جمهوری اسلامی:تورم دغدغه آفرین را چگونه مهار کنیم؟
«تورم دغدغه آفرین را چگونه مهار کنیم؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛گرانی این روزها بیش از هر زمان دیگری به موضوعی "دغدغه آفرین" برای افکار عمومی تبدیل شده است و اقشار مختلف مردم خصوصا حقوق بگیران و دهکهای پایین درآمدی بیش از آنچه در واقع وجود دارد خود را تحت فشار پنجههای غول تورم میبینند.
شاید خوانندگان با مطالعه سطور بالا این خرده را به نویسنده بگیرند که تورم طی سراسر دو دهه گذشته مهمان سفره و جیب ایرانیان بوده است و به همین اعتبار نیز مردم ما با این مقوله چندان بیگانه نیستند، از این رو دغدغه آفرین دانستن تورم در شرایط کنونی که بنا به اعلام بانک مرکزی برای اولین بار طی دو دهه اخیر نرخ تورم به زیر 10 درصد رسیده است چندان موجه نیست؛ چه افکار عمومی جامعه تا همین سال گذشته به شنیدن ارقام دو رقمی و بالای 20 درصد برای تورم عادت داشتند.
اما دقیقا به همین دلیل، نگارنده بر استفاده از واژه " دغدغه آفرین " اصرار دارد چرا که معتقد است فاصله معناداری که مردم در معاملات و خرید و فروشهای روزمره خود میان قیمتهای واقعی و نرخهای اعلامی از سوی نهادهای مسئول و رسمی میبینند، به دشواریهای ناشی از تورم و افزایش مستمر بهای کالاها و خدمات افزوده است.
مردم مدام از خود، اطرافیان، روزنامه نگاران، کارشناسان و سر انجام اگر امکانش را بیابند از مسئولان میپرسند اگر تورم به همان میزانی که بانک مرکزی اعلام میکند، پایین آمده پس چرا ما آن را نمیبینیم؟ چرا حلاوت و شیرینی "گرانتر نشدن" را در کاممان نمیچشیم؟
واقعیت هم این است که گوشت گوساله کیلویی 13 هزار تومانی، گوشت مرغ 3700 تومانی به بالا، لبنیات سبکتر و گرانتر و اجاره بهایی که به گفته بنگاهداران 20 درصدی افزایش یافته است، این مجال را برای مردم باقی نمیگذارد تا طعم خوش و شیرین ارزانی را بچشند.
در این شرایط افزایش تنها 6 درصدی حقوق کارمندان و بازنشستگان هم آنقدر ناچیز و کم اثر است که به هیچ وجه امکان نمییابد گوشهای از گرانیها را خنثی سازد.
به نظر نمیرسد تلاشهای دولت و بانک مرکزی هم برای توجیه و رفع دغدغه جامعه و رهایی از این دوگانگی چندان موثر واقع شده باشد و تورم همچنان به عنوان بزرگترین دغدغه معیشتی مردم ذهن افکار عمومی را میآزارد.
کارشناسان در تبیین وضعیت موجود و برای حل این تناقض، دلائل متعددی برمی شمارند که با وجود درستی و برخورداری از پشتوانه علمی دقیق باز هم حتی گره کوچکی از این مشکل باز نمیکند و تنها نتیجه آن متاسفانه کم رنگ شدن جایگاه اجتماعی این گروه نزد افکار عمومی است.
در این شرایط که قطعا ادامه آن هزینههای هنگفتی به سرمایههای اجتماعی کشور تحمیل میکند، به نظر میرسد انجام سریع و بدون فوت وقت چند کار بسیار ضروری است:
* مسئولان در کوتاهترین زمان ممکن راهها و روشهای جدید، همه فهم و آسان تری را برای تنویر و اطمینان بخشی افکار عمومی در مورد نرخها و آمارهای اعلامی از سوی مراجع رسمی انتخاب و اجرا کنند تا مردم تفاوتهای "روند افزایش قیمت(تورم)" را با " ارزان شدن " دریابند و هنگام اعلام کاهش نرخ تورم با این سوال مواجه نشوند که پس چرا فلان کالا گران شده است؟!
* کارشناسان و مسئولان بانک مرکزی با توجیه هرچه بیشتر خبرنگاران و روزنامه نگاران آنها را از کم وکیف محاسبه نرخ تورم و تغییرات سبد کالاهای بانک مرکزی آگاه سازند تا اصحاب رسانه بتوانند ذهنیت افکار عمومی را روشنتر سازند.
* نهادهای نظارتی و کنترلی مراقبت و کنترل خود را بر بازارهای خرده فروشی و عملکرد واسطهها افزایش دهند تا در شرایط فعلی که در آستانه ماه مبارک رمضان نیز هستیم، جلوی سودجوییهای موردی گرفته شود.
* به عقیده کارشناسان، تورم موجود در بازار ایران در حال حاضر تا حدود زیادی ناشی از عدم سلامت شبکه فروش و حضور بی مورد واسطههای زائد است.بنا براین تسریع حرکت به سمت ایجاد سامانه توزیع و فروش چابکتر و ارزان تر، کمک شایانی به کاهش گران فروشی و در نتیجه افزایش بی مورد قیمتها میکند.
* شفاف کردن مراحل و پیامدهای اجرای قانون هدفمندی یارانهها تاثیر بسزایی بر کاهش بار روانی منفی این قانون که عمدتا هم ناشی از ناآگاهی افکار عمومی از زوایای آن است، خواهد داشت. چرا که به عقیده بسیاری از تحلیل گران تورم انتظاری نشات گرفته از انتظار برای افزایش قیمتها با اجرای هدفمندی یارانه ها، در شرایط فعلی تاثیر فراوانی بر افزایش بی مورد قیمتها و سوء استفاده برخی عوامل توزیع و فروش دارد.از این رو ارتباط بیشتر و روشنتر مسئولان با مردم و بیان صادقانه و شفاف مراحل و کیفیت اجرای این قانون به کاهش انتظارات تورمی و کاستن از جو روانی فعلی بسیار کمک خواهد کرد.
کیهان:سبز و بنفش و زرشکی
«سبز و بنفش و زرشکی»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛«زمان با سرعت به نفع ایران و به ضرر آمریکا پیش می رود». این گزاره، تحلیلی برآمده از انبوه خبرها و گزارش ها پیرامون چالش گسترده دو قطب قدرت است. با گزاره اخیر می توان پاسخ داد که چرا هیئت حاکمه آمریکا به رفتارهایی به غایت عجولانه، ناشیانه، ناقض غرض و فلاکت آمیز در قبال ایران دست می زند؟
هر ناظری می تواند گذر زمان را با موفقیت های ایران جمع بزند و با شکست های پیاپی دولت آمریکا و «فقدان گزینه موثر روی میز برای توقف یا مهار ایران» ضرب کند تا معلوم شود چرا آن سوی این تساوی، رفتارهایی آمیخته به اضطراب و شتاب زدگی و خبط و خرابکاری خوابیده است. یا معلوم کند در حالت قفل شدگی گزینه هایی چون حمله نظامی و تحریم اقتصادی، چرا وزارت خارجه، سازمان سیا و پنتاگون دست به دامن تروریست های وامانده ریگی و پژاک و منافقین می شوند و یکی در قواره های ریچارد هالبروک (فرستاده ویژه اوباما در امور پاکستان و افغانستان) به بیشکک قرقیزستان اعزام می شود تا طرف مذاکره یک جنایتکار کم مقدار نظیر ریگی شود و چرا آمریکا ننگ انفجار بمب در یک مکان عمومی (مسجد جامع) زاهدان را به جان می خرد؟
با این محاسبه است که می توان فهمید چرا دادگاه آمریکایی خروج گروهک منافقین از لیست سیاه گروه های تروریستی را در دستور قرار می دهد و همزمان دستگاه اطلاعاتی فرانسه به دستور ایستگاه مرکزی و مافوق خود در آمریکا، ورشکسته های منافقین را در حومه پاریس (شهر تاورنی) فرامی خواند تا «بالماسکه بنفش» راه بیندازند. یا اینکه چرا سازمان سیا در جنجال علیه برنامه هسته ای ایران مدام به کاهدان می زند و کارهای سفاهت آمیز انجام می دهد که در تاریخ سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی جهان بی سابقه است و می تواند زرشک زرین جاسوسی را بلامنازع به خود اختصاص دهد. «زمان با شتاب تمام به نفع ایران و به ضرر آمریکا پیش می رود»، گزاره دقیق و جامعی است که توضیح می دهد چرا زمامدار «تغییر» و بازسازی حیثیت در آمریکا- آقای باراک اوباما- تن به هم پیالگی علنی با انواع گروه های تروریستی آن هم در حد برنامه ریزی برای ملاقات فرستاده ویژه خود با سرکرده دون پایه یک سازمان تروریستی داده و به تعبیر ضرب المثل معروف، از سر لاعلاجی به گربه خان باجی می گوید.
چند سال است دستپاچگی و خبط و خرابکاری و ناشیگری در رفتارهای سیاسی، اطلاعاتی و دیپلماتیک دولت آمریکا حرف اول را می زند. تصور مافیای قدرتی که نومحافظه کاران را پس از کوبیدن به در بسته کنار گذاشت و اوبامای گریم کرده با ژست اصلاح سیاست ها و مذاکره و تعامل و تفاهم را روی کار آورد، این بود که وی برای هیئت حاکمه آمریکا، راهی به روشنایی می گشاید. اما اگر در دنیا درباره بوش گفته می شد «امیدواریم آن قدر که قیافه اش نشان می دهد، احمق نباشد»، امروز شاید درباره اوباما گفتنی باشد که او حتما کاریکاتور سفاهت است. اگر واقعیت غیر از این بود او نباید به اسم تغییر در تک روی و سیاست های زورگویانه آمریکا برای درک ملت ها، از مذاکره با ایران سخن می گفت و پس از چندی تهدید به حمله اتمی علیه ایران می کرد یا دم دستگاه اطلاعاتی و دیپلماسی خود را با انواع تروریست ها از منافقین و ریگی تا پژاک و تندر گره می زد. یا از درک ملت فلسطین و حل بحران خاورمیانه سخن می گفت و همین اواخر کنار نتانیاهو می ایستاد و می گفت ما کنار اسرائیل ایستاده ایم و از آنها نخواهیم خواست قدمی از برنامه های دفاعی خود و ابهام هسته ای عقب نشینی کنند. خروجی این روند همان می شود که دولت وی هم چوب را بخورد و هم پیاز را و هم سر آخر، تاوانی را که نمی خواست بپردازد، بپردازد.
هم تلفات ناتو و اشغالگران در افغانستان رکورد بشکند و هم فرمانده آمریکایی اشغالگران (مک کریستال) به جای طالبان، پای باراک اوباما را بگیرد و بکشد وسط معرکه. هم تروریست ها را به سمت جنایت وحشیانه هل دهد و هم از ترس افکار عمومی منزجر ایران، به همان تروریست ها ناسزا بگوید. هم ناظر ربایش پژوهشگر ایرانی و انتقال او به خاک آمریکا باشد و هم شاهد لگدمال شدن اقتدار سازمان سیا و بازگشت تبعه ایرانی به کشور خود.
اجازه بدهید با یک پرسش معادله گون دیگر واقعیت را روشن تر کنیم. اگر سازمان جاسوسی دولت اوباما حاضر است در ازای 10 دقیقه مصاحبه یک متخصص «فیزیک بهداشت» 10 میلیون دلار - دقیقه ای یک میلیون دلار- بدهد تا او جور همه بدبیاری های 7-6 سال گذشته سازمان عریض و طویل سیا (آژانس مرکزی اطلاعات و جاسوسی) در قبال برنامه هسته ای ایران را بکشد یا 50 میلیون دلار بدهد که همان پژوهشگر عادی درخواست پناهندگی کند و این اعتباری برای سازمان CIA باشد، حدس بزنید رقم هنگفت خسارت های آمریکا از پیشرفت های ایران چه قدر است؟ 500 میلیارد دلار؟ هزار میلیارد دلار؟ اندازه هزینه های گزاف و بر باد رفته آمریکا در چالش های عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و بحرین و یمن؟ به راستی اوباما و دولت وی به چه میزان ورشکسته شده است؟ البته پرسش دیگری هم در این میان خود را به ذهن هر ناظر و تحلیل گری تحمیل می کند. اگر قرار است ایران قرار اطلاعاتی به کلّی سرّی آمریکا در مسیر دوبی- بیشکک را در آسمان قیچی کند، دیپلمات ربوده شده خود (حشمت الله عطارزاده) را از پاکستان آزاد کند و به کشور برگرداند، با تبعه ربوده شده خود در عربستان و منتقل شده به آمریکا ارتباط ویدیویی بگیرد و سیا را وادار به عودت تبعه مذکور کند و... اگر قرار است برنامه های پیشرفت ایران در حوزه های فناوری و علمی- که حوزه هسته ای بخش کوچکی از آن است-، دیپلماتیک و سیاسی با شتاب به پیش برود، پس دیگر چه نیازی هست که دولت آمریکا بودجه هنگفت سازمان اینتلیجنس سرویس خود را پرداخت کند؟ در این صورت آیا نمی توان 95 درصد فعالیت های سیا را تعطیل کرد و به جای آن کار را به آدم کش ها و آدم رباهای حرفه ای یا حداکثر به چند کاربلد فتوشاپ و تروکاژهای تصویری که بتوانند علیه ایران و برنامه هسته ای آن سند جعل کنند، سپرد؟!
این وضعیت توضیح می دهد که چرا رابرت گیتس وزیر دفاع دولت های بوش و اوباما و رئیس اسبق سازمان سیا، چند ماه پیش نامه ای تلخ به رئیس جمهور نوشت حاکی از اینکه آمریکا در برابر ایران فاقد هر نوع گزینه قابل استفاده و فاقد استراتژی است و بدتر اینکه کسی برای این وضع چاره جویی هم نمی کند. شاید پرسیده شود اگر دولت آمریکا در وضعیت فقدان استراتژی و خلأ راهبرد، معلق و پا در هواست پس چرا انواع ترورها را در ایران- از کردستان و سیستان و بلوچستان تا شیراز و تهران- سازمان می دهد، به آشوب و اغتشاش متوسل می شود، فراتر از قطعنامه شورای امنیت، تحریم های اقتصادی یکجانبه وضع می کند، و حتی مراودات سیاسی- نظامی را در مسیر تل آویو- واشنگتن تعمدا علنی می کند و یکی در میان در رسانه ها در زمینه حمله آمریکا یا اسرائیل علیه ایران تصویرسازی می شود گویی که جنگی در پیش است.
آیا جنگ در خواهد گرفت؟ در 3 سطح می توان به این پرسش پاسخ گفت. پاسخ اول همان است که پیشتر گفته شد؛ در همه حوزه ها به ویژه حوزه هسته ای زمان به نفع ایران و به ضرر آمریکاست؛ یک سند کوچک 2 برابر شدن ذخیره اورانیوم غنی شده ایران در کمتر از 9ماه است. پاسخ دوم این است که جنگ سالها بلکه 3دهه است که آغاز شده و در هر مقطعی صرفا فاز آن فرق کرده است. «آیا جنگ خواهد شد؟» سؤال غلط اندازی است که تحلیلگر را به خطا می کشاند. ما در تمام این سال ها در جنگ تمام عیار با آمریکا و صهیونیسم بین الملل بوده ایم، میدان جنگی به وسعت فاصله تهران تا تل آویو و نیویورک. البته هرگز نباید از تهدید خاص نظامی غافل شد اما حقیقت آن است که ایران، هم در این زمینه روئین تن شده و هم سالی چند بار از این تهدیدها می شنود.
پاسخ سوم را چنین باید مطرح کرد که جنگ هست و نیست. دشمن اگر شمشیر نظامی اش می برید، مضایقه نمی کرد همچنان که در سال های آغازین انقلاب مضایقه نکرد و نتیجه آن را در روی کار آمدن متحدین استراتژیک جمهوری اسلامی در عراق که هنگام جنگ تحمیلی در کنار ایرانی ها با صدام و آمریکا می جنگیدند- و علاوه بر این، نترس و روئین تن شدن ملت ایران- دید. جنگ هست و نیست به این معنا که اقدامات سخت و نیمه سخت- شامل ترور، تحریم، آشوب (فتنه سبز)، آدم ربایی و غائله آفرینی- صرفا قرار است به عنوان چاشنی انفجاری «جنگ نرم» عمل کند. آنها قدرت بازدارندگی و پدافندی و تهاجمی ایران را به خوبی می شناسند. می دانند که آغاز جنگ با آنها اما رقم زدن پایان آن با جمهوری اسلامی است. می دانند که در چنان جنگی اگر چه آغازگر باشند، تعیین زمین و گستره جنگ با آنها نخواهد بود. بنابراین به تحرکات سخت و نیمه سخت صرفا به عنوان چاشنی انفجاری جنگ نرم نگاه می کنند، مانند ماده انفجاری تعبیه شده در پوکه یک فشنگ.
برآیند رفتارهای وزارت خارجه، سازمان های اطلاعاتی و نظامی آمریکا در حوزه های ترور و آدم ربایی و آشوب و تحریم و فشار سیاسی بر ایران، «انگاره سازی» و «تصویرسازی» است. حقیقی ترین میدان جنگی که آمریکا و متحدانش در آن می کوشند آتش تهیه بریزند، حوزه «القائات» و «مجازیات» است که باید واقعی جلوه کند. از نگاه آنها این روند باید به 3 سطح افکار عمومی، نخبگان و سیاستمداران ایران چنین القا کند که ایران، مقتدر و قدرت اول منطقه نیست. القا کند که تهدید، جدی است، بحران واقعیت دارد، امواج متلاطم «بی ثباتی» ایران را درمیان گرفته و اوضاع به سمت فروپاشی سیاسی و اجتماعی پیش می رود. همه تحرکات پرتناقض آمریکا بر آن است تا تصور «بی ثباتی» و «آسیب پذیری» را در جان ملت- دولت روئین تن ایران تزریق کند. اگر این جنگ روحیه ها و اراده ها و امیدها مغلوبه شد، آنگاه آمریکا می تواند کورسویی به سوی مذاکره از موضع بالا، تعطیلی برنامه هسته ای، باج گیری در خاورمیانه و تغییر ]سیاست های[ حاکمیت ایران پیدا کند.
کیست که نداند انفجار تروریستی در یک مسجد عمومی یا حسینیه حائز کوچک ترین ارزش اطلاعاتی نیست یا تهدید به حمله نظامی و تحریم اقتصادی در تناقض با جلب اعتماد ملت مورد تهدید است. اما هیچ یک از این حادثه ها را نباید به عنوان تصویری مستقل مشاهده کرد. کنار هم گذاشتن این تصاویر- آشوب88 که اتفاقا فتنه گران با تروریست ها همکاری داشتند و آنها را «مردان خداجو» هم خواندند، تحریم و القای انزوای ایران، و عملیات تروریستی- نشان می دهد که کارگردان این تصاویر هم مستأصل و لاعلاج است و هم در حضیض شکست، این سودا را در سر می پزد که با زدن ریشه های «ایمان و امید، انسجام و وحدت، بینش و بصیرت، همت و کار و پیشرفت»، مسیر جنگ باخته را تغییر دهد.
اعتماد 85 درصدی یک ملت به نظام برگزیده خود در سی ودومین سال پیروزی انقلاب به عنوان انرژی و سرمایه بزرگ پیشرفت، همان قدر برای مستکبران عالم سنگین بود که حضور معنادار و حیرت انگیز همان ها در کف خیابان در تاریخ 9دی و 22 بهمن.88 این سرمایه را باید با ویروس های یأس، ترس، حیرت، تردید، اختلاف، نزاع و شکاف و تفرقه، و فشلی و بی ارادگی هدف گرفت، بی تردید. این درخت پربرگ و بار، ریشه هایی دارد که آنها را باید زد. آنها که صحنه را رصد می کنند شهادت می دهند که در دهه اخیر به ویژه سال گذشته هجمه سیاسی به ارکانی چون دین، اخلاق، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، امام خمینی و آیت الله خامنه ای، و قانون اساسی پیوسته رو به تشدید و تزاید بوده است.
آن که در جنگ در خط مقدم است و بیشتر مقاومت می کند و می ایستد و تیر به قلب دشمن می زند، بیشتر مورد هجمه قرار می گیرد. این فضیلت مجاهدین و سابقون است.
انتظار نیست همه ظرفیت حضور در صف مقدم چنین جنگی را داشته باشند. هر کس به اندازه بصیرت و طاقت و شجاعت خود باید بجنگد. اما حتما توقع است که کسی در چنین جبهه ای خواسته یا ناخواسته، همراه دشمن برای کوبیدن خاکریزها و کانون های مقاومت نشود. زمین و نقشه دشمن کاملا روشن است. هر حرکتی که در آن زمین و براساس آن نقشه تعریف شود، متضمن نتایج خیانت است حتی اگر به قصد خیانت نباشد. آنها که اجازه می دهند در چنین نقشه هایی تعریف شوند و بر خطا هم اصرار می کنند، ستم و جنایت و خیانتشان به ملت کمتر از خیانت و جنایات گروهک رجوی و ریگی نیست.
مردم سالاری:راضی به رضای خدایم...
«راضی به رضای خدایم...»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم دکتر رضا جلا لی است که در آن میخوانید؛امروز، 29 تیرماه، سالروز صدور پیام تاریخی امام خمینی (ره) پس از پذیرش قطعنامه 598 است.اما کمی به عقب تر برگردیم...ا رتش بعث عراق هنگامی حمله همه جانبه خود، از قلمرو هوا، زمین و دریا به نظام تازه تاسیس جمهوری اسلا می ایران که هنوز 19 ماه از عمرش نگذشته بود را آغاز می کند که ارتش ایران به هم ریخته بود. نیروهای مردمی هنوز شکل نگرفته بودند، گروه های ضد انقلا ب داخلی همچنان مشغول توطئه بودند، حضرت امام خمینی(ره) به خاطر ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری بودند.
از طرف دیگر در درون کادر اجرایی مملکت هنوز دوگانگی سختی بین طیف لیبرالها و نیروهای انقلا بی ، که تجلی آن به صورت هواداری از رئیس جمهور و نخست وزیر مطرح شده بود، وجود داشت.ایران در صحنه بین المللی هنوز گروگانها را دراختیار داشت و افق روشنی برای حل آن دیده نمی شد، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک شده بود و با تقویت احتمال پیروزی ریگان تصور آن می رفت که ممکن است مشکلا ت بسیار جدی درادامه دفاع برای ایران رخ دهد.
دستاویز های صدام که صدور انقلا ب و دخالت در امور داخلی آن کشور بود از نظر غرب مورد تایید قرار داشت.در چنین اوضاعی ارتش عراق با استعداد 12 لشگر به خیال فتح سه روزه (قادسیه) حمله خود را آغاز کرد. ایران نیز علی رغم مشکلا ت گوناگون داخلی وخارجی چاره ای جز آن که قاطعانه مقابل دشمن بایستد و اعلا م کند که با کمک ملت به زودی دشمن را از خاک خود بیرون خواهد راند، نداشت. در ماه های آخر جنگ حمایت جهانی از عراق به اوج رسید. آمریکایی ها عملا و به طور مستقیم وارد صحنه نبرد شدند. آنها مدام سکوهای نفتی ما را بمباران و با هدایت هواپیماهای عراقی، بمباران نفتکش ها را تسهیل می کردند.
فرانسوی ها هواپیماهای پیشرفته سوپراتاندار و میراژ در اختیار عراق گذاشتند. روس ها مدرن ترین هواپیما های جنگنده و دور پرواز و بلند پرواز میگ و سوخو را به عراق ارسال می کردند. کویت و عربستان سیل دلا رهای نفتی را به بین النهرین جاری کردند. آلمانی ها مواد لا زم برای سلا ح شیمیایی در اختیار عراق می گذاشتند و عراق به طور وسیع مناطق مسکونی و جبهه ها را بمباران شیمیایی می کرد.
مجامع بین المللی نیز با سکوت خود این جنایات را تایید می کردند. امام (ره) از همه این امور مطلع شدند و پس از کسب گزارش های مختلف، به این نتیجه رسیدند که قطعنامه 598 را بپذیرند; هر چند که این کار به منزله نوشیدن جام زهر بود. شنبه 25 تیر 1367 جلسه مهمی با حضور سران سه قوه و اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان و شورای عالی قضایی برای بررسی مسایل مهم کشور در نهاد ریاست جمهوری تشکیل شد. حجت الا سلا م سیداحمد خمینی و توسلی از بیت حضرت امام (ره) و آیت الله مهدوی کنی نیز شرکت داشتند.
در این جلسه پیشنهادهای مختلفی از جمله وساطت الجزایر، سازمان کنفرانس اسلا می و پاکستان مطرح شد، که مورد تصویب قرار نگرفت و در نهایت قرار شد رسما پذیرش قطعنامه به شخص دبیر کل سازمان ملل و با امضای رئیس جمهور اعلا م شود. نیمه شب یکشنبه 17 ژوئیه 1988 (26 تیر 1367)نامه ریاست وقت جمهوری اسلا می ایران، حضرت آیت الله خامنه ای توسط آقای محمد جعفر محلا تی نماینده دائم ایران در سازمان ملل به دبیرکل، آقای پرز دکوئیار تسلیم شد.اولین بار در ساعت 2 بعدازظهر روز دوشنبه 27 تیرماه، رادیو تهران این خبر را پخش کرد. انتشار این خبر، موجب واکنش های بسیار گسترده ای در داخل و خارج کشور شد، به طوری که بسیاری از دیپلمات ها آن را با ناباوری نقل می کردند.
موافقت ایران با قطعنامه 598، برای جهان ناگهانی و غیر منتظره بود. آیت الله هاشمی رفسنجانی فرمانده کل قوا، که فرماندهی جنگ را به عهده داشت در کنفرانس مطبوعاتی که در 27 تیر 1367 تشکیل شد، اظهار داشت:«حضرت امام شخصیت های سیاسی و علما را مامور کردند تا در جلسه ای مساله آتش بس را مورد بررسی قرار داده و آن را اعلا م کنند. در این جلسه که روز 26 تیر ماه تشکیل شد، شیوه کار مشخص و قدم هایی در راه پذیرش آتش بس برداشته شد که اولین گام آن قبول قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل است.»
همچنین در آن روز جلسه ای در حضور نخست وزیر وقت و متشکل از سفرا و مسوولین وزارت امور خارجه تشکیل شد ومهندس میرحسین موسوی وضعیت کشور و دلا یل پذیرش قطعنامه را توضیح داد. امام خمینی(ره) روز چهارشنبه 29 تیر 1367، پیام تاریخی و مهمی صادر کردند که گلواژه آن پیام عبارت بود از این که: «قبول قطعنامه برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.»
رسالت:زردنامهها و هرزنامهها
«زردنامهها و هرزنامهها»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم مهدی عامری است که در آن میخوانید؛نامه سرگشاده محسن کدیور به رئیس مجلس خبرگان رهبری که به زعم خویش بررسی عملکرد دوران ولایت حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای است برگی دیگر بر پرونده سیاه و قطور فتنه گران افزود. دراین باره نکاتی چند قابل ذکر است.
1-کدیور هشت- سروش صفر
به نظر می رسد روشنفکران گریخته از دامان ملت در میدانی برای فحاشی و اهانت به مقدسات در حال رقابت شدید با یکدیگر هستند! چندی قبل و بعد از نماز جمعه تاریخی14 خرداد89 مقام معظم رهبری -که به حق بعد از حماسه 22 خرداد و نه دی و22 بهمن88 باید آن را حماسه چهارم ملت دردوران فتنه نامید- نامه ای از سروش منتشر شد که سراسر اهانت و بی ادبی به ساحت رهبری معظم بود.
قبل از آن نیز همین فرد نامه ای دیگر و باز سرشار از عبارات وهن آلود به مراجع عظام تقلید در قم نگاشته بود! جریان روشنفکری که قداره قلم را رها کرده و بی پروا و همنوا با رسانه های دشمن علیه ملت ایران میچرخانند این بار در نامه دیگری توسط کدیور عضو دیگر حلقه5 نفره خارج نشین جریان فتنه در فحاشی و اهانت سنگ تمام گذاشته است! شاید خارج نشینان و اربابان این جریان به آقای کدیور به خاطر پیروزی در این رقابت تنگا تنگ تبریک بگویند که گوی سبقت را از هم قطاران خود دراین امر ربوده است. پس از نامه موهن او به سید حسن خمینی این بار نامه دهها صفحه ای کدیور علیه نظام و رکن الهی ولایت فقیه عمق کینه این جریان به این اصل مترقی را نشان می دهد. حقد و کینه ای که در این یک سال بارها ازاین جماعت بروز داشته است. اما تفاوت نامه نگاری های سروش و کدیور در اینجاست که سروش هتاکی های خود را در میان اشعار و عبارات ادبی می پیچد اما کدیور سعی میکند هجویات خویش علیه نظام را در زر ورق قانون و شرع تزئین نماید! صد البته بوی تعفن این لجن پراکنی با هیچ عطر و مشکی پاک شدنی نیست!
2- سنگها بسته سگها باز
هم کدیور هم سروش و هم بقیه این حلقه خارج نشین تاکید دارند در ایران اسلامی آزادی وجود ندارد و دلیل آن را هم اصل ولایت فقیه می دانند. با نگاهی به نامه نگاری ها و بیانیه نویسی ها و سخنان اخیر این افراد -که این روزها روند سقوطشان به ورطه ابتذال شدت بیشتری یافته است- به راحتی در میابیم منظور این به اصطلاح روشنفکران از آزادی چیست!! فضایی که در آن هر گونه توهین و فحاشی علیه همه چیز بدون هیچ مانعی وجود داشته باشد! فضایی که راحت بتوان در آن امام زمان(عج) را انکار کرد! به امام حسین(ع) و شعائر دینی حمله کرد! به امام راحل عظیم الشان اتهام خشونت و ... زد. انتخابات میلیونی مردم را زیر سوال برد. مردم فهیم و با بصیرت ایران را ساندیس خور و سیب زمینی خور نامید! علیه رئیس جمهوری منتخب همین ملت با هر ادبیاتی تاخت و ... حتی به نظر می آید اینان طالب گونه ای از آزادی هستند که حتی بتوان در کشوری بدون هیچ مزاحمتی براندازی کرد و کودتا راه انداخت اما حکومت دم بر نیاورد! فضایی که در آن سنگها بسته و سگها باز باشند. این گونه آزادی مورد نظر اینها حتی در ممالکی که این روزها در آنجا ارتزاق می کنند هم وجو ندارد و بلکه شاید از این نظر آنچه مورد انتقاد باید قرار گیرد کثرت آزادی ها و تسامحهای سیاسی و فرهنگی بسیار در ایران است!
3- کدیور دیکتاتور
در سرتاسر نامه کدیور روح دیکتاتوری و استبداد و خود بزرگ بینی موج می زند! مخلص کلام کدیور این است آنچه من می گویم درست است و باید همه بپذیرند والا به خطا می روند! مثلا او انتخاب خبرگان در سال68 را زیر سئوال می برد و چون خودش می پندارد باید به گونه ای دیگر این انتخاب رقم می خورد رای دهها فقیه بزرگوار آن مجلس به آیت الله خامنه ای را اشتباه و عوامانه و جو زده توصیف می کند ! آیا آقای کدیور -که با نظریات مشعشع خود پیرامون امامت و عصمت و .. نشان داده است چقدر فهم دینی دارد،می تواند صلاحیت علمی یک مرجع و فقیه را درک کند یا جمع معظمی ار فقهای با تقوای شهره در میان ملت؟ شاید به همین خاطر او برای اثبات این سخنش از مرحوم منتظری مایه می گذارد اما لازم است به آقای کدیور یادآوری شود سالها قبل از اینها استاد منتظری یعنی امام راحل(ره) به این شاگرد خود امر کرده بود« از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید!»
کدیور این جمع عظیم فقهای عظام را دارای خطا می داند اما یکی دو نفر از روحانیون هم عقیده را می ستاید و مدح می کند آیا این غیر از استبداد و دیکتاتوری روشنفکرانه است؟
البته کدیور حتی نظر استاد خود مرحوم منتظری را وقتی با نظر خودش هماهنگ نیست مورد هجمه قرار می دهد. او در ابتدای نامه تاکید می کند اگر این نامه در مجلس خبرگان مورد بررسی قرا نگیرد نامه بعدی را به افکار عمومی خواهد نگاشت تا ملت خود تصمیم مناسبی اتخاذ کنند! به نظر او واقعا دچار نوعی خود شیفتگی و خودبزرگ بینی شده است و می پندارد افکار عمومی ایران منتظر اوامر و دستورات اوست! از این رو به خیال خود دست به چنین تهدید خطرناکی (بخوانید مضحک) می زند ! روشن است چنین تفکری به خاطر دوری از کشور و بی خبری از اوضاع درون ایران است چه آنکه تا کنون مردم ایران بار ها به بزرگتر از کدیور هم اعتنایی نکرده اند!
روح استبداد کدیور را آنجا نیز می توان دید که اعتراض چند روزه برخی علیه انتخابات را -که پس از روشن شدن دروغهای فتنه گران فروکش کرد- بهانه ی تاکیدهای خود به نظام قرا می دهد اما جمعیتهای عظیم و میلیونی در سرتاسر کشور در نهم دی و22 بهمن و نیز استقبالهای مردم استانهای مختلف از رهبری و رئیس جمهور را عامدانه و عالمانه ندید می گیرد. قلیل آشوبگران را مردم می نامد خیل میلیونی ملت را گماردگان حکومت! و این منش دیکتاتورهاست که جز آنچه خود می گویند و فکر می کنند را حق می دانند و بقیه را به چوب مخالفت با این عقیده می رانند!
4- من ادعا می کنم پس هستم!
او ادعا می کند نامه را علیه رهبر معظم انقلاب -امام خامنه ای - تنظیم کرده است اما به اذعان خود او دراین نامه و در بسیاری از مواضع دیگر او با اصل ولایت فقیه مخالف است و حتی دوران حضرت امام را نیز از نقد بی نصیب نمی گذارد. گرچه او ابتدای نامه سعی دارد القا کند بر مبنای قانون اساسی و شرع سخن می گوید اما با نگاهی به آنچه او در این نامه طولانی سرشار از اطناب ممل نگاشته است مشاهده می شود او به اصل ولایت فقیه بر اساس مبنای خود حمله کرده است به گونه ای که اگر شخص دیگری هم بر این منصب الهی قرار گیرد از اتهامات کدیور در امان نخواهد بود چنانچه خود او و یاران خارج نشینش بارها بر امام راحل نیز توهین نمودند افزون بر این در گذشته کدیور با فهم ناقصی که از دین دارد و می کوشدآن را با عقلانیت ابزاری دنیای مدرن تطبیق دهد سعی می کند به زعم خود تعریفی از نبی و امام و عصمت ارائه دهد که فرا بشری نباشد و منجر به دیکتاتوری نباشد ! چنین فردی مشخص است چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه خواهد داشت. بدون شک کسی که قائل به عصمت ائمه نیست به راحتی مدعی معصیت همگان می شود! بدون شک امثال کدیور برای آنکه بتوانند تحت ظل اربابان خود همچنان به گذران زندگی و امرار معاش مشغول باشند ناچارند این گونه ساختارها را بشکنند تا هم رزقی کسب کنند و هم اینکه همچنان ابراز وجودی کرده باشند. همچون داستان برادر حسود حاتم طائی که به شهرت برادر خود رشک می برد و در تاریخ مشهور شده است که چطور خودش را مشهور کرد!
5- نامه چند کیلویی اما بی وزن!
اساسنامه جدید کدیور بر تطویل و فزونی است تا شاید با این مثنوی هفتاد من کاغذ خود نشان دهد مستندات فراوانی بر پندارهای خود ارائه کرده است. این در واقع خود نوعی مغالطه است چرا که در نگاه اول مخاطب نامه در برابر حجم زیاد آن ممکن است تحت تاثیر قرا گیرد اما هنگامی که به نامه وارد می شویم مشاهده می شود بخش عظیمی از این نامه لفاظی و تکرار ادعاهای مطروحه در همان نامه است! اگر کسی وقت اضافه داشته باشد و موارد تکراری نامه را حذف کند مشخص می شود چه مقدار از این نامه قلم فرسایی و
سیاهه انگاری است! می توان اهم مطالب این نامه را به چند بخش تقسیم نمود:
یک- ادعاهای کذب و بدون استناد به این و آن بخصوص رهبر معظم انقلاب. مثلا فردی را که بهخاطر توهین به رئیس قوه قضائیه و مجلس در زندان به سر می برد منتقد رهبری می نامد که به دلیل انتقاد در زندان است! و یا جاسوسان و کودتاگرانی که خود بر جرمشان معترف هستند را بی گناهان در بند می نامد. هنوز در اذهان باقی است این جماعت چگونه از تروریستی که چندین نفر از هموطنان ما را در شیراز به شهادت رسانده بود دفاع کردند و اعدام او را متناقض با حقوق شهروندی و آزادی دانستند! مواردی را به عنوان اتهام به سران نظام نسبت می دهد که هیچ گونه سندی جز شایعه سازی رسانه های غربی در مورد آن وجود ندارد و البته کدیور هم آنها را ارائه نمی کند!
اگر ادعای تقلب در انتخابات را که توسط همین جماعت مدام تکرار می شد دوباره مرور شود شیوه اتهام زنی کدیور در این نامه به خوبی روشن می شود! ادعا پشت ادعا بدون بینه و بدون دلیل!
دو- بیان شبهاتی تکراری مانند شبهه دور در انتخابات خبرگان، چرای وجود دادگاه ویژه روحانیت، مدت دار نبودن دوران رهبری، حکم حکومتی، نظارت استصوابی، ورود بانوان به مجلس خبرگان، ورود غیر فقها و تخصصهای مختلف به مجلس خبرگان که چند سال قبل توسط کروبی مطرح شد، اصل برائت درانتخابات و ... است که بارها و بارها توسط این جماعت و اذناب داخلی و ارباب خارجی آنها مطرح و جواب داده شده است.
سه- بخشهایی از نامه هم اصلا مربوط به رهبری نیست و اهانت و افترا به سایر مسئولین نظام مانند رئیس جمهور، دبیر شورای نگهبان، رئیس و اعضای مجلس خبرگان، رئیس صدا و سیما، نمایندگان مجلس و ... است. در این میان به سختی باید یک استدلال محکم و دلیل مبرم در این نامه پیدا کرد گشتم نبود نگرد نیست!
چهار- کلمات حق برای بهره برداری باطل مانند بیان روایاتی در باب عدل، نصیحت امام مومنین و ... چرا که در ادامه همین سخنان از اینکه حقوق بهائیان در ایران نقض می شود ابراز ناراحتی شده است!
از نهضت آزادی به عنوان حزبی خوشنام یاد می شود در حالی که امام راحل به درخواست وزیر کشور وقت آقای محتشمی پور آنها را ازهر گونه فعالیت سیاسی در کشور منع کردند و خطر آنها را برای ملت بیشتر از منافقین دانستند. از فرقه های انحرافی و انگشت شمار به بهانه مراعات عدالت حمایت می شود اما به ظلمی که فتنه گران به جنبش25 میلیونی ملت -بلکه40میلیونی- روا داشته اند سخنی به میان نمی آید!
6-از عصبانیت بمیر
در دوران هشت ماهه فتنه از22 خرداد تا22 بهمن آن چیزی که نقشه چندین ساله دشمنان داخلی و خارجی ملت را نقش بر آب کرد درایت و هوشمندی رهبری آگاه و فرهیخته و با بصیرت بود. چنانچه در این سالها همواره این ولایت بوده است در خط مقدم هجمه های دشمنان اسلام و انقلاب بر آنها تاخته است. قامت راست و استوار این پیر فرزانه همواره همراه با امدادهایی از غیب و دستان یداللهی امام زمان در برابر خیل دشمنی های فراوان شرق و غرب مانعی شکست ناپذیر بوده است. همین امر است که این گونه دشمنان انقلاب و اسلام و ملت ایران را تا حد جنون عصبانی کرده است که چشم می بندند و دهان باز می کنند و حتی دیگر حاضر به گرفتن ژستهای روشنفکری نیستند بلکه در قامت یک ژورنالیست زرد نویس هر آنچه به ذهنشان خطور می دکند بر دهان می آورند و بر کاغذ می نگارند! رواج این گونه هرزنامه ها در اینترنت بی شک از سر همین عصبانیتها از ملت و رهبری است. ملتی که نهم دی را در دفاع از انقلاب رقم زد و 14 خرداد عشق خود به رهبری را به رخ دشمن کشید. ملتی که در هر تجمع میلیونی فریادشان درخواست مجازات و محاکمه سران فتنه است. فریادهایی که گوشهای کر دیکتاتوران مخملی آنها نمی شنود. صم بکم عمی فهم لایعقلون و لایرجعون. فموتوا بغیضکم!
تهران امروز:لطفا بیشتر دقت کنید!
«لطفا بیشتر دقت کنید!»عنوان سرمقاله روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛مدتی است خطی از «خبرهای آلوده» درباره کالاهای آلودهتر به راه افتاده و سر پایانی هم ندارد و انگار ما باید به این خبرها عادت کنیم؛ گوشت آلوده، خون آلوده، برنج آلوده، میوه آلوده، هوای آلوده، اسباببازی آلوده، نمک آلوده، سبزی آلوده، دام آلوده، چای آلوده، سیگار آلوده، داروی آلوده، بطری آلوده و... اکنون آب آلوده که البته خود حکایتی جدا دارد.
جالب آنکه بهرغم اینهمه خبرهای ضد و نقیض که از این آلودگیها منتشر شده و میشود هنوز هیچکس به درستی و به قطعیت نگفته که بالاخره آلودگی هست یا نیست؟ آیا برنجهای وارداتی به سم آرسنیک آلوده هست یا نیست؟ آیا گوشتها و دامها تب برفکی دارند؟ آیا میوههای ما مملو از کود شیمیایی است؟ آیا خونها به HIV آغشته است؟آیا اسباببازی کودکان ما سرطانزاست؟ آیا داروی «گرایپ واتر» که برای نفخ کودکان به کار میرود آلودگی باکتریایی دارد؟ آیا آب آشامیدنی تهران مملو از نیترات است؟ واقعا در دنیایی با اینهمه پیشرفت علمی و در کشوری با اینهمه آزمایشگاه و متخصص ورزیده، پاسخ دادن صریح، روشن و واضح به این پرسشها مگر چقدر طول میکشد؟
مردم حق دارند نسبت به اینهمه خبرهای آلوده واکنش نشان دهند و نگران بهداشت و سلامت خود و خانوادههایشان باشند و مسئولان موظف و مکلفند که برای حفظ سلامت جامعه همهگونه اقدامی انجام دهند و با سریعترین روش و بهترین امکانات به صیانت از بهداشت عمومی بپردازند. اینکه وزیری اعلام کند آب تهران آلوده است و وزیر دیگری از همان دولت فردا آنرا تکذیب کند جز نگرانی بیشتر افکار عمومی مشکلی را حل نمیکند. وقتی وزیرانی که دور یک میز در هیات دولت مینشینند درباره موضوعی به این مهمی که مستقیم با جان و سلامت مردم ارتباط دارد اینقدر با هم اختلاف نظر دارند و یکی آب شهر را سالم و دیگری آلوده میداند مردم چه باید بکنند و چه باید بگویند؟
آیا دولت موظف به شفافسازی در این باره نیست؟ به یاد داشته باشیم که فقط صحبت از آلودگی یک کالای مصرفی نیست بلکه سخن از آلودگی مایه حیات و زندگی شهروندان پایتخت است. چه اشکالی دارد که دولت با تشکیل کمیته مشترکی از وزارتخانههای مربوطه نسبت به حل این مشکل اقدام کند؟مسئلهای به این مهمی را نمیشود در رفت و برگشتهای تایید و تکذیب برطرف کرد و از کنار آن بیتفاوت گذشت.
هیچ چیز عزیزتر، بهتر و والاتر از جان و سلامت شهروندان نیست و نمیشود و نباید با آن برخورد غیرعلمی کرد. ضمن اینکه این رفتارها به شدت به اعتماد عمومی آسیب میرساند و امنیت روانی جامعه را دستخوش بحران میسازد. باید به یاد داشت که اگر - خدای نکرده – آلودگی و مشکلی وجود داشته باشد درایت مدیریتی در حذف صورت مسئله نیست بلکه عقلانیت در چارهجویی قطعی و فوری مسئله و حل منطقی آن است.
شاید در ماجرای کالاهای آلوده مثل برنج آلوده میشد آن را به عدهای سودجو که به فکر سلامت مردم نیستند و صرفا به فکر سود بیشتر برای خودشان هستند ارجاع داد ولی موضوع آلودگی آب شهری را نمیشود چنین قلمداد کرد. ضمن آنکه در مسئله واردات نیز مردم انتظار بهحقی دارند که دروازههای ورودی کشور برای کالاهای فاسد و آلوده باید شش قفله شود. نباید کاسب یا تاجری به خودش اجازه دهد جنس آلوده وارد کشور سازد.
آنچه اکنون جامعه با آن مواجه شده وضعیت خاصی است، زیرا نمیداند کالا یا جنسی که دارد استفاده میکند واقعا سالم هست یا نه و این عدم اطمینان خود برای افکار عمومی مضر است. به تعبیر دیگر کالاها و اجناس آلوده، اذهان و افکار مردم را آلوده کرده و این باعث فرسایش فکری و رنجش اجتماعی شده است. چگونه میشود یکبار برای همیشه تکلیف این آلودگیها را روشن ساخت؟ آیا دولت، مجلس و مسئولان مربوطه میتوانند تکلیف مردم و آلودگیهای بهداشتی کالاهای مصرفی را روشن سازند؟
ابتکار:بقای اصلاح طلبان در گرو وحدت اصولگرایان یا ...
«بقای اصلاح طلبان در گرو وحدت اصولگرایان یا وحدت اصولگرایان به بقاء اصلاح طلبان؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛رقابت بدون رقیب معنا و مفهوم ندارد ساحت سیاست عرصه رقابت است اگر ساحت سیاست از رقیب خالی شود این عرصه برای رقابت مهیا نیست انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری تاثیرات پردامنهای بر سیاست در ایران گذاشت یکی از تاثیرات آن، حذف پای ثابت رقابتها یعنی اصلاح طلبان بود ساحت سیاست در ایران بیش از دو دهه است که تحت تاثیر رقابت دو قطبی” چپ و راست” قرار داشت .
رقابت این “دوگانه “رقیب به فضای سیاسی گرمی، نشاط و حرارت میبخشید در طول این سالیان گاهی بخت و اقبال به این و گاهی هم به آن رو میکرد اما هیچگاه موازنه این دو بهم نخورد.موازنه آنان، تعادل سیاسی ایجاد کرده بود اما انتخابات دهم موازنه را بهم زد و اتفاقات پیش و پس از این اتخابات فرایند حذف مطلق اصلاح طلبان (چپ دیروز)را رقم زد معادله رقابت اصلاح طلبان و اصولگرایان آنچنان پیش میرفت که بقاء و فناء هردو گروه به هم گره خورده بود.
بطوریکه انگار وجود هر دو برای سپهر سیاست در ایران لازم و ملزوم شده بودند.بقاء هر یک به بقاء دیگری کمک میکرد. وجود یک طرف عامل وحدت دیگری بود هرگاه یکی ضعیف میشد دیگری هم به تبع دچار انشقاق و چندپاره گی میشد قوت هر کدام وحدت دیگری را میگردید.
اکنون که عرصه سیاست در ایران برای اصولگرایان خالی از رقیب شده است بستر لازم برای چند دستگی جبهه اصولگرایی فراهم آمده است و بر همین اساس هم شاهد هشدارها توسط بخشی از نیروهای اصولگرا هستیم هشدارمبنی بر اینکه حذف اصلاح طلبان،حذف اصولگرایان را به همراه دارد.حال سوال مهم اینستکه بقاء اصلاح طلبان عامل وحدت اصولگرایانست یا وحدت اصولگرایان باعث بقاءاصلاح طلبان میباشد؟اگر چه جوهر هر دو سوال به یک نکته بر می گردد و آن اینکه این دوگانه رقیب لازم و ملزوم همدیگر هستند اما تفاوتهایی هم هم دارند.
اگر بقاء اصلاح طلبان در گرو وحدت اصولگرایان باشد معنایش اینست که فضای سیاسی ایران ظرفیت حذف اصلاح طلبان را دارد اما هزینهای را هم لازم دارد هزینه آن عبارتست از شکستن وحدت اصولگرا و چند قطبی جدیدی شکل خواهد گرفت .بنابراین فرض اگر هزینه حذف اصلاح طلبان به شکل گیری چندقطبی جدید در درون جبهه اصولگرایی منتهی خواهد شد و آرایش تازهای با اسامی جدید درحال رخداد باشد این مقدار هزینه قابل پذیرش است و شاید سرمستی و خوشحالی بخشی از اصولگرایان از غیبت اصلاح طلبان در نتیجه همین تحلیل باشد اما فرض دیگر اینست که بقاء اصولگرایان به بقاء اصلاح طلبان گره خورده است به این معنا که فضای سیاسی و ذهینت تاریخی جامعه آمادگی گذر از این دوگانه رقیب را ندارد و در حقیقت متن جامعه ایران نه به عنوان یک تابع که خود نیز دوقطبی شده است و حذف یک قطب به حذف یکی از دو قطب جامعه ختم میشود در این صورت هزینه حذف یک قطب به چند دستگی قطب دیگر محدود نمیشود بلکه همگرایی سیاسی ملت و میزان مشارکت آنان و حس همبستگی آنها دچار آسیب خواهد شد.آنچنانکه اکنون شاهد بهم ریختگی سیاسی در بین گروههای سیاسی هستیم.
حال با این دو فرض محتمل و کنش و واکنشهایی که در درون جبهه اصولگرایی در جریان است و گیجی حاکم بر اردوگاه اصلاح طلبی،کارشناسان باید پاسخ دهند که آیا واقعا آثار و تبعات حذف هر کدام شامل شکاف در جبهه مقابل است یا شکاف در بدنه اجتماعی جامعه را هم به همراه دارد؟،طبیعی است بر اساس هر کدام از پاسخها،در آن صورت به سوال اصلی بهتر میتوان پاسخ داد.
آرمان:سه کاری که باید انجام شود
«سه کاری که باید انجام شود»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛ یک مقداری در مفاهمه و مذاکره ضعف داریم ، در این رابطه معتقدم اگر رسانه ها اعم از رادیو و تلویزیون میز گردهایی را برپا کند بسیاری از مشکلات ایجاد شده از بین خواهد رفت . باید میزگردها در سطح کارشناس برگزار شده و افزایش یابد نه این که یک مخبر و یک مجری به گفتوگو و طرح مسئله بپردازند. برگزاری میزگرد در سطح کارشناسانی که از طرف دولت،مجلس و مراکز علمی و دانشگاه ها در جلسه حاضر باشند می تواند مباحث مورد اختلاف را مطرح و در بسیاری از موارد سوء تفاهم ها و سوءبرداشتها را مرتفع کرده و اوضاع را بهتر و اختلاف ها را به حداقل برساند.
سه کار باید انجام شود، اول اینکه همه باید بپذیریم قانون بد، بهتراز بیقانونی است و بعد از اینکه پذیرفتیم بی قانونی بد تر است ، قانون موجود و مصوب را اگرچه ایرادهایی داشته باشد بپذیریم. دوم اینکه قبل ازاینکه قانون، قانون شود قوه مجریه تا هرقدرکه ممکن است کار کارشناسی انجام دهد ، نظر کارشناسی ارائه کند تا حدود مبهمی که وجود دارد مرتفع شود و اشکال و ایرادهایی اگر وجود دارد رفع شود و بعد از آن، آنچه را که قانون شد پذیرفته و خود را ملزم به رعایت و پذیرش و عمل کردن به آن قانون کند.سوم اینکه اگر دولت یا به عبارتی قوه مجریه به قانون التزام نداشته باشد زیان اول را خودش می بیند. یعنی باعث می شود دیگران هم به قانون اهمیتی ندهند ، در جامعه ای که دولت و مردم به قانون احترام نگذارند در آن جامعه رشد و تعالی معنایی نخواهد داشت . در حال حاضر یکی از ملاک های رشد و توسعه د رکشور مختلف دنیا میزان احترامی است که مردم و کشور به قانون می گذارند . به عبارتی هر جامعه رشید و رشد یافته ای را می خواهید بشناسید یک روشش این است که بررسی شود آیا مردم آن کشور به قانون خود احترام میگذارند و التزام عملی برای اجرای قانون مصوب کشور خود دارند یا نه ، اگر قانون پذیر باشند آن کشور، کشوری رشد یافته و متعادله و اگر قانون گریز شدند خود به خود هم وجهه خصوصیشان از بین می رود و هم وجهه عمومی آنها.
اولین مبحث ، توجه به سند چشم انداز ?? ساله است که ما در بخشی با اینکه یک چهارم آن سپری شده ما خیلی افق روشن را نمی بینیم در برنامه پنج ساله چهارم ما شاهد این هستیم که ?? درصد آیین نامه هایش نوشته نشد و در بقیه ای که نوشته شد تنها ?? تا ?? درصد عمل شده و مابقی اجرا نشده باقی ماند. در مسئله دیگر بحث مترو مطرح است ، سال ?? ما تصویب کردیم که ? میلیارد از ذخایر ارزی به طرح مترو اختصاص یابد.
قرار شد یک میلیارد از این رقم به متروی تهران و یک میلیارد دیگر به متروی سایر کلان شهر اختصاص یابد. قرار بود با این اعتبار واگن و قطار خریداری شده و در اختیار سازمان مترو شهری قرار بگیرد با اینکه ? ماه از سال می گذرد این بودجه به متروی اختصاص نیافته است . به نظرم یا باید در اجلاسی با حضور سران سه قوه به این موضوع بیشتر توجه شود یا سخن مقام معظم رهبری که فرمودند وقتی چیزی قانونی شد همه باید به آن عمل کنند جدی گرفته شود. ضمن اینکه در این رابطه راهکارهای قانونی وجود دارد که بدون ایجاد تنش و مشکل و جنجال می شود از وزیر سئوال کرد، می شود وزیر را استیضاح کرد و از این راه های قانونی برای حل مشکل بدون ایجاد تنش و تشنج بهره ببریم.
آفرینش:حق الناس در مخابرات
حق الناس در مخابرات»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛امروزه ارتباطات نقشی اساسی در جوامع رو به توسعه و پیشرفته دارد لذا یکی از پر درآمدترین شرکت های موجود در کشور نیز مخابرات می باشد و در عین حال یکی از بزرگترین نهادهایی است که با مردم سرو کار دارد و محل درآمد آن کسب سود مستقیم از خود مردم است.
اما آیا این شرکت در ایران سرویس مناسبی در جهت رفاه حل مشتریان خود ارائه می دهد؟ طبق آمار ارائه شده از سوی مسولان بخش اتباطات کشور درآمد خالص شرکت مخابرات از ارتباطات مخابراتی و موبایل در سال 88 بالغ بر 1300 میلیارد تومان بوده است. اما باید توجه داشت که بخشی از این درآمد به مردم تحمیل شده است. وجود اختلالات در شبکه مخابراتی کشور مردم را ناچار می کند ناخواسته مبالغی را برای برقراری ارتباط های مکرر به جهت هدم برقراری ارتباط مناسب بپردازند. لذا بخشی از درآمد های مخابرات مربوط به قطع ارتباطات به دلیل نقایص فنی این شبکه است که مردم را مجبور می کند چندین بار تماس بگیرند تا بتوانند به برقراری ارتباط دست یابند. در خبر ها آمده بود که حدود 5 درصد درآمد مخابرات ناشی از عدم برقراری ارتباط ها بوده و در حقیقت این هزینه به مردم تحمیل شده است.
ضمن توصیه به مسئولین امر برای حل این مشکل به عنوان یک پیشنهاد عملی میتوان از مسئولین مخابرات کشور خواست در هنگام ارتباط بین دو مشترک 10 ثانیه اولیه ارتباط را محاسبه نکنند تا از برقراری ارتباط مطمئن شوند. اگر ارتباط به علت مشکلات فنی برقرار نشد و قطع شد هزینه این 10 ثانیه به عهده مشتری نمی باشد. در صورت برقراری ارتباط و ادامه مکالمه هزینه 10 ثانیه اولیه را نیز برای مشتری محاسبه شود. در فرائض اصلی دین اسلام بحث"حق الناس" از جایگاه بسیار مهم و بالایی برخوردار است. خداوند در قران کریم در مورد حق الناس بسیار تاکید کرده و می فرماید
(سوره نسا»آیه 29):"ای اهل ایمان مال یکدیگر را به ناحق نخورید مگرآنکه تجارتی از روی رضا و رغبت کرده و هر دو طرف سودی برید".
دنیای اقتصاد:نقش قوهقضائیه در توسعه اقتصادی
«نقش قوهقضائیه در توسعه اقتصادی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر سید احمد میرمطهری است که در آن میخوانید؛در قرن بیست و یکم، توسعه اقتصادی فراتر از افزایش صادرات، توسعه زیر ساختها یا اعمال سیاستهای پولی و مالی مناسب بوده و بیش از هر زمانی آرمان توسعه اقتصادی در تحقق حاکمیت قانون است.
امروزه به شهادت آمار، حجم و ارزش مبادلات اقتصادی در کشور در مقایسه با یک دهه قبل افزایش چشمگیری پیدا کرده است، به جمعیت کشور افزوده شده، روند شهرنشینی به سرعت رو به گسترش بوده، مشارکتهای مردم در امور اقتصادی و تعداد شرکتهای فعال در امور تولیدی رشدی فزاینده داشته، تعداد بانکها زیاد و مبادلات پولی آسان و بدهکاران و طلبکاران دو صد چندان شدهاند و خلاصه آنکه همه این گسترشها زمینه بروز برخی از ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و ایجاد اختلافات و طرح دعاوی اعم از کیفری و حقوقی را به دنبال داشتهاند.
حدود یک سال و اندی قبل، قوهقضائیه تعداد پروندههای مفتوح را حدود هشت میلیون فقره اعلام کرده بود و البته برنامههایی برای کاهش و مختومه کردن پروندهها داشته و دارند؛ اما کماکان یک نکته کلیدی در روند رسیدگیهای قضایی وجود دارد و آن عدم قطعیت در دعاوی است و پایانی بر هیچ ادعایی نیست، موضوعی که میتواند باعث دلسردی فعالان اقتصادی گردد.
مطالعات و بررسیهای انجام شده حاکی است، سیستم قضایی که حق مالکیت را حمایت میکند و قابلیت اجرا به قراردادها میبخشد و سیستم حقوقی که به اندازه کافی برای پاسخگویی به نیازهای مالی و تغییرات اقتصادی منعطف است، نقشی بنیادین در ایمن ساختن نرخ رشد اقتصادی در بلند مدت داشته و موجب انباشت سرمایه میشود.
برای کمک به اقتصاد ایران در تجهیز پساندازها، افزایش اشتغال، استفاده بهینه از ثروت نفت و گاز، اصلاحات ساختاری در بخش مالی، توسعه بخش صنعت، سرمایهگذاری خارجی و گسترش تامین اجتماعی، قوهقضائیه هم باید خود را به قوانین مورد نیاز و به روزمجهز نماید و در چارچوب برنامه توسعه پنجم، خواستههای حقوقی و راهکارهای خروج از تنگناهای قضایی در ارتباط با وظایف خود را مطرح و قوانین لازم را تدوین و برای تصویب به قوه مقننه تقدیم نماید تا از اولین سال شروع برنامه توسعه اقتصادی ابزارهای حقوقی و قانونی برای اجرای برنامه، همگی مهیا باشد و بدین ترتیب نقش خود را در این مهم ایفا کند.اگر میخواهیم توسعه پایدار داشته باشیم، حاکمیت قانون یک «باید» است.
جهان صنعت:آب بنوشیم یا ننوشیم
«آب بنوشیم یا ننوشیم»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم محمدحسین مهرزاد است که در آن میخوانید؛ مجید نامجو و مرضیه وحید دستجردی دو وزیر کابینه دهم هستند که در اوج هماهنگی یکی از آنها میگوید نیترات آب تهران تحت کنترل است و دیگری زنان باردار را دقیقا به دلیل افزایش غیرمجاز میزان نیترات از خوردن آب لولهکشی بر حذر میدارد.
وزیر بهداشت که علیالاصول متولی سلامت شهروندان است خانمهای باردار و کودکان شیرخوار را هدف قرار داد و صراحتا به آنها توصیه کرد که آب لولهکشی ننوشند.
وزیر نیرو هم که قافیه را تنگ دید دیروز اعلام کرد نیترات آب تهران تحت کنترل است. ساعتی از تکذیب صحبتهای تنها وزیر زن کابینه نگذشته بود که مدیرعامل آب و فاضلاب استان تهران از وزیر نیرو سبقت گرفت و سخنان خانم دستجردی را ادعاهای بیاساس خواند.
موضوع آلودگی آب شرب نه اختلاف پلیس و خودروسازان است و نه استاندارد نبودن جادهها! موضوع به واسطه ارتباط مستقیم با سلامت مردم از چنان اهمیت ویژهای برخوردار است که هر خبر کوچکی در این رابطه میتواند امنیت روانی جامعه را با مخاطراتی جدی روبهرو کند.
بیاعتمادی به آب شرب لولهکشی شده اتفاق نامیمونی است اما اگر در برابر آمار رو به افزایش جنینهای سقط شده در تهران و سرطان دستگاه گوارش قرار گیرد، ترجیح میدهیم بیاعتماد باشیم تا روی تخت بیمارستان.
همه جای دنیا وقتی میلیونها نفر با آلودگی آب شرب مواجه میشوند فوری ستاد بحران تشکیل میدهند و مسوولان مربوطه در بالاترین مقام به بررسی موضوع میپردازند و نتایج را مستقیما به رییسجمهور اعلام میکنند تنها به این دلیل که جان میلیونها انسان شوخیبردار نیست.
اما اینجا وزیر بهداشت گزارش وزارت نیرو را در رسانهها میخواند و یک مدیر میانی در وزارت نیرو سخنان شخص اول سلامت کشور را ادعای بیاساس میخواند.
حال که کارگروهی در کار نیست و کمیته بحرانی هم تشکیل نشده، بد نیست وزرای محترم نیرو و بهداشت جلسه مشترکی گذاشته و لااقل حرفشان را یکی کنند تا شهروندان تهرانی بدانند بالاخره آب را از لوله بنوشند یا بطریهای بستهبندی شده!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
یحیی آل اسحاق، وزیر اسبق بازرگانی در گفتوگو با روزنامه جامجم:
در گفتوگو با جواد منصوری به بررسی واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و تأثیر آن در امتداد مقاومت از دانشکده فنی تا نسل امروز پرداختیم