در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
جمهوری اسلامی:اشغال نظامی به بهانه امداد رسانی!
«اشغال نظامی به بهانه امداد رسانی!»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ابعاد زلزله مهیب و ویرانگر هائیتی روز به روز بیشتر آشکار می شود و اکنون بیم آن می رود که شمار تلفات این حادثه تا 200 هزار نفر افزایش یابد . وارد آمدن چنین تلفاتی بر کشوری کوچک با جمعیتی حدود 8 5 میلیون نفر یک فاجعه بزرگ به شمار می رود و نکته مهم این است که شیرازه امور کاملا در این کشور فقیر از هم پاشیده و عملا دولتی در این کشور وجود ندارد که بتواند اوضاع را سروسامان بدهد.
اگرچه این سردرگمی و آشفتگی مصیبت های مردم فقیر و مستاصل این کشور را مضاعف کرده است ولی به نظر می رسد برای قدرت های استعمارگر به ویژه آمریکا این آشفتگی فرصتی استثنائی است تا با استفاده از آن سیاستهای استعماری و اهداف مداخله جویانه خود را پیگیری کنند.
هنوز هزاران ساختمان در شهر مصیبت زده پورتوپرنس مرکز حکومت هائیتی دست نخورده مانده و دهها هزار نفر همچنان زیر آوار قرار دارند . وضعیت و شرایط بازماندگان زلزله نیز به شدت رقت بار و وخیم است . در همین حال آمریکا حدود 18 هزار تفنگدار خود را به بهانه امدادرسانی در این کشور مستقر کرده بدون اینکه این نیروها اقدامی قابل ذکر برای زلزله زدگان انجام دهند. اعزام این تعداد نیرو به کشوری کوچک که کمتر از 28 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد به هر بهانه ای که باشد مفهومی غیر از اشغال نظامی ندارد.
واقعیت این است که آمریکا از 20 سال قبل در هائیتی مداخله کرده است و در پیگیری این سیاست از مداخله سیاسی و اعمال نفوذ دیپلماتیک تا اعزام هزاران نیروی نظامی به این کشور پیش رفته است .
آمریکایی ها در سایه این رفتار به هائیتی به عنوان حیات خلوت خود نگریسته اند. از نظر دولتمردان آمریکائی ایجاد یک جای پای دائمی در این کشور آمریکای جنوبی و در دوره ای که گرایشات ضد آمریکایی در این منطقه به سرعت درحال گسترش است حیاتی می باشد. بیهوده نبود که بلافاصله پس از وقوع زلزله دولت آمریکا به سرعت بسیج شد و روحیه انسانی آمریکایی ها به اصطلاح تحریک شد و آنها همه قدرت خود را برای « کمک رسانی » به هائیتی به حرکت در آوردند. همسر اوباما حسابی ویژه برای هائیتی باز کرد و اوباما بیل کلینتون و جورج بوش دو رئیس جمهور سابق را به کاخ سفید فرا خواند تا مثلا به کمک مردم هائیتی بشتابند. اما علیرغم این ظاهرسازی ها پس از گذشت اندک زمانی با مشخص شدن چگونگی حضور و آرایش ارتش آمریکا در هائیتی روشن شد که واشنگتن در پوشش این به اصطلاح انسان دوستی اهداف فراتری در سر می پروراند.این فرصت طلبی واشنگتن با واکنش های گسترده ای در کشورهای جهان مواجه شده است .
ونزوئلا نیکاراگوئه و بولیوی به عنوان همسایگان هائیتی رسما به آمریکا اعتراض و بر این نکته تاکید کرده اند که بسیاری از نیروهای آمریکایی در هائیتی در هیچ عملیات امدادی شرکت ندارند نه جان کسی را نجات می دهند و نه زیر آوارها را جستجو می کنند. این کشورها ابراز نگرانی کرده اند که این حضور اشغالگرانه آمریکا در هائیتی دائمی شود.
رفتار مشکوک و غیرقابل توجیه آمریکا در حضور نظامی گسترده در هائیتی حتی اعتراض فرانسه را نیز برانگیخته است . البته این بدان معنی نیست که فرانسوی ها دلشان به حال ملت هائیتی و تمامیت ارضی این کشور می سوزد بلکه از آن بیم دارند که در قضیه اخیر سر آنها بی کلاه بماند چرا که فرانسوی ها به دلیل سالها سابقه استعماری در هائیتی گستاخانه برای خود در این منطقه حق آب و گل قائلند.
تامل در حوادث دو دهه اخیر در این منطقه و سیاستها و اقدامات آمریکا نشان می دهد که واشنگتن تاچه حد به بهانه ای برای حضور نظامی در این کشور نیازمند بوده است.
امریکایی ها پس از دو دوره اشغال هائیتی در سالهای 1294 و 1313 در سال 1373 نیز به بهانه حمایت از ژان « برترانداریستید » رئیس جمهور این کشور که در پی کودتا برکنار شده بود با 20 هزار نیرو به هائیتی لشکرکشی کردند و جالب است که در سال 1382 با اعزام نیرو اریستید را مجبور کردند از قدرت کناره گیری کند و دولتی دست نشانده در آن کشور مستقر ساختند که تا سال 1385 بر هائیتی حکومت کرد . این دولت دست نشانده آمریکا در سال 1385 به دنبال اوج گیری اعتراضات مردمی ساقط شد و « رنه پروال » از متحدین اریستید با رای مردم برگزیده شد که این اتفاق به مذاق آمریکا خوش نیامد. گرایشات « پروال » با حکومت های سوسیالیستی که در یک دهه اخیر در آمریکای جنوبی بر سر کار آمده اند همسویی دارد که این مسئله بر انگیزه و علاقه آمریکا برای حضور نظامی اخیرش در هائیتی افزوده است .
با توجه به تحولات اخیر تردیدی باقی نماند که آمریکائیها درصدد گرفتن ماهی مقصود از آب گل آلود در هائیتی هستند.
نماینده ویژه آمریکا در سازمان ملل ضمن تایید تلویحی اشغال هائیتی توسط نظامیان آمریکایی تاکید کرد که این نیروها تا مدت طولانی در هائیتی خواهند ماند . مسئول برنامه غذایی سازمان ملل نیز اعلام کرد اکثر 200 پروازی که روزانه به هائیتی انجام می شود نه برای خدمات امدادی بلکه برای انتقال نظامیان آمریکایی است.
گرچه مقامات آمریکایی در واکنش به انتقادات بین المللی مدعی هستند که هدف آنها اشغال هائیتی نیست ولی هم سابقه سوآمریکا در این کشور و هم لشکرکشی گسترده کنونی آمریکا تردیدی در این موضوع باقی نمی گذارد که واشنگتن هائیتی را به بهانه کمک رسانی به اشغال در آورده است و تنها چیزی که می تواند نگرانی جهانی را از این حرکت فرصت طلبانه آمریکایی ها رفع کند خروج سریع نظامیان از این کشور است که با توجه به شواهد موجود این اتفاق بسیار بعید است .
اعتماد:از ماست که بر ماست
«از ماست که بر ماست»عنوان یادداشت روز روزنامهی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن میخوانید؛
1- دو کس از شاعران سرزمین من، شعری نغز و پرمحتوا درباره عقاب دارند؛ پرنده تیزپرواز و بلندآشیانی که تقدیر محتوم او است که روزی از فراز به فرود آید. یکی از آن دو، پرویز ناتل خانلری شاعر معاصر و دیگری ناصرخسرو قبادیانی منسوب به قرن چهارم هجری است. هر دو شعر، بسیار خواندنی است. اما غزل ناصرخسرو تبدیل به یکی از مثل های زیبای فارسی شده است. وقتی که تیری بر پهلوی عقاب می نشیند و بر خاک می افتد، شاعر از زبان او می گوید؛ «چون نیک نگه کرد، پر خویش بر آن دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست». قصه غریبی است، داستان عقاب، در هر دو شعر، عقاب خانلری به گونه یی می میرد و عقاب ناصرخسرو به گونه دیگر، ولی هر دو چشم بر زندگی بشر دارند. به ویژه ناصرخسرو که شعرش یک پیام فرهنگی نیز در خود دارد.
2- مقدمه را داشته باشید تا در همین ارتباط یادی از یکی از استادان خود بکنم و به بازگویی عقاید او بپردازم، در زمانی که روزنامه نویس جوانی بودم و همه چیز را با دید تند انتقادی می دیدم و می نوشتم. او که مقالات و یادداشت های مرا می خواند و قلمم را البته برای تشویق تحسین می کرد، همیشه می گفت که بنویس «از ماست که برماست» و می افزود؛ «نیک نظر کن تا پر خویش در آن بینی» و یادآور می شد کاسبی که گران می فروشد مگر کسی غیر از ما است. او را از کره مریخ یا کشور دیگری نیاورده اند و همین طور سلسله مراتب را طی می کرد تا به مقامات بالای کشور می رسید و می گفت مگر آنها در این جامعه زاده نشده اند؟ مگر کسانی غیر از ما هستند؟ رو به من می کرد و می گفت؛ «ممکن است تو هم روزی به همان مقامات برسی یا همین همکلاسی های تو، همسایه ها، هم محلی ها و...، پس «از ماست که برماست».»
3- حتماً دیده اید در محفلی چند نفر صمیمانه می نشینند، می گویند، می خندند، بحث می کنند و با القاب و عناوین همدیگر را به احترام یاد می کنند و وای بر وقتی که یکی از میان جمع برخیزد و برود، صحبت ها درباره او شروع می شود. اوضاع 180 درجه برمی گردد و آنچه را از قدیم الایام «غیبت» می گفته ایم و گناه و مذموم می دانسته ایم آغاز می شود. اجازه بدهید خودمان را هم گول نزنیم که نخیر چنین حرف هایی نیست، کسی غیبت کسی را نمی کند و اینها که تو نوشته یی استثنا است و قاعده چیز دیگری است و.... بپذیریم که متاسفانه همه ما شاهد چنین رفتارهایی هستیم و در این میان کسی که خیلی براساس اصول رفتار کند، تنها سکوت می کند و فقط گوش می دهد. باز هم یادآوری کنم که دورنگی و دورویی و غیبت، چگونه جامعه ما را فراگرفته است، به گونه یی که هیچ کس دیگری را قبول ندارد و این ماجرا تا سطوح روشنفکران ما نیز کشیده شده است. البته عیبی ندارد کسی عیب دیگری را بگوید، به شرط آنکه شفاف و صریح توی روی او بایستد و به نیت اصلاح طرف مقابل، حرف خود را بزند که چنین مواضعی را کمتر می بینیم.
4- حتماً باز هم دیده اید طرز پوشش خیلی ها را در مجامع، در برخی مجامع که ایجاب می کند خانم ها و آقایان کاملاً پوشیده و به گونه یی ظاهر می شوند که فکر می کنی متعلق به یک پایگاه اجتماعی ویژه اند و چندی بعد برخی از آنها را با پوشش های دیگری کاملاً متفاوت می بینی و این پرسش در ذهن تو می آید که مگر می شود در جامعه هم این بود و هم آن؟ همین دیش های رنگارنگ ماهواره که در بام ها خودنمایی می کنند خود قصه یی جالب دارند. خیلی ها شب ها مشغول تماشای تلویزیون های ماهواره یی می شوند و چون صبح به محل کار خود می رسند، طوری وانمود می کنند که گویی نمی دانند ماهواره چیست و... که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
5- از آن رفتارهای توام با غیبت و پشت سر گویی تا دشمنی های بدون دلیل و شاید از روی حسادت، تا از میان رفتن فرهنگ فاش گویی و پوشش هایی که روزی اینچنانی است و روزی آنچنانی، تا ماهواره و رفتارهایی شبیه آنچه خواجه شیراز گفته است «چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند»، فرهنگ نام دارد.
این فرهنگ از پدر و مادر به پسر و دختر منتقل می شود و کوچک ترها یاد می گیرند که پدر در خانه است ولی به اهل خانه می گوید اگر فلان شخص زنگ زد بگویید نیست، یا اینکه پدر با کلاهبرداری از آن کس و این کس ویلای شمال می خرد و خانه شمال شهر، ولی خود را به گدایی می زند که بیایید و ببینید چگونه «با سیلی صورت سرخ می کند».
این همان پر عقاب است که تیر را بر پهلوی پرنده تیز پرواز می نشاند تا کسی مثل من دست به قلم ببرد و بنویسد از کوچک ترین افراد این جامعه تا روزنامه نگار و مدیر و تاجر و صاحب صنعت و... همه یک فرهنگ داریم و اگر اتفاقی می افتد «از ماست که بر ماست».
کیهان: شفاف تر از این ؟ !
«شفاف تر از این ؟ !»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهانم به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
1- این خاطره چند سال قبل نیز به مناسبتی در یکی از یادداشت های نگارنده آمده بود و از این روی، شاید تصور شود که تکرار آن بیرون از روال حرفه ای باشد، اما به قول حضرت امام(ره)- از قضا در جمع کارکنان کیهان، جلد 14 صحیفه، ص396- هر تکراری «حدیث مکرر» نیست که ملال آور باشد و «تذکر، تکرارش موثر است» مخصوصاً اگر حاوی نکته ای عبرت انگیز و درس آموز باشد. و ماجرا، اینگونه بود؛
آن شب - در گرماگرم تبلیغات انتخاباتی مجلس پنجم- پاسی از نیمه شب گذشته بود که شهید سیدعلی اکبر ابوترابی- از آقا به گوش خود شنیدم که او را شهید نامیدند- زنگ زد و گفت تا یک ساعت دیگر برای تبادل نظر درباره کار مهمی به منزلمان می آید. می گفت فردا شب در مشهد مقدس سخنرانی دارد و ناچار است همان شب، تصمیم مورد نظرش را عملی کند. نگران بود مبادا در فاصله رفت و برگشت دو روزه به مشهد مقدس پیمانه عمرش پر شود و شبهه ای که از آن بیم داشت در اذهان این و آن باقی بماند. چه کار بااهمیتی بود که تا این اندازه ذهن سید بزرگوار را به خود مشغول کرده بود، تا آنجا که تأخیر دو روزه در انجام آن را نیز برنمی تافت؟
آن روزها در میان فهرست های انتخاباتی احزاب و گروهها، نام برخی از نامزدهای شناخته شده و مورد وثوق توده های مردم که احتمال رأی آوری زیادی داشتند هم به عنوان نامزد مشترک اعلام شده بود و از جمله، حزب کارگزاران سازندگی نام سیدعلی اکبر ابوترابی را نیز در لیست نامزدهای انتخاباتی خود جای داده بود. مرحوم ابوترابی می گفت «درباره منابع مالی حزب کارگزاران تردید جدی دارم و نمی خواهم نامم در فهرست انتخاباتی آنها باشد» و توضیح می داد که «من خود را عددی نمی دانم ولی سابقه اسارت طولانی و مخصوصاً عنوان نماینده رهبری در ستاد آزادگان مرا مورد توجه مردم قرار داده است و احتمالا کسانی از رفتار و مواضع من الگو می گیرند، بنابراین وظیفه خود می دانم از فهرست انتخاباتی گروهی که مواضع سیاسی قابل قبولی ندارد و نسبت به منابع مالی آن نیز تردیدهای جدی وجود دارد خارج شوم تا به همین اندازه هم این حزب را تائید نکرده باشم»... فردای آن شب، بیانیه سیدعلی اکبر ابوترابی خطاب به حزب کارگزاران که خواستار حذف نام خود از فهرست انتخاباتی این حزب شده بود روی خروجی خبرگزاری ها رفت.
2- زندانیان سیاسی رژیم شاه به خاطر دارند که بیشترین وحشت ساواک از حضرت امام(ره) بود و هر جا نام و نشانی از آن بزرگوار مشاهده می کرد با وحشیانه ترین برخوردها به مقابله برمی خاست. اولین پرسش بازجوهای ساواک از بر و بچه های مذهبی این بود که «از چه کسی تقلید می کنید»؟ و مقلدان حضرت امام(ره)- که آن روزها «آقا» نام اختصاری ایشان بود- نمی دانستند آیا مجازند در بازجویی، تقلید خود از امام(ره) را انکار کنند یا نه؟ این پرسش با برخی از بزرگان از جمله آیت الله شهید سعیدی، شهید مطهری و... در میان گذاشته شد، پاسخ این بود که افراد معمولی می توانند تقلید خود از آقا را انکار کنند ولی علمای روحانی و شخصیت های نام و نشان دار باید بر مرجعیت ایشان تاکید ورزند چرا که آنها به دلیل موقعیت اجتماعی و جایگاه خویش مورد توجه مردم هستند و انکار آنان می تواند باعث گمراهی دیگران شود.
یکی از همین بزرگان - احتمالاً آیت الله شهید سعیدی- به دو آیه مبارکه از قرآن اشاره می کرد که در یکی از آنها امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه همه دانسته است- آیه 110 آل عمران... کنتم خیر امه ...- و در دیگری - آیه 104 همان سوره ... ولتکن منکم...- این وظیفه خطیر را برعهده شماری از مومنان نهاده است. ایشان می فرمودند دسته دوم عالمان دینی و شخصیت های برجسته هستند که بایستی در بزنگاهها از آنچه معروف و آنچه منکر است سخن بگویند- و به قول حکیمانه رهبرمعظم انقلاب «حضور در لحظه مناسب» داشته باشند- تا امر بر دیگران مشتبه نشود و حقایق شفاف عرضه گردد. و چنین بود که برخی از شخصیت های برجسته انقلابی شکنجه های وحشیانه ساواک را به جان می خریدند و از تاکید بر ضرورت پیروی از حضرت امام(ره) دست برنمی داشتند.
اگرچه بسیاری از بر و بچه های مذهبی نیز با وجود این که در جایگاه خواص نبودند، با شجاعتی مثال زدنی از رهبری و زعامت حضرت امام خمینی(ره) سخن می گفتند و تحمل شکنجه را بر کتمان حق ترجیح می دادند. چه حکیمانه و روحبخش است این حدیث شریف که «برترین امر به معروف و نهی از منکر، بیان کلام حق نزد حاکمان جبار و ستمگر است»... راستی یاد شهید بزرگوار محمد شهسواری به خیر، جوانی از اهالی کهنوج بود و کارمند جزء آموزش و پرورش ، او را به خاطر می آورید؟ اسیر عراقی ها شده و با دست های بسته به پشت جبهه منتقل شده بود. ناگهان از جا برخاست و جلوی دوربین خبرنگاران خارجی فریاد برآورد «مرگ بر صدام، ضداسلام»... آستان قرب الهی نوش جانش باد.
3- «غبارآلودگی» اگر اصلی ترین شاخصه فتنه است- که هست- و اگر دشمن از شبهه افکنی در اذهان و غبارپراکنی در فضا، به عنوان اصلی ترین حربه برای بهره گیری از فتنه استفاده می کند- که می کند- غبارزدایی و به قول آقا «شفاف سازی، دشمن دشمن و غبار آلودگی کمک به دشمن» است و در این میان، خواص مسئولیت بیشتر و اصلی تری برعهده دارند و بدیهی است که چنانچه این وظیفه خطیر را واگذارند، در اردوگاه دشمن خیمه زده اند، چه بدانند و بخواهند و چه ندانند و نخواهند. می گویند وقتی منصور حلاج را به جرم حق گویی بر دار کرده بودند و با غبارپراکنی در فضای آن روز، سخن حق او را وارونه جلوه می دادند، بسیاری از عوام بر پیکر به دارکشیده او سنگ می زدند و منصور لب به گلایه نمی گشود اما در این میان «شبلی» نیز سنگی به سوی او انداخت و فریاد منصور به هوا برخاست که «هی شبلی! تو که حقیقت را می دانی چرا سنگ می پرانی»؟!
4- باید اذعان کرد که در جریان فتنه اخیر برخی از خواص آزمون خوبی ندادند و به قول آقا رفوزه شدند و سقوط کردند. چرا که این روزها برخلاف گذشته های دور و نه چندان دور، چشم مردم به دهان خواص نیست که اگر لغزیدند، شماری را با خود بلغزانند. امروز، به برکت انقلاب اسلامی و تجربه 03 سال گذشته، نگاه مردم به رهبری است و همه جا از او به یک اشاره است و از مردم «به سر دویدن». راهپیمایی چند ده میلیونی 9 دی شاهد خالی از ابهام این ادعاست. و چنین است که امروز، وقتی خواص می لغزند- که خوشبختانه تعداد آنها بسیار اندک است- به جای آن که دیگران را بلغزانند، خود سقوط می کنند. برداشت نگارنده آن است که اصرار رهبر معظم انقلاب بر ضرورت موضع گیری شفاف خواص برای نجات خود آنهاست و برخاسته از دیدگاه حکیمانه و نگاه مهربان و پیامبرگونه آقا که بر جذب حداکثری و دفع حداقلی تاکید می فرمایند، وگرنه- با عرض پوزش- این روزها خواص در جایگاه و موقعیتی نیستند که با لغزش خود، دیگران را بلغزانند. آیا غیر از این است؟ می بینید که چنین است و می دانیم که چنان نیست.
5- سکوت خواص چه بخواهند و چه نخواهند، همراهی با دشمنان است و در این عرصه، خوشبینانه ترین احتمال، ناآگاهی آنان است که در این حالت عنوان «خواص» نام بی خاصیتی برای آنهاست و در هر دو حالت، در بوته آزمایش این روزها، رفوزه تلقی می شوند و از سقوط گریزی ندارند. امید آن که سکوتشان ناشی از ناآگاهی باشد و کفه گناهانشان در «روز شمارین» سبک تر، اگرچه احتمال بی خبری و ناآگاهی برخی از خواص، در حالی که امروز، غبار فتنه فرو نشسته و سره از ناسره جدا شده است، به سختی می تواند قابل قبول باشد. آیا در ائتلاف آشکار آمریکا، اسرائیل، انگلیس، منافقین، بهایی ها، مارکسیست ها، تروریست ها با سران فتنه برای مقابله با اسلام و امام و انقلاب و نظام اسلامی تردیدی هست؟! آیا هنوز هم می توان پذیرفت که این ائتلاف شوم علیه انتخابات و دولت و اعتراض به تقلب مورد ادعای آنان بوده است؟ اهانت آشکار به اسلام، حضرت امام(ره)، حمایت از اسرائیل و آمریکا، دنباله روی مو به مو و بی کم و کاست سران فتنه از فرمول دیکته شده صهیونیست ها- که تمامی اسناد آن موجود است- و اهانت به ساحت مقدس حضرت امام حسین علیه السلام چه ربطی به انتخابات و ادعای تقلب و مخالفت با دولت و امثال آن دارد؟ آیا می توان تصور کرد هنوز هم کسانی از خواص وجود داشته باشند که درپی حقایق آشکار شده این روزها از خواب بیدار نشده باشند؟! این احتمال درباره خواص ناممکن است و البته کسانی که به هر علت و با هر نیت خود را به خواب زده اند، حساب دیگری دارند.
6- و اما، اگر سکوت خواص با احتمال بی خبری و ناآگاهی قابل توجیه باشد - که نیست- موضع گیری دوپهلو و سخن به ابهام و ایهام گفتن با هیچ توضیحی قابل توجیه نخواهد بود. موضع گیری دوپهلو اگر از جانب خواص باشد، نشانه آن است که حقیقت را می دانند و از تاکید شفاف آن بیم دارند. اینگونه موضع گیری نه فقط به کشف حقیقت کمکی نمی کند بلکه دمیدن- انشاءالله ناخواسته- در آتش فتنه و گشودن راه فرعی و جاده انحرافی است.
7- در آخرین دقایقی که این یادداشت زیر چاپ می رفت خبر رسید آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از اعضای شورای مرکزی حزب موسوم به «اعتدال و توسعه» از یک سو تاکید کرده اند که «مقام معظم رهبری صالح ترین فرد برای حل مشکلات فعلی است» و از سوی دیگر اظهار داشته اند «برای برون رفت از وضعیت فعلی، راه حل هایی را که با توجه به تجربیاتم به ذهنم می رسید در خطبه نماز جمعه مطرح کرده ام» و توضیح نداده اند که اولا؛ وقتی رهبر معظم انقلاب را فصل الخطاب می دانند پیشنهادات خود در نماز جمعه تهران را با مواضع صریح، مستدل و منطقی رهبری چگونه جمع می کنند؟ ثانیا؛ این که می گویند «مطمئن هستم با کمک افراد معتدل از هر دو جناح موجود کشور و با تدبیر رهبری مسایل موجود قابل حل است» به چه معنی است؟ آیا جناب رفسنجانی هنوز متوجه نشده اند که ماجرای اخیر درگیری میان دو جناح نیست؟ اهانت به امام (ره) حمایت آشکار از آمریکا و اسرائیل، توهین به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام چه ربطی به دولت و انتخابات دارد؟! که آقای هاشمی «با توجه به تجربیات خود»! نسخه آشتی می پیچند؟ آشتی با دشمنان اسلام و امام و اهانت کنندگان به امام حسین(ع)؟! ثالثاً؛ اگر آقای هاشمی رفسنجانی با دولت مخالفند و بر فرض که برای مخالفت خود نیز دلایل قابل قبولی دارند، چرا با حفظ مخالفت خود، حمایت سران فتنه از اسرائیل و آمریکا و اهانت آنان به امام و امام حسین(ع) را محکوم نمی کنند؟!
این پرسش به طور طبیعی در ذهن مردم شکل می گیرد که چرا وقتی به فرزند آیت الله هاشمی نازک تر از گل گفته می شود، ایشان به دفاع برمی خیزند، اما علیه اهانت کنندگان به امام و امام حسین(ع) برنمی آشوبند و یا آشفتگی خود را - که قطعی است- ابراز نمی فرمایند؟! همه می دانند که برای جناب رفسنجانی هیچ چیز و هیچکس باارزش تر از اسلام و ائمه معصومین(ع) نیست ولی دانستن این نکته نیز برای مردم لازم است که علت سکوت ایشان در مقابل اهانت کنندگان به امام و به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) چیست؟!
مردم سالاری:بازی با یک دروازه
«بازی با یک دروازه»عنوان یادداشت روز روزنامهی مردم سالاری به قلم ناصرالدین قاضی زاده است که در آن میخوانید؛مناظره همدلانه آقایان بروجردی و حسینیان در برنامه «روبه به فردا» اگر به عنوان «تابلوی تمام نمای» اطلا ع رسانی رسانه صدا وسیما قلمداد نگردد حداقل بخشی از آن محسوب می شود در یک نگاه کلا ن روی آنتن رفتن شبه مناظره اول بهمن که با حضور دو تن از چهر ه های مشهور طرفدار دولت برگزار شد، اگر در طول تاریخ اطلا ع رسانی بی سابقه نباشد، شاید یکی از کم سابقه ترین برنامه تلویزیون در قالب مناظره های سیاسی در کشور بود.
در واقع مسوولین صدا وسیما در اقدامی عجیب دو تن از فعالا ن سیاسی یک جناح راکه در اکثر مواضع سیاسی و فکری دیدگاه همسو دارند، رو در روی هم می نشاند تا مواضع یکدیگر را تایید کنند! مناظره تامل بر انگیز مذکور در شرایطی انجام شد که افکار عمومی با رویکرد مثبت به مناظره های قبلی (کواکبیان- شریعتمداری و زاکانی- اطاعت) در انتظار تضارب آرای واقعی گرایش های سیاسی بسر می برد. اما روی آنتن رفتن این برنامه یکسویه، بار دیگر بخشی از بارقه های امید را از مخاطبان این رسانه کم فروغ کرد و حتی اعتماد برخی از لا یه های جمعی را از روند مثبت برخی برنامه های صدا وسیما مورد تردید قرار داد. با این همه اجرای برنامه روبه فردای اول بهمن در عین آن که تنها بیانگر دیدگاه و مواضع حامیان دولت بود بخش وسیعی از مخاطبان سیاسی را به دلیل بستر سازی تبلیغاتی و حضور چهره خبر ساز آقای حسینیان تا پاسی از شب همراه خود نگاه داشت. قطع نظر از برخی نکات جذاب این برنامه که بیشتر جهت حضور آقای حسینیان و مواضع حداکثری او از دولت بود، اجرای شبه مناظراتی از این دست، با نقدهای زیادی هم مواجه خواهدشد. قطع نظر از نگرش های منفی علیه رویکرد جدید صدا وسیما، حداقل سه نقد را می توان بر چار چوب های روشی و حتی محتوایی این مناظره ها وارد کرد.
یکی از مهمترین انتقاداتی که بر این شبه مناظره وارد است، به هویت مهمانان باز می گردد. مناظره هنگامی معنا دارد که طرف های بحث از مواضع و دیدگاه های متفاوت یکدیگر را بسنجند. در حالی که آنچه در این شبه مناظره وجود نداشت استدلال طرفین برنامه بود و متاسفانه آنچه در این بحث موضوعیت برجسته ای داشت نقد و حتی هتک دیدگاه های افرادی بود که در این جلسه حاضر نبودند.
خروج از اصول عادلانه مناظره از مواردی است که در اکثر مناظره های واقعی و غیرواقعی رخ می دهد. آقای حسینیان در ابتدای سخنان خود اظهار داشت: سزاوار است مدعیات علیه کسانی که غائب هستند رعایت شود. وی با آنکه بر چنین حقی تاکید می ورزد، به نقض غرضی آشکار به اظهارات آقایان جواد اطاعت و مصطفی کواکبیان اشاره کرده و گفته های آنها را غیر مستند می شمارد، بدون آنکه آنها در جلسه حضور داشته باشند! جالبتر آنکه جناب حسینیان در اکثر فرصت زمانی خود با علم بر نبودن نماینده اصلاح طلب در برنامه، علیه امثال آقایان خاتمی، موسوی و کروبی مطالبی را بر زبان راند. سخنان ایشان از دو سطح اشکال داشت. اول آنکه به پیش فرض روشی خود وقعی ننهادند و در روند تهاجم به غائبان جلسه، مدعیات اولیه سخنان خود را نقض و باطل کرد. دومین اشکال آن است که ایشان دراین مناظره به جای آنکه به نقد سخنان طرف دیگر مناظره برآید، از شروع کلام تا پایان بیاناتشان به انواع اتهامات تکراری و اثبات نشده علیه اصلاح طلبان بسنده کردند و فضای مناظره را به محاکمه یکسویه غایبان در این مناظره تبدیل کردند!
بازنمایی دقیق اتهامات جناب حسینیان بر این پیش فرض ناصواب استوار است از آنجایی که تنها اصولگرایان رایحه خوش خدمت- طرفداران دولت- بر سبیل حق می اندیشند، دیگر قرائت ها فاقد ملاک حقیقت و حقانیت هستند. در این نگرش اساسا قرائت های رقیب محلی از اعراب نمی یابند تا حقی بر آنان در اظهارنظر آنان در تریبون ها و رسانه ها محقق گردد.
آقای حسینیان و دوستانشان چون خود و قرائت همراهان خود را حق صد درصدی می پندارند دیگر نیازی نمی بینند تا برای قرائت های رقیب و به زعم آنان منحرف از مسیر حقانیت، فصل و بابی بگشایند تا دیگران با نقد خود محملی برای روشنگری بیابند. در واقع این گرایش فکری و سیاسی پیش فرض تئوریک و استراتژی عملیاتی خود را در مناظره و مباحثه های سیاسی و فکری، نه بر مسیر روشنگری افکار عمومی بلکه بر مدار هتک و حذف رقیب از عرصه شبکه های اجتماعی رسانه، دانشگاه و مناسبات قدرت- پارلمان و دیگر نهادهای سیاسی- نهاده اند. از این رو قرائت و نگرشی که خود را حق مطلق می انگارد، دلیلی نمی یابد که با دیگر نگره های انحرافی به گفت وگو بنشیند تا غیر خودی ها امکان آن یابند در خوان رایحه خوش خدمت دست درازی کنند.
سومین نقد آنست که اگر قرار بود مناظره ها با محتوای مجادله گرایش های گوناگون و... به ادامه هجوم یکجانبه علیه اصلا ح طلبان و اصولگرایان میانه رو تبدیل شود دیگر چه دلیلی داشت برخی مفاهیم اطلا ع رسانی بی طرفانه، روشنگری عمومی، آگاهی بخشی و تعاطی آرا و نقد برابر اهالی سیاست و فکر به هندسه ذهنی مخاطبان القا شود.
در واقع هنگامی که صداوسیما در طول 7 ماهه گذشته هزاران ساعت خبر، گزارش و تحلیل علیه اصلا ح طلبان پخش کرده است، بدون آن که فرصتی برای پاسخگویی منتقدان فراهم آورد، تکرار این روند نا برابر آن هم پس از گذشت 7 ماه کدام یک از پرسش های افکار عمومی را پاسخ خواهد داد و کدام یک از گسست های اجتماعی خانواده ها را و شکاف های سیاسی مسوولین را ترمیم می کند؟ بخشی از افکار عمومی پس از 7 ماه انتظار داشت مدعیان مهرورزی و عدالت گستری شرایط پراز سنگلا خ کنونی را برای فردای بهتر هموار سازند.
برون رفت از تک صدایی شدن هنگامی میسر می شود که میدان رقابت سیاسی بیش از یک دروازه داشته باشد. زیرا اگر قرار بود بحران کنونی با حذف رقیب پاسخ داده شود، راه حل تندروها نقش بر آب نمی شد.
ایران:امریکا، زلزله هائیتی و مدیریت ایرانی بحران
«امریکا، زلزله هائیتی و مدیریت ایرانی بحران»عنوان یادداشت روز روزنامهی ایران به قلم مجتبی زارعی است که در آن میخوانید؛اینجا فرودگاه پورتوپرنس است! فرودگاه یکی از فقیرترین کشورهای جهان در شبه جزیره کارائیب. شهری که زمینلرزه هفت ریشتری کابوس مرگ را بر آن سایه انداخته است.
جری امانوئل، از مسئولان برنامه غذایی سازمان ملل میگوید که 200 سورتی پرواز طی هر روز از این فرودگاه در آیند و روند هستند، حجمی از پرواز که دور از انتظار میباشد، اما گمان مبرید که این پروازهای پرحجم برای آب و دارو تدارک شدهاند بلکه قریب به اتفاق این پروازها متعلق به نظامیان امریکا است! گو این که در حال حاضر اولویت نخست فرودگاه این شهر مصیبتزده و حزنانگیز، پروازهایی است که تفنگداران و ژنرالهای امریکایی را به این مکان گسیل میکنند. در روزهای گذشته خبری منتشر شد که هر انسان آزادهای با شنیدن آن، از روح تمامیتخواهی میلیتاریسم امریکا واستبداد لیبرال دموکراسی منزجر میشود و آن این که به دلیل به دست گرفتن مدیریت فرودگاه این شهر مصیبتزده از سوی ارتش امریکا، سازمان پزشکان بدون مرز قادر نشد تجهیزات پزشکی خود را به این شهر برساند و پرسنل این سازمان به خاطر ضرورت انجام عمل قطع عضو یک آسیبدیده زلزله، مجبور شد با تهیه یک «اره»!! از بازار محلی، بدین عمل تخصصی مبادرت نماید. به راستی بریدن پای یک مجروح در عصر غدار دهکده جهانی و در مجاورت مدعیان حقوق بشر، صحنهای دهشتناک است.
وانگهی جامعهشناسی و مردمشناسی نقاط آسیب دیده در ساعات و روزهای پس از آغاز بلایا و حوادث طبیعی، گویای آن است که مصیبتزدگان بیش از همه، با مشاهده حضور و جنب و جوش گروههای امدادگر و کادرهای پزشکی و خدماتی مسرور میشوند و بخشی از آلام و ناامنیهای ذهنی و عینی خود را با آن تسکین میدهند. اما مردمانهائیتی که دیری نیست رهایی خویش را از چنگال دیکتاتورهای وابسته به فرانسه و امریکا جشن گرفته بودند، این روزها شاهد دو صحنه دلخراش هستند؛ صحنهای از اجساد بر زمین مانده و مدفون شده عزیزان و بیپناهی مجروحان و صحنهای دیگر که حاکمیت ملی ایشان را به هیچ انگارد و در این روزهای ماتم، کشورشان را از زمین و هوا و دریا به محاصره در آورده و اشغال کرده است.
پیاده کردن 10 هزار نیروی نظامی در یک کشور زلزلهزده، نه تنها موجب تسکین دردها و رنجها نیست، بلکه خود گویای روحیه تجاوز و اشغال و ناامنی و اضطراب است، چه این که امروز کیست که نداند از منظر جامعهشناسی بحران و حوادث، مانور قدرت جنگندهها، ناوها و نفربرهای نظامی آن هم از سوی کشور رقیب مردمسالاری در هائیتی، خود تشدیدکننده جراحتهای روحی و مادی بر روح ملی آسیب دیده در هائیتی است. مگر نه این است که لباس رسمی امدادگران، نماد و نشانهای غیر از نمادهای نظامیگری است؟ و مگر نه این است که آب و غذا و دارو و درمان از مهمترین آرزوهای مددجویان هنگام وقوع بحرانها میباشد؟ پس اگر چنین است، مدعیان حقوق بشر و لیبرال?دموکراسی از چه روی حق حاکمیت ملی مردمان هائیتی را پاس نداشتند و پایتخت این کشور مصیبتزده را به اشغال درآورده و در کمال بی?شرمی، نهاد ریاست جمهوری آن را به تصرف خویش درآوردند؟! چرا صدایی از سازمان ملل به گوش نمیرسد؟! چرا صلیب سرخ جهانی فرمانده میدان امداد و نجات در این کشور به حساب نمیآید؟! چرا اشغالگران فراتر از قوانین سازمان ملل به بهانه امداد و نجات، تمامیت ارضی هائیتی را به سخره گرفتند؟! لشکرکشی نظامی چه نسبتی با زلزلهزدگی دارد؟ اینجاست که سخنان هوگو چاوز محل تأمل و تفکر میشود. وی اعتقاد دارد که زمینلرزه هائیتی نه معلول حوادث طبیعی که به علت آزمایش سلاحی فوق مدرن در دریای کارائیب و در راستای تخریب وجاهت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است! از آن روی که با آفرینش این زلزله تصنعی، امریکا در نقش منجی بزرگ در امریکای لاتین ظاهر شده و نفوذ خود را بر خرابههای شهرهایی مثل هائیتی بنا خواهد کرد.
اگر حرفهای چاوز را با دلمشغولیهای پی در پی هیلاری کلینتون مبنی بر نگرانی از افزایش نفوذ ایران در امریکای لاتین مقایسه کنیم و لشکرکشی امریکا را در این شهر ماتمزده مورد ارزیابی قرار دهیم، نمیتوان با مفروضهای چاوز فیالبداهه به مخالفت برخاست! اما غرض از این گفتار نه نکات مهم یاد شده که خوانش تجربه زلزله هائیتی و شبیهسازی آن در امور اجتماعی و سیاسی ایران در رخدادهای مشابه برای پایتخت جمهوری اسلامی ایران است.
اگر چه ایران کشوری پهناور و برخوردار از روح شگفتانگیز همبستگیهای اسلامی و ملی برای گذار از هرگونه حوادث طبیعی ولو برای مرکزیت سیاسی و اداری کشور امالقرای جهان اسلام میباشد، اما باید دانست که ستاد مدیریت بحران کشور علاوه بر پیشبینی متغیرهای گوناگونی که در حال تمرین و مطالعه آن هنگام حوادث است، باید کارگروهی برای پائیدن و مراقبت کردارهای زشت و غیرانسانی دشمن غدار و فرصتطلب در هرگونه حوادث طبیعی پایتخت سازمان دهد!
تهران همواره مرکز ایجاد زلزلههای سیاسی برای موجودیت دشمن بود، گو این که مقام وقت رژیم صهیونیستی، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی را بزرگترین زلزله منطقه ارزیابی کرده بود؛ اما دشمنان ایران به رسم عادات زشت و مألوف خویش که همواره از پشت به ما خنجر زدهاند و همواره از گرد و غبارها به خلق فتنهها شهرت یافتهاند؛ شاید به مهندسی برخی شرارتها در هنگام بروز حادثههای طبیعی بزرگ برای پایتخت دل بسته باشند! با این که ایران هائیتی نیست و تهران هرگز پورتوپرنس نخواهد بود و نیز با این که همه جای ایران بزرگ، تهران خواهد بود، همان گونه که همه ایران«خرمشهر» و «بم» بود، اما شرط عقلانیت در ستاد مدیریت بحران کشور آن است که کارگروهی مرکب از آگاهان سیاسی، اجتماعی و امنیت ملی به سنجش روحیات شیطانی شیطانهای کوچک و بزرگ پرداخته و بروز احتمالی کینههای آنها را در مواقع وقوع بلایا و حوادث طبیعی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند.
آفرینش: اقتصاد ایران و رتبه جهانی آزاد سازی
«اقتصاد ایران ورتبه جهانی آزاد سازی»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در آن میخوانید؛اعلام رتبه 168 اقتصاد کشورمان در میان اقتصادهای کوچک وبزرگ جهان از نظر آزادی اقتصادی اگر چه تا اندازه ای امری قابل پیش بینی از سوی بسیاری از کارشناسان بود اما اعلام این رتبه وپسرفت ایران در شاخص آزادی اقتصادی مورد توجه بسیاری شده است . در واقع رتبه 168 در این جدول از میان 179 کشور جهان به این معناست که اقتصاد ایران در طیف گسترده اقتصادهای با سیاست های باز واقتصادهای متمرکز وبسته ، بسیار نزدیک به اقتصاد های بحران زده نامطلوبی همانند اریتره ،کوبا ، کره شمالی ،میانمار،کنگو وزیمباوه قرار دارد . افزون بر این در سیاستی خلاف و متضاد با اصل44 قاون اساسی وآنچه سند چشم انداز 20ساله کشور تا سال 1403 خوانده شده ایران نه تنها به کسب جایگاه اهل اقتصادی منطقه نزدیکتر نشده است بلکه در جایگاه شانزدهم منطقه قرار گرفته است .
این افت نگران کننده در حالی است که بانک جهانی به عنوان یکی از معتبرترین نمادهای اقتصادی بین المللی در تازه ترین گزارش خود از کاهش رشد اقتصادی ایران در سال جاری میلادی تا یک درصد خبر داده است . کاهشی که بی شک بر سیاست های اقتصادی واجتماعی دولت موثر خواهد بود وبر پیچیده ترشدن فضای اقتصادی کشور خواهد افزود.
اکنون نزدیک به چند سال از آغاز سند چشم انداز20 ساله ایران در راستای دست یابی به مقام اول اقتصادی ،علمی وتکنولوژیک می گذرد سندی که به نگاه کارشناسان در صورت نگاه علمی ، کارشناسانه ومدیریت صحیح اقتصادی بی گمان ایران را در جایگاه برتر منطقه قرار می دهد . در این میان اعلام سیاست های کلی اصل 44 قانون اساسی تاکید بر انجام آزاد سازی اقتصادی ، کوچک شدن بدنه وحجم دولت وکاهش دخالت در اقتصاد مسیری بوده است که توجه خاصی بدان انجام گرفته است با این حال رویکردهای اقتصادی دولت در چهار سال گذشته نتوانست در کنار حجم انبوه درآمدهای نفتی حاصل از شوک نفتی اقتصاد ایران را با رشد دوچندانی همراه سازد ودر کنار آن هم شاخص های مورد توجه سیاستهای کلی اصل 44 مورد توجه بیشتر قرار دهد .
دولت در سالهای گذشته بارها بر اجرای بخشی یا تمام سیاست های کلی اصل 44 تاکید کرده اما آنچه در حال اتفاق افتادن است نه تنها نزدیک شدن دولت به آزادسازی اقتصادی وکوچک شدن دولت در کنار کاهش دخالت در اقتصاد است بلکه شواهد وقرائن حکایت از افزایش تمرکز اقتصاد ایران به روی دولتی شدن وافزایش حیطه های مورد دخالت دولت است حال اینکه چنانچه دولت محترم با در سر لوحه قرار دادن اصل 44 وانجام اصلاحات اقتصادی به طور جدی می کوشید ،شاهد نزول جایگاه ایران در شاخص های آزاد سازی ،خصوصی شدن و... نمی بودیم . در این میان کاهش تصدی گری دولت به عنوان متصدی ناکارآمد و رفع انحصارهای دولتی از بسیاری از شاخصه های صنعت ،خدمات وتجارت باید مورد توجه بیشتری قرار می گرفت .
در این حال دولت با نگاه به آزاد سازی اقتصادی نگاهی هم به عضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO ) داشته باشد اما عدم تغییر شاخص های تمرکز وتمرکز گرایی در اقتصاد ایران وحتی در برخی از زمینه ها افزایش این شاخص ها جدا از آنکه دورنمای عضویت کشورمان را در سازمان تجارت جهانی تیره تر خواهد ساخت دسترسی به اهداف سند چشم انداز را نیز برای سیاست گذاران ایرانی را با چالش های متعددی روبرو می کند چالش هایی که فقط یکی از آنها نیاز به 5000 میلیارد دلار سرمایه گذاری اقتصادی در کشور است.
تهران امروز:اعتدال فرهنگی،ضرورت همیشگی
«اعتدال فرهنگی،ضرورت همیشگی»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، امام خمینی (ره) در جواب به عدهای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: «ما کی با تجدد مخالفت کردهایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد، ما با فساد مخالفیم نه با سینما.» فرهنگ از همان اوان انقلاب همواره در کشاکش نگاههای حداقلی و حداکثری در نوسان بوده و اگر نبود دیدگاه اعتدالگرایانه امام(ره) و رهبر معظم انقلاب، چه بسا که هر روز شاهد اتفاقات نوظهور و خرق عادتهای عجیب در این حوزه بودیم. حوزهای که اساسیترین و ریشهای ترین مقوله انسانسازی است و رسالت سنگینی را بر دوش میکشد.
افراط و تفریط همواره فرهنگ کشور را رنج داده و باعث آسیبپذیری کشور شده است، برخی آن را یکسره رها شده میپسندند و عدهای کنترل همهجانبه آن را باعث تقویت فرهنگی ارزیابی میکنند. هر دو این دیدگاهها به یک میزان به فرهنگ اصیل انقلاب صدمه میزنند. چه این رویکرد با منش و روش مقام معظم رهبری نیز هماهنگی ندارد. رهبر معظم انقلاب موکدا فرمودهاند: «ما نمیخواهیم با نگاه افراطی به مقوله فرهنگ نگاه کنیم، برخورد افراطی از دو سو امکانپذیر است و تصور میشود؛ یکی از این طرف که مقوله فرهنگ را مقولهای غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم مقولهای رها و خودرو که نباید سر به سرش گذاشت و وارد آن شد.
متاسفانه این تفکر در جاهایی است و عدهای طرفدار رها کردن و بیاعتنایی و بینظارتی در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستی نیست و افراطی است. در مقابل، تفکر افراطی دیگری وجود دارد که آن سختگیری خشن و نظارت کنترلآمیز بسیار دقیق است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه میشود فرهنگ را رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیریهای غلطی را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار داد.» این دیدگاه اصلیترین ملاک ارزیابی فرهنگی کشور است زیرا متینترین و متقنترین رهنمود ارائه شده است.
ولی آیا در ارزیابی شرایط فرهنگی کشور یا لااقل آنجایی که دولت متصدی آن است این رویکرد لحاظ میشود یا خیر؟ آیا معاونان محترم وزیر ارشاد که این روزها سرگرم برگزاری جشنوارههای مختلف فرهنگی، هنری و ادبی هستند این رویکرد را در مواجهه با مسائل فرهنگی در پیش گرفتهاند؟ اگر رفع توقیف فیلمهایی که پیش از این توسط دولت توقیف شده بودند اعتدال محسوب میشود تذکرات به رسانهها و نظارت بیشتر بر کتابهای چاپی چه چیزی ارزیابی میشود؟ به نظر میرسد متصدیان امور فرهنگی به خاطر اینکه از رویکرد یکسانی پیروی کنند باید با هماهنگی بیشتری در مسائل فرهنگی اقدام نمایند چرا که از نگاه ناظران بیرونی تفاوتی آشکار وجود دارد بین سیاستهای اعمالی فرهنگی در حوزه سینما، کتاب، هنر و رسانه.
راه برونرفت از آن، همان دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب است و نه چیزی بیشتر یا کمتر چرا که هر دو این روشها به اندازه خود باعث آسیب به فرهنگ و فرهنگپژوهان خواهد شد. در حوزه فرهنگ، اعتدال دکترین قطعی و حتمی انقلاب از آغاز تاکنون بوده و هر روشی غیر از این محکوم و محتوم به زوال است.
انقلاب پرشکوه اسلامی در ایران بیش و پیش از همه انقلابهای قرن بیستم ریشه در مسائل فرهنگی دارد و ابعاد دیگر آن تا بدین اندازه از اهمیت ویژه برخوردار نبوده است. فرهنگ انسانسازی که نسلی از فرهیختگان و رزمندگان دلاور را به وجود آورد که پاسداران حریم این آب و خاک بودند. چنین فرهنگی باید بتواند به بازتولید خود به دور از همه حب و بغضهای نادرست بپردازد. شرایط کنونی کشور اقتضا میکند تا فرهنگ پویای اسلامی و ایرانی جایگزین بسیاری از رفتارهای خشن و ناصواب حاکم بر پدیدههای سیاسی و اجتماعی شود.
اگر اعتدال فرهنگی آنچنان که شایسته و بایسته است در اعمال سیاستها لحاظ شود میتواند بار بسیاری از سوءتفاهمات و کجفهمیهای شرایط کنونی کشور را بر دوش بکشد چرا که ملت ایران فرهنگیترین برخورد را با پدیدههای تاریخی و سخت داشته و خواهد داشت.
دنیای اقتصاد:مالیات از بخش مسکن در زمان رکود
«مالیات از بخش مسکن در زمان رکود»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میخوانید؛همه دولتها مایلند وضعیت اقتصادی مردم در رونق باشد تا بتوانند از درآمد آنها مالیات اخذ کنند. برای همین است که بالا رفتن رشد اقتصادی یکی از مهمترین علایق دولتها بوده و هست.
به همین دلیل، تمام هم وغم اقتصادی دولتها به ویژه در کشورهای پیشرفته آن است که موانع پیش روی بخش مولد جامعه را حذف کنند تا این بخش که به مرغ تخم طلا معروف است بتواند به تولید خود ادامه یا آن را افزایش دهد و در این شرایط وضع اشتغال هم خوب میشود. اما هیچ انسان عاقلی مرغ تخم طلا را برای گوشتش نمیکشد. در واقع زمانی که این مرغ، بیمار است به جای کشتن باید به مداوای آن اقدام کرد.
یکی از کارهایی که برای مداوای بخش مسکن که به بیماری رکود مبتلا شده است میتوان و باید انجام داد این است که مالیات این بخش کاهش یابد یا اساسا حذف شود، زیرا هم اکنون کمبود نقدینگی در این بخش بیشتر از هر جای دیگری محسوس است. برخلاف این اصل بدیهی، اخیرا در خبرها آمده بود که در نظر است مالیات فروش مسکن افزایش یابد؛ مالیاتی را که از فروش مسکن اخذ میشود یا تولیدکننده مسکن یا مصرفکننده آن باید بپردازد. اما در مورد اول باید گفت که شاخصهای اقتصادی نشان میدهد هماکنون سود سرمایه گذاری در بخش مسکن کاهش قابل توجهی داشته است، بنابراین اخذ مالیات از این گروه در شرایط فعلی عاقلانه نیست. اما در مورد مصرفکننده نیز که مربوط به خانههای غیرنوساز است این مالیات غیرعادلانه میباشد. زیرا بیشترین تعداد فروش مسکن غیرنوساز در طبقه متوسط به پایین اتفاق میافتد. حال فرض کنید شخصی را که سالها پسانداز کرده و پسانداز او هم مورد هجمه تورمی بانک مرکزی قرار گرفته و با این وصف توانسته آپارتمانی 40 متری خریداری کند و باز به پسانداز خود ادامه داده و میخواهد این آپارتمان را ده متر بزرگتر کند. آیا هیچ انسان منصفی از خانه چنین فردی مالیات اخذ میکند؟ با این که او بیش از همه ثروتمندان از طریق تورم، مالیات هنگفتی را پرداخته است؛ در صورتی که اصولا نباید هیچگونه مالیاتی میپرداخت.
در هر صورت یکی از اصول اولیه علم اقتصاد آن است که مالیات در زمان رونق، افزایش و در زمان رکود کاهش مییابد. البته در خصوص افزایش مالیات، الزامی وجود ندارد؛ زیرا بسیاری از اقتصاددانان، مالیات را ضد تولید میدانند و معتقدند که مالیات، هر چه کمتر بهتر.
ضمنا بخش مسکن بیشترین میزان شغل را نسبت به بخشهای دیگر در خود دارد و در زمانی که اشتغال، یکی از بزرگترین دغدغههای مردم و مسوولان است، تعمیق رکود مسکن از طریق افزایش مالیات فروش آن، غیرقابل درک است. به عبارت دیگر بخش مسکن در حال حاضر محتاج اتخاذ سیاستهایی است که ورود نقدینگی را به این بخش افزایش دهد نه سیاستهایی که منجر به خروج نقدینگی از آن شود.
جهان صنعت:رونق یا رکود
«رونق یا رکود»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت است که در آن میخوانید؛تعیین سیاستهای انبساطی از سوی بانک مرکزی برای سال آینده بهترین تصمیمی است که در شرایط رکود اقتصاد فعلی در کشور میتوانست گرفته شود اما این تصمیم نیز در صورتی که به خوبی و به درستی انجام نگیرد میتواند به اقتصاد کشور صدمه بیشتری را وارد کند.
اگر قرار باشد سیاست انبساطی در کشور همزمان با اجرای لایحه هدفمندکردن یارانهها اجرایی شود در صورتی که به درستی اعمال شود میتوان آثار تورمی این لایحه را پوشش و مشکلات اقتصادی ناشی از افزایش قیمتها را کاهش دهد اما این مساله نقطه عکسی نیز دارد.
در صورتی که سیاستهای انبساطی به درستی اجرایی نشود و نتواند ارزشافزوده ایجاد کند، قطعا آثار تورمی لایحه هدفمندکردن یارانهها افزایش چشمگیری خواهد یافت و در آن زمان کنترل تورم دیگر کاری غیرممکن میشود.
اجرای درست سیاست انبساطی در کشور نیز کار چندان دشواری به نظر نمیرسد، به شرط آنکه منابع مالی به بنگاههای اقتصادی که میتوانند ارزشافزوده بیشتری ایجاد کنند، تزریق شود.
باید تاکید داشت اگر باز هم منابع مالی به صورت دستوری در اختیار برخی نهادها و بنگاههای خاص قرار بگیرد قطعا عواقب مخربی در انتظار اقتصاد کشورمان خواهد بود.
در حالی که میتوان با اعمال این سیاست رونق نسبی را به اقتصاد رکود یافته خود برگرداند. براین اساس بانک مرکزی باید برای اجرای این سیاست منعطفتر برخورد کند و اجازه دهد این منابع مالی در بنگاههای اقتصادی که میتوانند با درآمدزایی به اقتصاد کشور کمک کنند برسد.
فراموش نکنیم این سیاست به اندازهای که میتواند برای اقتصاد کشور مفید واقع شود، میتواند اقتصاد کشور را به ورطه نابودی بکشد.
گسترش:چه زمان بهتر از امروز
«چه زمان بهتر از امروز»عنوان سرمقالهی روزنامهی گسترش است که در آن میخوانید؛ در روزهای اخیر تیم اقتصادی در حال برنامه و تدارک طرحی هستند که به باور بسیاری از کارشناسان اقتصادی باید بسیار زودتر از اینها اجرا میشد.
لایحه هدفمند کردن یارانهها سرانجام تبدیل به قانون شد و اینک دولت مصمم به اجرای کامل آن است. حدود یکسال و نیم پیش هنگامی که بحث هدفمند کردن یارانهها مطرح شد قیمت نفت حدود 130 دلار در هر بشکه بود و به تبع آن قیمت سایر حاملهای انرژی نیز بسیار بالا رفته بود. به عنوان مثال قیمت بنزین به هر لیتر 5/1 دلار هم رسیده بود در نتیجه مهمترین ایراد منتقدان طرح، زمان اجرای هدفمند کردن یارانهها بود که آنها معتقد بودند با بالا رفتن بهای انرژی اصلاح قیمت حاملها مشکلتر و اثرات تورمی آن بیشتر است. واقعیت امر هم این است که با افزایش قیمت حاملهای انرژی میزان یارانه پرداختی توسط دولت هم افزایش مییابد و در این حالت چنانچه یارانهای پرداخت نشود قیمت واقعی کالاها بسیار زیاد خواهد شد.
اکنون و در زمانی که طرحها و برنامههای دولت در زمینه هدفمند کردن یارانهها به صورت قانون درآمده و لازمالاجراست، بهای انرژی به نصف آن زمان رسیده است و میتوان گفت مساله فوق نیز تا حد زیادی حل شده است، اما علاوه بر آنکه ضرورت اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها از زوایای گوناگون کاملا مبرهن است اکنون که قیمت جهانی حاملهای انرژی و برخی از کالاهای اساسی در وضعیت مناسبی قرار دارد به نظر میرسد بهترین زمان برای خداحافظی با یارانهها در اقتصاد ایران باشد. چند هفته پیش روزنامه نیویورکتایمز در مقالهای نوشت: در حالی که جهان روی مساله هستهای ایران تمرکز کرده است، سیاستگذاران داخلی این کشور در حال تدوین قانونی برای اصلاح سیستم یارانهها و هدفمند کردن پرداخت آن هستند.
در این شرایط دولت و مجلس به فکر آن هستند تا به اصلاح و تقویت زیرساختهای اقتصاد ایران جهت مقابله با تحریمها بپردازند.
تحلیل فوق مبین آن است که آنچه همواره موجب خوشحالی دشمنان این آب و خاک بوده، تداوم سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای دشمنان این آب و خاک بوده است، تداوم سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای غلط و اشتباه؛ هر گاه که دولت و ملت مصمم به اجرای سیاستهایی در جهت حرکت در مسیر علمی و منطقی در تمام زمینهها شدهاند آنها به واهمه افتادهاند.
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد