گفتگو با مختار سائقی، بازیگر سینما ، تلویزیون، طراح صحنه و لباس

بعد از بازی در 108 فیلم هنوز منتظر فرصتم!

گفتگو با «مختار سائقی» به بهانه اکران فیلم «آقای هفت رنگ» و پخش سریال «پنجمین خورشید» صورت گرفت. وقتی وارد منزلش می‌شوم، پیش از آغاز گفتگو دفتر قطوری را می‌آورد که در آن نام بیش از 100 فیلم و سریالی که در آن حضور داشته و دستمزدهایی که از آن گرفته، نوشته شده است. بعد یاد درددل‌ها و گلایه‌هایش می‌افتد و از افرادی سخن می‌گوید که دستمزدش را کمتر از میزان تعیین شده، پرداخت کرده‌اند. سائقی از روزهای خوش آینده می‌گوید و این که مطمئن است سرانجام روزی به آرزویش در بازیگری خواهد رسید.
کد خبر: ۲۹۴۳۲۹

او سال 1335 در تهران متولد شد. سال 1361 با حضور در فیلم «ریشه در خون( »سیروس الوند) اولین نقش سینمایی‌اش را تجربه کرد. از همان سال‌ها در کنار بازیگری به عنوان دستیار صحنه و دستیار کارگردان نیز به فعالیت پرداخت. از مهم‌ترین نقش آفرینی‌های او می‌توان به بازی در فیلم‌های قافله، آواز تهران، یک‌بار برای همیشه، شب حادثه، آوار، گردباد، کلانتری غیر انتفاعی، موش، چند می‌گیری گریه کنی، برگ برنده و آقای هفت رنگ و سریال‌های شب‌های برره، سه در چهار، مرد دو هزار چهره، نردبامی بر آسمان و... اشاره کرد.

از دوران کودکی‌تان چه خاطره‌ای دارید؟

از کودکی سینما را دوست داشتم. قاچاقی می‌رفتم «سینما جهان» فیلم می‌دیدم. آن موقع بلیتش 2قران بود. با بچه‌ها دفترهای سیمی کوچکی می‌خریدیم و فریم‌های فیلم را در چهارگوشه‌اش جا می‌انداختیم. وقتی جلوی نور می‌گرفتیم، نصفه و نیمه می‌توانستیم یک فیلم را ببینیم. کم‌کم خودم آپارات درست کردم. یک جعبه فیبر و یک ذره بین و یک دستگیره و یک لوله حلبی را سر هم کردم و شد یک دستگاه آپارات. آن موقع کلاس چهارم دبستان بودم. زمانی که کلاس ششم رفتم، برای بچه‌ها تئاتر اجرا کردم. محله‌مان در میدان حق‌شناس بود. الان آن خانه در طرح نواب با خاک یکسان شده است. یک بار یک جمله‌ای گفتم که خودم خیلی حال کردم. گفتم وقتی به محله قدیمی‌مان می‌روم، فقط آسمانش است که دست نخورده باقی مانده. یک کوچه‌ای آنجا بود که پس از شهادت پدرم، نامش شد کوچه شهید یدالله سائقی.

چطور شد که با فرحبخش آشنا شدید؟

من و حسین فرحبخش سال 52 در بازار کار می‌کردیم. در کوچه مستوفی پاچنار با او آشنا شدم. آن زمان من کشتی‌گیر هم بودم. او می‌آمد از مسابقات من فیلمبرداری می‌کرد. بعد فهمیدم که هم دوربین دارد و هم آپارات و فیلم کوتاه می‌سازد. این طوری بود که من شدم آرتیست فیلم‌های 8 میلی‌متری فرحبخش.

ورودتان به سینمای حرفه‌ای و تئاتر چگونه اتفاق افتاد؟

فریدون ژورک وقتی یکی از فیلم‌های کوتاه‌مان را دید و ما را به سیروس الوند معرفی کرد. هر دو با فیلم «ریشه در خون» سیروس الوند وارد سینما شدیم.

واقعیت بازیگری با آن تصوری که مردم در ذهنشان دارند چقدر متفاوت است؟

خیلی زیاد. این درست که کار بازیگری جذابیت دارد، پول خوبی هم دارد، اما نه برای همه. در هر شغلی تو یا باید آن بالا باشی و یا اصلا نباشی. آن وسط‌ها و پایین‌‌ها، آدم دیده نمی‌شود. شما وقتی تیتراژ را نگاه می‌کنید، فقط دو سه نفر اول را می‌بینید.

این ذهنیت اشتباه را در برخوردهای نزدیکی که با مردم دارید هم حس می‌کنید؟

بله. سوار مترو که می‌شوم، مردم می‌پرسند، شما چرا؟ من چه توضیحی دارم که بدهم.

در فرهنگ بازیگران سینمای ایران نوشته: مختار سائقی، ایفاگر نقش‌های کوتاه. من از زندگی‌ام راضی هستم. هر کسی سهمی از زندگی دارد. سهم من هم این است. اما می‌توانست بهتر از این هم باشد. در زندگی‌ام بیکاری زیاد کشیده‌ام. از سال 61 در سینما هستم، ولی هنوز از خودم خانه ندارم. اگر بخواهم مسافرکشی کنم هم نمی‌توانم. باید مدام به همه توضیح بدهم که چرا این کار را می‌کنم. اگر با سینما آشنا نمی‌شدم، شاید زندگی بهتری داشتم.

یعنی از این که وارد سینما شدید و این حرفه را برای خودتان انتخاب کرده‌اید، پشیمان هستید؟

نه. چون این کار را دوست دارم. اما از نظر مادی اصلا راضی نیستم. خیلی آدم بلند پروازی نیستم. من به خاطر ایفای نقش‌های کوتاه، پول کوتاهی هم می‌گیرم. بین کارهایم فاصله می‌افتد. پولم اگر گنج قارون هم باشد تمام می‌شود. از آخرین کارم که «نردبامی بر آسمان» و «پنجمین خورشید» بود، 3 ماه می‌گذرد. خوشبختانه برای 2 تا فیلم سینمایی قرارداد بسته‌ام. کارگردان یکی‌اش یدالله صمدی است و کارگردان دیگری سعید عالم‌زاده.

از خاطرات لذت بخشی که در برخوردهایتان با مردم داشته‌اید صحبت کنید.

وقتی سوار تاکسی می‌شوم، راننده صادقانه می‌خواهد از من پول نگیرد. این برای من یک دنیا ارزش دارد. وقتی می‌روم برای نوه‌ام شناسنامه بگیرم، نمی‌گذارند در صف بایستم. پیش خدا زانو می‌زنم و تشکر می‌کنم. من در 108 کار سینمایی و تلویزیونی بوده‌ام، اما از نظر خودم یک قطره از دریا هم نیستم.

با بازیگری وارد دنیای سینما شدید. چطور شد که در ادامه حرفه طراحی صحنه و لباس را تجربه کردید؟

در فیلم «یک بار برای همیشه» دستیار کارگردان بودم. یک روز سیروس الوند گفت می‌خواهم سقف چکه کند. این کار مسوولیت گروه جلوه‌های ویژه بود. من یک شیر فلکه در سقف کار گذاشتم و گفتم آب هم می‌تواند شرشر بیاید، هم چکه چکه. خسرو شکیبایی که این کار من را دید گفت در کار بعدی من تو خودت طراحی صحنه و لباس را انجام بده (نام خسرو که می‌آید بغض می‌کند و چند دقیقه‌ای نمی‌تواند صحبت کند.) او دست من را گرفت و به خاچیکیان گفت «مختار» باید طراح صحنه باشد. در فیلم «بلوف» من طراح صحنه و لباس بودم. اولش به خاطر بازیگری وارد سینما شدم، چون سواد کارگردانی را نداشتم رفتم طراحی صحنه کار کردم. کم‌کم دیدم یک کار ذوقی است و می‌شود انجامش داد.

از زنده یاد «خسرو شکیبایی »به جز این خاطره‌ای که تعریف کردید، چه خاطراتی در ذهن دارید؟

یک بار عکس خسرو شکیبایی را روی کوزه کشیدم و به او گفتم کوزه را می‌آورم خانه‌تان. این قدر امروز و فردا کردم که آخرش هم قسمتش نشد. همان عکسی بود که او در فیلم‌ هامون اسلحه دستش گرفته است. یک خاطره دیگر هم دارم. برادر من در دانمارک زندگی می‌کرد. عاشق دکلمه «صدای پای آب» سهراب شده بود. برادرم پس از 10 سال به خاطر دیدن خسرو به ایران آمد. خسرو را به خانه‌مان دعوت کردم. با هم شعرهای سهراب سپهری را می‌خواندند. یک خطش را برادرم می‌گفت و یک خطش را خسرو.

از بین کارگردان‌هایی که با آنها کار کردید، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟

همه‌شان بهترین‌اند. مسعود کیمیایی، سیروس الوند، مهران مدیری و...

مدیری خیلی به من اعتماد کرد. از سال 72 با او در « ساعت خوش» کار می‌کردم. در «شب‌های برره» بازیگر نقش سرجوخه بودم. در پاورچین پیرمرد بودم. در نقطه چین دکتر بودم و...

چرا در این کارهای آخر بیشتر نقش معتاد را بازی می‌کنید؟ مثلا سریال «پنجمین خورشید» و فیلم «آقای هفت رنگ» و...

اتفاقا چند ماه پیش شاه‌حسینی گفت در فیلم «تاوان» هم بیا نقش یک معتاد را بازی کن. اما سعی می‌کنم دیگر نقش معتاد را بازی نکنم. بچه‌هایم دوست ندارند نقش معتاد بازی کنم. در خیابان همه به من می‌گویند چقدر نقش منفی بازی می‌کنی. می‌گویم نقش «گلزار» را که به من نمی‌دهند. به هر کس به تناسب فیزیک و جنس بازی‌اش نقش پیشنهاد می‌شود. اگر نقش مثبت را به من بدهند شاید مردم باور نکنند. افشین سنگ چاپ هم نقش‌های منفی را بهتر بازی می‌کند. بازی من هم از همان جنس است.

آرزوی مختار سائقی به عنوان یک بازیگر چیست؟

آرزو دارم به چیزی که شایستگی‌اش را دارم برسم. نزدیک به 30 سال است که بازی می‌کنم. وقتی در خیابان راه می‌روم، مردم می‌پرسند ما از بچگی شما را می‌بینیم. اسمتان چیست؟ این را که می‌شنوم حالم بد می‌شود. نقش‌های من همه کوتاه و گذرا بوده. من نقشی را دوست دارم که در خاطره‌ها بماند. سرجوخه «شب‌های برره» خوب بود، اما بین آن همه بازیگر گم شد. «تراب» پنجمین خورشید را خیلی‌ها دیدند، اما زود آمد و رفت. می‌خواهم اسمم یاد مردم بماند. می‌خواهم در یک سریال زمان بیشتری داشته باشم تا توانم را نشان بدهم.

از نظر مردم بهترین نقش‌های شما کدام بوده است؟

مردم می‌گویند در سریال «نردبامی بر آسمان» خوب بازی کردی و خیلی «غیاث‌الدین» را اذیت کردی. می‌گویند در «شب‌های برره» هم خوب بودی.

توصیه شما به بازیگران جوان چیست؟

توصیه می‌کنم دنبال تواضع و فروتنی بروند، چون آنها هم یک روز پیشکسوت می‌شوند. الان جوان‌های بازیگر خیلی زیاد شده‌اند. آنها باید بدانند همه‌شان ماندگار نمی‌شوند. فقط دماغ عمل کردن و چشم رنگی داشتن کافی نیست. البته شانس هم تاثیر دارد.

چه تاثیری؟

ممکن است یک دفعه یک نقشی به تو پیشنهاد شود و تو با آن گل کنی. من منتظر روزهای خوب هستم. خوشبخانه پیشنهاد‌های امسال من نسبت به پارسال 2 برابر شده.

از جایگاهی که الان در بازیگری به دست آورده‌اید چقدر راضی هستید؟

راضی نیستم. نمی‌خواهم ناشکری کنم. من الان بین هوا و بالش خوابم می‌برد. خیالم راحت است. این شعار نیست. می‌دانم هیچ کدام از آدم‌هایی که با من کار کرده‌اند، از من دلخور نیستند، اما من هنوز آن نقشی را که دلم می‌خواهد کار نکرده‌ام. دنبال یک نقشی هستم که محوری و اصلی باشد. می‌دانم از پسش بر می‌آیم. باید پیشنهاد بشود.

حالا چرا بیشتر نقش‌های مکمل دو و سه را به شما پیشنهاد می‌دهند؟

من نقش 2 و 3 هم بازی نکرده‌ام. بیشتر نقش‌های 4 و 5 بوده. دست من نیست. منتظر فرصتم. اگر این فرصت را به من بدهند، ثابت می‌کنم که می‌توانم. اگر تا امروز این اتفاق نیفتاده، خواست خدا بوده. وقتی می‌خواهند به من کار جدی پیشنهاد دهند، پشیمان می‌شوند. می‌گویند سائقی طنز کار می‌کند. جدیدا وقتی می‌خواهند کار طنز پیشنهاد دهند، می‌گویند نه او جدی کار می‌کند.

به نظر شما سینما بی‌رحم است؟

بله. خیلی هم بی‌رحم است. الان ورشوچی کجاست؟ چه کسی می‌داند چه می‌کند؟ یک روزی روی بورس بود. جمشید لایق اصلا حالش خوب نیست. یک زمانی در تالار وحدت تماشاچی یک ربع ساعت برایم دست می‌زد و روی سرم گل می‌ریخت. من یک روز تنهای تنها می‌شوم و در این اتاق به اینها فکر می‌کنم. خیلی نامردی است. آدم‌های دیگر این توقعات را ندارند، چون این داستان‌ها را ندیده‌اند. یک زمانی تو هر طرف می‌چرخی، با دست نشانت می‌دهند، اما بعد تنها می‌شوی. عمرت را روی این کار می‌گذاری اما هیچ جا نیست که در زمان پیری به تو بگوید بیا برجی 50 هزار تومان بگیر.

آرمان نوروزی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها