درباره فیلم «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی

طعم خوش موفقیت

«طعم گیلاس» اولین فیلمی است که عباس کیارستمی پس از سه‌گانه خانه دوست کجاست، زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون کارگردانی کرد. سه‌گانه شمالی کیارستمی با خانه دوست آغاز شد که در زمان ساختش، بحثی درباره زلزله نبود. با وقوع زلزله، کیارستمی تصمیم گرفت ایده تازه‌ای را پی بگیرد. این سه‌گانه به دنبال فیلم‌های شاخصی مانند «کلوزآپ» و «مشق شب»، کیارستمی را جهانی کردند.
کد خبر: ۲۹۵۹۱۹

«زیر درختان زیتون» نخستین فیلم بلند ایرانی بود که به بخش رسمی مسابقه جشنواره فیلم کن راه یافت؛ اما توفیقی نیافت. سپس کیارستمی پس از سال‌ها، با تغییر لوکیشنش از شمال به تهران، فیلم «طعم گیلاس» را ساخت. جهان‌بینی حاکم بر طعم گیلاس، در ادامه منطقی تفکر حاکم بر 3 فیلم قبلی بود. اگر وقوع یک حادثه طبیعی باعث شد تا کیارستمی از دل زلزله و مرگ‌ومیر در جستجوی زندگی برآید، در طعم گیلاس قصه‌ای مستقل را پروراند، درباره مردی که به قصد مرگ درصدد پیدا کردن کسی است که شاهد مرگش باشد و او را دفن کند. این فیلم در زمان خودش ایده نوآورانه و متهورانه‌ای داشت.

همایون ارشادی که برای بازی در نقش اصلی این فیلم انتخاب شد، پیشتر در یکی دو فیلم معمولی، نقش کوتاهی را بازی کرده بود. همایون پایور، مدیر فیلمبرداری طعم گیلاس از فیلمبرداران صاحب سبک سینمای ایران بود که البته در سال‌های اخیر بسیار کم‌کار شده است. به این ترتیب، طعم گیلاس که موفق به دریافت نخل طلای جشنواره کن به طور مشترک با فیلم «مارماهی» شوهی ایمامورا شد، از زوایای مختلفی باید بررسی شود.

بسیاری معتقدند که عباس کیارستمی از زمان کارگردانی «نان و کوچه» که اولین ساخته‌اش بود، تاکنون یک سبک واحد را در پیش گرفته است. البته در این میان فیلم‌هایی مثل گزارش هم هستند که ویژگی‌های ساختاری و روایی متفاوتی نسبت به سایر آثار کیارستمی دارند؛ اما در این تردیدی وجود ندارد که سبک و سیاق فیلمسازی کیارستمی کاملا اصیل است و ریشه در تجربیات و آموزه‌های خاص خودش دارد.

طعم گیلاس مانند گزارش و کلوزآپ تا حدودی متفاوت با آثار کیارستمی به نظر می‌رسد. یک دلیل تفاوت طعم گیلاس، ساختار قصه‌گو و درگیرکننده آن است. برخلاف فیلم قبلی (زیر درختان زیتون) و بعدی (باد ما را خواهد برد)، اینجا شاهد سرگذشت مردی را هستیم که در 3 نوبت، طی آشنایی با 3 آدم متفاوت، از آنها تقاضای عجیبی می‌کند.

هر کدام از شخصیت‌هایی را که می‌بینیم در ارتباط با موضوع اصلی قرار دارند؛ یعنی هویت هر کدام از شخصیت‌ها بسته به نسبتی است که با شخصیت اصلی دارند. آقای بدیعی، مرد میانسال فیلم، سوار بر اتومبیل خود در حاشیه شمالی شهر تهران در کنار تپه‌هایی در دست ساخت و در جوار کارگران و سربازان یک پادگان، دنبال کسی است که فردا صبح سر قبر او بیاید و زیر درختی که نشانه‌گذاری شده، رویش خاک بریزد و بابت این کار هم پیشاپیش پولش را بگیرد.

این موقعیت ابزورد و بسیار عجیب، آدم را یاد نمایشنامه‌های مدرنی می‌اندازد که با طرح موضوعی عجیب، باورنکردنی و غیرملموس، نتیجه‌ای کاملا مرتبط با شرایط روز می‌گیرند. کیارستمی هم بسیار علاقه‌مند به قرار دادن شخصیت‌ها در موقعیت‌های پیش‌بینی‌نشده و گرفتن واکنش طبیعی آنهاست. مثلا در زیر درختان زیتون، این کار تبدیل به ایده محوری فیلم شده بود، به این ترتیب که کسی، مشغول ساختن فیلمی درباره دختر و پسر جوانی است و آنها باید دیالوگ‌هایی را جلوی دوربین بگویند. در عین حال، ما از طریق دوربین دوم می‌بینیم که این زوج خارج از فیلم نیز به یکدیگر علاقه‌مند هستند. این دو جریان موازی با هم پیش می‌روند تا این که بازی واقعی جای بازی نمایشی را می‌گیرد. هیچ کدام از بازیگران طعم گیلاس آدم‌های حرفه‌ای عرصه بازیگری نیستند و با مقوله بازسازی واقعیت بیگانه‌اند. این خود کمک بزرگی است به درآمدن این فضاها و موقعیت‌های طبیعی. توانایی کیارستمی در کار با نابازیگران باعث شد شخصیت‌های مکمل این فیلم مثل آقای باقری نیز جذاب جلوه کنند.

کیارستمی که در زیر درختان زیتون از مناظر طبیعی زیبای شمال برای فیلمش استفاده کرده بود و آدم‌ها را در چشم‌اندازهای مختلف طبیعت نشان می‌داد (که نام فیلم نیز دلالت بر همین ویژگی دارد)، در طعم گیلاس رویه‌ای دیگر را در پیش گرفت. او بسیاری از صحنه‌های فیلمش را در ماشین شخصیت اصلی فیلمبرداری کرد، تصویری نه‌چندان زیبا از محیط را در معرض تماشا گذاشت. انتخاب لوکیشن‌های طعم گیلاس هماهنگی غریبی با مضمون فیلم دارند. بیشتر تصاویر در آسمان دودآلود شهری گرفته شده است و غروب خورشید نیز به فضای دلمرده و تلخ فیلم کمک می‌کند. کیارستمی فیلمش را با طرح موضوع مرگ آغاز می‌کند و به پیش می‌برد؛ اما در نهایت به زندگی و زیبایی می‌رسد.

یکی از سکانس‌های تعیین‌کننده و کلیدی فیلم، آنجایی است که آقای بدیعی پس از مجاب کردن آقای باقری به انجام وظیفه‌ای که برعهده‌اش نهاده است، ناگهان دچار تردید می‌شود و به سوی او بازمی‌گردد. محل کار باقری و نزدیکی او با واقعیت مرگ، بدیعی را برای نخستین بار در موضع انفعال قرار می‌دهد. تا آن زمان، بدیعی در رابطه با افراد مختلف، پیشنهاد نامتعارف و عجیب خود را مطرح می‌کرد؛ اما ترس و وحشت مخاطبانش به او اعتماد به ‌نفسی می‌داد که پیامدش تقویت حس قدرت در او بود؛ اما در مواجهه با باقری، برای نخستین بار واقعیت مرگ و تنهایی را تجربه می‌کند و این بار دچار تردید می‌شود. تردید او در سکانس بازگشتش به سمت باقری است که باعث می‌شود پایان فیلم را تماشاگری که با دقت داستان را دنبال کرده، این گونه تفسیر کند که بدیعی سرانجام به زندگی بازمی‌گردد. نام فیلم طعم گیلاس است و این نام از دیالوگ آقای باقری می‌آید؛ آنجا که در اتومبیل بدیعی برای منصرف ساختن او از تصمیمش، از زیبایی‌های طبیعت می‌گوید و از گیلاس اسم می‌برد.

سکانس مهم و خبرساز دیگر فیلم، در پایان اثر رقم می‌خورد؛ آنجا که تصاویر سیاه شب کات می‌خورد به صبح زود و ما به ناگاه بخشی از تصاویر پشت‌صحنه فیلم را می‌بینیم که کارگردان و فیلمبردار و دستیارانش در حال هدایت بازیگر و رسیدن به امور صحنه هستند. اجرای این ایده توسط کیارستمی با واکنش‌های بسیاری روبه‌رو شد.

در محافل داخلی و خارجی درباره این سکانس پایانی بحث‌های زیادی درگرفت و خیلی‌ها اعتقاد داشتند که وجود چنین صحنه‌ای در فیلم زائد است تا این که جاناتان رزنبام، منتقد سرشناس و صاحب‌سبک آمریکایی، در نامه‌ای معروف به عباس کیارستمی از او خواست که تردیدهایش را کنار بگذارد و به هیچ کدام از جزییات فیلمش دست نزند. رزنبام با تحلیلی درخشان از سکانس پایانی این فیلم، وجود آن را برای طعم گیلاس اساسی و لازم توصیف کرد.

ویژگی مهم طعم گیلاس، حرکت روی مرز سینمای مستند و داستانی است. قصه و روایت فیلم چیزی است بین یک اثر مستند و سرگرم‌کننده. مشخص نیست که برخی از آدم‌های فیلم از جمله آن جوان اهل لرستان فیلم که در گفتگو با بدیعی می‌بینیم، چه اندازه درباره بازی کردن توجیه شده است. بنابراین بازیگران فیلم نیز در مرز بازی کردن و بازی نکردن، تعادل درخشانی را حفظ می‌کنند که نمونه‌اش را در فیلم هیچ فیلمسازی ندیده‌ایم. پس از طعم گیلاس و دریافت نخل طلای کن، کیارستمی «باد ما را خواهد برد» را ساخت که جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره ونیز را گرفت. پس از آن، کیارستمی کار با دوربین سینما را رها کرد و از نگاتیو فاصله گرفت و فیلم‌هایش را با دوربین دیجیتال تصویربرداری کرد.

به گمان بسیاری از منتقدان، طعم گیلاس بهترین فیلم و پخته‌ترین اثر کارگردانش است؛ اثری که مهم‌ترین افتخار را برای سینمای ایران به همراه آورد و هنوز هم پس از گذشت بیش از یک دهه از تاریخ ساخت آن، می‌توان درباره جزییات خیره‌کننده‌اش حرف زد و از ارزش‌های آن گفت.

امان جلیلیان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها