان، مذهب و مصالح انسانی سازگاری ندارد.
دوم آنکه این رویکرد تهاجمی به باور ها و کتب مقدس دینی همچون اسلام بی شک می توانست پیامدها و واکنش های فاجعه باری داشته باشد و عملا بر دامنه شکاف های سیاسی و مذهبی در بین کشورها ومعتقدان به ادیان گوناگون به ویژه بین اسلام و مسیحیت بیفزاید.
در این بین قابل توجه است که این گونه رویکردهای توهین آمیز و ناپسند چه از طرف بنیادگرایان مسیحی یا افراطگرایان مسلمانی نظیر طالبان والقاعده باشد نمی تواند برآمده از روح اصیل آموزه ای دینی باشد و صرفا عملی افراطگرایانه است که در واقع باعث برانگیخته شدن احساسات مذهبی میلیون ها انسان و انجام رفتارهای مشابه از سوی بنیادگرایان و افراطیون می شود کنشی که بر دامنه تضاد و تعمیق شکاف بین ادیان و تثبیت افراطی گری ها می انجامد.
سوم این که سطح مخالفت های جهانی با این اقدام توسط گروهی کوچک وتندرو درآمریکا و واکنش های گوناگون نسبت به طرح آنان در مورد سوزاندن قرآن این پیام را برای کشورها و رهبران مذهبی وسیاسی در بر داشت که در صورت توجه بیشتر به جلوگیری از بروز رفتارهایی این چنینی و توهینآمیز جدا از آنکه می توان از پیامد های مخرب چنین اعمالی جلوگیری کرد بر دامنه تلاشها برای تقریب ادیان ومذاهب از طریق برگزاری کنفرانس ها و همایش های مختلف بیفزایند; رویکردی که در واقع جلوی بسیاری از تندروی ها را خواهد گرفت و همچنین مانع ترویج پدیده هایی همچون اسلام هراسی و دشمن تلقی کردن مسلمانان می شود.
قدس:ترکیه در آستانه تغییرات
«ترکیه در آستانه تغییرات»عنوان سرمقالهی روزنامهی قدس به قلم مجید صفاتاج است که در آن میخوانید؛مردم ترکیه دیروز در حالی برای همه پرسی قانون اساسی این کشور به پای صندوقهای رأی رفتند که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، نتایج این همه پرسی گام مهمی برای آینده این کشور به شمار می رود.
ترکیه طی سالهای گذشته و بخصوص پس از روی کار آمدن نجم الدین اربکان و سپس اتفاق پس از آن شاهد تغییرات مهمی بوده که مهمترین آنها اقبال گسترده مردم به اسلام در کنار پیشرفتهای اقتصادی و تکنولوژیک بوده است.نظامیان در سالهای گذشته نفوذ زیادی در دستگاه قدرت ترکیه داشته اند. بر همین اساس، دادگاه قانون اساسی طی حکمی، حزب منسوب به نجم الدین اربکان را که لیدر اسلامگرایان ترکیه به شمار می رفت، منحل کرد و او را از ادامه فعالیت سیاسی طبق شرایط گذشته بازداشت.
اربکان که این روزها به دلیل مشکلات ستون فقرات خود با بیماری دست و پنجه نرم می کند هنوز هم به عنوان چهره اول اسلامگرایان ترکیه شناخته می شود. او همچنین در انتخابات گذشته تلاش بسیاری برای پیروزی حزب سعادت کرد؛ تلاشی که قطعاً تأثیر زیادی در مردم داشت.
واقعیت آن است که بیش از 98 درصد مردم ترکیه را مسلمانان تشکیل می دهند؛ لذا پیش بینی پیروزی طرفداران تغییر قانون اساسی کار سختی نیست، ضمن اینکه نظرسنجیها نیز نشان می دهد بیش از 60 درصد مردم ترکیه به این تغییرات رأی مثبت خواهند داد اما این پیروزی را نمی توان گام نهایی برای اسلامگرایان ترکیه دانست، زیرا هنوز تا رسیدن به آنچه اسلامگرایان در ابعاد مختلف مطالبه می کنند راه زیادی مانده است.
در عین حال، این انتخابات اگرچه پایان راه نیست، اما می توان آن را بستر بسیار مناسبی برای مردم سالاری و ایجاد توسعه سیاسی در ترکیه دانست. در شرایط کنونی، مهمترین دغدغه اسلامگرایان را می توان انحلال احزاب مسلمان به وسیله دادگاه قانون اساسی دانست که اصلاحات قانون اساسی این معضل را بر طرف کرده است. پیش از این، دو حزب سعادت و رفاه به وسیله همین دادگاه منحل و موجب کنار رفتن نخست وزیر اربکان شده بودند.
البته اصلاحات مدنظر حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان دارای سی ماده بود که دو ماده 8 و 9 آن حذف شدند. ماده 8 و 9 شامل این مطلب بود که باید اختیار انحلال احزاب از دادگاه قانون اساسی به مجلس ترکیه تفویض شود. اما مواد دیگر در این تغییرات باقی ماند که عمده ترین آنها عبارتند از ماده 16 که سبب فراهم شدن امکان محاکمه شدن نظامیان در دادگاه های عمومی می شود و به موجب آن مصونیتی که نظامیان ارشد از آن بهره مند بودند و امکان محاکمه آنها در دادگاه های عمومی نبود، از بین رفته و از این پس نظامیان ترکیه در صورت بی قانونی مصونیتی نخواهند داشت.
ماده مهم دیگر در این اصلاحیه، ماده 23 است که به تغییر ساختار دادگاه قانون اساسی مربوط بوده و به موجب آن شمار قاضیان این دادگاه از 11 نفر به 18 نفر می رسد که سه نفر از آنها را مجلس تعیین می کند و 14 نفر باقیمانده توسط سایر نهادها تعیین می شوند که در نهایت باید به تأیید رئیس جمهور برسد.
با این مصوبات، قدرت نظامیان به نحو ملموسی کاهش خواهد یافت و احزاب اسلامگرا می توانند با آزادی بیشتری به حرکت خود ادامه دهند. در عین حال، باید این نکته را نیز مدنظر قرار داد که به هر صورت هنوز هم نظامیان و مخالفان تغییرات در قانون اساسی دارای قدرت زیادی در نظام ترکیه هستند و لذا بعید نیست که با استفاده از قدرت خود بتوانند چالشهایی را پس از تغییر قانون اساسی ایجاد کنند. هر چند این تنشها در حد و اندازه کودتا نخواهد بود، اما می تواند به مانعی برای اعمال تغییرات جدید محسوب شود.
مخالفان تغییر در قانون اساسی حیات سیاسی خود را در وجود قانون سابق می دانند، لذا بعید است که به راحتی با پیروزی احزاب اسلامگرا کنار بیایند. البته، میزان رأی مثبت مردم به همه پرسی می تواند تأثیر بسزایی در کنار زدن احزاب مخالف برای سنگ اندازی داشته باشد. همان طور که ذکر شد، نظرسنجیها این میزان را بیش از 60 درصد نشان می دهد، اما تا اعلام قطعی نتایج نمی توان در این خصوص اظهارنظر قطعی داشت.
آفرینش:نقش تحریم ها در اقتصاد
«نقش تحریم ها در اقتصاد»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛از سال 2006میلادی، شورای امنیت سازمان ملل متحد در ارتباط با برنامه هسته ای ایران پنج قطعنامه علیه این کشور صادر کرده است. از جمله تحریم های سازمان ملل متحد علیه ایران، مسدودکردن دارایی های شرکت ها و افرادی است که ادعا شده است در برنامه حساس هسته ای یا تولید موشک های بالستیکی فعالیت داشته یا از این برنامه حمایت می کنند .
در ادامه سناریوی تحریم ها اکنون نوبت به بانک ها رسیده که با شرایط جدید مواجه شوند. تحریم بانک ها و آثار آن در اقتصاد کشور سبب ایجاد مشکلات فراوانی در زمینه تولید و تجارت خارجی خواهد شد.
سیستم بانکی در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان بازوی دولت به شمار می رفته و می رود. به ویژه در اجرای برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بخش مهمی از موفقیت این برنامه متاثر از میزان توانمندی نظام بانکی است که با تحریم بانک ها این توانمندی مورد هدف قرار گرفته است . به نظر می رسد شورای امنیت سازمان ملل نیز تحریم را بهترین روش برای مسدودکردن مسیر اقتصاد ایران در مبادلات جهانی به شمار می آورد.
شاید دوران کنونی برای فعالان اقتصادی تجربه ای بس ناگوار باشد; چرا که رونق سرمایه گذاری و تولید این بخش بیش از هر چیز نیازمند فضای امن و باثبات است. تحریم اقتصادی و تحریم بانک ها و شرکت های تجاری و صنعتی، ریسک کشوری و هزینه های تحمیل شده را افزایش می دهد. اعمال تحریم های متوالی در حوزه های مختلف، امنیت و آرامش را از اقتصاد کشور سلب می نماید و زمینه را برای خروج سرمایه ها از کشور فراهم می سازد. در میان تحریم هایی که از سالیان گذشته فضای اقتصاد را ملتهب نموده، تحریم بانک ها بیش از دیگر تحریم ها فعالیت های اقتصادی و بالاخص فعالیت بخش خصوصی را تحت شعاع قرار می دهد.
از زمان شروع تحریم علیه شرکت های ایرانی به دلیل نگرانی از بابت امنیت صادرات، ریسک اعتباری مراودات با ایران بالا رفته و نرخ پوشش بیمه صادرات کالا به ایران رو به افزایش است که این مورد منجر به افزایش هزینه ها و قیمت نهایی کالاهای صادراتی به ایران می شود . و این افزایش قیمت باعث ایجاد فشارو بالا رفتن هزینه های زندگی برای اقشار جامعه می شود.
همچنین صدور قطعنامه های پیاپی و اعمال تحریم ها برعلیه کشور جدای از مشکلات اقتصادی باعث ایجاد اختلالات روانی در جامعه می گردد. نا امیدی اقشار ضعیف جامعه از تحمل فشارهای اقتصادی ناشی از رکود اقتصادی، از بین رفتن اعتماد سرمایه گزاران داخلی و خارجی به بهانه نبودن افقی روشن در زمینه های اقتصادی و تجاری، احساس عدم امنیت کافی برای جذب سرمایه های خارجی، همگی از آثار منفی تحریم ها بر جامعه می باشد.
این موضوع که تحریم ها در چند سال اخیر باعث پیشرفت و خودکفایی شده بحث درستی است .اما باید به فرصت هایی که بر اثر تحریم ها از دست رفته نیز توجه داشت . ولذا باید برای جبران این فرصت ها هزینه های سنگینی پرداخت کنیم. و پرداخت این گونه هزینه فشارهای سنگینی بر روند زندگی مردم ایجاد می کند.
از جمله تدابیری که برای کاهش این فشارها بر جامعه می توان اندیشید واگذاری امور اقتصادی به بخش خصوصی وحمایت دولت از این بخش می باشد. اجرای سیاست های اصل 44 قانون اساسی از جمله راه هایی است که می تواند هم وظیفه دولت را از فشارهای موجود کاهش دهد و هم باعث افزایش سرمایه گذاری در کشور می شود. زیرا مهمترین ضربه ای که این تحریم ها به کشور وارد می کند کاهش میزان سرمایه گذاری در بخش داخلی و خارجی می باشد. و دولت با ایجاد بسترهای لازم و دادن امتیازات تشویقی برای ورود سرمایه گذاران داخلی و خارجی به عرصه اقتصاد کشور می تواند از فشار تحریم ها بر کشور بکاهد. همچنین در این شرایط نیاز به اتحاد ملی و مصمم شدن در عزم همگانی برای مقابله با این تحریم هاست و مهمتر از همه اینها برنامه ریزی کارشناسانه دولت است که می تواند کشورمان را در مقابله با این تحریم ها مقاوم کرده و اثرات جانبی و مستقیم این تحریم ها را خنثی و به حداقل برساند.
آرمان:همه به احترام قرآن بایستیم
«همه به احترام قرآن بایستیم»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم ابوالفضل فاتح است که در آن میخوانید؛ علیرغم هشدارها مبنی بر ضرورت پیشگیری از تعرض به حریم قرآن کریم، متاسفانه هشدارها موثر نیفتاد و شد آنچه نباید میشد. فاجعهای بس عظیم که باید از خسران آن به خدا پناه برد رخ داد و در عصر طلایی تمدن و آگاهی، سیاه ترین جلوه جهالت، تباهی و بربریت با قرآن سوزی به تصویر کشیده شد. اینکه چرا چنین شرم سیاهی در خاک آمریکا پدیدار میشود و نام آمریکا در کنار طوماری از فجایع یک صد سال اخیر با این تباهی نیز آمیخته میگردد، باید از آمریکائیان
پرسید و قطعا آنان نیز بهتر از هر کس دیگری به پاسخ آن وقوف دارند. میدانیم که جریاناتی در صدد انحراف افکار مسلمانان از مسائل اساسی آنان بوده اند. میدانیم که نفرت آفرینان در جست وجوی پاشیدن دور جدیدی از بذر خشونت در میان ملل و ادیان هستند. میدانیم که اکثریت مسیحیان جهان و قاطبه ملت آمریکا با چنین اقدامی موافقتی نداشته و از آن برائت میجویند اما هیچکدام دلیل نمیشود که مسلمانان و آزادیخواهان جهان تنها به دلیل چند محکومیت لفظی از آمریکا پاسخ لازم را نطلبند و مسئولیت بزرگ و
بی چون و چرای این دولت را که خود را امپراتور جهان میداند در قبال چنین رخداد جگرسوز و دهشتناکی یادآور نشوند و پاسخ نطلبند. قرآن سوزی در چند نقطه آن هم به شکل همزمان حاکی از برنامه ریزی و سازماندهی توسط مجموعههایی با شناسنامه و تشکیلات معین دارد و با توجه به هشدارهای چند روز اخیر، کوتاهی دولت مرکزی آمریکا در پیشگیری ازاین اقدام به هیچ وجه مورد پذیرش نمیباشد و باور بی اطلاعی از آن را محال میسازد.
در دکترین سیاست خارجی آمریکا اگر در گوشهای از جهان منافع این دولت مورد تهدید قرا گیرد، نهایت مساعی و تمامی شیوهها برای تامین مصالح این حکومت به کار بسته میشود، حال چگونه است که اجازه داده میشود در چند نقطه آمریکا به حریم معنوی ادیان الهی و بیش از یک میلیارد مسلمان تعرضی تا این اندازه بی رحمانه و تکان دهنده صورت پذیرد و دولت مرکزی تحرکی مناسب برای پیشگیری به انجام نرساند؟ آنان بهراستی چگونه از این شرم ابدی رهایی خواهند یافت و چگونه این خسارت عظیم معنوی را جبران خواهند کرد؟ آیا گمان میبرند که ترور معنویت کمتر از ترور بشریت است؟ یازده سپتامبر جنایت علیه بشریت بود که متاسفانه با تهاجم آمریکا و همپیمانانش به افغانستان با جنایتی به مراتب بزرگتر پاسخ داده شد و اینک با قرآن سوزی مرحله جدیدی از جنایت علیه انسانیت، فرهنگ و معنویت و غم انگیزترین فاجعه معنوی معاصر رقم خورده است.
آمریکا با پذیرش این اقدام در خاک خود نه تنها ستمی عظیم در حق مسلمانان روا داشت بلکه حتی به خود نیز ستم کرد. آنان نه تنها بزرگترین تباهی معنوی و تناقضات تمدنی را به نام خود ثبت کردند، بلکه جهانی را که یک صدا در محکومیت فاجعه تروریستی یازده سپتامبر با آنان همدل شده بود، اینک بی استثنا برخود شوراندند. باکی نیست.
خداوند فرموده است که هم ایشان حافظ قرآن خواهند بود و لذا ایمان داریم که از قبال این جریحه که بر مقدس ترین کتاب الهی وارد شد، غباری بر ساحت قرآن کریم نخواهد نشست و این کتاب آسمانی را نه تنها در چشم و دل مسلمانان که در نزد عالمیان عزیزتر خواهد ساخت.
مسلمانان و دل آگاهان سایر ادیان نیز در هر گوشه از جهان به احترام قرآن خواهند ایستاد. آنان آگاهانه مراعات ادب و آداب اعتراض را خواهند داشت و مراقب خواهند بود که در دام آشوب و خشونت گرفتار نشوند. چنان که گفته شد این تهدید و تعدی اخیر به رغم آمران و عاملان تهی مغزش، فرصتی برای نمایش میزان عمق و علاقه ی مسلمانان به کتاب رهایی بخش قرآن را پدید آورده و انشاء الله همگان با برترین شیوه و والاترین منطق، عالی ترین جلوههای دلبستگی به قرآن را به منصه ظهور خواهند رساند و پوچی و زوال منطق دشمنان قرآن را بر سینه تاریخ حک خواهند کرد.
جهان صنعت:در کمین بحران
«در کمین بحران»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم غزال بابایی است که در آن میخوانید؛ سینمای ایران دچار بحران است. این را میتوان از پس اخبار و لابهلای اظهارنظرها دریافت. دولتیها در کمین ورود به نهادهای صنفی سینمایی هستند. در حالی که بسیاری ریشههای بحران سینما را در دولتی بودن این نهاد میدانند، دولت بر دولتیتر کردن آن اصرار دارد. صفحههای سینمایی را ورق بزنید و از وادی اخبار سینما به وادی اخبار اقتصاد وارد شوید. دولت درصدد واگذاری کارخانهها و شرکتها و... است.
نیروگاههای برق در حال واگذاری به بخش خصوصی است و نیروگاههای گاز در نوبت واگذاری. پالایشگاهها به زودی در دست بخش خصوصی قرار میگیرد و اصل44 با هدف افزایش توان بخش خصوصی و نقشآفرینی آن در اقتصاد تفسیر شد. مقامات دولتی از ضرورت واگذاری امور به بخش خصوصی سخن میگویند اما گویا این جاده چندان هم یکطرفه نیست. اقتصاد سینما و فرهنگ و هنر توسط دولت تعریف میشود. تولید در این حوزه به شدت وابسته به دولت است و نهادهای صنفی نیز تحتالشعاع تصمیمات دولتی هستند. اما انگار همه اینها کافی نیست.
دولت چیزی بیش از اینها میخواهد چراکه از یکسو درصدد دولتیسازی نهادهایی است که در دست بخش خصوصی است و باید باشد و از سوی دیگر درصدد خصوصیسازی اموری که در اختیار دولت قرار دارد. گویا در این میان لازمتر از هر چیز تصمیمگیری درباره خصوصی ماندن یا دولتی ماندن است.
دنیای اقتصاد:متعهد به کدام متغیر؟
«متعهد به کدام متغیر؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم پویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛در ادبیات سیاستهای پولی، اجماع اقتصاددانان بر این است که بانک مرکزی پیرو یک سیاست متعهدانه باشد؛ به این معنا که آن چه در نظر دارد برای دوره آتی انجام دهد،
از قبل بیان کند و در عمل به آن پایبند باشد. در مقابل، رویکرد صلاحدیدی بدین شکل است که بانک مرکزی سیاست و نرخ تورمیرا که میخواهد در دوره آتی به آن دست یابد، بیان میکند و عاملان اقتصادی انتظاراتشان را بر مبنای این اعلام سامان میدهند، آنگاه مقام پولی میتواند با چشم پوشی از سیاستی که اعلام کرده است و با اندک نرخ تورمی، به رشد اقتصادی بیشتر دست یابد. از آن جا که در بلند مدت، عاملان با دیدن این عدم تعهد بانک مرکزی به سیاستهای بیان شده، اعتماد خودشان را به مقامات پولی از دست میدهند، رویکرد صلاحدیدی در بلند مدت نه تنها جواب نمیدهد، بلکه خسران بیشتری هم به اقتصاد میزند و از همین رو، اجماع اقتصاددانان بر سیاستهای متعهدانه است؛ اما بانک مرکزی باید چه سیاستی را اعلام کند و به آن متعهد باشد؟
معمول است که بانک مرکزی نرخ تورم هدف را تعیین میکند و بر مبنای این نرخ است که تورم انتظاری شکل میگیرد. با وجود تاثیر عمده بانک مرکزی بر تورم، این نرخ تنها به دست مقامات پولی حاصل نمیشود؛ از این رو همواره میزان انحرافی از نرخ هدف وجود دارد. هر چه این انحراف کمتر باشد، اعتماد به سیاستهای اعلامی بانک مرکزی بیشتر میشود و بانک مرکزی بهتر میتواند بر تورم انتظاری اثر بگذارد؛ اما مشکلی که به خصوص در کشورهای در حال توسعه وجود دارد آن است که چون بانک مرکزی به دلایل مختلف ابزار لازم را برای رسیدن به هدف تورمی ندارد، در نتیجه انحراف از هدف معمولا بالا است و عاملان اقتصادی به هدف اعلامی بانک مرکزی اعتماد نمیکنند و بنابراین میتوان گفت، نقش مقامات پولی بر تورم انتظاری بسیار بسیار ناچیز است. چه راهحلی برای مقامات پولی این کشورها وجود دارد؟
کوکیرمن به عنوان یکی از بزرگان مباحث سیاستهای پولی معتقد است که بانک مرکزی در این حالت باید نرخ هدف برای متغیری را که بر آن قدرت فائقه دارد، بیان کند؛ مثلا بانک مرکزی میبیند که برای هدف تورمیاش، به چه میزان نقدینگی نیاز دارد و به جای بیان تورم مورد هدف، آن سطح از نقدینگی را برای دوره آتی اعلام عمومی میکند. بهاین شکل در انتهای دوره وقتی نرخ نقدینگی انجام شده با میزان مورد پیشبینی برابری کند، عاملان به سیاستهای پولی اعتماد میکنند؛ هر چند تورمی که مقامات پولی مدنظر داشتند، حاصل نشده باشد.
بنابراین حتی در اقتصادهایی که بانک مرکزی تنها قدرت مسلط بر تورم نیست، باز هم میتوان سیاستهای متعهدانه را پیش برد؛ ضمن آنکه با بیان مکانیسم تاثیرگذاری ابزار پولی و تحقق سطحی از آنچه توسط بانک مرکزی ارائه شده است، مقامات پولی میتوانند این گزاره را به مخاطبان القا کنند که عدم رسیدن به سطح مطلوب تورم به علت عواملی خارج از اراده آنها بوده است.با این اوصاف، میتوان عنوان کرد که اعلام بستههای پولی از سوی بانک مرکزی ایران، برای اعمال در دورههای آتی به نوعی میتواند در قالب سیاستهای متعهدانه تفسیر شود و برای کارآیی بیشتر باید سطوح هدف به خصوص برای ابزار اصلی بانکمرکزی مشخص شود و در پایان نیز سیاستگذاران پولی نشان دهند که تا چه میزان از آن سطوح انحراف داشتهاند. هر چه اعتماد به سیاستها و توصیههای اعلامی بانک مرکزی بیشتر باشد تاثیر سیاستگذاران بر تورم انتظاری بیشتر و رسیدن به تورم هدف آسانتر خواهد بود.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم