اتفاقی که نیفتاد

حسن بهرامی، معلم جوانی از استان چهارمحال و بختیاری خود را با شعرهایی خواندنی و پر از اتفاقات شگفت‌آور به جامعه ادبی کشور شناساند. بهرامی که در کنار شعر، داستان کوتاه نیز می‌نوشت چند سالی است حضوری جدی در عرصه ادبیات داستانی را به عنوان رویکرد ادبی خود انتخاب کرده است و در سال‌های اخیر نام او را در تعدادی از جشنواره‌ها و مسابقه‌های داستانی به عنوان برگزیده شنیده‌ایم. او به تازگی رمان «اره‌برقی خاموش است» را به مخاطبان ادبیات ارائه کرده است و یکی دو کتاب دیگر نیز زیر چاپ دارد.
کد خبر: ۳۳۵۴۷۲

یکی از شگردهایی که نویسندگان ایرانی برای شکستن کلیشه‌های رایج و گریز از تکرار فضاهای خسته‌کننده شهری در داستان‌هایشان همواره به آن توجه داشته‌اند، انتخاب روستا یا شهرهای کوچک به عنوان فضای رخداد داستانی است.

بسیاری از خاطره‌انگیزترین رمان‌ها و داستان‌های کوتاه ایرانی در فضاهای روستایی می‌گذرند و نویسندگان آن آثار عمدتا با چنگ انداختن به خاطره‌های شیرین کودکی توانسته‌اند خوانندگان شهرنشین خود را با محیط‌هایی تازه و جذاب آشنا کنند و خود نیز به دلیل تسلط بر فضا و شکل روابط روستانشینان راحت‌تر توانسته‌اند فضای داستانی مطلوب خود را بیافرینند.

حسن بهرامی نیز همین شگرد را در «اره‌برقی خاموش است» انتخاب کرده است و فضای داستانی خود را به جای محصور شدن در حصار شهر با برج‌ها و آسمانخراش‌ها و بن‌بست‌هایش، به روستایی با باران‌های سیل‌آسا، رودخانه خروشان، امامزاده‌ای در حصار کوه‌ها و سنجاقک‌ها و خروس‌ها و مرغ‌ها کشانده است.

داستان در فضایی آغاز می‌شود که چند کودک قهرمان اصلی آن هستند؛ راوی دانای کل دنیای کودکانه آنها را روایت می‌کند. پس از آن داستان به روایت روابط میان معلمانی می‌پردازد که در روستایی که قصه در آن آغاز شده است با یکدیگر همکار هستند.

شروع انقلاب و روابط تنش‌آمیز میان این گروه داستان را به پیش می‌برد و بعد یک فصل کوتاه روایت به اول شخص از زبان یکی از این معلمان تبدیل می‌شود و بعد دوباره روایت به همین شکل ادامه می‌یابد منتها این بار از زبان یکی از همان بچه‌هایی که حالا می‌فهمیم قهرمان اصلی داستان است: بهرام براتی که دارای ذهنی مغشوش است و قصد خودکشی دارد.

این رفت و آمد مداوم داستان میان روایت‌ها و شخصیت‌های مختلف تا پایان داستان بخش مهمی از انرژی خواننده را می‌گیرد و کمتر مخاطبی می‌تواند خط اصلی داستان را بدون زحمت درک کند. مشخص نیست این تناوب برای نویسنده چه ارزش دراماتیکی داشته که او این‌گونه مصر است که مخاطب خود را پی در پی در زحمت درک روابطی بیندازد که دائم در حال تغییر است.

بهرامی، شخصیت اصلی داستان خود را با حوصله و ریزپردازی برای مخاطب پرداخته است. او انسانی است که دارای روان‌پریشی‌هایی است خاص خود. ذهن او درگیر مسائلی است که شاید از نظر انسان‌های عادی مضحک جلوه کند، مانند نوشته تابلوی اداره آب و فاضلاب یا سهمیه سیگارهایی که باید در روز بکشد. او همچنین از نوعی شک آزاردهنده و وسواس‌ کشنده رنج می‌برد که نمایشگر بیماری روان اوست و همین پریشانی‌هاست که او را اندک‌اندک به سمت خودکشی پیش می‌برد.

حوصله نویسنده برای پرداخت شخصیت اصلی خود دقیقا در جایی که خواننده به ادامه آن نیاز داشته، ته کشیده است و پایان‌بندی شتاب‌‌آلود و سردستی بهرامی نمی‌تواند مخاطب را در تصمیم ناگهانی قهرمان داستان قانع کند.

آیا بهتر نبود اگر از بسیاری از پرگویی‌های بخش‌های میانی داستان بخصوص فصلی که از زبان ابراهیم جاوید بیان می‌شود صرف‌نظر می‌شد و به جای آن درست در همان جایی که خواننده به اوج داستان نزدیک می‌شود، شتابی بی‌دلیل اثر را دچار ضعف در پایان‌بندی نمی‌کرد؟

بهرامی در «اره برقی خاموش است» نشان می‌دهد می‌توان به داستان‌نویسی امید بست که می‌تواند در آینده شخصیت‌های داستانی خاصی را در ادبیات داستانی ایران بیافریند، می‌تواند لحظه‌های جزیی ولی بسیار حسی خوبی را برای مخاطبش خلق کند و بویژه می‌تواند از طنزی ظریف اما به‌یادماندنی در داستانش بهره ببرد به شرط این که تکلیف او با خودش و خواننده‌اش روشن شود.

آیا بهرامی قصد دارد دست مخاطب خود را بگیرد و داستانی را سرشار از آفرینشگری‌های هنری برای مخاطبانش تعریف کند یا این که هدف اصلی او مرعوب کردن مخاطب در رفت و آمد روایت‌ها و راوی‌ها و تلون و تنوع زبانی است؟

«اره‌برقی خاموش است» به شکلی واضح به چند بخش مجزا تبدیل شده است و بخش نخستین این رمان که در آن، رابطه دوستانه و شیطنت‌های کودکانه چند کودک در یک محیط روستایی تصویر شده است به شکلی روشن یک سروگردن از ادامه داستان خواندنی‌تر و قدرتمندانه‌تر است، اما مساله اینجاست که اصولا این بخش، تاثیر چندانی در پیشبرد روند داستانی ندارد.

در این بخش گویا نویسنده با اتکا به نوستالژی قدرتمند کودکی خود، توانسته است فضای روشن و خیال‌‌انگیزی از زندگی این کودکان را بیافریند و با تکیه بر برخی موتیوها (نظیر باتری پارس، روغن شاه‌پسند و امامزاده روستا)‌ که شخصیت و کارکرد داستانی رشک‌برانگیزی را پیدا می‌کنند، در ساختن فضایی به‌یادماندنی و القای حسی قدرتمند، به خواننده موفق عمل کند.

شاید اگر ادامه رمان «اره‌برقی خاموش است» به توانمندی و زیبایی بخش افتتاحیه آن بود، ما شاهد خلق یکی از به‌یادماندنی‌ترین رمان‌های چند سال اخیر فارسی بودیم؛ شایدی که تحقق نیافته است و اتفاقی که ـ صد افسوس ـ نیفتاده است.

آرش شفاعی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها