با مهرداد ضیایی، بازیگر و مشاور لهجه سریال «در مسیر زاینده‌رود»

برداشت آزاد از واقعیت اصفهان

آنهایی که پیگیر ماجراهای سریال «در مسیر زاینده‌رود» هستند، حتما می‌دانند که مهرداد ضیایی در این سریال نقش فرهاد را بازی می‌کند، البته پس از نوشتن این جمله حتما باید توضیح داد که ما در سینما و تلویزیون دو تا مهرداد ضیایی داریم که اتفاقا هر دویشان بازی را از تئاتر آغاز کرده‌اند. آن ضیایی دیگر همانی است که در سریال «آشپزباشی» نقش منوچهر را بازی کرد. مهرداد ضیایی تاکنون در سریال‌هایی چون بی‌گناهان و اولین شب آرامش (احمد امینی)، راه شب (داریوش فرهنگ) و کارآگاهان (حمید لبخنده) جلوی دوربین رفته است. اما با این حال این بازیگر را بیشتر با فعالیت‌های تئاتری‌اش می‌شناسند. در کارنامه حرفه‌ای او نام نمایش‌های مطرحی ازجمله مجلس شبیه در ذکر مصائب... و افرا ( بهرام بیضایی)، رومئو و ژولیت، شازده?احتجاب، کلفت‌ها (علی رفیعی) و... به چشم می‌خورد. با او درباره تجربه حضورش در سریال زاینده‌رود و جزئیات جنس گویش بازیگران به گفتگو نشستیم. او در این سریال با همسرش شهرزاد جواهری (بازیگر نقش روح مادر فرهاد)‌ همبازی است.
کد خبر: ۳۴۹۱۳۱

در تیتراژ سریال نام شما به عنوان مشاور لهجه آمده است. یادم می‌آید زمانی که فیلم «آژانس شیشه‌ای» ساخته‌شد، می‌گفتند رضا کیانیان درباره لهجه مشهدی به حاتمی‌کیا مشاوره می‌داده است. یک مشاور لهجه در یک فیلم یا سریال دقیقا چه کارهایی انجام می‌دهد؟

از روز اول حسن فتحی گفت یکی از ویژگی‌های مهم قصه در مسیر زاینده‌رود این است که اتفاقاتش در اصفهان می‌گذرد. بازیگران سریال بجز من هیچ کدام اصفهانی نبودند. نیاز بود که دوستان بازیگر با لهجه اصفهانی تمرین‌هایشان را شروع‌کنند. ما تمرینات لهجه و بیان را از اول اردیبهشت آغاز کردیم. 20 اردیبهشت هم کار تصویربرداری کلید خورد. یعنی 20 روز قبل از شروع کار به طور مداوم با بازیگران اصلی تک‌تک جملات را کار کردم. جملات فیلمنامه را با لهجه اصفهانی برایشان ضبط کردم. اینها دائم جملات را گوش می‌کردند تا با آوایش آشنا بشوند. سی‌دی یک سری کارهای اصفهانی مثل قصه‌های مجید را به آنها دادم تا گوششان به آوای اصفهانی عادت کند.

حتما شنیده‌اید که عده‌ای از همشهریان شما نسبت به درست ادا نشدن لهجه‌شان گلایه دارند. چرا با وجود مشاوره شما، باز هم لهجه‌ها ایراد دارند؟

هیچ وقت یک فرد غیربومی نمی‌تواند آواها را آنقدر درست بگوید که آدم‌های شهر شک نکنند. این یک واقعیت است. اصفهانی‌هایی که الان نگران درست ادا نشدن لهجه‌شان هستند، حق دارند. ولی مطمئنا خودشان اذعان دارند که یک غیراصفهانی نمی‌تواند بدون ایراد به این لهجه صحبت کند. من از اول این پروژه یک روز هم سر صحنه غیبت نداشته‌ام. آقای فتحی اصرار داشتند که روی این قضیه حساسیت داشته باشیم. ولی مطمئن بودیم که نمی‌توانیم به طور صد در صد حق مطلب را ادا بکنیم. در نهایت تنها کسانی که یک ذره ناراحت‌اند خود اصفهانی‌ها هستند. این هم طبیعی است، چون فقط آنها تشخصیص می‌دهند که لهجه به طور کامل ادا شده یا نه.

به عنوان مثال، یک خانم اصفهانی صبح با دفتر روزنامه تماس گرفته بود و می‌گفت مردم امروز اصفهان کلماتی مثل فرهادی و مسعودی را به کار نمی‌برند و همدیگر را عادی صدا می‌زنند.

ما یک خانواده سنتی را انتخاب کرده‌ایم. خود من بزرگ‌شده اصفهان هستم. تا 20 سالگی آنجا بودم. کاملا به فضاهای سنتی اصفهان آشنایی دارم. همین الان هم می‌توانم شما را در کوچه‌های اصفهان ببرم تا عین همین جملات را از آدم‌های مختلف بشنوید.

یک نکته را فراموش نکنید. فرهادی و مسعودی مال 40 سال پیش هستند. اگر شاهرخی هم‌چنین بیانی داشت می‌توانستند ایراد بگیرند.

ما اگر می‌خواستیم خود واقعیت را بسازیم، باید خیلی اتفاقات را نشان می‌دادیم. ما بخشی از زندگی و واقعیت را می‌بینیم و آن را به تصور بازیگر، نویسنده و کارگردان اجرایش می‌کنیم.

ما وام گرفته از واقعیت هستیم و عین واقعیت را تصویر نمی‌کنیم.

یا مثلا یک خانم دیگر می‌گفت «اصطلاح مو را خارکردن» به جای «مو را شانه کردن» دیگر در اصفهان استفاده نمی‌شود.

خب معلوم است. آن خانم این اصطلاح را نمی‌گوید. ما از آن خانم وام نگرفته‌ایم. ما نویسنده‌ای داشته‌ایم که تسلط بی‌نظیری در زبان و اصطلاحات اصفهانی داشته. علیرضا نادری خودش متولد نجف‌آباد و بزرگ شده اصفهان است. ما اصرار داشتیم که این نوع اصطلاحات و بیان و سنتی بودن آدم‌ها را یادآوری کنند. در این مدت خیلی‌ها از اصفهان با ما تماس گرفته‌اند که سریال شما یک جور فضای نوستالژیک دارد. انگار آنها را به 40 سال پیش برمی‌گرداند. من نگفته‌ام که آدم‌های اصفهان بی‌ادب هستند و این جوری حرف می‌زنند. این آدم‌هایی که در سریال می‌بینیم، این جوری حرف می‌زنند.

مثل این است که شما بگویید آدم‌های امروزی مثل شخصیت‌های فیلم‌های زنده‌یاد علی حاتمی حرف نمی‌زنند.

امروز صبح یک نفر زنگ زده و گفته شما آبروی اصفهانی‌ها را برده‌اید. گفتم اصلا فرض کنید که اینها غلط حرف می‌زنند. آیا آبروی اصفهانی‌ها این طوری می‌رود؟ اصفهان یک شهر تاریخی با قدمت چندین هزار ساله است. تمام دنیا فرهنگ اصفهان را می‌شناسد. اصلا آبرو به این چیزها نیست.‌ چرا آن طرفش را نگاه نمی‌کنند که هزار و یک عنصر زیبای اصفهان به تصویر کشیده شده است.

چطور شد که به گروه در مسیر زاینده‌رود پیوستید و پیشنهاد بازی در این سریال را پذیرفتید؟

در خیلی از کارهای حسن فتحی قرار بود بازی کنم. از اولین فیلم سینمایی‌اش، «ازدواج به سبک ایرانی» هم این قول را به هم داده بودیم. بارها این قضیه تا مرحله اجرا پیش رفت. اما هر بار هماهنگ نمی‌شد. وقتی شنیدم قرار است سریالی را کار کنند نمی‌دانستم قصه‌اش در اصفهان می‌گذرد. وقتی ماجرا را فهمیدم با کمال میل پذیرفتم. نقشم را بسیار دوست دارم. نه فقط به خاطر لهجه. من تا حالا هیچ وقت در نقش‌هایم لهجه نداشته‌ام. خود مردم اصفهان تعجب می‌کنند وقتی می‌شنوند من اصفهانی هستم. اولین بار است که دارم یک نقش بلند را با لهجه صحبت می‌کنم. این نقش وقتی در قالب اصفهان رفت جذابیتش بیشتر شد.

در بازی‌تان نوعی شیطنت و سر به هوایی دیده می‌شود. درباره جزئیات شخصیت فرهاد توضیح بدهید.

فرهاد یک آدم شکست خورده است که خیلی مسیرها را رفته و به بن‌بست خورده. این آدم خیلی موقعیت‌طلب است. کارش ذغال‌فروشی است و سیاه کردن آدم‌ها.

اینقدر راه‌ها را رفته و به بن‌بست خورده که فکر کرده شاید از راه غیرمعمول بتواند به نتیجه برسد. او به هر شاخه‌ای چنگ می‌زند تا روی آب خودش را نگه دارد. یک جاهایی مخاطب از او دلزده می‌شود، اما من شخصا به او حق می‌دهم. اینها تمام تلاششان را می‌کنند که بتواند یک زندگی معمولی داشته باشند.

وقتی مادر فرهاد می‌میرد ثروت زیادی برایش می‌ماند. آن وقت هم نمی‌تواند از این ثروت استفاده کند. به نظر من خیلی هم کارش غیرمنطقی نیست. اگر از راه درستش می‌رفت بهتر بود. او سعی می‌کند از بیراهه به نتیجه برسد.

خیلی از این آدم‌ها در دور و برمان هستند. سعی کردم فاکتورهای خاصی برایش اضافه کنم تا شیرین‌تر شود، چون قصه تلخی‌های زیادی داشت. سعی نکردم فرهاد را کمدی بازی کنم. می‌توانستم براحتی نقشش را کمیک کنم. این کمدی کردن شیرینی‌هایی به قصه می‌داد. اصلا به این سمت و سو نرفتم، چون این شبهه هم به وجود می‌آمد که خدای نکرده خواسته‌ام لهجه را مسخره کنم.

در سریال «میوه ممنوعه» بازیگران ستاره‌ای چون علی نصیریان، گوهر خیراندیش و هانیه توسلی حضور داشتند و بیشتر بار درام بر دوش بازیگران بود.‌نقش آفرینی در سریال جدید آقای فتحی چه تفاوتی با آن سریال دارد؟

اینجا هم بخش عمده قضیه بر دوش بازیگران است. در این سریال قصه پیچ در پیچ‌تری داریم. میوه ممنوعه خیلی سر‌راست سراغ قصه می‌رفت. ولی اینجا خانواده‌های مختلفی داریم. همین پیچ‌ها سریال را در آینده جذاب‌تر می‌کند. قصه ما دقیقا از آخر قسمت سوم شروع شد. در 2 قسمت اولیه شخصیت‌ها معرفی می‌شدند. گره‌هایی که در قصه می‌افتد خیلی‌هایش غیرقابل پیش‌بینی است.

در سکانسی که فرهاد خبر مرگ مسعود را می‌شنود، بازی خیلی خوبی دارید. برای خودتان سخت‌ترین سکانس این سریال کدام بود؟

از نظر حسی سکانس مواجه شدن با مرگ برادر یکی از صحنه‌های سخت بود. برادر من چند سال پیش متاسفانه تصادف کرد و فوت شد. صحنه خاکسپاری در قبرستان هم یکی از صحنه‌های دردآور بود، چون در ذهنم به آن اتفاق فلاش‌بک می‌شد. در یکی ازسکانس‌ها که من و خانم پردیس افکاری سوار بر موتور بودیم، اتفاقی افتاد که تا مرز مرگ پیش رفتیم.

حسن فتحی به بازیگرانش چقدر اجازه بداهه‌پردازی می‌دهد؟

علیرضا نادری آنقدر متن را خوب نوشته بود که نیازی به بداهه‌گویی نبود. اما حسن فتحی اگر نیاز می‌دید تغییراتی داده‌شود، دیالوگ‌ها را کم و زیاد می‌کرد. از نظر لهجه‌ای هم من به حسن فتحی پیشنهاد می‌دادم. مثلا ما می‌گوییم بیا پیشم اما اصفهانی‌ها می‌گویند وخی بیا. این جوری تغییرات داده می‌شد. نه این که مفهوم جمله عوض شود.

یکی از ویژگی‌های مثبت در مسیر زاینده‌رود این است که از لوکیشن‌های پایتخت دور شده و آداب و رسوم یکی از قومیت‌های کشور را نشان داده است. پرداختن به آداب و رسوم شهرستان‌ها چه جذابیت‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

ما همیشه آدم‌های سریال‌ها را دیده‌ایم که روی میز می‌نشینند و ناهار می‌خورند. در حالی که خیلی‌ها سر سفره می‌نشینند و از این کار لذت می‌برند. ما خواستیم آنها را نشان بدهیم. این آدم‌های سریال ما مسائل همسایه و برادرشان را از یاد برده‌اند. 2 سال است که برادر از برادر خبر ندارد. وقتی بالای سرش می‌آید که طرف دارد می‌میرد. نمی‌داند که برادرش زن دارد. ما خواستیم این روابط انسانی را یادآوری کنیم. کشور ما تهران نیست. کشور ما ایران است با چندین استان و گویش‌های زیبا و مراسم جذاب. خیلی از این چیزها دارد از یاد می‌رود. ما این سریال را برای ایران ساخته‌ایم.

تلویزیون باید سعی کند قصه‌ها را در شهرستان‌ها ببرد. فقط این نیست که بیاییم چند لوکیشن نشان بدهیم. باید آدم‌ها را با تمام خصوصیات، گویش‌ها و خاطراتشان یادآوری کرد. چرا برای ایرانی‌ها شهر اصفهان جذاب است؟ چهل ستون فقط آجر نیست. گذشته و فرهنگ تمام ما ایرانیان است. تخت جمشید یک مقدار سنگ است. آن فرهنگ و سنت و انسانیت و پیشینه تاریخی‌اش است که برای ما ارزشمندش کرده است. ما خواستیم سعی کنیم که به آدم‌ها یادآوری کنیم به دوروبرشان بیشتر توجه کنند. یک ذره زندگی و انسانیت را بیشتر جاری کنند.

احسان رحیم‌زاده / گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها