رضا رفیع

من و منت

کد خبر: ۲۹۸۲۹۲

وقتی که نداریم به سرکار، سر و کار
از بهر تو خود را نگذاریم سر کار
آن کرم، مکرم بشود کاهل کرم هست
مطرح که شود مار، رود داخل آمار
منت نکشیم از «تو»ی اخموی ابوالهول
حتی اگر از گشنگی افتیم چو مردار
دونان چو دو نان قرض دهندت، همه عمر
منت به سرت هی بگذارند کله‌وار
هر جا که تو باشی و بیایند، فنروار
باید که ز جایت بپری، راست، خبردار
یاد آر که عزت ز قناعت بود ای دوست
قانع صدفی باش که شد پر در شهوار
نی خواب به کاخی و نه بین خواب پریشان
عاقل نتند تار که چشمش بشود تار
مرتاض صفت بر تشک میخ بخوابی
بهتر تر از آن است که بر بالش اغیار
ارزد که خری منت تیمور شر لنگ
تا تار زنی در مثلا لشکر تاتار؟
گر روزی کم، دست قضا ریخت به کاسه‌ات
یک وعده غذا می‌خور و افطار به افطار
از باغ نظر، میوه به اندازه خود خور
مرغی خورد انجیر که کج هست به منقار
در روز ازل، خار چو می‌خواست که با گل
همساقه و همسایه شود، گشت چنین خوار
نابود شود هر که به هر «بود» نسازد
خواهی نشوی؛ فاعتبروا یا اولی الابصار!
از کیسه کس زر نستانم صله تا هیچ
در مدحت او زر نزنم داخل اشعار
چاکر نکشد در پی خود سایه خود را
ترسد که کشد از پی آن منت دیوار
حاجت مبر ای دوست، به نزد احدالناس
جز خالق ذوالمن که بود حضرت دادار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها