نمی‌دونم، یادم نیست کلاس چندم بودم که آموزگارمون سوژه داد برای این که یک روز کاری یک خبرنگارو به نگارش در بیاریم. من تا اون موقع کار خبری نکرده بودم و نمی‌دونستم باید چی بنویسم، اما انشام خوب بود. یه چیزی نوشتم و آوردم، دست بر قضا وقتی خوندم همه خوششون اومد حتی آموزگارمون. اماپس از گذشت این همه سال وقتی اون انشای 24، 25 سال پیش رو می‌خونم می‌گم؛ اه اه این چیه نوشتی!؟ بگذریم! نمی‌خوام اون انشا رو اینجا بنویسم اما یه مطلبی به مناسبت گرامیداشت روز فرخنده و مبارک خبرنگار عزیز و محترم! نوشتم .
کد خبر: ۲۷۱۱۹۹

امروز روز خبرنگار است و به همین دلیل روز خیلی خوبی برای ما هست، ما (خودمان را می‌گویم)در این روز خیلی شاد و شنگول هستیم از همه جا به ما تبریک می‌گویند و گل و هدیه می‌فرستند!

و ما در چنین روز فرخنده و مبارکی می‌فهمیم که می‌شود با گل و خودکار و خودنویس مثلا پارکر! سر خبرنگار را شیره مالید.

اصلاً کار خبرنگاری چیز خوبی است. باید در این کار باشید تا بفهمید که چقدر خوب است!

باز هم اصلاً کار خبرنگاری خیلی بهترم هست تازه! بیشتر به خاطر این که وقتی به یک برنامه‌ی خوب می‌روی از ما پذیرایی می‌کنند. در بعضی جاها پذیرایی‌شان خیلی بهتر است. مثلاً در مراسم فرخنده و مبارک 18 تیر که بسیار روز خوبی بود از ما دوطرفه بسیار پذیرایی کردند. گاز اشک آور «در» کردند که جایتان خیلی خالی بود! کتک هم بود مراسم سنگ پرانی هم داشتیم خیلی قشنگ بود.اما گاز اشک آور را فکر می کردم چیز دیگری است!

تازه وقتی به ماموریت خارج هم می‌روی آن هم به عراق و در هنگامه‌ی آستانه‌ی جنگ عراق حق ماموریتت را هم که ندهند این خیلی خوب است شاید بهتر هم باشد! برای ما که کیف دارد شما را نمی‌دانم؟!

تازه یک عالمه مراسم هم برای ما برگزار می‌کنند، ما آدم‌های خیلی مهمی هستیم که برایمان این همه مراسم می‌گیرند و تقدیرمان می‌کنند. سخنرانی های خوب خوب هم می‌کنند.

دو سال پیش بود بهمان هدیه دادند، دستشان درد نکند خیلی قشنگ آبرویمان را بردند جلوی همه، خیلی قشنگ بود!

انگار می‌خواهند دوباره آبرویمان را ببرند جلوی همه، ما به خاطر این از آنها خیلی تشکر می‌کنیم و از آن‌ها خیلی خیلی استقبال می‌کنیم. ما خبرنگاران نمی‌دانیم که چه جوری از این محبت آنها! تشکر کنیم ما فقط می‌توانیم خوشحالی کنیم و شادی کنیم و بخندیم.کار دیگری از دستمان بر نمی‌آید.

تازشم، وقتی که یک سوژه بهت می‌دهند تا آن را پیگیری کنی و باز هم تازه می‌فهمی باید اون بنده خدا را له و لورده کنی و دوباره تازه وقتی مقاومت می کنی و سردبیرت هم باهات چپ می‌افته خیلی خوشحال می‌شویم!

خبرنگاری خیلی چیز خوبی است، چون همه‌اش ما را یاد سخنرانی‌های چند ساعته مسئولین می‌اندازد که آنقدر می‌نویسیم تا انگشت دستمان صاف می‌شود و تا به حالت اولش برگردد یک عالمه طول می‌کشد. تازشم باید به همه نمایندگان زنگ بزنیم یا هر کسی که از مسئولین است تا از آنها مصاحبه بگیریم.

من به یکی از آنها زنگ زده بودم تا با او که خیلی شخصیت مهمی بود! مصاحبه بگیرم. خیلی خوشحالی کردم که او تلفنش را جواب داد. بعد گفت نیم ساعت دیگر زنگ بزنم منم گفتم چشم! بعد از نیم ساعت زنگ زدم، هر چه زنگ می‌زدم آن شخصیت خیلی مهم بر نمی‌داشت. من بازهم خیلی خوشحالی کردم.

یکبار هم با یک شخصیت خیلی مهمتر و گنده! هم داشتم مصاحبه می‌گرفتم، خیلی خوشحال بودم، اما صدایش ضبط نشده بود که من به همین خاطر خیلی خوشحالتر هم شدم چون دیگر نباید آن را پیاده می‌کردم و به همین خاطر هم قدردانی شد از من!

یک روز دختر کوچکم گفت؛ امروز چند شنبس بابا؟ گفتم امروز پنج شنبس. گفت ای وای چقدر بد فردا شما شیفتی و من به این خاطر که فردا شیفت بودم تا ساعت یک نصف شب خیلی خوشحالی کردم!

امروز اصلاً ما خیلی خیلی خوشحالی مان می‌آید نمی‌دانیم دیگر باید چکار کنیم که بیشتر از این خوشحال نشیم.

این بود انشای من در باره روز خبرنگار!

آقا انشامون خوب بود؟

بیابرو بشین ببینم این چرت و پرتا چی بود نوشتی خجالتم نمیکشه!

محمد صفری
جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها