گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

رجزهای توخالی عشوه‌های بی‌خریدار

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «رجزهای توخالی عشوه‌های بی‌خریدار»،«آینده حیات سیاسی یک جریان فکری»،«هدفمند کردن یارانه ها بر بستر تامین اجتماعی»،«قوطی عطار !»،«آینده حیات سیاسی یک جریان فکری»،«بورس تهران؛ بدون تحلیل یا حبابی؟»،«موسوی و فرار به جلو»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۸۹۱۷۲

آفتاب یزد:رجزهای توخالی عشوه‌های بی‌خریدار  

«رجزهای توخالی عشوه‌های بی‌خریدار»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛در هفته‌های اخیر، عده‌ای از سیاستمداران به تکاپو افتاده‌اند تا کشور را از شرایطی که آن را نامطلوب می‌پندارند خارج سازند اما به نظر نمی‌رسد تلاش‌های آنها با موفقیتی‌ قرین باشد زیرا در میان کوشش‌های ایشان، هیچ نشانه‌ای از ریشه‌یابی وقایع و حوادث مشاهده نمی‌گردد.

در واقع، عده‌ای بدون آنکه عامل نابسامانی‌ها را بشناسند یا آنکه برای افشای آن تمایلی داشته باشند به دنبال حل مشکل هستند. در چنین شرایطی، حتی اگر نتیجه‌ای حاصل شود این نتیجه‌بخشی، کوتاه‌مدت خواهد بود.

البته در مورد ریشه «بحران‌زایی»های پس از انتخابات، هر کس می‌تواند تحلیل خاصی داشته باشد که لازم است همه این تحلیل‌ها مورد توجه قرار گیرد و یا حداقل امکان ارائه همه آنها به وجود بیایدتا صاحبان تدبیر، به «بحران زدایی» بپردازند. نگارنده بر این عقیده است که علاوه بر عوامل بحران زای قبل از انتخابات، در مرحله اعلام نتایج انتخابات و پس از آن ، حوادثی در کشور رخ داد که خاصیت «بحران‌زایی» آنها از برخی شائبه‌های موجود در انتخابات بیشتر بود. این بحران‌زایی از نوعی «توهم» در جریان «خود پیروز بین» انتخابات، ناشی می‌شد. همین توهم یک موضع‌گیری نسنجیده و خود خواهانه را موجب گشت که نمی‌توان تأثیر آن را بر حوادث بعدی نادیده گرفت. گروهی که قبل از طی مراحل قانونی – حتی همان مراحلی که معترضان نسبت به دقت کامل آن ابراز تردید می‌کردند – خود را پیروز می‌دانست مردم را به یک تجمع دعوت کرد که البته قائلان به مکتب «الحق لمن‌ غلب» این بار برای برگزاری تجمع، نیازی به اخذ مجوز نمی‌دیدند!

احساس حق بودن به خاطر توهم غلبه، موجب گشت که عده‌ای از متوهمان، به عشوه‌گری‌هایی ناموزون روی بیاورند. در این میان این ادعا که «نتیجه انتخابات، اعتراض زیادی را برنینگیخته و تعداد معترضان خیابانی، حتی به اندازه کسانی نیست که در پای یک صندوق رای حاضر شدند»! از بحران‌زا ترین ‌ اظهار نظر‌ها بود. این سخن تنها عده حاضر در تجمع غیرقانونی میدان ولی عصر (عج) را خوشحال کرد. چند رسانه شیفته دولت نیز تبلیغ پیرامون همین ادعا را به مجموعه عشوه‌گری‌های خود افزودند تا با مجموعه‌ایاز «رجزخوانی و عشوه‌گری»، محیط را برای منتقدان ناامن کنند. اما کمتر از یک هفته وقت لازم بود تا بسیاری از مسائل مشخص شود. تاکید رئیس اصولگرای مجلس بر قابل توجه بودن تعداد معترضان و خودداری اغلب مراجع تقلید، علما، نمایندگان مجلس و فعالان سیاسی – اعم از اصولگرا و اصلاح طلب – از تبریک و اظهار شعف نسبت به بعضی دستاوردهای انتخابات، ‌بهترین نشانه بود تا ثابت کند «رجزخوانی»‌های نسنجیده د ر مورد بعضی از ابعاد انتخابات، کسی را مرعوب نساخته و «عشوه‌گری»‌های مصنوعی حتی در میان اغلب اصولگرایان نیز خریداری ندارد.

اما توهم، موضوعی نیست که ناگهان به وجود آمده باشد تا یک شبه از بین برود. پس حضرات، هم به رجزخوانی‌ها ادامه دادند و هم بر عشوه‌گری‌هایی بی‌خریدار افزودند. ابتدا خواستار تعیین‌تکلیف رفسنجانی و خانواده او شدند و سپس، بر محاکمه کروبی، خاتمی و موسوی پافشاری کردند. آنها در این عرصه آنقدر پیش رفتند که عقلای جناح خویش را نگران ساختند. اما ظاهرا پیغام‌های محرمانه درون جناحی، سودی نبخشید و پرگویی‌ها، تهدیدها و هتاکی‌هایی که عده‌ای به آن معتاد بودند هر روز بیش از گذشته رخ نمود .

البته کسانی که هنری جز افزودن بر تهدیدها و کاهش فرصت‌ها ندارند هیچ‌گاه از شرایطی که پیش روی مردم و کشور قرار داده‌اند احساس نگرانی نداشته‌اند. شاید هم برای آنان، چاره‌ای جز تداوم این روش‌ها وجود ندارد. زیرا می‌دانند که در صورت آرام شدن فضا، بی‌هنری‌های آنها کاملا آشکار می‌شود و مردم از آنها خواهند پرسید که با این همه ثروت و فرصت کشور چه کردید؟ اما عقلای جناح اصولگرا– که بسیاری از ایشان، دغدغه قیامت بزرگ و قیامت‌های دنیوی را دارند– به این نتیجه رسیدند که بایستی فکری برای بحران آفرینان کرد. بر همین اساس، کم کم ارائه طرح‌هایی برای برون رفت از بحران، آغاز شد. پیشنهاد دهنده همه این طرح‌ها ‌ ‌نیز کسانی بودند که امروز یا در سال‌های گذشته، همراهی رسمی یا نیمه پنهان با محافظه‌کاران داشته‌اند.

این طرح‌ها مبتنی بر این واقعیت بود که «اصلاح‌طلبان، نیمه‌ای پرنفوذ و پرطرفدار از جامعه هستند که محبوبیت آنها نیز نه مبتنی بر توزیع امکانات انتخاباتی است و نه به خاطر برخورداری از رسانه‌های پرخرج و ظاهرا پرمخاطب.» بر همین اساس عده‌ای از محافظه‌کاران، این وظیفه را به عهده گرفتند که به تدریج از غلظت حملات به سران جبهه اصلاحات بکاهند و آنها را به همراهی برای حل بحران، دعوت کنند. همزمان با این پیشنهادها، گروهی از بحران ا~فرینان واقعی، بار دیگر عشوه‌گری‌های عذاب آور خود را آغاز کردند.

آنها که مانند بعضی از دختران و پسران جوان، تصور می‌کنند همه چشم‌ها به آنها دوخته شده و همه گوش‌ها منتظر شنیدن صدای آنهاست، خود را وسط معرکه انداختند که «این طرح‌ها را قبول نداریم»، «قبل از هر اقدامی باید موسوی، خاتمی و کروبی محاکمه شوند»، «طرح‌های وحدت ملی، برای نجات سران اغتشاشات است» و... این در حالی بود که هنوز هیچ‌یک از سران جبهه اصلاحات نسبت به پذیرش طرح‌های مورد نظر، اظهارعلاقه نکرده‌اند، بسیاری از اصولگرایان هم در ماه‌های اخیر، بی‌اعتنایی خود نسبت به این افراد متوهم را آشکار ساخته‌اند و‌لذا مشخص نیست رجزخوانی‌های چندش‌آور یا عشوه‌های ناساز بعضی افراد و رسانه‌ها، برای بردن دل چه کسانی است یا مرعوب ساختن کدام گروه‌ها و افراد را مد نظر دارد؟

البته استقامت بعضی «عشوه‌گران بی‌مشتری» در راهی که سال‌هاست آن را می‌پیمایند در نوع خود قابل تامل است. آنها یک روز همه امکانات قانونی، شبه قانونی و غیرقانونی را به کار می‌گیرند تا فضای کشور را آماده برای محاکمه سران اصلاحات نشان دهند و یک روز، به هجو بزرگان جناح متبوع خویش می‌پردازند تا خودی نشان دهند. اما آنگاه که راه‌ها را برای نقش ا ~فرینی گسترده، بسته می‌بینندبه طومارسازی علیه موسوی روی می‌ا~ورند و هنگامی که این عشوه آنان نیز خریداری پیدا نمی‌کند، بی سر و صدا، اسباب عشوه‌گری را برمی‌چینند تا روزی دیگر، فرصتی دیگر بیابند ودستمزد خود را با زخمی کردن سر مهدی کروبی در فرهنگی‌ترین محیط کشور – نمایشگاه مطبوعات– حلال نمایند!

البته این رجزخوانی‌ها و عشوه‌گری‌ها، هر چه قدر هم که بی‌حاصل باشد احتمالا برخی حامیان دولت را از پاسخگویی به بعضی سوالات آزاردهنده، خلاص خواهد کرد. مثلا کسی از آنها نخواهد پرسید «چرا دولت محبوب شما، تا این حد برای مذاکره با اوباما، اشتیاق نشان می‌دهد؟»، «چرا سکوت می‌کنید تا راه‌حل آمریکایی– روسی برای خروج محترمانه غنی‌سازی از ایران را پیروزی بزرگ بنامند؟»، «چرا علی‌رغم وجود تورم منفی در بسیاری از کشورهای جهان، هنوز مردم ایران از انواع گرانی‌ها رنج می‌برند؟»، «چرا یک مشاور "‌جبهه ندیده" به رزمندگان دوران دفاع مقدس اهانت می‌کند و غیرت شما تحریک نمی‌شود؟‌» و... ظاهرا کسانی به همین دستاوردها راضی‌اند و بی‌مشتری‌بودن عشوه‌ها و رجزخوانی‌ها، ایشان را رنج نمی‌دهد. اما آیا مردم همچنان باید شاهد فرصت‌ها و ثروت‌هایی باشند که در این شرایط درحال سوختن است؟

رسالت:آینده حیات سیاسی یک جریان فکری

«آینده حیات سیاسی یک جریان فکری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری یک انتخابات پرحاشیه بود. حواشی آن بیش از متن توجه ناظران سیاسی را به خود جلب کرد. مداخله بیگانگان در این انتخابات باعث شد کم کم از متن فاصله بگیریم و در حاشیه بیش از هفت ماه از عمر مفید نظام را به بگومگوهایی اختصاص دهیم که مربوط به گفتمان انقلاب و گفتمان مسلط یعنی گفتمان پیشرفت، خدمت و عدالت نبود.

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری یک انتخابات پرحاشیه بود. حواشی آن بیش از متن توجه ناظران سیاسی را به خود جلب کرد. مداخله بیگانگان در این انتخابات باعث شد کم کم از متن فاصله بگیریم و در حاشیه بیش از هفت ماه از عمر مفید نظام را به بگومگوهایی اختصاص دهیم که مربوط به گفتمان انقلاب و گفتمان مسلط یعنی گفتمان پیشرفت، خدمت و عدالت نبود.

بدون مقدمه اگر بخواهیم وارد متن بحث شویم و نوعی آسیب شناسی معقول از این بیماری داشته باشیم در چند بند زیر می توان این حاشیه را از متن جدا کرد و انحرافات آن را بر شمرد.

1- از چند ماه قبل از انتخابات یک جریان فکری که یک ضلع رقابت را تشکیل می داد با طراحی پیام های خاص برای مداخله بیگانگان در امر رقابت سیاسی انتخابات ریاست جمهوری دهم بسترسازی کرد، به گونه ای که پیام های سیاسی این جریان فکری با پیام های مداخله جویانه غربی ها کاملا منطبق بود. این ارتباط تا آنجا پیش رفت که تولیدات داخل را در لندن،  واشنگتن و پاریس بازپروری و برای بی آبرو کردن انقلاب اسلامی مصرف می کردند سپس همان را در سانتریفیوژهای وسایل ارتباطی خود با غنی سازی بالای70  درصد دوباره به ایران برای مصرف می فرستادند، این بده بستان ادامه داشت تا اینکه مقدمات اردوکشی خیابانی دو روز قبل از برگزاری انتخابات کلید زده شد.

2- رضایت به حمایت بیگانگان از جانب یک ضلع رقابت به عنوان روشن ترین و شفاف ترین وابستگی به اجانب ظهور پیدا کرد. هرچه دلسوزان به آنها نصیحت  می کردند از باب تولی و تبری حاضر نشوید خونخوارترین دشمنان نظام از شما دفاع کنند، گوش نکردند هر روز مصاحبه کردند و خبرسازی نمودند تا این رضایت و پیوند را نشان دهند.

3- عدم التزام به رای ملت که میزان است و عدم التزام به نتایج انتخابات نیز از آفت های حاشیه انتخابات بود. یک ضلع رقابت قبل از شمارش آراء خود را پیروز انتخابات تلقی و اعلام کرد غیر از این نتیجه ای را نمی پذیرد. با آنکه فاصله11  میلیونی رای هرگونه شائبه تقلب را عقلا رد می کرد اما آنها بر طبل دروغ تقلب در انتخابات و تهمت زدن به بیش از500  هزار نفر برگزار کننده انتخابات که همگی از همین مردم و علاقه مندان به اضلاع گوناگون رقابت بودند، کوبیدند و حاضر نشدند ادعای خود را از طریق ساختارهای قانونی نظام  پیگیری کنند، ترجیح دادند سرنوشت انتخابات را در اردوکشی خیابانی تعیین کنند. خوشبختانه ملت با آنها همراهی نکرد حتی آنها که به این جریان فکری رای دادند این بی انضباطی و نقض عهد را بر نتابیدند و حاضر شدند ننگ حمایت بیگانگان را در کسب “رای حرام” از طریق گردن کلفتی خیابانی بپذیرند. لذا آنها و جمعی از افراد شرور و یک شبکه وسیع ارتباط جمعی در داخل و خارج در اطراف آنها باقی ماند.

4- همین جریان فکری مخالفت در خیابان را نه یک اعتراض مدنی نسبت به رقیب خود بلکه در اندازه محاربه با نظام پیش برد. به گونه ای که در روز قدس با طرح “جمهوری ایرانی” به جای “جمهوری اسلامی” ماهیت ضد انقلابی خود را نشان داد.آنها بی رو در بایستی خروج بر حاکمیت را با شعارهای افراطی اعلام کردند.

 رسوایی این حرکت تا آنجا پیش رفت که مجبور شدند یک کمی آن را رفع و رجوع کنند و در حرکت بعدی رسما بگویند از این شعار استفاده نکنید و به جای شعار “جمهوری ایرانی”، “جمهوری انسانی” را مطرح کنید. این نشان می دهد یک قدم عقب رفتند اما دو قدم هم به قول خودشان جلو آمدند و برای بیزاری جستن از واژه “اسلامی” به واژه “انسانی” پناه آ وردند.

مردمی که زیر و بم اینها را می دانند فریب این نوع تغییر در شعار را نمی خورند و می دانند این جریان همان است که تولی به غرب و تبری از اسلام را در دستور دارد. این جریان همگرایی خود را با کانون های شرارت علیه انقلاب یعنی پاریس، لندن و واشنگتن رها نمی کند.

5- اگر اساسنامه و مرامنامه احزاب و گروه های این جریان فکری را ملاحظه کنیم آنها روی التزام به آ رمان های امام و انقلاب تاکید دارند. آنها روی احترام به رای مردم بارها اعتقاد خود را اعلام کرده اند. آنها اعتقاد خود را به اسلامیت نظام تصریح کردند اما در این انتخابات همه چیز را زیرپا گذاشتند و دست در دست اجانب می خواستند رای اکثریت ملت ایران را در یک انتخابات با مشارکت85  درصدی نادیده بگیرند و حقوق ملت را ضایع کنند.به همین دلیل در درون خود به شدت مشکل پیدا کرده اند و کسانی که هنوز به آرمان های انقلاب و اسلام وفا دارند حاضر نیستند با این جریان همراهی کنند.

یک سوال کلیدی در اینجا مطرح است و آن اینکه آینده حیات سیاسی این جریان فکری که مشروعیت خود را به دلیل همگرایی با دشمنان نظام از دست داده چه می شود. دلسوزان بسیاری که اهل حل و عقد هستند تلاش های زیادی کرده اند که از خود کشی این جریان جلوگیری کنند اما آنها در لبه پرتگاه ایستاده اند و هر قدم که برای نجات آنها برداشته می شود را یک تهدید می دانند نه یک فرصت. برخی می خواهند پایان حیات سیاسی آنها را گردن نظام یا یک جریان دیگر بیندازند، حال آنکه این واقعیت ندارد. آنها دست به انتحار سیاسی زده اند و زخم های زیادی بر پیکر دارند. زخم بسترسازی مداخله بیگانگان در امور داخلی ایران، زخم رضایت به حمایت بیگانگان، زخم عدم التزام به جمهوریت نظام و پذیرش رای ملت، زخم محاربه با نظام و بالاخره زخم نادیده گرفتن مرامنامه های گوناگون در شناسنامه حزبی و ... این زخم ها آنها را از پای درخواهد آورد.

تردیدی نیست ضلعی که بخواهد سکولاریسم و لائیسیته را در رقابت های سیاسی ایران نمایندگی کند مدت هاست مرده است چرا که ملت به اسلام و آرمان های امام وفادارند. اما جریانی که می خواهد از همراهی سکولارها در رقابت های سیاسی سود ببرد نباید رگ حیات خود را به دست آنها بدهد تا مرز فقد مشروعیت خود آنها را مشایعت کند. نگارنده معتقد است هنوز دیر نشده می شود با آرمان های امام و انقلاب تجدید پیمان کرد و در صف اول مبارزه با معارضان انقلاب قرار گرفت و گذشته را جبران کرد و رای ملت را میزان دانست و به آن احترام گذاشت و ... غائله را ختم کرد.

اعتماد:هدفمند کردن یارانه ها بر بستر تامین اجتماعی

«هدفمند کردن یارانه ها بر بستر تامین اجتماعی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن می‌خوانید؛یکی از نمایندگان اعلام خطر می کند و در نامه یی پیشنهاد می دهد طرح هدفمند کردن یارانه ها یک سال عقب بیفتد. وزیر بازرگانی از انتظار شوک قیمتی سخن گفته است. شماری از نمایندگان می گویند تصویب لایحه هدفمند کردن یارانه ها به طور حتم بر وضع زندگی دهک های پایین جامعه تاثیر منفی خواهد گذارد. نماینده یکی از شهرهای آذربایجان شرقی با دلیل ثابت می کند که بررسی سریع این بحث در جلسات فشرده به ضرر مردم است.

مرکز پژوهش های مجلس احتمال تورم 60درصدی می دهد و رئیس آن اعلام می کند حتی اگر احتمال وقوع این فاجعه کم باشد، شرط عقل است که احتیاط کامل به عمل آید. یکی از خبرگزاری ها گزارش می دهد «لایحه هدفمند کردن یارانه ها در مجلس شورای اسلامی در حالی آخرین مراحل تصویب را از سر می گذراند که نگرانی از حذف یارانه کالاهای اساسی لحظه به لحظه بیشتر می شود.» و در ادامه خبر از احتمال ایجاد مشکلات اجتماعی می دهد.

بسیاری از کارشناسان اقتصادی اصرار می کنند در شرایط حاضر نباید تصمیم پرریسک حذف یارانه ها را گرفت و آنچه نوشتم جزء کوتاهی از بحث های طولانی جامعه است؛ آنچه در مطبوعات و خبرگزاری ها آمده است. آن سوتر، در میان مردم اگر بروید مات و مبهوت مانده اند، بسیار نگرانند و حق هم دارند چراکه هر یک از کارشناسان به گونه یی لبه تیز انتقاد را پیش کشیده است و هیچ کس با قاطعیت به آنان اطمینان نداده است.

گرچه هدفمند کردن یارانه ها یا آزادسازی قیمت ها فی نفسه تغییر مسیر از کژراهه به راهی راست در اقتصاد است، ولی دولت و مردم را از راهرویی عبور می دهد که گرمای سوزنده و هرم آتش آن شاید تحمل ناپذیر باشد. اگر بتوان از این معبر گذشت، نتیجه آن باغچه یی مصفا با هوای بهاری است. آیا می توان به بهار رسید یا در نیمه راه بازخواهیم گشت، همچنان که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی طرح تعدیل اقتصادی را برنتافتیم و مصوبات دولت خاتمی را درباره افزایش سالیانه بهای برخی از کالاهای اساسی مثل بنزین متوقف کردیم. کسی می گفت اگر طرح تعدیل دوران هاشمی اجرایی می شد، امروز مشکلی نداشتیم تا طرح هدفمند کردن یارانه ها را عرضه کنیم.

به هر حال سفری آغاز شده است؛ سفری که همگان در نگرانی رسیدن به مقصد با هم شریکند و این نگرانی ها که برشمردم، نگرانی درستی است چراکه بسیاری از کالاها با یارانه عرضه می شود و اینک که یارانه ها حذف و قیمت این کالاها آزاد می شود، موجی از افزایش قیمت ها و تورم ایجاد می کند که تبعات آن هنوز به روشنی قابل ارزیابی نیست. در واقع اگر افزایش قیمت ها و تورم را عارضه طرح هدفمند کردن یارانه ها بدانیم، این عارضه بر پیکر نحیف بخش هایی از اجتماع خواهد نشست که در اصطلاح طبقات فقیر و کم درآمد نامیده شده اند.

این افراد که بیشترین آسیب ها را خواهند دید، جامعه را با آسیب های جدی روبه رو خواهند کرد که تحت نام مشکلات اجتماعی قابل بررسی است؛ مشکلاتی که احتمال دارد کشور را با زیان هایی به مراتب بیشتر از سود احتمالی طرح هدفمند کردن یارانه ها روبه رو کند. پس اگر در اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها که همان آزادسازی قیمت ها است، اصرار داریم، باید از پیش قوانینی درباره تامین اجتماعی تصویب کنیم که کف زندگی خانوار در آن مشخص باشد.برای مثال یک فرد بالغ در اجتماع ما که به هر دلیلی از کار افتاده است، بداند که طبق قانون باید از چه مزایایی برخوردار باشد و اگر چنین مزایایی به او تعلق نگرفت، حق داشته باشد آن را از دولت مطالبه کند.مصداق این تامین اجتماعی را در برخی از کشورهای دنیا می توانیم شامل حداقل حقوق افراد بدانیم که کم و بیش مسکن (یک اتاق با توالت و حمام) و هزینه خورد و خوراک و در بعضی موارد استفاده از کالای فرهنگی است.

کیهان:قوطی عطار !

«قوطی عطار !»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛1- حضرت امام(ره) بارها بر این نکته تاکید می فرمودند که قدرت های استکباری مفهوم واقعی واژه های ارزشمند را تغییر داده اند و این واژه ها را در راستای منافع سلطه گرانه خود تعریف کرده و به کار می گیرند؛ «الفاظ به کلی از محتوای خود خالی شده. شما- این را من عرض می کنم- شما خودتان بروید دنبالش ببینید کجا یک لفظی از قبیل این الفاظی که متعارف بوده، عدالت، عدالت اجتماعی، طرفداری از حقوق بشر و... محتوای خودش را دارد... اگر پیدا کردید به من هم بگوئید تا استفاده کنم! ولی مطمئن باشید که در قوطی هیچ عطاری این چیزهایی که اینها می گویند نیست». صحیفه امام ، جلد16، صفحه 433

امام راحل(ره) در ادامه همین سخنان و به عنوان شاهد مثال از شکست سنگین و پرتلفات ارتش عراق که همان روزها اتفاق افتاده بود یاد کرده و اقدام صدام در اهدای نشان شجاعت به فرماندهان شکست خورده و بی لیاقت بعثی را نمونه زنده ای از این بازیگری می دانند که با هدف تقویت روحیه فرماندهان عراقی و پنهان کردن شکست سنگین ارتش عراق از نگاه مردم این کشور و افکارعمومی جهانیان صورت پذیرفته بود. ایشان می فرمایند؛

«نشان پیروزی هم محتوای خودش را از دست داده، اصلاً کلمه پیروزی، مفاد خودش را از دست داده است، مرتیکه- اشاره به صدام- عقب رانده شده، توی دهنش زده اند و بیرونش کرده اند، می گوید ما پیروز شدیم!»

2- «کنت تیمرمن» مسئول سابق میز ایران در سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا -CIA- و مدیر اجرایی «بنیاد دموکراسی برای ایران» معتقد است، اهدای جوایز بین المللی به مخالفان جمهوری اسلامی ایران، می تواند القاکننده بی توجهی ایران به موضوعی باشد که جایزه آن به مخالفان این رژیم تعلق گرفته است و در توضیح دیدگاه خود می گوید؛ وقتی به فلان داستان نویس، کارگردان، پژوهشگر و یا فعال سیاسی که به مخالفت با جمهوری اسلامی ایران شهرت دارد، جایزه شجاعت، دفاع از حقوق بشر، آزادی بیان و... داده می شود، این جایزه قبل از آن که نشانه شایستگی و امتیاز ضروری برای دریافت اینگونه جوایز باشد، افکارعمومی جهانیان را متوجه نقض حقوق بشر، سانسور و فقدان آزادی بیان در جمهوری اسلامی ایران می کند!

جین شارپ- تئوریسین کودتاهای مخملی- نیز در کتاب معروف خود با عنوان «از دیکتاتوری به دموکراسی» بر نظریه ای مشابه با دیدگاه «کنت تیمرمن» اصرار می ورزد. و رامین جهانبگلو جاسوس اعتراف کرده «سیا» تاکید می کند که در تماس های پی درپی و دوجانبه با برخی از اصلاح طلبان ایرانی و جرج سوروس و بنیاد آمریکایی وودرو ویلسون، افراد شناخته شده ای از گروه اپوزیسیون را برای دریافت اینگونه جوایز به بنیادهای آمریکایی و اروپایی معرفی می کرده است و...

«ادوارد هرمان» یکی از منتقدان سیاست سلطه جویانه آمریکا طی مقاله ای با اشاره به دهها نمونه مستند می نویسد:«جوایز بین المللی در کنار سازمان های بین المللی و معاهدات بین المللی، از جمله ابزارهای بسط سلطه آمریکا و وارد کردن تعداد هرچه بیشتری از افراد به جرگه کسانی است که برای دفاع از سلطه آمریکا خود را متعهد می دانند.»

3- هفته گذشته بنیاد تازه تاسیسی به نام «گفت وگوی جهانی» اعلام کرد اولین جایزه خود را به آقای محمد خاتمی و داریوش شایگان اختصاص داده و این دو که به طور مشترک برنده این جایزه شده اند در ژانویه سال 2010 طی مراسمی در کپنهاگ، پایتخت دانمارک جایزه خود را دریافت خواهند کرد. اهدای این جایزه- آنگونه که خواهد آمد- قبل از آن که نشانه شایستگی ها و امتیازات دریافت کنندگان جایزه در موضوع مورد اشاره باشد، نشانه شکست سنگین توطئه اخیر آمریکا و متحدانش علیه ایران اسلامی است و از این روی اهدای این جایزه مشترک به رئیس جمهور سابق و داریوش شایگان- یکی از مهره های شناخته شده و تابلودار در ضدیت با اسلام و انقلاب اسلامی- بی آن که اهداکنندگان خواسته و یا متوجه باشند، اعتراف به اقتدار جمهوری اسلامی ایران و پای بندی نظام به آموزه های اسلامی و انقلابی و اقرار به ناتوانی آمریکا از مقابله با آن است... موارد زیر در این باره گفتنی است؛

الف: داریوش شایگان که به طور مشترک با آقای خاتمی نامزد دریافت جایزه «گفت وگوی جهانی»! شده است، سوابق زیر را در کارنامه خود دارد؛
مشاور دفتر فرح پهلوی، عضو کد دار ساواک، مسئول دفتر رضا پهلوی در آمریکا، سردبیر نشریه «ایران نامه» اشرف پهلوی، دارای دهها سخنرانی و نوشته در حمایت از رضاخان پهلوی، همکار بنیاد آمریکایی وودرو ویلسون، داریوش شایگان به فحاشی علیه حضرت امام(ره) معروف است. او در نوشته ها و سخنرانی های متعدد خویش- مراجعه کنید به جلد هشتم کتاب نیمه پنهان از انتشارات دفتر پژوهش های کیهان- بارها به صراحت از اسلام به عنوان دینی که فاقد کارآیی است یاد کرده! و بر ضرورت تسلیم در برابر آمریکا تاکید ورزیده است. داریوش شایگان طی مقاله ای در روزنامه زنجیره ای جامعه- 28اردیبهشت ماه 77- می نویسد: «... اصطلاحی در بین اروپاییان رایج شد که: اگر نمی توانیم با آنها بجنگیم، پس به آنها ملحق شویم... ممکن است گفته شود پیوستن به آنها و همراه شدن با آنها وابستگی است. اما باید توجه داشت که مشکل وابستگی بحث کاملا کهنه شده است...»

ب: بنیاد تازه تاسیس «گفت وگوی جهانی» می توانست جایزه یاد شده را تنها به آقای خاتمی اهداء کند و یا نفر مشترک را از میان کسانی برگزیند که به دشمنی و کینه توزی آشکار با اسلام و انقلاب و امام و حمایت بی پرده از وابستگی ایران به آمریکا مشهور و معروف نباشد، ولی با انتخاب داریوش شایگان و اهدای جایزه مشترک به خاتمی و او، به گونه ای آشکار علت اصلی اهدای این جایزه را برای افکار عمومی جهانیان توضیح می دهد و آن، اعلام صریح و بی پرده این نکته است که جایزه یاد شده نشانه پایان موفقیت آمیز پروژه استحاله خاتمی و شکار قطعی وی برای به کارگیری در اردوگاه دشمنان اسلام، انقلاب و امام(ره) است. آیا اهدای مشترک جایزه مزبور به خاتمی و شایگان می تواند تعریف و مفهوم دیگری غیر از این داشته باشد؟!

ج: خاتمی اگرچه طی چند سال گذشته و مخصوصاً در جریان فتنه اخیر نشان داد که رویکردی نه فقط متفاوت، بلکه متضاد با نظام و انقلاب و امام(ره) پیدا کرده است ولی کماکان داعیه همراهی با نظام اسلامی را دارد و هنوز به صراحت، خروج قطعی خود از اردوگاه انقلاب را اعلام نکرده است. پذیرش جایزه مورد اشاره و قبول اشتراک با یکی ازجرثومه های پلید و دشمنان تابلودار حضرت امام(ره) نظیر داریوش شایگان می تواند به مفهوم اعلام خروج کامل وی از اردوگاه ایران اسلامی تلقی شود. سایت های داخلی و خارجی وابسته به کودتای مخملی و روزنامه های زنجیره ای با آب و تاب از اهدای جایزه «گفت وگوی جهانی» به خاتمی و شایگان یاد کرده اند و بی آن که به اهداف شناخته شده از اهدای این جایزه اشاره کنند و یا درباره هویت داریوش شایگان چیزی به روی خود بیاورند، به این جایزه افتخار!! نیز کرده اند. و اما، اگر آقای خاتمی با اعلام خروج کامل خود از اردوگاه نظام و انقلاب و امام(ره) موافق نیست، باید به صراحت- که در مقابله با دشمنان کمتر از ایشان دیده شده- از دریافت این جایزه خودداری کند... این گوی و این میدان!

4- اهدای جایزه یاد شده به آقای خاتمی در حالی که فتنه اخیر با شکست رسوایی برانگیزی روبرو شده است، پیام حمایت آمریکا و متحدانش از سران فتنه نیز تلقی می شود و قبل از هرچیز نشانه ناامیدی کامل دشمنان بیرونی از کارآمدی فتنه ای است که طراحی کرده و به صحنه آورده بودند. چرا که وقتی دشمن به اهرم های بی ارزش و دم دستی نظیر اهدای جایزه فلان از سوی فلان بنیاد تازه تاسیس و بی نام و نشان به  دست اندرکاران فتنه اخیر متوسل می شود، کمترین تردیدی باقی نمی ماند که طراحان فتنه به آخر خط رسیده اند.

5- دانمارک طی چند سال اخیر با انتشار دهها کاریکاتور موهن علیه رسول خدا(ص) و اصرار دولت این کشور بر ادامه این اقدام به عنوان یکی از کینه توزترین کشورهای اروپایی نسبت به اسلام و ملت های مسلمان شناخته می شود. تا آنجا که در بسیاری از کشورهای اسلامی و از جمله ایران شاهد اعتراض ها و تظاهرات فراوان و گسترده ای علیه این کشور بوده ایم. انتخاب دانمارک برای تاسیس بنیاد «گفت وگوی جهانی» و اهدای اولین جایزه آن به خاتمی و شایگان نمی تواند با دشمنی اعلام شده دولت این کشور علیه اسلام عزیز بی ارتباط باشد. می تواند؟!

6-اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی نیز از یکسو با استناد به حمایت وی از رژیم شاه در قتل عام مردم مسلمان و از سوی دیگر به خاطر مقالات او علیه رزمندگان اسلام در جریان جنگ تحمیلی بود. شیرین عبادی در آن مقاله ها، همصدا با صدام، جمهوری اسلامی ایران را به اعزام اجباری کودکان به جبهه! متهم کرده بود. بنیاد نوبل طی توضیح مختصری درباره علت اهدای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی آورده بود«این جایزه به دلیل فعالیت های خانم عبادی در زمینه حقوق بشر و حمایت از حقوق کودکان به ایشان تعلق گرفته است»! و به محتوای مقالات مورد استناد کمترین اشاره ای نشده بود.

گفتنی است که قرار بود جایزه صلح نوبل 2003 به پاپ ژان پل دوم داده شود ولی کمیته نوبل اعلام کرد؛ مخالفت پاپ با همجنس بازی، مخالفت وی با روابط جنسی قبل از ازدواج و اعتراض او به سقط جنین مانع از اعطای جایزه صلح نوبل به پاپ شد و این جایزه به خانم شیرین عبادی تعلق گرفت»!!

ابتکار:پدیده جدید در منازعات سیاسی؛ در جستجوی معنای پرتاب لنگه کفش

«پدیده جدید در منازعات سیاسی؛ در جستجوی معنای پرتاب لنگه کفش»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم
مرتضی اصلاحچی: دنبال کردن ماجرای پرتاب کفش آنگاه جالب و هیجان انگیز می شود که هر بار پرتاب کفش معنای مختلف می یابد برای برخی رسانه ها; کفش پرت کن به سوی جرج بوش قهرمان می شود. کفش پرت کن به سوی صفار هرندی بی فرهنگی نامیده می شود که با اقدام سخیف خود میزان مدنیت خویش را اثبات کرده است و پرتاب کفش های پی در پی به سمت مهدی کروبی اقدامی انقلابی در پاسخ به رفتارهای ضد میهنی او تفسیر می شود.

اپیزود اول; منتظر الزیدی قهرمانی جهانی
در واپسین روزهای آذر ماه سال گذشته زمانی که جرج بوش در آخرین روزهای ریاست جمهوری اش برای آخرین بار راهی عراق شده بود تا از این کشور جنگ زده بازدید کند اما اتفاقی رخ داد که به سرعت تبدیل به خبر یک تمام رسانه های دنیا گردید; خبرنگاری عراقی کفش های خود را به سمت جرج بوش پرتاب کرد. "منتظرالزیدی" خبرنگار شبکه تلویزیونی بغدادیه در هنگام مصاحبه مطبوعاتی بوش و المالکی در حالی که دشنام گویان، رئیس جمهور امریکا را به سگ تشبیه کرد جفت لنگه کفش هایش را از پا در آورد و آنها را یکی پس از دیگری به سوی بوش پرتاب کرد. جرج بوش اما که از نسل گاوچران های تگزاس است با چالاکی تمام جاخالی داد تا هیچ کدام از دو کفش پرت شده به صورتش برخورد نکند.

او تلاش کرد تا اعتماد به نفس خود را حفظ کند و زمانی که ماموران نخست وزیری عراق خبرنگار عراقی را که به "کفش پرت کن" شهرت یافت از سالن خارج می کردند گفت:« ازاین گونه حوادث در برنامه های مختلف اتفاق می افتد و من متعجب نیستم.» بوش همچنین اینگونه حوادث را نمونه ای از وجود دموکراسی دانست. کفش پرت کن عراقی اما در شرایطی که در بازداشت به سر می برد به سرعت تبدیل به نمادی از مخالفت مردم عراق با حمله نظامی آمریکا به این کشور گردید و در کشورهای اسلامی و جهان سوم تا حد یک قهرمان شان و منزلت پیدا کرد.

ایران نیز از سایر ممالک اسلامی مستثنی نبود و رسانه های دولتی از او یک قهرمان ساختند و با آب و تاب اخبار مربوط به اقدام الزیدی را منعکس نموده و از او تجلیل کردند. رسانه هایی همچون "فارس" "ایرنا"، "کیهان" و... این اقدام خبرنگار عراقی را مستحق پاداشی در خورد دانستند.پس از این اقدام "لنگه کفش" به سرعت تبدیل به نمادی از مبارزه شد و در تجمعات بسیاری به صورت سمبلیک حضور پیدا کرد. و حتی در ا یران مسابقاتی در قالب پرتاب کفش به سوی تمثال بوش برگزار گردید تا خاطره حرکت خبرنگار عراقی زنده بماند.در این راستا در دی ماه سال 87 برخی نهادها از مسابقه پرتاب کفش به عکس بوش اطلاع داند که در حاشیه نماز جمعه برگزار خواهد شد. در یکی از این اطلاعیه ها آمده بود: «در راستای حمایت از حرکت قهرمانانه خبرنگار شجاع عراقی (منتظر الزیدی) در پرتاب کفش خود به سمت شیطان بزرگ و با هدف همراهی با این حرکت زیبا و ضد استکباری و همچنین ابراز خشم و کینه انقلابی علیه استکبار، تربیت بدنی سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ مسابقه پرتاب کفش را برگزار می کند.» از دیگر سو همچنین قائم مقام وزارت علوم ایران خبر داد که وزارت علوم و دانشگاه پیام نور از منتظرالزیدی خبرنگار عراقی که در اقدامی جسورانه مخالفت خود را با رئیس جمهور سابق آمریکا نشان داد حمایت کرده و او را در یکی از دانشگاهها بورسیه تحصیلی خواهد کرد.

این اقدام خبرنگار عراقی اینقدر احساسات برخی ایرانی ها را تهییج کرده بود که حتی علیرضا غزوه شعری در مدح او بسراید و چنین بگوید: کفشی به او نخورد/ ولی مرد/ و پیش از آن که بمیرد/ در نطق بچگانه خود گفت/ که نمره ات 10 بود/ اما تو 20 گرفتی المنتظر! اگرچه برخی رسانه های ایرانی پرتاب کفش به سوی بوش را عملی قهرمانانه، ضد استکباری، آزادی خواهانه و... توصیف می کردند اما گمان نمی برند که این عمل در کمتر از یکسال ممکن است چندان رواج پیدا کند که حتی در ایران نیز کاربرد پیدا کرده و به سمت سیاستمداران وطنی نیز لنگه کفشی پرتاب شود.

اپیزود دوم; کفش پرت کن به سوی صفار، بی فرهنگی کم آورده
در 27 مهر ماه امسال زمانی که وزیر فرهنگ ارشاد دولت نهم برای شرکت در نشست "سو» تفاهم بزرگ" به دانشگاه تهران رفته بود شاهد پرتاب لنگه کفش به سوی خود بود.پرتاب کننده این لنگه کفش اما قدرت بازویی همچون خبرنگار عراقی نداشت چراکه کفش او در میانه راه پیش از آنکه به صفار هرندی برسد روی سر یک دختر فرود آمد. این کفش پرت کن وطنی اما از بختی همچون منتظر الزیدی برخوردار نبود چراکه هیچ کسی او را قهرمان ندانست و رسانه هایی که خبرنگار عراقی را به خاطر پرتاب کفش به بوش قهرمان کرده بودند کفش پرت کن ایرانی را به خاطر پرتاب کفش به سمت صفار هرندی شخص بی فرهنگی توصیف کردند که در برابر استدلالات منطقی صفار کم آورده است. خود صفار نیز در همان نشست آن لنگه کفش کذایی را در دست گرفت و گفت: «لطفا علامت مدنیت نفرستید.!» پس از این صحبت صفار دانشجویان بسیجی بلافاصله شعار دادند: «آزادی اندیشه با لنگه کفش نمی شه.» پس از ان نیز رسانه های مختلف حامی دولت با انتشار گسترده این خبر و چاپ عکس صفار هرندی که خنده کنان لنگه کفش را در دست گرفته بود این اقدام را به کل مخالفان دولت تعمیم داده و آنرا نشانی از سطح فرهنگ و مدنیت و بینش آنها قلمداد کردند.
اپیزود سوم; کروبی، منافقی که لنگه کفش حقش بود

هنوز مدت زمان زیادی از پرتاب کفش به سوی صفار هرندی نگذشته بود که اقدام مشابهی صورت گرفت، اینبار اما مهدی کروبی هدف پرتاب کفش قرار گرفت و او که همچون بوش وصفار هرندی بخت یار نبود مورد اصابت قرار گرفت و سرش بر اثر برخورد این لنگه کفش خونین شد. روز جمعه زمانی که مهدی کروبی برای بازدید از نمایشگاه مطبوعات به مصلای تهران رفته بود شاهد تجمع موافقان و مخالفان خود بود. او در این حضور از سوی مخالفان خود مورد حمله قرار گرفت و عمامه از سرش افتاد و در نهایت سر بی عمامه اش مورد اصابت کفش قرار گرفته و خونین شد. خبرگزاری حامی دولت، فارس، که سال گذشته پرتاب کفش به سوی بوش را عملی قهرمانانه، پرتاب کفش به سوی صفار هرندی را عملی مذبوحانه و ناشی از بی فرهنگی قلمداد کرده بود درباره برخورد با کروبی اینگونه می نویسد: «کروبی در دقایق ابتدایی حضور خود در نمایشگاه مطبوعات با خیل مردمی روبه رو شد که از او با شعارهای مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه استقبال می کردند.

حجم شعار ها بر علیه کاندیدای شکست خورده دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم به حدی بود که وی مجبور شد از همان ابتدای نمایشگاه راه خود را کج کرده و به دنبال درب خروج باشد. اما در این بین نیز با شعارهای «مرگ بر دروغگو» و «مرگ بر منافق» حاضرین در نمایشگاه روبه رو شد.» فارس ادامه می دهد: «مهدی کروبی بعد از حضور چند دقیقه ای در نمایشگاه از طبقه دوم مصلی خارج شد. کروبی در پی هجوم برخی افراد به سمت وی و پرتاب لنگه کفش به طرف او مجبور شد بدون عمامه مصلی را ترک کند.»

این خبرگزاری در تجلیل از پرتاب کفش به سوی کروبی می نویسد: «در این بین نهضت لنگه کفش نیز به راه افتاد و جمعیت خشمگین حاضر با پرتاب کردن لنگه کفش های پی در پی به سبک "منتظرالزیدی " به سوی کروبی، اقدامات اخیر وی که موجب صدمه دیدن و کشته شدن جمعی از جوانان کشور شده بود را پاسخ می گفتند.» اکنون این سوال پیش می آید که چرا و چگونه سه پرتاب کفش به سوی سه شخص مختلف از سوی برخی رسانه ها واکنش های متفاوتی می یابد. کفش پرت کن به سوی جرج بوش قهرمانی می شود که دانشگاه های ایران حاضرند به او بورس تحصیلی بدهند و در تقلید از اقدام او مسابقه برگزار می شود. کفش پرت کن به سوی صفار هرندی بی فرهنگی نامیده می شود که با اقدام سخیف خود میزان مدنیت خویش را اثبات کرده است و پرتاب کفش های پی در پی به سمت مهدی کروبی اقدامی انقلابی در پاسخ به رفتارهای ضد میهنی او تفسیر می شود.

فارغ از مسئله قابل تامل مواجهه متغیر و متضاد برخی رسانه ها و جریان ها با اقدام مشابه پرتاب کفش به سوی شخصیت های سیاسی به نظر می رسد که پرتاب کفش به نشانه اعتراض کم کم دارد به امری جا افتاده در منازعات سیاسی تبدیل می گردد بنابراین لازم است کسانی که احتمال می رود در معرض پرتاب کفش قرار بگیرند یا همچون جرج بوش بدن خود را ورزیده و چالاک کنند تا به موقع جا خالی دهند و یا همچون صفار هرندی فاصله مطمئن با مخالفین را حفظ کنند که کفش به آنها نرسد، چون در غیر این صورت همچون مهدی کروبی کفش با صورت آنان برخورد خواهد کرد.

جمهوری اسلامی:چرخش هسته ای هرگز!

«چرخش هسته ای هرگز!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این روزها در عرصه مذاکرات هسته ای با گروه 1 +5 و در صحنه دیپلماسی هسته ای شاهد حوادث و رویدادهای قابل تاملی هستیم که اگر اندکی غفلت و بی توجهی روی دهد و یا دچار شعارزدگی و سطحی نگری شویم حاصل سالها زحمات مدیران کشورو تلاش دانشمندان و مقاومت ملت ایران بر باد خواهد رفت .
ماه گذشته و همزمان با از سرگیری مذاکرات هسته ای ایران با کشورهای 1 +5 در ژنو و ارائه بسته پیشنهادی موجی از استقبال در طرفهای مذاکره کننده مبنی بر ایجاد تحولات مثبت در مسیر مذاکرات و خروج آن از بن بست پدیدار شد و آقای البرادعی اعلام کرد ایران با انتقال اورانیوم غنی سازی شده خود از مجتمع فناوری هسته ای نطنزبه خارج و ادامه فرآیند غنی سازی توسط یک کشور ثالث موافقت کرده است .

ماجرا از این قرار است که پس از گذشت 5 ماه از انسداد در مسیر مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای 1 +5 سرانجام در مذاکرات ژنو پیشنهاد آمریکا مبنی بر تحویل 80 درصد از اورانیوم غنی شده ایران و انتقال یکجای آن به خارج برای تولید کمتر از 200 کیلو میله سوخت با غنای 20 درصد در جهت تامین سوخت راکتور تحقیقاتی تهران مورد پذیرش گروه مذاکره کننده ایران قرار گرفت . این پیشنهاد آمریکا درحالی ارائه شده بود که خارج از مسائل مذاکرات هسته ای در مجموعه مکاتبات ایران با آژانس جمهوری اسلامی ایران با توجه به نزدیک بودن اتمام سوخت راکتور تهران که در سال آینده به پایان می رسد درخواست کرده بود سوخت این راکتور که باید با غنای 20 درصد باشد توسط آژانس تامین گردد .

راکتور تحقیقاتی تهران قبل از انقلاب توسط یک شرکت آمریکایی جهت انجام تحقیقات مدل و پایه در ایران احداث شده و قرار بود با سوخت غنای بالا فعالیت کند که با خودداری طرف آمریکایی از تحویل سوخت پس از انقلاب و تغییرات صورت گرفته این راکتور در دوره سازندگی برای تولید داروهای پزشکی براساس سوخت اورانیوم 20 درصد که از آرژانتین خریداری شد فعالیت خود را آغاز کرد . ولی با توجه به نزدیک بودن زمان پایان این سوخت و درخواست ایران از آژانس برای تامین آن از کشورهای ثالث آمریکائی ها با ارائه پیشنهادی چند وجهی به ایران اعلام کردند درصورت ارائه بخش اعظم اورانیوم غنی شده طی سالهای اخیر در ایران حاضرند با غنی سازی مضاعف اورانیوم های 3 5 درصدی مجتمع نطنز و تبدیل آن به اورانیوم 20 درصدی و تهیه میله های سوخت در کشور ثالث موافقت کنند .

این پیشنهاد به اصطلاح تشویقی که باهدف از بین بردن دستاوردهای غنی سازی ایران و ظاهرا برای جلوگیری از احتمال انحراف ایران از روش صلح آمیز هسته ای و جلوگیری از دستیابی به اورانیوم تغلیظ شده ارائه گردید تنها برای زمین گیر کردن فعالیت هسته ای دانشمندان ایرانی و تعلیق فعالیتهای موثر هسته ای ایران از طریق مسدود کردن راههای ارتقا فرآیند خودکفایی هسته ای کشورمان بود چرا که غرب به سرکردگی آمریکا در همه مذاکرات مسیر امتیازگیری و تعلیق فعالیت های هسته ای ایران را دنبال کرد و فرایند هسته ای شدن ایران نه تنها حاصل تدبیر 30 ساله مدیران ارشد کشور و تلاش و زحمات طاقت فرسای دانشمندان و متخصصانی است که سالها در محیط های آزمایشگاهی با هدف رسیدن به خودکفایی و بومی کردن دانش هسته ای در کشورمان خون دل خورده اند بلکه فرآیند اراده جمعی ملت ایران است که اکنون به یک موضوع ملی تبدیل شده و ضرورت استیفای این حق طبیعی و قانونی و ادامه آن مورد اتفاق آحاد ایرانیان می باشد.

متاسفانه قبول پیشنهاد پایان دادن به چرخه خودکفایی در فناوری هسته ای و انتقال قسمت اعظم تولیدات اورانیوم بدست آمده در سالهای اخیر در آزمایشگاه فناوری نطنز و تمکین در برابر خواست آمریکا موضوعی است که در مذاکرات ژنو و وین در پوشش پیشنهاد البرادعی روی داد. کارشناسان دانشمندان اهل خبره و نظر در این باره معتقدند درصورت پذیرش پیشنهاد البرادعی در مذاکرات وین که همان بسته پیشنهادی آمریکاست شیب تلاش دانشمندان ایرانی برای رسیدن به خودکفایی هسته ای ابتدا ملایم و سپس متوقف خواهد شد و در وضعیت انجماد و بلاتکلیفی قرار خواهد گرفت . برخی کارشناسان معتقدند آمریکائی ها پس از دریافت اورانیوم غنی سازی شده ایران که حاصل چندین سال تلاش دانشمندان ایرانی است بازی های حقوقی سیاسی و فنی جدیدی را در بازپس دادن آن پیاده خواهند کرد که الزام ایران به امضای معاهده الحاقی « ان . پی . تی » جزیی از آن است . گفته می شود طراح اصلی این نقشه پیشنهادی شخص باراک اوباماست که با رایزنی های گسترده در تلاش است با کشاندن ایران به پذیرش توافقنامه ای جدید ابتدا اورانیوم غنی شده را از کشورمان خارج کند و در گام های بعدی با دست باز و خیال راحت از ناتوانی ایران در دستیابی به فرآیند غنی سازی هسته ای مسئولان ایرانی را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و به دنبال خود بکشاند.

بنابر این با توجه به شواهد و قرائن موجود ما نباید در دامی که آمریکائیها برای ما گسترانده اند بیفتیم و در کوران مذاکرات حاضر به تقدیم حاصل تلاش و مقاومت دانشمندان ایرانی و ملت قهرمان ایران به غربی ها شویم . هیات مذاکره کننده کشورمان باید توجه داشته باشد که ما در موضوع هسته ای هر چند اهل منطق و مذاکره هستیم ولی بنا نداریم زیر بار زور و فشار غنی سازی را بین زمین و آسمان معلق کنیم و به چرخه فناوری هسته ای و خودکفایی ملی خود پایان دهیم .
ما نباید با اقدامات فاقد تدبیر برای خودمان عامل تهدید ایجاد نموده و به مطالبات غیرقانونی کشورهای غربی تن در دهیم.

 هرچند ما آمادگی حل موضوع هسته ای و اطمینان بخشی نسبت به فعالیتهای صلح آمیز هسته ای مان را داریم ولی هرگز حاضر نیستیم راهی را که با کفایت و توانایی برای رسیدن به خودکفایی هسته ای آغاز کرده ایم متوقف سازیم . ملت ایران مصمم است در چارچوب قوانین به فعالیت های غنی سازی خود ادامه دهد و تحت هیچ شرایطی حق قانونی خود را به مطالبات غیرقانونی نفروشد و چرخه هسته ای خود را قربانی چرخش های هسته ای وعده های بی پشتوانه و سراب های تحقق نیافتنی نکند. اراده ملت ایران در این موضوع آنچنان جدی است که تاکنون همه مشکلات را به جان خریده و حاضر است هر مانعی را از سر راه بردارد به طوری که هیچ قدرتی نتواند در برابر این اراده مقاومت کند. طبعا هیات مذاکره کننده کشورمان نیز باید با الهام از چنین روحیه ای در مذاکرات حضور یابد و هیچگونه ضعف و سستی به خود راه ندهد.

حیات نو:ملاحظاتى اخلاقى درباره حمله به کروبی

«ملاحظاتى اخلاقى درباره حمله به کروبی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حیات نو به قلم هومان دوراندیش است که در آن می‌خوانید؛«کتک‌کارى سیاسی»، سنت سیئه‌اى است که از سالها پیش در جامعه ایران وجود داشته و در دوران پس از انقلاب نیز بارها و بارها در فضاى سیاسى ایران به وقوع پیوسته است. چه در روزها و سالهاى پرالتهاب آغاز انقلاب و چه در سالهاى پس از جنگ، که گروهى مدعى ارزش‌ها در فضاى سیاسى کشور نقش‌آفرین شد، جامعه ایران همواره شاهد بوده است که عرصه سیاست، که بنا بر تعریف باید عرصه تدبیر و عقلانیت باشد، به محل خشنونت و درگیرى فیزیکى بدل شده است. حمله به برخى روشنفکران و روحانیان منتقد، ترجیع‌بند شعر سیاست در این دیار در طول‌سال‌ها بوده است. حافظه تاریخى ایرانیان دیگر اکنون آکنده از اخبار چنین حملاتى است.

حملات دنباله‌دار گروه‌هاى فشار بدون تردید نشانه عقب‌ماندگى برخى جریان‌هاى سیاسى کشور است؛ چه سنت حمله به مخالفان سیاسى و یا مطبوعات مخالف، رویه غیرقابل دفاعى است که در دهه 1320 بارها و بارها آزموده شد؛ رویه‌اى که امروزه از سوى مورخین رسمى انقلاب اسلامى نیز به عنوان لکه ننگى در تاریخ قلمداد مى‌شود. با این حال ظاهراً آنچه که در گذشته لکه ننگ قلمداد مى‌شود، براى یک جریان سیاسى در نظام جمهورى اسلامی، کنشى قابل قبول محسوب مى‌شود...

مثلاً یکى از چهره‌هاى تندرو جریان راست افراطی، پس از ضرب و شتم مهدى کروبى در نمایشگاه مطبوعات، به جاى محکوم‌کردن این اقدام، که در تمامى کشورهاى پیشرفته و دموکراتیک جهان اقدامى خلاف عرف در فضاى سیاسى محسوب مى‌‌شود، حمله به کروبى را نشانه «هوشیارى ملت» دانست. جا دارد که از تحسین‌کنندگان حمله به کروبى بپرسیم که اگر چنین کنش سیاسى بدوى و خارج از نزاکتى متوجه یکى از شخصیتهاى سیاسى مقبول آنان شده بود، آیا باز هم حمله مردم حامى جناح مخالف به شخصیت سیاسى جناح خودشان را نشانه هوشیارى ملت مى‌دانستند؟

بحث در باب مقبولیت یا محکومیت ضرب وشتم فیزیکى مهدى کروبى یا هر شخصیت سیاسى دیگری، زمانى به نتیجه مى‌رسد که پاسخ این سوال اساسى روشن شده باشد که آیا هویت‌ها و شخصیت‌ها توجیه‌کننده روش‌ها هستند؟ به عبارت دیگر آیا روش الف ( کتک‌زدن مخالفان سیاسى ) بسته به هویت و شخصیت فاعل آن، گاهى مقبول و گاهى نیز نامقبول است؟ پاسخ این سئوال در گرو آن است که فلسفه اخلاق فرد پاسخ‌دهنده چه باشد. مثلاً اگر فرد پاسخ‌دهنده به این سوال قائل به اخلاق وظیفه‌گرا یا نتیجه‌گرا باشد، قطعاً به سئوال فوق پاسخ منفى مى‌دهد. چرا که از منظر اخلاق‌وظیفه‌گرا، «انسان دشوارى وظیفه است» و یکى از وظایف آدمی، حفظ جان و امنیت دیگران است. بنابراین خشم و نفرت سیاسى به هیچ وجه نمى‌تواند توجیه کتک‌زدن دیگران باشد. وظیفه عدم تعرض به امنیت دیگران هر اندازه هم که به لحاظ روانى دشوار باشد، وظیفه‌اى چنان گرانسنگ است که سرپیچیدن از آن عین درافتادن به ورطه بى‌اخلاقى است.

ضرب و شتم فیزیکى دیگران از منظر اخلاق نتیجه‌گرایانه نیز عملى غیر اخلاقى است؛ زیرا ما حتى اگر ارزشهاى دموکراتیک را هم قبول نداشته باشیم و صرفاً در پى تحقق ارزشهاى اسلامى باشیم، باز هم ناگزیریم که امنیت دیگران را پاس بداریم چرا که تعرض به فردى که در هیچ محکمه‌اى محکوم نشده است، کنشى کاملاً ناسازگار با آموزه‌هاى اسلامى است. مهدى کروبى حتى اگر در دادگاه هم محکوم شده بود، باز شهروندان عادى مستقر در نمایشگاه مطبوعات حق نداشتند که راساً در پى اجراى حکم مجازات وى باشند.

تحسین‌کنندگان حمله به کروبی، در صورتى که بخواهند کماکان بر موضع مویدانه‌شان نسبت به کنش پیاده‌نظام جناح سیاسى خویش باقى بمانند و در عین حال سخن قابل تامل نیز بگویند، ممکن است از منظر اخلاق فضیلت‌محور به سئوال مذکور پاسخ دهند. در اخلاق فضیلت‌محور بیش از آنکه فعل شخص مد نظر قرار گیرد، هویت و شخصیت او لحاظ مى‌شود. از این منظر چه بسیار امورى که اگر عموم افراد مرتکب شوند غیراخلاقى‌اند اما اگر فردى خاص با فضائل شخصیتى ویژه مرتکب شود، به پشتوانه شخصیت پر فضیلت او، اعمالى اخلاقى محسوب مى‌شوند.

بنابراین ممکن است مدافعان و مویدین حمله به کروبى بگویند میان ضرب و شتم فیزیکى کروبى با ضرب و شتم فعالان سیاسى و مطبوعاتى در دهه 1320، تفاوت از زمین تا آسمان است؛ چه ضاربان روزنامه‌نگاران دهه 1320، اهدافى پلید داشتند ولى ضاربان مهدى کروبى در نمایشگاه مطبوعات، خاستگاه و خواسته‌هاى دیگرى داشتند. آنها انسانهایى دیندارند که با کتک‌زدن مهدى کروبى در پى تحکیم نظام جمهورى اسلامى بودند. بنابراین فضائل ضاربان کروبى موجب مى‌شود که حساب آنها را از حساب شعبان بى‌مخ‌ها و لمپن‌هاى دهه 1320 جدا کنیم و فضائل این افراد را مبناى اخلاقى‌بودن رفتار آنان در نمایشگاه مطبوعات بدانیم.

اما از آنجایى که در اخلاق‌ فضیلت‌محور عموماً از «فرد صاحب فضیلت» بحث مى‌شود، على‌القاعده نمى‌توان کنش آکنده از عصبانیت جماعتى متشکل از افراد ناشناس را مصداق رفتار قابل قبول از منظر اخلاق فضیلت‌محور دانست. مگر اینکه گفته شود حمله به مهدى کروبى در نمایشگاه مطبوعات، ناشى از دستور برخى افراد صاحب فضیلت بوده است یا اینکه حمله‌کنندگان به کروبى با علم به رضایت این افراد نسبت به چنین فعلی، کروبى را آماج حمله خویش ساختند. بنابراین در این جا چنین فعلى با توجه به شخصیت افراد آمر فعل توجیه مى‌شود نه شخصیت عاملان آن. یعنى این افراد کتک‌زدن کروبى را در شرایط کنونى به مصلحت کشور ( و چه بسا به نفع مصالح اخروى خود کروبى ) دیده‌اند و نکته مهم در این میان این است که آنها ( یعنى چنان افراد فاضلى ) دستور حمله به کروبى را داده اند.

هر چند که مطابق پاره‌اى از قرائتهاى نخبه‌گرایانه از اخلاق فضیلت‌محور، مى‌توان حمله به مهدى کروبى یا هر رجل سیاسى دیگرى را بدین شکل توجیه کرد اما نباید فراموش کرد که شخصیتهاى واجد فضیلت در هر سوى جبهه جمهوریت و اسلامیت نظام قرار دارند. به عبارت دیگر «آزادیخواهان واجد شخصیت پرفضیلت» نیز در جامعه ایران بسیارند و در صورت پذیرش چنین قرائتى از اخلاق نخبه‌گرایانه، شخصیت آنان نیز مى‌تواند دستمایه تولید و توجیه خشونت سیاسى در این کشور باشد.

بنابراین اگر بنا بر این باشد که فضائل شخصى و اخلاقى فلان شخصیت‌هاى سیاسى یا مذهبى مبناى صدور مجوز ضرب و شتم فیزیکى مخالفان سیاسى باشد، در حقیقت زینى را تدارک دیده‌ایم که گاهى به پشت است و گاهى نیز پشت بر او. این ملاحظات مى‌تواند مبناى صدور این حکم باشد که اخلاق فضیلت‌محور، اخلاقى نیست که به کار حوزه سیاست بیاید؛ چه این اخلاق کاملاً استعداد آن را دارد که خشونت سیاسى را تئوریزه کند و با نخ و سوزن تبیین خویش قباى توجیه را بر قامت کنش پرخشونت آمران و عاملان سیاسى بیفکند.

دنیای اقتصاد:بورس تهران؛ بدون تحلیل یا حبابی؟

«بورس تهران؛ بدون تحلیل یا حبابی؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن می‌خوانید؛بورس تهران تا پایان مهرماه 88، میانگین بازدهی 8/52درصدی را برای سرمایه‌گذاران در سال‌جاری ثبت کرد.

بازدهی که تحت‌تاثیر رشد 4200واحدی شاخص کل حاصل شده است؛ این در حالی است که 33درصد از این بازدهی تنها طی سه ماه گذشته به دست آمده است.به بیان دیگر بورس تهران طی مدت مزبور، روزهای درخشانی را به لحاظ سودآوری پشت سر می‌گذارد. در این میان یک سوال ذهن اکثر کارشناسان را به خود مشغول کرده؛ «آیا قیمت‌ها در بورس تهران حبابی است؟»

برای پاسخ به این سوال باید پیش از هر چیز دلایل رشد قیمت سهام را در سال‌جاری مورد بررسی قرار داد. سال 88 در شرایطی برای بورس تهران آغاز شد که بانک مرکزی در راستای سیاست‌های مهار نقدینگی که از سال 87 در پیش گرفته بود، دومین بسته سیاستی – نظارتی خود را منتشر کرد.

هرچند اولین بسته بانک مرکزی با هدف مهار رشد شتابان نقدینگی به صورت انقباضی تدوین شده بود، اما بانک مرکزی با مشاهده اثرات رکودی اولین بسته، ‌دومین بسته را با دیدی انبساطی‌تر تدوین کرد.بسته‌ای که براساس آن بخشی از منابع بانک‌ها از طریق کاهش نرخ سپرده قانونی نزد بانک مرکزی آزاد می‌شد؛ اما در مقابل، خروج بخشی از سپرده‌های بانک‌ها نیز تحت تاثیر کاهش نرخ سود سپرده‌های بانکی و اوراق مشارکت از منابع بانک‌ها می‌کاست. از سوی دیگر، رویکرد ارائه تسهیلات خرید مسکن به صورت انحصاری از سوی بانک مسکن و همچنین رشد حبابی قیمت‌ها در بخش مسکن طی سال‌های 86 و اوایل 87، ‌در عمل بخش مسکن را همچنان در رکود قرار می‌داد؛ در نتیجه این سیاست‌ها، نقدینگی آزاد شده از محل کاهش نرخ سود بانکی، مامنی بهتر از بورس نمی‌یافت. همچنین بورس در ماه‌های ابتدایی 88 در پی بازگشت قیمت جهانی کالاها و مواد اولیه و افزایش خوش‌بینی‌ها نسبت به پایان یافتن بحران جهانی اقتصاد و به دلیل اتکای زیاد نسبت به شرکت‌های تولیدکننده این گونه مواد، مناسب‌ترین محل برای کسب سود واقعی بود.
روندی که طی چهار ماه نخست سال 88 و با توجه به هم‌زمانی دلایل پیش گفته با فصل مجامع، منجر به تصحیح قیمت سهام و ثبت میانگین بازدهی 20درصدی طی این مدت شد.

در این میان نباید از کاهش مقطعی نرخ تورم در سال 88 و به تبع آن کاهش بازده مورد انتظار و افزایش میانگین نسبت قیمت به درآمد در بورس چشم‌پوشی کرد. اما پس از این تصحیح اولیه در نیمه تابستان، به نظر می‌رسید بورس تهران وارد فاز جدیدی از رشد قیمت‌ها شده که برخی کارشناسان را درخصوص شکل‌گیری حباب قیمتی نگران کرده است. استدلال اکثر این کارشناسان هم مداخلات دولت در بازار پول از طریق کاهش جذابیت سرمایه‌گذاری آن و در نتیجه هجوم نقدینگی سرگردان به بورس است. برای اثبات این ادعا باید توجه داشت که بورس تهران تا پایان مهرماه 88، میانگین بازدهی 8/52درصدی را ثبت کرده؛ در حالی که بالاترین میزان میانگین بازدهی بورس در سال 87 معادل 1/36درصد در نیمه مردادماه همان سال بوده است.

به بیان دیگر بورس تهران به لحاظ بازدهی در سال 88 در وضعیتی بسیار بهتر و جذاب‌تر نسبت به سال قبل قرار دارد که این موضوع می‌تواند توجیه‌کننده هجوم احتمالی نقدینگی به این بازار باشد؛ اما برخلاف این تصور، گزارش‌های مدیریت بازار شرکت بورس تهران نشان می‌دهد خالص جریان سرمایه‌گذاری افراد حقیقی و حقوقی (تفاضل ارزش خرید و فروش سهام) طی نیمسال اول 88، 72درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل افت کرده است؛ به بیان دیگر با وجود افزایش میانگین بازدهی سهام در بورس، خالص سرمایه‌گذاری در بورس از 5600میلیارد تومان به کمتر از 1600میلیارد تومان رسیده است. وضعیتی که به وضوح رشد حبابی قیمت‌ها تحت‌تاثیر هجوم نقدینگی را زیر سوال می‌برد؛ هرچند باید توجه داشت بورس تهران به طور قطع به دلیل کثرت شرکت‌های حاضر در آن در هر مقطعی از زمان، شاهد حباب قیمتی در یک سهم یا صنعت خاص می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد حبابی شدن بورس تهران به صورت کلی نظیر آنچه در سال 82 با اکثر شرکت‌های حاضر در بورس رخ داد، در حال حاضر منتفی است.

این در حالی است که بورس در شرایط کنونی از رشد غیرمنطقی قیمت برخی از شرکت‌ها نیز رنج می‌برد؛ شرکت‌هایی که به‌طور عمده می‌توان آنها را در دو گروه واگذار شده از سوی دولت و شرکت‌های دارای خریدار خاص حقوقی طبقه‌بندی کرد. آخرین نمونه از گروه شرکت‌های دولتی، بیمه البرز است که با وجود تاکید مقامات سازمان خصوصی‌سازی مبنی بر ارزش‌گذاری قیمت توسط چهار نهاد مستقل و کسب حداکثر قیمت 450تومانی، به دلیل هیجان خریداران در روز عرضه اولیه در قیمت 630 تومان عرضه شد؛ عرضه‌ای که در همان روز از سوی مدیرعامل «البرز» گران و بیش از ارزش واقعی عنوان شد و در حال حاضر قیمت آن به دلیل هجوم خریداران به سطح 850 تومان رسیده است؛ این در حالی است که به اذعان اکثر کارشناسان، اگر «البرز» در روز نخست حتی در قیمت یک‌هزار تومان عرضه می‌شد، به طور قطع با همین هیجان از سوی سرمایه‌گذاران خریداری می‌شد.

به بیان دیگر تجربه عرضه بیمه البرز نشان می‌دهد، فعالان بورس تهران حساسیت خود را نسبت به سطح قیمت از دست داده‌اند. باید توجه داشت که بورس، محلی برای دادوستد یک دارایی به نام سهام است و اصلی‌ترین فاکتور برای تصمیم‌گیری در خصوص خرید، فروش یا نگهداری این دارایی، قیمت است؛ فاکتوری که در حال حاضر در خصوص برخی شرکت‌ها کارآیی خود را از دست داده است؛ حساسیتی که اصلی‌ترین عامل از بین رفتن آن، محدودیت نوسان قیمت در بازار سهام است.

این محدودیت‌ها از یک سو با توجه به امکان خرید بی‌نام، نبود ثبت سفارش در کارگزاری‌ها و ضعف مکانیزم‌های نظارتی برای مقابله با دستکاری قیمت و استفاده از اطلاعات نهانی، محلی برای دستکاری و قیمت‌سازی سهام شده و از سوی دیگر برای برخی از فعالان بازار، رانت چشمگیری ایجاد کرده است. شرایطی که در نهایت فاکتور تصمیم‌گیری در خصوص سهام را از قیمت به صف تغییر داده است.

به بیان دیگر سرمایه‌گذاران بورس تهران در حال حاضر بر مبنای وجود صف خرید یا فروش، فارغ از ارزندگی قیمت، نسبت به خرید و فروش سهام تصمیم‌گیری می‌کنند که این موضوع در عمل منجر به رشد هیجانی قیمت سهام برخی از شرکت‌ها شده است. در این میان تجربه فعالیت سه هفته‌ای فرابورس با درصد نوسان بالاتر نسبت به بورس (5درصد در مقابل 3درصد) و بدون وجود حجم مبنا نشان می‌دهد رفتارهای هیجانی در این بازار بسیار کمتر از بورس بوده که این موضوع شاهدی بر رابطه معکوس افزایش محدودیت و افزایش نوسان است. حال به نظر می‌رسد بورس تهران در حال حاضر نیازمند یک تصمیم جدی در خصوص رفع محدودیت‌های حاکم بر آن است.

محدودیت‌هایی که کارآیی بورس را به شدت کاهش و آن را از یک بازار دانش محور به سمت یک بازار رانت‌محور سوق داده‌اند. این در حالی است که کاهش آنها می‌تواند سطح نظارتی را نیز تا حد زیادی افزایش دهد. باید توجه داشت که هرچند وجود این محدودیت‌ها در کوتاه‌مدت می‌تواند رشد قیمت‌ها را در پی داشته باشد، اما چرخش بازار در میان مدت به طور قطع سهامداران خرد و حقیقی را بیش از دیگران متضرر خواهد کرد.

سرمایه:تبعات رشد متوسط 50 درصدی واردات کالا و خدمات

«تبعات رشد متوسط 50 درصدی واردات کالا و خدمات»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه ی سرمایه به قلم محسن شمشیری است که در آن می‌خوانید؛ افزایش واردات کالا و خدمات تحت تاثیر چهار برابر شدن درآمد نفت و گاز و همچنین چهار برابر شدن صادرات غیرنفتی کشور در دولت های هشتم و نهم یکی از پدیده های قابل توجه در اقتصاد ایران در هشت سال اخیر است. آمارها نشان می دهد به دنبال افزایش درآمد ارزی حاصل از نفت و گاز از رقم 19 میلیارد دلار به 81 میلیارد دلار طی سال های 87-1380 و همچنین رشد صادرات غیرنفتی از رقم 5/4 میلیارد دلار به 18 میلیارد دلار، میزان واردات کالا نیز تقریباً چهار برابر شده و از رقم 18 میلیارد دلار در سال 80 به 5/68 میلیارد دلار در سال 87 افزایش یافته است.اما نکته قابل تامل این است که چرا خالص واردات خدمات در این هشت سال 18 برابر شده و از رقم 495 میلیون دلار به 8837 میلیون دلار رسیده است؟

آمارها نشان می دهد واردات خدمات به تنهایی به رقم 15 میلیارد دلار در سال 87 رسیده و نیمی از این رقم تنها از محل مسافرت صورت گرفته است.

واردات خدمات شامل مسافرت ایرانیان، خدمات شرکت های مسافربری، بیمه های بین المللی، حمل و نقل، خدمات فنی و مهندسی است که در هشت سال اخیر به شدت رشد کرده است. این افزایش تحت تاثیر نرخ ثابت ارز و ارزانی ارز نسبت به شاخص تورم صورت گرفته است. به عبارت دیگر با وجود تورم 10 تا 25 درصدی سال های اخیر، نرخ ارز تقریباً ثابت بوده و نرخ دلار بین رقم 800 تا 1000 تومان در نوسان بوده است.

این در حالی است که شاخص تورم به قیمت های ثابت سال 1383 از عدد 63 در فروردین 1380 به عدد 200 در خردادماه 1388 رسیده و طی این مدت قیمت ها سه برابر شده است اما قیمت ارز طی این سال ها تغییر زیادی نداشته و تقریباً ثابت بوده است، در نتیجه تمایل ایرانیان به مسافرت افزایش یافته و سالی هفت تا هشت میلیارد دلار تنها برای مسافرت ایرانیان هزینه می شود.

همچنین همان طور که واردات کالا سه برابر شده و از 18 میلیارد دلار در سال 80 به 68 میلیارد دلار در سال 87 رسیده، واردات خدمات نیز به 15 میلیارد دلار افزایش یافته است.

واردات خدمات فنی و مهندسی نیز افزایش یافته و تحت تاثیر رشد قیمت نفت، هزینه حمل و نقل به ایران نیز افزایش یافته و هزینه های بیمه نیز رشد کرده است.

این واقعیت های آماری باز هم این نکته را یادآور می شود که درآمد ارزی حاصل از نفت ثروتی بین نسلی و متعلق به آیندگان است و این منابع را باید با صرفه جویی و دقت مصرف کرد. در نتیجه بحث اساسی تغییر در نرخ ارز برای کنترل واردات کالا و خدمات که از مرز 85 میلیارد دلار در سال گذشته، ضرورت انکارناپذیر اقتصاد ایران است.

اگرچه نرخ دلار در برابر ارزهای دیگر جهان در حال کاهش است اما رشد شدید واردات متناسب با رشد درآمد نفت که بیش از چهار برابر افزایش یافته اند، گویای این واقعیت است که نرخ ارز ثابت است و متناسب با تورم رشد نکرده است.

اینکه طی هشت سال واردات کالا و خدمات بیش از چهار برابر شده گویای این واقعیت است که هر سال به طور متوسط 50 درصد افزایش در واردات کالا و خدمات داشته ایم و این موضوع با رشد اقتصادی پنج تا شش درصدی تولید ناخالص داخلی سنخیت ندارد و باعث تهدید تولید و اشتغال داخلی تحت تاثیر واردات کالاهای چینی و... می شود.

مردم سالاری:اعتراضات صنفی و سیاسی و برداشت های نادرست

«اعتراضات صنفی و سیاسی و برداشت های نادرست»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛هرچند وقت یک بار از صداوسیمای جمهوری اسلا می ایران و به ویژه در بخش های خبری شبکه های مختلف آن، شاهد پخش خبرها و تصاویری از تظاهرات اعتراضی مردم در یک کشور غربی هستیم. چندی پیش اعتراض دامداران اروپایی که دام های خود را به خیابانها آورده و شیر و لبنیات را روی زمین پخش کرده بودند انعکاس گسترده ای در بخش های خبری صداوسیما داشت. همان زمان شاهد پخش خبر تظاهرات اعتراض آمیز جمعی از مردم آمریکا به سیاست های باراک اوباما بودیم و به تازگی، صداوسیما با توجه به گزارش های خبرنگار خود در شهر رم، تظاهرات اعتراض آمیز جمعی از مردم ایتالیا به سیاست های سیلویو برلوسکونی را که به زعم آنها موجب بیکاری کارگران شده مورد توجه قرار داده است. نقطه مشترک تمامی این خبرها، توصیف حق مدارانه این تظاهرات اعتراضی- در قالب گفت وگو با تظاهر کنندگان در ایتالیا و فرانسه و...- و تاکید بر ضعف دولت حاکم بر پاسخگویی به مطالبات معترضان بود. آن چه بهانه این نوشتار را فراهم کرد، ذکر دو پرسش یا ابهام با توجه به رخدادهای فوق است.

1- صداوسیما به عنوان یک رسانه ثروتمند و قدرتمند دولتی در ایران که از توان مالی و سازماندهی مناسبی هم برای حضور در اقصی نقاط جهان برای انعکاس رویدادهای روز جهان از نزدیک برخوردار است و علا وه بر آن می تواند به طور آزادانه خبرنگاران خود را در بین تظاهرکنندگان در یک کشور اروپایی حاضر کرده و بدون محدودیت به ضبط و پخش گفت و گو و گزارش با آنها اقدام کند، چرا این کار را در زمانی که عده ای- هر چند - به زعم آنها اندک- از معترضان به نتایج انتخابات در ایران در خیابانها تظاهرات می کردند انجام نمی داد؟ طبیعتا موضوع، حقانیت یا عدم حقانیت سخنان یا شعارهای این تظاهرکنندگان یا آن تظاهرکنندگان نیست. چرا که رسانه موظف است بدون جانبداری، به انعکاس رویدادها بپردازد تا مخاطبان، خود به قضاوت بپردازند. اما آیا رسانه ملی، کاری را که هنگام برگزاری تظاهرات اعتراضی در کشورهای اروپایی برای گفت وگو با معترضان انجام داد، نمی توانست در قلب پایتخت کشور خودمان انجام دهد تا رسالت اطلاع رسانی خود را - صرفنظر از حقانیت یا عدم حقانیت مطالبات تظاهرکنندگان- به نحو مطلوبی انجام دهد؟ همگی ما تصاویر تلویزیونی را از تظاهرات پس از انتخابات به یاد داریم که در آن، خبرنگاران صدا و سیما از یک راننده تاکسی یا فردی در حاشیه تظاهرات می پرسیدند که به نظر شما این روش اعتراضی چه معایبی دارد، اما به خود زحمت نمی دادند که از یکی از افراد حاضر در متن تظاهرات، نظر او را بپرسند. گویا انعکاس نظرات معترضان در یک تظاهرات در اروپا برای مسوولان صدا و سیما مهمتر - و البته راحت تر  - از قلب ایران است.

2- نکته دیگر نفس اینگونه تظاهرات اعتراضی است. از موضوع انتخابات خارج می شویم. اما اگر زمانی گروهی از دامداران در ایران به دلیل ارزان بودن شیر - همانند فرانسه - دست به تظاهرات اعتراضی بزنند یا گروهی دیگر در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت که موجب بیکاری جمع زیادی از کارگران شده تجمع کنند - همانند ایتالیا یا آمریکا - آیا این تظاهرات، انعکاسی در رسانه های دولتی ما مثل صدا و سیما پیدا می کند؟ پاسخ قطعا منفی است چرا که اینگونه اعتراض ها از آنجا که در ایران از دیدگاه  برخی مسوولا ن از جنبه صنفی خارج می شود و جنبه امنیتی پیدا می کند رسمیت ندارد.

 در حقیقت اینگونه نگرش به تظاهرات اعتراضی صنفی، فقط در برخی کشورهای در حال توسعه همچون ایران وجود دارد که برخی مسوولا ن هر گونه اعتراضی را، اعتراض به کلیت حاکمیت قلمداد می کنند و به همین دلیل مخالف انعکاس اعتراضات صنفی در ایران هستند و اعتراضات صنفی در اروپا را که به زعم آنها در تقابل با حاکمیت آن کشور اروپایی است- هر چند که تلقی نادرستی است- به طور گسترده انعکاس می دهند. به نظر می رسد باید برای رفع این گونه برداشت های نادرست چاره ای اساسی اندیشید چرا که هر اعتراضی، چه صنفی و چه سیاسی، لزوما اعتراض به حاکمیت نیست و می تواند صرفا اعتراض به برخی عملکرد ها باشد; بنابراین برخورد امنیتی با اعتراضات صنفی و حتی سیاسی که از پیش زمینه برخوردار است نمی تواند چاره ساز باشد. حال بگذریم از موضوع قدیمی دلا یل عدم اعطای مجوز برای تجمعات مسالمت آمیز که با وجود نص صریح قانون اساسی، از اعطای مجوز برای برپایی آن خودداری می شود; که به نظر می رسد  این امر هم از همان دیدگاه ها و برداشت های نادرست پیش گفته نشات می گیرد.

ایران:ریگی به‌کفش غرب

«ریگی به‌کفش غرب»عنوان یاداشت روز روزنامه‌ی ایران به قلم یادداشت محمد حسن صالحی مرام است که در آن می‌خوانید؛جنایت تروریستی یکشنبه گذشته در منطقه پیشین شهرستان سرباز که در امتداد استراتژی جنگ نرم و در راستای تعمیق گسل قومی و مذهبی و به منظور افزایش فشار همه جانبه غرب برای کاهش قدرت چانه‌زنی جمهوری اسلامی ایران در معادلات جهانی و تعاملات فی‌مابین و همچنین کاهش اعتماد عمومی و تضعیف اقتدار داخلی نظام در تأمین امنیت صورت گرفت، از ابعاد مختلفی قابل بررسی و تأمل می‌باشدکه در ذیل بدان‌ها اشاره می‌شود.

1- افزایش تحرکات کور جریان سلفی و اهریمنی ریگی و تغییر نام آن تحت عنوان «جنبش مقاومت ملی ایران» که در آغاز هدف خود را دفاع از حقوق ملی و مذهبی قوم بلوچ و اهل سنت عنوان می‌کرد و نام جندالله را بر خود گمارده بود، می‌تواند از برنامه‌ریزی‌های گسترده سرویس‌های اطلاعاتی دشمن پرده‌ بردارد. در ابتدا به نظر می‌رسید ریشه اهداف تروریستی این گروهک ضد بشری و خشونت طلب، تمایلات افراطی قومی، ناسیونالیستی و جدایی طلبانه باشد اما تغییر نام این جریان، تعدد خرابکاری‌ها و پیچیده‌تر شدن تاکتیک‌های عملیاتی آن و همچنین قتل عام سبعانه و توأمان مردم شیعه و سنی بیانگر سرمایه‌گذاری‌های کلان دشمن در این پروژه می‌باشد. استراتژی جدیدی که با توجه به نام و نشان آن می‌تواند از شاخه‌های نظامی سایر گروهک‌ها نیز در انجام مأموریت‌های خائنانه بهره‌مند شده و از توان، ظرفیت و تجربه آنان استفاده نماید و علاوه بر نشانه رفتن وحدت مذاهب و اقوام ایرانی امنیت ملی را نشانه ‌رود.

اعتراف این گروهک به استفاده از نیروهای سازمان منافقین (مجاهدین خلق) برای آموزش نیرو (روزنامه انگلیسی زبان دعوت اسلامی، چاپ ترکیه 4 آگوست 13 مرداد)، تشابه اقدامات خرابکارانه گروهک تروریستی پژاک و ریگی با سازمان منافقین و بسیاری از نشانه‌های موجود از صحت این فرضیه حکایت می‌کند. بنابراین دستگاه‌های امنیتی کشور باید با جدی گرفتن احتمال تکرار حوادث مشابه در سایر مناطق کشور، نسبت به شناسایی اعضاء، رابطین و هواداران کلیه گروهک‌های ضد انقلابی اقدام و فعالیت کلیت جریان ضد انقلاب را به عنوان «حرکت واحد» با «اهداف مشترک» تلقی کنند و در اسرع وقت نسبت به انهدام آنان اقدام نمایند و با بهره‌گیری از استراتژی «قطع سر» به عنوان عامل مهم بازدارنده از استمرار تحرکات ایذایی ممانعت به عمل آورند.

2- استمرار هدفمند و سازمان یافته اقدامات این گروهک تکفیری و اهریمنی و سایر جریان‌های تروریستی که به شهادت اسناد و مدارک غیرقابل انکار از سوی سرویس‌های اطلاعاتی دشمن حمایت می‌شوند، نمایانگر گشایش جبهه جدیدی علیه نظام اسلامی است که با اهداف ذیل طراحی و اجرا می‌شود.

الف) قرار دادن ایران در کمربند «خشونت و ناامنی» در کنار افغانستان، عراق و پاکستان و با هدف القای ناکارآمدی و اقتدار حکومت مرکزی.

ب) جبران شکست و ناکامی مفتضحانه در انجام کودتای مخملی در ایران اسلامی که سرویس‌های اطلاعاتی دشمن به تبع آن و سردمداران غرب را دچار نوعی حیرت و سردرگمی کرد، از دیگر اهداف دشمن در طراحی و اجرای برنامه‌هایی از این دست می‌باشد تا شاید بتواند با استمرار خط نا‌امنی در کشور علاوه بر ترمیم چهره‌های مخدوش و رسوای خود تا حدودی سرخوردگی مخالفین نظام را جبران نماید. بدون شک طراحان نظام سلطه به اغتشاشات و التهابات پس از انتخابات به عنوان آخرین فرصت و شانس برای مهار ایران می‌نگریستند، از این‌رو تمامی عناصر پشت‌پرده و پنهان خود را بی‌محابا به صحنه آورده و با بذل حمایت بی‌دریغ مالی، اطلاعاتی و تبلیغاتی وارد میدان شدند و از ظرفیت دیپلماتیک هم مضایقه نکردند؛ به نحوی که سران دنیای غرب از بازیگری در این سناریو که از آن به عنوان خبط استراتژیک یاد می‌شود، کوتاهی نکردند.

ج) القای وجود بحران و ناکارآمدی نظام در مقابله با اشرار و تأمین امنیت به عنوان اصلی‌ترین نیاز جامعه از دیگر اهداف دشمن در انجام این اقدام ضد بشری و سبعانه به‌شمار می‌آید. گرچه انجام یک یا چند عملیات انتحاری، نه نشانه قوت دشمن و نه دلیلی بر ضعف دستگاه‌های امنیتی است و نظیر این عملیات همواره در گوشه و کنار جهان به‌وقوع می‌پیوندد و قطعاً از مصداق نا‌امنی تلقی نمی‌شود، اما نباید فراموش کرد که تکرار این حوادث تلخ علاوه بر صدمات و آسیب‌های جبران‌ناپذیر، می‌تواند به امنیت روحی و روانی جامعه ضربه وارد کند و مسئولان امر می‌بایستی با تقویت شاخص‌ها و ضرایب امنیتی و افزایش امکانات و تجهیزات فنی و ارائه آموزش‌های لازم، به جامعه و نیروهای مربوط، تکرار این حوادث را به حداقل ممکن برسانند.

د) تحت‌الشعاع قرار دادن پیروزی «دیپلماسی فعال هسته‌ای ایران» در مذاکرات وین که این روزها در صدر اخبار جهان قرار گرفته، از دیگر اهداف این اقدام شیطانی است، اما واقعیت مسلم این است که جمهوری اسلامی با بهره‌گیری از تجربیات موفق سه دهه پرفراز و نشیب گذشته به دوره ثبات حاکمیت و اقتدار خود رسیده و اقدامات کور تروریست‌های خونخوار کمترین تغییری در عزم و اراده آن نخواهد داشت.

3- امنیت به عنوان اصلی‌ترین نیاز اجتماع بشری و به عنوان اساس شکل‌گیری اجتماعات انسانی است. صاحبنظران و اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی امنیت را مبنای قرارداد اجتماعی در پذیرش حاکمیت حکومت‌ها می‌دانند. نیاز بزرگی که چونان سلامتی با اهمیت و بدون آن حیات اجتماعی کم‌ارزش و تقریباً غیر‌ممکن خواهد بود.

امروز در آستانه دهه چهارم انقلاب که دهه پیشرفت و عدالت نام گرفته است، خیزش عظیم این ملت در رشد و شکوفایی علمی و تکنولوژیک سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با این مقوله حیاتی و راهبردی در ارتباط مستقیم می‌باشد و کاهش ضریب امنیت کندی رشد و توسعه را در پی خواهد داشت. بنابراین دولت جمهوری اسلامی ایران نیز همچون نظام‌های سیاسی نمی‌باید کمترین مصالحه و تعارفی در تأمین امنیت شهروندان از خود نشان دهد. بی‌شک التهابات و اغتشاشات پس از انتخابات که در پی لشکرکشی خیابانی و ساختارشکنانه انجام گرفت و امنیت ملی کشور را نشانه رفت، شرایط را برای گسترش ناامنی‌های بعدی و سوءاستفاده‌های جریان معاند و برانداز فراهم ساخت، همچنان که سرکرده بدنام گروهک تروریستی جندالله در مصاحبه با بی‌بی‌سی، خود را منتسب به جنبش سبز معرفی می‌نماید! گرچه برخورد مقتدرانه نظام با ساختارشکنان طرفدار غرب و بازداشت سران کودتای امریکایی، شکل‌گیری انقلاب رنگین دیگری را در منطقه خاورمیانه عقیم گذاشت اما فضای سیاسی را به مسموم شدن و شرایط را برای عقده‌گشایی بازماندگان سازمان‌های جهنمی ساواک، منافقین و ده‌ها گروهک ضد بشری دیگر نظیر گروهک خودفروخته ریگی فراهم کرد که اقدام اخیر را نیز می‌توان از پس‌لرزه‌های آن دانست. بویژه آن که افراد یاد شده از هیچ یک از اقدامات ساختارشکنانه و ضد انقلابی تبری نجسته و همچنان بر طبل عناد و جهالت می‌کوبند. بی‌تردید برخورد قاطع با عاملان این جنایت، علاوه بر تسکین آلام مردم و خانواده‌های شهدا، انتظاری روشن و بدیهی است.

اما سؤال این است که چگونه می‌توان ریشه‌های این فتنه‌انگیزی‌ها را که شرایط را برای سوءاستفاده‌ و طمع دشمنان فراهم می‌کند، از بین برد؟ پاسخ کاملاً روشن است دستگاه قضایی بدون در نظر گرفت مصالح طیفی و گروهی، باید با تمامی سران فتنه برخورد انقلابی داشته باشد و متجاوزان به حقوق ملت را به اشد مجازات برساند.نهادهای مسئول همچنین با استفاده از کلیه ابزار دیپلماتیک و نظامی، بقایای این گروهک خشن و ضد بشری را ولو در خاک پاکستان و افغانستان منهدم کنند و با در اولویت قرار دادن سیاست انسداد مرزهای شرقی کشور، بر نگرانی‌های مردم درخصوص قاچاق انسان، مواد مخدر و گروهک‌های شرور و ضد مردمی، پایان دهند.

جوان:موسوی و فرار به جلو

«موسوی و فرار به جلو»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی جوان به قلم حسن رشوند است که در آن می‌خوانید؛بیانیه‌های زنجیره‌ای موسوی که در اواسط مهرماه فروکش کرد، بسیاری امید داشتند او که داعیه‌دار سه دهه سیاستمداری در عرصه سیاسی کشور و همراهی با انقلاب و امام(ره) را دارد، از این پس، به گونه‌ای رفتار نکند که در نگاهش با عوامل خارجی زاویه ایجاد شود. اما ظاهراً این طبیعت برخی افراد است که بیش از وابستگی به داخل و شیوه‌های مرسوم در اطلاع‌رسانی، تلاش می‌کنند تا پیاده‌‌کننده نسخه‌های مراکز و سیاستمدارانی باشند که نه تنها هیچ قرابتی با آموزه‌های ملت خود ندارند، بلکه بالعکس مسیری را انتخاب می‌کنند که در نقطه مقابل مطلوب‌ها و آموزه‌های مردم است. مصاحبه‌ اینترنتی هفته گذشته میرحسین که به صورت یک فیلم 15 دقیقه‌ای آن هم با کیفیت بسیار پایین منتشر شد، حاوی نکاتی بود که از چند جنبه قابل بررسی و نقد است.

1- تغییر رویکرد از صدور بیانیه به انتشار مصاحبه‌های اینترنتی، تاکنون توسط دو گروه دنبال می‌شده است؛ یک گروه مقامات عالی‌رتبه‌ای بودند که در کنار بهره‌گیری از همه ابزارهای رسانه‌ای، برای انتقال یک پیام خاص بخصوص در مناسبت‌های ویژه ملی همچون تبریک کریسمس و ... از این ابزار برای شهروندان خویش استفاده می‌کردند و گروه دیگر شامل افرادی می‌شود که به دلیل عدم ارتباط با رسانه‌های دیداری و شنیداری یا محدودیت‌‌های قانونی، اقدام به ضبط پیام ویدئویی کرده و پیام خود را با تکثیر فیلم‌های ویدئویی یا انتشار اینترنتی آن به اطلاع مخاطبین می‌رسانند. افراد و گروهی که مسؤولیت کلان کشوری نداشته و در جرگه سیاستمداران طراز اول نیستند و از این شیوه برای انتقال پیام خود استفاده می‌کنند، امروز در چهره‌هایی همچون «بن‌لادن» و گروه القاعده یا حکامی که فاقد جایگاه مردمی هستند و به جهت عدم اقبال مردم در مکانی نامعلوم سکنی گزیده‌اند و نمی‌توانند آشکارا با مردم سخن بگویند، دیده می‌شود.

از آقای موسوی که به قول خود عمری است مشق سیاست کرده، انتظار این بود از شیوه‌هایی که تروریست‌ها برای انتقال پیام استفاده می‌کنند، بهره نگیرد. اگر قرار است مصاحبه‌ای به صورت فیلم در فضای مجازی انتشار یافته و پس از آن در روزنامه‌های منتسب به اصلاح‌طلبان چاپ گردد، چرا آقای موسوی از همان ابتدا این مصاحبه را با همین روزنامه‌ها انجام نمی‌دهد؟ طبیعتاً روزنامه‌ای که مصاحبه‌ای را منتشر می‌کند، محدودیتی برای انجام مصاحبه مستقیم نخواهد داشت و اگر محدودیت قانونی وجود داشته باشد، حتماً چاپ آن نیز به همان میزان بار حقوقی برای آن روزنامه خواهد داشت.

2- گرایش به فیلم‌های اینترنتی توسط آقای موسوی را نمی‌توان تنها یک تغییر ابزار با هدف فضاسازی روانی در جامعه تصور کرد، بلکه چنین اقدامی تغییر یک رویکرد، با هدف همراه‌سازی عوامل خارجی آن هم پس از اظهارات غیرمسؤولانه برخی مقامات غربی و دبیرکل سازمان مللل برای اعمال فشار به ایران صورت گرفته است.

وقتی می‌بینیم ایالات متحده به صراحت در سند راهبردی«کدام مسیر به سمت ایران!» اذعان می‌کند که به دنبال تغییر جمهوری اسلامی است و مدعی می‌شود این تغییر را می‌تواند از راه‌هایی همچون؛ «حمایت از یک انقلاب مردمی، به جنبش درآوردن گروه‌های قومی ایران و یا پیش بردن یک کودتا» انجام دهد و در عمل این گزینه‌ها را به طور همزمان پیگیری کرد و برخی عناصر آنها را با هم ترکیب نمود، آیا نباید رفتارهایی از این دست که توسط موسوی و جریان منتسب به او در کشور برای اعمال فشار به حاکمیت صورت می‌گیرد را در راستای منافع غرب و آمریکا تصور کرد. آقای موسوی باید بداند با بهره‌گیری از این شیوه‌ها و انعکاس مصاحبه‌های اینچنینی در رسانه‌هایی همچون صدای آمریکا و رادیو فردا نمی‌تواند نقش یک رهبر رقیب برای جریان مورد حمایت آمریکا را فراهم نماید. یعنی همان چیزی که آمریکایی‌ها در صفحه 48 سند راهبردی خود بدان اشاره کرده‌اند.

3- اشاره به این توصیه حضرت امام(ره) که هیچ موقع کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح بدهید و طلایی تقلی کردن این فرمایش آن پیر خوش‌ضمیر در قضیه سفر مک فارلین به ایران، هرچند از اهمیت زیادی برخوردار است ولی آیا آقای موسوی که تا این حد خود را به ظاهر وفادار به این فراز از فرمایش امام می‌دانند، در دیگر توصیه‌ها و فرمایشات حضرت امام(ره) تأمل و دقت داشته‌اند؟

مگر حضرت امام حفظ نظام را از اوجب واجبات نمی‌دانستند و انتشار هر سخن و عملی که به این اصل اساسی ضربه وارد کند را خیانتی بزرگ نمی‌دانستند؟ مگر امام(ره) رهبری نظام را رکن رکین انقلاب معرفی نمی‌کردند و اطاعت از او را واجب نمی‌دانستند؟ مگر امام تعریف دشمنان از آنان را عملی قبیح ندانسته و آن را شاقول عمل صحیح افراد معرفی نمی‌کردند و هزاران مگرهایی که آقای موسوی، نه در گذشته و نه در طول حوادث پس از انتخابات و یا اکنون که کانون فتنه کشف شده و شاهد حمایت‌های آشکار دشمن از اغتشاشات هستیم، رعایت کرده‌اند که امروز داعیه پاسخگویی به ملت – البته از نگاه خویش – را دارند. اصلاً آیا آقای موسوی و جریان برانداز پس از انتخابات، می‌توانند در قبال این جنایاتی که حاصل رفتار او و دوستانش است، توضیح دهند و در پیشگاه پروردگار و امام راحل شرمنده نباشند؟ به نظر می‌رسد موسوی با این مصاحبه و فرار به جلویی که می‌کند قصد دارد از بار مسؤولیتی که حاصل رفتارهای او در این مدت بوده است، شانه خالی کند و تمسک به امام و سفارشات آن حضرت قطعاً نمی‌تواند او را از اقداماتی که انجام داده مصون نگاه دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها