زمانی که پرونده بیجه برای رسیدگی به من ارجاع شد بررسی پرونده را آغاز کردم. در لابهلای این جنایات تلخ، خشمهای فرو خورده و فقر رخنه کرده بود.
زمانی که با بیجه در مورد اینکه چرا چنین جنایات فجیعی را انجام داده است صحبت کردم فهمیدم او جوانی بسیار باهوش و با استعداد بود که فقر و سرخوردگی او را به یک قاتل سریالی تبدیل کرده است. بیجه در 16 سالگی عاشق دخترعمهاش شده بود و به دلیل اینکه آن دختر سواد بیشتری نسبت به بیجه داشت، آنها نتوانسته بودند با هم ازدواج کنند.
این جوان به گفته صاحبکارش یکی از بهترین جوشکارهای منطقه بود. وقتی از بیجه پرسیدم چرا حرفهات را ادامه ندادی، به من گفت: به من ماهانه 150 هزار تومان حقوق میدادند، من با این پول حتی نمیتوانستم هزینه زندگی روزانهام را تامین کنم چه رسد به اینکه آینده هم داشته باشم. بنابر این نداشتن آن پول هم چندان برایم فرقی نمیکرد. بیجه علاقه شدیدی به درس خواندن داشت. او برای اینکه نمیتوانست کتاب بخرد و مطالعه کند تکههای روزنامهها را که روی زمین پیدا میکرد میخواند و همین باعث شده بود ذهنش رشد کند و طوری حرف میزد که به نظر نمیرسید او فردی بیسواد باشد.
چیزی که بیجه را در زندگیاش بشدت آزار میداد آن بود که او به خاطر فقر نمیتوانست زندگی خوبی داشته باشد. او میگفت: از شهرستان به تهران آمدم و دیدم دیگران با چه امکاناتی زندگی میکنند و پیشرفت کردهاند اما من حتی نمیتوانستم درس بخوانم.
وقتی بچهها را میدیدم که کیف روی دوششان است و به مدرسه میروند ناراحت میشدم. من وقتی در سن آنها بودم باید در کورهپزخانه کار میکردم و نمیتوانستم حتی یک کتاب داشته باشم. بچههای فقیر را میدیدم که درمیان خاکهای کثیف بازی میکنند درست مثل من. دلم برایشان میسوخت. سرنوشت آنها بهتر از سرنوشتی که من داشتم نبود. دلم برایشان میسوخت و فکر میکردم اگر بمیرند راحتتر هستند و مثل من تحقیر نمیشوند.
بیجه در محیطی زندگی میکرد که مواد مخدر بیداد میکند اما حتی سیگار هم نمیکشید. او میگفت هر وقت پولی به دست میآوردم برای خودم شیر میخریدم چون میدانستم برای سلامتی مفید است هیچ وقت نوشابه نمیخوردم. سعی میکردم ورزش کنم و سالم باشم.
چیزی که بیجه را بسیار ناراحت میکرد ناکامیهای دوران کودکیاش بود. او میگفت هرگز لباس نو نپوشیده است.
به یاد دارم به دستور رئیس دادسرای جنایی تهران هنگام محاکمه برای او یک دست لباس نو تهیه کردند و زمانی که بیجه آنها را پوشید گفت که اولین بار است در زندگیاش لباس نو میپوشد. او میگفت از اینکه همیشه باید لباس کهنه دیگران را بپوشم ناراحت میشدم. صاحب کارم هر چند وقت یکبار لباسهای کهنه اعضای خانوادهاش را میآورد و ما که کارگرانش بودیم میپوشیدیم. من از این کار بسیار بدم میآمد و متنفر بودم. بنابر این کودکانی را که در آن شرایط بودند به قتل میرساندم و اجازه نمیدادم که زندگیای مثل من داشته باشند. نکته جالب اینکه بیجه جوانی بود که به شدت از اعتیاد بدش می آمد. او یک زن و مرد معتاد را نیز به همین دلیل کشته بود. او میگفت: آنها فقیر و معتاد بودند و زندگی خوبی نداشتند.
تعبیر بیجه از زندگیاش برای من بسیار جالب بود. او میگفت: من در حال زنده به گور شدن بودم. از اینکه ذره ذره به مرگ نزدیک میشوم متنفر بودم و دلم میخواست مثل یک انسان بمیرم. به همین خاطر هم این کار را کردم. یک قبر و یک مرگ درست حق من بود.
او حتی در مورد حیوانات هم احساس داشت. میگفت وقتی یک سگ را میدیدم که بیمار است و زجر میکشد، او را میکشتم تا درست بمیرد.
بیجه نمونه یک انسان سرخورده بود. ما نمیتوانیم بگوییم که او هیچ مشکل روحی و روانی ندارد. او بشدت دچار سرخوردگیهای شدید بود و همین سرخوردگیها هم باعث شد تا او تبدیل به یک قاتل زنجیرهای شود. اگر بیجه میتوانست در محیطی زندگی کند که امکان رشد داشته باشد حتما فرد موفقی میشد.
البته منظور این نیست افرادی که در آن منطقه زندگی میکنند، مجرم هستند، نه. افراد آبرومند زیادی هستند که در آنجا زندگی میکنند و جنایتکار هم نمیشوند اما هیچکس نیست که به آنها توضیح دهد چرا باید در چنین شرایطی زندگی کنند و چرا نباید خانه محقر آنها حتی یک پنجره داشته باشد.
من به عنوان قاضیای که بیجه را محاکمه کردم میگویم بیجه محاکمه و پروندهاش بسته شد، اما چرا مسوولان این پرونده هنوز حاضر به پاسخگویی و حتی برطرف کردن مشکلاتی که باعث بروز بیجههای جدید میشوند، نیستند.ما باید محیطهای بیجهپرور را از بین ببریم.
منصور یاورزاده قاضی بازنشسته دادگاه کیفری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر