گهواه را تاب می‌داد آرام آرام، کودک آرام تا برنخیزد از خواب نازش عروسک مادر شده بود آری، دنیایی از مهربانی گهواره را تاب می‌داد دستان معصوم کوچک در چشم‌هایش شکفته باغی ز گل‌های زیبا یک رود رویای شیرین، یک آسمان باد بادک فردا عزیزم به خانه با دست پر خواهم آمد می‌گفت این را و چشمش می‌گشت دنبال قلک ای کاش پر بود قلک، فردا خدایا مبادا سهمش همه شرم باشد از قول خود با عروسک
کد خبر: ۲۶۹۷۷۷

محمد پیرانی

شاعری به دنیا می‌آید

کهنه شده‌/ شعر پدران من‌/ با قافیه‌های سنگین
پشت شبی طولانی‌/ نقاشان می‌گریزند
پیکرتراشان‌/ هیچ آوازی از لحنی داوودی
برنمی‌آید‌/ دلقکان‌/ خط‌ویسان
آیه‌های فرسوده خدایانشان را‌
بر سنگ‌های یخی می‌نویسند
زمین‌/ از شبی که تو را به دنیا می‌آورد/ می‌ترسد
تو/ خود/ خدایی تازه
بر سنگ/ بر شاخه/ بر رود
شبیه من/ شاعری/ که سال‌ها پس
پشت شبی طولانی/ به دنیا می‌آید!

مبارک نصیری

ازگِل

تشخیص دکتر یک روانی آتل و باطل
گیج و مریض افتاده‌ام یک گوشه منزل
دور سرم دیوارهای خانه می‌چرخند
لعنت به تو ای زندگی ای جانی قاتل
من خسته‌ام از این همه تکرار هی تکرار
از دیدن دیوانه‌های ظاهرا عاقل
از این همه آدم درون جعبه جادو
در حیرتم! از ماجرای خانم مارپل
کانال سه با پخش‌های زنده هرشب
بازی زیبایی است منچستر نیوکاسل

***

باغی معلق دیده‌ام در متن یک کابوس
چیزی عجیب و دیدنی مثل خود بابل
در انتهای باغ بودم خسته و تنها
من بودم دیوانی از دیوانه بیدل!
آتش زدم باغ معلق را وچندی بعد
چیزی نماند از من به غیر از دود با اِزگل
بر باد رفته زندگی با آرزو‌هایم
در انتهای داستان مارگارت میچل

حیدر میرانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها