گفتگو با مهشید افشارزاده، بازیگر سینما و تلویزیون

دیروز و امروز لیلای شب هزار و یکم

مهشید افشارزاده در پرونده بازیگری خود 22 فیلم سینمایی را به ثبت رسانده است. او بازیگری را از سال 64 با حضور در فیلم «بایسیکل‌ران» آغاز کرد و در دهه 70 تبدیل به چهره‌ای شاخص شد. اما از سال 79 و بعد از بازی در فیلم «آقای رئیس‌جمهور» به یکباره بازیگری را رها کرد و دیگر در سینما دیده نشد. تا این که چندسال پیش فیلم «آغاز دوم» را کارگردانی کرد. پس از سال‌ها غیبت، افشارزاده این روزها با سریال شب هزار و یکم و نقش لیلا به تلویزیون آمده است. به همین مناسبت پای صحبت‌های او نشستیم تا دلایل غیبت طولانی‌اش را از زبان خود او بشنویم و بدانیم که چرا برای حضور مجدد، یک سریال جنگی را انتخاب کرده است. افشارزاده در طول گفتگو علاقه‌اش را به خواندن خاطرات رزمندگان بارها تکرار کرد. او به پیگیری اتفاقات جنگی علاقه‌مند بوده چون متولد آبادان است. افشارزاده در سال 1344 در این شهر به دنیا آمده و اتفاقات زیادی دست‌به دست هم داده‌اند تا از او بازیگر بسازند. در این گفتگو این اتفاقات را مرور کرده‌ایم.
کد خبر: ۲۸۵۳۷۷

مهشید افشارزاده در اوج بازیگری به یکباره از این عرصه فاصله گرفت. چه شد که این اتفاق افتاد؟

به دلیل برخی مسائل خانوادگی این اتفاق افتاد و به نظرم هر بازیگری که در اوج کارش کنار برود، دیگر آن مرحله و اوج را از دست می‌دهد و به این دلیل هر کدام از ما باید مراقب باشیم که این اتفاق نیفتد.

در این مدت که بازیگری را رها کردید، چه کاری را دنبال می‌کردید؟

من از ابتدا به منظور کارگردان شدن وارد عرصه بازیگری شدم. در این مدت فکر کردم که زمان خوبی است تا به هدفم جامه عمل بپوشانم. بنابراین به سمت فیلم ساختن رفتم.

یعنی تصمیم گرفتید کارگردان شوید؟

بله. درست است. سال‌های اول جنگ به عکاسی علاقه زیادی داشتم و در آن سال‌ها عکاسی را به صورت جدی پیگیری می‌کردم. در کنار عکاسی خاطرات رزمندگان را می‌خواندم و فیلمنامه هم می‌نوشتم. البته یکی از آنها ساخته شد به نام «الماس بنفش» که مربوط به خاطرات یکی از رزمندگان بود و بسیار داستان جذابی داشت.

پس چرا در ابتدا بازیگر شدید با توجه به این که به کارگردانی علاقه‌مند بودید؟

من سال‌ها پیش کارمند مرکز آموزش فیلمسازی بودم و مجله فیلم را هم زیاد مطالعه می‌کردم. تا این که در یک آگهی خواندم سازمان تبلیغات نیاز به بازیگر دارد. من رفتم امتحان دادم و قبول شدم و یک دوره هم در تالار محراب زیرنظر رویا تیموریان به آموزش بازی در تئاتر مشغول شدم. تا این که محسن مخملباف مرا برای بازی در فیلم «بایسیکل‌ران» انتخاب کرد و چنین شد که پا به عرصه سینما گذاشتم و بعد از آن هم دیگر این کار (بازیگری)‌ را ادامه دادم.

پس می‌شود گفت شما کاملا اتفاقی به این مسیر قدم گذاشتید؟

بله، همین طور است. از آنجا که در مرکز آموزش فیلمسازی کار می‌کردم، علاقه‌ام به فیلمسازی بیشتر شد و سعی می‌کردم اطلاعات به‌روزتری را کسب کنم و قصدم این بود که به عنوان کارگردان وارد سینما شوم، ولی چون تقریبا هیچ راه ورودی وجود نداشت، مجبور شدم به عنوان یک بازیگر وارد سینما شوم. منتها باز هم از در پشتی!

حالا پس از این همه سال آیا از این اتفاق راضی هستید؟

بله، اما باز هم می‌گویم اگر بینش امروز را داشتم، سعی می‌کردم هر جوری که بود به عنوان کارگردان فعالیتم را آغاز کنم و هرگز وقتم را هدر نمی‌دادم.

اما شما به واسطه بازی‌هایتان بخصوص در دهه70 توانستید خاطرات خوشی را برای مخاطبانتان به جای بگذارید؟

من شخصا آدم مطلق‌گرایی هستم و هر چیز را به طور کامل دوست دارم و احساس می‌کنم انرژی و پتانسیلم خیلی بیشتر از بازیگری است و از این نظر بازیگری هیچ‌گاه نتوانست مرا ارضا کند و تنها به عنوان سرگرمی به آن نگاه کردم. بعد از «بایسیکل‌ران» نقش‌های مشابه زیادی به من پیشنهاد شد، ولی قبول نکردم. با این همه خوشحالم که به قول شما توانستم خاطره‌های خوبی را برای مخاطبانم به جای بگذارم.

با این همه توانستید بالاخره مجوز کارگردانی را بگیرید؟

بله. پس از سال‌ها انتظار بالاخره این امکان برایم میسر شد و پس از 10‌سال توانستم این مجوز را از وزارت ارشاد دریافت کنم و به خاطر این که بتوانم در این رشته بهتر فعالیت کنم، به دانشگاه رفتم و در رشته تدوین و کارگردانی تحصیلاتم را به پایان رساندم که از این نظر بسیار به نفعم شد.

شما نزدیک به 2 سال هم در تئاتر بازی می‌کردید. اگر به بازیگری علاقه‌مند نبودید، چرا در این سال‌ها این کار را انجام می‌دادید؟

چون در آن زمان که من این کار را انجام می‌دادم، اصلا رشته سینما وجود نداشت و از آنجا که مایل بودم خودم را به سینما برسانم،‌ دیدم بهترین راه بازی در تئاتر است.

اما حداقل شما این شانس را داشتید که در ابتدای ورودتان به سینما با کارگردان‌های مطرحی کار کنید؟

بله، همین طور است. ضمن این که در آن زمان افراد براساس پارتی و روابط انتخاب نمی‌شدند همان زمان قرارداد من برای بازی در فیلم «بایسیکل‌ران» برابر بود با یک بازیگر حرفه‌ای و از این نظر کاملا عدالت وجود داشت. متاسفانه در حال حاضر آنقدر فضا عجیب و غریب شده که بازیگران مجبور هستند برای بهتر دیده شدن، نقش‌ها را خریداری کنند. در صورتی که در آن زمان یک فضای کاملا فرهنگی و ایدئولوژیک بر سینما حاکم بود.

خب حالا پس از این همه سال دوری از دوربین و فضای بازیگری، حضور دوباره برایتان چه حسی را به دنبال داشت؟

باور کنید احساس می‌کردم عشق و علاقه سابق را ندارم.

یعنی نسبت به گذشته حتی سردتر شده بودید؟

ما موارد زیادی داریم که زن‌ها در جبهه‌ها چه حماسه‌هایی آفریدند. لیلا برای من یک زن موفق و الگوی خوبی بود

خیر. چون توانستم فضای پشت دوربین را تجربه کنم بازی کردن مقابل دوربین معنای گذشته را برایم نداشت و حس می‌کردم تنها مهره‌ای هستم در دست کارگردان که در صحنه‌های مختلف چیده می‌شوم. ببینید حس کارگردان یا حتی نویسنده یک جور حس خلق کردن است و این خلق کردن می‌تواند در نهایت به جاودانگی برسد. بنابراین هرگز با بازیگری قابل قیاس نیست.

اما بازیگر هم می‌تواند یک نقش را بخوبی خلق کند که ماندگار هم بماند؟

بله، اما باز هم زیر سایه کارگردان و نویسنده قرار می‌گیرد.

دوران طلایی مهشید افشارزاده از نگاه خودش کدام سال‌هاست؟

فکر می‌کنم بین سال‌های 67 تا 70 بود. ضمن این که آن زمان بازیگران زن مثل امروز نمی‌توانستند به ستاره تبدیل شوند حتی عکس‌شان به سردر سینماها زده شود. ما با این شرایط کار می‌کردیم.

اما فیلم‌هایی که شما در آن زمان بازی می‌کردید محتوای بیشتری نسبت به فیلم‌های امروزی داشتند.

بله، دقیقا همین طور است. متاسفانه سینمای امروز به عقب برگشته و مسائل پوچ را نزد تماشاچی به نمایش گذاشته است.

برویم سراغ مجموعه «شب هزار و یکم.» از حضورتان در این کار بگویید؟

وقتی این کار به من پیشنهاد شد درسم را تازه تمام کرده بودم و اوقات فراغت داشتم. البته پیش از آن قرار بود در یک سریال با مرحوم شکیبایی بازی کنم که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. به هر حال وقتی بازی در این مجموعه به من پیشنهاد شد، پذیرفتم آن هم به این دلیل که خودم سال‌ها روی خاطرات شهدا کار کرده بودم و با فضای جنگ بیگانه نبودم. من یک ارادت قلبی به آدم‌های جنگ دارم، اگر شما هم خاطرات آنها را بخوانید به من حق خواهید داد. حتی دو فیلم اولم هم به جنگ و شهدا مربوط می‌شوند. به هر حال چون این کار هم مربوط به ژانر دفاع مقدس بود تمایل داشتم در آن بازی کنم. ضمن این که از داستان بسیار خوبی هم بهره‌مند بود.

فکر می‌کنید پس از سال‌ها بازی در این کار شروع خوبی برایتان بوده است؟

من به چشم شروع و آغاز دوباره به این کار نگاه نمی‌‌کنم. بلکه تنها آن را یک کار فرهنگی و هنری می‌دانم.

از نظر رویارویی دوباره با مخاطبان‌تان چطور، فکر می‌کنید آنها پس از این همه سال دوری بازهم شما را پذیرفته‌اند؟

بله، فکر می‌کنم این اتفاق افتاده است. من خیلی کم سابقه بازی در تلویزیون را دارم. یک سریال بود که سال‌ها پیش بازی کردم به نام برگ و باد که البته سریال پرمخاطبی هم بود. در مدت پخش این کار عکس‌العمل‌های خوبی از مردم نسبت به خودم دیدم.

وقتی در ابتدا فیلمنامه را خواندید شخصیت لیلا را چطور دیدید؟

واقعا لیلا را یک قهرمان دیدم چون به عنوان یک زن در جبهه کارهای بزرگی انجام می‌دهد. ما موارد زیادی داریم که زن‌ها در جبهه‌ها چه حماسه‌هایی آفریدند. به هر حال لیلا برای من یک زن موفق و حتی الگوی خوبی بود.

خانم افشارزاده معمولا نقش‌ها در کارهای تلویزیونی و سینمایی برای خانم‌ها بسیار محدود است. شما چه کردید که نقش مادر را در این سریال متفاوت از مادرهای دیگر به نمایش بگذارید؟

من سعی کردم ظرافت‌هایی را در بازی‌‌ام به کار بندم که کلیشه هم نباشد و در اینجا تکنیک به من خیلی کمک کرد. ضمن این که به نظرم زن ایرانی و مادر ایرانی همیشه یک موجود غمخوار و دلسوز است و مخاطب هم این مساله را پذیرفته است. برای همین هم هست که تفاوت چندانی بین نقش‌های مادر وجود ندارد.

لیلا زنی است که بسیار علاقه‌مند است تا خانواده‌اش را به گونه‌ای حتی روانکاوی هم بکند.

بله، چون وظیفه یک زن، تنها غذا درست کردن نیست. مهم این است که او بفهمد چرا مثلا شوهرش امروز ناراحت است یا چرا بچه‌اش دلگیر است و این مساله دیگر به ظرافت‌های یک زن و مادر برمی‌گردد. لیلا به قول شما خانواده‌اش را روانکاوی می‌کند. چرا که دوست دارد خانواده‌اش را حفظ کند.

فکر می‌کنید داستان شب هزار و یکم آنقدر کشش دارد که بتواند تا آخر راه مخاطب را با خود همراه کند؟

من چون خودم قصه‌‌های جنگ را زیاد مطالعه کرده‌ام، فکر می‌کنم داستان این اثر هم قابلیت‌ها و جذابیت‌های خاص خودش را دارد و به نظرم بزرگ‌ترین ویژگی آن این است که شعارزده نیست و شخصیت‌های داستان از این نظر ضعیف نیستند و داستانی است که بخوبی با واقعیت‌ها روبه‌رو شده است.

می‌گویند علی بهادر (کارگردان)‌ بسیار به فیلمنامه وفادار است. شما با این قضیه چگونه کنار آمدید؟

بله آقای بهادر کاملا براساس فیلمنامه، کار را پیش می‌برد و ما خیلی در داستان دست نمی‌بردیم. البته بعضی از دیالوگ‌ها را تغییر می‌دادیم که ایشان هم مشکلی نداشتند، چون تلاش کردیم داستان به زندگی واقعی نزدیک‌تر شود و این را هم باید بگویم که خود داستان و فیلمنامه آنقدر کامل بود که نیاز به بداهه‌پردازی نداشتیم.

بعد از بازگشت آیا به بازی در سینما هم فکر کرده‌اید؟

سال گذشته در فیلم عیار 14 بازی کردم. به هر حال اگر پیشنهاد خوبی در این زمینه داشته باشم، می‌پذیرم.

در زمینه کارگردانی چطور آیا فعالیتی دارید؟

بله، تا به حال 3 فیلم ساخته‌ام که دو تا از آنها در بعضی از جشنواره‌ها جایزه گرفته‌اند. به هر حال هرگز کارگردانی را رها نخواهم کرد.

سوژه‌هایتان را چطور و بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

دلم می‌خواهد بیشتر برگرفته از دل جامعه باشد مثل فیلم موریانه که در آن به تهاجم فرهنگی پرداختم.

در مورد کارگردانی در تلویزیون چطور آیا برنامه‌ای دارید؟ مثلا ساخت یک تله‌فیلم؟

چند تا فیلمنامه برای تله‌فیلم به تلویزیون ارائه کرده‌ام، اما هنوز تصویب نشده است و چون دوست دارم داستان‌های خودم را بسازم، ترجیح می‌دهم کمی بیشتر صبر کنم و هرگز حاضر نیستم در این زمینه عجولانه رفتاری کنم.

اگر بخواهید نظر کلی خود را درباره شب‌هزار‌و‌یکم بگویید. چه خواهید گفت؟

غرض نقشی است که بر جای می‌ماند.

محبوبه ریاستی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها