بای بسم الله آن بعدازظهر گرم تابستانی ، صحبتهای گرم و پذیرندگی گرم تر دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی ، خنکای مرهمی شد بر شعله درون .
کد خبر: ۲۶۱۱۸
منزلی حوالی میدان تجریش که در جوار خانه های نوساز همسایه ، چروکیده تر از بنای 50ساله اش نشان می دهد. دکوراسیونی مخصوص و جذاب که در ذهن و سلیقه امروزیان نمی گنجد. به قول خود دکتر، از 50سال پیش تا حالا هیچی این خانه تغییر نکرده ؛ همان است که بوده به نظر می رسید عتیقه هایی هم دکوراسیون را غنی تر کرده اما این «چهره ماندگار» در قبال استفهام من گفت : نه ، به عتیقه خاص علاقه ندارم ؛ فقط خودم دارم عتیقه می شم !

افتادن (کنار رفتن) پرده؛
لحظه افشای حقیقت مجازی که گاهی از حقیقت حقیقی هم حقیقی تر است .
این صحنه برای تئاتری ها چه دارد؛
این صحنه مجازی از زندگی واقعی ، حقیقی تر است .
لحظه بسته شدن (افتادن) پرده؛
این کوزه گر زهر چنین جام لطیف / می سازد و باز بر زمین می زندش !
سینما؛
موکت .
قالی؛
تئاتر.
سینمای خوب؛
موکتی که شبیه تئاتر است.
تماشاگران ردیف اول؛
اینها سفارش شدگان اند؛ مثل همه آدمهای دیگر، خوب و بد دارند.
ردیف آخر چطور؛
آنهایی که اگر نمایش خوب نبود ، می خواهند فرار کنند. تماشاگران گریزپا.
ردیف میانی؛
گرفتار شدگان هستند.
سرپا ایستادگان؛
به روال دیرآمدگان اند که گاهی زود هم می روند!
چه کسانی بموقع می آیند و بموقع می روند؛
آنهایی که جز از راه تئاتر نمی توانند با زندگی واقعی ارتباط برقرار کنند.
رفتن به تئاتر در جهان؛
تماشای تئاتر در دنیا، سیر آفاق و انفس است .
در ایران چطور (با این وضعیت اجتماعی و شهرها و...)؛
بگذریم از این که چه بلایی بر سر خیابان های تهران آمده و لطف عبور و مرور (آفاق و انفس) از میان رفته !
توصیفی از خیابان های الان تهران؛
شمار بسیاری از آدمهایی که معلوم نیست چرا در تهرانند!
تئاتر برای شما؛
تئاتر ، مادر و خواهر من است.
خود «تئاتر»؛
جنون مقدس ؛ از آن دیوانگی هایی که مولانا توصیه اش می کند، یا آراسموس . (آراسموس را که می شناسین؛) کتابی دارد در ستایش دیوانگی ! به قول او، تمدن را همین دیوانگان ساختند.
شما جزو این دیوانه ها نیستید؛
اینها آدمهایی ناراضی اند ناراضی ها خیلی مهم اند در تاریخ.
چند تا از آنها؛
اینشتین ، مارکس ، گالیله .
از دانشجوهای تئاتر گلایه ندارید؛
فقط یکی از مشغله هایشان نمایش است و نزد بعضی ، کمترین دغدغه شان . ما هنرمند پاره وقت نداریم.
پلاتوی تمرین مثل چیه؛
مرا یاد صحنه فرودگاه می اندازد که برای پرش (تیک آف) ساخته شده ؛ اما بعضی از هواپیماها نمی پرند و بهتر که نپرند! چون معلوم نیست کجا می خواهند بروند و چگونه !
تجربه تکذیب حرفهای چاپ شده تان؛
چی!
پایان نامه دانشجویی / درسی؛
تعریف من به صورت کلمه قصار در آمده : پایان نامه ، آغاز نامه است .
نویسندگان این پایان نامه ها؛
بسیاری شان در همان آغاز نامه می مانند و دیگر پیش نمی روند!
صراط مستقیم «عشق»؛
به جستجو رفتن . عشق اصلا آغازش با حرکته .
عشق یعنی؛
آماده فداکاری بودن.
تعبیرتان از جانماز؛
نباید جانماز آب کشید.
مسجد؛
جایی است که گمان تو آنجاست.
گمان ، یعنی؛
به هر چی می اندیشی ، برای همان به مسجد می روی . هر کسی از ظن خود یار مسجد شده است .
توقع هنر از ما؛
همه زندگی مان را بی هیچ چشمداشتی به او بدهیم ؛ معشوقه غریبی است !
استادان جوان تئاتر؛
آنها جوانند و بس ؛ حرفم همین است .
«خانه تئاتر»؛
هرگونه حرکتی در تئاتر، مبارک نیست .
به چه شرطی مبارک می شود؛
هدف راه اندازان آنها، برکت رسانیدن به تئاتر باشد، نه فقط خودشان !
آینه؛
یعنی تئاتر که جلوه گاه رفتار و گفتار ماست .
آینه از زاویه ای دیگر؛
یعنی دیگران یعنی انسان خودش را در چشم دیگران ببیند.
دوست داشتین جای کدام شی صحنه بودین؛
همان آینه.
چی نشون می دادین؛
آنچه خیال می کنم واقعیت های مجازی است.
برنامه اصلی هنر برای این آینه؛
در مقابله با وضع موجود و مقدور ، نشان دادن وضع مطلوب.
آینه ای روبه روی این مصاحبه بگذارید
این سوالات ، آدمو به فکر می ندازه که چی بگه.
اندیشگری؛
آسونه به نتیجه رسیدن ، سخته و حاصل فکر را گفتن سخت تر.
فکر دیشب تان؛
درباره نمایشنامه های هاوارد بارکر (انگلیسی) فکر می کردم . (ترحم در تاریخ و...)
چرا زمینه بیشتر نمایشنامه هایش جنگ است؛
خودش گفته : در هنگام جنگ ، انسانیت و انسان به تمام معنا خودش را نشان می دهد؛ یعنی همان جایی که نمایشنامه نویس باید حاضر باشد.
پشت به آینه نشستن؛
یعنی آینه شکستن آینه گر عیب تو بنمود راست / خود شکن ، آیینه شکستن خطاست بیایید به آینه پشت نکنیم.
می خواهیم آینه ای پیش روی تان بگذاریم ؛ نظرتان درباره خودتان؛
سوالیه که همیشه در مورد خودم داشته ام که : من کیستم و کی باید باشم.
اواخر دهه 20 زندگی تان؛
گمان کردم از میان شخصیت هایی که می شناسم (ایرانی ، انیرانی) یکی را باید به عنوان الگوی زندگی خودم انتخاب کنم (در عرصه هنر و جامعه).
راه جستجوی الگو؛
مطالعه آدمهای بزرگ تاریخ (زندگینامه شان).
به چه کسانی رسیدید؛
علامه دهخدا، برتولت برشت .
علی اکبر دهخدا؛
بازآفرین زبان و فرهنگ ایرانی .
ویژگی ایشان؛
پژوهشگر و آفرینشگر.
برشت؛
انسانگرایی ، هنر تئاتر و شادمانی را سه عنصر ذاتی زندگی انسان تلقی کرد.
خصوصیت مهم او؛
مرد عرصه نمایش و نظریه پردازی درباره هنر نمایش و جستجوی آرمان های فردی و اجتماعی .
جان کلمات برتولت برشت؛
بینوا: سرزمینی که قهرمانی ندارد و بینواتر: سرزمینی که قهرمانی بخواهد!
اوژن یونسکو؛
فقط گذشته ، پیش بینی پذیر است .
ساموئل بکت؛
کارها روی این «ماده سگ زمین» از این قرار است !
جان آزبورن؛
آنان بیشتر وقت شان را صرف امید به گذشته کرده اند.
هارولد پینتر؛
نمایشنامه های من درباره راسویی است که توی گنجه بطری ها گیر کرده.
یوجین اونیل؛
دریا از ترسوها بیزار است.
ژان کوکتو؛
بیشترین رنج یک شاعر (نمایشنامه نویس) از اینجاست که دیگران به علت کژ فهمی هایشان ، او راستایش کنند.
ژان ژیرادو؛
آنقدر که حقوقدانان درباره حقیقت خیال پردازی کرده اند، شاعران با هستی چنین نکرده اند.
ژان آنویی؛
عشق در آخرین ارزیابی ، هدیه ای است که آدم به خودش داده است.
لوئیجی پیراندللو؛
هنگامی که شخصیت های نمایش ، پیش چشم نمایشنامه نویس زنده شوند ، او چاره ای ندارد جز آن که گفتار و رفتار آنها را دنبال کند و بنویسد.
تصمیم مهم زندگی در آن دوران؛
هویت خودم را در ایرانی بودن و ایرانی ماندن پیدا کنم.
زمینه ایرانی بودن؛
این که در زمینه پژوهش و آموزش هنر نمایش ، به فرهنگ کشورم خدمت کنم.
یک اندوه ایرانی؛
خیلی ملامینی شده ایم ؛ معلوم نیست با درخت و گیاه چه نسبتی داریم !
کاری که شما انجام دادید ، ولی از دهخدا یا برشت سر نزد؛
راه اندازی موسسه های آموزشی هنر نمایش .
دلمشغولی های پس از انقلاب؛
طراحی و راه اندازی دانشگاه هنر، دوره های دو ساله فرهنگسرای نیاوران ، راه اندازی رشته تئاتر در دانشگاه های غیرانتفاعی ، دانشکده هنر، دانشگاه کرمان و کارشناسی ارشد رشته تئاتر در دانشکده های هنرهای زیبا، دانشگاه تربیت مدرس و دانشگاه آزاد.
افتخار شما؛
این که نهادهای آموزش عالی را به سهم خود در زمینه تئاتر یاری داده ام.
درباره کارکنان این دانشگاه ها (استادان ، دانشجویان و کارمندان)؛
همگی سهمی از زندگی شان محصول تلاشهای من است .
از آنها چیزی هم طلب دارید؛
نه ، بلکه یک رضایت وجدانی دارم که در دوره ای از تاریخ ، موجب ریشه گذاری هنر نمایش در موسسات آموزش عالی کشور شدم.
قضاوت شخصی؛
این خدمت کوچکی نیست.
با این حساب حالا شما کیستید؛
پژوهشگر، آموزشگر و پایه گذار موسسات آموزشی در زمینه تئاتر.
کی نیستید؛
دوست ندارم کاری بکنم که به انسانهای دیگر ضرر و زیانی برسد ، یا کسی باشم که شادمانی را از انسانهای دیگر بدزدد.
سهراب گفته : «بیا زندگی را بدزدیم ، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم»؛
زندگی را از کی بدزدیدم؛ از انسانهای دیگر که نباید دزدید. انسان باید سهم شادمانی خودش را از «زندگی» برباید.
چرا بازیگری نکردید؛
برای این که در زندگی ، همه کاری نمی شود کرد خیلی دوست داشتم .
یک تاسف؛
دوران مدرن و پسامدرن ، یک دوران تخصص گرایی است .
یک باید؛
هر کس باید همان کاری را بکند که بهتر از پس آن برمی آید و بیشتر دوستش می دارد.
نمایش نامه نویسی؛
بازآفرینی هستی.
یک نویسنده (شما) چه حسی دارد وقتی آدمهایی که در نمایشنامه آفریده ، در صحنه و مقابل او زنده می شوند و طبق متن او زندگی می کنند؛
احساس عجبی می کند؛ احساس آفرینشگری .
گر اجرا قابلیت های متن شما را باز نتابد؛
احساس می کنم که ارتباطگر خوبی بوده ام .
یکی از هدفهای هنر؛
ارتباط و ایجاد ارتباط میان انسانها.
سهم تئاتر در این ارتباطگرایی (به عنوان هنری با مخاطبان ویژه خودش که نسبت به عام در اقلیتند)؛
خاص گراست ؛ اما این خاص ها چنان بر عام ها تاثیر می گذارند که ارتباط تئاتر ، ارتباط با عام ها هم می شود.
شاهد؛
هنر تئاتر ، نه مسافران (عام ها) ، بلکه رانندگان (خاص ها) را می راند.
اینو کی گفته؛
خودم.
رانندگی تان خوبه؛
بله ، در جوانی دوست داشتم قهرمان اتومبیلرانی شوم ؛ کارهایی هم کردم.
تئاتر شما را راند یا شما تئاتر را؛
هنوز هم فکر می کنم من تئاتر را می رانم .
به چه دلیل؛
زیرا رانندگی ام محدود به آموزشگری ، پژوهشگری و آفرینشگری است.
شما و سرنوشت؛
به سهم خود بر سرنوشتم چیرگی یافتم / سوار شدم .
(به قول) «آدمای بی سرنوشت»؛
در سرنوشت خودشان کمترین دخالتی ندارند. یاد عروسک های خیمه شب بازی می افتم که .
سیم کارت ارتباط صمیمی با شما؛
کار کردن و خدمت به تئاتر.
وقتی پشت میز می نشینید برای نوشتن؛
بهترین لحظات زندگی ام ؛ چون با دنیای زبان سر و کارم می افتد.
تعریف زبان؛
به تعبیر هایدگر ، بازنمایی وجود انسان و محل استقرار وجود است.
آیا جهانی خارج از زبان وجود دارد؛
بله ، معانی نهفته در زبان و از همه مهمتر بازآفرینی زیبا شناسیک زبان .
مگر معنا از واژه ها تفکیک پذیرند؛
معانی در ذهن خواننده است .
تکلیف نویسنده در این روند؛
نویسنده بعد از نوشتن (آفرینش) اثر می میرد.
شما چند بار مردین؛
به عنوان نمایشنامه نویس ، 25بار.
وصیت تان در این همه مردن؛
شادمانی ! هدف از زندگی ، شادمان بودن ، شادمان کردن و شادمان مردن است .
جایی که همه شادمانند؛
بهشت است ؛ به روایت سوره الرحمان.
خاطره ای هم (پس از این مردن ها) از کفن و دفن دارید؛
نه ، من دفن نشده ام . نمایشنامه های من همیشه اجرا شده و بعضی بیش از 200 بار.
حس شما از این رکورد باورنکردنی (در ادبیات نمایشی)؛
فکر می کنم چیزی برای گفتن داشته ام که مورد توجه مردم بوده .
ولی شما به عنوان نویسنده ، پس از نوشتن مرده اید و آن حرفها (مفاهیم) هم که بسته به ذهن مخاطب ، شکل می پذیرد؛
چیزی از من برای باروری اندیشه و خیال مخاطبان به جا مانده.
آیا جاودانگی از مرگ آغاز می شود؛
هنرمند سراغ هنر می رود تا نمیرد. هنر، چنگ انداختن به چهره مرگ است .
اگر ویرگول بودین؛
بستگی دارد آدم در چه جمله ای ویرگول باشد. باور کنید ویرگول در یک جمله خوب ، بهتر از یک کتاب بد است .
نقطه چین؛
یادآور مرگ نویسنده است ؛ چون یعنی : «باقی این غزل را آن سان بخوان که آن سانم آرزوست.»
آن سان که شما می گین ، یا آن سان که مخاطب (زنده و هشیار) تلقی می کند؛
چون گوینده (=نویسنده) مرده ، مخاطب می تواند هر جور که می خواهد، بخواند.
حس تان از «سر سطر» بودن؛
ما به سر سطر قرار نگرفتن عادت کرده ایم .
اگر از سر سطر بیفتین؛
تا چه سطری باشد شاید بهتر است آدم در هیچ کجای سطر قرار نگیرد.
درباره این شعر خیام : «ای کاش که جای آرمیدن بودی»؛
انسان در جهان ، اختیار چندانی ندارد که چیزهای خوب به وجود بیاورد؛ اما این اختیار را دارد که پدید آورنده چیزهای بد نباشد.
خواست شما؛
دلم می خواست از گروه اول باشم ، ولی سعی می کنم از گروه بعدی نباشم .
نقطه؛
نقطه ، یعنی آغازی بر پایان و پایانی بر آغاز! جایی که یک پرگار می ایستد.
مهمترین علامت ویرایشی؛
همان نقطه.
علامت تعجب؛
گاهی بعضی ها به جمله ای تحمیل می کنند.
علامت تعجب های یک نمایشنامه؛
رمز و رازی میان نویسنده و بازیگر.
پیوستگی تان با علامت های سوال و تعجب؛
پیوسته سوال دارم و از سوال خودم متعجبم (= وادی حیرت )
کتابی که ندیده بخوانید؛
آن علم لدنی است نقشی از انبساط عقل و تخیل انسان .
زدیم به عرفان؛
از ابوسعید ابوالخیر خیلی خوشم می آد.
نقلی از این شیخ میهنه به بیان شما؛
هر کس فقط یک گام پیش نهد.
یک شاهد دیگر؛
مولوی : اگر یک گز از خودت بیرون بیایی ، مانند همان گز ، معیار شناخت و قطب مساحت می شوی .
شما چند گز از خودتان فراتر رفته اید؛
سوال تکان دهنده ای بود! شما اولین مصاحبه گری هستید که مرا بیش از پیش (جای جامعه و دیگران) به خودم متوجه و نگران خودم کردید.
برای آینده؛
یکی دو آرزوی دیگر دارم که فکر می کنم پس از انجام آن ، دیگر برای سفر بزرگ آماده ام ؛ چاپ نمایشنامه ها و راه اندازی فرهنگسرایی در بردسیر کرمان ، سرزمین آبا و اجدادی ام.
ذخیره آن سفر بزرگ؛
مردم آزاری نکردن .
برای آینده تئاتر؛
در ایران بسیار خوبه ، منتها نه در آینده نزدیک ؛ 50سال آینده.
اساس این خوشبینی؛
گنجایش ها و توان های آیندگان این کشور و این که آموزش تئاتر برای نخستین بار دانشگاهی شده ؛ همچنین زنان به تئاتر ایران راه یافته اند.
سلامی دوباره؛
دوره دانشجویی ، استاد درس اسطوره شناسی مان دکتر سعید فاطمی بود. او در پایان کلاس همیشه این بیت را - که نمی دانم از کجا گرفته بود - می خواند: حالا که فسانه می شوی ای بخرد/ افسانه نیک شو، نه افسانه بد .

علی اکبر مظاهری
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها