گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

فأین تذهبون؟

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «جنایت های بی پایان»،«بازی با حاصل جمع صفر»،«مردی که در حرم نفس می کشد»،«جوانان و اشتغال»،«فتنه افیونی!»،«خودتحریمی در صنعت را پایان دهیم»،«فأین تذهبون؟»،«ظرفیت‌های بلااستفاده صنایع و معادن کشور»و... که برخی از انها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۳۷۶۶۶

جام جم:جنایت های بی پایان

«جنایت های بی پایان»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی جام جم به قلم عباس محمدنژاد است که در آن می‌خوانید؛12 تیر 1367، هواپیمای مسافربری ایرباس ایران که از بندرعباس عازم دبی بود، با اصابت 2 فروند موشک شلیک شده از ناو هواپیمابر وینسنس آمریکا نزدیک جزیره هنگام در خلیج فارس سقوط کرد و بر اثر این حمله وحشیانه 298 مسافر و خدمه که در میان آنها تعداد زیادی کودک بودند، به شهادت رسیدند.

با انتشار خبر این جنایت در جهان، مقامات آمریکا در جستجوی بهانه برای توجیه این جنایت تلاش کردند آن را یک اشتباه اعلام کنند اما مجهز بودن کشتی جنگی وینسنس به پیشرفته‌ترین سامانه راداری و رایانه‌ای و همچنین مشخص بودن نوع هواپیمای در حال پرواز ثابت کرد این اقدام کاملا عمدی، برنامه‌ریزی شده و خصمانه بوده است.

با گذشت 22 سال از اقدام آمریکا در هدف قرار دادن هواپیمای مسافری ایران، سران کاخ سفید این بار جنایت دیگری را در حق ملت ایران مرتکب شده‌اند؛ جنایتی با مقیاس وسیع‌تر و خصمانه‌تر.

باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا پنجشنبه‌شب در حالی که دیگر مقامات آمریکایی، او را تشویق می‌کردند، قانون تشدید تحریم‌ها علیه ایران را امضا کرد تا نشان دهد دشمنی آمریکا با ایران پایانی ندارد. آمریکا با این اقدام، خارج از قطعنامه شورای امنیت تحریم‌های شدیدتری را بر واردات سوخت ایران اعمال خواهد کرد. براساس قانون تشدید تحریم ایران که از سوی کنگره و سنای آمریکا ارائه شده و با امضای اوباما جنبه عملی به خود گرفت، شرکت‌هایی که به ایران بنزین بفروشند تحت فشار و تحریم آمریکا قرار خواهند گرفت.

اگرچه ایران در مقابله با 3 دهه تحریم، با اتکا به توانمندی‌های داخلی خود، تهدیدها را به فرصت تبدیل و برای رفع تنگناها برای تامین بنزین نیز از مدت‌ها قبل طرح‌های خود را برای خودکفایی در تولید بنزین آغاز کرده است اما اقدام آمریکا و حامیان غربی‌اش نباید بی‌پاسخ گذاشته شود.

آمریکا با تصویب طرح‌های خود در شورای امنیت که بیشتر خطوط کشتیرانی ایران را هدف قرار داده و همچنین اقدام یکجانبه اخیر در تحریم فروش بنزین به ایران قصد دارد فشارهای اقتصادی را بر مردم ایران تشدید کند و همزمان نیم‌نگاهی هم به تحریک نظامی ایران از طریق بازرسی از کشتی‌های ایران در خلیج فارس داشته باشد. اما ایران نیز می‌تواند شاهراه انرژی جهان را در تنگه هرمز برای آمریکا و حامیانش چنان ناامن کند که بحران انرژی را مردم این کشورها هم تجربه کنند، چنان که چندی پیش مردم آمریکا افزایش سرسام‌آور قیمت بنزین را تجربه کردند. در مقابل اقدام احتمالی آمریکا در بازرسی از کشتی‌های ایرانی، ایران نیز حق دارد در اقدامی متقابل، کشتی‌های متعلق به غربی‌ها را در خلیج فارس مورد بازرسی قرار دهد. در شدیدترین حالت که تقابل نظامی میان ایران و آمریکا در خلیج فارس است قطعا آمریکا صدمات زیادی متحمل خواهد شد. هرچند احتمال تقابل نظامی با توجه به مشکلات فراوان آمریکا در افغانستان، پاکستان و عراق، بعید به نظر می‌رسد.

ابتکار:بازی با حاصل جمع صفر

«بازی با حاصل جمع صفر»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛در خبرها آمده بود که شاه عربستان در دیدار وزیر دفاع فرانسه گفته است که ایران لیاقت موجودیت ندارد در اینجا بنای تحلیل تاریخی در خصوص اینکه ایران لیاقت موجودیت ندارد یا عربستان؟ را ندارم که بر اساس شاخص‌ها رای هر منصفی روشن است اما به همین بهانه با مرور کانون‌های اختلاف ایران و عربستان روشن خواهد شد که کدامین لیاقت بودن را دارند و کدامین محکوم به حذف از تاریخ هستند؟

ایران و عربستان درپایان سومین دهه از مناسبات خود پس از انقلاب، بار دیگر با شرایط تازه‌ای مواجه شده اند اکنون شرایط به گونه‌ای گردیده است که در بحران‌های موجود منطقه می‌توان جبهه گیری این دو کشور را مشاهده کرد و شرایط رقابت‌های منطقه‌ای بین تهران -ریاض به حالت « بازی با حاصل جمع صفر»درآمده است.

یعنی در هرجا که تهران احساس پیروزی می‌کند،ریاض احساس شکست می‌کند.برغم وجود پتانسیل منافع مشترک اما همواره تلقی‌های متفاوت و نوع نگاه خاص دولتمردان عربستان موجب سیاست‌های تقابلی گردیده است.

حاکمیت سلفی‌ها و وهابیون افراطی بر این کشور و قرائت طالبانی آنان از اسلام دلیل اصلی برداشت‌های متفاوت می‌باشد.

نقش‌های تاریخی و کارکردهای این دو کشور در جهان اسلام زمینه تقابل را تشدید کرده است.ایران بعد از انقلاب به مُدلی از اسلام برای الگوبرداری و صدور آن به جهان تبدیل گردیده است. مدل اسلام ایرانی –انقلابی با اسلام وهابیت در تضاد کامل است در طول سه دهه گذشته بارها شاهد رویارویی این دو مدل اسلام بوده ایم. امروز هم در نتیجه تضاد در تلقی‌ها تفاوت در کارکردهای منطقه‌ای و جهانی برای این دو کشور پیش آمده است.

1- فلسطین : ایران بعد از انقلاب اسلامی سیاست خود را حمایت از جریان جهاد و بر اساس سیاست سازش نا پذیری در برابر رژیم اسرائیل قرار داده است و فلسطین به خاک ریز اول در جنگ منطقه‌ای با اسرائیل و آمریکا تبدیل شد.

گروه حماس به عنوان جهادی ترین گروه در فلسطین مورد حمایت ایران قرار گرفت اما سیاست عربستان در فلسطین بر پایه سازش و حمایت از طرح‌های صلح در خاور میانه منطبق بوده است ودر نتیجه جریانات سازشکار فلسطین از قبیل تشکیلات خود گردان مورد حمایت این کشور بوده است.

هر گاه جریان جهاد گر و سازش ناپذیر د رفلسطین موفقیت کسب کرد به منزله پیروزی ایران بوده است.

و در مقابل عربستان احساس شکست داشته است چنانچه در جنگ غزه این موضوع به وضوح قابل مشاده بود.

2 - لبنان : این کشور یکی دیگر از عرصه‌های تعارض سیاست ایران و عربستان است عربستان در این کشور همچون فلسطین خود را حامی خط سازش می‌داند و ایران در نقطه مقابل حامی جریان جهادی از جمله حزب ا... می‌باشد صف آرایی ایران و عربستان در لبنان باعث شد پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه عامل احساس حقارت عمیق سعودی‌ها گردید و هر چه پیروزی حزب ا... باعث شیرینی کام مردم منطقه بود در مقابل عامل احساس شکست دیگری از عربستان بحساب می‌آمد.

3- عراق : عراق کشوری بود که بخاطر تاثیر گذاری بر جهان عرب در جنگ هشت ساله علیه ایران به عنوان خاک ریز جهان عرب علیه ایران مورد حمایت عربستان بود.

اما تحولات پیش آمده در این کشور و تغییر ساختار قدرت از حاکمیت سنی به حکومت شیعی عرصه دیگر شکست‌های سعودی‌ها را رقم زد . بعد از فروپاشی دولت بعثی صدام و فراهم آمدن امکان انتخاب برای مردم این کشور،دولت سعودی بیشترین منابع مالی را به منظور جلو گیری از به قدرت رسیدن جریان شیعه به انجام رساند اما روند تحولات شکست دیگری در پرونده سیاست رقابتی آن کشور با ایران را رقم زد و اکنون نوار پیروزی‌های ایران از فلسطین ولبنان تا عراق را شامل می‌شود.

4- افغانستان : یکی دیگر از میدانهای مصاف اسلام ایرانی و اسلام سعودی، افغانستان است.

دولت سعودی پس از فروپاشی شوروی تلاش کرد با تربیت طالبان و صرف هزینه‌های بیشمار مدل اسلام طالبانی را در همسایه شرقی ایران حاکم نماید و از این طریق برای خود عمق استراتژیک ایجاد نماید اما این تیر هم به سنگ خورد یازده سپتامبر باعث گردید که تمام تلاش عربستان در افغانستان به باد رود.سقوط طالبان و تنفر از طالبانیسم در منطقه و جهان موجب محبوبیت روز افزون اسلام ایرانی شد.

به هر روی رقابت و خصومت عربستان با ایران اسلامی در کانون‌های مختلف به نفع ایران و به ضرر این کشور بوده است جالب است که دولتمردان عربستان همواره خواسته اند از طریق دشمنی با ایران برای خود در منطقه کسب وجهه نمایند و به اصطلاح با سیاست موازنه برای خود نقش تعریف کنند ولی بررسیها نشان می‌دهد که این کشور توان هماوردی با ایران را نخواهد داشت شکست‌های پیاپی این کشور در مصاف با ایران باعث انتخاب سیاست ایران هراسی شده است به گونه‌ای که امروز سیاست مداران عربستان علمدار سیاست ایران هراسی شده اند.

سیاستی که دکترین منطقه‌ای دولت آمریکا را تشکیل می‌دهد این سیاست همچون دیگر سیاست‌ها محکوم به شکست است .نتیجه اینکه مطالعه پرونده روابط ایران و عربستان و نقش و جایگاه این دو کشور در منطقه و جهان و واقعیت‌های عینی و تحولات پیش آمده حکایت از آن دارد که کشور ایران نه فقط لیاقت موجودیت دارد که هر روز بر لیاقت جهانی و منطقه‌ای او افزوده می‌شود و بر اساس فرمول “ بازی با حاصل جمع صفر” آن که بر لیاقت موجودیتش کاسته می‌شود دولت تروریسم پرور و متحجر و عقب مانده عربستان است.جالب است که دشمنان ایران و دوستان عربستان هم به این واقعیت اذعان دارند بنابراین حرف ملک عبدا... که ایران لیاقت موجودیت ندارد یک جک تاریخی است که البته زبان حال خود است.

رسالت:مردی که در حرم نفس می کشد

«مردی که در حرم نفس می کشد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم امیر عاملی است که در آن می‌خوانید؛

خیز تا بر کلک آن نقاش  جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
(حافظ)

-برشی از یک برداشت از استاد نقاش تحت تاثیر جاودان اثر “عصر عاشورا” -
استاد محمود فرشچیان هنرمندی نژاده است که از تعریف چون منی مستغنی است اما چکنم که رسالت توصیف هنرمندی چنین دست از سر قلمم بر نمی دارد و بر آن است که آنچه در ذهن می گذرد را به زبان نثر ترجمه کند.    
   
 استاد، نقاشی اصفهانی الاصل است که در دل عاشقان و عارفان مسکن گزیده؛ او با گردش هر قلم جلوه ای از جلوات الله جمیل را بر ملا می کند. نقشبند عصر عاشورا به فتوای عشق همین سلطانی است که هر جا خیمه زد بی گمان آن مملکت بر وی مقرر می شود برشی از بعد از ظهر آتش و عطش را ثبت می کند و با این اثر ماندگار، خود را سریر نشین دل شیفتگان می نماید. فرشچیان در این تابلو فضایی را تصویر می کند که آفرینش را تداعی نموده. چگونه است که اجزای جداگانه تابلو با تمام حزن و اندوه، طرب می انگیزد. زن غمگین، اسب تیر خورده، کبوتر زخمی ... اما وقتی تلفیق می شوند فقط خلق زیبایی می کنند. به به! تابلوی استاد به ماندگاری عاشورا ماندگار خواهد شد. استاد در عرش ره می سپارد بی قیل و قال شور و حال می آفریند او ضامن آهو را به تصویر می کشد و راضی نمی شود، مجددا در اثری دیگر راه نورانی  خود را ادامه می دهد. به راستی وقتی هنرمند خود را به دریای معرفت ائمه اطهار متصل می کند، ماندگار و جاودان می شود دیگر در ظرف زمان نمی گنجد و این اسلام عزیز است که از حافظ صدای معرفت، از سعدی نوای عشق، از میرعماد صریر عدالت و از فرشچیان جهانی خلق می کند. چون هنرمند اکسیر دین را درک کرد دعایش درگیر می شود و بدون شهوت شهرت خواهی به جاودانگی پیوند می خورد و می ماند بی آنکه ماندگاری را گدایی کند ماندگارمی شود. فرشچیان سخن فردوسی را که فرمود.

هنر نزد ایرانیان است و بس
بگیرند شیر ژیان را به م#س­

به اثبات می رساند قبای اطلس او از هنر عاری نیست و طالبش قلندران طریقت هستند. هنرش مردمی است و مرامش راستی؛ او کژی وکاستی را بر نمی تابد و به درستی
هنر مردمی باشد و راستی
ز کژی بود کمی و کاستی
از او نام نیکو می ماند که سعدی علیه الرحمه خوش سرود.
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کز او ماند سرای زرنگار
در جایی سعدی می فرماید:
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
گل از خار است و ابراهیم از آزر

او قول ابن یمین را به ظهور می رساند و در جستجوی هنر جهان معنی را می گردد تا به هر حیلتی به دست آورد و جاودانی می شود.

ای دل به جستجوی هنر در جهان بگرد
باشد که آوریش به هر حیلتی به دست

دست شفایافته  نقاش نقش امید می زند و حاصلش بخت سعید می شود. پیشانی بلند قلمش تومار آفتاب است و الحق شاد بودن هنر و شاد کردن هنری است والاتر. چشم از دیدن نقشبندی استاد به طرب بر می خیزد و در سماعی به وجد می آید. او در عصر عاشورا به تونل تاریخ می رود و خوب می بیند هنرمند نظاره می کند و گوش مردم به اوست چنان که شیخ اجل سعدی شیرازی فرماید: من چشم بر تو و دگران گوش بر منند
فرخی سیستانی چه زیبا می سراید.

شرف و قیمت و قدر توبه فضل و هنر است
نه به دیدار و به دینار به سود و به زیان
استاد فرشچیان فارغ از سود و زیان فضل و هنر را یک جا دارد.
و چقدر کم دارد کسی که هنر دارد ولی فضل ندارد، معرفت ندارد.
سوزنی سمرقندی حرف را تمام می کند و می گوید:
اندر جهان چوبی هنری عیب و عار نیست
با فخر و با هنر زی و بی عیب و عار باش

آنچه بزرگان در باب هنر داد سخن داده اند در کلک سحرانگیز استاد متجلی است با این همه او را صفای باطن جاودانه می کند نه فقط دانستن فن. خدای بزرگ آن صورتگر ماهر بی علت و آلت نقش ها بسته است تا اشرف مخلوقات- آدم- جلوه ای از جلوات او را نقش بزند.
قاآنی شیرازی می گوید.

کیست آن صورتگر ماهر که بی تقلید غیر
این همه صورت برد بی علت و آلت به کار
اما به مقبولی کسی را دسترس نیست
قبول خاطر اندر دست کس نیست
بسا نیکو رخ شیرین شمایل
که سویش طبع مردم نیست مایل

چرا طبع مردم به استاد فرشچیان مایل می شود آیا همه اش فهم و درک آثار گرانسنگ اوست یا - آنی- دارد همان که حافظ گفت: بنده ساقی ح\سنیم که آ نی دارد.

این - آن- همان نمک است که درک می شود ولی قابل وصف نیست. نمکی که خدا به کلک ساحر استاد داده است. عنایتی است که به هر کس نمی شود و اگر نشود طبع مردم به سویش تمایل پیدا نمی کند. نیکو رخ است، شیرین شمایل است اما مقبول نیست چون عنایت نشده ولی استاد اجر صبری که از آن شاخه نباتش دادند مقبولی خاص وعام است. یک استاد دانشگاه، یک کشاورز، یک کاسب و یک دانشمند در مقابل اثر استاد زانوی ادب می زند و استاد را قدر می داند و به صدر می نشاند.

واکاوی و کنکاش این عنایت الهی به ضمیر پاک و افلاکی استاد نقاش بر می گردد. او در حرم علی بن موسی الرضا (ع) به سماع بر می خیزد درستی دستش را از امام می گیرد. نمک و - آن - قلمش ریشه در آسمان دارد ریشه در ابر دارد و اندیشه تابناکش به سوی مبدا قد می کشد و نیلوفرانه دور ستارگان می پیچد.

استاد هنرمندی مذهبی است و مذهبش هنر است. اصالتش زیر دست و پای مدرنیته و پست مدرن نمی ماند. ذهنش آن قدر شلوغ نیست که خود را گم کند. او اصالت دارد به غیب و قرآن ایمان دارد.

استاد معنی“اینما تولوافثم وجه الله” را می داند.
او همچون باباطاهر به هر جا بنگرد روی معشوق و معبود ازلی را می بیند. در یک کلام باورهای مذهبی و ملی نام و نشانش را جاودانه کرده است. همیشه در حرم نفس می کشد و معنی احترام به حرم و حرم محترم را درک کرده است. قطره دریاست اگر با دریاست و اگر انسان این اشرف مخلوقات به دریای معبود متصل شود بی آنکه حرص جاودانگی، حواسش را پرت کند جاودان می شود. جاودانگی آرزوی هر آدم است از آن که بر پوست درخت نام خود را حک می کند. سرباز اعزامی از ... تا آن که می سراید، می گوید، می سازد اما رمز ماندگاری در آثار استاد محمود فرشچیان اتصال او به دریای ابد و ازل است او نقش آفرین الله و جمیل و همنفس ی\حب جمال است.

می سازد و می زند زمینم
تابتگر خویش را نبینم
این ساختن و شکستن از چیست؟
وامانده عشق این چنینم

استاد فرشچیان به قلب ایرانیان هنرمند و هنرمندان ایرانی راه یافته است و هرگز از دل نخواهد رفت. مگر آثار او فراموش شود؟ که: “از دل نرود هر آنچه از دیده برفت”
او بی قیل و قال با خدای خود حال می کند و خوشا او که موجب افتخار خالق است که به بندگان خود بگوید این هم معنی احسن الخالقین. فتبارک الله، برای استاد عمری به بلندای آفتاب و سلامتی ای به سلامتی آسمان و ستارگان مسئلت داریم.

امید که صبح محشر عصر عاشورا دست هنرورش را بگیرد و قول سعدی “هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق” در مورد استاد صادق باشد.
زنده باد او و هر نقش که می زند

مردم سالاری:جوانان و اشتغال

«جوانان و اشتغال»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهری نژاد است که درن می‌خوانید؛جوانان، اشتغال، اوقات فراغت، ازدواج، تبادل فرهنگی محیط و جوان و تعریف رابطه فرهنگ اعتقادی ، فرهنگ انقلابی و فرهنگ علمی و تکنیکی و رابطه اشتغال ، اقتصاد و خدمات و  فلسفه این رابطه ها از جمله مسائل مهم جامعه امروز ماست که باید تعاریف و روش های تعریف شده ای برای آنها داشته باشیم.مثلا در حوزه فرهنگ همانطور که اگر فرد رابطه پیوند خود را با حوزه زیستی از دست بدهد،یعنی از هوا استفاده نکند ، از غذا استفاده نکند، از پوشاک و اتومبیل و مبل و صندلی و یخچال و...استفاده نکند ،این فرد از لحاظ مادی مرده محسوب می شود.

اگر فرد پیوند خود را با حوزه فرهنگ از دست بدهد و در برابر مسائل فرهنگی جامعه خود کنش و واکنش نداشته باشد، وجود و عدم وجود کتاب، مسجد، فیلم و تاتر و موسیقی،دعا و زیارتگاه و محفل اخلاقی و... برایش نا مفهوم باشد، این فرد از لحاظ فرهنگی مرده است و اگر کنش و واکنش داشته باشد، بر حسب این که نوع این کنش و واکنش چگونه باشد، جهت گیری فرهنگی او مشخص می شود ولی خود این کنش و واکنش نشان دهنده زنده بودن فرهنگی است.

اگر این رابطه فقط کنشی باشد بین انسان  یا جامعه و واکنشی در کار نباشد این فرهنگ مادی است ، ولی اگر بین انسان و جامعه و مسائل فرهنگی رابطه متقابل کنشی و واکنشی باشد و هم انسان بر فرهنگ و جامعه تاثیر بگذارد و هم جامعه و فرهنگ بر انسان موثر افتد و رابطه چند سویه شکل گرد، فرهنگ معنوی ساخته می شود. در چنین شرایطی جامعه بستر تبادل پیدا می کند و اگر فرد سخنی گفت یا رفتاری و کرداری از خود بروز داد، واکنش آنرا از افراد دیگر و جامعه دریافت می کند و بر اساس آن واکنش به تعدیل یا تعمیق یا تعلیق رفتار و گفتار و کردار خود می پردازد و همین طور اگر جامعه رفتار و گفتار و کرداری را در قالب سنت، اعتقاد یا الزام (اعم از قانونی یا اجتماعی) ایجاد کرد، با واکنش افراد و فرهنگ ها مواجه و نسبت به پایداری یا تعدیل و تعلیق آن اقدام می کند.

در چنین جامعه ای هیچکس متوقع نیست که در برابر گفتار و رفتار و کردار خود واکنشی نداشته باشد.  حرف اساسی در این زمینه این است که فرهنگ ارتباط دو سویه کنش و واکنش در جامعه باید جایگاه پیدا کند و همه در رویداد ها خود را سهیم و شریک بدانند و با ملاحظه آثار عمل خود به تصحیح و تکمیل آنها بپردازند ، در این صورت به سمت بلوغ اجتماعی، بلوغ سیاسی و بلوغ فرهنگی پیش خواهیم رفت.

در مورد اشتغال  و اقتصاد  و اوقات فراغت هم، چنین مسائلی وجود دارد .یکی از مسائل مهم و قابل تعمق در شرایط امروز جامعه ما ، مسئله جوانان و اشتغال آنها و چگونگی سپری شدن اوقات فراغت آنهاست،که اولی اقتصادی و دومی فرهنگی است.

رابطه کنش  وواکنش بین اشتغال و اقتصاد و خدمات  که در دهه 70 تعریف شده بود و در حال تعمیق بود، به هر علت ضربه خورد و در حال حاضر تعریف شده نیست.از یک طرف با افزایش تقاضا برای آموزش عالی مواجهیم و از سوی دیگر هیچ فکری برای تغییر سطوح اشتغال و تعالی کیفی آن نکرده ایم .

مثلا اگر به اندازه کافی تحصیلکرده دانشگاهی در زمینه الکترونیک داریم، که داریم، استفاده از نیروهای تجربی در مشاغل تصدی گری الکترونیک مثل نصب و نگهداری و نوسازی وسائل گسترده الکترونیکی ،که نتیجه آن کیفیت پائین خدمات و استهلاک  بالا و بهره وری  نازل است، چه معنایی دارد؟ چرا فارغ التحصیل الکترونیک دانشگاهی فقط به اشتغال دولتی چشم دوخته و بازار وسیع اشتغال اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و صنعتی فراروی خود را مورد توجه قرار نمی دهد؟ چون: اولا برایش تعریف نشده، ثانیا هویت شغلی متناسب با درجه تحصیلی اش در آن نمی یابد ، ثالثا حمایت نمی شود و ...  قبل از پیروزی انقلاب اسلامی منابع کشور صرف امور زیر بنایی و سرمایه گذاری برای ایجاد و توسعه اشتغال نمی شد و اکثر منابع کشور صرف کار های خاص می شد یا به  یارانه (سوبسید) برای واردات مواد مصرفی اختصاص می یافت ، در چنین شرایطی سیستم  بروکراسی منفی برای ایجاد اشتغال کاذب مورد توجه سیاستگذاران بود.

عمده جوانان برای اشتغال متوجه سیستم های اداری و استخدامی دولتی بودند و این رویه تبدیل به یک فرهنگ شده بود و مسیر مدرسه، دانشگاه و استخدام دولتی تنها بسته مشخص و تعریف شده و شناخته شده اشتغال برای گروه کثیری از مردم بود که وارد بازار کار می شدند. 

بعد از انقلاب اسلامی و بویژه بعد از جنگ تحمیلی ، منابع کشور صرف امور زیر بنایی و توسعه آنها شد و  زیر بناها نیز زمینه ساز اشتغالات تخصصی فراوان در ابعاد مختلف قرار گرفت و نیروهای آماده ورود به بازار کار به خصوص اگر صاحب تخصص بودند به این مسیر هدایت و خود در انتخاب شغل فعال می شدند.

کارگاه ها، کارخانه ها، موسسات تولیدی خدماتی وسیعی متناسب با این بازار در حال شکل گیری بود و این نوع اشتغالات مورد حمایت سیاستگذاران قرار می گرفت.به عنوان نمونه سیاستگذاری شد که در عینک سازیها و عینک فروشی ها وجود یک یا چند متخصص اپتیک الزامی است، فارغ التحصیلان این رشته به راحتی جذب و محافظت می شدند، چون شرط تداوم فعالیت وجود چنین نیرویی بود و وجود چنین نیرویی کیفیت کار را افزایش می داد و افزایش کیفیت به جذب مشتری و در آمد بالاتر منتج می شد، فارغ التحصیلان اپتیک این  مسیر را یکی از مسیرهای اشتغال خود می شناختند.

این روند به هر علت در دوره جدید تخریب، به هر علت بنگاه های کوچک تضعیف و به تعطیلی کشانده شدند یا تعطیل شدند!  بنگاه های اقتصادی و خدماتی بزرگ در اختیار گروه های خاص قرار گرفته است و این بنگاه ها ظرفیت های اشتغال خود را به گروه های خاص بدون توجه به سیاستگذاری های عمومی اختصاص می دهند و این مسئله دامنه بیکاری ها را وسیع و عوارض ناشی از آنرا در جامعه توسعه می دهد.باید به فکر اداره جامعه بود; تفکر اداره ذهنیت ها به جای اداره جامعه، جز خسارت چیزی به دست نخواهد داد. 

کیهان:فتنه افیونی!

«فتنه افیونی!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می خوانید؛رویکرد دشمنان قسم خورده نظام جمهوری اسلامی سالهاست که به سمت و سویی غیر از گزینه نظامی متمرکز شده و از آن به عنوان «جنگ نرم» یاد می شود اما فتنه سال گذشته روشن تر از پیش ابعاد این جنگ نرم را به تصویر کشاند.

ائتلاف گروهک های ضدانقلاب، سلطنت طلب ها، منافقین، بهایی ها، سکولارها، تروریست ها و... که از حمایت همه جانبه نظام سلطه در رویارویی با ایران اسلامی برخوردار بودند نشان داد که جریان استکبار و دنباله های بیرونی و داخلی آن تنها به دنبال تضعیف ساختار نظام جمهوری اسلامی هستند تا به زعم خودشان تغییر رژیم در ایران را عملیاتی کنند.

آرزویی که در تحقق آن ناکام ماندند و امروز پس از آنکه مردم در 9 دی و 22 بهمن با مشارکت دهها میلیونی «مرگ فتنه» را اعلام کردند مدیریت بیرونی فتنه عجزآلود به این مسئله اعتراف دارد که در به سرانجام رساندن فتنه شکست خورده و توانمندی و اقتدار ایران بیش از گذشته در منطقه و عرصه بین المللی افزایش یافته است تا جایی که فرید زکریا سردبیر مجله نیوزویک و از مشاوران ارشد دولت اوباما، همین اواخر در واشنگتن پست می نویسد: «توهم انقلاب مخملی در ایران نظیر اروپای شرقی اشتباه است، من از حامیان جنبش سبز هستم اما فکر نمی کنم این جریان می توانست از پس سرنگونی جمهوری اسلامی برآید... جمهوری اسلامی هم پشتوانه مذهبی و هم پشتوانه ملی مردم را با خود دارد.»

جالب اینجاست که مجله آمریکایی «فوربس» نیز هفته گذشته طی تحلیلی به آرزوها و رویاهای خود پرداخت و در کمال ضعف و ناتوانی و با این خیال خام که چقدر خوب می شد تغییر رژیم در ایران محقق می گشت! نوشت؛ «تصورش را بکنید تغییر رژیم در ایران چه تحولاتی را برای ما آمریکایی ها در دنیا بوجود می آورد»!

نمونه ها و کدها درباره استیصال و سردرگمی دشمنان تابلودار نظام بخصوص آمریکایی ها و صهیونیست ها در رویارویی با نظام جمهوری اسلامی ایران فراوان است و موارد اشاره شده تنها مشتی از خروارها و اندکی از بسیارها است.

اما آنچه که از فتنه 88 باید آموخت این است که علیرغم ناکامی دشمنان در اجرایی کردن اهدافی که برای آن ماهها و سال ها طرح ریزی و برنامه ریزی کرده بودند خط دشمنی آنها علیه جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت و از هر شیوه و تاکتیکی استفاده خواهند کرد.
در این میان در پهنه و گستره «جنگ نرم»، هوشیاری و هوشمندی در برابر شیوه ها و شگردهای پیش رو ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از جمله تاکتیک های امروز دشمنان در عرصه ناتوی فرهنگی که از توطئه بزرگ آنها حکایت دارد مقوله ترویج مواد مخدر در ایران است. هوشمندی در برابر این توطئه که شواهد و قرائن بی شماری بر آن دلالت دارد می طلبد تا راهکارهای جدی برای مقابله با این دسیسه طراحی و تعبیه شود چرا که عقبه این مسئله به فتنه گری های آمریکا و متحدانش برمی گردد که در شرایط کنونی شتاب گرفته است.

1- مسئله اصلی این است که چرا پس از 8 سال حضور اشغالگران آمریکایی در افغانستان- از سال 2001- اکنون تولید موادمخدر همچنان در حال افزایش است و قیمت آن کماکان کاهش می یابد؟ آیا این افزایش تولید و کاهش قیمت چیزی جز آن است که این ماده افیونی و خانمان سوز به راحتی در دسترس جوان ایرانی قرار بگیرد؟

البته هفته گذشته یک عضو برجسته فراکسیون حزب الله لبنان نیز از برنامه ریزی آمریکا برای ترویج موادمخدر در این کشور پرده برداشت و تصریح کرد، واشنگتن بصورت برنامه ریزی شده به گسترش موادمخدر در میان جوانان لبنانی اقدام می کند.

2- این مسئله وقتی جدی تر و حساس تر می شود که هفته پیش حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان در اجلاس سالانه روزجهانی مبارزه با موادمخدر (26ژوئن) رسماً فاش کرد که اشغالگران سالانه از تولید موادمخدر 60 تا 100 میلیارد دلار کسب درآمد می کنند و افغان ها قربانیان این تجارت مافیایی هستند.

اکنون در شرایطی که تولید موادمخدر در کشور افغانستان طی 8 سال گذشته دهها برابر افزایش یافته و از سویی سود کلانی نیز نصیب اشغالگران آمریکایی می کند و آنها در نهایت آن را به عنوان اهرمی بر ضد جمهوری اسلامی و حزب الله و جریان مقاومت به کار می بندند برای شیوه مقابله با این توطئه و دسیسه چه راهکارهایی اتخاذ شده است؟
3- در امر مبارزه با موادمخدر تلاش های ارزنده و ارزشمندی از سوی نیروی انتظامی انجام شده است به طوری که نیروی انتظامی در کشف موادمخدر و مبارزه با این پدیده شوم کارنامه درخشان و تحسین برانگیزی دارد که آمارها بهترین گواه و شاهد آن هستند.

به عنوان نمونه- و تنها نمونه- طی سه ماه گذشته به گفته رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر نیروی انتظامی، 108 تن انواع موادمخدر در کشور کشف شده و 2 هزار و 178 باند توزیع موادمخدر متلاشی گشته است و در این مدت بیش از 52هزار نفر از توزیع کنندگان، خرده فروشان و سوداگران مرگ توسط پلیس دستگیر و برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شده اند.

قوه قضائیه هم در راستای مبارزه با موادمخدر عزم خود را جزم نموده است به طوری که رئیس دستگاه قضا اخیراً تاکید کرد، کوچک ترین تردیدی در مجازات مجرمان موادمخدر نخواهیم کرد.

از سوی دیگر؛ ستاد مبارزه با موادمخدر نیز براساس برنامه ها و سیاست های تدوین شده اقدامات مطلوبی را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.

مجموعه این اقدامات و تلاش های گسترده و شبانه روزی نهادهای مختلف در کشورمان باعث شده است تا سازمان ملل متحد در اوایل ماه جاری طی گزارشی رسمی اعلام نماید که جمهوری اسلامی ایران در صدر کشورهای جهان در زمینه کشف موادمخدر و مبارزه با این پدیده شوم قرار دارد.

اما این پرسش مطرح است که علیرغم پیشتازی ایران در کشف و مبارزه با موادمخدر و مجموعه تلاش های نیروی انتظامی، قوه قضائیه و ستاد مبارزه با موادمخدر در داخل کشورمان؛ آیا توطئه آمریکا و چند کشور همدست او در این زمینه به طور کامل عقیم و ابتر گشته است؟

4- این نکته را باید نصب العین نمود که دشمنی نظام سلطه به سرکردگی آمریکا با نظام جمهوری اسلامی پایانی ندارد چرا که ماهیت باج خواهانه، افزون خواهی و غارتگری و چپاولگری آنها تغییر نخواهد یافت و در دیگرسوی، ماهیت عدالت طلبانه و ظلم ستیز ایران اسلامی که همچون خار در چشم و استخوان در گلوی مستکبرین و زیاده خواهان است تغییر نمی یابد و از همین روی دشمنان و معاندان نظام جمهوری اسلامی سعی خواهند کرد ماهیت اسلامی و عدالتخواهانه ایران را که امروز منادی بیداری اسلامی در سطح منطقه و بین المللی است مسخ نمایند.

در این کارزار پرخطر از هیچ حربه و اهرمی چشم پوشی نخواهند کرد و از جمله آنها مواد مخدر صنعتی است که از طریق لابراتوارهایی که در خارج از مرزهای ایران راه اندازی کرده اند به جنگ باورها و عقاید جوانان ایرانی خواهند آمد.

از همین رهگذر است که باید دریافت مجموعه اقدامات و تلاش های صورت گرفته در امر مبارزه با مواد مخدر هرچند مطلوب بوده و شرط لازم است اما شرط کافی نیست. باید نگاه به مقوله مبارزه با مواد مخدر از سطح برخورد انتظامی یا قضایی به نگاه «امنیت ملی» متحول شود که البته تاکید مسئولان انتظامی و قضایی نیز بر این نکته متمرکز شده است.

بنابراین با توجه به پشت پرده مسئله مواد مخدر که سردمداران اصلی تولید، توزیع و ترویج آن آمریکایی ها و صهیونیست ها هستند باید ستاد مبارزه با مواد مخدر بیش از گذشته به فعالیت های خود در این زمینه عمق ببخشد و حتی دستگاه دیپلماسی کشور در این مسئله ورود نماید و با رایزنی های خود در سطح منطقه و فرامنطقه ای توطئه آمریکایی ها و ناتو را برملا نماید چرا که با توجه به موارد یاد شده، اقدامات تک بعدی و تصمیمات سطحی و جزیره ای در مبارزه با مواد مخدر به عنوان اهرم جنگ نرم کافی به نظر نمی رسد.

ستاد مبارزه با مواد مخدر باید عزمی ملی درخصوص مبارزه با مواد مخدر ایجاد نماید و دستگاه ها و نهادهای مرتبط را بیش از گذشته با هم هماهنگ نماید تا مجموعه اقدامات آنها در قالب ید واحده ای، خروجی موثر و کارگشایی در امر مبارزه با مواد مخدر داشته باشد و تنها در این صورت است که فتنه مواد مخدر که با مدیریت جریان استکبار «بی تفاوتی» و «بی هویتی» جوانان ایرانی را برآورد کرده است ابتر خواهد ماند.

تهران امروز:خودتحریمی در صنعت را پایان دهیم

«خودتحریمی در صنعت را پایان دهیم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم بهروز صادقی است که در آن می‌خوانید؛در شرایطی که دشمنان قسم خورده کشورمان سعی دارند با تحریم‌های یک‌جانبه اقتصاد کشور را با مشکل مواجه کنند، باید دریابیم که بهترین راه برای برای برون‌رفت از این تحریم‌ها، کمک به چرخش صنعت و تولید ملی است. هرچند که تحریم‌ها کارساز نخواهند بود و حتی موجب رسیدن به دستاوردهایی در صنعت کشور می‌شود اما اگر در داخل کشور خودتحریمی را برای صنعت در پیش بگیریم به سیاست‌های تحریمی کمک خواهد شد و آب به آسیاب دشمن خواهیم ریخت.

امروز برای کمک به صنعت کشور، بیش از گذشته نیاز به تدوین یک بسته پشتیبانی مشخص برای حمایت از واحدهای تولیدی بخش خصوصی احساس می‌شود. در این شرایط نگاه سیستم بانکی و مالی به صنعت باید تغییر کند. نگاهی که متاسفانه در دو سال اخیر به‌وجود آمده است و همچنان ادامه دارد، موجب کم‌رونقی تولید در کشور شده است.

تصمیم‌گیران در این زمینه باید بدانند که این نگاه به نفع تولید نیست. موضوع دیگر این است که فضای کسب و کار در کشور باید تغییر کند تا بتوانیم با بهبود فضای کسب و کار به رونق اقتصادی برسیم. اصلاح این موارد به همراه موضوعات مهم دیگر نیاز به تدوین بسته حمایتی درست و مشخص با کمک کارشناسان بخش خصوصی را اثبات می‌کند.

در این شرایط است که می‌توانیم به نجات واحدهای تولیدی از بحران امیدوار باشیم. مردم ما و صنعتگران ما زمانی که قرار بود در جبهه‌ها به عنوان سرباز و رزمنده‌ای دلاور از کشور دفاع کنند، از این کار دست نکشیدند. امروز هم که عرصه تولید و کارخانه‌ها به عنوان جبهه مشخص دشمن قرار گرفته است، تولیدکنندگان همچون هشت سال دفاع مقدس، در این جبهه جانفشانی می‌کنند.

چرخش اقتصاد سرعت خواهد یافت به شرط آن‌که دولت و همه تصمیم‌گیران صنعتی کشور بپذیرند که این بخش عظیم نیازمند حمایت و آشکار شدن مسیر آینده است.در طول چند سال گذشته و در شرایط بحران اقتصادی جهان از میان 135 کشور جزو نادرترین کشورها بودیم که هیچ حمایت مالی از تولید نصیبمان نشد. و دولت در این زمینه اقدامی صورت نداد و تولیدکنندگان در توفان حوادث تنها ماندند. در شرایط امروز هم شاهد مشکلات تحریم هستیم. اگر در این صورت دست به دست هم دهیم رونق شکل خواهد گرفت. به شرط آن‌که با تدوین بسته حمایتی دقیق از تولید داخل و اجرای آن نگاه فرهنگی به تولید داخلی و نگاه فرهنگی به مصرف تولید داخل در کشور نهادینه شود. این بسته می‌تواند مشکلاتی که در طول چند سال اخیر برای صنعت کشور بروز یافته است را حل و فصل کند.اتاق بازرگانی ایران نیز برای برون رفت از این مشکلات دو طرح را پیشنهاد کرده است که کار کارشناسی دقیقی روی آن‌ها انجام شده است.

طرح برون‌رفت از تحریم بانکی که پس از شش قفله شدن خزانه بانک مرکزی در زمان ریاست آقای مظاهری رخ داد، را آماده کردیم چراکه معتقدیم کمک به نقدینگی بنگاه‌ها اولین قدم برای بهبود شرایط است. پیشنهاد بعدی اتاق، خرید دین سرمایه در گردش توسط بانک مرکزی است که تشریح آن در این مرقومه نمی‌گنجد.مشکل دیگری که انتظار رفع آن را داریم، نرخ سود بانکی است.

طی چند سال گذشته به بهانه افزایش نرخ تورم، بانک‌ها عملا نرخ بهره بانکی را بالا بردند. در حال حاضر به غیر از بانک صنعت و معدن هیچ بانک دیگری تسهیلات با سود 12 درصد ارائه نمی‌کند. امروز در شرایطی که نرخ تورم تک رقمی اعلام شده است انتظار این است که بر اساس همان فرمول گذشته، نرخ سود بانکی پایین بیاید. در حالی که نرخ سود 26 تا 30 درصد که امروز توسط بانک‌ها اجرا می‌شود، نه برای بانک‌های ما تولید ثروت می‌کند نه برای صنعت چرخش تولید.

لازم به تاکید است که امروز باید کشور با یک حرکت درست و منطقی تصمیم بگیرد که می‌خواهد منافع ملی را سرلوحه قرار دهد یا منافع بخشی. قطعا منافع بخشی نمی‌تواند کارساز باشد و مشکلات عمومی را برطرف کند. پس باید با سیاست‌گذاری حساب‌شده نقشه راه تولید را در یک بسته پیشنهادی کارشناسی شده، ترسیم کرد تا در شرایط تحریم‌های جهانی، بتوانیم خود را از خودتحریمی نجات دهیم.

وطن امروز:بزرگ ترین لکه کارنامه دموکرات‌ها

«بزرگ ترین لکه کارنامه دموکرات‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی وطن امروز به قلم مهدی فتحی است که در آن می‌خوانید؛حادثه نفتی که در جنوب آمریکا و در خلیج مکزیک اتفاق افتاده است، بزرگ‌ترین فاجعه و حادثه زیست‌محیطی در تاریخ آمریکا به حساب می‌آید و با وجود آنکه مدت‌ها از وقوع این حادثه می‌گذرد، نه دولت آمریکا و نه شرکت بریتیش پترولیوم نتوانسته‌اند این بحران زیست‌محیطی را مهار کنند و به نوعی از نشت نفت جلوگیری کنند.

این مساله روی زندگی مردم جنوب آمریکا و حواشی خلیج مکزیک تاثیرگذاربوده و صدمات بسیار زیادی را به کسب و کار مردم وارد آورده،همچنین ضررهای جبران‌ناپذیری را به محیط زیست منطقه وارد کرده و تقریبا در این مدت دولت آمریکا و همچنین شرکت‌های نفتی تنها تماشاچی این صحنه و رویداد بودند و تمام امید خود را به شرکت بریتیش پترولیوم بسته بوده که این شرکت بتواند از این فاجعه زیست‌محیطی جلوگیری کند و در نهایت پس از اینکه 2 ماه به تماشای این رویداد نشستند به این نتیجه رسیدند که این شرکت هم قادر نیست از این فاجعه زیست‌محیطی جلوگیری کند و در نهایت دولت آمریکا که خودش هم فناوری لازم را در اختیار ندارد از سایر کشورهای دنیا خواسته است در این رابطه به دولت آمریکا کمک کنند.

این رویداد نشان داد، آمریکا هم امروز کشوری است که به دیگر کشورها و دولت‌ها نیازمند است و آن تصویری که از آمریکا ارائه داده بودند، به عنوان کشوری که می‌تواند تمام مشکلات را حل و فصل کند و به هیچ کشور دیگری احتیاج ندارد و در دنیای امروز تک‌قطبی عمل می‌کند، خدشه‌دار شد و این رویداد نشان داد، آمریکا هم در کره زمین یک کشور منحصر به فرد نیست و برای بقای خود به سایر کشورها نیاز دارد. این حادثه همچنین نشان داد، سیاست دولت فدرال آمریکا که به دنبال آن بود تا در خاک مناطق مجاور آمریکا به دنبال ذخایر نفتی باشد، شاید در آینده تغییر پیدا کند و آنها به این نتیجه برسند که استخراج انرژی هزینه سنگینی برای این دولت دربردارد و دیگر اجرای چنین طرحی را در مناطق مجاور تشویق نکنند که به هر تقدیر این مساله موجب بروز اختلافات بسیاری میان دولت آمریکا و شرکت‌های نفتی خواهد شد.

همچنین این رویداد به نوعی وابستگی دولت آمریکا را به منابع انرژی در آینده تشدید می‌کند و به نظر می‌رسد آمریکایی‌هایی که در دولت‌های اوباما و جورج بوش دنبال این بودند که وابستگی خود را به منابع انرژی منطقه خاورمیانه کم کنند، این رویداد نشان داد که وابستگی آنها در آینده هم به این منطقه ادامه خواهد داشت. این بدان معنا نیست که آمریکایی‌ها بتوانند در کوتاه‌مدت وابستگی‌های انرژی خود را از این بخش از دنیا کم کنند، زیرا آمریکایی‌ها حدود 20 میلیون بشکه نفت تقریبا در روز مصرف می‌کنند که حدود 7 میلیون از این 20 میلیون در داخل تولید می‌شود و مابقی آن را از کشورهای مختلف دنیا از جمله آمریکای‌لاتین و جنوبی و کشورهای خاورمیانه وارد می‌کنند. به این جهت وابستگی‌های نفتی آمریکا در آینده ادامه خواهد یافت در عین حال در داخل آمریکا هم مردم این کشور بی‌توجهی این دولت را نسبت به خود به وضوح مشاهده کردند و دیدند که دولت اوباما نیز در ادامه مشی سایر دولت‌ها نسبت به محیط‌زیست آمریکا و مردم این کشور بی‌توجه است و نتوانسته با مسؤولیت و کارآمدی نسبت به حل مشکلات مردم اقدام کند و در کوتاه‌ترین زمان ممکن به فریاد مردم برسد چرا که یکی از ضعف‌های دولت فدرال همیشه این بوده است که هنگامی که حادثه، رویداد یا فاجعه‌ای در آمریکا و در بخش‌های محیط‌زیستی رخ داده است، نتوانسته به نحو احسن به مردم کمک کند و حتی در چند مرحله که توفان‌های مختلفی در منطقه رخ داده است، مردم منطقه بین کشور کوچک کوبا و آمریکا مقایسه‌ای انجام می‌دادند و می‌گفتند که دولت کوبا با وجود اینکه از تکنولوژی‌ها و فناوری‌های پیشرفته برخوردار نیست اما بهتر می‌تواند از مردم خود در مقابل حوادث طبیعی دفاع کند و دولت آمریکا از چنین توانایی‌ای برخوردار نیست.

البته یکی دیگر از دلایل این ناکارآمدی را می‌توان اینگونه توضیح داد که به نظر می‌رسد روحیه همکاری جمعی و کمک کردن به مردم به دلیل تفکر فردگرایانه یا حفظ منافع کمپانی‌ها در آمریکا وجود ندارد و دولت فدرال هم در طول سال‌های گذشته در این زمینه اقدامی مثمر ثمر به عمل نیاورده است.

در مجموع این رویداد محیط زیستی ناکارآمدی دولت اوباما را برای افکار عمومی مردم آمریکا به اثبات رساند و شاید یکی از بزرگ‌ترین ضرباتی که در طول 5/1 سال گذشته باراک اوباما رئیس‌جمهور این کشور متحمل شده و به اعتبار شخص رئیس‌جمهور و اعتبار دموکرات‌ها وارد آمده، همین موضوع باشد. با توجه به اینکه شرکت نفتی بریتیش پترولیوم نقش اصلی را در این رویداد ایفا کرده، در روابط میان انگلیس و آمریکا هم تاثیرات و تغییراتی به وجود آمده است. این رویداد و همهمه‌هایی که در داخل کشور انگلیس به گوش می‌خورد، نشان می‌دهد که حتی امروز محافظه‌کارها که تقریبا اکثریت قدرت را در دولت ائتلافی انگلیس در دست دارند، به این نتیجه رسیده‌اند که روابط دوسوی آتلانتیک (لندن- واشنگتن) دیگر جوابگوی منافع مردم انگلیس نیست زیرا تقریبا در 50 سال گذشته در دولت‌های مختلف و بویژه در دولت بلر، دولت انگلیس دنباله‌رو حکومت آمریکا و مناطق مختلف دنیا بوده و بعد که آمریکایی‌ها در اقدامی پیروز می‌شدند یا عملیاتی انجام می‌دادند یا در جبهه سیاسی و اقتصادی طرحی را اجرا می‌کردند، انگلیسی‌ها هم سهم اندکی از دستاوردهای آمریکا را می‌گرفتند اما اکنون محافظه‌کاران تحت تاثیر تفکری که حزب

لیبرال- دموکرات در دولت جاری کرده و مخالفت‌هایی که مردم انگلیس با سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه آمریکا بروز دادند و همچنین فرآیندی که در دنیا تحت عنوان دولت‌های رو به رشد یا آینده‌دار مثل چین، هند، نیجریه، مکزیک و... آغاز شده، تا حدودی از مواضع خود عقب‌نشینی کرده‌اند. این عوامل روی هم رفته موجب شده‌ است به تدریج در درون انگلیس هم این تفکر در قالب سیاستگذاری‌ها وارد شود و دیگر بریتانیایی‌ها تمایل ندارند مانند گذشته بنشینند و ببینند که در واشنگتن چه تصمیمی گرفته می‌شود و پس از آن خود و تصمیماتشان را با ایالات متحده هماهنگ کنند.

البته به نظر می‌رسد روند تغییر سیاست در لندن، فرآیندی آرام و بسطی خواهد بود و اینچنین نیست که در کوتاه‌مدت فاصله عمیقی میان لندن و واشنگتن ایجاد شود ولی به نظر می‌آید استارت یا جرقه اولیه آن در نزد افکار عمومی و در ساختار سیاستگذاری این کشور زده شده و دنیای آینده دنیایی است که به نظر می‌رسد بیشتر به این سمت حرکت کند که این قدرت و استعمارگر دنیای قدیم یعنی انگلیس و قدرت دنیای امروز یعنی آمریکا که آن هم با توجه به ظهور قدرت‌های جدیدی که در حال رشد هستند، به نسبت قدرتش در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک کاهش یافته، در آینده نزدیک به جای نزدیک شدن به یکدیگر به همین اندازه به تدریج از هم فاصله بگیرند.

جمهوری اسلامی:فأین تذهبون؟

«فأین تذهبون؟»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛
"اکنون که رهبر بزرگ و زعیم عالیقدر، امام خمینی بنابه حق شرعی و قانونی خویش در این موقعیت حساس و تعیین کننده و تاریخی، جناب آقای مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن وابستگی حزبی به ریاست دولت موقت انقلابی، شرعی و قانونی، برگزیده اند، ما این انتصاب انقلابی و تاریخ ساز را به ملت شریف و فداکار ایران تبریک می‌گوییم و از آن جا که به فرمان آیه شریفه "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم" اطاعت از این امر را وظیفه شرعی و عقیدتی خود به شمار می‌آوریم و از آن جا که برطبق اصول والای اسلام و به خصوص مذهب شیعه که مرجعیت عالی آن به عنوان نیابت از امام، حق عزل و نصب دارد وظیفه خود می‌دانیم که به برادر ارجمند آقای مهندس بازرگان اطمینان دهیم که هرچه بیشتر در جهت رسالت مکتبی و تشکیلاتی که نهضت آزادی ایران بردوش دارد بر تلاش‌های خود بیفزاییم تا ایشان با فراغ خاطر و بدون نگرانی به ماموریت خطیری که برعهده دارند بپردازند".

تصور نکنید که این بیانیه را یک نهاد انقلابی از حوزه علمیه قم صادر کرده یا مربوط به یک انجمن اسلامی معتقد به ذوب شدن در ولایت فقیه است. خیر، این بیانیه، همانگونه که از آخرین فراز آن مشخص است، توسط گروه "نهضت آزادی ایران" در 15 بهمن 1357 به مناسبت انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری دولت موقت صادر شده و از اسناد مهم تاریخ انقلاب اسلامی ایران محسوب می‌گردد.

این بیانیه را به این دلیل اکنون در صدر این مقاله آورده‌ایم که اشاره‌ای داشته باشیم به سیاست یک بام و دو هوای گروه "نهضت آزادی ایران" که این روزها بعضی از سران آن، لابد با استفاده از شرایط پیش آمده، اعتقاد به ولایت فقیه را مذمت می‌کنند و این اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را با سلطنت مقایسه می‌نمایند و شرح کشافی در این زمینه و این مقوله برای انتشار به سایت‌های خارج از کشور می‌دهند و متولیان آن سایت‌ها هم براساس ماهیت ضد انقلابی خود آنرا بدون کم و کاست و بدون حاشیه و نقد منتشر می‌کنند.

انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در طول قریب 32 سال عمر خود، با این قبیل تعرض‌ها بسیار مواجه شده لکن نکته قابل توجه اینست که چنین مطالبی توسط کسانی ابراز می‌شود که خود در زمره اولین گروه‌هائی بودند که ولایت فقیه را "حق شرعی و قانونی" دانسته، استفاده امام خمینی از این حق را برای انتصاب مهندس بازرگان یک اقدام "انقلابی و تاریخساز" نامیدند، اطاعت از ولی فقیه را عمل به آیه شریفه "اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" تلقی نموده، مرجعیت عالی شیعه (مشخصاً - امام خمینی) را نایب امام زمان حق عزل و نصب دارد معرفی کردند و تصریح نمودند که طبق اصول والای اسلام به خصوص مذهب شیعه اطاعت از امر چنین مرجعی را "وظیفه شرعی و عقیدتی خود به شمار می‌آوریم".

برای توجیه این دوگانگی آشکار فقط یک راه وجود دارد و آن اینست که این گروه آن زمان که قرار بود از ولایت فقیه برای در اختیار گرفتن حکومت و قدرت بهره‌مند شود، آنرا قبول داشت و در عالی‌ترین سطح یعنی ولایت مطلقه منطبق برنیابت امام زمان علیه السلام که حق عزل و نصب قانونی و شرعی دارد و اطاعت از او واجب است آنرا مطرح و اعلام می‌کرد و اکنون که در قدرت نیست، چنین مصلحت میداند که آنرا از ریشه منکر شود و حتی با سلطنت مقایسه‌اش کند و کشور را از رهگذر آن در معرض خطر بداند!

این سیاست یک بام و دو هوا هنگامی شگفت انگیزتر می‌شود که توجه نمائیم بیانیه "نهضت آزادی" که امام خمینی را نایب امام زمان و دارای حق عزل و نصب و واجب الاطاعه دانسته و این حق را علاوه بر شرعی بودن "قانونی" هم معرفی کرده، مربوط است به زمانی که هنوز قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی تدوین نشده بود و اصولاً نظام جمهوری اسلامی مستقر نگردیده بود و حتی هنوز رژیم شاهنشاهی ملغی اعلام نشده بود، یعنی 15 بهمن 1357، یک هفته قبل از سقوط رژیم شاهنشاهی! حال همین گروه، حاضر نیست قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، که مردم به آن رأی داده‌اند و اصل نظام و قانون اساسی آن جداگانه به نظرخواهی مردم گذاشته شده و طبق همه‌ی قوانین بین‌المللی کاملاً رسمی و قانونی است، را به رسمیت بشناسند و خود را به لوازم آن ملتزم بدانند.

آنچه می‌تواند این پیروان "سیاست یک بام دو هوا" را به این موضعگیری خلاف قانون و خلاف واقع کشانده باشد، قاعدتاً اینست که جمع بندی آنها از حوادث یکسال اخیر و بروز اختلاف بر سر مسائل انتخابات ریاست جمهوری دهم چیزی شبیه جمع بندی اوباما و نتانیاهو و سایر سران قدرت‌های استکباری است که نظام جمهوری اسلامی را در سراشیبی سقوط تصور می‌کنند و زمینه را درحال مهیا شدن برای بازگشت خود به قدرت می‌بینند.

عیبی ندارد، از قدیم گفته‌اند "آرزو بر جوانان عیب نیست" ولی شما اکنون پیر شده‌اید و آنهمه تجربه سه دهه گذشته را در بایگانی ذهن خود دارید و بارها دیده اید که امتحان‌های دشواری برای نظام جمهوری اسلامی و این ملت و این مسئولان پیش آمد و در همه‌ی نشیب و فرازها قدرت ولایت فقیه بود که توانست مردم را به صحنه بیاورد و توطئه‌ها را خنثی نماید و نظام جمهوری اسلامی با قوت و قدرت بیشتر به راه خود ادامه دهد. با مشاهده همه‌ی این واقعیت‌های روشن، آیا حق نداریم از فرزند آقای بازرگان و فرزندان تشکیلاتی آقای بازرگان بپرسیم چرا حاضر نیستند از اینهمه وسیله‌ی عبرت که در طول 32 سال گذشته دیده اید عبرت بگیرید و این واقعیت را درک نمائید که نظام جمهوری اسلامی اکنون نه تنها در موقعیت تزلزل و سقوط قرار ندارد بلکه قدرتمندتر از هر زمان دیگری در استقرار و استحکام کامل بسر می‌برد و این شما هستید که باید در نوع نگاه خود به مسائل و ارزیابی خود از شرایط تجدیدنظر نمائید؟

یادمان نرفته است که در وقایع 18 تیر سال 1387 دولتمردان آمریکائی و انگلیس و اسرائیلی و حتی بعضی مسئولان آن زمان ترکیه با شادمانی اعلام کردند که کار نظام جمهوری اسلامی تمام است و این نظام درحال سقوط می‌باشد، اما مردم با یک دعوت دو سطری، فقط دو سطری، رهبری به صحنه آمدند و دریائی مواج از انسانها تمام شهرها را فرا گرفت و طومار آن توطئه شوم درهم پیچیده شد. لااقل با دیدن آن صحنه که جلوی چشمان شما رخ داد، حق این بود که دل به تحلیل‌های دشمنان این ملت خوش نکنید و تحلیل‌های آبکی سیا و موساد و انتلیجنت سرویس درباره سقوط نظام جمهوری اسلامی شما را فریب ندهد.

از عجایب اینکه یکی از کهنسال‌ترین افراد همین گروه در مصاحبه‌ای که هفته گذشته همین سایت از او منتشر کرده مطالب خلاف واقع زیادی گفته که همه‌ی آنها با اسناد و مدارک موجود در تضاد آشکارند. او درباره فاجعه هفتم تیر، شخص شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و سازمان تروریستی منافقین اقدام به تحریف واقعیت‌ها کرده و از جمله گفته است در سالهای 58 و 59 و 60 مجاهدین (منافقین) توسط طرفداران حزب جمهوری اسلامی ترور میشدند و همین امر یکی از دلایل بروز انفجار هفتم تیر است! درحالی که همه میدانند ماجرا کاملاً برعکس است و این منافقین بودند که مردم را ترور می‌کردند و سر سفره افطار در ماه مبارک رمضان اعضای خانواده را سر می‌بریدند و در 30 خرداد 60 با کارد موکت بری در خیابان‌های تهران به جان مردم متدین طرفدار امام و انقلاب افتادند و آنها را به خاک و خون کشیدند.

همین شخص گفته است انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی کار مجاهدین خلق (منافقین) نبوده و محمدرضا کلاهی (عامل انفجار) تعلیم دیده سازمان سیا بود که در آلمان به آقای بهشتی نزدیک شده و مورد اعتماد ایشان بود! اینهم از همان دروغ‌های شاخدار است و اصولاً شهید بهشتی چنین شخصی را نمی‌شناخت و معلوم نیست این مطالب خلاف واقع را مصاحبه شونده از کجا آورده است درحالی که منافقین این جنایت را برعهده گرفتند و کلاهی عامل آنها بود.

عجیب‌تر اینکه این شخص در مصاحبه خود به شهید بهشتی نسبت میدهد که ایشان با اصل ولایت فقیه مخالف بودند و برای اثبات این ادعای خود داستان سرائی هم می‌کند، درحالی که شهید بهشتی به شهادت آثاری که از ایشان برجای مانده و به شهادت مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی از جدی‌ترین طرفداران ولایت فقیه بود. این مطالب، بارها در مقالات تحقیقی که درباره افکار شهید بهشتی منتشر شده با ذکر دقیق منابع آمده و قابل دسترسی همگان است.

هر چند این مقوله نیازمند توضیح و تبیین بیشتر است تا جوانان امروز که ممکن است از وقایع تاریخی سالهای صدر انقلاب بی خبر باشند در جریان واقعیت‌ها قرار بگیرند و تاریخ نیز از آفت تحریف مصون بماند، لکن مجال این مقاله بیش از این نیست و کار توضیحی را به تاریخ نگاران و اهل تحقیق میسپاریم.

در اینجا بر این نکته تأسف بار نیز تأکید می‌نمائیم که انتظار از انسان‌هائی که خود روزی از رهگذر برکات نظام جمهوری اسلامی و فداکاری‌های مردم در مسند قدرت و مسئولیت بودند اینست که حب و بغض‌ها آنها را به انکار واقعیت‌های تاریخی و نادیده گرفتن خدمات بی نظیر امام که با نجات دادن ملت ا یران از رژیم منحط ستم شاهی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی بزرگترین خدمت را به این ملت کرده‌اند و باعث تجدید حیات اسلام شده‌اند و به ملت‌های تحت ستم آموختند که چگونه حق خود را از ستمگران بگیرند و در مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی بایستند، نکشاند.

این کار بزرگ را نه مقتدای ملی گراها و نه هیچکس دیگر نتوانست انجام دهد. آنچه آن بازمانده نسل اول گروه نهضت آزادی نوشته و آن سایت مستقر در انگلیس منتشر ساخته، چیزی است که رژیم صهیونیستی اگر میلیاردها دلار خرج می‌کرد نمی‌توانست از قلم و زبان یک ایرانی در انکار خدمات امام خمینی منتشر کند.

به متولیان آن سایت مستقر در پایگاه استعمار پیر نیز این هشدار را لازم میدانیم بدهیم که با شیوه‌ای که شما در پیش گرفته اید درباره اینکه به راهی قدم گذاشته اید که راه صهیونیسم اسم تردیدی به خود راه ندهید. درست به همین دلیل است که شما و کسانی که مقالات و مصاحبه هایشان را در انکار واقعیت‌های تاریخی و خدمات امام و مبانی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی منتشر می‌کنید باید خود را مخاطبان امروز "فأین تذهبون؟" بدانید.

آفرینش:زنگ خطری برای مسئولان ورزش

«زنگ خطری برای مسئولان ورزش»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛ جام جهانی 2010 با تمامی حوادث تلخ و شیرینش  روزهای پایانی و سرنوشت ساز خود را پشت سر می گذارد و به یقین این بازیها و روند برگزاری آن می تواند برای کشورهایی که در این مسابقات حضور داشتند و حتی برای کشورهایی که غایب این بازیها بودند ، دستاوردهای مهمی به همراه داشته باشد.

در گام اول ، آنچه که برای فوتبال ما اهمیت فراوانی دارد ، نحوه عملکرد تیمهای آسیایی است ، چرا که این تیم ها رقبای جدی ما در مسابقات مهم قاره ای بوده و ما باید با چشمانی باز عملکرد آنها را زیر نظر داشته باشیم.

بنابراین باید بررسی کنیم :
1- تیمهای آسیایی در جام جهانی چه کردند ؟
2- تا چه اندازه پیشرفت داشتند ؟
3- ما برای جبران عقب ماندگی چه برنامه ایی باید داشته باشیم ؟

واقعیت انکار ناپذیر این است که ، تیم های ژاپن و کره جنوبی در این دوره از مسابقات عملکرد مطلوبی به عنوان نمایندگان  آسیا داشتند و با اعتماد بنفس بالا، اراده قوی وارائه فوتبالی مدرن فراتر فوتبال قاره ظاهر شدند. 

بازیهای دیدنی دو تیم ژاپن و کره جنوبی در افریقای جنوبی و حضور آنها در مرحله دوم با تحسین جهانیان همراه شد .حتی شکست خفیف کره و ژاپن در این مرحله مقابل اوروگوئه و پاراگوئه نیز باعث نشد تا کارشناسان از عملکرد این دو نماینده شایسته آسیا ، تمجید و ستایش نکنند .  بطوریکه بسیاری از صاحب نظران در چهار گوشه جهان پس از شکست این دو تیم در مرحله یک هشتم نهایی ، از آنها به عنوان مغلوبانی سربلند یاد کردند.

البته در گذشته و در زمان عدم راهیابی تیم ملی به جام جهانی   در خصوص علل عدم موفقیت فوتبال کشورمان و حرکت رو به جلوی این دوتیم در سالهای اخیر نوشتیم و تاکید نمودیم که اجرای برنامه اساسی و زیربنایی در دو کشور ژاپن و کره جنوبی یکی از علل و عوامل این موفقیت ها می باشد ، و هدف اصلی از این نوشته  این است که مسولان رده بالای ورزش ، مدیران فدراسیون فوتبال ، مدیران باشگاهها ، کادر فنی تیم ملی فوتبال ، مربیان و... ازتحولاتی که در سایر کشورهای آسیایی رخ می دهد ،  درس بگیرند و از امروز برای فردایی بهتر کمر همت ببندند.

از این رو باید بپذیریم درخشش دو تیم کره و ژاپن در جام جهانی زنگ خطر برای فوتبال ایران و سایر کشورهای آسیایی می باشد ، تیم هایی که امروز در جام جهانی در برابر تیم های مطرح جهان می درخشند ، واز تیم های پرقدرت زهر چشم می گیرند  ، بطور یقین در آینده با کوله باری از تجربه در عرصه رقابت های قاره ای حضور می یابند و به راحتی تمامی عناوین مهم و افتخارات را مونوپول خود خواهند نمود.

بنابراین شرط عقل این است ، تا بایک کار کارشناسی قوی به جای انکه وقت و انرژی خود را  صرف  مسائل حاشیه ای نمائیم ، زنگ خطر این حریفان را جدی گرفته و  برای مقابله با آنان و دیگر بزرگان آسیا ، تدابیری اصولی بیندیشیم. باید بپذیریم خیلی زود رقابت های جام ملتهای آسیا  از راه خواهد رسید و کره و ژاپن به همراه دیگر مدعیان قاره همچون عراق ، عربستان ،چین، استرالیا ، کره شمالی ، ازبکستان با شرایطی آرمانی قدم به این مسابقات خواهند گذاشت .

متاسفانه در سالهای اخیر نسبت به چگونگی پیشرفت تیم های رقیب در آسیا توجه کافی و وافی صورت نگرفته و همین مسئله باعث عدم پیشرفت و افتخار آفرینی فوتبال ایران در میادین بین اللمللی گردیده و حال نیاز است تا با برنامه ای مدون به جبران کم کاریهای گذشته بپردازیم تا بار دیگر از این پتانسیل قوی بهره لازم را جهت کسب افتخار برای فوتبال ایران  ببریم.

آرمان:جام جهانی فوتبال و آموزه‏هایی برای سیاست

«جام جهانی فوتبال و آموزه‏هایی برای سیاست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم
بهرام گلزاده است که در ان می‌خوانید؛ فناوری ارتباطی و تکنولوژی های پیشرفته در دنیا در حال حاضر نقش بسیار مهم در شفافیت و نظارت و در عین حال توسعه و پیشرفت امور ایفا می‌کنند و چشم‌های تیزبین ابزارهای ارتباطی اعم از دیداری و شنیداری و نوشتاری آنچنان به دقت، نظارت بر رفتار بازیگران تمامی عرصه‌های زندگی را غیرقابل اجتناب کرده که با آنالیز تمامی رفتارها فرصت هرگونه خطای عمدی یا سهوی را از همه سلب می‌کند و همگان را ملزم به پیروی از قواعد و مقررات و ضوابط و قوانین نموده و به پرهیز از هرگونه فاصله گرفتن اصول و خودمحوری و دوری از عملکرد سلیقه‌ای رهنمون می‌سازد.

به نظر نگارنده، جام جهانی فوتبال و اتفاقات پیرامون آن، می‌تواند درس‌های بسیار ارزشمندی در عرصه سیاست و کشورداری در اختیار همگان قدرت قرار دهد. اگر مستطیل میدان رقابت یک مسابقه فوتبال در جام جهانی را به سرزمین جغرافیایی مجازی تشبیه کنیم می‌توان تصور کرد که در این میدان، دو تیم فوتبال رقیب، نقش احزاب سیاسی یا نخبگان و متخصصان را برعهده دارند، داوران فوتبال نقش مجریان قانون یا دستگاه قضایی و تماشاگران و مردم حاضر در استادیوم ورزشی نیز به عنوان افکار و وجدان عمومی ایفای مسئولیت می‌کنند. همچنین از کمیته‌های برگزارکننده مسابقات، اعم از فدراسیون بین‌المللی فوتبال (فیفا) و سایر دستگاههای دست اندرکار می‌توان به عنوان مجریان و ناظران این رقابت یاد کرد.

مجموعه این عوامل و عناصری که نهایتا زمینه و بستر برگزاری یک مسابقه یا مجموعه‌ای از مسابقات را شکل داده و فراهم می‌کنند، تلاششان بر این است که با استفاده از آخرین فناوری‌های سخت افزاری و نرم افزاری نوین، رقابت ها را به بهترین و سالم ترین و عادلانه ترین شکل برگزار نمایند. و در این بین در کنار تدارکات لازم برای انجام این رقابت ها، نظارت بی عیب و نقص، بر صحت و سلامت مسابقات مهمترین و اصلی ترین جنبه کار را تشکیل می‌دهد. در طول سالهای اخیر ملاحظه کرده‌ایم که هرچه ابزارهای سخت‌افزاری و نرم افزاری از جمله وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی و سایبر و اینترنت و در کنار آن، رسانه های دیداری و نوشتاری قوی تر و پیشرفته تر و مستقل تر بوده اند، سلامت برگزاری رقابت‌ها تضمین بیشتر یافته و نظارت دقیق تر شده است و راه هرگونه رفتار غیرورزشی و تبانی و انحراف مسیر مسابقات به سمت عملکردها و رفتارهای غیرسالم و ناعادلانه کاهش چشمگیری یافته است.

در این رقابت ها، از آنجایی که ابزارهای دقیقی برای کنترل رفتار داوران رقابت به عنوان قضاوت کنندگان میدان، ورزشکاران، به مثابه بازیگران عرصه رقابت و برگزارکنندگان رقابت ها به شکل خیره کننده ای تولید و توسعه یافته است ، لذا هرگونه رفتار و عملکرد مغایر با مقررات و قوانین، و موانع بر سر راه توسعه و پیشرفت این رقابت ورزشی و هر رقابت ورزشی دیگر، از دید تیزبین و نقاد و هشیار افکار عمومی یا همان بینندگان مسابقات و رقابت ها دور نیست.

در واقع ابزارهای نرم افزاری و سخت افزاری اعم از اینترنت، دوربین های ثبت‌کننده اتفاقات، دستگاههای رصد کننده نصب شده در ورزشگاهها، رسانه های مکتوب و پخش مستقیم مسابقات، فرصت هر گونه بی قانونی و سوءاستفاده، و اشتباهات سهوی و عمدی را تا حد بسیار بالایی از عناصر و عوامل مختلف این رقابت ها در بخش های گوناگون، سلب کرده است. به همین دلیل، همواره همگان، شاهد توسعه رقابت ورزشی و پیشرفت همزمان و قابل توجه، افزایش اعتماد عمومی، و رضایت مندی بیشتر طرفین رقابت و مردم و افکار عمومی به عنوان ناظران اصلی رقابت، بوده اند.

حال باید دید، اهمیت و ویژگی این نظارت حقیقی و مجازی و همگانی و شفاف، به واسطه ابزارهای ارتباطی مدرن و رسانه های مکتوب و غیرمکتوب، و تاثیر آنها بر پیشرفت و توسعه روزافزون و پیشگیری از هر گونه انحراف و تضییع حقوق، عقب ماندگی و اتفاقات ناگوار در میدان های رقابت ورزشی و به تبع آن وحدت ملی و همدلی جهانی چیست؟ بی شک این ویژگی از این منظر قابل تامل است که ابزار ارتباطی مدرنِ در اختیار و رسانه های تخصصی ورزشی و افکار عمومی، با بهره گیری از آخرین متدها، تمامی حرکات و رفتارها را با دقت زیر نظر دارند و هیچ پدیده و واقعه ای از چشم آنان پنهان نیست و بلافاصله واکنش آنان را به دنبال دارد و همانند آیینه شفافی در جلوی دیدگان همگان قرار می‌گیرد و این ابزارها و سیستم های نظارتی قطعا وظیفه‌ای جز شفاف سازی و نمایش اتفاقات صورت گرفته ندارد. شما به اهمیت دستگاههای اسلوموشن و مونیتورها و تلویزیون های پخش همزمان مستقر در بام ورزشگاه‌ها که بخشی از این تکنولوژی مدرن است توجه کنید.

کوچکترین حرکت و رفتار تیم های رقیب در میدان مسابقه و رقابت، و تک تک تصمیمات داوران به عنوان قاضیان میدان و عرصه رقابت و عملکرد برگزارکنندگان به عنوان مجریان و بخشی از ناظران رقابت ها ، و همچنین، اعضای تیم های رقیب، به عنوان بازیگران عرصه رقابت، بلافاصله در این دستگاهها به نمایش در می‌آید و در منظر دید همگان قرار می‌گیرد، به شکلی که صحت صحنه های تکراری رقابت، کوچکترین تردید در میان هیچ ناظر و بیننده ای ایجاد نمی کند و زمینه لازم قضاوت، و تمیز حق از باطل را فراهم می‌سازد.

نتیجه اینکه؛ تمامی عناصر و عوامل این عرصه رقابت، از تیم های رقیب و بازیگران، داوران و قضاوت کنندگان و مجریان و برگزارکنندگان، به این امر واقفند که در صورت بروز کوچکترین خطا، قصور، تصمیم ناحق، رفتار غیرورزشی، تضییع حق، خروج از مسیر عدالت، نابرابری، تبعیض، و .... مورد سوال و پرسش و یا مجازات قرار گرفته و از آنان سلب اعتماد خواهد شد. و از عرصه رقابت و حضور در این قبیل میادین، حذف خواهند شد و کسان دیگر جای آنان را خواهند گرفت. و امکان هرگونه بی عدالتی و کم کاری از آنان سلب خواهد شد، مگر آنکه در طول زمان و بر اساس مقتضیات، با اصلاح روند و رفتار، و تطبیق خود با واقعیت های جامعه و خواست عمومی، فرصت دوباره ای برای حضور پیدا کنند. و در نهایت، میدان ورزش و فرهنگ، همواره عرصه ای سالم و پیشرفته و تضمین شده برای رقابتی سالم در جهت ارتقای فرهنگ و سلامت جامعه و به تبع آن پیشرفت و توسعه خواهد بود. و بی شک ارمغان این آزادی و رقابت سالم و شفاف، برای جامعه، و نظارت دقیق افکار عمومی، چیزی جز امنیت، عدالت و پیشرفت و حاکمیت قانون نخواهد بود.

حال اگر بخواهیم در مقام شبیه سازی و مقایسه برآییم، باید گفت، در سیاست و کشورداری نیز شرایط به همین گونه است. ابزارها و فناوری های ارتباطی همین نقش را ایفا می‌کنند. همه چیز ر ا شفاف می‌کنند. فرصت هرگونه خطای عمدی یا سهوی را از بازیگران عرصه سیاست یا همان احزاب سیاسی رقیب و نخبگان، می‌گیرند و آنان را وادار به اصلاح بیشتر امور و تدبیر بیشتر و بهره گیری از مکانیسم ها و استانداردهایی می‌کند که همراهی شان با مردم را تضمین نموده، و تمشیت امور مردم، سالم تر و بی نقص تر به حرکت خود ادامه داده، پاسخگویی به نهادهای نظارتی و به ویژه مردم و افکار عمومی نیز با دلیل و برهان کافی و قانع کننده باشد.

رسانه های تصویری و نوشتاری و به خصوص افکار عمومی، که اتفاقا از رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی بهره مندند، ابزاری است که نخبگان سیاسی و سیاستمداران، نمی توانند آن را نادیده بگیرند. این ابزار و فناوری نوین، آنان را وادار می‌کند که مسیر خود را اصلاح کرده و در جهت خواست و منافع مردم و اراده عمومی حرکت نمایند و برای ماندن در عرصه سیاست و رقابت سیاسی، از هرگونه حرکتی که بر خلاف منافع عمومی و ملی است پرهیز کنند.
 
دنیای اقتصاد:کنکور و معضل آموزش عالی در ایران

«کنکور و معضل آموزش عالی در ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علی سرزعیم است که در آن می‌خوانید؛این روزها کنکور سراسری در ایران برگزار شد و بخش قابل توجهی از جوانان ایران در یک رقابت نفسگیر و فوق‌العاده سنگین شرکت کردند و نهایتا خانواده‌ها از یک فشار روانی غیرقابل توصیف یک ساله خلاص شدند.

از یک سو پدیده کنکور بارزترین نماد یک موقعیت ممتاز غیرانحصاری و غیرتبعیض‌آمیز به شمار می‌رود؛ به طوری که می‌توان آن را الگویی برای دیگر عرصه‌ها قلمداد نمود، اما از سوی دیگر شدت رقابت در این بازار آنقدر بالا رفته که فشار روانی فوق‌العاده‌ای به داوطلبان و به تبع آنها خانواده‌ها وارد می‌شود. فارغ از مساله برگزاری کنکور، نتایج آن و سرخوردگی‌های ناشی از آن نیز برای کسانی که موفق نشده‌اند، باقی می‌ماند که گاه می‌تواند لطمات غیرقابل جبرانی از حیث روانی و عزت نفس به افراد وارد کند، لذا نمی‌توان نسبت به این قضایا بی‌تفاوت بود. پیش از هرچیز باید تحلیلی اقتصادی از این مساله ارائه کرد.

شدت رقابت در کنکور ناشی از شدت تقاضا برای آموزش عالی رایگان است. ظاهرا مردم ایران معتقدند که دستمزد فرد تحصیل‌کرده و تحصیل‌نکرده تفاوت معناداری دارد و برای افراد می‌صرفد که به جای کار کردن وقت و زمان خود را صرف تحصیل کنند. مطالعات مختلف، موید این دیدگاه شهودی است که به دلیل بالا بودن میزان اشتغال در بخش دولتی و تاثیرگذاری سطح تحصیلات در دستمزد بخش دولتی، این سیگنال به جامعه ارسال شده که تحصیلات دولتی به صرفه است.

می‌توان ادعا کرد که در بخش غیردولتی نیز شاخص‌های ارزیابی هنوز خیلی کارآیی محور نیست و هنوز مبتنی بر سیگنال‌های اسمی ‌ناشی از مدرک تحصیلی و میزان سابقه کار است. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، رایگان بودن آموزش عالی است. طبیعی است که هرجا خدمات رایگان عرضه شود، برای آن صف تشکیل می‌شود، لذا نفس دولتی بودن دانشگاه‌ها از عوامل تشدیدکننده تقاضای بالا برای آموزش عالی به شمار می‌رود.

در اینجا مجال طرح این سوال نیست که آیا واقعا ضروری است تا دانشگاه‌ها دولتی و رایگان باشند؟ از یک سو، این باور وجود دارد که آموزش عالی رایگان زمینه‌ای برای ارتقای اجتماعی افراد ممتاز از قشرهای پایین را فراهم می‌آورد؛ اما از سوی دیگر، این دیدگاه نیز جای تامل دارد که چه لزومی‌ دارد از بودجه عمومی‌ که متعلق به همه جامعه است هزینه شود تا مهارت‌های بخشی از جامعه و به تبع آن درآمد و ثروت شان افزایش یابد؟ در سطح سیاست‌گذاری نیز این سوال مطرح است که با توجه به هزینه‌بر بودن دانشگاه و دانشگاه‌داری، آیا بهتر نیست دانشگاه‌ها خصوصی باشند و دولت بودجه‌هایی از این دست را در سطوح آموزشی پایین‌تر هزینه کند و به این ترتیب کیفیت آموزش عمومی‌ و همگانی را افزایش دهد؟

برای اینکه جدی بودن این دیدگاه را بیشتر دریابیم کافی است به مهاجرت افراد تحصیل‌کرده یا بیکاری تحصیل‌کردگان نظر کنیم تا قوت دیدگاه‌های حامی‌ دولتی بودن آموزش عالی به چالش کشیده شود. نکته دیگری که در همین رابطه مطرح است، مساله کمبود عرضه خدمات آموزش عالی است. روشن است که هرجا صف طولانی وجود دارد، شدت تقاضا یا کمبود عرضه مطرح است.

در حالی که رشد ناگهانی جمعیت در دهه 60 موجب رشد ناگهانی سهم جوانان از هرم جمعیتی جامعه شده، عرضه خدمات آموزشی نتوانسته متناسب با این رشد افزایش یابد. قطعا دانشگاه آزاد، به‌رغم همه حرف و حدیث‌ها گام موثر و قابل تقدیری برای عرضه بیشتر خدمات آموزشی بود.

سیاست‌گذاری‌های درست در این زمینه می‌توانست موجب بسط و رشد دانشگاه‌های غیردولتی شود که متاسفانه این‌گونه نشد و دانشگاه آزاد تقریبا تنها عرضه‌کننده این خدمات در بخش غیردولتی به شمار می‌رود. تدابیری مانند دانشگاه پیام نور به کار گرفته شد تا این خلأ را پر کند، اما از دید جامعه راه حل خیلی جذاب و قانع‌کننده‌ای قلمداد نشد.

گام مهمی ‌که می‌توانست برداشته شود تا از شدت این مشکل کاسته شود، زمینه‌سازی برای حضور دانشگاه‌های خارجی در ایران بود و ایران می‌توانست در بلندمدت زمینه‌ای برای جذب دانشجو نه تنها از ایران، بلکه از کل منطقه فراهم کند. این امر غیر از پیامدهای اقتصادی فوق‌العاده سودمند آن می‌توانست زمینه ساز تاثیرگذاری ایران بر منطقه نیز باشد.

با توجه به نیاز نسبتا بالای خدمات آموزشی و هزینه نسبتا بالای تحصیل در کشورهای غربی، دانشگاه‌های معروف و ممتاز خارجی این سیاست را در پیش گرفتند که در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس شعباتی را افتتاح کنند و دوره‌هایی را در این کشورها عرضه نمایند.

قطر و امارات در حال حاضر میزبان تعداد روز افزونی از دانشگاه‌های مشهور نظیر‌ هاروارد، کارنگی ملون، کورنل، نورث وسترن و امثالهم است و جالب اینجا است که برخی ایرانی‌ها نیز فرزندان خود را به این مدارس اعزام می‌کنند. به راحتی می‌شد تصور کرد که اگر این دانشگاه‌های ممتاز خارجی در ایران شعبه می‌زدند، نه تنها رقابت میان دانشگاه‌ها زمینه رشد کیفیت آموزشی را فراهم می‌کرد، بلکه تقاضا برای آموزش عالی رایگان را کاهش می‌داد.

شاید هنوز دیر نباشد و مسئولین آموزش عالی دریابند که باید زمینه ساز حضور بخش‌خصوصی داخلی و خارجی در عرصه آموزش را فراهم کنند و این سیاست کلان را در پیش گیرند که ایران بتواند به موقعیتی ممتاز در عرضه خدمات آموزشی در کل منطقه درآید.

قطعا ایران در بسیاری از رشته‌های تحصیلی چون مهندسی و پزشکی از قابلیت‌های فراوانی برای ارائه چنین خدماتی برخوردار است. بجاست که این پتانسیل‌ها مورد استفاده قرار گیرد.

جهان صنعت:ظرفیت‌های بلااستفاده صنایع و معادن کشور

«ظرفیت‌های بلااستفاده صنایع و معادن کشور»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم کرامت جهانگرد است که در ان می‌خوانید؛مطابق اصل 44 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نقش خصوصی در اقتصاد کشور کاملا روشن و بدیهی نشان داده شده است. اگر چه تعداد بسیار زیادی واحدهای تولیدی در پهنه پهناور کشور پراکنده‌اند و بخش صنعت‌ومعدن قریب 20 درصد تولید ناخالص داخلی را دارد و در این حوزه بخش خصوصی کشور نقش بسزایی دارد اما تشکل‌های مردمی این بخش هنوز آن انسجام در خور  را ندارند.

تاکنون انجمن‌های تخصصی در 23 رشته صنعتی و معدنی کامل نشده‌اند و مدیران این بخش به دلیل ناچاری در سایه وزارتخانه‌های دیگری علاوه بر وزارت صنایع و معادن به تشکیل انجمن‌های همگن اقدام کرده‌اند.

مطابق اساسنامه خانه صنعت‌ومعدن ایران، این نهاد مردمی از طریق انجمن‌های تخصصی همگن تشکیل می‌شود اما نقش و جایگاه این تشکل در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها با وجود توان بسیار بالای آن جدی گرفته نشده است. زبان تخصصی بخش صنعت‌ومعدن در شرایط فعلی به زبان عامیانه تبدیل شده و این نگاه باعث شده است که اظهارنظرهای بسیار متناقض در این بخش افزایش یابد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها