در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
پسرم، اتان که پرجنب و جوش بود از اینکه مجبور بود به خاطر من همه وقتش را در خانه بگذراند، خسته شده بود. میدانستم که دلش میخواهد مثل همیشه به پارک برود و عصرها بیرون از خانه باشد، اما کاری از دستم برنمیآمد. باید در استراحت مطلق میماندم تا هرچه زودتر بهبود یابم. با این که مهندس استخراج از معادن سنگ بودم، اما درآمدم آنقدر بالا نبود که بخواهم چند ماهی را بدون حقوق بگذرانم بخصوص این که پس از متارکه با مادر اتان هرچه را داشتم او از من گرفته بود و چند روز قبل از حادثهای که برای پایم رخ بدهد، خبر ازدواج مجددش را شنیده بودم. میدانستم که از سوی مادر اتان هیچ کمکی به من نمیشود و باید هرطور شده روی پاهای خودم بایستم و از کودکمان نگهداری کنم. چند هفتهای به این روال گذشت، اما وضعیت روحی اتان بدتر میشد. خانه ماندن کاملا او را کسل کرده بود و دیگر از بازیهایی که در خانه برایش مهیا میکردم، لذت چندانی نمیبرد. همه مصیبت از جایی شروع شد که من اشتباه بزرگم را مرتکب شدم. من اتان را برای 10 روز به خانه مادرش فرستادم؛ سفری که بازگشتی برایش وجود نداشت.» پرونده غمانگیز مرگ پسر 4 سالهای به نام اتان استیسی که با ضربات متعدد چکشی به سر و صورتش جانش را از دست داده مدتهاست در دادگاه یوتای آمریکا تحت بررسی است. بنا به مندرجات پرونده، این پسر بچه 4 روز قبل از مرگش هدف شکنجههای مرگبار مادر و پدر ناتنیاش قرار گرفته تا در نهایت جانش را از دست داده است. مرگ اتان که در بسیاری از نشریات محلی نیز بازتاب گستردهای داشت، سبب شده تا والدین او راهی دادگاه شوند و برای اولین بار در تاریخچه یوتا برای مرگ یک کودک 4 ساله اعدام محکومان درخواست شود. «من و استفانی، همسرم هیچوقت رابطه خوبی با هم نداشتیم. او زنی نبود که به زندگی کردن با من علاقهای داشته باشد. علتش را از همان ماههای اول هم به من بازگو کرد. او مدعی بود که سفرهای چند روزهای که من در طول هفته به معادن مختلف میکنم، باعث تنهایی او میشود و از این بابت بسیار ناراحت است. با این که سعی میکردم بیشتر از قبل به او توجه نشان بدهم و هر طور که هست کمبودهایش را از لحاظ مالی جبران کنم، اما بیفایده بود. او هیچوقت از زندگیاش راضی نبود و مدام میگفت، با شغلی که من دارم هیچگاه نباید ازدواج میکردم. وقتی باردار شد، خوشحال بودم چون فکر میکردم حضور یک بچه در زندگیمان میتواند نشاطبخش باشد و ما را از آن حالت پرخاشگری که نسبت بهم داشتیم بیرون بیاورد. استفانی از این که باردار بود، زیاد خوشحال به نظر نمیرسید. ادعا می کرد که به تنهایی بزرگ کردن فرزندمان برایش سخت خواهد بود و مشکلاتش را چند برابر میکند. با این که حرفهایش بشدت مرا میآزرد، اما در باطن از این که صاحب پسری میشدم که از خون خودم بود، بسیار خوشحال و سرزنده بودم. وقتی اتان به دنیا آمد انگار دنیا را به من داده بودند. او بشدت به من شباهت داشت و هریک از اطرافیانمان که او را میدید تعجب میکرد، بعکس آنچه انتظارش را داشتم، همسرم احساس بهتری پیدا نکرد. او حتی با دیدن پسرمان هم از لحاظ روحی پیشرفتی نکرد و همان زن بداخلاق و عصبیای بود که بر سر هر مساله کوچکی جنجال به راه میانداخت. میدانستم که سرانجام یک روز این رفتارهای غیرعادی استفانی کار دستم خواهد داد. اما هرگز فکرش را نمیکردم که هزینه گرانی همچون از دست دادن پسرم داشته باشد.» خانم استفانی اسلوپ و ناتان اسلوپ زوجی که تنها یک ماه قبل ازدواج کرده بودند به اتهام قتل عمد اتان دستگیر شدند. آنها اعتراف کردند که پس از آزار و اذیت وحشیانه این کودک، او را به خارج از شهر بردهاند و جسدش را در جنگلهای اطراف دفن کردهاند. با اعترافات این زوج که از رفتارشان ابراز پشیمانی هم نمیکنند وکیل استیسی، پدر اتان از دادگاه درخواست اشد مجازات برای متهمان را اعلام کرد. به گفته این وکیل، با وجود کم سن و سال بودن اتان، عمل بسیار غیرانسانی این زوج که هر دو دچار ناراحتیهای عصبی بوده و معتاد هستند، باعث شده حتی صدها خانواده که در این منطقه ساکن هستند، اعتراضات خود را در نزدیکی دادگاه با حضور خود اعلام کنند و با شرکت در مراسم باشکوه تدفین این کودک انزجار خود را از کار آنها ابراز نمایند. پوشش خبری رسانهها در پرونده اتان باعث شد که دادگاه برای اولین بار این تقاضا را مورد بررسی قرار دهد تا شاید خانم استفانی و شوهرش به اعدام محکوم شوند. گرچه این حکم هنوز تایید یا رد نشده است. «وقتی متوجه شدم با وجود بچهدار شدنمان استفانی تغییر رویهای در رفتارش نمیدهد تصمیم گرفتم از او جدا شوم. میدانستم که کار آسانی نیست. او زن بسیار سرسخت و لجبازی بود که براحتی از زندگیمان بیرون نمیرفت. وقتی پسرم 2 ساله بود برای اولین بار پیشنهاد طلاق را مطرح کردم. او که به دقت به چشمانم نگاه میکرد و دوباره حالتی عصبی به خودش گرفته بود، گفت تنها در صورتی از من جدا میشود که تمام اموالم را به او ببخشم. او میگفت که بابت مدتی که با من زندگی کرده حق و حقوق بسیاری دارد که من باید همه آن را تمام و کمال به او بپردازم. من حتی با زیادهخواهی او مخالفتی نکردم اما پا درمیانی اطرافیان این کار را به تعویق انداخت. مادرم مدعی بود که پسرم اتان به این که با هر دو والدینش زندگی کند، احتیاج دارد و این منصفانه نیست که ما به خاطر مشکلات شخصیای که باهم داریم او را در زندگیاش سرخورده کنیم. میکوشیدم با تکیه به حرفهای اطرافیان، زندگی مشترکمان را تحمل کنم، اما هرچه بیشتر سعی میکردم بیفایده بود. استفانی اصلا دلش نمیخواست در این زندگی باشد و این را بارها و بارها هم به من گفته بود. حتی کوچکترین ابراز علاقهای به اتان نمیکرد، اما با این حال پسر کوچکم او را دوست داشت و شبها وقت خواب حتما مادرش را در آغوش میگرفت. وقتی علاقه پسرم را به مادرش میدیدم باز دلم نمیآمد که آنها را از هم جدا کنم. میخواستم هر طور شده زندگیمان را ادامه بدهم اما بالاخره خسته شدم. وقتی تولد 3 سالگی اتان را جشن گرفتیم به همسرم گفتم حاضرم هر چه دارم را ببخشم اما او از زندگیمان خارج شود. همانطور که فکرش را میکردم همین اتفاق هم افتاد. خیلی زود استفانی از خانه خارج شد و کوچکترین ابراز ناراحتی هم از این اتفاق نکرد. هفتهها نگهداری کردن از اتان برایم لذتبخش بود. صبحها او را در مهدکودک میگذاشتم و از آنجا که رئیسم فهمیده بود به تنهایی از فرزندم نگهداری میکنم، مرا کمتر به سایتهای کاری خارج از شهر میفرستاد. همه چیز خوب پیش میرفت تا این که دچار سانحه شدم و پایم بشدت آسیب دید.
چارهای نبود. مادرم به خاطر کهولت سن و بیماریهایی که داشت نمیتوانست هر روز از پسرم نگهداری کند و اتان هم از خانه ماندن کلافه شده بود. این بود که با استفانی تماس گرفتم. میدانستم بتازگی دوباره ازدواج کرده اما چارهای نبود. فکر میکردم او هم به عنوان مادر پسرمان حاضر است چند روز از او نگهداری کند. اتان را بناچار پیش او فرستادم. وقتی قضیه گم شدنش را به من اطلاع داد شوکه شده بودم. میدانستم پسرم هیچ وقت کاری نمیکند که دردسرساز باشد و به همین دلیل به موضوع مشکوک شدم و پلیس را در جریان گذاشتم. چند جلسه بازجویی کافی بود که استفانی و شوهر بیرحمش اعتراف کنند که پسر کوچک بیگناه مرا تا سرحد مرگ شکنجه کردهاند. گرچه آنها مدعیاند که به خاطر مصرف مخدر حالت عادی نداشتهاند، اما من از وکیلم خواستهام تا هر طور شده حکم اعدام را برای آنها بگیرد. آنها بیرحمترین والدین دنیا هستند.»
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان