در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
2 * 2
هر روز
مشت خودم را توی باد پخش میکردم
مردهها با دستهای بیرون از گور
به گور میشدند
روی پلاکارتها نوشته بودم
میآیی
با دستهایی بیرون از گور
پا به فرار گذاشتم
کسی در این خیابان
یک مرده را جریمه نمیکند
من بدون پلاک به جنگ رفته بودم
همیشه همین طور میمردم
توی این خیابان
همه چیز از یک تصادف شروع شد
تو
من
خدا
پردهها به باد پا میدادند
و دست میگرفتند از گورها
دست من همیشه جا میماند
توی جیبهایم
روی ماشهها/ روی میزها
من حساب و کتاب سرم نمیشود
2*2 اندازه تو
نه، من
30*40 قاب شدهام روی دیوار
روی سنگ
روی میز
روی کتاب
من همه چیز را
به آب دادم
حتی عکسم را
زیگ زاگ
پدرم با دوچرخه از دنیا رفت
روی پیراهنها
مادرم جاده میدوخت
من میپوشیدم پدرم را
با دوچرخه
با پارچه سفید
مادرم گریه میکرد
زیگ زاگ/ زیگ زاگ
مرتضی شاهیننیا
فردا صبح
اهل حرف نیست
فقط گاهی دستش را که شکل میدهد به ابر برمیدارد
من را به شورترین جای دریا
به پنجرهای شناور میخواند
بفرمایید!
بین لبهایمان
فقط حباب رد و بدل میشود
بین چشمانمان
تمام تجهیزات جنگ جهانی اول
میگویم: خوب شد بلد نیست تا دو بشمارد
وگرنه من که با دستانم
نمیتوانم یک فندق را بشکنم
چطور برایش توضیح بدهم
با فشار انگشتی
مغز یک شهر را در آوردند؟
همه چیز را فراموش میکنم
و به سوال خودم میرسم
که تا میخواهم بپرسم:
«دریا هزار موج دارد
تو زیر کدام آروارهاش میخوابی؟ »
نفس کم میآورم
و فقط دانههای نمک میماند در دهانم
از خواب که بلند میشوم
فردا صبح
وابستهتر
از دورها
از پیچی که در عکس افتاده بود
با دوچرخه میآمدی
و میچرخیدی در حیاتِ برگها وُ
مثل هر روز
با دستانی که اشتیاق از خطوطش
چکه چکه میریخت
به دیدنم میآمدی
و در اتاقم آن گوشه
به بیدی ایستاده نگاه میکردی
که بادی
هر روز
لولاهایش را وابستهتر میکرد
محمدصادق صالحی
فال
این روزها که میرسد آنقدر دلگیرند
که چشمهایم گاه حتی از خودم سیرند
آیینه را بشکن که این آیینهها عمری است
بین من و تنهاییام را نیز میگیرند
یک روز عاشق میشوی و خوب میفهمی
آن روز، ماهیها چرا در تنگ میمیرند
روزی که انگشتان من در بافه هر موت
غمگینترین فرمانروایان به زنجیرند
آری تو خورشیدی و این انگشتها عمری است
چون برف در دستان تو در حال تبخیرند
عمری است کفبینان چین و کولیان هند
دیگر برای عاشقانت فال میگیرند.
شوالیه
یک روز این جهان غمآلود میرود
آن دردها که در دلمان بود میرود
یک روز این شوالیه با اسب چوبیاش
بر کشوری که سوخته، در دود میرود
تو دور بودی و چه زمان سخت میگذشت
حالا که در کنار منی زود میرود
باور کن این انار ترک خورده سالها
قلب من است و سوی تو بر رود میرود
تو نیستی و بیتو در انبوه دردها
زل میزنم به آینه، چون پیرمردها
بنیامین دیلم کتولی
غزل اشتباه
غافل است از سیاهی شبها چشم هر کس به ماه میافتد
اشک تو هر چقدر هم که زلال از دو چشم سیاه میافتد
روسری تا که از سرت وا شد باد با لشکرش هجوم آورد
گیسوانت دوباره شوریدند جنگ سختی به راه میافتد
این تویی که همیشه پیروزی گرچه هر چند لحظه میدیدم
چند تا از سیاه لشکرها زیر پاهای شاه میافتد
چند تا از سیاه لشکرها مثل من زیر پات بر خاکند
یک نظر هم نکرده میگویی اتفاق است گاه میافتد
تو اگر چه بلند بالایی من اگر چه شکستهام اما
روزگار است گاه میبینی کار کوهی به کاه میافتد
چشم عاشق همیشه گریان است آستینش همیشه خونآلود
عاشق آنقدر صاف اشکش با یک تلنگر به راه میافتد
خواستم درد دل کنم، اما دیدم این شعر جای خوبی نیست
بین ابیات یک غزل گاهی یک دو بیت اشتباه میافتد
علیاکبر آغاسیان
اتحاد جماهیر
این لحظههای سخت نفسگیر چشم توست
خورشید اتحاد جماهیر چشم توست
راه تو سخت نیست، سزاواریام کم است
این قطرهای که شوق سرازیر چشم توست
درگیر و دار کشف و شهود تو ماندهام
پاسخ هر آنچه هست تفاسیر چشم توست
ما را به مولوی و نیستان چه حاجت است
نی، طفل نی سوار بم و زیر چشم توست
دنیا مجال نام تو را یاد کردن است
بیشک بهشت باغ اساطیر چشم توست
عاطفه عمادلو
هشتمین بهانه
دستها در امتداد خواهش
به سوی حرمت قبله/ جاری شدهاند
تا کبوترانه
به سمت رویش اجابت
پرواز شوند/ بچرخند
هبوط کنند بر قله قاف استغنا
که بال بال / کف بزنند آغاز یک روز را
برای تولد هشتمین بهانه
که تمام آفرینش/ شمعهای وجود را مشتاقانه بسوزند
وجیهه ابراهیم نژاد
تندیس
یک مرد خسته وزنِ غزل را که میشکست
آمد و با کلاهِ کج و پالتو نشست
سربازهای خسته عقبگرد میزدند
در قهوه خانه، چای و قلیان و هر چه هست
فنجان آخری ِ شما، خیره شد به مرد
یا مرد وسوسه شد چشم را نبست
زن با دو چشم تیلهایاش یک ترانه شد
بدجور جای قافیههای غزل نشست
تندیس زن تمام شد و مرد خیره شد
در آن دو چشم تیلهای و آن نگاه مست
گم شد میان حلقه باریک دود و بعد
یک لحظه رفت با غزلی ناب توی دست
یک مرد روی دفتر شعرش مچاله شد
عُقش گرفته بود از این روزگار پست
زنده یاد سارا خدادادی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد